...
چرا نظام سرمایهداری تاریخ ستیز است؟ تاریخ به عنوان علم، علمی که وقایع ـ نه حقایق ـ را در زمان و مکان توضیح داده، بررسی و تشریح میکند و در تقابل با اسطوره قرار میگیرد. اسطورهها را نمیتوان علمیت داد، چرا که اسطورهها بازتاب خردستیزی جامعة بشریاند. همانطور که قبلاً اشاره شد، فروید، تمایلات ضمیر ناخودآگاه را در اسطورهها میبیند. پدر اودیپ، پادشاهی است که قصد نابودی فرزند خود را دارد، فرزندی که سرانجام پدر را کشته و مادر را تصاحب میکند. این روند رایج در جوامع ابتدائی بشر بوده که به تدریج در ردة منهیات اجتماعی قرار گرفته. روندی که شباهت فراوان به شیوه زندگی گلة حیوانات وحشی دارد. به عنوان مثال در گله شیران، نره شیرهای جوان، شیر پیر را از گله رانده، شیرهای ماده را تصاحب میکنند. بچه شیرهای نر گله نیز محکوم به فنا هستند، چرا که رقبای بالقوه به شمار میروند. روند زندگی وحوش تغییر نیافته، ولی شیوة زندگی در جوامع پدرسالار، با حفظ توحش، یعنی با حفظ حقانیت قویتر، بهسوی «تقدس» نیز گام برداشته. تقدس مذهب، قومیت، مالکیت و خانواده.
اسطورههای «مقدس» جایگزین اسطورههای قدیم شده، و پدر به عنوان سایة خداوند، «مالک» همسر و فرزندان خویش شده است. در غیاب پدر، ایفای این نقش را دیگر اعضای ذکور خانواده عهدهدار میشوند. در این راستا است که «قوانین اسلامی»، مجوز قتل به پدر، برادر و همسر و... اعطا میکند و «قتلهای ناموسی» کاملاً توجیه پذیر میشوند. فایدة «اسطورههای مقدس» این است که هیچکس حق به زیر سوال بردن آنها را ندارد. هیچکس نمیتواند منکر «معجزات» موسی و عیسی و محمد شود، و اخیراً نیز گروهی بر «عقلانیت دین» تأکید دارند. از عالیجناب هابرماس تا «خرده متفکران» جهان سوم، همه خواهان «دین عقلانی» شدهاند! چرا که دین پایه همة سلطههاست. سلطهای که به زبان تزویر، سلطة زور و زر را توجیه میکند.
به عنوان مثال هنگامی که در «ادیان الهی»، یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام از عدالت سخن به میان میآید، مفهوم عدالت، در واقع عدالتی است که از زور حمایت میکند. یکی از نمونههای «عدالت در اسلام» را که همواره بر «وحی» نیز تکیه دارد، به نقل از مهر نیوز مورخ 23 اردیبهشت ماه سال جاری، بررسی میکنیم. طبق معمول دعوا بر سر پول و ملک است. مالکان یهودی یک منطقه، قصد کشتن پیامبر را داشتند. چون پیامبر اسلام هم، مانند دستاربندان امروز ایران، از نیت کسانی که باید نابود شوند تا او بماند، با خبر است. و در اینگونه موارد، خداوند همیشه به نفع محمد وارد معرکه شده، آیهای نازل میکند.
یاران رسولالله [...] چون علت آمدن او را پرسیدند، حضرت، توطئه آنها [یهودیان] و وحی خدای تعالی را به ایشان اطلاع داد. [...] و محمد، بن مسلمه را مأمور کرده فرمود[...] به آنها بگو [...] شما تا 10 روز فرصت دارید، از این سرزمین بروید [...]
والبته یهودیان قصد ترک زمینهای خود را نداشتند. ولی از آنجا که مالکیت در اسلام «مقدس» است ـ یعنی مالکیت مسلمانان ـ یهودیان محاصره شدند و به گفته برخی، «رسول خدا برای آنکه یهود مزبور دل از آن سرزمین بر کند و یا کمال خواری و ذلت خویش را به چشم بینند»، چون نباید فراموش کنیم که اسلام دین عطوفت است، «دستور داد، چند نخلة خرما از باغهای آنها قطع کردند، و همین هم شد و آنها تسلیم شده حاضر به ترک خانه و دیار گشتند و از آن سرزمین رفتند» و مفسران نیز گفتهاند، « آیة [...] نیز در همین مورد نازل شد، چون یهود حضرت را در این کار سرزنش کردند! و فخر رازی در تفسیر همین آیه گفته، یهودیان از پیغمبر اسلام امان خواستند تا از مدینه کوچ کنند. رسول خدا موافقت فرمود که هر سه نفر از آنها یک شتر با خود ببرند و هرچه میخواهند از اثاثیه خود بر آن بار کنند و بقیه را بجای بگذارند ... با رفتن آنها غنیمت بسیاری برای مسلمانان بجای ماند که رسول خدا آن را بین مهاجرین مکه تقسیم کرد تا آنان نیز مانند مردم دیگر مدینه صاحب خانه و زندگی مستقل شوند [...] »
در واقع، مسلمانان چشم طمع به اموال و دارائی یهودیان ساکن یک منطقه داشتند، رئیسشان، محمد، به آنها اتهام توطئه میزند، وحی الهی هم به کمکش میشتابد. محمد هم «عدالت اسلامی» را در حق آنان اجرا میکند. هم آوارهاشان میکند، هم اموالشان را تصاحب میکند هم، مفتخر است که از فرمان الهی اطاعت کرده. فرامینی که همیشه مصلحت پیامبر را رعایت کردهاند. شاید آن زمان هم یک مجلس تشخیص مصلحت بوده که هوای محمد را داشته و از یهودیان هم هیچ خوشش نمیآمده، چون دستار بندان «بلند مرتبة» شیعه، مانند روح الله خمینی، یهودیان آن زمان را صهیونیست میخوانند، و هنوز هم نمیدانند که صهیونیسم، پدیدهای است متعلق به قرن بیستم، که مختص یهودیان هم نیست. اگر «تحقیقات علمی» علمای اسلام را باور کنیم، ناچاریم بگوئیم این یهودیان واقعاً «خود آزار» بودهاند! در زمینها و املاک خود «کانون توطئه بر ضد اسلام» به راه میانداختند تا محمد به کمک وحی الهی، آنها را کشف کرده، اموالشان را غصب کند و ناچار شوند از سرزمین خود کوچ کنند! گویا بعدها، ایرانیان هم به همین بیماری مبتلا شده، و لشکریان اسلام به کمکشان شتافتهاند.
ولی برای ما ایرانیان، این شیوه تداوم یافته. عرب، ترک، مغول و بالاخره دستاربندان، مرتب در ایران کانون توطئه کشف کردهاند. و امروز برای اجرای فرامین الهی و استقرار «عدالت اسلامی» دیگر احتیاج به پیامبر هم نیست. دستار بندان، با رجوع به «آیات» 15 قرن پیش در صحرای حجاز، وزارت دادگستری هم به راه انداختهاند، یک رئیس قوه قضائیه هم از ناکجاآباد عراق بیرون کشیدهاند ـ که مانند امیر عباس هویدا بزرگ شدة عراق است و سواد فارسی هم ندارد ـ چرا که برای اجرای چنین «عدالتی» به هیچ زبانی نیازی نیست. زبان توحش، زبان بینالمللی است و امروز آوارگان، نه تنها از شتر، که از دوچرخه، موتور سه چرخه و ... نیز میتوانند استفاده کرده، خانه و سرزمین خود را ترک کنند. دلیل این که، فوکویاما بر طبل پایان تاریخ میکوبد این است که، پیروزی شیوة تولید سرمایهداری، پیروزی نظام تقدسهاست. تقدس اسطورههائی که به برکت آنها میتوان سلطه و توحش را «تقدس الهی» بخشید. و علمیت تاریخ «تقدس» نمیشناسد، هرچند که واکنش گروههای «چپ» ایران به کاریکاتور محمد، این شبهه را ایجاد کرده که، اینان رکن اساسی تقدس، یعنی «تقدس ادیان» را به رسمیت شناختهاند، و تقدس اقوام را هم گویا به همچنین.
اسطورههای «مقدس» جایگزین اسطورههای قدیم شده، و پدر به عنوان سایة خداوند، «مالک» همسر و فرزندان خویش شده است. در غیاب پدر، ایفای این نقش را دیگر اعضای ذکور خانواده عهدهدار میشوند. در این راستا است که «قوانین اسلامی»، مجوز قتل به پدر، برادر و همسر و... اعطا میکند و «قتلهای ناموسی» کاملاً توجیه پذیر میشوند. فایدة «اسطورههای مقدس» این است که هیچکس حق به زیر سوال بردن آنها را ندارد. هیچکس نمیتواند منکر «معجزات» موسی و عیسی و محمد شود، و اخیراً نیز گروهی بر «عقلانیت دین» تأکید دارند. از عالیجناب هابرماس تا «خرده متفکران» جهان سوم، همه خواهان «دین عقلانی» شدهاند! چرا که دین پایه همة سلطههاست. سلطهای که به زبان تزویر، سلطة زور و زر را توجیه میکند.
به عنوان مثال هنگامی که در «ادیان الهی»، یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام از عدالت سخن به میان میآید، مفهوم عدالت، در واقع عدالتی است که از زور حمایت میکند. یکی از نمونههای «عدالت در اسلام» را که همواره بر «وحی» نیز تکیه دارد، به نقل از مهر نیوز مورخ 23 اردیبهشت ماه سال جاری، بررسی میکنیم. طبق معمول دعوا بر سر پول و ملک است. مالکان یهودی یک منطقه، قصد کشتن پیامبر را داشتند. چون پیامبر اسلام هم، مانند دستاربندان امروز ایران، از نیت کسانی که باید نابود شوند تا او بماند، با خبر است. و در اینگونه موارد، خداوند همیشه به نفع محمد وارد معرکه شده، آیهای نازل میکند.
یاران رسولالله [...] چون علت آمدن او را پرسیدند، حضرت، توطئه آنها [یهودیان] و وحی خدای تعالی را به ایشان اطلاع داد. [...] و محمد، بن مسلمه را مأمور کرده فرمود[...] به آنها بگو [...] شما تا 10 روز فرصت دارید، از این سرزمین بروید [...]
والبته یهودیان قصد ترک زمینهای خود را نداشتند. ولی از آنجا که مالکیت در اسلام «مقدس» است ـ یعنی مالکیت مسلمانان ـ یهودیان محاصره شدند و به گفته برخی، «رسول خدا برای آنکه یهود مزبور دل از آن سرزمین بر کند و یا کمال خواری و ذلت خویش را به چشم بینند»، چون نباید فراموش کنیم که اسلام دین عطوفت است، «دستور داد، چند نخلة خرما از باغهای آنها قطع کردند، و همین هم شد و آنها تسلیم شده حاضر به ترک خانه و دیار گشتند و از آن سرزمین رفتند» و مفسران نیز گفتهاند، « آیة [...] نیز در همین مورد نازل شد، چون یهود حضرت را در این کار سرزنش کردند! و فخر رازی در تفسیر همین آیه گفته، یهودیان از پیغمبر اسلام امان خواستند تا از مدینه کوچ کنند. رسول خدا موافقت فرمود که هر سه نفر از آنها یک شتر با خود ببرند و هرچه میخواهند از اثاثیه خود بر آن بار کنند و بقیه را بجای بگذارند ... با رفتن آنها غنیمت بسیاری برای مسلمانان بجای ماند که رسول خدا آن را بین مهاجرین مکه تقسیم کرد تا آنان نیز مانند مردم دیگر مدینه صاحب خانه و زندگی مستقل شوند [...] »
در واقع، مسلمانان چشم طمع به اموال و دارائی یهودیان ساکن یک منطقه داشتند، رئیسشان، محمد، به آنها اتهام توطئه میزند، وحی الهی هم به کمکش میشتابد. محمد هم «عدالت اسلامی» را در حق آنان اجرا میکند. هم آوارهاشان میکند، هم اموالشان را تصاحب میکند هم، مفتخر است که از فرمان الهی اطاعت کرده. فرامینی که همیشه مصلحت پیامبر را رعایت کردهاند. شاید آن زمان هم یک مجلس تشخیص مصلحت بوده که هوای محمد را داشته و از یهودیان هم هیچ خوشش نمیآمده، چون دستار بندان «بلند مرتبة» شیعه، مانند روح الله خمینی، یهودیان آن زمان را صهیونیست میخوانند، و هنوز هم نمیدانند که صهیونیسم، پدیدهای است متعلق به قرن بیستم، که مختص یهودیان هم نیست. اگر «تحقیقات علمی» علمای اسلام را باور کنیم، ناچاریم بگوئیم این یهودیان واقعاً «خود آزار» بودهاند! در زمینها و املاک خود «کانون توطئه بر ضد اسلام» به راه میانداختند تا محمد به کمک وحی الهی، آنها را کشف کرده، اموالشان را غصب کند و ناچار شوند از سرزمین خود کوچ کنند! گویا بعدها، ایرانیان هم به همین بیماری مبتلا شده، و لشکریان اسلام به کمکشان شتافتهاند.
ولی برای ما ایرانیان، این شیوه تداوم یافته. عرب، ترک، مغول و بالاخره دستاربندان، مرتب در ایران کانون توطئه کشف کردهاند. و امروز برای اجرای فرامین الهی و استقرار «عدالت اسلامی» دیگر احتیاج به پیامبر هم نیست. دستار بندان، با رجوع به «آیات» 15 قرن پیش در صحرای حجاز، وزارت دادگستری هم به راه انداختهاند، یک رئیس قوه قضائیه هم از ناکجاآباد عراق بیرون کشیدهاند ـ که مانند امیر عباس هویدا بزرگ شدة عراق است و سواد فارسی هم ندارد ـ چرا که برای اجرای چنین «عدالتی» به هیچ زبانی نیازی نیست. زبان توحش، زبان بینالمللی است و امروز آوارگان، نه تنها از شتر، که از دوچرخه، موتور سه چرخه و ... نیز میتوانند استفاده کرده، خانه و سرزمین خود را ترک کنند. دلیل این که، فوکویاما بر طبل پایان تاریخ میکوبد این است که، پیروزی شیوة تولید سرمایهداری، پیروزی نظام تقدسهاست. تقدس اسطورههائی که به برکت آنها میتوان سلطه و توحش را «تقدس الهی» بخشید. و علمیت تاریخ «تقدس» نمیشناسد، هرچند که واکنش گروههای «چپ» ایران به کاریکاتور محمد، این شبهه را ایجاد کرده که، اینان رکن اساسی تقدس، یعنی «تقدس ادیان» را به رسمیت شناختهاند، و تقدس اقوام را هم گویا به همچنین.
گلة شیرها توحش را حفظ کرده. شیرها ادعای تمدن و فرهنگ ندارند، خداوندی را هم نمیپرستند. گفتگوی ادیان الهی به راه نمیاندازند، جهاد و جنگ صلیبی هم نمیشناسند. به نام خلقهای مسلمان و غیره هم به دریدن یکدیگر نمیپردازند. شیرها با علم و تاریخ بیگانهاند، و با عدالت و انصاف نیز به همچنین. شیرها توحش خود را پنهان نمیکنند، دموکراسی را هم در چارچوب توحش نمیخواهند. شیرها، نظریهپرداز ندارند، با تقدیس و تقدس نیز بیگانهاند. ولی انسان، با افزودن تقدس به توحش خود، ادعای برتری بر وحوش را نیز دارد. پیروان سلطهگر «ادیان الهی»، گستاخانه، توحش خود را «تمدن» مینامند.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت