...
یکی از مراکز مهم تولید توطئة استعمار در ایران، حسینیه ارشاد نام دارد. چرا برای مکان تولید توطئه چنین نامی انتخاب شده؟ در این نام که «ترکیبی» است، هم «حسین» وجود دارد، که تداعی کننده افسانههای عاشورا است، و هم واژه «ارشاد»، که در حافظة تاریخی نیاکان ما که «به زور شمشیر ارشاد شدند»، تداعی کنندة «ارشاد و هدایت به راه راست» است، یعنی راه زور و چپاول! این نام شریف، به جوانان به ستوه آمده ایران یادآوری میکند، که مانند حسین، برای تصاحب قدرت، به سوی مرگ بشتابند. خارج از روضه خوانیهای دستاربندان، و خارج از تقدس امام و پیامبر و غیره، فردی به نام حسین ـ به دلیل آنکه از دو سو با پیامبر اسلام نسبت دارد: پدرش پسر عم، و مادرش دختر پیامبر است ـ به بهانة برقرار کردن حکومت عدل علی ـ که نمونهاش را امروز نیز در ایران شاهدیم ـ به خلیفه وقت اعلان جنگ میدهد. ولی، چون کسی برای برپائی حکومت عدل علی، با وی همراهی نمیکند، با اهل بیت روانه میدان جنگ میشود، و از بد روزگار، دیگر فرشتگان الهی به کمک جبهة حق نمیآیند و اینبار جبهة باطل، البته به زعم روضه خوانهای شیعه، پیروز میشود.
حسینیة ارشاد محل هدایت افکار جهت فراهم آوردن زمینه حاکمیت استعماری نوین است. در دورة محمدرضا پهلوی نیز، دو متخصص هدایت افکار ساواک در این مکان «مقدس» سخنرانیهای فراوانی کردهاند: علی شریعتی، که در راه رنگ و لعاب زدن به چهرة کریه دستاربندان خدمات شایانی کرد، و علی مطهری، که افکار «مترقی» وی را امروز همه میشناسند. هر دو «متفکر استعمار»که یکی اصولگرا و دیگری مترقی می نمود، پاتوقشان حسینیة ارشاد بود. گاه و بیگاه نیز، در حین سخنرانی اینان، مامورین ساواک، سرو صدائی به راه میانداختند، تا مستمعین باورشان شود که هر دو از «مخالفان» رژیماند! امروز ایرانیان میدانند، مخالفانی که این چنین آزادانه در حسینیة ارشاد سخنرانی میکنند سر در کدام آخور دارند. ولی آنروزها، کسی از ترفندهای شبیه سازی استعمار آگاه نبود.
باید گفت که از اینگونه «مخالفان مسلمان» در دستگاه ساواک فراوان یافت میشود. اصولگرا، مترقی، لیبرال مسلمان، سوسیال مسلمان و اخیرا مارکسیست مسلمان! میگوئید مارکسیسم و اسلام در تضادند؟ نه! اگر از مارکسیسم، «علمیت و تاریخ گرائی» را حذف کنیم، هیچ تضادی با اسلام ندارد. در این صورت، می توان شعارهای اسلامی را در پوشش مارکسیسم به خورد خلق الله داد، آنهم در همین حسینیة ارشاد!
دیروز جناب منوچهر آشتیانی، در حسینیة ارشاد، از مارکس سخنها گفتهاند! همانگونه که مطهری دیروز از اسلام و عدالت اسلامی میگفت. جناب آشتیانی، ابتدا زیرکانه «ماتریالیسم» را از مارکسیسم حذف کرده، آن را در حد یک نظریه اقتصادی تقلیل دادهاند. میدانیم که مارکسیسم، به عنوان یک جهان بینی ماتریالیست، نفی الهیت است. ولی آقای آشتیانی، مانند دیگر راستگرایان، ترجیح دادند این قسمت «ناخوشایند» را نادیده گرفته به «اصل مطلب» بپردازند. به این مهم، که مارکسیسم را بتوان در آینده، به عنوان یک نظریة صرفاً اقتصادی، وسیله جدید سرکوب و چپاول ملت ایران فرمایند.
اینکه سخنرانی آقای آشتیانی در سایت سرداراکبر در تبعید منتشر شده، خود نشانگر این است که داش اکبر، که بیش از پنجاه سال است، در مسیر باد حجره زده، این بار نیز جهت باد را نیک دریافته، و یک حجره در بزرگراه «اقتصادی» مارکسیسم افتتاح کرده است. چرا که با نظریه مارکسیسم، منهای ماتریالیسم، «اسلام انسان ساز» سر جایش میماند، و چماق سرکوب نوینی هم به آن اضافه میشود که «اقتصاد مارکسیستی» نام دارد. به همین دلیل است که سخنرانی آقای آشتیانی در مورد مارکس بیشتر به شیوهای ماند، که روضه خوانها قصه «امام حسین» میگویند:
«مارکس در اوخر عمر زندگی سختی داشت، دو دختر او از گرسنگی مردند زنش در خانههای دیگران کارگری میکرد ... »
اگر بجای دختران مارکس، طفلان مسلم و بجای زنش، زینب را بگذاریم، مشاهده خواهیم کرد که الگوی سخنرانی جناب آشتیانی همان الگوی روضههای امام حسین خودمان است! و خواهیم دید که آقای آشتیانی، نقش «شمر» را هم به نوامچامسکی اعطا فرمودهاند! (نوام چامسکی، در حسینیه ارشاد، زبانشناس نیست، بلکه «جامعه شناس» شده!) البته اگر حسین برای برپائی حکومت عدل پدر یعنی همان علیابنابیطالب، هیاهو به راه انداخت، برای آن بود که ثروت و دارائی کفاف بلندپروازیهایش را نمیداد، چرا که با پول صرفاً میتوان دیگران را «خرید»، با زور است که، میتوان آنان را به «بردگی» کشید. حکومت و قدرت «امتیازاتی» دارد، زمینة سلطه بر دیگران را فراهم میآورد، و حسین، طالب اعمال همین سلطه، با استفاده از «عدل علی» بود. تفاوت مارکس و حسین در اینست که مارکس، با تفکر و علم در پی توضیح و تشریح نظام سلطهای بود، که حسین، خود با شمشیر قصد اعمالش را داشت! برخی خواهند گفت که، در آن دوره تفکر سوسیالیستی و مارکسیستی وجود خارجی نداشت، در جواب باید متذکر شد که مزدک، قبل از اسلام در پی لغو مالکیت بر آمده بود.
بازگردیم به سخنان آقای آشتیانی در حسینیه ارشاد. آقای آشتیانی پس از معرفی «علمی» مارکس، گریزی هم به صحرای کربلا زده از هگل و «خرد تاریخ» میگویند، البته بدون اشاره به نام هگل! سپس با تکیه بر ایدهآلیسم هگل، مدعی میشوند که نوع «غیرعلمی!» جامعه شناسی هم وجود داشته! آنهم از زمان «انسان دستکار و ابزارمند!» یعنی همان دوران شیرین توحش، همان جهان احترام به ادیان که علمیت و تاریخگرائی را در آن جائی نیست! شاید باید گفت که جامعه شناسی «علم» است، و آنچه سخنران حسینیه، جامعه شناسی نامیده مسلما علم «جامعه شناسی» نیست! ولی از آنجا که برای برخی از شنوندگان مارکس پرست این نکات بیاهمیت مینماید، کسی اعتراضی بر این پریشانگوئیها نمیکند. همانطور که سه دهه پیش، اعتراضی ـ نه بر علی شریعتی و نه بر علی مطهری ـ صورت نگرفت! بله آقای آشتیانی، با گستاخی سخن از جامعه شناسی «غیرعلمی» میگوید! بر پایة چنین براهین مستدلی میتوان ادعا کرد: اگر خرد در تاریخ وجود داشته، پس ادیان هم وجود داشتهاند و اسلام دین خرد است! چرا که نه؟! مگر سفسطه، مغلطه و تحریف، ابزار شیادان نیست؟! پس توسل به آن، در مکان مقدس تولید توطئه، نه تنها از مصادیق «لهو و اسراف» نیست، که ثواب هم دارد! چون سخنرانی «علمی» است!
حسینیة ارشاد محل هدایت افکار جهت فراهم آوردن زمینه حاکمیت استعماری نوین است. در دورة محمدرضا پهلوی نیز، دو متخصص هدایت افکار ساواک در این مکان «مقدس» سخنرانیهای فراوانی کردهاند: علی شریعتی، که در راه رنگ و لعاب زدن به چهرة کریه دستاربندان خدمات شایانی کرد، و علی مطهری، که افکار «مترقی» وی را امروز همه میشناسند. هر دو «متفکر استعمار»که یکی اصولگرا و دیگری مترقی می نمود، پاتوقشان حسینیة ارشاد بود. گاه و بیگاه نیز، در حین سخنرانی اینان، مامورین ساواک، سرو صدائی به راه میانداختند، تا مستمعین باورشان شود که هر دو از «مخالفان» رژیماند! امروز ایرانیان میدانند، مخالفانی که این چنین آزادانه در حسینیة ارشاد سخنرانی میکنند سر در کدام آخور دارند. ولی آنروزها، کسی از ترفندهای شبیه سازی استعمار آگاه نبود.
باید گفت که از اینگونه «مخالفان مسلمان» در دستگاه ساواک فراوان یافت میشود. اصولگرا، مترقی، لیبرال مسلمان، سوسیال مسلمان و اخیرا مارکسیست مسلمان! میگوئید مارکسیسم و اسلام در تضادند؟ نه! اگر از مارکسیسم، «علمیت و تاریخ گرائی» را حذف کنیم، هیچ تضادی با اسلام ندارد. در این صورت، می توان شعارهای اسلامی را در پوشش مارکسیسم به خورد خلق الله داد، آنهم در همین حسینیة ارشاد!
دیروز جناب منوچهر آشتیانی، در حسینیة ارشاد، از مارکس سخنها گفتهاند! همانگونه که مطهری دیروز از اسلام و عدالت اسلامی میگفت. جناب آشتیانی، ابتدا زیرکانه «ماتریالیسم» را از مارکسیسم حذف کرده، آن را در حد یک نظریه اقتصادی تقلیل دادهاند. میدانیم که مارکسیسم، به عنوان یک جهان بینی ماتریالیست، نفی الهیت است. ولی آقای آشتیانی، مانند دیگر راستگرایان، ترجیح دادند این قسمت «ناخوشایند» را نادیده گرفته به «اصل مطلب» بپردازند. به این مهم، که مارکسیسم را بتوان در آینده، به عنوان یک نظریة صرفاً اقتصادی، وسیله جدید سرکوب و چپاول ملت ایران فرمایند.
اینکه سخنرانی آقای آشتیانی در سایت سرداراکبر در تبعید منتشر شده، خود نشانگر این است که داش اکبر، که بیش از پنجاه سال است، در مسیر باد حجره زده، این بار نیز جهت باد را نیک دریافته، و یک حجره در بزرگراه «اقتصادی» مارکسیسم افتتاح کرده است. چرا که با نظریه مارکسیسم، منهای ماتریالیسم، «اسلام انسان ساز» سر جایش میماند، و چماق سرکوب نوینی هم به آن اضافه میشود که «اقتصاد مارکسیستی» نام دارد. به همین دلیل است که سخنرانی آقای آشتیانی در مورد مارکس بیشتر به شیوهای ماند، که روضه خوانها قصه «امام حسین» میگویند:
«مارکس در اوخر عمر زندگی سختی داشت، دو دختر او از گرسنگی مردند زنش در خانههای دیگران کارگری میکرد ... »
اگر بجای دختران مارکس، طفلان مسلم و بجای زنش، زینب را بگذاریم، مشاهده خواهیم کرد که الگوی سخنرانی جناب آشتیانی همان الگوی روضههای امام حسین خودمان است! و خواهیم دید که آقای آشتیانی، نقش «شمر» را هم به نوامچامسکی اعطا فرمودهاند! (نوام چامسکی، در حسینیه ارشاد، زبانشناس نیست، بلکه «جامعه شناس» شده!) البته اگر حسین برای برپائی حکومت عدل پدر یعنی همان علیابنابیطالب، هیاهو به راه انداخت، برای آن بود که ثروت و دارائی کفاف بلندپروازیهایش را نمیداد، چرا که با پول صرفاً میتوان دیگران را «خرید»، با زور است که، میتوان آنان را به «بردگی» کشید. حکومت و قدرت «امتیازاتی» دارد، زمینة سلطه بر دیگران را فراهم میآورد، و حسین، طالب اعمال همین سلطه، با استفاده از «عدل علی» بود. تفاوت مارکس و حسین در اینست که مارکس، با تفکر و علم در پی توضیح و تشریح نظام سلطهای بود، که حسین، خود با شمشیر قصد اعمالش را داشت! برخی خواهند گفت که، در آن دوره تفکر سوسیالیستی و مارکسیستی وجود خارجی نداشت، در جواب باید متذکر شد که مزدک، قبل از اسلام در پی لغو مالکیت بر آمده بود.
بازگردیم به سخنان آقای آشتیانی در حسینیه ارشاد. آقای آشتیانی پس از معرفی «علمی» مارکس، گریزی هم به صحرای کربلا زده از هگل و «خرد تاریخ» میگویند، البته بدون اشاره به نام هگل! سپس با تکیه بر ایدهآلیسم هگل، مدعی میشوند که نوع «غیرعلمی!» جامعه شناسی هم وجود داشته! آنهم از زمان «انسان دستکار و ابزارمند!» یعنی همان دوران شیرین توحش، همان جهان احترام به ادیان که علمیت و تاریخگرائی را در آن جائی نیست! شاید باید گفت که جامعه شناسی «علم» است، و آنچه سخنران حسینیه، جامعه شناسی نامیده مسلما علم «جامعه شناسی» نیست! ولی از آنجا که برای برخی از شنوندگان مارکس پرست این نکات بیاهمیت مینماید، کسی اعتراضی بر این پریشانگوئیها نمیکند. همانطور که سه دهه پیش، اعتراضی ـ نه بر علی شریعتی و نه بر علی مطهری ـ صورت نگرفت! بله آقای آشتیانی، با گستاخی سخن از جامعه شناسی «غیرعلمی» میگوید! بر پایة چنین براهین مستدلی میتوان ادعا کرد: اگر خرد در تاریخ وجود داشته، پس ادیان هم وجود داشتهاند و اسلام دین خرد است! چرا که نه؟! مگر سفسطه، مغلطه و تحریف، ابزار شیادان نیست؟! پس توسل به آن، در مکان مقدس تولید توطئه، نه تنها از مصادیق «لهو و اسراف» نیست، که ثواب هم دارد! چون سخنرانی «علمی» است!
ولی گویا سخنران فراموش میکند که ایدآلیسم هگل با بینش ماتریالیسم در تضاد کامل است. و ایندو را نمیتوان به یکدیگر پیوند داد. به عبارت دیگر سخنران حسینیة ارشاد فراموش کرده که دیگر به شیوه اسلافشان ـ که از «عدالت اسلامی و اسلام انسان ساز» گفتهاند ـ نمیتوان چهلتکة فاشیسم سر هم کرد. به علاوه، مارکس به جامعه شناسی به صورتی که امروز میشناسیم نپرداخته. ولی همانطور که خود آقای آشتیانی فرمودهاند، «تمام اشکال جامعه شناسی غرب را [...] میتوان ذیل همین عنوان جامعه شناسی پوزیتیویستی [...] گنجاند، منتهی با رنگ و لعابهای گاه زیرکانه، گاه ابلهانه، و گاه مغرضانه!» بله، آفتاب آمد دلیل آفتاب!
به جامعه شناسی خاتمه میدهیم و میپردازیم به «تحریف مارکسیسم» که آقای آشتیانی مطرح کردهاند: در برخورد جامعه بورژوائی با مارکسیسم، «بجای تقابل مارکس جوان و مارکس سالخورده یا تقابل مارکس با انگلس» که سخنران مطرح کرده، از ترفند غرب در برخورد با مارکسیسم میگوئیم. در گام نخست، «بلشویسم» به عنوان نمونة واقعی مارکسیسم تمام عیار معرفی شد. و سپس، بلشویسم به عنوان مارکسیسم، زیر رگبار انتقادات علمی قرا گرفت. پس از آنکه مارکسیسم در پس پردة بلشویسم پنهان شد، زمینه برای تولید مارکسیسم در چارچوب سرمایهداری غرب فراهم آمد. به همین دلیل است که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، «متفکران» مارکسیست غرب، به صور نوین سلطه، چون پسامدرنیسم و ... پناه بردهاند! در واقع مارکسیسم به عنوان یک نظریه علمی، همزمان مورد تهاجم بلشویسم و سرمایهداری غرب قرار گرفت. آنچه در آکادمیهای غرب از مارکسیسم گفته میشود، در واقع نقد بلشویسم است. ولی چرا سخنران ما بدون اشاره به این تحریف مغرضانه، از کانت و هگل میگوید و به بهانة «بیشناسنامگی جامعه شناسی بورژوائی، به نوام چامسکی میتازد؟ و چامسکی را، در مقام یکی از برجستهترین نظریهپردازان آنارشیسم معاصر، یک «جامعه شناس!»، مدافع منافع سرمایهداری معرفی میکند؟
آقای آشتیانی ادعا میکند که «جامعه شناسی بورژوائی وابسته به ماکس وبر، بر اساس تاریخ نیست، بنا بر این فردگراست!»
به نظر میآید سخنران قصد دارد، با یک تیر چند نشان بزند. اولاً مهر تایید بر موجودیت علم جامعه شناسی غیر بورژوائی بزند. یعنی به شنونده القاء کند که جامعه شناسی مارکسیست هم وجود دارد. ثانیاً، با تکیه بر این ادعای واهی، فردگرائی را نیز همزمان محکوم کند! چرا که چامسکی، مانند هاوارد زین نه تنها فردگرا که صلح طلب نیز هستند. و برای زعمای حسینیه ارشاد، اشکال چامسکی در این است که استالینیسم، گولاک، صهیونیسم، پادگانهای سازمان امل در لبنان، و اردوگاههای طالبان در افغانستان را هرگز «تائید» نخواهد کرد. چگونه میتوان با نظریات امثال چامسکی، به حاکمیت فرسوده استعمار در ایران رنگ و لعاب «مارکسیسم» زد، و با میلیاردها دلار ذخیره ارزی، به سرکوب آزادیخواهان در داخل پرداخت و به کشور های مسلمان همسایه که در آنها «اساس تاریخ نیست»، اعلان جنگ داد؟ فراموش نکنیم که اگر امروز ناتو نتوانسته در ایران جنگی به راه اندازد، اگر جایگزینی اتحاد جماهیر شوروی با اتحاد جماهیر اسلامی امکانپذیر نشده، ایران، پس از 27 سال تجربه «عدل» علی، آمادة پرش در دامان «فاشیسمی نوین» است که اینبار میتواند، به دلیل فروریختن «تضادهای شوروی ـ ایالات متحد»، حتی نام مارکسیسم بر خود گذارد. فاشیسمی که هم ذخائر ارزی سرشار برای خرج کردن دارد، هم جوانانی پرشور و هم متفکرانی مزدور!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت