«حقیقت»، بجای «واقعیت» در مدرنیته
...
این روزها با دستگیری رامین جهانبگلو، رسانههای داخلی، سایتهای «مستقل» خارج و بخصوص سایت «بهوقت گرینویچ»، هیاهوی تبلیغاتی گستردهای به راه انداختهاند. نیازی به توضیح نیست که اوپوزیسیون «مستقل» حاکمیت سر سپرده ایران، در مقام شاخة دوم سیاستی عمل میکند که تعیین حاکمیت در کشور را بر عهده دارد. نگاهی به سایتهای متحدالشکل اوپوزیسیون، نشانگر این واقعیت تلخ است که در واقع اوپوزیسیون و حاکمیت ایران، سرچشمهای واحد دارند. و این واقعیت تلختر که، در عمل اوپوزیسیونی در برابر حاکمیت ایران وجود ندارد. به همین دلیل، بحثهای سیاسی و «روشنفکری» داخل و خارج، هدف واحدی را دنبال میکنند: ایجاد جو کاذب انقلاب مشروطه!
جامعة ایران، و ایرانیان تبعیدی، از انقلاب مشروطه چه میدانند؟ اکثراً آنچه میدانند ثمرة تبلیغات استعماری است. یعنی بدون شناخت علمی از جزئیات و زمینههای اجتماعی جنبش مشروطه، یک «آخوند بد» میشناسیم که یا «مشروعه» میطلبیده، یا طرفدار «سلطنت استبدادی» بوده، و با مشروطه خواهان مخالفت میکرده. و تعدادی «آخوند خوب» و مشروطه خواهان، که به راه «تجدد» میرفتند! و باز هم با تکیه بر همان منابع، «روشنفکران بعدی، بند ناف با گذشتة قرون وسطائی را در دوران رضا میرپنج پاره کردهاند!»
استحمار از همین نقطه آغاز میشود: ترادف تجدد و روشنفکری. و ترادف تجدد با مدرنیته، مدرنیسم و مدرنیزاسیون. در سخنان داریوش شایگان، داریوش آشوری، عباس میلانی، آجودانی، سروش و ... مخدوش کردن مرزها میان مفاهیم متخالف را آشکارا میتوان مشاهده کرد. اینان با همان شیوة مرسوم لغزش کلام، از «مدرنیته» آغاز میکنند و بدون آنکه تعریف جامعی از آن ارائه دهند ـ چون در این صورت نمیتوان آنرا در ترادف با «مدرنیسم» قرار داد ـ مدرنیسم و مدرنیزاسیون را مطرح میکنند.
آنچه در مورد مدرنیته اهمیت دارد، در سخنان اینان به کلی واژگونه جلوه داده میشود. به عنوان مثال، مدرنیته به هیچ عنوان یک گسست نبود. مدرنیته جنبشی بود که بر یک گسست نقطه پایان نهاد. گسستی که بنیاد مسیحیت در اروپا با گذشته غیرمسیحی اروپا ایجاد کرده بود. کلیسا با تحمیل اسطورههای سامی، ریشههای هویت فرهنگی اروپا را کفر به شمار میآورد. این شرایطی است که با حمله تازیان بر ایرانیان نیز تحمیل شده است. اسطورههای اقوام ایرانی در برابر دین «حق و حقیقت»، یعنی اسلام، کفرآمیز تلقی شده و میشوند.
این گسستی است که پس از هجوم تازیان در ایران پیش آمده. و با هیچ مدرنیزاسیونی، این گسست جبرانپذیر نیست. برای اطلاع «متفکرانی!» که مدرنیزاسیون را با اسلام در تخالف میبینند، باید متذکر شد، که به دلیل تاخر تاریخی اسلام نسبت به دین زرتشت، اسلام خود نوعی مدرنیزاسیون به شمار میآید. مدرنیزاسیون حرکتی است مقطعی که ایجاد گسست میکند، به طور مثال، سلطنت رضا میرپنج مدرنیزاسیونی بود که به زیور استعمار نیز آراسته بود!
حال آنکه مدرنیته تداوم و پیوستگی است. در مقالههائی که در همین وبلاگ به تحریر آمده، مفصلاً در مورد مدرنیته توضیح داده شده، و شاید لزومی به تکرا مکررات نباشد. ولی لازم به یادآوری است که «تکثر واقعیتهای زمینی» در تقابل با «وحدت حقیقت آسمانی»، «ویژگی اصلی» مدرنیته است. هر جا «حقیقت» مطرح شود، مدرنیته نفی شده. در همین راستا است که سخنان رامین جهانبگلو، در مورد روشنفکر جویای «حقیقت» را میباید مورد بررسی کرد. و در همین راستا میتوان به عمق فاجعهای به نام «روشنفکر تبلیغاتی» پی برد. هیچکس در ایران و در خارج از ایران از متفکرانی نمیگوید که مدرنیته را میشناسند، و به سفسطه و مغلطه، جهت مخدوش کردن مرزهای آن با «مدرنیسم»، نمیپردازند. طبلهای استعمار برای کسانی به صدا در میآید که حافظ منافعش باشند. کسی که فلسفه خوانده، تفاوت میان «حقیقت» و«واقعیت» را میشناسد. اگر در پی مخدوش کردن مرز ایندو برمیآید، مسلماً به دلیل «عدمشناخت» نیست.
اینکه همزمان با نفسکش طلبیدن حاکمیت مفلوک و سر سپردة ایران در بحران خود ساخته هستهای، رسانههای «مستقل» و متعلق به صاحبان صنایع نظامی غرب، تصاویر ژنرال «مهرورزی» را زینت صفحات نخست خود کردهاند، و از وی به عنوان «مرد خطرناک و پر قدرت» یاد میکنند. و اینکه در داخل و خارج، طبلهای تجدد، روشنفکری و مشروطهطلبی ناگهان به صدا در آمده، و «فلاسفة خانهزاد» به تبلیغ تجدد روی آورده، و همزمان، عدهای نقش «آخوند بد» و «مشروعه طلب» را به عهده گرفته، جهت تحریک افکار عمومی، فتاوی ابلهانه میدهند، فقط یک دلیل میتواند داشته باشد. و آن اینکه، استعمار غرب میپندارد، با ایجاد شرایط کاذب دوران مشروطیت، و حضور «پرزیدنت دکتر تیمسار احمدی نژاد»، میتواند همان حسن ختام، یعنی رویای شیرین کودتای رضا میرپنج را جامه عمل پوشانده، و مدرنیزاسیون «ژنرال مهرورزی»، باز هم برای چند دهه، آخوندهای خانهزاد را از گزند سیر تحولات انسانی در جامعة ایران محفوظ نگاه دارد. حتی اگر چند سر روضه خوان «بد» نیز لت و پار شوند. دوستان تجددپسند و استعمارپرست یک اصل اساسی را فراموش کردهاند: تاریخ تکرار نمیشود!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت