...
گویا همزمان با منتفی شدن تهاجم نظامی آمریکا به ایران، قرار شده است که ملت ایران دچار بحران هویت شود! چرا که حاکمیت ایران، چون همة حاکمیتهای فاشیست، زادة بحران است، و تداوم خود را نیز در گرو تداوم بحران مییابد. به عبارت دیگر بحران، راز بقای حاکمیت ایران است، و نقش کنونی، «بحران کاریکاتور!»، به عنوان ضامن بقای حاکمیت «تحجر ـ توحش» در ایران کاملاً عینی است.
شیوه بحران آفرینی، برای نسلی که مقالة «رشیدی مطلق» نامی، در روزینامه اطلاعات را به خاطر دارد، شیوه شناخته شدهای است. و بحرانهای «مطلوب» حاکمیت، معمولاً از موضعگیریهای رسانههای حکومتی سر چشمه گرفتهاند. ولی اینبار، اطلاعات، ارگان حافظ منافع آنگلوساکسونها، این مهم را به عهده نداشت. حفاظت از منافع استعمار، به رسانة حکومتی دیگری محول شده بود.
شاید کسانی، با شیوة کار در رسانهها آشنائی چندانی نداشته باشند. اینان مسلماً نمیدانند که کاریکاتور، سرمقاله، موضوع روز، تیترهای اول و هر آنچه تبلیغات اصلی حاکمیت را در بر می گیرد، مستقیماً از سوی سازمان امنیت دیکته میشود. و سازمان امنیت ایران مستقیماً ازسازمانهای امنیتی غرب این فرامین را دریافت میکند. در این راستا، مدیریت رسانههای حکومتی را مقامات امنیتی به عهده دارند. و همانگونه که در مورد کاریکاتور پیامبراسلام، یادآوری شد، کاریکاتور مذکور، «سفارش» داده شده بود تا بحران ایجاد کند. نتیجة این بحران، تاکید جهانی بر «تقدس» بود. در غرب، همه گفتند و نوشتند که آن کاریکاتور «توهین به مقدسات» بوده. حال آنکه در همین غرب، آزادی بیان هنری، مرز ندارد و «تقدسی» نمیشناسد. ولی، همین غرب جهت مسلمانان، «تقدس» ویژهای را به رسمیت شناخت! چرا که تقدس و تقدیس ابزار فاشیسم است و حاکمیت کشورهای اسلامی، در چارچوب منافع غرب، نیازمند چنین ابزاری است.
به همین دلیل است که سیل جوایز «حقوق بشر» به سوی مدافعان «حقوق بشراسلامی!» سرازیر شده. تقدس و تقدیس، را استعمار برای کشورهای مسلمان «لازم» میداند. به همین دلیل است که امروز در ایران، حاکمیت موفق به ایجاد بحرانی شده که به «تقدس» ترکزبانان تکیه دارد و هدفش تجزیة ایران است. همانطور که گفتیم، شیوة تجزیه یوگسلاوی به مذاق استعمار خوش آمده و در پی تکرار این تجربه شیرین برآمده. هر مرز نوین، جنگ بالقوة نوینی است که استعمار غرب را تغذیه میکند. اینکه حاکمیت ایران، جهت حفظ منافع اربابانش، به شیوة بحران آفرینی قدیمی روی آورده، ثابت میکند، که از نظر اربابان غربی، زمان مناسب جهت تجزیه و براندازی فرا رسیده. تونی بلر نیز، پس از ملاقات با جرج بوش، در دانشگاه جرج تاون، از تمایل غرب به «تغییرات در ایران» سخن گفت. و تاکید کرد که البته قصد «تحمیل تغییرات» را نداریم!
ولی کاملاً بر عکس، استعمار غرب قصد تحمیل تغییرات را دارد، ولی قدرت تحمیل آن را دیگر ندارد. دلیل شکست خوردن بحران کاریکاتور نیز همین است. بحران کاریکاتور زمانی به راه افتاد که بازار پوچ فروشان وال استریت و شعباتش، در سراشیب سقوط قرار گرفته بودند، چون جنگی پیش روی نمیدیدند.
در همین گیر و دار است که مقالات و سخنرانیهای رنگارنگ در مورد « هویت ایرانی»، مانند قارچ بر سایتهای «مستقل» میروید. مقالاتی که به زبان الکن «نخبگان حکومتی» مستقیماً تبلیغ فاشیسم میکنند. یکی در وصف «ناسیونالیسم» است، دیگری در مزایای «هویت بخردانه»، و آن دیگر از «عدم موجودیت» هویت ایرانی سخن میگوید! و اینهمه، خارج از «هویت اسلامی» فاشیستهای «اصلاحطلبی» است که مزدوری استعمار کرده، خود را «لیبرال دموکرات» میخوانند! نگاهی به این مجموعه «هویت استعماری» که اخیراً بر سایتها جاری شده، همان «ترادف کلی» است که «سوزان سونتاگ» مستقیماً به آن اشاره داشته. «ترادف کلی»، یا «پسامدرنیسم»، بینشی است که نوآم چامسکی، آنرا همپایه «اگزیستانسیالیسم» و دیگر فلسفههای دولتی اروپا، «مهمل» میخواند.
«پسامدرنیسم»، پدیدهای است که پس از بحران دهة شصت در اروپا، با حمایت محافل سرمایهداری رشد کرد. و در بطن این «جنبش» روشنفکران مارکسیست اروپا دست به توجیه نظام سرمایهداری در «چارچوب تفکرمارکسیستی» برداشتند. این «بینش!»، آزادی فرد در بطن جامعه را، همزمان با مارکسیسم به زیر سئوال میبرد. حرکتی است که میخواهد، با یک تیر دو نشان بزند. از یکسو، مارکسیسم را به عنوان پدیدهای علمی، در ترادف با «استبداد استالینیستی»، قرار میدهد، و از سوی دیگر، آزادی فرد را با «تعهد و مسئولیت» ـ که نهایتاً به «تعهد فرد» در قبال «تشکیلات فاشیستی» نزدیک و نزدیکتر میشود ـ مترادف میکند.
شیوه بحران آفرینی، برای نسلی که مقالة «رشیدی مطلق» نامی، در روزینامه اطلاعات را به خاطر دارد، شیوه شناخته شدهای است. و بحرانهای «مطلوب» حاکمیت، معمولاً از موضعگیریهای رسانههای حکومتی سر چشمه گرفتهاند. ولی اینبار، اطلاعات، ارگان حافظ منافع آنگلوساکسونها، این مهم را به عهده نداشت. حفاظت از منافع استعمار، به رسانة حکومتی دیگری محول شده بود.
شاید کسانی، با شیوة کار در رسانهها آشنائی چندانی نداشته باشند. اینان مسلماً نمیدانند که کاریکاتور، سرمقاله، موضوع روز، تیترهای اول و هر آنچه تبلیغات اصلی حاکمیت را در بر می گیرد، مستقیماً از سوی سازمان امنیت دیکته میشود. و سازمان امنیت ایران مستقیماً ازسازمانهای امنیتی غرب این فرامین را دریافت میکند. در این راستا، مدیریت رسانههای حکومتی را مقامات امنیتی به عهده دارند. و همانگونه که در مورد کاریکاتور پیامبراسلام، یادآوری شد، کاریکاتور مذکور، «سفارش» داده شده بود تا بحران ایجاد کند. نتیجة این بحران، تاکید جهانی بر «تقدس» بود. در غرب، همه گفتند و نوشتند که آن کاریکاتور «توهین به مقدسات» بوده. حال آنکه در همین غرب، آزادی بیان هنری، مرز ندارد و «تقدسی» نمیشناسد. ولی، همین غرب جهت مسلمانان، «تقدس» ویژهای را به رسمیت شناخت! چرا که تقدس و تقدیس ابزار فاشیسم است و حاکمیت کشورهای اسلامی، در چارچوب منافع غرب، نیازمند چنین ابزاری است.
به همین دلیل است که سیل جوایز «حقوق بشر» به سوی مدافعان «حقوق بشراسلامی!» سرازیر شده. تقدس و تقدیس، را استعمار برای کشورهای مسلمان «لازم» میداند. به همین دلیل است که امروز در ایران، حاکمیت موفق به ایجاد بحرانی شده که به «تقدس» ترکزبانان تکیه دارد و هدفش تجزیة ایران است. همانطور که گفتیم، شیوة تجزیه یوگسلاوی به مذاق استعمار خوش آمده و در پی تکرار این تجربه شیرین برآمده. هر مرز نوین، جنگ بالقوة نوینی است که استعمار غرب را تغذیه میکند. اینکه حاکمیت ایران، جهت حفظ منافع اربابانش، به شیوة بحران آفرینی قدیمی روی آورده، ثابت میکند، که از نظر اربابان غربی، زمان مناسب جهت تجزیه و براندازی فرا رسیده. تونی بلر نیز، پس از ملاقات با جرج بوش، در دانشگاه جرج تاون، از تمایل غرب به «تغییرات در ایران» سخن گفت. و تاکید کرد که البته قصد «تحمیل تغییرات» را نداریم!
ولی کاملاً بر عکس، استعمار غرب قصد تحمیل تغییرات را دارد، ولی قدرت تحمیل آن را دیگر ندارد. دلیل شکست خوردن بحران کاریکاتور نیز همین است. بحران کاریکاتور زمانی به راه افتاد که بازار پوچ فروشان وال استریت و شعباتش، در سراشیب سقوط قرار گرفته بودند، چون جنگی پیش روی نمیدیدند.
در همین گیر و دار است که مقالات و سخنرانیهای رنگارنگ در مورد « هویت ایرانی»، مانند قارچ بر سایتهای «مستقل» میروید. مقالاتی که به زبان الکن «نخبگان حکومتی» مستقیماً تبلیغ فاشیسم میکنند. یکی در وصف «ناسیونالیسم» است، دیگری در مزایای «هویت بخردانه»، و آن دیگر از «عدم موجودیت» هویت ایرانی سخن میگوید! و اینهمه، خارج از «هویت اسلامی» فاشیستهای «اصلاحطلبی» است که مزدوری استعمار کرده، خود را «لیبرال دموکرات» میخوانند! نگاهی به این مجموعه «هویت استعماری» که اخیراً بر سایتها جاری شده، همان «ترادف کلی» است که «سوزان سونتاگ» مستقیماً به آن اشاره داشته. «ترادف کلی»، یا «پسامدرنیسم»، بینشی است که نوآم چامسکی، آنرا همپایه «اگزیستانسیالیسم» و دیگر فلسفههای دولتی اروپا، «مهمل» میخواند.
«پسامدرنیسم»، پدیدهای است که پس از بحران دهة شصت در اروپا، با حمایت محافل سرمایهداری رشد کرد. و در بطن این «جنبش» روشنفکران مارکسیست اروپا دست به توجیه نظام سرمایهداری در «چارچوب تفکرمارکسیستی» برداشتند. این «بینش!»، آزادی فرد در بطن جامعه را، همزمان با مارکسیسم به زیر سئوال میبرد. حرکتی است که میخواهد، با یک تیر دو نشان بزند. از یکسو، مارکسیسم را به عنوان پدیدهای علمی، در ترادف با «استبداد استالینیستی»، قرار میدهد، و از سوی دیگر، آزادی فرد را با «تعهد و مسئولیت» ـ که نهایتاً به «تعهد فرد» در قبال «تشکیلات فاشیستی» نزدیک و نزدیکتر میشود ـ مترادف میکند.
روشن است که ارائه تعاریف به ظاهر متنوع از «هویت ایرانی»، در چنین چارچوبی، چارچوب ساکن پسامدرن، تنها با هدف تامین منافع استعمار غرب صورت می پذیرد. ولی «نخبگان» مبلغ فاشیسم یک نکته را در نظر نمیگیرند و آن اینکه، هویت، اصولا در چارچوب ایستای فاشیسم نمیگنجد. چرا که بنا بر تعریف، هویت مجموعهای است پویا، که همزمان در ارتباط با گذشتة زمان گریز اسطورهای، با واقعیت تاریخی، و با زمان حال، در حرکت به سوی آینده، هر لحظه ساخته و پرداخته میشود. هویت را استعمار تعیین نمیکند، هویت را مزدوران استعمار نیز تعریف نمی کنند. هویت یک واقعیت زنده و پویا است که استعمار نمیتواند برآن مهار زند. در فرصتهای بعدی از «هویت» خواهم گفت.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت