...
سیاست آمریکا و همپیمانانش در منطقه، پس از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی، به رفتار قهرمان فیلم «آقای هالو» شباهت بسیار پیدا کرده. جزئیات فیلم را به یاد ندارم، ولی داستان از این قرار بود که قهرمان فیلم، یعنی علی نصیریان، با یک اتوبوس لکنتی از ده به تهران میآید و عاشق یک روسپی زیبا، «فخری خوروش» میشود و از او تقاضای ازدواج میکند. و هنگامی که میفهمد زن دلخواهش روسپی است، به او پیشنهاد میکند با هم به سفر امام رضا بروند و آب توبه بر سرش بریزد. زمانی که این فیلم را دیدم، نمیدانستم آب توبه چیست، هنوز با «فرهنگ عوام» و انواع «اسلام ناب و انقلابی و مدرن» آشنا نشده بودم. تنها تصویری که از فیلم در ذهنم باقی است، اصرار آقای هالو برای ازدواج با روسپی و کتک خوردنش از مردی است که روسپی را به عنوان روسپی، و نه همسر، «ملک مطلق» خود میدانست. آخر سر آقای هالو آنقدر کتک خورد که عشق و عاشقی را فراموش کرده، با سر و صورت خونین سوار اتوبوس لکنتی شد و به ولایت بازگشت.
چند سال پیش، که «اصلاح طلبان» را بر سرکار آورده بودند، ناگهان سرو صدای روسیه از «رقابت ناسالم» آلمان، انگلیس و فرانسه بلند شد که به ایران تجهیزات راکتورهای هستهای و غیره میفروشند. این «و غیره» همان وسائلی بود که قبلاً از سوی غرب، به پاکستان تحویل شده بود تا در سایه «علم دانشمندانش!» به سلاح هستهای مجهز شود. آن روزها چین خفقان گرفته بود، چون از پاکستان به عنوان حربهای در مقابل هند استفاده میکرد، و در ضمن، وسائل آسایش و رفاه نیروهای فرانسه و انگلیس را نیز در خاک چین، جهت آموزش طالبان مزدور فراهم میکرد. نتیجه آن شد که دیدیم. تجهیز حاکمیت سرسپرده پاکستان، یعنی طالبان سنی مذهب، به سلاح هستهای، مترادف با افزایش تهدید هند و روسیه و افزایش تنش در منطقه بود.
از آنجا که ایران، ترکیه و پاکستان عضو پیمان سنتو بودند، و ترکیه عضو رسمی ناتو به شمار میآمد، پس ایران نیز میبایست مانند پاکستان به سلاح هستهای مجهز شود، البته به زعم غربیها. ولی این بار زمینه مساعد نبود. روسیه از دورة هرج و مرج یلتسین خارج شده و رفقای غرب در چچنی را نیز تار و مار کرده بود. در نتیجه، لبخندهای شیرین رئیس جمهور انتصابی حزب کارگر نیز نتوانست چهرة کریه طالبان شیعه را وجاهتی بخشد. مسافرتهای خاتمی به واتیکان، فرانسه و آلمان و حمایت این کشورها از «رئیس جمهور فرهیخته» ـ که از اعضای سازمان امنیت ایران است ـ جهت یک کودتای نجات بخش، به دنبال آشوبهای دانشگاه در تیرماه همان سال، بینتیجه ماند. و به ناچار غرب شیوه دیگری در پیش گرفت: ارسال پلوتونیوم غنی شده از مرز پاکستان و افغانستان به ایران. انفجار در مرز پاکستان و انفجار نیشابور که مانند «امدادهای غیبی طبس»، همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد، این نقل و انتقالات را متوقف کرد. ولی فعالیت غرب در زمینه تبلیغاتی تشدید شد: حمایت مستقیم از افراد به ظاهر مخالف حاکمیت ایران. این شیوه اگر به نتیجه میرسید، در ایران یک «براندازی مخملین»، دولتی را بر سرکار میآورد که اینبار، حتی در شعار نیز آمریکا ستیز نباشد.
این شیوة دوستانه، با توزیع جوایز از فرانسه شروع شد. ابتدا نشان افتخار فرانسه نصیب تیغکش دوره پهلوی و هنرمند دوره اسلامی شد. که از قضا، همه افراد خانوادهاش «هنرمند» از آب در آمدهاند. گوئی «هنر سینما» ویروس واگیردار بوده! جایزههای دیگری هم نصیب فعلة استعمار شد: هیاهوی رسانهای در مورد سروش، گنجی، سازگارا و ... همه با هدف ریختن آب توبه بر سر حاکمیت کریهالمنظرایران بود که با شعار دروغین مبارزه با امپریالیسم آن را بر سریر قدرت نشانده بودند. هیچیک از این آب «توبهها» نتوانست روسپی را به نکاح غرب وحشی در آورد.
پس از هیاهوی فراوان بر سر بحران هستهای ایران، خاتمی که در دوران رئیس جمهوریاش فقط لبخند میزد، نقش رئیس جمهور فعال را به عهده گرفت و همه اعضای «دولت اصلاحات» ناگهان انقلابی و خواستار روابط با آمریکا شدند! حتی مادلن البرایت هم، که در حزب دمکرات، پادوی اسلحه فروشان پیرو «یک کشور، یک مذهب» است، خواستار مذاکره مستقیم آمریکا با ایران شده! این شخصیت عالیقدر همان کسی است که، در دوره ریاست جمهوری کلینتون، از بمباران غیر نظامیان عراق و از تجزیه یوگسلاوی حمایت میکرد، و مانند بقیه دمکراتها، از تهاجم نظامی دارو دسته بوش به عراق نیز حمایت کرده.
جهت ارسال تسهیلات لازم، چند «روشنفکر» خارج نشین هم به تهران ارسال شدند: از فرانسه، داریوش شایگان که ـ در «تحلیلی عالمانه»، در کتاب «نگاه شکسته» مدرنیسم دوره رضا میرپنج را به مدرنیته در غرب تشبیه کرده بود، و از کانادا، رامین جهانبگلو که ـ به سبک شایگان، مدرنیسم را موذیانه مترادف مدرنیته تعریف میکرد. شایگان اهمیت چندانی نداشت، چون سوابقش شناخته شده بود، ولی سوابق رامین جهانبگلو را کسی نمیشناخت. به همین دلیل شایگان را کسی دستگیر نکرد ولی تضعیف سیاستهای حامی سازش ایران با آمریکا، که اولین پیامدش اخیراً به اخراج خاتمی از سعدآباد منجر شد، در گروه ناشناختهها تلفات بر جای گذارد. امروز وزیر اطلاعات ایران اعلام کرده که جهانبگلو به جرم «ارتباط با بیگانه!» دستگیر شده.
در حمایت غیر مستقیم از اتمی شدن ایران، فرانسه هنوز، از طریق مستعمره سابق خود، الجزایر فعال است. امروز، دکه خبرپراکنی ایرنا، از قول یک روشنفکر و روزنامه نگار الجزایری ـ که غیر دولتی هم هستند ـ نوشت، غربیها نمیخواهند یک کشور مسلمان به فناوری اتمی دست یابد! ظاهراً روشنفکر مذکور، فراموش کرده که پاکستان «اسلامی ـ اتمی» است! در ردة بالاتر از روشنفکر الجزایری و فرانسه، دو روز قبل، دیک چنی، از دمکراسی و حقوق بشر در بلاروس حمایت کرد. ولی پس از انتخابات شوراها در انگلیس و برکنار شدن وزاری امورخارجه و دفاع، سقوط یک فروند هلیکوپتر نظامی انگلیس در بصره، به منزله «تبریکات صمیمانهای» بود که تقدیم اشغالگران در جنوب عراق گردید. همزمان در افغانستان نیز، یک فروند هلیکوپتر نظامی آمریکا سقوط کرد، تا معاون جرج بوش در قزاقستان سنگ را از روی زبانش بردارد و امروز به شرکای غربیاش بگوید که ایران نمیتواند به سلاح هستهای دست یابد! چرا که در غیر اینصورت همگی با سر و روی خونین، ناچار میشویم با اتوبوس لکنتی، منطقه را به قصد ولایت ترک کنیم!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت