دوشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۵


Posted by Picasaهیرسی آباد بالا!
...

امروز در آلمان معجزه شد! روزنامة فرانکفورتر آلگماینه، پس از چند دهه، سنگ را از روی زبانش برداشت و اعلام کرد که مناخیم بگین، جنایتکار معروف اسرائیل، جهت ترور آدنائر، صدراعظم وقت آلمان، اقداماتی صورت داده بود! همانطور که می‌دانید، رسانه‌های غرب همه «مستقل، بیطرف و آزادیخواه‌اند»، در نتیجه «خبر» مذکور را رعایت احتیاط باید بررسی کرد. در واقع هیچ امکانی برای بررسی صحت و سقم این خبر وجود ندارد، ولی در مورد انتشار آن می‌توان گمانه زنی کرد. اینکه پس از چند دهه ناگهان از جنایتکاری به نام بگین، نوبل صلح اسرائیل، چنین «بدگوئی» می‌شود، می‌تواند نشانگر این مهم باشد، که دورة ماه عسل «آلمان ـ اسرائیل» به پایان خود می‌رسد، اگر نه، رسانة مستقل فرانکفورتر آلگماینه، چنین جسارتی به «ساحت مقدس» مناخیم بگین نمی‌‌توانست بکند. چون دولت مزدور اسرائیل، نیز مانند «زبان ملیت‌ها»، نزد بعضی‌ها «مقدس» است.

گروهی از یهودیان آلمان که به هیتلر کمک مالی می‌دادند، تا با خطر کمونیسم مبارزه کند، و گروهی از یهودیان غرب، از مشوقان تشکیل دولت اسرائیل بوده‌اند، البته نه برای اقامت شخصی خودشان، چون افراد این «قبیله‌های» شناخته شده و جنگ پرست، از ستاد ویژة خود خارج نمی‌شوند. تاکنون، اینان مشوق ایجاد وحشت برای یهودیانی می‌شدند که با صاحبان صنایع نظامی و داروئی و دلالان اسلحه، ارتباطی نداشتند. یعنی یهودیان عادی، و از سوی دیگر،‌ تسهیلات لازم جهت اعزام طلبه به سرزمین موعود را هم فراهم می‌آوردند. این شیوة نیکو را چنان پیش بردند که در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، بسیاری از یهودیان عادی، از وحشت مسلمانان به کاندیدای نئونازی‌ها رأی دادند! البته آن‌ها که به گورستان و کنیساها و یهودیان فرانسه حمله می‌کنند، مسلمانان نیستند، این حملات زیر نظر پلیس فرانسه انجام می‌شود، تا عده‌ای را به کوچ اجباری به اسرائیل وادار کنند. ولی مردم عادی این مسائل را نمی بینند.

با اینهمه، انسان‌ها، همة مسائل انسانی را نمی‌توانند مهار کنند. فرزند یکی از خاخام‌های فرانسه که برای تحصیل به اسرائیل اعزام شده بود، از نزدیک شاهد اخراج فلسطینیان از روستاهایشان بود، و در اعتراض به این اعمال، نه تنها به حرفة پدر پشت کرد، که امروز مانند بسیاری از اسرائیلی‌های صلح طلب، به مخالفت با سیاست‌های جنگ طلبانه‌ای برخاسته، که پنتاگون طراحی می‌کند، و ارتش مزدور اسرائیل مجری آن است. از این نمونه‌ها در اسرائیل بسیارند. امروز دختر اهود اولمرت، نخست وزیر اسرائیل درمقابل خانة رئیس ستاد ارتش اسرائیل، به همراه بسیاری دیگر، در اعتراض به جنایات ارتش بر ضد فلسطینیان حضور داشت. این مطلب را از این جهت عنوان کردم که در کمال تعجب در میان ایرانیان، چنین شرافتی را هرگز به چشم ندیده‌ام.

هم میهنان «بسیار شریف» من، مرا در مقابل افغان‌های پناهنده به ایران، در مقابل خانوادة قربانیان عراقی انفجار بمب در اماکن عمومی و در مقابل خود من، به عنوان ایرانی، شرمنده و سرافکنده کرده‌اند. من از حضور، میرپنج‌ها، هاشمی‌ها و رجائی‌ها، در رأس امور میهنم شرمسار نیستم. در هشتاد سال اخیر، پست‌ترین، منفورترین و فرصت طلب‌ترین‌‌ها، همواره بهترین گزینه‌‌های استعمار در ایران بوده و هستند. و تا زمانی که استعمار حاکم باشد، این روند ادامه خواهد یافت. شرمندگی من از آن‌هاست که از بمباران غیرنظامیان عراق توسط ارتش آمریکا، استقبال می‌کردند، «چون عراقی‌ها روزی به ایران حمله کرده بودند!» شرمندگی من از آن‌هاست که چشم بر حضور مزدوران استعمار در کشورشان بسته و در رسانه‌های منفورشان آوارگان افغان‌‌ را سرچشمه کمبودهای ایران جلوه می‌دهند. از رسانه‌‌های مزدور استعمار نیز به جز این انتظاری نیست. ولی هیچیک از «نخبگان» مزین به جوائز رنگارنگ استعمار، در هیچیک از سایت‌های خارج نشینان «آزادیخواه»، سخنی در حمایت از پناهندگان افغان، در حمایت از غیر نظامیان عراق به زبان نیاورده! گویا ایرانیان، به جز وجود ذیجود خود هیچکس را نمی‌بینند، هیچکس را انسان نمی‌شمارند، همچنان که خود نیز بوئی از انسانیت نبرده‌اند. صدای هم میهنان من، فقط از روی تقلید میمون‌وار، به اعتراض و تائید بلند می‌شود. چند روز پیش یکی از «علف هرز‌های دانشگاه دیده»، که هم کمونیست است، هم مدافع «فمینیسم اسلامی!»، و هم دوره کار آموزی در دستگاه استعمار را می‌گذراند، در باب «حمایت از حقوق زنان و انسان‌ها!» قلمفرسائی کرده بود! گویا برای این متفکر بزرگ، زنان و انسان‌ها، دو پدیدة متفاوت‌اند! امسال، علاوه بر جان نثاران داخلی، فرح پهلوی و حضرت والا، از جنبش زنان در 22 خرداد حمایت مفصلی کرده‌اند! گویا در این 27 سال، هرگز اعتراضی صورت نگرفته بود! یا اینان اخیرا، مانند دیگر اهالی اوپوزیسیون، فرمان «حمایت از جنبش زنان» را رسماً دریافت کرده‌اند.


امروز یکنفر در سایت «بهرمانی در تبعید»، از اینکه در سخنرانی رئیس کلاه مخملی‌های بازار، اخلال شده، ابراز تاسف کرده بود! و متعجب بود که چرا در ایران افراد ناگهان از اوج عزت به ذلت می‌افتند؟ و البته این سوال را مطرح نکرده بود که، چرا در ایران کسانی، یکشبه، از زباله‌دان حوزه و بازار، به شخصیت‌های سیاسی و فرهنگی تبدیل می‌شوند؟ دیروز فکر می‌کردم چرا استعمار در منطقه، در عربستان، در اردن، در فلسطین و حتی در کویت و پاکستان، نجیب‌زادگان و روسای سنتی قبائل را در راس هرم قدرت قرار داد، و در ایران همواره اوباش بی‌ریشه‌ و بی‌مایه‌ای چون میرپنج، خمینی و ... بر سرنوشت مردم حاکم شدند؟ صحبت از حق و عدالت نیست، چرا که این جهان برپایه بی‌عدالتی و سلطه بنا شده، حق و عدالتی در کار نیست. صحبت از تحقیری است که استعمار، تنها بر ایرانیان روا داشته.

شاید امروز، در این وبلاگ جواب را یافته باشم. چرا که،‌ بر آنان که امروز به دفاع از جنایتکارانی چون هاشمی بهرمانی، خوئینی‌ها، محتشمی و کروبی برخاسته‌اند، بر آنان که از مزدورانی چون سروش و دیگر فعله استعمار تجلیل می‌کنند، بر آنان که حقارت را پذیرا می‌شوند ـ چرا که جزحقارت نشناخته‌اند ـ چه کسی باید حاکم شود؟

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت