...
مثلی فارسی میگوید، تغاری بشکند ماستی بریزد، جهان گردد به کام کاسه لیسان. تغار مزبور لبنان است که مورد تهاجم وحشیانة اسرائیل قرار گرفته و از برکت توحش مزدوران صهیونیسم، در هفته اول این نمونه بارز بربریت، پنتاگون 6 میلیارد دلار اسلحه به عربستان سعودی فروخت! در واقع 6 میلیارد دلار از سپردههای ارزی عربستان به حساب کفتاران پنتاگون واریز شد، تا بعداً اسقاطیهای ارتش عدالتپرور آمریکا در عراق و افغانستان به عربستان سعودی تحویل داده شود! ولی دیگران نیز در این کاسه لیسی سهمی دارند. و اگر اعلام نمیشود که شرکای آمریکا در منطقه چند میلیارد دلار از ذخیرههای ارزی کشورهای نفتخیز برداشت کردهاند، به این دلیل است که ظاهراً همگی از جمله مخالف سرسخت تهاجم اسرائیل به لبناناند! و البته تنها گروهی که میتواند آشکارا از این تهاجم به شادی و پایکوبی بپردازد، ردة آخر کاسه لیسان، یعنی حکومت ایران، مزدور پنهان آمریکا در منطقه است که در سیاستهای نوین استعماری باید نقش اسرائیل را به عهده گرفته ـ البته در ابعاد بسیار وسیع «جغرافیای شیعه» ـ و حافظ منافع غرب در منطقه شود. گویا مزدوران پنهان، به دنبال نقش نوینی که استعمار به آنان واگذار کرده، تقاضای به رسمیت شناخته شدن از سوی ارباب را هم دارند. و اینجاست که «شرق آن لاین» اینچنین به تب و تاب افتاده!
محمد قوچانی ـ که از سینه چاکهای سردار اکبر است ـ امروز در سرمقالة «شرق» همة لاطائلات
«اسلامی ـ استعماری» را سر هم کرد، تا از یک سو طرحهای استعماری ارباب، شامل جغرافیای سیاسی شیعه را مطرح کند، و از سوی دیگر همزمان از ارباب تقاضائی عاجزانه جهت مذاکره صورت دهد! سرمقاله با یاوهگوئیهای موسیصدر در سال 1969 آغاز میشود، و با مهملات همان موسی صدر هم پایان میگیرد. موسی صدر، که با همسر خاتمی نسبتی فامیلی دارد، مانند سیدضیای خائن، پس از مصرف، به لبنان ارسال شد، و در اینکشور هم ناپدید شد، تا امروز توسط ارگان سیا در ایران به «امام غایب» تبدیل شود! همان کشور لبنان، که امروز دیگر همه نیک میدانند، زبالهدان سیاستهای استعماری در منطقه است. فرانسه، انگلیس و آمریکا، همزمان با حمایت از افراطیون مسیحی در لبنان، از افراطیون مسلمان اینکشور هم حمایت میکنند، تا تنور بحران و جنگ گرم بماند. سازمان امل، فالانژهای لبنان، مارونیها و اخیراً حزبالله، تحت نظارت عالیه استعمار غرب فعالیت میکنند. امام «شرقآنلاین» در سال 1969، یک خصوصیت لبنانی در اجدادش کشف کرده! و آن آوارگی و دربدری است!
«من در اجدادمان يك خصوصيت لبنانى يافتهام كه همان مهاجرت به صورتى عجيب و غريب است. من دو نسل متوالى را در اين خاندان نديدهام كه در يك سرزمين زندگى كرده باشند.»
این که اجداد موسیصدر چه کسانی بودهاند، نیازی به توضیح ندارد، چون در جهان استعمار مزدوری، پیشهای است موروثی! و موسی صدر، مانند اجدادش به دستور اربابان از این دیار به آن دیار در حرکت بوده، و اگر دو نسل متوالی از اجداد صدر در یک سرزمین زندگی نکردهاند، این خصوصیت خاندان صدر نیست، اطاعت از ارباب را نشان میدهد.
پس از ذکر «افتخارات» دربدری، محمد قوچانی، به ستایش و تحسین مقاومت بینظیر حزبالله میپردازد و آنرا برتر از مقاومت «جمال عبدالناصر» مینامد. البته در این گیرودار فراموش میکند که ناصر نیز برخاسته از همان سیاستهای استعماری در منطقه بوده، و اگر قوچانی به دلایل فراوان از این امر بیاطلاع است، خوانندگان چنین مطالبی نه ابلهاند، نه مزدورو، و نه حقوق بگیر جنگپرستان پنتاگون! سر مقاله نویس شرق، به شیوة خمینی منفور، از طولانی شدن جنگ ابراز رضایت میکند! چرا که جنگ نیز مانند شورشها ابزاری است برای تقویت استبداد و سرکوب آزادیخواهان:
«هرچه زمان سپرى مىشود و ويرانگرى اسرائيل بيشتر مىشود هر دو عنصر مشروعيت و محبوبيت جنبش حزبالله بالاتر مىرود.»
در واقع هر چه زمان بگذرد، هم در اسرائیل و هم در لبنان، نیروهای افراطی نیرومندتر شده، عرصه برآزادیخواهان تنگتر خواهد شد. و این هدف واقعی پنتاگون و شرکایش در منطقه است. خاورمیانه و خاورنزدیک باید در بحران مداوم و مرز شورش قرار گیرند تا فرسایش نیروهای ضد استبداد میسر شود و مزدوران استعمار بتوانند از ادامة جنگ ابراز رضایت کنند، چرا که تداوم جنگ در لبنان و مقاومت حزبالله ـ که هر روز به کمک امدادهای غیبی به سلاح جدیدتری مسلح میشود! ـ کسب وجهه برای حکومت مزدور ایران است که بتواند، مانند اسرائیل، به تهدیدی برای کشورهای عرب و سنی مذهب تبدیل شود. چرا که تضعیف اسرائیل باید به نحوی جبران شود تا منافع استعمار در منطقه افزایش یابد و نقش اسرائیل را، تنها بدیل مسلمانش، یعنی حکومت اسلامی ایران عهدهدار شود. از طریق اسرائیل، آمریکا در حال گشودن راهی برای ابراز وجود مزدوران شیعی مذهب خود در منطقه است. و دلیل دست افشانی کرکسها در «شرق» نیز همین است که پنداشتهاند از مدیترانه تا خلیجفارس را در اختیار خواهند گرفت و به موازات اخوانالمسلمین، طالبان، القاعده و دیگر مزدوران استعمارکه در کشورهای سنی منافع غرب را تأمین میکنند، اینان نیز منافع اربابان خود را در «منطقه شیعه نشین» حفظ میکنند. به پندار مزدوران آمریکا، تمام شیعیان منطقه در ایران، و البته به گفته «شرق» آذربایجان ایران! عراق، عربستان، یمن، پاکستان از جنبش شیعه دفاع میشود! به عبارت دیگر، سیاست استعمار در منطقه تحمیل مرزهای نوین به منظور تحمیل جنگهای نوین است و همین امر سرمقاله نویس ارگان «تحجر ـ توحش» در ایران را این چنین به وجد آورده!
«به اين ترتيب شيعيان مىتوانند مسير طلايى مديترانه تا خليج فارس را بدون هيچ مانعى طى كنند و ذخاير فراوان نفت و گاز و سواحل و مزارع و ... را در اختيار بگيرند. در اين جغرافياى شيعى [...](ايران) (آذربايجان ايران) (عراق و لبنان) (پاكستان) از جنبش شيعه دفاع مىشود. ميان شمال و جنوب خاورميانه و ميان تركان آسياى ميانه و آسياى صغير و عربان آسياى غربى و شمال آفريقا مرزبندى مىشود.»
اگر فاجعه تحمیل حکومت اسلامی به ایران را در نظر بگیریم، متوجه میشویم که چه فاجعه عظیمی در انتظار دیگر کشورهای منطقه است. اگر فاجعة عراق و افغانستان را نیز به حکومت دستاربندان مزدور آمریکا بیفزائیم میبینیم که از زمان تحمیل حکومت اسلامی به ایران، این فاجعه در ابعاد گستردهتر در افغانستان و عراق بر ملتها تحمیل شده. و هر چه «جغرافیای استعماری شیعه» وسعت یابد، بعد فاجعه گستردهتر خواهد شد. فاجعهای که هم اکنون در عراق، در همگامی کامل میان مقتدی صدر، سیستانی، حکیم و القاعده با اشغالگران ایجاد شده است. و راهگشای درگیری میان شیعه و سنی در ابعاد منطقهای خواهد بود، و دلیل رضایت سر مقاله نویس شرق نیز همین جنگ موعود است:
«در اين ميان شاهان محافظهكار و افسران سابقاً راديكال عرب [...] حتى از برگزارى اجلاس سران عرب خوددارى كردهاند و [...] به اسرائيل چراغ سبز نشان دادهاند تا بدون درگير شدن با مناطق سنى نشين و مسيحى نشين لبنان و بيروت شيعيان را از صحنه خاورميانه حذف كنند.»
در تداوم نعل وارونه زدن و اعلام نیت «حذف شیعیان»، قوچانی ادعا میکند «ايران به عنوان وطن دوم شيعيان لبنان نقشى تاريخى دارد.» و به این ترتیب یک گام دیگر در تائید جنگافروزی استعمار برداشته نوک حمله را متوجه اعراب میکند که «بارها در مجادلات اخير سعى كردند پيكان حمله به بنيادگرائى را متوجه شيعيان كنند و چهره افرادى مانند سيد مقتدی صدر را در عراق برجسته كنند.» ظاهراً خوانندة این لاطائلات باید بپذیرد که اعراب «استقلال» دارند و هرگونه مایل باشند، از نظر سیاسی جهتگیری هم میکنند! چرا که قوچانیها، تنها در تداوم چنین مهملاتی است که میتوانند همین «استقلال» دروغین را نه برای دولت ایران که برای دستاربندان مزدور در ایران نیز قائل شوند.
«رهبران شيعيان ايران و عراق در برابر موج ترورهاى بنيادگرايان سنى مذهب در عراق دعوت به خويشتندارى كنند و با جدا كردن حساب عامه اهل سنت از خواص بنيادگراى ايشان چهرهاى صلح طلب از شيعيان ارائه كنند»
با تکیه بر همین داربست گزافه و مهمل است که سردبیر «شرق» ناگهان به ستایش شیعیان و جغرافیای سیاسی شیعه میپردازد. چرا که به پندار اهالی «شرق»، و برخلاف تروریستهای سنی، شیعیان «مظاهر مدرنیته» را پذیرفتهاند! و البته منظور خادمان برژینسکی در ایران، از «مظاهر «مدرنیته، مظاهر زندگی مدرن است که هیچگونه رتباطی با جنبش «مدرنیته» ندارد. چرا که اگر «مدرنیته» در کار بود، اصولاً سخنی از مذهب به میان نمیآمد! ولی این نکتة پیش پا افتاده را قلم به مزدهای شرق، کیهان و اطلاعات نمیشناسند. در ذهن علیل اینان «مدرنیته» همان «مدرنیسم» است و به همین دلیل تلویزیون میشود مظهر مدرنیته، و حکومت عصر حجر ایران مظهر نوگرائی مذهبی خوانده میشود! سردبیر شرق از «نوگرائیدینی» نزد شیعیان تمامی نتایج مطلوب استعمار غرب را نیز در ارتباط با «نوگرائی دینی» استنتاج میکند. آزادی زنان، احزاب، مبارزه پارلمانی و... همه و همه در ایران وجود دارد، و ملت ایران متوجه وجود آن نشده! شرایط برشمرده توسط سردبیر «رسانة برژینسکی» در ایران همان دموکراسیای است که خانم عبادی منادی آن شده. دموکراسیای که با اسلام هم «تضادی» ندارد، چرا که اصولاً دموکراسیای کار نیست که با دینی در تضاد باشد! ولی کارگزاران استعمار غرب در ایران و محفل نوبل، «نوگرائی دینی» را دموکراتیک دیدهاند!
« براساس همين نوگرايى دينى است كه شيعيان برخلاف شبكة القاعده و حكومت طالبان مظاهر مدرنيته (اعم از تلويزيون، تحزب، مبارزه پارلمانى، روزنامه و...) را پذيرفتهاند و زنان در جنبش آنان حضورى فعال دارند»
و به زعم «شرق نشینان»، بر اساس همین «نوگرائی»، ارتش اسرائیل از جنوب لبنان عقب نشینی کرده، بر اساس همین «نوگرائی» شیخ نصرالله، «رهبر هوشمند» حزبالله در نطق دیروز خود نشان داده که با بن لادن قابل مقایسه نیست، و بر اساس همین «نوگرائی» سران جهان عرب و جهان غرب باید ایران را به عنوان «طرف مذاکره» بپذیرند! البته روی سخن سرمقاله نویس شرق با جهان غرب همان اربابان آمریکائی است که از برملا کردن رابطة خود با دستاربندان در ایران، همچنان که با بن لادن، شرم فراوان دارند و حداقل تا به امروز، وقاحت کافی برای مذاکرة مستقیم با مزدوران روضه خوان خود را نیافتهاند. ولی از آنجا که گدائی شیوه رایج دستاربندان است، «شرق نشینان» هم پس از مدح و ثنای طرح استعمار، یعنی «جغرافیای سیاسی شیعه» به عنوان دستمزد مداحی، خواهان «مذاکره» شدهاند، البته نه اینکه قصد بهرهبرداری داشته باشند، نه! نیتاشان خیر است! هدفشان ارائه طرح صلح ایرانی است!
محمد قوچانی ـ که از سینه چاکهای سردار اکبر است ـ امروز در سرمقالة «شرق» همة لاطائلات
«اسلامی ـ استعماری» را سر هم کرد، تا از یک سو طرحهای استعماری ارباب، شامل جغرافیای سیاسی شیعه را مطرح کند، و از سوی دیگر همزمان از ارباب تقاضائی عاجزانه جهت مذاکره صورت دهد! سرمقاله با یاوهگوئیهای موسیصدر در سال 1969 آغاز میشود، و با مهملات همان موسی صدر هم پایان میگیرد. موسی صدر، که با همسر خاتمی نسبتی فامیلی دارد، مانند سیدضیای خائن، پس از مصرف، به لبنان ارسال شد، و در اینکشور هم ناپدید شد، تا امروز توسط ارگان سیا در ایران به «امام غایب» تبدیل شود! همان کشور لبنان، که امروز دیگر همه نیک میدانند، زبالهدان سیاستهای استعماری در منطقه است. فرانسه، انگلیس و آمریکا، همزمان با حمایت از افراطیون مسیحی در لبنان، از افراطیون مسلمان اینکشور هم حمایت میکنند، تا تنور بحران و جنگ گرم بماند. سازمان امل، فالانژهای لبنان، مارونیها و اخیراً حزبالله، تحت نظارت عالیه استعمار غرب فعالیت میکنند. امام «شرقآنلاین» در سال 1969، یک خصوصیت لبنانی در اجدادش کشف کرده! و آن آوارگی و دربدری است!
«من در اجدادمان يك خصوصيت لبنانى يافتهام كه همان مهاجرت به صورتى عجيب و غريب است. من دو نسل متوالى را در اين خاندان نديدهام كه در يك سرزمين زندگى كرده باشند.»
این که اجداد موسیصدر چه کسانی بودهاند، نیازی به توضیح ندارد، چون در جهان استعمار مزدوری، پیشهای است موروثی! و موسی صدر، مانند اجدادش به دستور اربابان از این دیار به آن دیار در حرکت بوده، و اگر دو نسل متوالی از اجداد صدر در یک سرزمین زندگی نکردهاند، این خصوصیت خاندان صدر نیست، اطاعت از ارباب را نشان میدهد.
پس از ذکر «افتخارات» دربدری، محمد قوچانی، به ستایش و تحسین مقاومت بینظیر حزبالله میپردازد و آنرا برتر از مقاومت «جمال عبدالناصر» مینامد. البته در این گیرودار فراموش میکند که ناصر نیز برخاسته از همان سیاستهای استعماری در منطقه بوده، و اگر قوچانی به دلایل فراوان از این امر بیاطلاع است، خوانندگان چنین مطالبی نه ابلهاند، نه مزدورو، و نه حقوق بگیر جنگپرستان پنتاگون! سر مقاله نویس شرق، به شیوة خمینی منفور، از طولانی شدن جنگ ابراز رضایت میکند! چرا که جنگ نیز مانند شورشها ابزاری است برای تقویت استبداد و سرکوب آزادیخواهان:
«هرچه زمان سپرى مىشود و ويرانگرى اسرائيل بيشتر مىشود هر دو عنصر مشروعيت و محبوبيت جنبش حزبالله بالاتر مىرود.»
در واقع هر چه زمان بگذرد، هم در اسرائیل و هم در لبنان، نیروهای افراطی نیرومندتر شده، عرصه برآزادیخواهان تنگتر خواهد شد. و این هدف واقعی پنتاگون و شرکایش در منطقه است. خاورمیانه و خاورنزدیک باید در بحران مداوم و مرز شورش قرار گیرند تا فرسایش نیروهای ضد استبداد میسر شود و مزدوران استعمار بتوانند از ادامة جنگ ابراز رضایت کنند، چرا که تداوم جنگ در لبنان و مقاومت حزبالله ـ که هر روز به کمک امدادهای غیبی به سلاح جدیدتری مسلح میشود! ـ کسب وجهه برای حکومت مزدور ایران است که بتواند، مانند اسرائیل، به تهدیدی برای کشورهای عرب و سنی مذهب تبدیل شود. چرا که تضعیف اسرائیل باید به نحوی جبران شود تا منافع استعمار در منطقه افزایش یابد و نقش اسرائیل را، تنها بدیل مسلمانش، یعنی حکومت اسلامی ایران عهدهدار شود. از طریق اسرائیل، آمریکا در حال گشودن راهی برای ابراز وجود مزدوران شیعی مذهب خود در منطقه است. و دلیل دست افشانی کرکسها در «شرق» نیز همین است که پنداشتهاند از مدیترانه تا خلیجفارس را در اختیار خواهند گرفت و به موازات اخوانالمسلمین، طالبان، القاعده و دیگر مزدوران استعمارکه در کشورهای سنی منافع غرب را تأمین میکنند، اینان نیز منافع اربابان خود را در «منطقه شیعه نشین» حفظ میکنند. به پندار مزدوران آمریکا، تمام شیعیان منطقه در ایران، و البته به گفته «شرق» آذربایجان ایران! عراق، عربستان، یمن، پاکستان از جنبش شیعه دفاع میشود! به عبارت دیگر، سیاست استعمار در منطقه تحمیل مرزهای نوین به منظور تحمیل جنگهای نوین است و همین امر سرمقاله نویس ارگان «تحجر ـ توحش» در ایران را این چنین به وجد آورده!
«به اين ترتيب شيعيان مىتوانند مسير طلايى مديترانه تا خليج فارس را بدون هيچ مانعى طى كنند و ذخاير فراوان نفت و گاز و سواحل و مزارع و ... را در اختيار بگيرند. در اين جغرافياى شيعى [...](ايران) (آذربايجان ايران) (عراق و لبنان) (پاكستان) از جنبش شيعه دفاع مىشود. ميان شمال و جنوب خاورميانه و ميان تركان آسياى ميانه و آسياى صغير و عربان آسياى غربى و شمال آفريقا مرزبندى مىشود.»
اگر فاجعه تحمیل حکومت اسلامی به ایران را در نظر بگیریم، متوجه میشویم که چه فاجعه عظیمی در انتظار دیگر کشورهای منطقه است. اگر فاجعة عراق و افغانستان را نیز به حکومت دستاربندان مزدور آمریکا بیفزائیم میبینیم که از زمان تحمیل حکومت اسلامی به ایران، این فاجعه در ابعاد گستردهتر در افغانستان و عراق بر ملتها تحمیل شده. و هر چه «جغرافیای استعماری شیعه» وسعت یابد، بعد فاجعه گستردهتر خواهد شد. فاجعهای که هم اکنون در عراق، در همگامی کامل میان مقتدی صدر، سیستانی، حکیم و القاعده با اشغالگران ایجاد شده است. و راهگشای درگیری میان شیعه و سنی در ابعاد منطقهای خواهد بود، و دلیل رضایت سر مقاله نویس شرق نیز همین جنگ موعود است:
«در اين ميان شاهان محافظهكار و افسران سابقاً راديكال عرب [...] حتى از برگزارى اجلاس سران عرب خوددارى كردهاند و [...] به اسرائيل چراغ سبز نشان دادهاند تا بدون درگير شدن با مناطق سنى نشين و مسيحى نشين لبنان و بيروت شيعيان را از صحنه خاورميانه حذف كنند.»
در تداوم نعل وارونه زدن و اعلام نیت «حذف شیعیان»، قوچانی ادعا میکند «ايران به عنوان وطن دوم شيعيان لبنان نقشى تاريخى دارد.» و به این ترتیب یک گام دیگر در تائید جنگافروزی استعمار برداشته نوک حمله را متوجه اعراب میکند که «بارها در مجادلات اخير سعى كردند پيكان حمله به بنيادگرائى را متوجه شيعيان كنند و چهره افرادى مانند سيد مقتدی صدر را در عراق برجسته كنند.» ظاهراً خوانندة این لاطائلات باید بپذیرد که اعراب «استقلال» دارند و هرگونه مایل باشند، از نظر سیاسی جهتگیری هم میکنند! چرا که قوچانیها، تنها در تداوم چنین مهملاتی است که میتوانند همین «استقلال» دروغین را نه برای دولت ایران که برای دستاربندان مزدور در ایران نیز قائل شوند.
«رهبران شيعيان ايران و عراق در برابر موج ترورهاى بنيادگرايان سنى مذهب در عراق دعوت به خويشتندارى كنند و با جدا كردن حساب عامه اهل سنت از خواص بنيادگراى ايشان چهرهاى صلح طلب از شيعيان ارائه كنند»
با تکیه بر همین داربست گزافه و مهمل است که سردبیر «شرق» ناگهان به ستایش شیعیان و جغرافیای سیاسی شیعه میپردازد. چرا که به پندار اهالی «شرق»، و برخلاف تروریستهای سنی، شیعیان «مظاهر مدرنیته» را پذیرفتهاند! و البته منظور خادمان برژینسکی در ایران، از «مظاهر «مدرنیته، مظاهر زندگی مدرن است که هیچگونه رتباطی با جنبش «مدرنیته» ندارد. چرا که اگر «مدرنیته» در کار بود، اصولاً سخنی از مذهب به میان نمیآمد! ولی این نکتة پیش پا افتاده را قلم به مزدهای شرق، کیهان و اطلاعات نمیشناسند. در ذهن علیل اینان «مدرنیته» همان «مدرنیسم» است و به همین دلیل تلویزیون میشود مظهر مدرنیته، و حکومت عصر حجر ایران مظهر نوگرائی مذهبی خوانده میشود! سردبیر شرق از «نوگرائیدینی» نزد شیعیان تمامی نتایج مطلوب استعمار غرب را نیز در ارتباط با «نوگرائی دینی» استنتاج میکند. آزادی زنان، احزاب، مبارزه پارلمانی و... همه و همه در ایران وجود دارد، و ملت ایران متوجه وجود آن نشده! شرایط برشمرده توسط سردبیر «رسانة برژینسکی» در ایران همان دموکراسیای است که خانم عبادی منادی آن شده. دموکراسیای که با اسلام هم «تضادی» ندارد، چرا که اصولاً دموکراسیای کار نیست که با دینی در تضاد باشد! ولی کارگزاران استعمار غرب در ایران و محفل نوبل، «نوگرائی دینی» را دموکراتیک دیدهاند!
« براساس همين نوگرايى دينى است كه شيعيان برخلاف شبكة القاعده و حكومت طالبان مظاهر مدرنيته (اعم از تلويزيون، تحزب، مبارزه پارلمانى، روزنامه و...) را پذيرفتهاند و زنان در جنبش آنان حضورى فعال دارند»
و به زعم «شرق نشینان»، بر اساس همین «نوگرائی»، ارتش اسرائیل از جنوب لبنان عقب نشینی کرده، بر اساس همین «نوگرائی» شیخ نصرالله، «رهبر هوشمند» حزبالله در نطق دیروز خود نشان داده که با بن لادن قابل مقایسه نیست، و بر اساس همین «نوگرائی» سران جهان عرب و جهان غرب باید ایران را به عنوان «طرف مذاکره» بپذیرند! البته روی سخن سرمقاله نویس شرق با جهان غرب همان اربابان آمریکائی است که از برملا کردن رابطة خود با دستاربندان در ایران، همچنان که با بن لادن، شرم فراوان دارند و حداقل تا به امروز، وقاحت کافی برای مذاکرة مستقیم با مزدوران روضه خوان خود را نیافتهاند. ولی از آنجا که گدائی شیوه رایج دستاربندان است، «شرق نشینان» هم پس از مدح و ثنای طرح استعمار، یعنی «جغرافیای سیاسی شیعه» به عنوان دستمزد مداحی، خواهان «مذاکره» شدهاند، البته نه اینکه قصد بهرهبرداری داشته باشند، نه! نیتاشان خیر است! هدفشان ارائه طرح صلح ایرانی است!
و براساس همين [...] است كه ارتش اسرائيل ديروز عملاً از جنوب لبنان عقب نشينى كرد [...] و ديروز [...] سيدحسن نصرالله در نطق خود نشان داد كه به هيچ وجه با اسامه بن لادن قابل مقايسه نيست و شيعيان با طالبان قابل مقايسه نيستند [...] و اين واقعيتى است كه سران جهان عرب و جهان غرب بايد درك كنند. [...] ايران به عنوان مدرن ترين دولت شيعه جهان نقش اساسى دارد. اكنون زمان آن است كه ايران ابتكار عمل را به دست گيرد و [...] طرحى براى حل منازعات خاورميانه ارائه كند. تاكنون همه ابتكارات صلح خاورميانه غربى يا عربى بوده اند. اكنون نوبت يك طرح صلح ايرانى است»
کسانی که در راستای سیاست جنگ افروزی استعمار به حکومت رسیدهاند، اکنون طرح صلح هم ارائه میدهند! و مسلم است که این طرح همان طرح آمریکا برای منطقه است، یعنی طرح فراهم آوردن شرایط لازم، جهت برافروختن شعلههای جنگی به مراتب وسیعتر از جنگ ایران و عراق، به مراتب وسیعتر از تهاجم نظامی غرب به افغانستان و عراق، و به مراتب وسیعتر از جنگ اعراب و اسرائیل. اینبار، هدف جنگافروزی میان تمامی طرفهای درگیر در منطقه است. جنگ میان شیعه و سنی در تمامی سواحل جهان. جنگی که در مرز کشورها متوقف نخواهد ماند. و زمانی که در نظر بگیریم که نه تنها در پاکستان، عربستان و یمن مناطق شیعه وجود دارد، که تعداد مسلمانان در روسیه و هند، به مراتب از جمعیت ایران بیشتر است، متوجة ابعاد فاجعهآور این طرح جنگی خواهیم شد. و شرایط لازم برای چنین جنگی را فقط استعمار میتواند فراهم آورد، به همین دلیل است که سرمقاله نویس شرق، خاتمی منفور را به عنوان پیشنهاد دهندة «طرح صلح» میخواهد! هرچه باشد خاتمی، همواره نقش پادوی استعمار را به نیکی ایفا کرده. بهترین نمونهاش هم قتلهای زنجیرهای و ایجاد رعب و وحشت درایران تحت لوای «اصلاح طلبی» بوده!
«اين طرح صلح مى تواند توسط چهرههاى غيردولتى ايران پيشنهاد شود و شايد افرادى مانند سيدمحمد خاتمى مناسبترين پيشنهاددهندگان باشند.»
مسلم است که طرح صلح آمریکا در منطقه را فقط فعلة استعمار میتواند ارائه دهد! و هم اینان میتوانند نقش واقعی خود را به عنوان «متحد غرب» بر ملا کنند. چرا که تنها در این صورت است که حکومت دستاربندان مزدور غرب در ایران همچنان میتواند بر «نبرد با آمریکا» ادامه داده و در عین حال گوی مزدوری را از شیخکهای کازینو نشین نیز برباید. قوچانی با تأکید بر اینکه «ایران وطن دوم لبنانیهاست»، به دریوزگی از درگاه آمریکا مشغول شده میگوید:
«معنا ندارد كه عربستان به عنوان زادگاه بن لادن متحد غرب باشد و ايران به عنوان زادگاه آيتالله سيستانى دشمن غرب. ايران وطن دوم لبنانىها است. آمريكايىها بايد بدانند وقتى در لبنان با كسى حرف مىزنند در واقع با ايرانىها حرف مىزنند.»
و در ادامة تعیین وطن دوم برای لبنانیها، ناگهان خاورمیانه تبدیل به یک موجودیت واحد میشود که کارساز غرب است. یعنی یک اتحاد جماهیراسلامی که بتواند شرایط دوران شیرین «جنگ سرد» را برای آمریکا و متحدانش ایجاد کند، بدون آنکه خطرات اتحاد جماهیرشوروی را نیز در بر داشته باشد. چرا که اتحاد جماهیر اسلامی سنی و شیعه، مجموعهای خواهد بود از حکومتهای سرسپرده غرب، که در رأس کشورهای عقب افتاده و نیازمند کمکهای غرب در تمامی زمینهها قرار گرفته. مجموعهای گوش به فرمان غرب، برای ایجاد بحران در هند، چین و روسیه. و این شرایط به مراتب از جنگ سرد برای غرب مفیدتر خواهد بود. چرا که در هر نقطه به دلخواه میتواند جنگ افروزی کند:
«خاورميانه يك كل به هم پيوسته است. شايد جواب غزه را در بيروت بدهند»
و چون ناگهان خاورمیانه تبدیل به یک مجموعة به هم پیوسته میشود، قوچانی با یادآوری «خدمات حکومت» و تکرار مهملات برژینسکی، بر مذاکرة مستقیم با آمریکا پا فشاری میکند و در همین گیردار، دوباره «جغرافیای سیاسی شیعیان» علم میشود و نظم مجموعة پیوسته در هم میریزد:
«ايران تاكنون براى صلح در عراق و افغانستان خود بهترين رفتار را با آمريكا انجام داده است. و هنگامى كه با ايران بر سر ميز مذاكره مىنشينند، در واقع يك پايه اين ميز در تهران و پايه ديگر آن در بيروت قرار دارد [...] پاى اين ميز همه نشستهاند از اصلاح طلبان تا اصولگرايان ايرانى و لبنانى. اكنون شيعيان با سربلندى مىتوانند جغرافياى سياسى خود را در دل خاورميانه عربى و خاورميانه غربى تثبيت كنند.»
قوچانی، برای تحکیم پایههای اظهارات بیپایه و پوچ خود، به روزنامة صهیونیستی لوموند ـ که رسماً توسط یک شاخه از صنایع نظامی «خریداری» شده ـ و اظهارات سوزان بشارا، استاد ارسالی آمریکا به مراکز علمی فرانسه، متوسل میشود. طبق اکتشافات جدید «شرق نشینان»، رسانة لوموند، نه تنها «مستقل» است که «روشنفکری» نیز هست! البته استقلال و روشنفکری، در قاموس قلم به مزدهای «تحجر ـ توحش» آمریکا در ایران باید در لوموند هم به چشم آید. و به همین دلیل هم برای نقل قول، به سخنان سوزان بشارا متوسل میشود، که خود مقام پادوئی آمریکا در فرانسه را دارد. برای توجیه استعمار، همواره به سخنان پادوهای استعمار باید متوسل شد! این را قلم به مزدهای «شرق» نیک آموختهاند، چرا که تنها در کلام استعمار است که مسافرت مزدورانی چون موسی صدر و آوارگی غیر نظامیان در ایران و لبنان میتواند در ترادف قرار گیرد:
«وقتى حادثه ۱۱ سپتامبر در ايالات متحده رخ داد روزنامه مستقل و روشنفكرى فرانسه لوموند نوشت امروز همة ما آمريكايى هستيم. اكنون در ايران هم زمان آن است كه بنويسيم: همه ما لبنانى هستيم. همان خصوصيت عجيب و غريب لبنانى كه هرگز دو نسل از يك خانواده در يك سرزمين زندگى نمىكنند اكنون در ايرانيان حلول كرده است»
دیروز خمینی منفور، در راستای تامین منافع اربابانش به مدح و ثنای جنگ میپرداخت و امروز وارثین مزدورخمینی، به ستایش آوارگی پرداختهاند. همان شیوهای که دهههاست با اعزام دانشجو، سرکوب و ارعاب در ایران رایج بوده و با براندازی سال 57 شدت یافته است. همان شیوهای که عرصه را بر قوچانیها و احمدی نژادها میگشاید تا از جایگاه روزنامه نگار، ریاست جمهور و ... به خوشرقصی برای بیگانگان مشغول شوند. بله آوارگی، به پندار قوچانی««خصوصیت» است، «حلول» میکند و در ایرانیان «حلول» کرده، تا امثال قوچانی قلم را به خدمت استعمار در آورند!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت