...
چهل و پنج سال پیش، جنبشی در ایران پایه ریزی شد که، در مدت زمانی کوتاهتر از دو دهه، به یمن حمایت استعمار، پل پیروزی فاشیسم نوین جهت جایگزینی حاکمیت برخاسته از سه کودتای پی در پی شد. حاکمیت پهلوی، ابتدا با کودتای رضا میرپنج شکل گرفت. نقش تشکیلات بنیانگزار ایران نوین، حمایت از فاشیسم هیتلر در مرزهای اتحاد جماهیر شوروی بود. و پس از شکست محاصره لنینگراد، تداوم حاکمیت کودتا، جهت حفظ منافع غرب، تنها با اخراج رضا میرپنج میسر بود.
به سلطنت رسیدن محمد رضا پهلوی، نقابی بود بر امتداد سیاست کهنة استعمار در ایران. کمتر از یک دهه پس از این «نوسازی»، نخست وزیر وقت، با طرح عوام فریب ملی شدن نفت، زمینه ساز کودتای 28 مرداد شد. آنان که مصدق را قهرمان ملی قلمداد میکنند، باید توضیح دهند، نفتی که کلیه تاسیسات استخراج، امکانات صدور و بازار فروشش را غرب تامین میکند، نفتی که بهایش را غرب تعیین میکند و ارز حاصل از فروش آن تحت نظارت بانکهای غربی باقی میماند، چگونه میتواند «ملی» باشد؟ واقعیت این است که نفت ایران هرگز ملی نبوده و نیست.
بحران مصدق با شعار «ملی کردن نفت»، همچنان که شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، تنها وسیله افزایش سرکوب و چپاول ملت ایران شد: کودتای نظامی 28 مرداد و براندازی بهمن 57. از کودتای 28 مرداد تاکنون، ارمغان نقاب فریبندة مصدق، استحکام روز افزون زنجیرهای استعمار بر پای ملت ایران بوده. از آغاز جنجال مصدق، ایرانیان در توهمی غرق شدند، که آزادی و استقلال را به سراب «جبهه ملی» پیوند میزند. پس از براندازی بهمن 57، رسانههای استعمار، جهت دامن زدن براین توهم، سیاست کاملا موفقی را پیش بردهاند. هیاهوی رسانهای «مخالفت حاکمیت با مصدق»، و پریشانگوئیهای «کارکنان روز مزد مبارزه با امپریالیسم»، جنگ زرگری حاکمیت با سران «جبههملی» و «نهضتآزادی»، همه و همه در جهت تحکیم توهم آزادی، و پیوندش با «نهضت آزادی» و مصدق بود.
برای ایرانیانی که در توهم استقلال طلبی جبهه ملی غرق شدهاند، ایرانیانی که تاریخ ایران را از زبان روبهان شنیدهاند، ایرانیانی که امروز هم، نام مصدق را مترادف آزادی و استقلال میپندارند، سخنان ابراهیم یزدی، در چهل و پنجمین سال تاسیس «نهضت آزادی»، باید زنگ خطری باشد. دبیرکل نهضت آزادی، همان میگوید که پیش از او، خاتمی، سروش، کدیور و دیگر خادمان استعمار به زبان راندهاند. ابراهیم یزدی به زبانی متفاوت، از «حکومت دین» دفاع میکند. یزدی ادعا می کند: «روشنفکری دینی یک امر ملی است». حال آنکه دین، به عنوان بنیاد تحجر و سلطه، در تضاد کامل با روشنفکری قرار دارد. تا کنون، کسی این چنین گستاخانه، روشنفکر را به زنجیر دین نکشیده بود! روشنفکر، به عنوان فرد، متفکر و آزاد، بنا بر تعریف، در تخالف با هر بنیاد، به ویژه بنیادهای تحجر قرار میگیرد. روشنفکر اگر معتقد به دین هم باشد، هنگامی که تفکر را در خدمت دین قرار میدهد، دیگر روشنفکر نیست، خادم تحجر و سلطه است. به عبارت دیگر روشنفکری و دین دو مقوله متضادند که تنها در گفتار فاشیستها به یکدیگر میپیوند. «روشنفکر دینی» همانقدر پوچ و مهمل است که «هنردینی»، «جمهوریدینی»، «فمینیسم دینی»، و...
ابراهیم یزدی به این مختصر نیز اکتفا نمیکند، وی، به شیوة رایج فاشیستها، افراد ملت را در قالب «ملی ـ مذهبی» مطلوب خود قرار داده، ادعا میکند، «امروز کمتر کسی است که خود را ملی ـ مذهبی نداند»! به زعم دبیرکل محترم «نهضت بازار آزادی»، اینبار مردم ایران موظفاند، «ملی ـ مذهبی» شوند. قالبی تعریف نشده و پوچ، که مانند «مذهبی»، «اسلامی»، «مکتبی» میتواند در آینده وسیله سرکوب نوین و به مراتب وحشیانهتری شود. چرا که اگر اکنون حاکمیت ایران مسلح به یک وسیله سرکوب: قالب پوچ «دین اسلام» است، حاکمیت «ملی ـ مذهبی» از دو عامل سرکوب بهرهمند خواهد شد: «ملی» و «مذهبی». دو قالب پوچ و تعریف نشده که هیچ چارچوب مشخصی ندارند. و به دلخواه حاکمیت، جهت سرکوب و چپاول «تفسیر» خواهند شد. همچنان که پس از 27 سال، «جمهوری اسلامی» چارچوب مشخصی نیافت، و بنا بر منافع استعمار «تفسیر و تعبیر» شد، امروز نیز کسی نمیداند «ملی ـ مذهبی» به چه کسی اطلاق میشود؟
در خصوص خطر فاشیسم نوین و ارتباطش با نهضت آزادی، باید یادآور شد که در تاریخ معاصر ایران، حرکتهای سیاسی ساخته استعمار، همواره در دو قطب متخالف در نوسان بوده و نقش «مخالف خوان» یکدیگر را بر عهده گرفته اند. به عنوان مثال، «روحانیت شیعه» که خون بهائیان را «مباح» میداند، و دین بهائی را به رسمیت نمیشناسد، هویدا را سالها به رسمیت شناخت! و یا «فدائیان اسلام»، با موجود منفور و مسکینی چون امیر عباس هویدا هرگز مشکلی نداشت. ولی همین گروه، رزمآرا و حسنعلی منصور را تحمل نکرد، چرا که حقارت و فرومایگی مطلوب استعمار در اینان به «ا ندازة کافی» وجود نداشت.
جهتگیریهای «نهضت آزادی» نیز در همین راستا ولی در ردة دیگری قرار میگیرد. این جنبش فاشیستی، نقش مخالف خوانی را در دورة محمدرضا پهلوی به خوبی ایفا کرد، و به برکت همین «مبارزات»، «دولت دوران انتقال به فاشیسم» را نیز خود تشکیل داد. و پس از خیمه شببازی «اشغال لانه جاسوسی» که با هماهنگی همین گروه انجام شد، عقب نشینی کرده از نو، نقاب مخالفخوانی به چهره زد.
امروز، پس از 27 سال، مانند سلطنت محتضر پهلوی، قدرت سرکوب حاکمیت ایران فرسوده شده، . اکنون زمان «مدرنیزاسیون» فاشیسم فرسوده فرا رسیده. سلاح «مذهب» دیگر کفایت نمیکند، استعمار به ابزار نوین سرکوب نیازمند است. و «ملی»، همان ابزار مطلوبی است که در مجاورت «مذهب»، تبدیل به شمشیر دولبة استعمار شده، بر فرق ملت ایران فرود خواهد آمد.
به سلطنت رسیدن محمد رضا پهلوی، نقابی بود بر امتداد سیاست کهنة استعمار در ایران. کمتر از یک دهه پس از این «نوسازی»، نخست وزیر وقت، با طرح عوام فریب ملی شدن نفت، زمینه ساز کودتای 28 مرداد شد. آنان که مصدق را قهرمان ملی قلمداد میکنند، باید توضیح دهند، نفتی که کلیه تاسیسات استخراج، امکانات صدور و بازار فروشش را غرب تامین میکند، نفتی که بهایش را غرب تعیین میکند و ارز حاصل از فروش آن تحت نظارت بانکهای غربی باقی میماند، چگونه میتواند «ملی» باشد؟ واقعیت این است که نفت ایران هرگز ملی نبوده و نیست.
بحران مصدق با شعار «ملی کردن نفت»، همچنان که شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، تنها وسیله افزایش سرکوب و چپاول ملت ایران شد: کودتای نظامی 28 مرداد و براندازی بهمن 57. از کودتای 28 مرداد تاکنون، ارمغان نقاب فریبندة مصدق، استحکام روز افزون زنجیرهای استعمار بر پای ملت ایران بوده. از آغاز جنجال مصدق، ایرانیان در توهمی غرق شدند، که آزادی و استقلال را به سراب «جبهه ملی» پیوند میزند. پس از براندازی بهمن 57، رسانههای استعمار، جهت دامن زدن براین توهم، سیاست کاملا موفقی را پیش بردهاند. هیاهوی رسانهای «مخالفت حاکمیت با مصدق»، و پریشانگوئیهای «کارکنان روز مزد مبارزه با امپریالیسم»، جنگ زرگری حاکمیت با سران «جبههملی» و «نهضتآزادی»، همه و همه در جهت تحکیم توهم آزادی، و پیوندش با «نهضت آزادی» و مصدق بود.
برای ایرانیانی که در توهم استقلال طلبی جبهه ملی غرق شدهاند، ایرانیانی که تاریخ ایران را از زبان روبهان شنیدهاند، ایرانیانی که امروز هم، نام مصدق را مترادف آزادی و استقلال میپندارند، سخنان ابراهیم یزدی، در چهل و پنجمین سال تاسیس «نهضت آزادی»، باید زنگ خطری باشد. دبیرکل نهضت آزادی، همان میگوید که پیش از او، خاتمی، سروش، کدیور و دیگر خادمان استعمار به زبان راندهاند. ابراهیم یزدی به زبانی متفاوت، از «حکومت دین» دفاع میکند. یزدی ادعا می کند: «روشنفکری دینی یک امر ملی است». حال آنکه دین، به عنوان بنیاد تحجر و سلطه، در تضاد کامل با روشنفکری قرار دارد. تا کنون، کسی این چنین گستاخانه، روشنفکر را به زنجیر دین نکشیده بود! روشنفکر، به عنوان فرد، متفکر و آزاد، بنا بر تعریف، در تخالف با هر بنیاد، به ویژه بنیادهای تحجر قرار میگیرد. روشنفکر اگر معتقد به دین هم باشد، هنگامی که تفکر را در خدمت دین قرار میدهد، دیگر روشنفکر نیست، خادم تحجر و سلطه است. به عبارت دیگر روشنفکری و دین دو مقوله متضادند که تنها در گفتار فاشیستها به یکدیگر میپیوند. «روشنفکر دینی» همانقدر پوچ و مهمل است که «هنردینی»، «جمهوریدینی»، «فمینیسم دینی»، و...
ابراهیم یزدی به این مختصر نیز اکتفا نمیکند، وی، به شیوة رایج فاشیستها، افراد ملت را در قالب «ملی ـ مذهبی» مطلوب خود قرار داده، ادعا میکند، «امروز کمتر کسی است که خود را ملی ـ مذهبی نداند»! به زعم دبیرکل محترم «نهضت بازار آزادی»، اینبار مردم ایران موظفاند، «ملی ـ مذهبی» شوند. قالبی تعریف نشده و پوچ، که مانند «مذهبی»، «اسلامی»، «مکتبی» میتواند در آینده وسیله سرکوب نوین و به مراتب وحشیانهتری شود. چرا که اگر اکنون حاکمیت ایران مسلح به یک وسیله سرکوب: قالب پوچ «دین اسلام» است، حاکمیت «ملی ـ مذهبی» از دو عامل سرکوب بهرهمند خواهد شد: «ملی» و «مذهبی». دو قالب پوچ و تعریف نشده که هیچ چارچوب مشخصی ندارند. و به دلخواه حاکمیت، جهت سرکوب و چپاول «تفسیر» خواهند شد. همچنان که پس از 27 سال، «جمهوری اسلامی» چارچوب مشخصی نیافت، و بنا بر منافع استعمار «تفسیر و تعبیر» شد، امروز نیز کسی نمیداند «ملی ـ مذهبی» به چه کسی اطلاق میشود؟
در خصوص خطر فاشیسم نوین و ارتباطش با نهضت آزادی، باید یادآور شد که در تاریخ معاصر ایران، حرکتهای سیاسی ساخته استعمار، همواره در دو قطب متخالف در نوسان بوده و نقش «مخالف خوان» یکدیگر را بر عهده گرفته اند. به عنوان مثال، «روحانیت شیعه» که خون بهائیان را «مباح» میداند، و دین بهائی را به رسمیت نمیشناسد، هویدا را سالها به رسمیت شناخت! و یا «فدائیان اسلام»، با موجود منفور و مسکینی چون امیر عباس هویدا هرگز مشکلی نداشت. ولی همین گروه، رزمآرا و حسنعلی منصور را تحمل نکرد، چرا که حقارت و فرومایگی مطلوب استعمار در اینان به «ا ندازة کافی» وجود نداشت.
جهتگیریهای «نهضت آزادی» نیز در همین راستا ولی در ردة دیگری قرار میگیرد. این جنبش فاشیستی، نقش مخالف خوانی را در دورة محمدرضا پهلوی به خوبی ایفا کرد، و به برکت همین «مبارزات»، «دولت دوران انتقال به فاشیسم» را نیز خود تشکیل داد. و پس از خیمه شببازی «اشغال لانه جاسوسی» که با هماهنگی همین گروه انجام شد، عقب نشینی کرده از نو، نقاب مخالفخوانی به چهره زد.
امروز، پس از 27 سال، مانند سلطنت محتضر پهلوی، قدرت سرکوب حاکمیت ایران فرسوده شده، . اکنون زمان «مدرنیزاسیون» فاشیسم فرسوده فرا رسیده. سلاح «مذهب» دیگر کفایت نمیکند، استعمار به ابزار نوین سرکوب نیازمند است. و «ملی»، همان ابزار مطلوبی است که در مجاورت «مذهب»، تبدیل به شمشیر دولبة استعمار شده، بر فرق ملت ایران فرود خواهد آمد.
در ایران امروز، مانند 27 سال پیش، براندازی در جریان است. چهرة منفور و فرسودة فاشیسم را بازهم به نقاب نوین میآرایند، تا در قالب رفراندوم به ایرانیان «هدیه» کنند. جایگزینی فاشیسم فرسوده با فاشیسم نوین، اینبار به صورت «آرام و دموکراتیک» ـ ولی به همان ترتیب گذشته، یعنی با «رفراندوم»، انجام خواهد شد. امروز دیگر مصطفی رحیمیها هم در قید حیات نیستند، امروز، هواداران پرشور آرمانها در سرمای تبعید افسردهاند، امروز، یک نسل در تبعید، زندان و اعتیاد نابود شده، امروز رویای نسل جوان ایران، مبارزه نیست، فرار است. و امروز، آیا کسی قادر است چهرة کریه استعمار را در قفای پوسترهای «مصدق» ببیند؟
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت