یکشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۵


سوپرمارکت حقیقت!
...

در نظام سرمایه داری،‌ مانند همة نظام‌های سلطه، با استفاده از الگوی رده بندی ارسطوئی، کشور‌ها و ملت‌های جهان رده بندی شده‌اند. ایالات متحد ردة نخست را از آن خود کرده، کانادا ردة دوم و اتحادیة اروپا در ردة پس از کانادا قرار گرفته. پایة این مقایسه نیز خصوصیات مسکن و اجناس مصرفی است. مسکن، ‌خوراک و پوشاک، همچنانکه لوازم خانگی، در آمریکا از کیفیت بالاتر و قیمت مناسب‌تری برخوردارند. البته در اینجا منظور مسکن، ‌خوراک و پوشاک برای طیف گسترده و متوسط‌الحال جامعه است. از نظر آموزشی نیز، امکانات آموزش عالی در ایالات متحد قابل مقایسه با امکانت آموزش عالی در اروپا نیست. و به همین ترتیب نمونة «آزادی بیان» در ایالات متحد را نمی‌توان در اروپا یافت. فضای باز روشنفکری در آمریکا، به یکسان به موافقان دولت که به مخالفانی مانند هاوارد زین و چامسکی، امکان ابراز عقیده می‌دهد. و اینهم امتیازی است که در انحصار جهان اول است! در اروپا، و حتی در کشور فرانسه، روشنفکران خارج از دولت و مسیر دولت اجازة ابراز عقیده نمی‌یابند. و به عبارت دیگر، فضای «آزاد» روشنفکری فرانسه فقط در انحصار روشنفکران و مخالفانی است که دولتی به شمار می‌آیند. چرا که در طبقه‌بندی نظام سرمایه‌داری، فرانسه در ردة آمریکا قرار ندارد. در این راستا، نگاهی به ایران، به عنوان یک کشور جهان سوم نشان می‌دهد که چگونه پاره‌ای عقاید و افکار فاشیستی، مانند کالاهای ویژه جهان سوم، تولید و تکثیر می‌شوند.

گفتیم که عرصة روشنفکری در جهان سوم به دلیل غیر صنعتی بودن، در انحصار پسامدرنیسمی قرار گرفته که فاشیسم را در خود مستتر دارد. تمام رسانه‌های ایران و اکثر رسانه‌های فارسی زبان خارج از ایران در همین مسیر تبلیغاتی قرار می‌گیرند،‌ مستقیم و غیر مستقیم، به تحکیم مفاهیم فاشیسم،‌ و در رأس آن‌ها حقیقت مشغول‌اند! ویژگی این حرکت تبلیغاتی، «تاریخ ستیزی» است. و تاریخ ستیزی با همان روش «ترادف کلی» ‌پسامدرنیسم به پیش برده می‌شود. و در این راه، سایت‌های «معتبر» فارسی زبان، همچون سایت بی‌بی‌سی، از پیشگامان هستند. تبلیغات وسیع بی‌بی‌سی برای سروش، گنجی و دیگر مبلغین راه «حقیقت» در همین مسیر قرار می‌گیرد. و همزمان، کنفرانس‌های متعددی نیز ویژة صدور به جهان سوم، در کشور انگلستان به راه می‌افتد، که در آن‌ها متفکران ویژة جهان سوم بررسی‌ها و بازتاب پژوهش‌های مطلوب استعمار را ارائه می‌کنند.

اخیراً در همایشی به نام «تعارض فلسفه و دین»، در شهر کلن عده‌ای از «متفکران» تولید و صدور فلسفه به جهان سوم گرد هم آمده بودند، و از آنجا که مطالعات گهربارشان تماماً در مسیر تحکیم فاشیسم است، چکیدة آن در بی‌بی‌سی، مورخ 17 ژوئیه نیز منعکس شد. در این همایش با کنار گذاردن مدرنیته، از دوران باستان به قرون وسطی و از قرون وسطی به کانت میان‌بر زده شد، عملی که منجر به چندین «نتیجه‌گیری» ویژة جهان سوم شد! نخست آنکه، دین و فلسفه تعارضی با یکدیگر ندارند! سپس صاحب نظران حاضر نتیجه گرفتند که دین و معنویت هم با یکدیگر تعارضی ندارند! و یکی از پروفسورهای حاضر در همایش در سخنرانی افتتاحیه خود به سادگی به این نتیجه رسید که در گسترة فرهنگ مغرب زمین دین و فلسفه مکمل یکدیگر بوده‌اند! البته، لازم به تذکر نیست که «گسترة فرهنگی» مورد نظر،‌ به قرون وسطی محدود می‌ماند! چه اگر قدمی فراتر از فلسفة قرون وسطی بگذاریم، دین مستقیماً در تعارض کامل با علم قرار می‌گیرد، خصوصاً با مکاتب و مفاهیم فلسفی از قبیل اومانیسم و فلسفة نیچه؛ اگر نخواهیم پایه‌های انسان‌شناختی فرویدیسم و و علم روانکاوی را مورد نظر قرار دهیم! ولی برای آنکه، چنین تعارض‌های ناخوش‌آیندی پیش نیاید، پروفسور کلاودیو بیکمان، دبیر «علمی» این همایش، و رئیس جامعة فلسفه میان فرهنگی در قرون وسطی توقف کرده به نتیجه مطلوب هم می‌رسد! ایشان می‌فرمایند:

«به ‌سادگی می‌توان نشان داد که در گسترة فرهنگ مغرب‌زمين، چه در عهد باستان و چه در قرون وسطی، دين و فلسفه سعی در برقراری رابطه‌‌ای تکميلی داشته و همواره مکمل و متمم يکديگر بوده‌‌اند.»

در این همایش، از ادیان ابراهیمی به ادیان شرق‌هم جهشی جسورانه صورت گرفته! البته نباید فراموش کرد که، ادیان ابراهیمی به عنوان بنیادهای سلطة «تک خدائی» هیچ ارتباطی با ادیان شرق ندارند، ولی از آنجا که در «سوپرمارکت حقیقت» امپریالیسم، همه چیز جای می‌گیرد، در این همایش کذائی، ادیان ابراهیمی هم تعارضی با بودیسم و ... نیافته‌اند! قهرمان این پرش هم خانم اشتاین‌باخ بودند که دین هندوها را در ترادف با ادیان ابراهیمی دیده، و خرد شرق را به حساب ادیان ابراهیمی نوشتند! چرا که برای فاشیست‌ها دین، دین است، ‌خواه خرد شرق باشد خواه توحش ادیان ابراهیمی، و به همین دلیل هم خانم اشتاین باخ به راداکریشنان، یک شخصیت هندی، متوسل می‌شوند:

"شهود" و "تجربه شهودی" در انديشه‌های راداکريشنان از جايگاهی ممتاز برخوردارند و نقشی مهم در فرايند شناخت دارند. او معتقد است که آدمی تنها از طريق "شهود" می‌‌تواند عمق حيات را بيشتر تجربه کند ...

البته خانم اشتاین باخ در مورد تقابل بینش شرق و جهان‌بینی تنگ نظرانة فرزندان ابراهیم توضیح بیشتری نمی‌دهند! چرا که در این همایش هدف اصلی آن بود که پروفسور بیکمان با حفر تونل‌های میانبر بتوانند ادعا کنند که دین و علم هیچ تعارضی ندارند! و البته در این راه دست به دامان کانت باید شد، چرا که او عملاً فیلسوف جهان مسیحیت است! سپس از کانت به فلاسفه‌ای اشاره می‌شود که ثابت کرده‌اند که دین و دانش یکپارچه‌اند! در راستای همین یاوه‌گوئی‌های «علمی» برای ملت‌های جهان سوم است که فرد شناخته شده‌ای به نام سیدحسین نصر، با تأکید بر اینکه شاخة زیتون نه شرقی و نه غربی است، شرق‌شناسی را به عنوان پدیده‌ای که بر مستندات تاریخ پای می‌فشارد، مردود شمرده، خواهان شرق شناسی متکی بر دین می‌شود! «مهر نیوز 31 تیر ماه 85) «استاد دکتر سید حسین نصر»، با تکیه بر «آن گفتار معروف عربی» می‌فرمایند، «عدم آگاهی به چیزی» و نه از پدیده‌ای، «دلیل نبودن آن چیز نیست!» به عبارت دیگر، در تفکر این استاد ارجمند، عدم آگاهی، همان عدم شهود تاریخی است! و عدم آگاهی البته بسیار هم خوب است چون می‌توان با تکیه بر عدم آگاهی، به همه چیز «موجودیت» دل‌خواه را اعطا کرد! و دیگر نیازی به شهود تاریخی در کار نخواهد بود. امثال سید حسین نصر و شرکاء می‌توانند از این پس تاریخ را هرجا دوست دارند قرار دهند و ادعا کنند، که اگر عدم آگاهی در کار است، اهمیت زیادی ندارد! یا به عبارت دیگر اگر شهود تاریخی وجود ندارد، دلیل بر این نیست که ما مهمل و گزافه می‌گوئیم! بلکه دلیل بر این است که شهود تاریخی وجود ندارد! و در ادامة افاضات خود، دکتر نصر همان می‌گوید که متفکران همایش کلن بلغور می‌کنند، یعنی شرق‌شناسی دست از نگرش تاریخی بردارد و به دین و سنت روی آورد! چون در دین و سنت یک فضای خالی «حقیقت و گمان» وجود دارد که همه چیز در آن جای می‌گیرد، از جمله شرق‌شناسی! و شرق‌شناسان، چون تفکر تاریخ نگاری داشتند هیچ نوع گزارة تاریخی را بدون سند قبول نمی‌کردند. و این امر ایجاد تنش کرده بود! به زعم آقای نصر:

«[...] شرق شناسی بر دو پایه قرار دارد یکی تاریخ نگاری قرن نوزدهم است که فقط به مطالعاتی می‌پردازند که اسناد تاریخی دقیقی دارد و هر چیزی که سند تاریخی ندارد انکار می‌شود[...] چرا که شرق شناسی در گذشته بسیار با سنتگرایی مخالفت‌های جدی داشت و این مخالفت‌ها مشکلاتی را به وجود آورد»

وقتی به یاد آوریم که در انجیل به راه رفتن عیسی مسیح روی آب اشاره شده، وقتی به یاد آوریم، که برتراند راسل وقتی به انجیل می‌پردازد، به طنز می‌گوید، در انجیل خرگوش را نشخوارکننده خوانده‌اند! و وقتی به یاد آوریم که فلاسفه و علمای مخصوص جهان سوم توضیح علمی برای راه رفتن مسیح روی آب،‌ آن هم در بی‌بی‌سی ارائه داده بودند، و وقتی به یاد آوریم تمامی تبلیغات فاشیسم بر تاریخ ستیزی و اسطوره تکیه دارد، در می‌یابیم که ابعاد این توطئه تا کجاست!



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت