...
مدتی است که مسئولان جنایتکار، نیمه جنایتکار، سفیه و وقیح فعلی، سابق و اسبق، به گفتگو با یکدیگر مشغول شدهاند. البته شیوههای گفتگو متفاوت است. سردار اکبر، از آنجا که تجارت، کاسبی و دلالی را به فرزندانش سپرده، اخیراً به امور پزشکی مشغول شده است، و از تریبون نماز جمعه هم از بنیصدر میخواهد «داستان» طبس را توضیح دهد. البته استاد بنیصدر هم به روال خود، جوابهای نامربوطاش را، در سایت شخصی و یا شعباتش، منتشر میکند.
یک گروه دیگر، با احتیاط کامل، از«پیک ویژه» استفاده کرده، دست به دامن جرج بوش میشوند. البته گویا جوابی هم نگرفتهاند، چرا که اوضاع آمریکا و جرج بوش فعلاً اجازه «مغازلة آشکار» نمیدهد. به همین دلیل، گروه دیگری، ابتکار عمل را به دست گرفته، با جنجال و هیاهو اعلام میدارند، که برای جرج بوش «نامه» فرستادهاند، شاید که «آمریکایجهانخوار» در محظور قرار گرفته، «واکنشی» نشان دهد. ولی با وجود وساطت کیسینجر، که اخیراً، مانند هنرپیشگان هولیوود، «صلحطلب» هم شده، و خواستار جواب به نامة کذائی است، باز هم نتیجهای حاصل نمیشود. ولی، از اینهمه، یک نتیجهگیری ملموس میتوان کرد، و آن هم علنی شدن روابط حاکمیت ایران با آمریکا است، که با مخالفت هیچ یک از فعله استعمار روبرو نمیشود. صدائی از رهبر، آیات عظام، طلاب و دیگر «کارکنان روز مزد» مبارزه با امپریالیسم آمریکا در نمیآید، و به همچنین، تعریف و تمجید رسانههای حکومتی از «نامه» احمدینژاد، باعث میشود که «دیگران» هم به نامه نگاری روی آورند. از آن جمله است، نامة آقای روحانی، که در تایم منتشر شد. گفته میشود، احمدی نژاد، از تجربة نخستین «نامه» رضایت کامل دارد، و در پی ارسال نامهای به واتیکان، مرکز جنایتکاران و مافیای کاتولیکهاست.
ولی مغازله در اینجا فرجام نمیپذیرد، در رده دیگری نیز مغازله آغاز شده. چند روز پیش آقای بهنود در وبلاگش مقالهای انتشار داد، که گویا هتاکی و فحاشی کریمپور شیرازی به اشرف پهلوی را نیز مطرح کرده. به دنبال این امر، یکنفر روی یکی از سایتها، مسعود بهنود را مورد شماتت قرار میدهد، که چرا به کریمپور شیرازی توهین میکند! ولی یکنفر دیگر، به نام علی اکبر ولایتی، «عضو فرهنگستان علوم و مشاور مقام معظم رهبری»، مستقیما نامهای به مسعود بهنود ارسال داشته، و به زبان بازار و حنا و زرچوبه، یعنی با ادبیات شیوای بازار، افاضاتی میفرمایند، که ترجمة آن به زبان فارسی در پی میآید: «چرا به کریمپور شیرازی تاختهاید، میرزاده عشقی هم در اشعارش، استاد وحید دستگردی را هجو کرده!!!»
عضو آکادمی علوم هنوز این مطلب را درک نکردهاند که هجو، سبکی است در سرودن شعر، که به عنوان شیوه بیان هنری، تقدس نمیشناسد، در نتیجه، نمیتواند مورد قضاوت حوزه، بازار و نوچههای نوسواد آیات عظام قرار گیرد. مشاور رهبری، هنوز نمیدانند که روزنامه نگاری حرفه است ولی سرودن شعر، هنر! این علامت تعجب برای این نیست که از جهل عضو فرهنگستان علوم حاکمیت «توحش ـ تحجر» متعجب شدهام، تعجبام از گستاخی وزیر امور خارجه سابق است که، سالها در ولایت ارباب به «تحصیل» اشتغال داشته، نه تنها زبان انگلیسی را به سبک فارسی خمینی صحبت میکنند، برای ابراز فضل «رو» کم نمیآورند. به هر حال در جائی که، جلائی پور، فرماندار جنایتکار مهاباد، دکان جبهه دموکراسی و اصلاحات باز کرده باشد، «ولایتیها» هم در همه امور صاحبنظر خواهند شد! چه جای تعجب است؟!
حال بهتراست به اصل مطلب بپردازیم. هدف از نامه نگاری و مخاطب قرار دادن دیگران چیست؟ اگر نگارش نامههای سلام و تعارف برای رفع تکلیف را نادیده بگیریم، نویسنده نامه، معمولاً خواستهای دارد، و به این دلیل است که به نگاشتن نامه میپردازد. استثناء هم البته وجود دارد. مثلا یک دیوانه، ممکن است بدون دلیل به فردی نامه بنویسد، و هیچ تقاضائی هم نداشته باشد، ولی این امر همانطور که گفتیم، استثناء است. در حالت عادی، کسی که نامهای برای دیگری میفرستد، تقاضائی دارد. لاریجانی، احمدی نژاد و دیگران که به مقامات آمریکا نامه مینویسند، تقاضای خاصی دارند، که کاخ سفید، دیگر قادر به برآوردن آن نیست. ولی مشاور «مقام معظم رهبری» با مسعود بهنود ـ که ناچار به اقامت در لندن شده تا فعله فاشیسم مزاحمش نشوند ـ چکار میتواند داشته باشد؟ شاید مانند سرورش، سردار اکبر، که باب مذاکره با بنی صدر را باز کرد، ولایتی هم «بوی بهنود ز اوضاع جهان» شنیده، و مانند همة لمپنها مسیر باد را تشخیص داده، میخواهد بگوید، جناب آقای بهنود، ما که باهم قهر نیستیم! در حکومت بعدی، ما را فراموش نکنید!
ولی آیا در حاکمیت ایران تغییر و تحولی در پیش است؟ این سئوالی است که پاسخ دقیقی ندارد، ولی با در نظرگرفتن اوضاع ایران: جندالله در شرق، کردها در غرب، سنیها در خوزستان، و کاریکاتور سوسکهای «زبان نفهم» در در رسانة حاکمیت مزدور ایران ـ که مانند کاریکاتور محمد در آن رسانه راست افراطی دانمارک منتشر شد ـ تا هیاهو به راه افتد ـ باید نتیجه گرفت که اوضاع سخت خراب است! چون حتی، کسی که کاریکاتور سوسکها را «سفارش داده»، یعنی مسئول ساواکی ایجاد آشوب و بحران، چنان در هول و هراس بوده، که ذهن علیلش بکلی فلج شده و پنداشته سوسکها قادر به تکلم به زبان آدمیزاد! ظاهراً مامور محترم ساواک، از پا منبریهای همان «آیت الله عظیمالشانی» بوده، که در توجیه نظام سلطنتی، آن هم سلطنت پهلوی، میگفته است، «حتی مورچهها هم شاه دارند!» بنابراین «استدلال علمی ـ حوزوی»، جهت توجیه منافع استعمار است، که ناگهان در رسانه حاکمیت سر سپرده ایران، سوسکها، نه تنها به زبان انسان تکلم میکنند،که ترک زبان هم بوده و فارسی نمیفهمند!
یک گروه دیگر، با احتیاط کامل، از«پیک ویژه» استفاده کرده، دست به دامن جرج بوش میشوند. البته گویا جوابی هم نگرفتهاند، چرا که اوضاع آمریکا و جرج بوش فعلاً اجازه «مغازلة آشکار» نمیدهد. به همین دلیل، گروه دیگری، ابتکار عمل را به دست گرفته، با جنجال و هیاهو اعلام میدارند، که برای جرج بوش «نامه» فرستادهاند، شاید که «آمریکایجهانخوار» در محظور قرار گرفته، «واکنشی» نشان دهد. ولی با وجود وساطت کیسینجر، که اخیراً، مانند هنرپیشگان هولیوود، «صلحطلب» هم شده، و خواستار جواب به نامة کذائی است، باز هم نتیجهای حاصل نمیشود. ولی، از اینهمه، یک نتیجهگیری ملموس میتوان کرد، و آن هم علنی شدن روابط حاکمیت ایران با آمریکا است، که با مخالفت هیچ یک از فعله استعمار روبرو نمیشود. صدائی از رهبر، آیات عظام، طلاب و دیگر «کارکنان روز مزد» مبارزه با امپریالیسم آمریکا در نمیآید، و به همچنین، تعریف و تمجید رسانههای حکومتی از «نامه» احمدینژاد، باعث میشود که «دیگران» هم به نامه نگاری روی آورند. از آن جمله است، نامة آقای روحانی، که در تایم منتشر شد. گفته میشود، احمدی نژاد، از تجربة نخستین «نامه» رضایت کامل دارد، و در پی ارسال نامهای به واتیکان، مرکز جنایتکاران و مافیای کاتولیکهاست.
ولی مغازله در اینجا فرجام نمیپذیرد، در رده دیگری نیز مغازله آغاز شده. چند روز پیش آقای بهنود در وبلاگش مقالهای انتشار داد، که گویا هتاکی و فحاشی کریمپور شیرازی به اشرف پهلوی را نیز مطرح کرده. به دنبال این امر، یکنفر روی یکی از سایتها، مسعود بهنود را مورد شماتت قرار میدهد، که چرا به کریمپور شیرازی توهین میکند! ولی یکنفر دیگر، به نام علی اکبر ولایتی، «عضو فرهنگستان علوم و مشاور مقام معظم رهبری»، مستقیما نامهای به مسعود بهنود ارسال داشته، و به زبان بازار و حنا و زرچوبه، یعنی با ادبیات شیوای بازار، افاضاتی میفرمایند، که ترجمة آن به زبان فارسی در پی میآید: «چرا به کریمپور شیرازی تاختهاید، میرزاده عشقی هم در اشعارش، استاد وحید دستگردی را هجو کرده!!!»
عضو آکادمی علوم هنوز این مطلب را درک نکردهاند که هجو، سبکی است در سرودن شعر، که به عنوان شیوه بیان هنری، تقدس نمیشناسد، در نتیجه، نمیتواند مورد قضاوت حوزه، بازار و نوچههای نوسواد آیات عظام قرار گیرد. مشاور رهبری، هنوز نمیدانند که روزنامه نگاری حرفه است ولی سرودن شعر، هنر! این علامت تعجب برای این نیست که از جهل عضو فرهنگستان علوم حاکمیت «توحش ـ تحجر» متعجب شدهام، تعجبام از گستاخی وزیر امور خارجه سابق است که، سالها در ولایت ارباب به «تحصیل» اشتغال داشته، نه تنها زبان انگلیسی را به سبک فارسی خمینی صحبت میکنند، برای ابراز فضل «رو» کم نمیآورند. به هر حال در جائی که، جلائی پور، فرماندار جنایتکار مهاباد، دکان جبهه دموکراسی و اصلاحات باز کرده باشد، «ولایتیها» هم در همه امور صاحبنظر خواهند شد! چه جای تعجب است؟!
حال بهتراست به اصل مطلب بپردازیم. هدف از نامه نگاری و مخاطب قرار دادن دیگران چیست؟ اگر نگارش نامههای سلام و تعارف برای رفع تکلیف را نادیده بگیریم، نویسنده نامه، معمولاً خواستهای دارد، و به این دلیل است که به نگاشتن نامه میپردازد. استثناء هم البته وجود دارد. مثلا یک دیوانه، ممکن است بدون دلیل به فردی نامه بنویسد، و هیچ تقاضائی هم نداشته باشد، ولی این امر همانطور که گفتیم، استثناء است. در حالت عادی، کسی که نامهای برای دیگری میفرستد، تقاضائی دارد. لاریجانی، احمدی نژاد و دیگران که به مقامات آمریکا نامه مینویسند، تقاضای خاصی دارند، که کاخ سفید، دیگر قادر به برآوردن آن نیست. ولی مشاور «مقام معظم رهبری» با مسعود بهنود ـ که ناچار به اقامت در لندن شده تا فعله فاشیسم مزاحمش نشوند ـ چکار میتواند داشته باشد؟ شاید مانند سرورش، سردار اکبر، که باب مذاکره با بنی صدر را باز کرد، ولایتی هم «بوی بهنود ز اوضاع جهان» شنیده، و مانند همة لمپنها مسیر باد را تشخیص داده، میخواهد بگوید، جناب آقای بهنود، ما که باهم قهر نیستیم! در حکومت بعدی، ما را فراموش نکنید!
ولی آیا در حاکمیت ایران تغییر و تحولی در پیش است؟ این سئوالی است که پاسخ دقیقی ندارد، ولی با در نظرگرفتن اوضاع ایران: جندالله در شرق، کردها در غرب، سنیها در خوزستان، و کاریکاتور سوسکهای «زبان نفهم» در در رسانة حاکمیت مزدور ایران ـ که مانند کاریکاتور محمد در آن رسانه راست افراطی دانمارک منتشر شد ـ تا هیاهو به راه افتد ـ باید نتیجه گرفت که اوضاع سخت خراب است! چون حتی، کسی که کاریکاتور سوسکها را «سفارش داده»، یعنی مسئول ساواکی ایجاد آشوب و بحران، چنان در هول و هراس بوده، که ذهن علیلش بکلی فلج شده و پنداشته سوسکها قادر به تکلم به زبان آدمیزاد! ظاهراً مامور محترم ساواک، از پا منبریهای همان «آیت الله عظیمالشانی» بوده، که در توجیه نظام سلطنتی، آن هم سلطنت پهلوی، میگفته است، «حتی مورچهها هم شاه دارند!» بنابراین «استدلال علمی ـ حوزوی»، جهت توجیه منافع استعمار است، که ناگهان در رسانه حاکمیت سر سپرده ایران، سوسکها، نه تنها به زبان انسان تکلم میکنند،که ترک زبان هم بوده و فارسی نمیفهمند!
«متفکر» ساواک میپنداشته این کاریکاتور هم، به نوعی، تاثیر کاریکاتور محمد را خواهد داشت، و باعث میشود که مردم آذربایجان به پا خواسته، ادعای استقلال کنند! مسئول آشوبآفرینی ساواک، از درک این اصل ساده عاجز بوده، که سوسک در هر حال زبان انسان را نمیفهمد! و اینکه سوسکها در هر حال زبان نفهماند. به زعم رشیدی مطلق دوم، سوسکها ترک، فارس و عرب دارند، و سوسکهای ترک زبان فارسی نمیفهمند! ایجاد بحران، فهم و شعور میخواهد، و زمینة مناسب میطلبد. بهتر است رشیدی مطلق دوم و اربابانش راه بهتری بیابند!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت