...
تعریف علمی از هر پدیدهای، فاصله گرفتن از آنرا الزامی میکند. در این راستا که در روند «تعریف» میباید خارج از احساسات، تمایلات شخصی و یا ذهنیتها به آن پرداخت. هدف از این مختصر، ارائة تعریفی است از هویت به طور عام، و هویت ایرانی، به طور اخص، به صورتی که در حد امکان «عینی» باشد. تعاریف نوینی که اخیراً برخی «نخبگان حکومتی» و «توجیه کنندگان قدرت» از «هویت» ارائه میدهند، همگی در چارچوب فاشیسم نوین، یعنی پسامدرنیسم ارائه میشود، و فاقد وجاهت علمی است. همانطور که در «بحران ناگهانی هویت ایرانی» اشاره شد، پسامدرنیسم، با هدف نفی آزادیهای فردی و ترادف مارکسیسم با استبداد استالینیستی پای به «بازار عقاید» گذاشته است. و در واقع تبلیغات محافل سرمایهداری و مذهبی بر علیة آزادیهاست. پسامدرنیسم به عنوان «بینش» از انسجام برخوردار نیست؛ معجونی است قابل انعطاف که بر همة نظامهای سلطه قابلیت انطباق دارد. با توجه به این مطلب، و با در نظر گرفتن این مهم که با تکیه بر تبلیغات محافل متحجر نمیتوان تعریفی «علمی» و یا «عینی» ارائه داد، هویت را با تکیه بر تعاریف میکائیل باکتین، و به عنوان مجموعهای از سه عامل فرهنگی، تاریخی و اقتصادی تعریف میکنیم. و عامل نخست یعنی فرهنگ، رکن اساسی آن به شمار میرود.
با در نظر گرفتن این امر که امروز، شیوة تولید سرمایهداری، شیوة حاکم بر اقتصاد جهانی شده، و اقتصاد کشورهای ضعیف وابستگی تام به سرمایهداری جهانی دارد، اقتصاد ایران را نمیتوان معیار سنجش هویت ایرانی قرار داد، چرا که اقتصاد فعلی، نتیجه تحمیل سیاستهای اقتصادیِ «کلان منطقهای» است. در این راستا، اقتصاد ایران و اقتصاد عربستان، کویت، عراق و... همسان و هم سویاند، حال آنکه هویت عرب و ایرانی هویتهائی کاملاً متفاوتاند. از طرف دیگر تاریخ را نیز نمیتوان، به عنوان شاخصی جهت هویت مطرح کنیم.
تاریخ یک ملت، نه صرفاً وقایع تاریخی، که حکایات و روایات تاریخی، حتی افسانه پردازیهای تاریخی را نیز در بر میگیرد. ولی «وقایع تاریخی» نیز، با در نظر گرفتن این مهم، که علمیت تاریخ نیز مطلق نیست، چرا که «وقایع عینی» با «ذهنیتهای متفاوت» به نگارش در آمدهاند، و در ارتباط با واقعیات حال در تحول پیوسته قرار دارند، نمیتواند تکیه گاه مناسبی برای تعریف هویت باشد. به عبارت دیگر، روایات متعددی از وقایع عینی موجود است که به این وقایع «تکثر» و تحرک میدهند. ایستائی و سکون «حقایق تاریخی»، در این تعاریف محلی از اعراب ندارد. پس در تاریخ یک ملت، برداشتهای متعددی از «تاریخ» وجود دارد، و این مسئله به همان نسبت در تعریف هویت ملی ایجاد «تکثر» میکند. به ویژه با در نظر گرفتن این امر که، «تاریخ رسمی»، اغلب اوقات در تقابل با «تاریخ ملی» قرار میگیرد. به عنوان مثال براندازی 22 بهمن را، «تاریخ رسمی» ایران، انقلاب نام نهاده. حال که دو عامل «تاریخ» و «اقتصاد» برای تعریف هویت قابلیت اتکاء خود را از دست دادهاند، تنها میتوانیم به یک عامل اساسی، یعنی فرهنگ بپردازیم.
فرهنگ یک ملت، به عنوان یک موجودیت پویا، مجموعهای است در برگیرندة زبان، اسطوره، مذهب و آداب و رسوم ملی. زبان، بنا بر تعریف یک جهان بینی است و تنها به عنوان وسیله ارتباط بین افراد شناخته نمیشود. زبان فارسی که امروز بدان سخن میگوئیم، از آنرو اهمیت یافته، که در تقابل با زبان تازیان، مغولها و دیگر مهاجمین ترکزبان شکل گرفته است، و شاهنامه، حماسه ملی اقوام ایرانی نیز، به زبان فارسی سروده شده. اهمیت حماسه ملی از آنجا ناشی میشود که حماسه ملی، ریشه در اسطوره دارد. میکائیل باکتین، زبانشناس معروف روس، اسطوره را «بینشان افسانه» نامیده.
اسطورهها در واقع، پایه و اساس هویت ملتها به شمار میروند. به همان نسبت که فرد هستی خویش را مدیون پدر و مادر است، هویت فرهنگی خود را وامدار اسطورههای ملی است. ملت فاقد اسطوره، ملتی است با هویتی شکننده، همانند جنگلی از درختان بیریشه، و به هر نسیمی آشفته میشود، به هر طوفانی میپراکند. اسطورهها، گذشتههای برون از تاریخ را بازتاب میدهند. همانند آینه تصاویر ناخودآگاه جمعی یک گروهاند. اسطورهها در حافظه تاریخی تک تک افراد یک ملت جای گرفته و حرکتهای جمعی را راهبراند. از اینروست که اسطورهها چنین اهمیتی یافتهاند. اسطورهها، بازتاب گذشتهها و تعیینکننده آیندهاند. ترسها، خواستهها، خشمها، شادیها، ستمها و فرجامشان همه و همه در اسطورههای یک ملت زنده و پا برجایاند.
در هر برهه، حرکت ملت با اسطورة مرتبط با آن برهه وفق مییابد. و این یک حرکت آگاهانه و عقلانی نیست. این حرکتی است فیزیکی، که عقل ستیز نیست ولی بر عقل چیره است، حرکتی است غیر قابل کنترل، حرکتی است جمعی، غریزی و هم سوی با اسطوره. حرکتی است در جهت حفظ هویت، حفظ ملیت، حرکتی است که بر نیروی اسطوره میافزاید. حرکت ملتی است جهت دفاع از هویتاش. مبارزه ملتی است با مرگ هویتش. حرکتهای جمعی بر اساس اسطورهها صورت میپذیرد تا بتواند «تاریخ ساز» گردد.
پس آنچه مسیر تاریخ ایران را ـ علیرغم دخالت خارجی ـ تاکنون تعیین کرده و خواهد کرد، اسطورههای اقوام ایرانی است. اسطورههائی که سرچشمة حماسه ملیاند. و حماسة ملی ایرانیان جز شاهنامه چیست؟ شاهنامه فردوسی، سدهها پیش، پس از یورش تازیان و اقوام ترکزبان آسیای مرکزی، در دوران حکومت ترکهای غزنوی به فارسی سروده شده. زبان رسمی ایرانیان، پس از حمله مسلمانان، زبان عربی بود. اکثر حاکمیتهای غیر عرب ایران، ترکزبان بودهاند و زبان شاهنامه، هرگز زبان رسمی ایرانیان نبوده. ولی شاهنامه به زبان فارسی سروده شده و ریشه در اسطورههای اقوام ایرانی دارد. از آداب و رسوم نیاکان ما میگوید، از نوروز، از جمشید و از سیاوش میگوید.
با در نظر گرفتن این امر که امروز، شیوة تولید سرمایهداری، شیوة حاکم بر اقتصاد جهانی شده، و اقتصاد کشورهای ضعیف وابستگی تام به سرمایهداری جهانی دارد، اقتصاد ایران را نمیتوان معیار سنجش هویت ایرانی قرار داد، چرا که اقتصاد فعلی، نتیجه تحمیل سیاستهای اقتصادیِ «کلان منطقهای» است. در این راستا، اقتصاد ایران و اقتصاد عربستان، کویت، عراق و... همسان و هم سویاند، حال آنکه هویت عرب و ایرانی هویتهائی کاملاً متفاوتاند. از طرف دیگر تاریخ را نیز نمیتوان، به عنوان شاخصی جهت هویت مطرح کنیم.
تاریخ یک ملت، نه صرفاً وقایع تاریخی، که حکایات و روایات تاریخی، حتی افسانه پردازیهای تاریخی را نیز در بر میگیرد. ولی «وقایع تاریخی» نیز، با در نظر گرفتن این مهم، که علمیت تاریخ نیز مطلق نیست، چرا که «وقایع عینی» با «ذهنیتهای متفاوت» به نگارش در آمدهاند، و در ارتباط با واقعیات حال در تحول پیوسته قرار دارند، نمیتواند تکیه گاه مناسبی برای تعریف هویت باشد. به عبارت دیگر، روایات متعددی از وقایع عینی موجود است که به این وقایع «تکثر» و تحرک میدهند. ایستائی و سکون «حقایق تاریخی»، در این تعاریف محلی از اعراب ندارد. پس در تاریخ یک ملت، برداشتهای متعددی از «تاریخ» وجود دارد، و این مسئله به همان نسبت در تعریف هویت ملی ایجاد «تکثر» میکند. به ویژه با در نظر گرفتن این امر که، «تاریخ رسمی»، اغلب اوقات در تقابل با «تاریخ ملی» قرار میگیرد. به عنوان مثال براندازی 22 بهمن را، «تاریخ رسمی» ایران، انقلاب نام نهاده. حال که دو عامل «تاریخ» و «اقتصاد» برای تعریف هویت قابلیت اتکاء خود را از دست دادهاند، تنها میتوانیم به یک عامل اساسی، یعنی فرهنگ بپردازیم.
فرهنگ یک ملت، به عنوان یک موجودیت پویا، مجموعهای است در برگیرندة زبان، اسطوره، مذهب و آداب و رسوم ملی. زبان، بنا بر تعریف یک جهان بینی است و تنها به عنوان وسیله ارتباط بین افراد شناخته نمیشود. زبان فارسی که امروز بدان سخن میگوئیم، از آنرو اهمیت یافته، که در تقابل با زبان تازیان، مغولها و دیگر مهاجمین ترکزبان شکل گرفته است، و شاهنامه، حماسه ملی اقوام ایرانی نیز، به زبان فارسی سروده شده. اهمیت حماسه ملی از آنجا ناشی میشود که حماسه ملی، ریشه در اسطوره دارد. میکائیل باکتین، زبانشناس معروف روس، اسطوره را «بینشان افسانه» نامیده.
اسطورهها در واقع، پایه و اساس هویت ملتها به شمار میروند. به همان نسبت که فرد هستی خویش را مدیون پدر و مادر است، هویت فرهنگی خود را وامدار اسطورههای ملی است. ملت فاقد اسطوره، ملتی است با هویتی شکننده، همانند جنگلی از درختان بیریشه، و به هر نسیمی آشفته میشود، به هر طوفانی میپراکند. اسطورهها، گذشتههای برون از تاریخ را بازتاب میدهند. همانند آینه تصاویر ناخودآگاه جمعی یک گروهاند. اسطورهها در حافظه تاریخی تک تک افراد یک ملت جای گرفته و حرکتهای جمعی را راهبراند. از اینروست که اسطورهها چنین اهمیتی یافتهاند. اسطورهها، بازتاب گذشتهها و تعیینکننده آیندهاند. ترسها، خواستهها، خشمها، شادیها، ستمها و فرجامشان همه و همه در اسطورههای یک ملت زنده و پا برجایاند.
در هر برهه، حرکت ملت با اسطورة مرتبط با آن برهه وفق مییابد. و این یک حرکت آگاهانه و عقلانی نیست. این حرکتی است فیزیکی، که عقل ستیز نیست ولی بر عقل چیره است، حرکتی است غیر قابل کنترل، حرکتی است جمعی، غریزی و هم سوی با اسطوره. حرکتی است در جهت حفظ هویت، حفظ ملیت، حرکتی است که بر نیروی اسطوره میافزاید. حرکت ملتی است جهت دفاع از هویتاش. مبارزه ملتی است با مرگ هویتش. حرکتهای جمعی بر اساس اسطورهها صورت میپذیرد تا بتواند «تاریخ ساز» گردد.
پس آنچه مسیر تاریخ ایران را ـ علیرغم دخالت خارجی ـ تاکنون تعیین کرده و خواهد کرد، اسطورههای اقوام ایرانی است. اسطورههائی که سرچشمة حماسه ملیاند. و حماسة ملی ایرانیان جز شاهنامه چیست؟ شاهنامه فردوسی، سدهها پیش، پس از یورش تازیان و اقوام ترکزبان آسیای مرکزی، در دوران حکومت ترکهای غزنوی به فارسی سروده شده. زبان رسمی ایرانیان، پس از حمله مسلمانان، زبان عربی بود. اکثر حاکمیتهای غیر عرب ایران، ترکزبان بودهاند و زبان شاهنامه، هرگز زبان رسمی ایرانیان نبوده. ولی شاهنامه به زبان فارسی سروده شده و ریشه در اسطورههای اقوام ایرانی دارد. از آداب و رسوم نیاکان ما میگوید، از نوروز، از جمشید و از سیاوش میگوید.
شاهنامه، شناسنامه اقوام ایرانی است. ایرانیان جز شاهنامه و زبان فارسی، مذهب شیعه را دارند. مذهبی که، با تکیه بر دین نیاکان ما ـ زرتشتیگری ـ آفریده شد، و رهائی از یوغ دین بیگانه را نیز برایمان به ارمغان آورد. این است، ویژگی هویت ایرانی: زبان، اسطوره و شاهنامه. کدام ملتی، طی تاریخ خود این چنین بر هویت خویش تاکید کرده؟ تمدنهای یونان، مصرو رم باستان مقهور مسیحیت و اسلام شدند. ولی با وجود آنکه ایران نخستین قربانی تهاجم مسلمانان عرب زبان بود، زبان خود را بازیافت. کدام هویتی این چنین، طی هزارههای تاریخ، هزاران بار از خاکستر خویش سر بر افراشته؟ چه کسی میتواند ادعا کند هویت ایرانی وجود ندارد؟ هویت ایرانی، فراتر از مرزهای تحمیلی استعمار، هر بهار با نوروز میدرخشد، بر تخت جم که تاجش، معراج آسمان است.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت