پنجشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۵


استعمار و براندازی
...
همانند براندازی‌های 22 بهمن، 13 آبان، 28 مرداد و ... استعمار در صدد تکرار رویای شیرین «براندازی» جهت دستیابی به اهداف خود است. و این عمل را همواره به شیوة میکروب‌ها و کرکس‌ها از طریق تهاجم به ضعیف‌ترین نقاط و یا به پیکرهای بی‌جان صورت می‌دهد. هدف استعمار، ایجاد بحران جهت تأمین منافع‌اش‌ است و هر گاه این منافع را در خطر بیند، با یک «براندازی»، سعی در تأمین آنان و ایجاد امتداد در همین منافع دارد. بازوهای «براندازی استعماری» در ایران، سازمان امنیت و اطلاعات، نیروهای نظامی، بازار و حوزه‌اند. همانگونه که در براندازی بهمن ماه سال 57 شاهد بودیم، ‌ ابتدا آشوب و بلوا از سوی نیروهای امنیتی به راه می‌افتد، و با حمایت حوزه و بازار جهت تداوم آشوب، توده‌های‌ مردم نیز ـ که در کشور استعمارزده‌ای چون ایران ـ همواره در مرز شورش نگاهداشته می‌شوند، به صحنه کشیده شده، زمینة براندازی «مردمی» فراهم می‌آید.

در این میان، بجز آنان که تسلیم شیوة تحریک افکار عمومی شده و نقش سیاهی لشکر ناآگاه را عهده‌دار می‌شوند، نیروی نظامی، حوزه و مزدوران سازمان امنیت، نقشی چندگانه دارند. طلاب مزدور حوزه‌ها، همواره خود را هم در دو انتهای طیف سیاسی،‌ و هم در قلب طیف میانة تحولات قرار می‌دهند؛ گروهی از آنان با «سکوت» خود از جهت‌گیری می‌پرهیزند،‌ گروه دیگر در جهت تحول ایجاد شده قرار می‌گیرند، و گروه سوم نیز به مخالفت آشکار با این حرکت می‌پردازند. نمونة بارز این «سه‌گانگی» حوزه، در جنبش مشروطه دیده می‌شود. دستاربندان مشروطه‌طلب، دستاربندان مشروعه‌طلب، و دستاربندان بی‌طرف! نتیجة این جهت‌گیری «سه گانه» این است که هیچ حرکت سیاسی در ایران نمی‌تواند در عمل خود را از پلیدی دستاربندان در امان نگاه دارد.

ولی نقش نیروهای امنیتی، نقش کلیدی است. این نیروها نیز مانند اهالی حوزه،‌ نقش «سه گانه» دارند؛ هم در حوزه، هم در نیروهای انتظامی و هم در بازار، به عبارت دیگر در هر «سه شاخة استعمار»، حضور آنان را شاهدیم. نیروهای ساواک، در واقع به عنوان فصل مشترک هر سه بازوی استعمار در ایران عمل می‌کنند. و رسانه‌ها نیز در کنترل آنان است.

در واقع امکانات ساواک از امکانات حوزه به مراتب وسیع‌تر است. ساواک همزمان با «شایعه پراکنی» به زمینه‌های نارضایتی مردم دامن می‌زند، مرتکب آدم‌ربائی و قتل شده و ایجاد وحشت می‌کند. مامورین امنیتی با انفجار بمب در معابر عمومی، یا به آتش کشیدن ادارات دولتی، با به راه انداختن تظاهرات خشمگینانة «مردمی» در سطح خیابان‌ها، و ... هم مردم را وحشتزده می‌کنند،‌ و هم آنان را جهت ورود به صحنة آشوب‌ها تهییج کرده، و با انتشار اخبار ضد و نقیض در رسانه‌ها ایجاد سر درگمی و پریشانی در سطح اجتماع می‌کنند.

در هماهنگی با نیروهای امنیتی و تحت نظارت آنان، نیروهای نظامی با حضور در خیابان‌ها و تهاجم به اجتماعات، بازداشت و خشونت باعث تهییج افکار عمومی برای پیوستن به آشوبگران خیابانی می‌شوند. و در آخرین مرحلة براندازی، بازاریان «شریف» نیز دست به اعتصاب می‌زنند! کشاکش ساواک، نیروهای نظامی، حوزه و بازار تا زمانی که «براندازی» در چارچوب نیازها و خواست‌های استعمار کامل شود، اینچنین ادامه می‌یابد!

امروز سازمان منفور «اطلاعات و امنیت ایران» جهت شکل دادن به یک براندازی نوین و تأمین منافع جدید استعماری در ایران، به تحریک افکار عمومی از طریق قتل زندانیان اوین پرداخته. در این راه فدا کردن جان چند یا چندین زندانی سیاسی، از نظر دست اندرکاران این سازمان، هیچ اهمیتی ندارد، چرا که مهم، حفظ منافع اربابان در غرب است. و هیاهوی رسانه‌ها به دنبال خبر مرگ یک زندانی سیاسی نیز در همین راستا است. آنچه اهمیت دارد این است که پس از انتشار رسمی نامة زرافشان، در مورد زندانیان دروغین اوین، از قبیل فخرآورها و گنجی‌ها که سر در آخور اربابان دارند، سازمان امنیت لازم دیده که قتل یک دانشجو «الزامی» است،‌ تا از این طریق اسباب «شورش» و هیاهو فراهم شود، و مسائل مهم مملکتی از صحنة سیاست روز محو گردد.

زندان اوین، چشم اسفندیار مردم ایران است. مردم می‌پندارند که، هر که در اوین زندانی شود، فرویدن است، و در همین راستا، زندانی در افکار عمومی تبدیل به اسطوره می‌شود: فریدونی است در مبارزه با ضحاک. این نوع «تداعی‌ها» را متخصصین هدایت افکار عمومی نیک می‌شناسند. به یاد داریم که در آغاز آشوب‌های سال 57، شعار «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، مکرراً عنوان می‌شد. چرا؟ چون زندانی سیاسی در ایران، بنا بر تعریف، «شریف» است. زندانی سیاسی در ایران روشنفکر و دانشجو است، و مسلم است که باید آزاد شود. ولی دیدیم که بسیاری از مزدوران استعمار را به نام «زندانی سیاسی» از همین زندان اوین بیرون کشیدند و به عنوان مبارز به ملت ایران حقنه کردند. بهزاد نبوی، منتظری، جنایت‌کاری به نام آخوند غفاری، و حتی خمینی منفور نیز «زندانی سیاسی» به شمار می‌آمدند. ولی امروز پس از نامة ناصر زرافشان در عمل شاهدیم که زندانیان سیاسی چند دسته‌اند. کسانی که استعمار می‌خواهد آنان را «زندانی سیاسی» معرفی کند و کسانی که در واقع زندانی سیاسی‌اند. گروه اول را فخرآورها، خوئینی‌ها و دیگر اعضای شریف شبه اصلاح طلبان مزدور در ایران تشکیل می‌دهند، که وکالت اکثرشان را هم خانم عبادی و شرکایشان به عهده می‌گیرند. گروه دوم کسانی هستند که نه خدمه ساواک‌اند، و نه حقوق بگیر سفارتخانه‌های خارجی، این افراد هیچ نام و نشانی ندارند. و هیچکس بجز نزدیکان آنان در جریان محبوس بودن‌شان نیست، حتی اگر از نظر روشنفکری در ردة مصطفی رحیمی‌ها قرار گیرند، هرگز به موضوع روز در رادیوها و رسانه‌های استعماری تبدیل نخواهند شد. در سالروز درگذشت مصطفی رحیمی، نهم امرداد ماه 1381، بی‌بی‌سی مقاله‌ای منتشر کرد که در آن حتی به زندانی شدن وی در اوین نیز هیچ اشاره‌ای نشده بود! امثال رحیمی برای ایجاد آشوب به کار استعمار نمی‌آیند. باید از نقاط ضعیف شروع کرد. تحریک افکار عمومی با بازداشت دوبارة دانشجویان زندانی در مرخصی. با احمد باطبی که چهره‌اش برای ایرانیان شناخته شده. با جسد امثال محمدی، که جهت‌گیری‌های سیاسی او را هر گونه بخواهند، بعداً خود تعیین خواهند نمود، و امروز با به تصویر کشیدن رنج‌های جسمی و روحی‌اش می‌توانند ایجاد ترحم و خشم در توده‌های مردم کنند. در مقالة «آزادی شکمی» نوشتم که جهت ایجاد همدردی و جلب ترحم، با کلام می‌توان تصویر ساخت، به گونه‌ای که جلاد را فرشته جلوه داد. امروز نیز ساواک منفور برای حفظ منافع اربابانش به بازداشت دوبارة دانشجویان و قتل دانشجویان دربند متوسل شده، دانشجو در ایران، هنگامی که در بند ساواک است، تبدیل به بهترین ابزار تبلیغاتی در دست استعمار می‌شود.

امروز که استعمار در پی براندازی است، امروز که مخالف‌نمایان، در داخل و خارج، در جهت منافع استعمار بر طبل «براندازی استعماری» می‌کوبند، ‌ امروز ملت ایران در برابر توطئه‌ها تنهاست، و امروز روزی است که ایرانیان می‌توانند، یکبار برای همیشه، دور باطل براندازی‌های استعماری را در هم شکنند، و پای از دایرة جهنمی استبدادها بیرون گذارند. امروز، روزی است که ملت ایران باید از فریبی که استعمار از اسطورة فریدون و ضحاک بیرون کشیده، پای بیرون گذارند، امروز روزی است که ملت ایران باید «واقعیات تاریخی» را جایگزین فریب اسطوره‌های «تاریخ ستیز» نماید. و امروز روزی است که ملت ایران باید از زنجیر اسارت‌بار «حقیقت» پای به «واقعیت‌های زمان» گذارد. باشد که شاهد چنین روزی باشیم؛ روزی که ملت ایران آگاه شود که زندگی در بعد «مکان»، تنها با زندگی در بطن «زمان»‌ است که می‌تواند تحول واقعی ‌یابد.

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت