...
در وبلاگ دیروز نوشتم که استعمار، تجزیة ایران را در سر میپروراند. و در این راستا، مناطق نفت خیز خوزستان و آذربایجان را در رأس برنامه خود قرار داده. شایعهپراکنی و رسانهها، از مهمترین بازوهای تبلیغاتی استعمار به شمار میروند. اگر در گذشته این نقش را، روزنامههای اطلاعات و کیهان، ارگان نژادپرستان برتری طلب آنگلوساکسون به عهده داشتند، امروز رسانههای دیگر، مانند «ایران» و به ویژه «شرق» عصای دست محافل استعمار در ایران شدهاند. یکی «کاریکاتور سوسک» چاپ میکند، دیگری به هتاکی به ستارخان میپردازد، و برخی دیگر هم با حربة دفاع از حقوق زنان، رویای بازگشت خاتمی در سر می پرورانند. یعنی همان مقام امنیتیای که، 8 سال قتلهای زنجیرهای، ارعاب و ترور را سازماندهی کرد. ولی باید اذعان داشت که، در راه حفظ منافع استعمار، هیچ رسانهای گوی سبقت از«شرق» نمیتواند برباید. این رسانه، عملا سخنگوی براندازان شده، بهتحریک افکار عمومی میپردازد، و فریفتن ساده لوحان را، در دستور کار خود قرار داده. به عنوان مثال، نگاهی به «شرق آنلاین» شماره 785، مورخ27 خرداد 1385بیندازیم.
ولی نخست توضیحی چند در امر روزنامهنگاری لازم است. مهمترین صفحه روزنامه، همان صفحه نخست است. انتخاب تیتر خبرها، ترتیب قرار گرفتن آنها، تیتر سرمقاله، و از همه مهمتر عکسی است که در صفحه اول روزنامه قرار میگیرد. همه و همه در امتداد یک خط سیاسی و کاملاً گزینشی هستند. حال بازگردیم به شرق آن لاین امروز.
عکس صفحه نخست شرق، ارگان «ملی مذهبیهای» آمریکا، آقای احمدی نژاد، رئیس «جمهور» ایران را به فاصله، پشت سر ولادیمیر پوتین از روسیه و هوجین تائو از چین، یعنی دو کشور عضو رسمی پیمان شانگهای نشان میدهد. برای کسی که در جریان پروتوکلهای سیاسی نیست، این عکس بسیار موهن مینماید. چرا که در واقع همه انتظار دارند، رئیس دولت ایران، همردیف روسای دولتهای دیگر قرار گیرد. ولی کسانی که این عکس را مینگرند شاید ندانند که ایران، علیرغم مخالفت آمریکا، به عنوان «ناظر» بهگردهمائی شانگهای دعوت شده، و نه به عنوان «عضو رسمی.» این خود دلیلی است بر آنکه روسای دول عضو پیمان شانگهای بر اعضای «ناظر» تقدم داشته باشند.
از سوی دیگر، اگر عکس را به دقت نگاه کنیم، متوجه میشویم که رئیس دولت چین، به عنوان میزبان، بر رئیس جمهور روسیه به عنوان میهمان نیز تقدم دارد. در واقع، ولادیمیر پوتین در این عکس و چندین عکس دیگر که در شرق آن لاین هم دیده نمیشوند، پشت سر «هوجین تائو» قرار میگیرد. این پروتوکل تشریفاٰتی است، که «نجبای» میدان بارفروشان و «اشراف» کلاه مخملیهای بازار، بکلی با آن بیگانهاند، و به خیال خام خود عکسی را در صفحه اول به خورد بیننده و خواننده میدهند، که تلویحا القا کنند: کسی آقای احمدی نژاد را در چین تحویل نگرفت! البته همه جزو نجبای سبزه میدان نیستند و بسیاری از ایرانیان با این مسائل، از جمله پروتوکلهای تشریفاتی، آشنائیهائی دارند.
حال تیترهای کوچک زیر عکس را با هم نگاه میکنیم: ابتداً سخنان وزیر انرژی آمریکا به چاپ رسیده، کشوری که اصلاً در پیمان شانگهای جائی ندارد؛ نه عضو است، نه ناظر! سپس، نام احمدی نژاد، و در انتها، نام ولادیمیر پوتین درج شده! از عکس تبلیغاتی و عناوین تبلیغاتیتر، به یک تیتر، بالای تیتر سرمقاله میرسیم: یک تیتر ایدهآل برای تحریک افکار عمومی. روسای گروه کلاه مخملیها، یعنی هیئت موتلفه ناگهان کشف کردهاند که: «نمیتوان هم مسلمان بود هم لیبرال!» مضمون این سخنانان گهربار که در صفحة دیگر آمده، را پس از سر مقاله بررسی میکنیم.
ابتدا به تیتر سرمقاله و بخصوص خود سرمقاله میپردازیم. تحت عنوان فروتنانة «ما کجا، چین کجا؟» فردی به نام قوچانی، که از فدائیان سردار اکبر است، از اسطورههای الهی، ادیان ابراهیمی در برابر «اسطورهها انسانی!» دفاع جانانهای به عمل آورده و توحش «اسطورههای انسانی» را محکوم میکند! البته منظور آقای قوچانی، از «اسطورههای انسانی» مارکسیسم به عنوان جهان بینی ماتریالیستیاست! مارکسیسم، به عنوان نظریة علمی، که ویژگیاش تاریخگرائی و علمیت است. حال آنکه اسطوره، بنا بر تعریف «تاریخ گریز و علم ستیز» است. در کمال تاسف، دانش و شناخت نویسنده سرمقاله در حدی نیست که تفاوت میان «اسطوره» و «علم» را باز شناسد. و به همین دلیل به شیوه رایج فاشیسم، مرز میان این دو مقوله متضاد را مخدوش میکند.
اکنون، باز میگردیم به تیتر گهربار روزنامه: «نمی توان هم لیبرال بود هم مسلمان!» در این مقاله، به زبان بیزبانی، به هیرسیهائی که فریاد ما «مسلمان لیبرال، مسلمان دموکرات و مسلمان و غیره هستیم... » یادآوری شده که این دکان دیگر تعطیل شده است! منظور دکان مشارکت، و دیگر فرصت طلبانی است که 8 سال هیاهوی «جامعة چند صدائی» به راه انداخته بودند. سپس یادی از دوران خوشی شده که علی مطهری، فتوای قتل «بزرگان» رژیم پهلوی را صادر کرد. بهعبارت دیگر از سخنان هیئت آدمکشهای سنتی چنین میتوان نتیجه گرفت، که سازمان سیا، با تکیه بر روش آزموده شده در چند دهة گذشته، دستور حمله به افراد صاحبنام حاکمیت را صادر کرده. و مقالة شرق در واقع چراغ سبز به دوستان درون مرزی است. چرا که اگر براندازی مطلوب آمریکا صورت گیرد، باز میگردیم به شرایط مشابه اوایل براندازی بهمن 57: یعنی بحث شیرین و ابدی چه کسی و چه گروهی میتواند مسلمان باشد، و این یا آن گرایش را هم داشته باشد؟
تا دیروز استعمار یک نوبل خرج ملت ایران کرده بود که اسلام با دموکراسی در تضاد نباشد! امروز ناچار شده به تبلیغ تضاد لیبرالیسم و «مسلمان بودن!» و نه اسلام، بپردازد. چرا؟ به دلیل اینکه در برنامة توافق اسلام و دموکراسی، به دلیل حملة آمریکا به عراق، پوزة مبارکش پاره شد. و ناچار به عقب نشینی از مرحله توافق اسلام با دموکراسی شده است. پیمودن سیر قهقرائی در نظریه فروید نیز مطرح شده، البته در مورد انسان.
نظریة فروید به تکامل ساختار شخصیتی انسان در سه مرحله اساسی اشاره دارد. ساختاری که تا سن 5 سالگی کامل میشود. فروید معتقد است که در هر برهه از زندگی، در برخورد با موانع، فرد در ارتباط با همین روند تکامل شخصیتی، واکنش نشان میدهد. اکثر انسانها، در هر مرحله از تکامل شخصیت که قرار گرفته باشند، هنگام شکست، احساس ترس، ناامنی و... یک مرحله به عقب باز میگردند، و اگر باز هم در همین هراس و وحشت قرار گیرند، باز هم گامی بهعقب برخواهند داشت.
همین روند عقب نشینی را میتوان به عملکرد استعمار در ایران تشبیه کرد. در سال 57، هنگامی که پس از ماهها تبلیغ و تحریک افکار عمومی توسط «به وقت گرینویچ» و شعبات درون مرزیاش، هنگامی که پس از ماهها بسیج کلاه مخملیها و «طلاب»، مردم در اعتراض به وضعیت موجود به خیابانها ریختند، نتیجه، حضور موقت نهضت منفوری ـ که نام «آزادی» نیز بر خود گذاشته بود ـ در عرصه سیاست شد. حضور موقت، چرا که در تاریخ معاصر ایران، «ملی ـ مذهبیها» همواره پیشقراولان استبداد و سرکوب بودهاند.
ولی نخست توضیحی چند در امر روزنامهنگاری لازم است. مهمترین صفحه روزنامه، همان صفحه نخست است. انتخاب تیتر خبرها، ترتیب قرار گرفتن آنها، تیتر سرمقاله، و از همه مهمتر عکسی است که در صفحه اول روزنامه قرار میگیرد. همه و همه در امتداد یک خط سیاسی و کاملاً گزینشی هستند. حال بازگردیم به شرق آن لاین امروز.
عکس صفحه نخست شرق، ارگان «ملی مذهبیهای» آمریکا، آقای احمدی نژاد، رئیس «جمهور» ایران را به فاصله، پشت سر ولادیمیر پوتین از روسیه و هوجین تائو از چین، یعنی دو کشور عضو رسمی پیمان شانگهای نشان میدهد. برای کسی که در جریان پروتوکلهای سیاسی نیست، این عکس بسیار موهن مینماید. چرا که در واقع همه انتظار دارند، رئیس دولت ایران، همردیف روسای دولتهای دیگر قرار گیرد. ولی کسانی که این عکس را مینگرند شاید ندانند که ایران، علیرغم مخالفت آمریکا، به عنوان «ناظر» بهگردهمائی شانگهای دعوت شده، و نه به عنوان «عضو رسمی.» این خود دلیلی است بر آنکه روسای دول عضو پیمان شانگهای بر اعضای «ناظر» تقدم داشته باشند.
از سوی دیگر، اگر عکس را به دقت نگاه کنیم، متوجه میشویم که رئیس دولت چین، به عنوان میزبان، بر رئیس جمهور روسیه به عنوان میهمان نیز تقدم دارد. در واقع، ولادیمیر پوتین در این عکس و چندین عکس دیگر که در شرق آن لاین هم دیده نمیشوند، پشت سر «هوجین تائو» قرار میگیرد. این پروتوکل تشریفاٰتی است، که «نجبای» میدان بارفروشان و «اشراف» کلاه مخملیهای بازار، بکلی با آن بیگانهاند، و به خیال خام خود عکسی را در صفحه اول به خورد بیننده و خواننده میدهند، که تلویحا القا کنند: کسی آقای احمدی نژاد را در چین تحویل نگرفت! البته همه جزو نجبای سبزه میدان نیستند و بسیاری از ایرانیان با این مسائل، از جمله پروتوکلهای تشریفاتی، آشنائیهائی دارند.
حال تیترهای کوچک زیر عکس را با هم نگاه میکنیم: ابتداً سخنان وزیر انرژی آمریکا به چاپ رسیده، کشوری که اصلاً در پیمان شانگهای جائی ندارد؛ نه عضو است، نه ناظر! سپس، نام احمدی نژاد، و در انتها، نام ولادیمیر پوتین درج شده! از عکس تبلیغاتی و عناوین تبلیغاتیتر، به یک تیتر، بالای تیتر سرمقاله میرسیم: یک تیتر ایدهآل برای تحریک افکار عمومی. روسای گروه کلاه مخملیها، یعنی هیئت موتلفه ناگهان کشف کردهاند که: «نمیتوان هم مسلمان بود هم لیبرال!» مضمون این سخنانان گهربار که در صفحة دیگر آمده، را پس از سر مقاله بررسی میکنیم.
ابتدا به تیتر سرمقاله و بخصوص خود سرمقاله میپردازیم. تحت عنوان فروتنانة «ما کجا، چین کجا؟» فردی به نام قوچانی، که از فدائیان سردار اکبر است، از اسطورههای الهی، ادیان ابراهیمی در برابر «اسطورهها انسانی!» دفاع جانانهای به عمل آورده و توحش «اسطورههای انسانی» را محکوم میکند! البته منظور آقای قوچانی، از «اسطورههای انسانی» مارکسیسم به عنوان جهان بینی ماتریالیستیاست! مارکسیسم، به عنوان نظریة علمی، که ویژگیاش تاریخگرائی و علمیت است. حال آنکه اسطوره، بنا بر تعریف «تاریخ گریز و علم ستیز» است. در کمال تاسف، دانش و شناخت نویسنده سرمقاله در حدی نیست که تفاوت میان «اسطوره» و «علم» را باز شناسد. و به همین دلیل به شیوه رایج فاشیسم، مرز میان این دو مقوله متضاد را مخدوش میکند.
اکنون، باز میگردیم به تیتر گهربار روزنامه: «نمی توان هم لیبرال بود هم مسلمان!» در این مقاله، به زبان بیزبانی، به هیرسیهائی که فریاد ما «مسلمان لیبرال، مسلمان دموکرات و مسلمان و غیره هستیم... » یادآوری شده که این دکان دیگر تعطیل شده است! منظور دکان مشارکت، و دیگر فرصت طلبانی است که 8 سال هیاهوی «جامعة چند صدائی» به راه انداخته بودند. سپس یادی از دوران خوشی شده که علی مطهری، فتوای قتل «بزرگان» رژیم پهلوی را صادر کرد. بهعبارت دیگر از سخنان هیئت آدمکشهای سنتی چنین میتوان نتیجه گرفت، که سازمان سیا، با تکیه بر روش آزموده شده در چند دهة گذشته، دستور حمله به افراد صاحبنام حاکمیت را صادر کرده. و مقالة شرق در واقع چراغ سبز به دوستان درون مرزی است. چرا که اگر براندازی مطلوب آمریکا صورت گیرد، باز میگردیم به شرایط مشابه اوایل براندازی بهمن 57: یعنی بحث شیرین و ابدی چه کسی و چه گروهی میتواند مسلمان باشد، و این یا آن گرایش را هم داشته باشد؟
تا دیروز استعمار یک نوبل خرج ملت ایران کرده بود که اسلام با دموکراسی در تضاد نباشد! امروز ناچار شده به تبلیغ تضاد لیبرالیسم و «مسلمان بودن!» و نه اسلام، بپردازد. چرا؟ به دلیل اینکه در برنامة توافق اسلام و دموکراسی، به دلیل حملة آمریکا به عراق، پوزة مبارکش پاره شد. و ناچار به عقب نشینی از مرحله توافق اسلام با دموکراسی شده است. پیمودن سیر قهقرائی در نظریه فروید نیز مطرح شده، البته در مورد انسان.
نظریة فروید به تکامل ساختار شخصیتی انسان در سه مرحله اساسی اشاره دارد. ساختاری که تا سن 5 سالگی کامل میشود. فروید معتقد است که در هر برهه از زندگی، در برخورد با موانع، فرد در ارتباط با همین روند تکامل شخصیتی، واکنش نشان میدهد. اکثر انسانها، در هر مرحله از تکامل شخصیت که قرار گرفته باشند، هنگام شکست، احساس ترس، ناامنی و... یک مرحله به عقب باز میگردند، و اگر باز هم در همین هراس و وحشت قرار گیرند، باز هم گامی بهعقب برخواهند داشت.
همین روند عقب نشینی را میتوان به عملکرد استعمار در ایران تشبیه کرد. در سال 57، هنگامی که پس از ماهها تبلیغ و تحریک افکار عمومی توسط «به وقت گرینویچ» و شعبات درون مرزیاش، هنگامی که پس از ماهها بسیج کلاه مخملیها و «طلاب»، مردم در اعتراض به وضعیت موجود به خیابانها ریختند، نتیجه، حضور موقت نهضت منفوری ـ که نام «آزادی» نیز بر خود گذاشته بود ـ در عرصه سیاست شد. حضور موقت، چرا که در تاریخ معاصر ایران، «ملی ـ مذهبیها» همواره پیشقراولان استبداد و سرکوب بودهاند.
اینبار نیز استعمارگران میپندارند، با براندازی، میتوان فریب سال 57 را از نو آغاز کرد. و از نو ترور، تصفیه، سرکوب، جنگ و چپاول ملت ایران را سازماندهی کرد. همة عوامل مزدور جهت این براندازی ابراز آمادگی کردهاند، ولی ملت ایران را دیگر نمیتوان با فریب و هیاهو در براندازی استعمار شریک نمود. اگر سیر قهقرائی حاکمیت استعمار در ایران شروع شده، به گواهی تاریخ، هیچ عاملی نمیتواند این روند را متوقف کند.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت