...
در میان هیاهوی رسانهها و ایجاد شرایط مطلوب برای «قهرمانسازی»، ملت ایران یک «واقعیت» مهم و حیاتی را باید فراموش کند، و آن اینکه، رامین جهانبگلو ـ که با همکاری حکومت منفور دستاربندان میرود که به فریدون دیگری در برابر ضحاک تبدیل شود ـ همان مطالبی را میگوید که عبدالکریم سروش با استفاده از آنها زمینهساز سرکوب و کشتار در دانشگاهها شد. رامین جهانبگلو از ردة استادان فلسفهای است که ویژة جهان سوم تعلیم میبینند. اینان همچون سروش باید «مدرنیته» را نفی کرده، «حقیقت» را بجای «واقعیت» بنشانند.
قبل از شروع، یادآور میشوم که طبق اعلامیة جهانی حقوق بشر، هر کس در انتخاب محل زندگی خود آزاد است. بنابراین، کسانی که به ما «توصیه» کردهاند، «به کوبا برویم»، در صورتی که سواد خواندن دارند، اعلامیة مذکور را بخوانند تا بیش از این دلائل و شواهد «آزادیخواهیهای» خود را عیان و آشکار نکرده باشند. حال برویم سر اصل مطلب.
در وبلاگ 10 ژوئیه نوشته بودم که، متخصصان هدایت افکار عمومی، معتقدند در تبلیغات سیاسی، برتری تصویر بر کلام به این دلیل است که الزام رعایت هیچ نظم و قانونی در تصویر وجود ندارد. همچنین نوشته بودم که هدف استفادة ابزاری از تصویر، ایجاد هیجان و برانگیختن احساسات مردم است. احساساتی که در تخالف کامل با خردورزی قرار میگیرد، به عبارت دیگر احساساتی که پردهای بر خرد آدمی فرومیاندازد. همانطور که با یک مقالة ساده و به ظاهر بیخطر میتوان احساسات گروه کثیری را برانگیخت، با یک جملة کوتاه نیز میتوان چندین برابر همان مقاله، به هیجان و احساسات مردم دامن زد. شرط اصلی، در کارآئی این شیوه نیز همانطور که گفتم، به فراموشی سپردن «واقعیت تاریخی» و تکیه بر «قصههای» رسانهای است. ولی مهمتر از همه، یک جمله کوتاه باید بتواند به مجموعهای وسیع از معانی و تصاویر رسانهای ارجاع کند. با تکیه بر این شیوه است که وزیر اطلاعات حکومت ایران، در یک جملة کوتاه، یک اسطورة نوین برای ملت ایران خلق میکند: اسطورة «فریدونی نوین» در تلاش برای به ثمر رساندن انقلاب مخملی!
در ایران هر کس به زندان اوین میرود، تبدیل به فریدون میشود، فریدونی که در بند ضحاک فروافتاده. چرا که ملت ایران نمیباید تاریخ را به معنای زنجیرهای از واقعیتهای گذشته به حال پیوند زند. این واکنشی است که استعمار خواستار آن از سوی ملت ایران است. چرا که به دلیل این بیگانگی با تاریخ، استعمار میتواند هر لحظه برای ملت قهرمان جدیدی بیافرینند. پس از تلاشهای اوپوزیسیون «بازاری»، در ردة حوزه و سپاه پاسداران، در راه «قهرمانی» گنجی، اینک نوبت به وزیر اطلاعات رژیم رسیده تا در راه قهرمانسازی برای ملت ایران خدماتی در خور به اربابان آمریکائیش ارائه دهد. محصول این خوش خدمتیها، بازداشت رامین جهانبگلو است که به کمک «جمله جادوئی» محسنی اژهای اینک تبدیل به «قهرمان» میشود. البته روند قهرمانسازی گام به گام است. در مرحلة نخست سایتهای «فرهنگی» حکومتی مفصلاً از رامین جهانبگلو و فرهیختگیهای وی میگویند. سپس رامین جهانبگلو تبدیل به «همراه خاتمی» در کنفرانسهای «فرهنگی» میشود. در مرحلة بعد، رامین جهانبگلو در فرودگاه تهران، به صورتی که از چشم کسی پنهان نماند، بازداشت شده، و در پی آن امواج «اعتراضات» حکومتی، در داخل و خارج به بازداشت وی آغاز میشود. در خارج، همانها که در حال طبل زدن برای اکبرگنجی هستند، همزمان به بازداشت جهانبگلو نیز اعتراض دارند. و البته هیچکس بازداشتهای قوه قضائیه حکومت فاشیستی ایران را نمیتواند تأیید کند. چون حکومت ایران، مانند قوه قضائیهاش، وسیله باجگیری استعمار از ملت ایران شده. و صد البته، این قوه قضائیه تنها قوه قضائیه در جهان است که پسر واعظی طبسی را به دلیل «جهل به قانون تبرئه میکند!» در هیچ مملکتی «جهل به قوانین» عذر موجه شناخته نمیشود، ولی همانطور که دیدیم، در دامان همین قوة قضائیه، نه تنها «جهل» شرط لازم و کافی برای «تبرئه» شدن است، که مجوزی است بر حکومت کردن! حال بازگردیم به اصل قضیه!
بله، به محض پخش خبر بازداشت پر سر و صدای رامین جهانبگلو، حاجیه «فاطمه حقیقت جو» ابراز داشتند: «چه معنی دارد؟ ایشان استاد دانشگاه است!» یعنی استاد دانشگاه را نمیتوان الکی بازداشت کرد، چون استاد دانشگاه است، نه به دلیل اینکه بازداشت غیرقانونی اصولاً مردود است! در امتداد همین حماقت و جهل، دیگران هم به اعتراض مشغول شدند! و همه به بازداشت این یک نفر اعتراض داشتند، نه به بازداشت غیرقانونی افراد!
پس از چند روز هیاهو، در روز 10 تیر ماه، وزیر اطلاعات حکومت ایران، محسنی اژهای، گام نهائی «قهرمانسازی» را برداشت و رامین جهانبگلو را متهم کرد که «در راستای تلاش آمریکا برای وقوع انقلاب مخملی و نرم در ایران تلاش کرده!» برای دریافت اهمیت این جمله باید به ارجاعات آن بپردازیم. ولی قبلاً بهتر است اشارهای داشته باشیم به واژه «انقلاب» که پهلوی دوم، برای نخستین بار، در سخنان خود به طور رسمی به آن اشاره کرد. میدانیم که سخنرانیهای حکومتیها باید به تائید ساواک، یعنی حافظ منافع استعمار در ایران برسد. و روزی که رسانههای صوتی در ایران واژة انقلاب را در سخنان محمدرضا پهلوی گنجاندند، در روز 13 آبان 57، فعلة ساواک در تهران به سوزاندن ادارات و شکستن شیشة بانکها مشغول بودند. ولی قرار «انقلاب» از قبل گذارده شده بود و میبایست از جانب رأس هرم حاکمیت به مردم «انتقال» یابد. چرا که در واقع انقلابی در کار نبود. «واژههای مورد استفادة مهرههای حکومت» در جهان سوم، از این جهت اهمیت دارند که بازتاب خواست استعمارند، نه بازتاب خواستههای ملت. به همین دلیل، خارج از غیر قانونی بودن بازداشت جهانبگلو و بی اعتباری اعترافاتش که «اختراع ساواک» است، استفاده از دو واژة «آمریکا» و «انقلاب مخملی» اهمیت مییابد. «آمریکا و انقلاب مخملی»، یعنی دو نقطة اتکاء برای رامین جهانبگلو، تا او بتواند تبدیل به قهرمان آزادیخواهی در ایران شود. چگونه؟ اولاً اتهام مراودات با دولت آمریکا، آنهم از دهان موجود منفوری چون وزیر اطلاعات حکومت ایران اتهام به شمار نمیآید، خود یک امتیاز است! امتیاز به زعم مردم، و امتیاز به زعم حکومتیهای مخالفخوان! عوام میپندارند که به زیر پای گذاردن «آزادیها» در ایران، نتیجة ضدیت ظاهری ملایان با آمریکا است، و اگر «حاکمیت» مراودة علنی با آمریکا داشته باشد، این اشکالات بر طرف شده، آزادیها تأمین خواهد شد! البته در این راه امتیازات حکومتیهای «مخالفخوان»، که خود ریزهخوار سفرة استمعارند نیز به زعم خودشان تأمین خواهد شد. حاکمیت در داخل کشور، با شعار مرگ بر آمریکا نعل وارونه میزند، و در خارج، افرادی نظیر «حقیقتجو» از برکت حمایت آمریکا قرار است بر سر سفرة جدید حیف و میل بنشینند. چرا که شیفتگان واقعی آمریکا هم ایناناند. 27 سال نان سیاست آمریکا در ایران را خوردهاند و اکنون خیز برداشتهاند جهت بلعیدن نان «مخالفت با حکومت»! هیاهوی اکبر گنجی لایه نخست حرکت استعمار بود، با رامین جهانبگلو وارد مرحلة دوم هیاهو میشویم. از دو زاویه: شخصیتی و تبلیغاتی.
اولاً شخصیت «فریدون نوین» ارتباطی با «جلاداکبر» معروف ندارد. رامین جهانبگلو از خانوادة سرشناس جهانبگلوهاست، و نام «جهانبگلو»، به تاریخ و اشرافیت ایران گره خورده. جهانبگلو، در خارج از کشور تحصیل کرده، و در خارج از ایران شناخته شده است. سابقة اکبر گنجی را هم ندارد، و از سر و صورتش رایحة توحش و «نان به نرخ روز خوردن» هم استشمام نمیشود. به عبارت دیگر، رامین جهانبگلو، با بازار، حوزه و سپاه پاسداران نمیتواند ارتباطی داشته باشد، و مانند گنجی، در صدد تبلیغ برای سپاه پاسداران در برابر بسیج نیز برنمیآید. رامین جهانبگلو، به عنوان استاد فلسفه در آمریکای شمالی، ردة «برترینهائی» را دارد که با دانشجویان در ارتباط است. هیچ نشانهای از ارتباط وی با حکومت منفور ایران در دست نیست. رامین جهانبگلو در ارتباط با ارباب واقعی حکومت ایران، یعنی آمریکا قرار دارد. و به همین دلیل عکسهائی از وی با بعضی «اربابان اسلام» نیز منتشر کردهاند، تا ملت ایران و بخصوص دانشجویان «هالو» و «بیگانه با تاریخ» بدانند که این یک، همانطور که رهبران دیگر «انقلابهای مخملی» که با حکومتها ارتباط نداشتهاند، هیچ ربطی به حاکمیت ندارد، و با «بزرگان» مینشیند. این عکسها که در رسانههای مختلف به عنوان «سند جرم» منتشر شدهاند، خود به ابزار تبلیغ مقبولیت رامین جهانبگلو تبدیل میشوند، و در مقیاس گسترده، مانند انفجار یک بمب تبلیغاتی عمل میکنند. به همان صورت که واژة انقلاب مخملی.
مرتبط کردن جهانبگلو با «انقلاب مخملی»، امتیاز دیگری است که از سوی محسنی اژهای به وی اعطا میشود. و تداعی کنندة موج تبلیغات غرب در مورد انقلابهای مخملی، به ویژه یادآور شرایط گرجستان و اوکراین است. در این کشورها، آمریکا با یک براندازی آرام، گروههای درون حکومتی را به قدرت رساند. رهبران فعلی اوکراین و گرجستان، از متحدین آمریکا به شمار میروند، هر چند که در گذشته شریک قدرت بودهاند. ولی این امر در قصههای رسانهای مطرح نمیشود. هیاهوی رسانهای در مورد انقلابهای مخملی برای این است که واقعیت ارتباط «رهبران» آن با حکومتهای گذشته در امواج تبلیغات گم شود. انقلابهای مخملی با هزاران تصویر «اعتراض آرام»، با هزاران قصة رسانهای از پیروزی آزادیخواهان، و با هزاران فریب استعمار پیوند خورده. هیچکس از شرایط اسفبار امروز مردم گرجستان و اوکراین نمیگوید. ولی همه از انقلابهای مخملی قصهها میگویند، چرا که انقلابهای مخملی، در واقع تداوم شرایط سابق، ولی با جابجائی اهرمهای قدرت به دست حکومتیهائی بود که آشکارا از جانب آمریکا حمایت میشدند. به عبارت دیگر کسانی مانند خاتمی و دارو دستهاش در ایران که با امثال « فاطمه حقیقت جو»، و فعلة سردار اکبر، شعبه اوپوزیسیون دائر کردهاند. اینها افراد ایدهآل برای همان «انقلابهای مخملی» هستند. چرا که اولاً در خدمت به استعمار کارآزمودهاند و ثانیاً در خدمت استعمار نیز باقی خواهند ماند.
قبل از شروع، یادآور میشوم که طبق اعلامیة جهانی حقوق بشر، هر کس در انتخاب محل زندگی خود آزاد است. بنابراین، کسانی که به ما «توصیه» کردهاند، «به کوبا برویم»، در صورتی که سواد خواندن دارند، اعلامیة مذکور را بخوانند تا بیش از این دلائل و شواهد «آزادیخواهیهای» خود را عیان و آشکار نکرده باشند. حال برویم سر اصل مطلب.
در وبلاگ 10 ژوئیه نوشته بودم که، متخصصان هدایت افکار عمومی، معتقدند در تبلیغات سیاسی، برتری تصویر بر کلام به این دلیل است که الزام رعایت هیچ نظم و قانونی در تصویر وجود ندارد. همچنین نوشته بودم که هدف استفادة ابزاری از تصویر، ایجاد هیجان و برانگیختن احساسات مردم است. احساساتی که در تخالف کامل با خردورزی قرار میگیرد، به عبارت دیگر احساساتی که پردهای بر خرد آدمی فرومیاندازد. همانطور که با یک مقالة ساده و به ظاهر بیخطر میتوان احساسات گروه کثیری را برانگیخت، با یک جملة کوتاه نیز میتوان چندین برابر همان مقاله، به هیجان و احساسات مردم دامن زد. شرط اصلی، در کارآئی این شیوه نیز همانطور که گفتم، به فراموشی سپردن «واقعیت تاریخی» و تکیه بر «قصههای» رسانهای است. ولی مهمتر از همه، یک جمله کوتاه باید بتواند به مجموعهای وسیع از معانی و تصاویر رسانهای ارجاع کند. با تکیه بر این شیوه است که وزیر اطلاعات حکومت ایران، در یک جملة کوتاه، یک اسطورة نوین برای ملت ایران خلق میکند: اسطورة «فریدونی نوین» در تلاش برای به ثمر رساندن انقلاب مخملی!
در ایران هر کس به زندان اوین میرود، تبدیل به فریدون میشود، فریدونی که در بند ضحاک فروافتاده. چرا که ملت ایران نمیباید تاریخ را به معنای زنجیرهای از واقعیتهای گذشته به حال پیوند زند. این واکنشی است که استعمار خواستار آن از سوی ملت ایران است. چرا که به دلیل این بیگانگی با تاریخ، استعمار میتواند هر لحظه برای ملت قهرمان جدیدی بیافرینند. پس از تلاشهای اوپوزیسیون «بازاری»، در ردة حوزه و سپاه پاسداران، در راه «قهرمانی» گنجی، اینک نوبت به وزیر اطلاعات رژیم رسیده تا در راه قهرمانسازی برای ملت ایران خدماتی در خور به اربابان آمریکائیش ارائه دهد. محصول این خوش خدمتیها، بازداشت رامین جهانبگلو است که به کمک «جمله جادوئی» محسنی اژهای اینک تبدیل به «قهرمان» میشود. البته روند قهرمانسازی گام به گام است. در مرحلة نخست سایتهای «فرهنگی» حکومتی مفصلاً از رامین جهانبگلو و فرهیختگیهای وی میگویند. سپس رامین جهانبگلو تبدیل به «همراه خاتمی» در کنفرانسهای «فرهنگی» میشود. در مرحلة بعد، رامین جهانبگلو در فرودگاه تهران، به صورتی که از چشم کسی پنهان نماند، بازداشت شده، و در پی آن امواج «اعتراضات» حکومتی، در داخل و خارج به بازداشت وی آغاز میشود. در خارج، همانها که در حال طبل زدن برای اکبرگنجی هستند، همزمان به بازداشت جهانبگلو نیز اعتراض دارند. و البته هیچکس بازداشتهای قوه قضائیه حکومت فاشیستی ایران را نمیتواند تأیید کند. چون حکومت ایران، مانند قوه قضائیهاش، وسیله باجگیری استعمار از ملت ایران شده. و صد البته، این قوه قضائیه تنها قوه قضائیه در جهان است که پسر واعظی طبسی را به دلیل «جهل به قانون تبرئه میکند!» در هیچ مملکتی «جهل به قوانین» عذر موجه شناخته نمیشود، ولی همانطور که دیدیم، در دامان همین قوة قضائیه، نه تنها «جهل» شرط لازم و کافی برای «تبرئه» شدن است، که مجوزی است بر حکومت کردن! حال بازگردیم به اصل قضیه!
بله، به محض پخش خبر بازداشت پر سر و صدای رامین جهانبگلو، حاجیه «فاطمه حقیقت جو» ابراز داشتند: «چه معنی دارد؟ ایشان استاد دانشگاه است!» یعنی استاد دانشگاه را نمیتوان الکی بازداشت کرد، چون استاد دانشگاه است، نه به دلیل اینکه بازداشت غیرقانونی اصولاً مردود است! در امتداد همین حماقت و جهل، دیگران هم به اعتراض مشغول شدند! و همه به بازداشت این یک نفر اعتراض داشتند، نه به بازداشت غیرقانونی افراد!
پس از چند روز هیاهو، در روز 10 تیر ماه، وزیر اطلاعات حکومت ایران، محسنی اژهای، گام نهائی «قهرمانسازی» را برداشت و رامین جهانبگلو را متهم کرد که «در راستای تلاش آمریکا برای وقوع انقلاب مخملی و نرم در ایران تلاش کرده!» برای دریافت اهمیت این جمله باید به ارجاعات آن بپردازیم. ولی قبلاً بهتر است اشارهای داشته باشیم به واژه «انقلاب» که پهلوی دوم، برای نخستین بار، در سخنان خود به طور رسمی به آن اشاره کرد. میدانیم که سخنرانیهای حکومتیها باید به تائید ساواک، یعنی حافظ منافع استعمار در ایران برسد. و روزی که رسانههای صوتی در ایران واژة انقلاب را در سخنان محمدرضا پهلوی گنجاندند، در روز 13 آبان 57، فعلة ساواک در تهران به سوزاندن ادارات و شکستن شیشة بانکها مشغول بودند. ولی قرار «انقلاب» از قبل گذارده شده بود و میبایست از جانب رأس هرم حاکمیت به مردم «انتقال» یابد. چرا که در واقع انقلابی در کار نبود. «واژههای مورد استفادة مهرههای حکومت» در جهان سوم، از این جهت اهمیت دارند که بازتاب خواست استعمارند، نه بازتاب خواستههای ملت. به همین دلیل، خارج از غیر قانونی بودن بازداشت جهانبگلو و بی اعتباری اعترافاتش که «اختراع ساواک» است، استفاده از دو واژة «آمریکا» و «انقلاب مخملی» اهمیت مییابد. «آمریکا و انقلاب مخملی»، یعنی دو نقطة اتکاء برای رامین جهانبگلو، تا او بتواند تبدیل به قهرمان آزادیخواهی در ایران شود. چگونه؟ اولاً اتهام مراودات با دولت آمریکا، آنهم از دهان موجود منفوری چون وزیر اطلاعات حکومت ایران اتهام به شمار نمیآید، خود یک امتیاز است! امتیاز به زعم مردم، و امتیاز به زعم حکومتیهای مخالفخوان! عوام میپندارند که به زیر پای گذاردن «آزادیها» در ایران، نتیجة ضدیت ظاهری ملایان با آمریکا است، و اگر «حاکمیت» مراودة علنی با آمریکا داشته باشد، این اشکالات بر طرف شده، آزادیها تأمین خواهد شد! البته در این راه امتیازات حکومتیهای «مخالفخوان»، که خود ریزهخوار سفرة استمعارند نیز به زعم خودشان تأمین خواهد شد. حاکمیت در داخل کشور، با شعار مرگ بر آمریکا نعل وارونه میزند، و در خارج، افرادی نظیر «حقیقتجو» از برکت حمایت آمریکا قرار است بر سر سفرة جدید حیف و میل بنشینند. چرا که شیفتگان واقعی آمریکا هم ایناناند. 27 سال نان سیاست آمریکا در ایران را خوردهاند و اکنون خیز برداشتهاند جهت بلعیدن نان «مخالفت با حکومت»! هیاهوی اکبر گنجی لایه نخست حرکت استعمار بود، با رامین جهانبگلو وارد مرحلة دوم هیاهو میشویم. از دو زاویه: شخصیتی و تبلیغاتی.
اولاً شخصیت «فریدون نوین» ارتباطی با «جلاداکبر» معروف ندارد. رامین جهانبگلو از خانوادة سرشناس جهانبگلوهاست، و نام «جهانبگلو»، به تاریخ و اشرافیت ایران گره خورده. جهانبگلو، در خارج از کشور تحصیل کرده، و در خارج از ایران شناخته شده است. سابقة اکبر گنجی را هم ندارد، و از سر و صورتش رایحة توحش و «نان به نرخ روز خوردن» هم استشمام نمیشود. به عبارت دیگر، رامین جهانبگلو، با بازار، حوزه و سپاه پاسداران نمیتواند ارتباطی داشته باشد، و مانند گنجی، در صدد تبلیغ برای سپاه پاسداران در برابر بسیج نیز برنمیآید. رامین جهانبگلو، به عنوان استاد فلسفه در آمریکای شمالی، ردة «برترینهائی» را دارد که با دانشجویان در ارتباط است. هیچ نشانهای از ارتباط وی با حکومت منفور ایران در دست نیست. رامین جهانبگلو در ارتباط با ارباب واقعی حکومت ایران، یعنی آمریکا قرار دارد. و به همین دلیل عکسهائی از وی با بعضی «اربابان اسلام» نیز منتشر کردهاند، تا ملت ایران و بخصوص دانشجویان «هالو» و «بیگانه با تاریخ» بدانند که این یک، همانطور که رهبران دیگر «انقلابهای مخملی» که با حکومتها ارتباط نداشتهاند، هیچ ربطی به حاکمیت ندارد، و با «بزرگان» مینشیند. این عکسها که در رسانههای مختلف به عنوان «سند جرم» منتشر شدهاند، خود به ابزار تبلیغ مقبولیت رامین جهانبگلو تبدیل میشوند، و در مقیاس گسترده، مانند انفجار یک بمب تبلیغاتی عمل میکنند. به همان صورت که واژة انقلاب مخملی.
مرتبط کردن جهانبگلو با «انقلاب مخملی»، امتیاز دیگری است که از سوی محسنی اژهای به وی اعطا میشود. و تداعی کنندة موج تبلیغات غرب در مورد انقلابهای مخملی، به ویژه یادآور شرایط گرجستان و اوکراین است. در این کشورها، آمریکا با یک براندازی آرام، گروههای درون حکومتی را به قدرت رساند. رهبران فعلی اوکراین و گرجستان، از متحدین آمریکا به شمار میروند، هر چند که در گذشته شریک قدرت بودهاند. ولی این امر در قصههای رسانهای مطرح نمیشود. هیاهوی رسانهای در مورد انقلابهای مخملی برای این است که واقعیت ارتباط «رهبران» آن با حکومتهای گذشته در امواج تبلیغات گم شود. انقلابهای مخملی با هزاران تصویر «اعتراض آرام»، با هزاران قصة رسانهای از پیروزی آزادیخواهان، و با هزاران فریب استعمار پیوند خورده. هیچکس از شرایط اسفبار امروز مردم گرجستان و اوکراین نمیگوید. ولی همه از انقلابهای مخملی قصهها میگویند، چرا که انقلابهای مخملی، در واقع تداوم شرایط سابق، ولی با جابجائی اهرمهای قدرت به دست حکومتیهائی بود که آشکارا از جانب آمریکا حمایت میشدند. به عبارت دیگر کسانی مانند خاتمی و دارو دستهاش در ایران که با امثال « فاطمه حقیقت جو»، و فعلة سردار اکبر، شعبه اوپوزیسیون دائر کردهاند. اینها افراد ایدهآل برای همان «انقلابهای مخملی» هستند. چرا که اولاً در خدمت به استعمار کارآزمودهاند و ثانیاً در خدمت استعمار نیز باقی خواهند ماند.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت