همة کارگزاران آمریکا!
...
تا زمانی که اتحاد جماهیر شوروی، در توافق کامل با غرب، خود را نمایندة منحصر به فرد چپ جهانی معرفی میکرد، زندگی برای خیلیها راحت و آسان بود. یک شایعه کافی بود، که بعضیها دست به نوشتن نامة سرگشاده بزنند، رژیم ایران را به لرزه در آورند، ملت را سرکوب کنند تا دولت باج استعمار را از بودجة ملی، تمام و کمال پرداخت کند. این همان اتفاقی بود که پس از سخنان جیمی کارتر، جنایتکاری که نوبل صلح را هم دریافت کرد، در محافل «روشنفکران» ایرانی به وقوع پیوست.
در ماه مارس 1977، به یکباره جیمی کارتر خواستار «رعایت» حقوق بشر در ایران میشود. و ناگهان «روشنفکران» ایرانی، نیز خواستار آزادیهای سیاسی شده، یکنفر هم نامه سرگشادهای خطاب به «اعلیحضرت» مینویسد. در ماه ژوئن همان سال، 40 «روشنفکر» از فقدان آزادی بیان گله میکنند. و ماه بعد، 64 حقوقدان و وکیل دعاوی، خواستار «استقلال» قوه قضائیه میشوند. همان افرادی که در سال براندازی، از نهادن نام منفورشان ذیل مقالة مصطفی رحیمی: «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟»، طفره رفتند. و نامة مصطفی رحیمی، تنها بهنام خودش در روزنامه آیندگان منتشر شد. این نامه شاهدی است تاریخی بر خیانت، بزدلی و حماقت اعضای کانون وکلای ایران. هیچ یک از اینان را نمیتوان مستثنی کرد، چرا که قاعدتاً حقوقدان، با حقوق بگیر تفاوت دارد، حقوقدان باید «حقوق» را بشناسد. به فرض هم که بعضی از نخبگان آن زمان، مانند امروز، تفاوت حقوقی میان حاکمیت دموکراتیک و حکومت مذهبی را نمیشناختند، نامة مصطفی رحیمی به اندازه کافی روشن و مستدل بود. و اگر کسی پس از خواندن این نامه باز هم «نفهمیده» که دموکراسی بنا بر تعریف با مذهب در تضاد قرار می گیرد، مسلما نمیتواند «حقوقدان» باشد.
پس از27 سال، شیرین عبادی، به عنوان عضوی از همین «کانون» بیآبروی وکلا، در مصاحبهای با هفته نامه اکسپرس، ارگان قبیله شرایبرها ـ دلالان بینالمللی اسلحه ـ از خاتمی جنایتکار، به عنوان مردی شریف و دموکرات یاد میکند که طعم آزادی را به مردم ایران چشانده:
«- كارنامه دو دوره رييس جمهوری محمد خاتمی را چگونه ارزيابی می كنيد؟
- او به مردم نشان داد كه می توان از رئيس جمهور هم انتقاد كرد. من او را مردی شريف و دمكرات می دانم [...] من انتقادهايی را كه اكنون به جانشين او محمود احمدی نژاد می شود نتيجه شجاعتی می دانم كه خاتمی به آن ميدان داد. زمانی كه مردم شيرينی آزادی را درك كنند، پس گرفتن آن بسيار دشوار است.»
شیرین عبادی، که «شجاعت» را در ترادف با «آزادی» هم قرار میدهد، به دموکرات خواندن خاتمی اکتفا نمیکند، از ملت ایران خواستار پرداخت «سهم» میشود! چرا که ایجاد بحران در ایران، برای استعمار خرج دارد:
در ماه مارس 1977، به یکباره جیمی کارتر خواستار «رعایت» حقوق بشر در ایران میشود. و ناگهان «روشنفکران» ایرانی، نیز خواستار آزادیهای سیاسی شده، یکنفر هم نامه سرگشادهای خطاب به «اعلیحضرت» مینویسد. در ماه ژوئن همان سال، 40 «روشنفکر» از فقدان آزادی بیان گله میکنند. و ماه بعد، 64 حقوقدان و وکیل دعاوی، خواستار «استقلال» قوه قضائیه میشوند. همان افرادی که در سال براندازی، از نهادن نام منفورشان ذیل مقالة مصطفی رحیمی: «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟»، طفره رفتند. و نامة مصطفی رحیمی، تنها بهنام خودش در روزنامه آیندگان منتشر شد. این نامه شاهدی است تاریخی بر خیانت، بزدلی و حماقت اعضای کانون وکلای ایران. هیچ یک از اینان را نمیتوان مستثنی کرد، چرا که قاعدتاً حقوقدان، با حقوق بگیر تفاوت دارد، حقوقدان باید «حقوق» را بشناسد. به فرض هم که بعضی از نخبگان آن زمان، مانند امروز، تفاوت حقوقی میان حاکمیت دموکراتیک و حکومت مذهبی را نمیشناختند، نامة مصطفی رحیمی به اندازه کافی روشن و مستدل بود. و اگر کسی پس از خواندن این نامه باز هم «نفهمیده» که دموکراسی بنا بر تعریف با مذهب در تضاد قرار می گیرد، مسلما نمیتواند «حقوقدان» باشد.
پس از27 سال، شیرین عبادی، به عنوان عضوی از همین «کانون» بیآبروی وکلا، در مصاحبهای با هفته نامه اکسپرس، ارگان قبیله شرایبرها ـ دلالان بینالمللی اسلحه ـ از خاتمی جنایتکار، به عنوان مردی شریف و دموکرات یاد میکند که طعم آزادی را به مردم ایران چشانده:
«- كارنامه دو دوره رييس جمهوری محمد خاتمی را چگونه ارزيابی می كنيد؟
- او به مردم نشان داد كه می توان از رئيس جمهور هم انتقاد كرد. من او را مردی شريف و دمكرات می دانم [...] من انتقادهايی را كه اكنون به جانشين او محمود احمدی نژاد می شود نتيجه شجاعتی می دانم كه خاتمی به آن ميدان داد. زمانی كه مردم شيرينی آزادی را درك كنند، پس گرفتن آن بسيار دشوار است.»
شیرین عبادی، که «شجاعت» را در ترادف با «آزادی» هم قرار میدهد، به دموکرات خواندن خاتمی اکتفا نمیکند، از ملت ایران خواستار پرداخت «سهم» میشود! چرا که ایجاد بحران در ایران، برای استعمار خرج دارد:
«برای بدست آوردن اين آزادی هركس بايد سهمی را ادا كند.»
شیرین عبادی در این راستا از «دانشجویان شریفی» که ابزار ایجاد بحران شدهاند نیز سپاسگزار است. چرا که اینان دقیقاً در مسیری حرکت میکنند، که از هنگام اشغال سفارت آمریکا در ایران، تحت نظارت موسوی خوئینیها، سازماندهی شده و هدفش حفظ منافع آمریکا در ایران است. اگر چه تحرکات بعدی این جبهه در 18 تیر و 22 خرداد، بینتیجه ماند، فعالیت همچنان ادامه دارد. و شیرین عبادی نیز از مشوقین همین حرکت «آزادیبخش» است.
حقوقدان «شریف»، توضیح نمیدهد منظورش از آزادی چیست؟ البته اهمیتی هم ندارد، چرا که امثال عبادی به این دلیل به صحنه آورده میشوند که نه تنها حقوقداناند، که حرف دهانشان را هم نمیفهمند. 8 سال بحران و شیادی خاتمی، برای شیرین عبادیها «آزادی» تلقی میشود. چرا که اینان به هر حال «آزادند». آزادند که با آشوب، سفسطه، مغلطه و تحریف، فضای سیاسی را در بحران نگهدارند. بحران نوارهای فرشاد ابراهیمی، قتلهای زنجیرهای، بحران دانشگاه، بحران حکومتی اکبرگنجی، بحران زهرا کاظمی و ... این همه، به همراه چند لبخند خنک، هدیة 8 سال دولت آقای خاتمی به ملت ایران بوده!
ولی با رفتن خاتمی نیز این «آزادیهای» شیرین پایان نگرفت. هر چند سریال مسخرة گنجی به پایان رسید، ولی بحران جهانبگلو، بحران تظاهرات زنان و بحرانهای دیگری که مزدوران استعمار در برنامه دارند، گویا تمامی ندارد. چرا که بهزاد نبوی، سمیر جعجع ایران، از فعال شدن مجدد جبهه اصلاحات خبر داده! جبهه اصلاحات، یعنی همان جبهة استعمار در ایران. اعضای این جبهه، همگی در راه خیانت، دو عامل مشترک دارند: «حماقت» و «وقاحت».
«حماقت» را در سخنان اینان به سهولت میتوان مشاهده کرد. پس از شیرین عبادی که در وجود خاتمی «شرافت و آزادی» پیدا کرده، به سراغ «شرق آن لاین» میرویم. ارگان «ملی ـ مذهبیهای» آمریکا، مورخ 29 خرداد، که سخنان هدایت آقائی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران، زیر مجموعه «نوچههای» سردار اکبر را منتشر کرده. این «متفکر» بازار تهران، واژههای «لیبرال و دموکرات» را برای ملت ایران «توضیح» میدهند. جهت حفظ رایحة حنا و زرچوبه، متن گفتار حکیمانه ایشان را عیناً، و بدون ترجمه به زبان فارسی، نقل میکنم: «لیبرال یعنی کسی که منش آزادیخواهانه دارد [...] دموکرات هم به معنای آزادیخواه است و این واژه به افراد یا گروههائی گفته میشود که دنبال نهادینه کردن آزادیها هستند.» از این سخنان گهربار نتیجه میگیریم که نوچههای هاشمی، به دنبال نهادینه کردن آزادی هستند، و باید از آنان قدردانی هم بکنیم! همة ملتها شانس داشتن چنین «آزادیخواهانی» را ندارند! در ادامة سخنان نوچة سردار اکبر، هدایتی، عضو شورای مرکزی مجاهدین انقلاب اسلامی چنین فرمودهاند: «حزب کارگزاران [...] طرفدار لیبرالیسم و جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب طرفدار سوسیالیسماند!» به این ترتیب تمام این احزاب ـ که اصلاً وجود خارجی هم ندارند ـ از چپ تا راست در این مجموعه موجوداند! به عنوان مثال، دیگر هیچ تشکیلاتی نمیتواند مدعی سوسیالیسم شود. همة کرسیها اشغال شده! یعنی یک گروه، با نامهای متفاوت، به جای همة ملت ایران نشسته است!
و البته این نخستین بار است که جبهه چماقداران استعمار، تمامی صحنه سیاسی کشور را به اشغال خود در میآورند. اینان که در گذشته، با چماق «امت اسلام» ملت ایران را سرکوب میکردند، اینک، «تکثر» پیشه کرده، به لیبرالیسم، سوسیالیسم، و همه «ایسمهای» دیگر متوسل شدهاند تا جای خالی برای رقبا نگذارند. امروز، سوسیالیسم همان خط مشی مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت است. و لیبرالیسم، یعنی کارگزاران! دموکراسی هم به احتمال زیاد، «جوشاندهای» است از همة اینها!
این قسمت مربوط به «حماقت» میشد، حال بپردازیم به بخش «وقاحت». بخش «وقاحت» پیامد «حماقت» است. به عبارت دیگر این دو لازم و ملزوم یکدیگرند، که در مجموعهای به نام «فعالان سیاسی»، احزاب و سازمانهای حکومتی رنگارنگ متبلور شدهاند.
ویژگی این مجموعه، مانند همة تشکیلات فاشیستی، پوشالی بودن آن است. در اینان میتوان همة گرایشها را دید، ولی هیچ گرایشی بجز سلطه، حاکم اصلی نیست. گرایش اصلی اینان همان فاشیسم مذهبی است. همة این سازمانها و جبهههای «دستساز» استعمار، مذهب را وسیله حاکمیت سرکوب و چپاول کردهاند. سخنان عمادالدین باقی، اکبرگنجی، شیرین عبادی و دیگر «آزادیخواهان» ایران، دریک جمله جادوئی خلاصه میشود: اسلام با دموکراسی، با حقوق بشر، با سوسیالیسم، با لیبرالیسم و... هیچ تضادی ندارد. مسلماً با تکیه بر علم کلام و منطق، کسی که «دموکرات و لیبرال» را آزادیخواه میخواند، نادان است. ولی وقتی همین فرد ـ که عضو جبهة غارتگران چماقدار نیز هست ـ جبهة خود را «آزادیخواه» میخواند، وقاحت و بیشرمی را در تمامی ابعاد آن مینمایاند. کسی که مدعی دفاع از حقوق بشر است و میگوید که اعلامیة جهانی حقوق بشر با اسلام در تضاد نیست، فقط «وقاحت» دارد و بس! همچنان که کارکنان روز مزد استعمار در خارج، آنان که با نقاب «مخالفت با احمدی نژاد»، به تبلیغ غیرمستقیم برای هاشمی جنایتکار میپردازند، این کار را با «وقاحت» کامل صورت میدهند.
آنچه در این میان حیرت آور است، این امر است که هیچیک از افراد و گروههای به ظاهر مخالف حکومت، حاکمیت سیاسی را در ایران، خارج از چارچوب مطلوب پنتاگون، بررسی نمیکنند. هر فرد و گروهی در اسلام، آن میبیند، که لازم است ببیند. کارگزاران، لیبرالیسم در اسلام دیدهاند، گروه نبوی، سوسیالیسم، و «آزادیخواهان»، حقوق بشر را در اسلام کشف کردهاند! به عبارت دیگر، همه بر جمله معروف «اسلام بر همه چیز محیط است»، تکیه میکنند!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت