چهارشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۵


فینال جام سنگ‌پا!
...
بهزاد نبوی در تبریز اکتشافات بسیار مهمی به ثبت رسانده. دیروز وی در مورد این اکتشافات به تفصیل سخنرانی کرده است. بهزاد نبوی،‌ که با وساطت دکتر اقبال، و چراغ سبز اربابان، البته به فرمان «اعیحضرت» از مجازات اعدام معاف شد، ‌ پس از آزادی از زندان اوین، ناگهان همه کارة حاکمیت از آب در آمد! ابتدا، سازمان شبه نظامیان «مجاهدین انقلاب اسلامی» را بنیانگذاری کرد و از تریبون نماز جمعه رسما به مجاهدین خلق اعلان «جنگ صلیبی» داد. و طی سال‌های گذشته، نام بهزاد نبوی، هر جا که افتضاح مالی، خیانت و جنایتی رخ داده، به چشم می‌خورد.

وی، فعالیت‌‌های«اقتصادی» را به عنوان وزیر صنایع میرحسین موسوی ـ یعنی همان کسی که کمر همت به جنگ تا تخریب کامل ایران بسته بود ـ با «فروش» مجوز تأسیس کارخانه آغاز کرد. دورة کارآموزی ایشان 8 سال به طول انجامید. طی این 8 سال، بهزاد نبوی، سخنگوی دولت و مسئول مذاکرات جهت آزادی گروگان‌ها نیز بود. و تمام موانع بر سر مذاکره برای آزادی گروگان‌ها را نیز نابود کرد. انفجار حزب جمهوری اسلامی، در همین راستا صورت پذیرفت. چرا که گویا بعضی‌ها باورشان شده بود که گروگان‌گیری «واقعی» است و محاکمه‌ای نیز در پیش خواهد بود!

انفجار 7 تیر، مانند انفجار در نخست وزیری، مشابه انفجارهای بیروت بود، که با حمایت اسرائیل و به منظور دامن زدن به بحران داخلی صورت می‌گرفت. یک تن مواد منفجره، در مقر حزب جمهوری اسلامی جاسازی شده بود. در شرایط عادی باید دید چه کسانی می‌توانند به یک تن مواد منفجره دسترسی داشته باشند و آن را، آزادانه به مقر حزب جمهوری اسلامی نیز منتقل کنند؟‌

بارها و بارها به‌دنبال اختلافات مالی، رسالت، ارگان کلاه‌مخملی‌های بازار، به ‌‌نقش سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، در انفجار حزب جمهوری اسلامی، انفجار نخست وزیری، زد و بند در مذاکره با آمریکا، سوء استفاده مالی در پترو پارس و … اشاره کرده، ولی از آنجا که کلاه مخملی‌ها، نیز مانند دستار بندان به جز زر خداوندی ندارند، «فساد، ‌جنایت و خیانت به منافع ملی» به سرعت به دست فراموشی سپرده شده!

در وبلاگ‌های گذشته، سخنان سلامتیان و محسن آرمین، در مورد آزادی، دموکراسی و… نقل شده. سلامتیان، صریحاً اعلام کرده دموکراسی با مواضع سازمان ما در تضاد است ما در سنگر اصلاح طلبی می‌مانیم! ولی امروز بهزاد نبوی به این نتیجه رسیده که «دموکراسی ضامن استقلال و حاکمیت همة کشورهاست»!

امثال بهزاد نبوی، نه تنها هستی خود را مدیون استعماراند، که همواره برای همة جهانیان نسخه می‌نویسند ـ بدون آنکه بدانند چه می‌نویسند! قبلاً گفتم که خیانت، در پی حماقت و وقاحت ممکن می‌شود. و امروز این بهزاد نبوی است که اینچنین گستاخانه سخن از آزادی اجتماعی، دموکراسی و منافع ملی به میان آورده. گویا پنداشته ملت ایران فراموش کرده‌اند چه کسانی حامیان گروگانگیری، سرکوب و چپاول بودند؛ چه کسانی، عربده می‌کشیدند: «صدای صلح و سازش خاموش باید گردد!»؛ و چه کسانی مملکت را ارث نداشته پدری خود به شمار می‌آوردند. دیروز این بهزاد نبوی بود که وقیحانه می‌گفت، «هرکه ناراضی‌است، پاسپورتش را می‌دهیم برود!» دیروز این بهزاد نبوی بود که با تکیه بر اربابان، مملکت را از آن خود می‌دانست. و مانند محمد رضا پهلوی فرمان خروج برای ملت ایران صادر می‌کرد. و امروز همین بهزاد نبوی است که حمایت ارباب از دست داده و مانند محمد رضا پهلوی، دموکراسی پرست شده.

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که بهزاد نبوی بنیانگذار آن بود، در تقابل با سازمان مجاهدین خلق شکل گرفت. و هر دو گروه مدعی نبرد بی‌امان با امپریالیسم بودند، هر چند که گذشت زمان، نقاب فریب از چهرة هر دو برافکند. دو گروه «مجاهد ضد امپریالیسم»، بحران آفرینی در داخل را به بهترین وجه سازمان دادند. گروه رجوی اعلان جنگ به حاکمیت داد و گروه نبوی نیز به‌گروه رجوی اعلان جنگ داد. هدف از این بحران‌ها، در واقع استقرار و تحکیم پایه‌های حکومت نوپای دستاربندانی ‌بود، که بدون گسترش سرکوب و استبداد، دوام نمی‌آوردند. و قربانی این جنگ زرگری همان ملت ایران بود. امروز از سازمان مجاهدین خلق، جز نام رسوائی بر جای نمانده، هرچند که دولت فرانسه، با تنفس مصنوعی، گروه محتضر رجوی را در قید حیات نگاهداشته، ولی از نظر سیاسی، این گروه تمام شده به شمار می‌آید، در نتیجه، تداوم موجودیت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز دیگر لزومی ندارد.

بهزاد نبوی هر قدر که دموکراسی پرست شده باشد، و هرچند از آزادی سخن‌ها گوید، نه آزادی می‌شناسد، نه دموکراسی؛ موجودیت سازمان بهزاد نبوی از یک سو به موجودیت گروه رجوی و از سوی دیگر به تداوم سرکوب، چپاول و جنگ پیوند خورده است. امروز، گروه رجوی، در سایة حمایت ارتش آمریکا در عراق به حیاتش ادامه می‌دهد. و تبریکات گرم و صمیمانه‌اش را نیز به مناسبت «انتخابات آزاد عراق» ارائه می‌کند! و در ایران، گروه نبوی، از «مبارزة بی امان با آمریکا» دست برداشته، به ناگاه خواهان شرکت در مسابقه برای مذاکره با ایالات متحد می‌شود! حال که استعمار دیگر نمی‌تواند فرصت طلائی «نبرد با امپریالیسم» را برای ایندو سازمان ساخته و پرداخته خود فراهم کند، هر دو می‌باید فرا رسیدن مرگ خود را نظاره‌گر باشند.

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت