...
ماکیاول میگوید انسان، گرگ انسان است. وقتی گرگهای گرسنه از یافتن طعمه ناامید میشوند، به گرد ضعیفترین گرگ گله حلقه میزنند تا او را بدرند. امروز نیز، بار دیگر، شاهد همین صحنه توحش هستیم. امروز نقش گرگ ضعیف را لبنان ایفا میکند. هر گاه سیاستهای استعماری در منطقه به بن بست میرسد، لبنان باید پاسخگوی بنبست استعمار شود. دیروز، هم لبنان قربانی بن بست سیاستها شد. ارتش اسرائیل که مستقیماً فرمانبر پنتاگون است، آنروزها به لبنان حمله کرد. هنوز چند سالی به فاجعة براندازی در ایران باقی بود که جنگندههای اسرائیل فرودگاه بیروت را بمباران کردند و جامعه جهانی طبق معمول خفقان گرفت تا بیروت 20 سال جنگ داخلی را تجربه کند. در گیرودار همین جنگ بود که خمینی جلاد به ایران ارسال شد، تا ایران نیز از طریق اسلام و مسلمین وارد بحران منطقه شده، ابعاد بحران را گسترهتر کند. آخرین صحنة جنگ داخلی لبنان دستگیری سمیر جعجع و فرار ژنرال آعون به فرانسه بود. پس از ترور رفیق حریری، سمیر جعجع از زندان آزاد شد و فرانسه ژنرال آعون را نیز به لبنان بازگرداند. حضور همین دو جنایتکار در لبنانکافی بود تا مسیر سیاست «دموکراسیهای غرب» را در این کشور مشخص کند: بحرانسازی!
دموکراسیهای غرب تداوم خویش را مدیون جنگ و بحران در دیگر نقاطاند، به ویژه در خاورنزدیک و خاورمیانه. و ایجاد بحران بر عهدة اسرائیل و گروههای دست پرورده غرب در مناطق مسلمان نشین واگذار شده. از شیخکهای کازینونشین تا «نوکران ضدامپریالیست» آمریکا، همه با هم در مسیر ایجاد بحران حرکت میکنند. بخصوص که نطفة اصلی بحران آفرینی را، 27 سال پیش در ایران پایهگذاری کردهاند. حکومتیهای ایران در مسیر استقرار «حکومت جهان اسلام» با عربستان، پاکستان و اسرائیل همگاماند. و پایة نسخههای استعماری را اینبار بر مهملات جمالالدین اسدآبادی استوار کردهاند. اتحاد جماهیراسلامی در برابر دیگران. یعنی در برابر همة آنهائی که از آمریکا و متحدانش دستور نمیگیرند؛ و نقطه شروع باز هم کشور لبنان است. کشوری که علیرغم حضور شیخ نصراللهها و سازمان منفور امل، هنوز به شیوههای توحش عصر حجر بازنگشته و شباهتی به ایران، پاکستان و عربستان ندارد. نقطة شروع لبنان است که میباید به کشوری اسلامی تبدیل شود، و در این راستا راه را برای حکومت خاخامهای منفور در اسرائیل بازتر کند. در این صورت، بهترین شرایط برای ادامة جنگ و تشنج مهیاست. خاخامها در اسرائیل، شیخکها در کشورهای مسلمان و همراه با آن، سرکوب همة اقلیتهای مذهبی و خصوصاً سکولارها. این بهای تداوم دموکراسیهای غرب شده. مناطق خاورمیانه و خاورنزدیک باید در «مرز جنگ» قرار گیرند، تا هر لحظه بتوان آتش درگیریهای نظامی را شعله ور کرد. و امروز شرایط از هر روز مناسبتر شده. ذخایر ارزی کشورهای تولید کننده نفت، میباید صرف خرید اسلحه و مهمات از غرب شود تا پول نفت را احمدینژادها، به صورت بمب و گلوله، سر سفرة مردم بیاورند. و این امر در صورتی امکان پذیر است که قانون مقررات جنگی از اسطورههای مقدس استخراج شود. در ایران، تکیه بر اسطورههای توحش برای قانونگذاری از 27 سال پیش رایج شده و فاجعهای به نام «جمهوری اسلامی»، بر همین اسطورهها تکیه میکند. تنها در این راستا است که میتوان مجازات وحشیانه قصاص، سنگسار و اعدام را توجیه کرد. و تنها در همین راستا است که آخوند گستاخی به نام نوری همدانی میتواند رشوه را توجیه کرده بگوید، «مشکلات معیشتی قضات را حل کنید تا رشوه نگیرند!» این چارچوبة قوه قضائیة حکومتی است که با تکیه بر «حکومت عدل علی» عدالت را برای مشتاقان استقلال و آزادی به ارمغان آورده. و قصد القاء این امر را دارد که اسرائیل نیز مانند ایران تابع قوانین عصر حجر تورات است. رسالت، ارگان دانشگاهیان میدان بارفروشان، در شماره 5916 خود، مورخ 28 تیرماه مینویسد: «گروهی از خاخامها از ارتش صهیونیستی خواستند از قتل عام زنان و کودکان لبنان و فلسطین نهراسد [...] و ادعا کردند تورات کشتار زنان و کودکان در زمان جنگ را جایز میداند.» به پندار رسالتیها، ارتش اسرائیل، نه از پنتاگون که از خاخامها دستور میگیرد. اگر چه در ایران حماقت توانگر کند مرد را، ولی در اسرائیل نمیتواند باعث توانگری شود. خوشبختانه علیرغم ماهیت بحران آفرین دولت اسرائیل، باید اذعان داشت که اسرائیل تنها کشوری است که در آن، به محض آغاز تهاجم نظامی، گروههای سیاسی اقدام به برگزاری تظاهرات ضد جنگ میکنند. این اقدامات حتی در آمریکا نیز سابقه ندارد. در ایالات متحد، هیچ حزب یا گروه سیاسی، علیة تهاجم آمریکا به افغانستان و عراق به خیابانها نیامد. دموکراتهای آمریکا حمایت کامل خود از تهاجم نظامی اعلام کردند و اگر امروز عدهای «تظاهرات ضد جنگ» به راه میاندازند، نه بخاطر مخالفت با فلسفة جنگ، که به دلیل به پایان رسیدن مهلت 8 سالة جورج بوش برای تصدی مقام ریاست جمهوری است.
این مختصر را گفتم که خطر نفی «وقایع تاریخی» از طریق اسطورههای مقدس را گوشزد کنم. دیروز مارکسیستهای ایران، با تکیه بر جاه طلبیهای حسین، از «قصة عاشورا» به عدالت اجتماعی سوسیالیستی رسیدند، و امروز حداد عادل با همین روش، جنبش مشروطه را به حاکمیت منفور فعلی گره میزند. و البته این نخستین بار نیست که رئیس سابق فرهنگستان ایران زیادتر از درک و فهم خود سخنرانی کرده. قبلاً نیز ادعا کرده بود که «تمدن درخشان عرب» نیز وجود داشته! و مورخ چنین «تمدنی» کسی جز مهاجرانی، حرمسرادار اصلاح طلبان نبوده، نیست و نخواهد بود! حداد عادل در یکصدمین سالگرد انقلاب مشروطه، موجودیت استعماری و منفور حکومت ایران را «مهمترین دستاورد انقلاب مشروطه» مینامد و میگوید: «ما به عنوان مهمترین دستاورد انقلاب مشروطیت، موظف به بررسی علمی ابعاد این انقلاب هستیم». البته معلوم نیست با تکیه بر کدام علم، حداد عادل به این نتیجه رسیده که مهمترین دستاورد انقلاب مشروطه، براندازی ناتو در ایران باید باشد؟! جای تعجب نیست، استعمار ایرانیان را از وقایع تاریخ دور میکند و به قصهپردازی هر دم نزدیکتر. چرا که تنها در قصهها میتوان وقایع تاریخ را نادیده گرفت.
دیروز با نادیده گرفتن همین وقایع گروهی با نامه نگاریهای خنک سعی بر آن داشتند که شاه را تنها مسئول شرایط اسفبار ایران قلمداد کنند و امروز «استاد پونزها»، و عیسی سحرخیز، خامنهای را مقصر شرایط فعلی میخوانند! اینکه خامنهای در رأس حکومت سر سپردة ایران قرار دارد، یک مسئله است و اینکه خامنهای تنها تصمیم گیرنده باشد، مسئله دیگری است. واقعیت این است که خامنهای همانقدر مقصر است که سحرخیزها، نهضت آزادی، تحکیم وحدت، خاتمی و... اینان همگی در مسیر سیاست استعمار غرب ملت ایران را به زنجیر کشیدهاند و امروز که این حاکمیت منفور به پایان عمر خود نزدیک میشود، همان شرکای دیروزیاش، پرچم مخالفت برافراشتهاند تا مبادا مخالفین واقعی تحجر اسلامی، مجالی جهت ابراز موجودیت بیابند. اگر «استاد پونزها» شهر به شهر و قاره به قاره گردانده میشود که خود را سخنگوی تمامی مخالفان بخواند، اگر امثال سحرخیز، ناگهان مدافع دموکراسیای شدهاند ـ که گویا در دورة خاتمی تأمین شده بود، فقط یک دلیل دارد، حاکمیت ایران روزهای آخر عمر خود را میگذراند و برای جایگزین کردن آن، استعمار کوی به کوی به دنبال مهرههای وفادار میگردد. این جایگزینی ابتدا با شیادی 2 خرداد آغاز شد، اینک به پادوهای کت و شلواری «مسلمان» رسیده، و فردا به مهمترین وسیله تبلیغ خود، رامین جهانبگلو متوسل خواهد شد. آنهنگام است که همة تودهها در راه شعار اسارت نوین، یعنی خامنهای باید برود، بسیج میشوند. همانگونه که 27 سال پیش، رفتن شاه حلال تمامی مشکلات مملکت قلمداد میشد. هوشیاری ملت ایران در برابر این توطئه تنها عاملی است که نقشههای استعماری را میتواند به شکست کشاند.
دموکراسیهای غرب تداوم خویش را مدیون جنگ و بحران در دیگر نقاطاند، به ویژه در خاورنزدیک و خاورمیانه. و ایجاد بحران بر عهدة اسرائیل و گروههای دست پرورده غرب در مناطق مسلمان نشین واگذار شده. از شیخکهای کازینونشین تا «نوکران ضدامپریالیست» آمریکا، همه با هم در مسیر ایجاد بحران حرکت میکنند. بخصوص که نطفة اصلی بحران آفرینی را، 27 سال پیش در ایران پایهگذاری کردهاند. حکومتیهای ایران در مسیر استقرار «حکومت جهان اسلام» با عربستان، پاکستان و اسرائیل همگاماند. و پایة نسخههای استعماری را اینبار بر مهملات جمالالدین اسدآبادی استوار کردهاند. اتحاد جماهیراسلامی در برابر دیگران. یعنی در برابر همة آنهائی که از آمریکا و متحدانش دستور نمیگیرند؛ و نقطه شروع باز هم کشور لبنان است. کشوری که علیرغم حضور شیخ نصراللهها و سازمان منفور امل، هنوز به شیوههای توحش عصر حجر بازنگشته و شباهتی به ایران، پاکستان و عربستان ندارد. نقطة شروع لبنان است که میباید به کشوری اسلامی تبدیل شود، و در این راستا راه را برای حکومت خاخامهای منفور در اسرائیل بازتر کند. در این صورت، بهترین شرایط برای ادامة جنگ و تشنج مهیاست. خاخامها در اسرائیل، شیخکها در کشورهای مسلمان و همراه با آن، سرکوب همة اقلیتهای مذهبی و خصوصاً سکولارها. این بهای تداوم دموکراسیهای غرب شده. مناطق خاورمیانه و خاورنزدیک باید در «مرز جنگ» قرار گیرند، تا هر لحظه بتوان آتش درگیریهای نظامی را شعله ور کرد. و امروز شرایط از هر روز مناسبتر شده. ذخایر ارزی کشورهای تولید کننده نفت، میباید صرف خرید اسلحه و مهمات از غرب شود تا پول نفت را احمدینژادها، به صورت بمب و گلوله، سر سفرة مردم بیاورند. و این امر در صورتی امکان پذیر است که قانون مقررات جنگی از اسطورههای مقدس استخراج شود. در ایران، تکیه بر اسطورههای توحش برای قانونگذاری از 27 سال پیش رایج شده و فاجعهای به نام «جمهوری اسلامی»، بر همین اسطورهها تکیه میکند. تنها در این راستا است که میتوان مجازات وحشیانه قصاص، سنگسار و اعدام را توجیه کرد. و تنها در همین راستا است که آخوند گستاخی به نام نوری همدانی میتواند رشوه را توجیه کرده بگوید، «مشکلات معیشتی قضات را حل کنید تا رشوه نگیرند!» این چارچوبة قوه قضائیة حکومتی است که با تکیه بر «حکومت عدل علی» عدالت را برای مشتاقان استقلال و آزادی به ارمغان آورده. و قصد القاء این امر را دارد که اسرائیل نیز مانند ایران تابع قوانین عصر حجر تورات است. رسالت، ارگان دانشگاهیان میدان بارفروشان، در شماره 5916 خود، مورخ 28 تیرماه مینویسد: «گروهی از خاخامها از ارتش صهیونیستی خواستند از قتل عام زنان و کودکان لبنان و فلسطین نهراسد [...] و ادعا کردند تورات کشتار زنان و کودکان در زمان جنگ را جایز میداند.» به پندار رسالتیها، ارتش اسرائیل، نه از پنتاگون که از خاخامها دستور میگیرد. اگر چه در ایران حماقت توانگر کند مرد را، ولی در اسرائیل نمیتواند باعث توانگری شود. خوشبختانه علیرغم ماهیت بحران آفرین دولت اسرائیل، باید اذعان داشت که اسرائیل تنها کشوری است که در آن، به محض آغاز تهاجم نظامی، گروههای سیاسی اقدام به برگزاری تظاهرات ضد جنگ میکنند. این اقدامات حتی در آمریکا نیز سابقه ندارد. در ایالات متحد، هیچ حزب یا گروه سیاسی، علیة تهاجم آمریکا به افغانستان و عراق به خیابانها نیامد. دموکراتهای آمریکا حمایت کامل خود از تهاجم نظامی اعلام کردند و اگر امروز عدهای «تظاهرات ضد جنگ» به راه میاندازند، نه بخاطر مخالفت با فلسفة جنگ، که به دلیل به پایان رسیدن مهلت 8 سالة جورج بوش برای تصدی مقام ریاست جمهوری است.
این مختصر را گفتم که خطر نفی «وقایع تاریخی» از طریق اسطورههای مقدس را گوشزد کنم. دیروز مارکسیستهای ایران، با تکیه بر جاه طلبیهای حسین، از «قصة عاشورا» به عدالت اجتماعی سوسیالیستی رسیدند، و امروز حداد عادل با همین روش، جنبش مشروطه را به حاکمیت منفور فعلی گره میزند. و البته این نخستین بار نیست که رئیس سابق فرهنگستان ایران زیادتر از درک و فهم خود سخنرانی کرده. قبلاً نیز ادعا کرده بود که «تمدن درخشان عرب» نیز وجود داشته! و مورخ چنین «تمدنی» کسی جز مهاجرانی، حرمسرادار اصلاح طلبان نبوده، نیست و نخواهد بود! حداد عادل در یکصدمین سالگرد انقلاب مشروطه، موجودیت استعماری و منفور حکومت ایران را «مهمترین دستاورد انقلاب مشروطه» مینامد و میگوید: «ما به عنوان مهمترین دستاورد انقلاب مشروطیت، موظف به بررسی علمی ابعاد این انقلاب هستیم». البته معلوم نیست با تکیه بر کدام علم، حداد عادل به این نتیجه رسیده که مهمترین دستاورد انقلاب مشروطه، براندازی ناتو در ایران باید باشد؟! جای تعجب نیست، استعمار ایرانیان را از وقایع تاریخ دور میکند و به قصهپردازی هر دم نزدیکتر. چرا که تنها در قصهها میتوان وقایع تاریخ را نادیده گرفت.
دیروز با نادیده گرفتن همین وقایع گروهی با نامه نگاریهای خنک سعی بر آن داشتند که شاه را تنها مسئول شرایط اسفبار ایران قلمداد کنند و امروز «استاد پونزها»، و عیسی سحرخیز، خامنهای را مقصر شرایط فعلی میخوانند! اینکه خامنهای در رأس حکومت سر سپردة ایران قرار دارد، یک مسئله است و اینکه خامنهای تنها تصمیم گیرنده باشد، مسئله دیگری است. واقعیت این است که خامنهای همانقدر مقصر است که سحرخیزها، نهضت آزادی، تحکیم وحدت، خاتمی و... اینان همگی در مسیر سیاست استعمار غرب ملت ایران را به زنجیر کشیدهاند و امروز که این حاکمیت منفور به پایان عمر خود نزدیک میشود، همان شرکای دیروزیاش، پرچم مخالفت برافراشتهاند تا مبادا مخالفین واقعی تحجر اسلامی، مجالی جهت ابراز موجودیت بیابند. اگر «استاد پونزها» شهر به شهر و قاره به قاره گردانده میشود که خود را سخنگوی تمامی مخالفان بخواند، اگر امثال سحرخیز، ناگهان مدافع دموکراسیای شدهاند ـ که گویا در دورة خاتمی تأمین شده بود، فقط یک دلیل دارد، حاکمیت ایران روزهای آخر عمر خود را میگذراند و برای جایگزین کردن آن، استعمار کوی به کوی به دنبال مهرههای وفادار میگردد. این جایگزینی ابتدا با شیادی 2 خرداد آغاز شد، اینک به پادوهای کت و شلواری «مسلمان» رسیده، و فردا به مهمترین وسیله تبلیغ خود، رامین جهانبگلو متوسل خواهد شد. آنهنگام است که همة تودهها در راه شعار اسارت نوین، یعنی خامنهای باید برود، بسیج میشوند. همانگونه که 27 سال پیش، رفتن شاه حلال تمامی مشکلات مملکت قلمداد میشد. هوشیاری ملت ایران در برابر این توطئه تنها عاملی است که نقشههای استعماری را میتواند به شکست کشاند.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت