سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۵

تمام مردان عموسام!
...

جرج بوش، پدر رئیس جمهور فعلی آمریکا، امروز با ژاک شیراک، رئیس جمهور فرانسه ملاقات کرد. پس از خانه تکانی در اسپانیا، که منجر به اخراج «فرانکیست‌ها» از دولت شد، بالاخره برلوسکنی هم رضایت داده، از نخست وزیری ایتالیا دست برداشته، صندلی ریاست را تقدیم «رومانو پرودی» کند. هر چند که «رومانو پرودی» ناچار به ادامه سیاست سلفش خواهد بود، ولی این جابجائی‌ها نشانه جابجائی گروه‌هائی است که در اروپا می‌باید سیاست آمریکا را تداوم بخشند، و در این راستا، می‌توان کنار رفتن گروه فاشیست‌های اسپانیا و ایتالیا را تغییری مثبت دانست. جنجال رسوائی وزیر کشور و نخست وزیر فرانسه نیز در همین راستا می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد.


جناح راست در فرانسه در شرایطی به قدرت دست یافت که، جبهه چپ، با معرفی شانزده کاندیدا، عملا راه را برای به قدرت رسیدن آن هموار کرده بود. نتیجة تکثر کاندیداهای چپ، حذف جبهه چپ، به دور دوم رسیدن کاندیدای نئو فاشیست‌ها و ژاک شیراک شد که، وابسته به محافل «ملی ـ مذهبی‌های» فرانسه است. یادآور شویم که احزاب چپ در فرانسه، مانند دیگر چپ‌های اروپا، آمریکائی و «ویترینی» هستند. وظیفة این احزاب در واقع، ممانعت از تشکیل جبهه‌های چپ مستقل بود، و متحدان سنتی جناح راست آمریکا در فرانسه، سوسیالیست‌ها بودند. فرانسوا میتران، که در جوانی عضو گروه فاشیست «صلیب‌های آتش» بود و سپس به خدمت دولت ویشی در آمد، هنگامی به ریاست جمهوری رسید، که سیاستگزاران آمریکا، زمینه ورود ریگان به کاخ سفید را فراهم می‌آوردند. و عملاً، 12 سال «سوسیالیسم فرانسوی»، پیامد 12 سال ریاست جمهوری ریگان و بوش در آمریکا شد.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، چپ اروپا یا فروپاشید و تضعیف شد، و یا مانند حزب کارگر در انگلیس، عملا به اعمال سیاست‌های راست پرداخت. و امروز، به نظر می‌آید که، پس از 15 سال در جا زدن، آمریکا ناچار به بازنگری و تغییر متحدان خود در اروپا شده. زمزمه‌هائی که در مورد کناره‌گیری تونی بلر به گوش می‌رسد، نشان می‌دهد «نومحافظه کاران» آمریکا رفتنی‌اند. ولی بنظر می‌رسد سیاستگزاران قصد واگزاردن قدرت به دموکرات‌ها را نداشته باشند. ملاقات پدر جرج بوش با ژاک شیراک، شاید هدفش آماده کردن زمینه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برای طیف سنتی جمهوریخواهان باشد. جمهوریخواهان، شاید قصد اعمال فشار بر راست سنتی فرانسه را داشته باشند تا در سیاست‌اش، که به پیروی از ژنرال دوگل، به روسیه نزدیک شده، تجدید نظر کرده، زمینة بازگشت حاکمیت راست سنتی را در آمریکا را فراهم آورد. موفقیت در این زمینه چندان آسان به نظر نمی‌رسد، چرا که روسیه صرفاً تماشاگر صحنة سیاست باقی نخواهد ماند. مسلماً تغییرات وسیعی در سطح جهان به دنبال خواهد آمد، تغییراتی که آمریکا ناچار به پذیرش آنان خواهد شد.

اولین قربانیان این تغییرات، خادمان وفادار آمریکا در منطقة خاورمیانه خواهند بود. در همین راستا، همه سرسپردگان خاورمیانه، همچون غریقی در طوفان به هر تخته پاره‌ای متوسل می‌شوند، و گروهی حتی به «تخته شکستة حکومت اسلامی» روی آورده‌اند. شبه کشور امارات متحده، مالکیت سه‌ جزیرة معروف را فراموش کرده، به زیارت پرزیدنت احمدی‌نژاد و رهبر آمده. در بحرین، جزیره‌ای که از صدقة سر سیاست استعماری انگلستان به کشور تبدیل شده، شیعیان ابراز وجود می‌کنند! در کویت، عربستان و ... همه از پیشرفت‌های ایران در زمینه «هسته‌ای» ابراز خوشوقتی می‌کنند! ولی در همین ایران، صحنة سیاست بیشتر به یک طوفان می‌ماند. دوستان دیروز سردار سازندگی، امروز به منتقدانی سرسخت تبدیل شده‌اند که، پس از 28 سال، ورود روحانیت به صحنه سیاست را غیرعاقلانه می‌خوانند! اگر چه آنان که پای به عرصة سیاست ایران گذارده‌اند، مشتی روضه خوان بیمایه و کم‌سواد بیش نیستند، ولی فغان و فریاد دوستان قدیم، بیشتر برای حفظ مجموعه‌ای است به نام «روحانیت» که دهه‌هاست، از طریق تائید یا تکذیب حاکمیت‌های ویژه‌ای، وظیفه‌اش حفظ منافع استعمار در ایران بوده. به نظر می‌رسد که این «روحانیت» در خطر افتاده! و نان استعمار و فعله‌اش در ایران آجر شده است.

ارتباط «روحانیت و بازار»، در تاریخ ایران، یک ارتباط ارگانیک است. این دو مجموعه یکدیگر را تغذیه می‌کنند. بازار، با تأیید حاکمیت، خون جامعه را در شیشه می‌کند، «خمس و زکاتش» را هم به «روحانی» می‌پردازد. در مقابل، روحانی «طلاب» استخدام می‌کند که حافظ منافع بازار باشند. هر گاه منافع بازار به خطر افتد، «طلاب» راهپیمائی می‌کنند، چون منافع بازار، منافع حاکمیت و منافع استعمار در واقع یکی است. راهپیمائی‌های «طلاب» نشانگر این است که نیروهای «امنیتی ـ نظامی»، که خود دست پروردة استعمارند، چراغ سبز داده، و «طلاب» می‌توانند بدون دردسر با چوب و چماق به مردم و اماکن عمومی حمله‌ور شده، از اسلام دفاع جانانه‌ای به عمل آورند. به همین دلیل اینان خود را «کارگر» به شمارمی‌آورند، و دیروز چون روز کارگر بود، «طلاب» با صافی گلپایگانی، آیتالله متخصص امور مواد محترقه در چهارشنبه سوری‌ها، ملاقات کرده و خواستار بهبود امور معیشتی خود شده‌اند. گویا مزد فعله استعمار پرداخت نشده، که بدنبال «فتاوی آیات عظام» در مورد امر حیاتی «حضور بانوان در استادیوم‌ها» چماقداران راهپیمائی نکرده‌اند!

«کارگران استعمار» گفته‌‌اند: : «الا یا ایهاالصافی، ندادی پول به ما کافی!» و صافی جواب داده، روزنامه‌ها را بخوانید، در این روزنامه‌ها چیزهائی می‌نویسند که خواب به چشم من نمی‌آید! ما باید در همه امور موضع‌گیری کنیم! و فعله استعمار گفته‌اند: «اگر غم لشکر انگیزد که خون طالبان ریزد، من و صافی به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم.» ولی باز هم صافی رضایت نداده و خواستار مبارزه «طلاب» با ملی‌ ـ مذهبی‌ها، یعنی نسل دوم و سوم بازاری‌های خودمان شده، که گویا خمس و زکاتشان را نمی‌پردازند. ولی «طلاب» راضی نشده غرغر کنان گفته‌اند: «صافی ار باده از این دست به جام اندازد، طالبان را همه در نکبت عام اندازد.»

نمی‌دانم عاقبت «طلاب» شریف با صافی به کجا خواهد رسید، ولی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، که همان فاشیست‌های مسلح و گوش به فرمان آمریکا هستند، از زبان دبیرکل خود و با «ادبیات شیوای بازار» در ایلنا اعلام کرده‌اند: «منطقی نیست جبهة اصلاحات را رها کرده سراغ جبهة دموکراسی خواهی و حقوق بشر برویم، با مواضع ما جور نیست!» از این فرمایشات نتیجه می‌گیریم که آمریکا هنوز به «اصلاح طلبی» در ایران امید بسته! و از این فرمایشات، ساده انگاران باید نتیجه بگیرند که اصلاحات همان کشک معروفی است که آش آن را هشت سال، استعمار به خوردشان داد ـ البته از زبان سروش، گنجی، خاتمی و شرکای آینده‌نگر مقیم خارج! و به هیچکس هم نگفت که این اصلاحات در تقابل با حقوق بشر و دموکراسی هم هست! تا امروز که جناب دبیرکل «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» بند را آب داد! با این حال بنظر نمی‌رسد که تنور استعماری «اصلاحات» مجاهدین گرم بماند، چون صافی، هنوز «امور معیشتی طلاب» را سر و سامان نداده!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت