...
امروز 18 ژوئیه هفتادمین سالگرد جنگ داخلی اسپانیا است. در این جنگ، نیروهای چپ در برابر کلیسا و استعمار قرار داشتند. و افرادی چون ارنست همینگوی در صفوف جمهوریخواهان میجنگیدند. جمهوری دوم اسپانیا که میرفت جبهة چپ در اروپا را تحکیم کند، به دلیل حمایت همه جانبة انگلیس، آمریکا و فرانسه از ارتش فرانکو شکست خورد. نوآم چامسکی، بارها و بارها از کمک اینان به فاشیست ها یاد کرده. یادآور شویم که در «قصههای تاریخی» اروپا، همه انگشت اتهام را به سوی موسولینی و هیتلر میگیرند، که از فرانکو حمایت مستقیم نظامی میکردند، ولی هیچکس به حمایت انگلیس و «بیطرفی» ظاهری حزب سوسیالیست فرانسه که در آن زمان کابینه را تشکیل داده بود، اشارهای نمیکند. ماکیاول میگوید، هدف تعیین شده هر چه باشد، شکست در راه آن همیشه سرزنش به همراه میآورد، ولی پیروزی در نیل به همین اهداف همیشه شایستة مدح و ثنا میشود! هیتلر و موسولینی هم شکست خوردگان جنگ دوم جهانیاند، پس هرچه فریاد دارید بر سر این دو بزنید!
ارتش آلمان سلاحهای جدید خود را در این جنگ استعماری آزمایش کرد و در بمبارانهای «گرنیکا» دست به چنان کشتاری از غیر نظامیان زد که حتی پیکاسو، که مانند سالوادور دالی شهرت خوبی در جهتگیریهای سیاسیاش ندارد، یکی از تابلوهایش را به کشتار «گرنیکا» اختصاص داد. روزی که ارتش فرانکو بارسلون را تسخیر کرد، نیم میلیون اسپانیائی به فرانسه پناه آوردند. و استقبال دولت سوسیالیست فرانسه از اینان چنان شرمآور است که در هیچ تاریخ رسمیای به آن اشاره نمیشود. دولت فرانسه اسپانیائیها را در اردوگاه اسکان داد، به دور آنان سیم خاردار کشید و از تماس این افراد با مردم فرانسه ممانعت به عمل آورد، چرا که پناهندگان همه از مخالفین فرانکو بودند. با این وجود، همین دولت فرانسه در سال 1972 میلادی، جنجال عظیمی بر سر اعدامهای فرانکو به راه انداخت! چرا که در این سال، همگامی فرانسه و دیگران با هیتلر و موسولینی به دست فراموشی سپرده شده بود.
امروز هم ایرنا، خبرگزاری «حنا و زرچوبه»، به شیوة آخوندها، یادی از جنگ داخلی اسپانیا کرده. هرچه «بد» تلقی میشده، حذف کرده، و هرچه «خوب» بوده محفوظ مانده. یک اشارة سرسری هم به 1،5 میلیون قربانی جنگ میکند که اکثراً غیر نظامی بودند، و به دست جوخههای اعدام سپرده شدند. ولی آمار بسیار دقیقی از کشیش، راهبه و اصحاب کلیسا، که به دست «کمونیستها» اعدام شدند، ارائه میدهد! وحتی ارتباط کلیسا و فاشیسم را نیز مطرح نمیکند! ولی از برچیدن مجسمههای فرانکو در اسپانیا چندان خوشش نمیآید، چرا که کلیسا و راست سنتی این عمل زشت را نپسندیدهاند!
این نکات همیشه در «قصههای تاریخی» به چشم میخورد و جای هیچ تعجبی نیست. بالاخره خبرگزاری «حنا و زرچوبه»، با کلیسا و فاشیستها جبهة واحدی را تشکیل میدهد. و ویژگی این جبهه همان «حذف واقعیات تاریخی» است. مثلاً چپ نوین میگوید «امروز که دیگر کسی یادش نیست 27 سال پیش چی شد؟» پس برای «حفظ آزادیها» به رهبری «استاد پونزها»، گربه نره و روباه فریبکار، میباید دوباره مردم را به چاه نوینی بیافکنیم، چاهی که نامش جمهوری «پونزهای دموکرات ـ مسلمان» است و خودش هم همان «جمهوری اسلامی»! در همین راستا بیبیسی که پس از ارسال خمینی به تهران در 27 سال پیش، نانش روغن شناور است، عکسهائی هم از «آزادی و دموکراسی» منتشر کرده. چون عکس است و احتیاج به هیچ تفسیری ندارد. تفسیر با حماقت بیننده است که این عکسها را به عنوان شعار سیاسی بپذیرد. «عکسهای دموکراسی»، چند زن پا به سن گذاشته ایرانی، و «بیحجاب» را در حوالی «استاد پونزها» نشان میدهد. از این عکسها باید نتیجه گرفت که استاد نه تنها به پیشانی زنهای بدحجاب، که به پیشانی زن های بیحجاب هم دیگر پونز فرو نمیکند، و آنقدر «دموکراسی» شده، که قرار است نلسون ماندلای ایران زمین هم نامیده شود! در ضمن، «استاد» برای تأکید بر «پدر بودنش» با کودکان «بدحجاب» هم عکس گرفته! عدهای ریشو و بیریش از بورسیه و کارگزاران آنان، هم در حوالی استاد ولو شدهاند، و فضائی چنان دموکراتیک درست کردهاند، که رایحهاش انسان را از خود بیخود کرده، به یاد آش نذری و شلهزرد میاندازد. بخصوص که این «دموکراسیها» از دسترس نویسنده به دور است!
این آش! حواس انسان را حسابی پرت میکند! بله در مورد «عکس دموکراسی» میگفتم. این عکس هم در راستای عکسهائی است که ساواک جهت تبلیغ برای جهانبگلو در رسانهها منتشر کرده. یعنی دلیل بر هیچ واقعیتی نیست. ولی چه میتوان کرد وقتی ارباب شما را به حکومت میگمارد، وقت رفتن هم باید خودت بیل برداشته گور خودت را بکنی! همانطور که محمدرضا پهلوی باید خودش در ابتدا «صدای انقلاب» را میشنید، دستار بندان هم باید صدای «انقلاب مخملین» را خودشان پخش کنند، و ببینند مردم دنبال میکنند یا دار و دسته کوکلوکسکلانها باید طرح دیگری بریزند؟ تا اینجا که نتایج موفقیت آمیز نبوده و سیرک استعمار، نه در داخل و نه در غرب به نتیجهای نرسید. و از سخنان «استاد»، در مورد کانت و علیابنابیطالب، استقبالی نشد! قبلاً هم در داخل سعی کردند مارکس را به حسینیه ارشاد ببرند، و با حذف «علمیت تاریخ» یک مارکس «اسلام پسند» تحویل جوانان عاصی از اسلام بدهند، ولی مثل اینکه حسینیه ارشاد هم دیگر کارساز استعمار نیست. چه میتوان کرد؟ «واقعیت» عصر ما این است که «حقیقتی» وجود ندارد، و هرچند استعمار بر طبل آن بکوبد، و هرچند «فلاسفة» مزدور «پیام جستجوی حقیقت» ارسال کنند، اینکار شدنی نیست. بله به همین دلیل است که میگویند «واقعیت تلخ است»، چون شیرینی هشتاد سال «حقیقت»، یعنی «پادوئی برای استعمار» را از ذهن میزداید.
ارتش آلمان سلاحهای جدید خود را در این جنگ استعماری آزمایش کرد و در بمبارانهای «گرنیکا» دست به چنان کشتاری از غیر نظامیان زد که حتی پیکاسو، که مانند سالوادور دالی شهرت خوبی در جهتگیریهای سیاسیاش ندارد، یکی از تابلوهایش را به کشتار «گرنیکا» اختصاص داد. روزی که ارتش فرانکو بارسلون را تسخیر کرد، نیم میلیون اسپانیائی به فرانسه پناه آوردند. و استقبال دولت سوسیالیست فرانسه از اینان چنان شرمآور است که در هیچ تاریخ رسمیای به آن اشاره نمیشود. دولت فرانسه اسپانیائیها را در اردوگاه اسکان داد، به دور آنان سیم خاردار کشید و از تماس این افراد با مردم فرانسه ممانعت به عمل آورد، چرا که پناهندگان همه از مخالفین فرانکو بودند. با این وجود، همین دولت فرانسه در سال 1972 میلادی، جنجال عظیمی بر سر اعدامهای فرانکو به راه انداخت! چرا که در این سال، همگامی فرانسه و دیگران با هیتلر و موسولینی به دست فراموشی سپرده شده بود.
امروز هم ایرنا، خبرگزاری «حنا و زرچوبه»، به شیوة آخوندها، یادی از جنگ داخلی اسپانیا کرده. هرچه «بد» تلقی میشده، حذف کرده، و هرچه «خوب» بوده محفوظ مانده. یک اشارة سرسری هم به 1،5 میلیون قربانی جنگ میکند که اکثراً غیر نظامی بودند، و به دست جوخههای اعدام سپرده شدند. ولی آمار بسیار دقیقی از کشیش، راهبه و اصحاب کلیسا، که به دست «کمونیستها» اعدام شدند، ارائه میدهد! وحتی ارتباط کلیسا و فاشیسم را نیز مطرح نمیکند! ولی از برچیدن مجسمههای فرانکو در اسپانیا چندان خوشش نمیآید، چرا که کلیسا و راست سنتی این عمل زشت را نپسندیدهاند!
این نکات همیشه در «قصههای تاریخی» به چشم میخورد و جای هیچ تعجبی نیست. بالاخره خبرگزاری «حنا و زرچوبه»، با کلیسا و فاشیستها جبهة واحدی را تشکیل میدهد. و ویژگی این جبهه همان «حذف واقعیات تاریخی» است. مثلاً چپ نوین میگوید «امروز که دیگر کسی یادش نیست 27 سال پیش چی شد؟» پس برای «حفظ آزادیها» به رهبری «استاد پونزها»، گربه نره و روباه فریبکار، میباید دوباره مردم را به چاه نوینی بیافکنیم، چاهی که نامش جمهوری «پونزهای دموکرات ـ مسلمان» است و خودش هم همان «جمهوری اسلامی»! در همین راستا بیبیسی که پس از ارسال خمینی به تهران در 27 سال پیش، نانش روغن شناور است، عکسهائی هم از «آزادی و دموکراسی» منتشر کرده. چون عکس است و احتیاج به هیچ تفسیری ندارد. تفسیر با حماقت بیننده است که این عکسها را به عنوان شعار سیاسی بپذیرد. «عکسهای دموکراسی»، چند زن پا به سن گذاشته ایرانی، و «بیحجاب» را در حوالی «استاد پونزها» نشان میدهد. از این عکسها باید نتیجه گرفت که استاد نه تنها به پیشانی زنهای بدحجاب، که به پیشانی زن های بیحجاب هم دیگر پونز فرو نمیکند، و آنقدر «دموکراسی» شده، که قرار است نلسون ماندلای ایران زمین هم نامیده شود! در ضمن، «استاد» برای تأکید بر «پدر بودنش» با کودکان «بدحجاب» هم عکس گرفته! عدهای ریشو و بیریش از بورسیه و کارگزاران آنان، هم در حوالی استاد ولو شدهاند، و فضائی چنان دموکراتیک درست کردهاند، که رایحهاش انسان را از خود بیخود کرده، به یاد آش نذری و شلهزرد میاندازد. بخصوص که این «دموکراسیها» از دسترس نویسنده به دور است!
این آش! حواس انسان را حسابی پرت میکند! بله در مورد «عکس دموکراسی» میگفتم. این عکس هم در راستای عکسهائی است که ساواک جهت تبلیغ برای جهانبگلو در رسانهها منتشر کرده. یعنی دلیل بر هیچ واقعیتی نیست. ولی چه میتوان کرد وقتی ارباب شما را به حکومت میگمارد، وقت رفتن هم باید خودت بیل برداشته گور خودت را بکنی! همانطور که محمدرضا پهلوی باید خودش در ابتدا «صدای انقلاب» را میشنید، دستار بندان هم باید صدای «انقلاب مخملین» را خودشان پخش کنند، و ببینند مردم دنبال میکنند یا دار و دسته کوکلوکسکلانها باید طرح دیگری بریزند؟ تا اینجا که نتایج موفقیت آمیز نبوده و سیرک استعمار، نه در داخل و نه در غرب به نتیجهای نرسید. و از سخنان «استاد»، در مورد کانت و علیابنابیطالب، استقبالی نشد! قبلاً هم در داخل سعی کردند مارکس را به حسینیه ارشاد ببرند، و با حذف «علمیت تاریخ» یک مارکس «اسلام پسند» تحویل جوانان عاصی از اسلام بدهند، ولی مثل اینکه حسینیه ارشاد هم دیگر کارساز استعمار نیست. چه میتوان کرد؟ «واقعیت» عصر ما این است که «حقیقتی» وجود ندارد، و هرچند استعمار بر طبل آن بکوبد، و هرچند «فلاسفة» مزدور «پیام جستجوی حقیقت» ارسال کنند، اینکار شدنی نیست. بله به همین دلیل است که میگویند «واقعیت تلخ است»، چون شیرینی هشتاد سال «حقیقت»، یعنی «پادوئی برای استعمار» را از ذهن میزداید.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت