...
چندی قبل از انتخاب مجدد جرج بوش به ریاست جمهوری آمریکا، مایکل مور، کارگردان سینما و حقوق بگیر حزب دموکرات، فیلم «مستندی» بر ضد جرج بوش ساخت که در فستیوال «مستقل» شهر کن در فرانسه، نخل طلائی را نیز از آن خود کرد. لازم به یادآوری است که، تا قبل از «شاهکار» سینمائی مور، فیلمهای مستند حق ورود به بخش مسابقه را نداشتند! ولی انتخابات آمریکا در پیش بود و قائل شدن استثناء لازم آمد. به ویژه که پست ریاست فستیوال کان، گویا از بدو تولد، تا دم مرگ، به صورت انحصاری به آقای ژیل ژاکوب اعطا شده است!
اخیراً، گروهی که رایحة تعویض حاکمیت آمریکا به مشامشان رسیده، دوباره به هیاهو و «مخالفت با جنگ» پرداختهاند. مادران آمریکائی، پدران «شهدای جنگ ویتنام»، کارگردانان حقوق بگیر حزب دموکرات ـ که به گفته چامسکی، بیشتر شاخهای از حزب جمهوریخواه است تا حزبی مستقل ـ هنرپیشگان فیلمهای هولیوود، که از برکت فیلمهای مبتذل مبارزه با تروریسم، کمونیسم و دیگر ایسمهای تهدید کنندة منافع آمریکا به نان و نوائی رسیدهاند، از قبیل همین جرج کلونی عزیز، همگی پرچم مخالفت با جنگ برافراشتهاند. و البته رسانههای حکومتی ایران نیز در راه نشر و انتشار این «مهم» کوتاهی نمیکنند. خلاصة کلام، مادران آمریکائی، از اینکه فرزندانشان در جبهه جنگ کشته شوند، ناراحت شده، به «جنگ بد!» اعتراض دارند!
شاید بسیاری از ایرانیان ندانند که وزارت دفاع آمریکا، بزرگترین و ثروتمندترین کارفرمای مرکز سرمایهداری جهان است. و میلیونها آمریکائی، «متخصص، روشنفکر، آزادیخواه، هنرمند و سیاستمدار» موجودیت و موقعیت خود را مدیون جنگهائی هستند که این تشکیلات جنایتکار و حامی جنایتکاران جهان، تاکنون به راه انداخته. شاید بسیار از ایرانیان در حسن نیت مخالفان جنگ تردید به خود راه ندهند. ولی واقعیت تلخ این است که این مخالفین فصلی، آن هنگام که صمیمانه مراتب تاسف و تأثر عمیق خود را از مرگ جوانان آمریکا ابراز میدارند، فراموش میکنند که این «جوانان معصوم»، جهت کشتار و چپاول راهی جبهه جنگ شدهاند. فراموش میکنند که حضور نظامیان منفور آمریکا در عراق و افغانستان، چه فاجعهای برای مردم این کشورها آفریده. فراموش میکنند که عراقیها و افغانهائی که در کشور خود کشته شده و میشوند، هم مادر دارند، هم پدر، هم فرزند دارند، هم همسر، و از همه مهمتر، اینکه آنها هم انساناند! فراموش میکنند که حضور فرزندان «سیندی شیهان» ها در عراق و افغانستان، چند صد هزار کشته و آواره بر جا گذارده. فراموش میکنند که تهاجم نظامی، در هر حال منفور و غیر قابل توجیه است. اینان مخالف جنگ نیستند. خواهان «جنگ نیکاند»، جنگ آسمانی، الهی و خصوصاً «بیخطر». مثل جنگ عصر طلائی کلینتون. جنگی که در آن فقط از آسمان، بر سر مردم عراق، فرشی از بمب گسترده شود. جنگی که از آن فرزندان سیندی شیهانها سلامت و پیروز به خانه بازگردند، و از فرماندهان جنایتکارشان نشان «لیاقت» دریافت کنند. جنگی «خوب» است که «سیندی شیهانها» مخالفتی با آن ندارند. «مایکل مورها» بر علیة آن فیلم نمیسازند و «سوزان سراندونها» برایش مویه نمیکنند. چرا که اینان مخالف جنگ نیستند، اینان که تاکنون، از «جنگ» تغذیه کردهاند، حال که صحنه عوض میشود، قصد تغذیه از «مخالفت با جنگ» را دارند.
جان کنت گالبرایت، که چند روز پیش درگذشت، در کتاب «فرهنگ رضایت طلبی» میگوید، هیاهو و جنجال سیاسی «مبارزه با کمونیسم»، سه پدیده اساسی در نیروی نظامی را پایهگذاری کرد. نخستین پدیده، تکمیل و گسترش بودجة هنگفتی بود، که در دهه هشتاد، تبدیل به افزایش سرسام آور بودجة نظامی شد. دومین پدیده، ظهور یک تشکیلات نظامی وسیعاً خودمختار بود، که خارج از هرگونه نظارت و کنترل مردمسالارانه قرار گرفت، و سومین پدیده، یک رشته ماجراجوئیهای نظامی برون مرزی، با هدف «پیشگیری از توسعه تهدید کننده کمونیسم» بود.
به گفته گالبرایت، هزینههای دفاعی ایالات متحد طی دهسال (از1980 تا 1990)، نه بر اساس آمار، که بر اساس گزارش اقتصادی رئیس جمهور، از 143 میلیارد دلار به 314 میلیارد دلار افزایش یافت. ابتکار استراتژیک دفاعی، یا جنگ ستارگان، بر خلاف نظر اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان و مهندسین صاحب نظر، که هیچ دلیل منطقی برای موفقیت فرضی آن نمیدیدند، به راه افتاد و پیگیری شد. نه به دلیل آنکه تهدیدی وجود داشت، بلکه به این دلیل که پاداشهای مالی چشمگیری درپی داشت. برخلاف هزینههای اجتماعی و آموزشی، مخارج تسلیحاتی، همانند کمک به بانکها و صندوقهای پس انداز، افرادی را به ثروت و مکنت میرساند: مدیران شرکتها، پژوهشگران، مهندسین، اعضای گروههای فشار در صنایع نظامی، کارکنان صنایع تسلیحاتی، که همگی به صورت گسترده از موقعیت و امکانات ویژهای برخورداراند، و ناملایمات جنگ شامل حال خانواده آنان نمیشود. چرا که به محض به مخاطره افتادن «بنیاد مقدس خانوادهاشان»، اینان تبدیل به مخالفان سرسخت جنگ میشوند. همچنان که هنگام به درازا کشیدن جنگ ویتنام، کانون مقاومت در برابر تداوم جنگ، در دانشگاهها، یعنی مراکز تجمع جوانان نسبتاً مرفه، تشکیل شد. جوانان طبقه فرودست در این جنبش فصلی «ضد جنگ» نقشی نداشتند.
جنبش «مخالفت با جنگ» با لغو خدمت اجباری زیر پرچم در سال 1973 پایان یافت! به گفته گالبرایت، خدمت سربازی و ناملایمات جنگ، مختص کسانی شد، که در شرایط نامناسبی قرار داشته و میتوانستند فریفتة دستمزد، آموزش و چشم انداز اقتصادی بهتری شوند. به همین دلیل رنگین پوستان و فرودستان حضور گستردهای در ارتش آمریکا دارند. گالبرایت میگوید، تشکیلات نظامی آمریکا، که از حمایت همه جانبه یک حاکمیت مردمسالار بهرهمند میشود، مانند تشکیلات نظامی جهان سوم، حاکمیتی مستقل از حاکمیت سیاسی دارد. ویژگی تشکیلات نظامی آمریکا این است که هم در تولید و هم در مصرف آنچه تولید میشود، اختیار تام دارد. تصمیم در مورد حفظ نیروها و تاسیسات نظامی، در مورد توسعه و تولید نوع جنگافزار و بودجه خرید، در انحصار حاکمیت نظامی است. لازم به تذکر است که روسای غیر نظامی تشکیلات نظامی، نقشی تشریفاتی داشته و عملا گروگان این مجموعه خود مختارند. به همچنین است در مورد نقش کنگره و کمیتههای وابسته به آن، که منافع مشترکی با تشکیلات نظامی دارند.
اخیراً، گروهی که رایحة تعویض حاکمیت آمریکا به مشامشان رسیده، دوباره به هیاهو و «مخالفت با جنگ» پرداختهاند. مادران آمریکائی، پدران «شهدای جنگ ویتنام»، کارگردانان حقوق بگیر حزب دموکرات ـ که به گفته چامسکی، بیشتر شاخهای از حزب جمهوریخواه است تا حزبی مستقل ـ هنرپیشگان فیلمهای هولیوود، که از برکت فیلمهای مبتذل مبارزه با تروریسم، کمونیسم و دیگر ایسمهای تهدید کنندة منافع آمریکا به نان و نوائی رسیدهاند، از قبیل همین جرج کلونی عزیز، همگی پرچم مخالفت با جنگ برافراشتهاند. و البته رسانههای حکومتی ایران نیز در راه نشر و انتشار این «مهم» کوتاهی نمیکنند. خلاصة کلام، مادران آمریکائی، از اینکه فرزندانشان در جبهه جنگ کشته شوند، ناراحت شده، به «جنگ بد!» اعتراض دارند!
شاید بسیاری از ایرانیان ندانند که وزارت دفاع آمریکا، بزرگترین و ثروتمندترین کارفرمای مرکز سرمایهداری جهان است. و میلیونها آمریکائی، «متخصص، روشنفکر، آزادیخواه، هنرمند و سیاستمدار» موجودیت و موقعیت خود را مدیون جنگهائی هستند که این تشکیلات جنایتکار و حامی جنایتکاران جهان، تاکنون به راه انداخته. شاید بسیار از ایرانیان در حسن نیت مخالفان جنگ تردید به خود راه ندهند. ولی واقعیت تلخ این است که این مخالفین فصلی، آن هنگام که صمیمانه مراتب تاسف و تأثر عمیق خود را از مرگ جوانان آمریکا ابراز میدارند، فراموش میکنند که این «جوانان معصوم»، جهت کشتار و چپاول راهی جبهه جنگ شدهاند. فراموش میکنند که حضور نظامیان منفور آمریکا در عراق و افغانستان، چه فاجعهای برای مردم این کشورها آفریده. فراموش میکنند که عراقیها و افغانهائی که در کشور خود کشته شده و میشوند، هم مادر دارند، هم پدر، هم فرزند دارند، هم همسر، و از همه مهمتر، اینکه آنها هم انساناند! فراموش میکنند که حضور فرزندان «سیندی شیهان» ها در عراق و افغانستان، چند صد هزار کشته و آواره بر جا گذارده. فراموش میکنند که تهاجم نظامی، در هر حال منفور و غیر قابل توجیه است. اینان مخالف جنگ نیستند. خواهان «جنگ نیکاند»، جنگ آسمانی، الهی و خصوصاً «بیخطر». مثل جنگ عصر طلائی کلینتون. جنگی که در آن فقط از آسمان، بر سر مردم عراق، فرشی از بمب گسترده شود. جنگی که از آن فرزندان سیندی شیهانها سلامت و پیروز به خانه بازگردند، و از فرماندهان جنایتکارشان نشان «لیاقت» دریافت کنند. جنگی «خوب» است که «سیندی شیهانها» مخالفتی با آن ندارند. «مایکل مورها» بر علیة آن فیلم نمیسازند و «سوزان سراندونها» برایش مویه نمیکنند. چرا که اینان مخالف جنگ نیستند، اینان که تاکنون، از «جنگ» تغذیه کردهاند، حال که صحنه عوض میشود، قصد تغذیه از «مخالفت با جنگ» را دارند.
جان کنت گالبرایت، که چند روز پیش درگذشت، در کتاب «فرهنگ رضایت طلبی» میگوید، هیاهو و جنجال سیاسی «مبارزه با کمونیسم»، سه پدیده اساسی در نیروی نظامی را پایهگذاری کرد. نخستین پدیده، تکمیل و گسترش بودجة هنگفتی بود، که در دهه هشتاد، تبدیل به افزایش سرسام آور بودجة نظامی شد. دومین پدیده، ظهور یک تشکیلات نظامی وسیعاً خودمختار بود، که خارج از هرگونه نظارت و کنترل مردمسالارانه قرار گرفت، و سومین پدیده، یک رشته ماجراجوئیهای نظامی برون مرزی، با هدف «پیشگیری از توسعه تهدید کننده کمونیسم» بود.
به گفته گالبرایت، هزینههای دفاعی ایالات متحد طی دهسال (از1980 تا 1990)، نه بر اساس آمار، که بر اساس گزارش اقتصادی رئیس جمهور، از 143 میلیارد دلار به 314 میلیارد دلار افزایش یافت. ابتکار استراتژیک دفاعی، یا جنگ ستارگان، بر خلاف نظر اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان و مهندسین صاحب نظر، که هیچ دلیل منطقی برای موفقیت فرضی آن نمیدیدند، به راه افتاد و پیگیری شد. نه به دلیل آنکه تهدیدی وجود داشت، بلکه به این دلیل که پاداشهای مالی چشمگیری درپی داشت. برخلاف هزینههای اجتماعی و آموزشی، مخارج تسلیحاتی، همانند کمک به بانکها و صندوقهای پس انداز، افرادی را به ثروت و مکنت میرساند: مدیران شرکتها، پژوهشگران، مهندسین، اعضای گروههای فشار در صنایع نظامی، کارکنان صنایع تسلیحاتی، که همگی به صورت گسترده از موقعیت و امکانات ویژهای برخورداراند، و ناملایمات جنگ شامل حال خانواده آنان نمیشود. چرا که به محض به مخاطره افتادن «بنیاد مقدس خانوادهاشان»، اینان تبدیل به مخالفان سرسخت جنگ میشوند. همچنان که هنگام به درازا کشیدن جنگ ویتنام، کانون مقاومت در برابر تداوم جنگ، در دانشگاهها، یعنی مراکز تجمع جوانان نسبتاً مرفه، تشکیل شد. جوانان طبقه فرودست در این جنبش فصلی «ضد جنگ» نقشی نداشتند.
جنبش «مخالفت با جنگ» با لغو خدمت اجباری زیر پرچم در سال 1973 پایان یافت! به گفته گالبرایت، خدمت سربازی و ناملایمات جنگ، مختص کسانی شد، که در شرایط نامناسبی قرار داشته و میتوانستند فریفتة دستمزد، آموزش و چشم انداز اقتصادی بهتری شوند. به همین دلیل رنگین پوستان و فرودستان حضور گستردهای در ارتش آمریکا دارند. گالبرایت میگوید، تشکیلات نظامی آمریکا، که از حمایت همه جانبه یک حاکمیت مردمسالار بهرهمند میشود، مانند تشکیلات نظامی جهان سوم، حاکمیتی مستقل از حاکمیت سیاسی دارد. ویژگی تشکیلات نظامی آمریکا این است که هم در تولید و هم در مصرف آنچه تولید میشود، اختیار تام دارد. تصمیم در مورد حفظ نیروها و تاسیسات نظامی، در مورد توسعه و تولید نوع جنگافزار و بودجه خرید، در انحصار حاکمیت نظامی است. لازم به تذکر است که روسای غیر نظامی تشکیلات نظامی، نقشی تشریفاتی داشته و عملا گروگان این مجموعه خود مختارند. به همچنین است در مورد نقش کنگره و کمیتههای وابسته به آن، که منافع مشترکی با تشکیلات نظامی دارند.
با در نظر گرفتن این واقعیات است، که تظاهرات «صلح طلبان فصلی»، و مرثیه خوانیهایشان برای فرزندان «سیندی شیهانها» بیشتر در انسان ایجاد نفرت میکند تا همدردی. اینان حتی، برای حفظ ظاهر، یادی از قربانیان عراقی و افغان نمیکنند. چرا که در برابر جان هر نظامی جنایتکار غرب، در عراق یا افغانستان، هزاران هزار جوان برومند جان باختهاند. صدها هزار تن آواره شدهاند و بخصوص در عراق، شهرهائی تماماً به ویرانه تبدیل شده. ولی «سیندی شیهان ها» تا پیش از مرگ فرزندانشان، مخالفتی با جنگ ابراز نداشتهاند.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت