شنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۵


همة زنان هیتلر!
...
در ایران هرگاه زمینه‌ای برای فعالیت سیاسی گروه‌های ضداستبداد ایجاد می‌شود، شاهد تظاهرات مخالفان حکومتی یا فعلة فاشیسم هستیم. تظاهرات حکومتی را نباید دست‌کم گرفت. هر یک از این تظاهرات، تهاجم نوینی است بر علیه گروه‌های ضد‌استبداد. با این تهاجمات، ابتدا اشغال فیزیکی عرصة اجتماعی سازمان می‌یابد، و پیامد آن تخریب همه جانبة گروه‌های سیاسی است. به این ترتیب که، هر تظاهرات حکومتی، را «سرکوبی نمایشی» در پی‌ می‌آید. و پس از هر سرکوب، فاشیست‌ها جهت اعتراض به این سرکوب، تهاجم نوینی به عرصة کلام‌ و عرصة جامعه را آغاز می‌کنند. و به این صورت است که در رسانه‌های داخل و خارج، تمامی گروه‌های مخالف در امواج کلام مخرب فاشیست‌ها غرق می‌شوند. کلام هر فرد، مانند پیکرش حریمی دارد، که فاشیست‌ها خود را ملزم به رعایت آن نمی‌بینند. اینان به همان ترتیب که با خشونت فیزیک پیکر انسان‌ها را تخریب می‌کنند، به تخریب کلام هر فرد نیز بر می‌خیزند. ولی سرکوب فیزیکی همیشه پس از تخریب کلام آغاز می‌شود؛ کلام به عنوان سلاح فرد در برابر جمع؛ کلام به عنوان شعارهای یک گروه سیاسی در تقابل با گروه‌های دیگر؛ و کلام به عنوان فردیت، شخص در برابر جمع.

در جامعه مدرن، فرض بر این است که افراد از نوعی تعادل روانی برخوردارند، تعادلی که به آنان امکان می‌دهد، جهت بیان و ابراز احساسات ستیزه‌جویانه، چون خشم و نفرت، به کلام متوسل شوند. چرا که به رشتة کلام در آوردن احساسات مخرب و ضد اجتماعی، به فرد امکان می‌دهد از واکنش‌های غریزی خود فاصله گیرد، و برخورد با مسائل را از زاویة دیدی منطقی‌تری بنگرد. علم روانکاوی، مهم‌ترین سلاح فرد در برابر قدرت تخریب خواسته‌ها و تمایلات ناخودآگاهش را «کلام» تعریف می‌کند. یعنی عاملی که تمایلات ناخودآگاه را به زنجیر نظم قواعد جمع مقید می‌سازد. چرا که استفاده از کلام ایجاب می‌کند، فرد نظم جمعی زبان، یعنی قواعد دستور زبان را رعایت کند. همین امر کافی است که به فرد امکان دهد از فوران احساسات جلوگیری کرده و احساسات را در زنجیر زبان و کلام خود محبوس کند. به همین دلیل علم روانکاوی بر اهمیت کلام فردی تکیه دارد. نظریة فروید بر این امر استوار است که کلام فرد، همزمان حامل سه ضمیر خودآگاه، ناخود‌آگاه و برتر اوست. به همین دلیل، روانکاوی، در تقابل با حرکت فیزیکی قرار گرفته، اساس را بر کلام می‌گذارد. در واقع این علم گامی است به سوی «حق‌پیکر» انسان‌ها. چرا که هر پیکر کلامی ویژة خود دارد،‌ که واکنش فرد به پیرامونش را مشخص می‌کند. در علم زبان شناسی، کلام فردی را میکائیل باکتین، سلاح فرد در برابر سلاح جمع می‌داند، و در همین راستاست که شعار گروه‌های سیاسی، سلاح فرهنگی آنان به شمار می‌رود.

با تکیه بر این نظریات است که پیکر انسان، به عنوان واحدی غیر قابل تجزیه شناخته شده و از حق و حقوقی برخوردار می‌شود. و به همین دلیل است که فاشیست‌ها با «تقدیس»، پیکر انسان را فاقد اهمیت دانسته، حقی برای جسم او قائل نمی‌شوند. به زعم اینان، افراد به نسبت تعلقات نژادی، فرهنگ و جسمی، حقوق مساوی نداشته و از جایگاهی متفاوت برخوردارند. و به همین دلیل است که کلام افراد و گروه‌های سیاسی نزد اینان فاقد «حریم» می‌شود و به سادگی مورد تهاجم‌شان قرار می‌گیرد. فاشیست‌ها همانگونه که پیکر فرد را تخریب می‌کنند، به تخریب کلام وی نیز بر می‌خیزند. و تخریب گروه‌های مخالف را، ابتدا با تخریب کلام آنان آغاز کرده، ‌سپس، به قلع و قمع فیزیکی‌شان می‌پردازند. به عبارت دیگر، سرکوب گروه‌های سیاسی همواره پیامد خلع سلاح فرهنگی ‌آنان می‌شود. یعنی ابتدا، تخریب کلام و سپس تخریب پیکر. بهترین شیوة تخریب کلام، سفسطه و مغلطه است. به این ترتیب، فاشیست‌ها، شعار گروه‌های مخالف را در شعار‌های خود غرق می‌کنند و شعار‌های خود را با «فاشیسم» در تقابل می‌انگارند! یعنی همان شیوة خلع سلاح فرهنگی. بهترین نمونة این خلع سلاح فرهنگی را در کلام مخالفان حکومتی دولت ایران می‌توان مشاهده کرد. پس از هر تظاهرات حکومتی، اینان سعی می‌کنند «دین اسلام» را از مهلکه نجات داده، پدیده‌های دیگری را جایگزین آن کنند، و به مغلطه مشغول شوند. به طور مثال، پس از تظاهرات حکومتی 22 خرداد، فعلة استعمار در ایران به مغلطه پرداخته، اسلام را در تقابل با خشونت به ارزش می‌گذارند؛ اسلام اینان حامی حقوق زنان می‌شود، و تقصیرها را به گردن تعصب و خشونتی می‌افتد که خود برخاسته از اسلام است! و به این ترتیب، هر بار «اسلام»، در جایگاه امن تری قرار گرفته، قسمتی از شعارهای مخالفان واقعی حکومت به نفع فعلة فاشیسم مصادره می‌شود.

در جوامع مدرن، حقوق قضائی، خشونت‌های فیزیک را «جرم» می‌شناسد. هیچ فرد یا گروهی، تحت عنوان «واکنش به تحریکات» نمی‌تواند واکنش فیزیکی را توجیه کند. تنها نهاد مجاز به اعمال خشونت در عرصة اجتماع مدرن نهادهای «نظامی ـ انتظامی» هستند که طبق قانون و آن هم در شرایط ویژه‌ای، مجاز به اعمال خشونت می‌شوند؛ خشونتی که خود در چارچوب قوانین باید بتواند توجیه شود. به عنوان مثال قتل اعتصابیون یا تظاهر کنندگان از سوی نیروهای انتظامی، تحت هیچ عنوان قابل توجیه نیست، حتی اگر دفاع از خود به شمار آید.

پس از تظاهرات مفتضحانة 22 خرداد، دست اندرکاران این حرکت، به سخنرانی، مصاحبه و نامه‌نگاری پرداخته در هر مرحله، یک گام جدید به اسلام و مردم فریبی نزدیک‌تر می‌شوند. به عنوان مثال، یکی از تظاهرکنندگان که گویا روزنامه‌نگار نیز هست، در نامه‌ای به مأموران انتظامی زن از آنان گله کرده که چرا اسلام را رعایت نکرده‌اند، و در حق همنوعان خود خشونت می‌کنند! این خانم که حضورشان در تظاهرات 22 خرداد برای شناخت گرایشاتشان کفایت می‌کند، با آه و ناله به دفاع از اسلام پرداخته، و از مأمور انتظامی گله دارند که چرا اسلامی رفتار نمی‌کنند! این خانم هنوز نفهمیده‌اند که مأموران انتظامی نمی‌باید جنسیت افراد را ملاک اعمال قانون قرار دهند! به عبارت دیگر، این «آزاد زنان» هنوز خود را «ضعیفه‌ای» می‌بینند که به دلیل مظلوم واقع شدن از سوی مردان باید از لطف «خواهران» برخوردار شود! در هیچ چارچوب منطقی‌ای چنین نامه‌نگاری‌های مضحک نمی‌تواند توجیه شود. اینان خواهان کدامین حقوق به جز «حقوق فاطمه»‌اند؟ مگر نیروی انتظامی هم باید تابع تعلقات جنسیت خود شود؟ مگر این نتیجة 27 سال حاکمیت اسلام نبوده که، دوباره زنان اندرونی نهضت آزادی را به دفاع از اسلام به عنوان «حامی زن» بسیج کرده؟!! این نامه نگاری‌های لوس و خنک مختص، حکومتی‌ها، یعنی ردة بازار و حوزه است.

به محض اینکه فضا برای حضور مخالفان واقعی مساعد شود، عمله و اکرة حکومت، با نقاب «آزادیخواه» به خیابان ریخته، از طرف حاکمیت اسماً «به شدت سرکوب می‌شوند»، و سپس در رسانه‌ها، محمدخاتمی و سه تفنگدارش ـ شیرین، سیمین و نوشین ـ به صحنه می‌آیند. محمد خاتمی جدیداً سخنرانی بی‌اساس و مفصلی در باب فاشیسم کرده، که در روزنامة آفتاب یزد به چاپ رسیده است. در این سخنرانی،‌ خاتمی به تحلیل ابزار فاشیسم، یعنی «تقدیس و تقدس» پرداخته! ولی جان کلام‌شان این است که، «مقدسات» وجود دارد ولی همان مقدساتی که ما می‌گوئیم! نوشین هم نامه می‌نویسد، شیرین وکالت‌شان را بر عهده می‌گیرد، و بالاخره سیمین، در موردشان مصاحبه می‌کند! نامة نوشین ملاحظه شد، شیرین هم فعلاً به رفع و رجوع امور موسوی خوئینی‌ها مشغول شده. و خوشبختانه موکل‌ ایشان مانند اکبر گنجی، قرار است سوژة تب و تاب فعلة سردار شود. یعنی چند سالی هم ملت ایران باید همه روزه سریال موسوی خوئینی‌ها تماشا کند! می‌ماند مصاحبة سیمین که سر پیری به معرکه گیری افتاده.

خانم سیمین بهبهانی در مصاحبه با رادیو فردا مدعی شده که «تعصبات» از حضور زنان در اجتماع جلوگیری می‌کند! با این بیانات، ایشان با یک تیر دو نشان زده‌اند، نخست اسلام را به عنوان دین، و عامل اصلی تحجر، از معرکه به در برده‌اند؛ تعصب را بجای آن قرار می‌دهند. ثانیاً «حضوراجتماعی» زنان را جانشین «حقوق زنان» می‌کنند. به خانم بهبهانی باید یادآوری کرد که حکومت ایران تأیید دستاربندان صاحب نامی چون منتظری، گلپایگانی، مکارم شیرازی و دیگر فعلة استعمار را دارد. ثأنیا نام این حکومت «جمهوری تعصب» نیست، بلکه «جمهوری اسلامی» است و اسلام حقوق فردی را به رسمیت نمی‌شناسد. و حقوق زن در اسلام همان حقوق اسارت «فاطمه» است. فراموش نکنیم که مسئلة «حضور» زنان در میان نیست، «حقوق» زنان است که خانم بهبهانی سعی در نادیده گرفتن آن دارند. ثانیاً فعالیت‌های اجتماعی زنان با حفظ الگوی حقارت و ذلت «فاطمه»، برای حکومت دستاربندان هیچ اشکالی ایجاد نکرده و نمی‌کند. چون «حضور اجتماعی»، به حضور زنان، جدا از مردان محدود شده. به عبارت دیگر، نظم اندرونی وحرمسرا بر عرصة جامعه حاکم شده است. حضور اجتماعی متاسفانه مانند هر مفهوم دیگر باید ابتدا تعریف شود. اگر منظور خانم بهبهانی از حضور اجتماعی، خروج از اندرونی «حاج آقا» باشد، این حقوق اجتماعی تامین شده، چون به دلیل فقر، بسیاری از زنان برای تأمین مخارج خود ناچار به «حضور اجتماعی» شده‌اند. ولی منظور ما از «حضور اجتماعی»، حضور فیزیکی نیست، حضور«حقوقی» است. حقوقی که بتواند «پیکر» انسان را به عنوان یک واحد غیر قابل تجزیه به رسمیت شناسد. تنها در این چارچوب است که مجازات‌های وحشیانه مذهبی، چون ضربات شلاق، قصاص و اعدام ممنوع خواهد شد. تنها در این چارچوب است که هر فرد به عنوان «پیکر» از حقوق مساوی با افراد دیگر می‌تواند برخوردار شود، چرا که همة افراد از موجودیتی فیزیکی برخوردارند. و تنها در این چارچوب است که پیکر افراد، به عنوان واحد غیر قابل تجزیه، شامل زن و مرد شده مسئله تحمیل پوشش بر پیکر زنان یا مردان منتفی می‌شود. و بازهم تنها در همین چارچوب است که «حضور اجتماعی» معنا می‌یابد. حضور اجتماعی،‌ به معنای «حضور مختلط» و نه حضور «زنانه ـ مردانه». و این مهم تنها در چارچوب حقوق اجتماعی دموکراتیک صورت پذیر است؛ حقوقی که به هیچ عنوان در چارچوب متحجر یک مذهب نمی‌تواند تأمین شود.

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت