جمعه، تیر ۰۹، ۱۳۸۵

میراث تاراج فرهنگ!
...

در وبلاگ 19 ژوئن، تحت عنوان ‌«همة کارگزاران آمریکا» نوشتم که یک گروه حکومتی، تمام گرایش‌های سیاسی موجود در کشور را به انحصار خود در آورده. از مارکسیسم تا اسلام ناب، همه در انحصار گروه‌های خودی قرار گرفته‌اند. امروز در ایران، خارج از مزدوران استعمار، هیچکس نمی‌تواند حتی ادعای مسلمان بودن هم داشته باشد. مسلمان بنا بر تعریف استعمار، یا در «خط امام» است، یا در «نهضت منفور آزادی»، و یا دیگر گلة کفتاران! یعنی همان‌ها که استعمار بر ملت ایران حاکم کرده. و در مورد اپوزیسیون نیز به همچنین! از چپ افراطی تا راست افراطی را غرب تعیین می‌کند. به عبارت دیگر، ملت ایران چاره‌ای جز این ندارد که، حاکمیت و اوپوزیسیون همین حاکمیت را در گزینه‌های استعمار جستجو کند.

به همین دلیل است که «گروه‌های دلسوز و مهربان» تا صدای مشکوکی از «رسانه‌های مستقل» می‌‌شنوند، دست به قلم برده، و دست به دامان سازمان‌های «مستقل» غربی می‌شوند. کمک کنید، «آرامگاه کوروش را آب برد»، کمک کنید، «گنجی از بی‌غذائی تلف شد»، کمک کنید، «پرزیدنت مهرورزی، آزادی‌های موجود را تهدید می‌کند»، و بالاخره، کمک کنید، «میراث فرهنگی ما را ...
این آخری در ارتباط با صدای مشکوک حاکی از حکم دادگاهی است که «میراث فرهنگی» ما ایرانیان را می‌خواهد به نفع دیگران ضبط کند.

ملت ایران کور نیست و می‌داند که طی این 27 سال، حکومت سرسپردة دستار بندان، با کمک سفارتخانه‌های غربی، به قاچاق همین «میراث فرهنگی» همت گماشته. بخصوص در دوره‌ای که وزیر گروه کلاه مخملی‌ها،‌ میرسلیم، «مسئول میراث فرهنگی» بود، و قاچاقچیان اشیاء عتیقه، «غار کلماکره» را با پیشرفته‌ترین وسائل از نظر فرهنگی شخم زده‌ و اشیاء عتیقه دورة هخامنشی را به خارج منتقل می‌کردند، بدون اینکه رسانه‌های «مستقل حرفه‌ای» اشاره‌ای به تاراج میراث فرهنگی نمایند، بدون اینکه کسی دست به قلم ببرد. گویا تا قبل از توزیع قلم‌های رنگارنگ استعمار در میان نوچه‌های سردار اکبر، کسی «قلم» در دسترس نداشته که با آن چیزی بنویسد! واقعیت این است که آنچه در خطر است، میراث فرهنگی ما نیست، حاکمیت استعمار بر ملت ایران به «خطر» افتاده، حاکمیت «نخبگان» بی‌فرهنگ استعمار به خطر افتاده، و حاکمیت مزدوران همین استعمار بر اوپوزیسیون مخالف خوان ایران است که به خطر افتاده.

امروز ملت ایران اجباراً باید، نهضت آزادی، دفتر تحکیم وحدت، اکبر گنجی، باقی، سروش و دیگر اهالی خیمة سرداراکبر را به عنوان «آزادیخواه» به رسمیت شناسد. «آزادیخواهانی» که 27 سال است شریک جنایات دستاربندان بی‌مایه و سفاکی چون خمینی، هاشمی و خامنه‌ای بوده‌اند. مشتی روضه‌خوان که مملکت را به اندرونی کلاه مخملی‌های بین‌الملل تبدیل کرده‌اند.

امروز ملت ایران باید در حماقت و بیسوادی «رهبر»، «فرزانگی» هم بیابد! علی خامنه‌ای، پس از 27 سال حضور در عرصة سیاست، هنوز شعور و درک این مطلب ساده را نیافته که ملت ایران محیط بر نخبگان و مسئولان است. اطلاعات بین‌المللی، مورخ 9 تیرماه، افاضات رهبر فرزانه را به این شرح منتشر کرده: «ایران تنها کشور جهان است که مسئولان، ملت و نخبگان آن به صورت منسجم و با همه وجود در مقابل زورگوئی نظام سلطه ایستاده‌اند. بنا براین، اختلاف قدرت‌های سلطه طلب، با نظام اسلامی اختلاف معمولی نیست!» البته این روضه خوان بی‌مایه کاملاً حق دارد؛ مزدوران استعمار ـ یعنی همان مسئولان و نخبگان ـ را نمی‌توان با ملت یکی شمرد. این رهبر فرزانه در حماقتش هم فرزانگی دارد، علی خامنه‌ای حق دارد، اختلاف قدرت‌های سلطه طلب با نظام اسلامی، «اختلاف معمولی نیست»، بلکه یک نیرنگ سیاسی‌است. یک فریب بزرگ است، توهینی است که 27 سال تداوم یافته. کوس رسوائی «نظام اسلامی» مدت‌هاست زده شده.

همه می‌دانند اختلاف نظام‌های سلطه طلب، با ملت‌ها است، نه با دولت‌های دست نشاندة خود آنان. اگر چنین نبود، آمریکا، به نام کشور بینوای اوکراین، موشک کروز با قابلیت حمل کلاهک هسته‌ای به حاکمیت مزدور ایران نمی‌فروخت. این همان آمریکائی است که فروش تکنولوژی پیشرفته به چین را با صراحت برای اروپائی‌ها ممنوع اعلام کرده بود. و خانم رایس، وزیر امور خارجة آمریکا، در مصاحبه مطبوعاتی خود اعلام کرد: «تکنولوژی اروپا، تکنولوژی آمریکاست و نمی‌تواند بدون موافقت آمریکا انتقال یابد»! حال باید از رهبر فرزانه سوال کرد، موشک‌های کروز را هم با روضه خوانی و سینه زنی برای حسین و فاطمه دریافت کرده‌اید، یا از طریق امدادهای غیبی؟

امروز، بجای آنکه ناگهان به فکر حفظ میراث فرهنگی بیفتیم، بهتر است به مبارزه با بی‌فرهنگی‌ها برخیزیم! بی‌فرهنگی‌هائی که، نه تنها میراث فرهنگی و موجودیت ملت ایران را تهدید می‌کند، که خود به نام «فرهنگ»، با عنایت محافل استعمار، بر ملت ایران تحمیل شده‌اند. یکی از نمادهای برجستة این «واژگونه فرهنگ»، شخص آقای «احسان نراقی» است.

احسان نراقی که در سوئیس سال‌ها کارمند ساواک اعلیحضرت بود، در ایران، «خدماتش» را در دانشگاه و صدا و سیما ادامه داد، و مدتی در تبلیغات رژیم مانند، بهزاد نبوی، خوئینی‌ها و دیگر فعلة استعمار، به زندان اوین رفت و آمد می‌کند، تا «آب توبة» استعمار بر سرش بریزند. و پس از «انقلاب خمینی»، به یکباره سر از سازمان یونسکو در آورد! و اکنون به «همکاری علمی» با وزارت امور خارجه دستاربندان مشغول شده‌. به ‌گوشه‌ای از محدودة علم و آگاهی ایشان، در وبلاگ، «هولوکوست و کدو قلقله زن» اشاره کرده‌ام، امروز می‌پردازیم به گوشة دیگری از علم و دانش ایشان. آقای نراقی که مانند «استاد دکتر شریعتی» در علم جامعه‌شناسی «تخصص» دارند، با روزنامة کروبی، ارگان «آزادیخواهان» خیمة سردار اکبر، ارگان «خط امام» که خود کروبی آن را «خط مردمسالاری » خوانده، روز 29 خرداد مصاحبه کرده‌اند، و زبان به نقد شریعتی گشوده‌اند! البته به همان شیوة شخص شریعتی، یعنی پریشانگوئی! آقای نراقی نیز مانند شریعتی متوجه نیستند که ضد و نقیض می‌گویند. مثلاً شریعتی، از شناخت شاهنامه، به عنوان حماسه، عاجز است. وی حماسه سرا ـ فردوسی ـ را «ایدئولوگ فئودالیته» نامیده. آقای نراقی نیز به همان سیاق، شریعتی را «انقلابی» می‌خوانند! شریعتی، همان کسی که از برکت چند ماه اقامت در فرانسه، به ویروس «اگزیستانسیالیسم مذهبی» آلوده شده، و از علی، حسین و فاطمه الگوی عدالت و آزادگی ساخته، اینک به قول آقای نراقی «انقلابی» هم می‌شود! و به زعم ایشان «تحجر» را از دین زدوده است! آقای نراقی نمی‌گویند که دین «غیرمتحجر» کجا سراغ کرده‌اند؟ مگر «تحجر» بدون «تحجر» می‌تواند وجود داشته باشد؟ دین بنا بر تعریف، عین تحجر است، چرا که تکیه بر اسطوره‌ها دارد که بنا بر تعریف، «زمان ستیز‌اند.» و از آنجا که هر چه «ساکن» باشد، منطقاً «متحجر» خوانده می‌‌شود. یعنی مانند حجر، مانند سنگ، دین نیز به دلیل سکون خویش، متحجر است.

اینکه «خرده متفکران» و «خرده هنرمندان» ایران،‌ به سبک و سیاق «رهبر فرزانه» گزافه‌گوئی کرده، پای از گلیم خود فراتر می‌گذارند، جای هیچ تعجبی ندارد. آن کس که نداند و نداند که نداند، مسلماً زیادتر از دهانش هم حرف می‌زند. در واقع، رسانة «خط امام»، یعنی همان «خط مردمسالاری!»، با انتشار مصاحبة آقای نراقی، با یک تیر دو نشان می‌زند. هم بی‌مایگی شریعتی را می‌نمایاند، و هم عمق ناآگاهی آقای نراقی را. ولی نه در ایران،‌ و نه در خارج از ایران، کسی برای مبارزه با این نمادهای تاراج ‌فرهنگی، دست به قلم نخواهد برد. امروز، توانا بود هرکه نادان بود.

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت