...
سیمور هرش در مقالهای طویل در رسانه «نیویورکر»، به امر مقدس شیره مالیدن به سر عوامالناس پرداخته و گویا در اینکار موفق هم بوده. چرا که از کیهان، ارگان کوکلوکسکلانها در ایران، تا سایتهای «مستقل» و تماماً «دموکراسی!»، همه و همه پریشانگوئیهای وی را به عنوان «آیات الهی» منعکس کردهاند. وقتی یک خبرنگار پوسیدة آمریکائی «مقاله» مینویسد هیچ ایرانی به خود اجازة تأمل و بررسی آنرا نمیدهد. مقاله به زبان «خداوند»، یعنی زبان انگلیسی است، و در رسانة خداوند در کعبة بندگان جهان سوم، شهر نیویورک منتشر شده، نامش را هم از همین مکان مقدس گرفته: نیویورکر! چگونه یک ایرانی به خود اجازه دهد، مقالة خداوند را «تحلیل» کند؟! مگر پس ا ز27 سال اسلام استعماری کسی چنین جسارتی میتواند داشته باشد؟ مگر ایرانیان «فرهیخته» و اوپوزسیونچیهای «مستقل»، که همگی عمر سیاسی خود را به «نقد و بررسی» افاضات پاسدار و آخوند صرف کردهاند، میتوانند در مورد کلام خداوند تردیدی به خود راه دهند؟! هرگز! سیمور هرش، به اضافة نیویورکر، به اضافة تبلیغ غیرمستقیم برای صهیونیسم مذهبی، اسلام و حکومت سرسپردة ایران، مساوی است با خداوند؛ اوامر خداوند جای بحث ندارد، و باید بیچون و چرا پذیرفته شود. ولی از آنجا که من در این میان خداوند ندارم، پاراگراف به پاراگراف مقالة خداوند مزدوران آمریکا را بررسی میکنم، تا پرده از تزویر و بیمایگی او و اوپوزیسونچیها برافتد! همانها که پس از لگدی که جبهة نامرئی به پوزة ناتو در لبنان زد، پس از چند سال سینه زدن زیر علم آمریکا، خاتمی و ساواک، ناگهان متوجه شدهاند که آن پاسدار بیسرو پا که دوره راه افتاده، همان حرفهای خمینی را تکرار میکند! بله مقصود همانهائی است که میگویند، «عجب، ای دل غافل! دیدید آمریکا و انگلیس و ... دارند ما را اغفال میکنند! ما تماشاچی نیستیم! و ...» بقیة داستان! حال بازگردیم به تبلیغات «خر رنگکنی» به شیوة نیویورکر و خبرنگار جنجالی و «حقیقتپرور» آن، حضرت سیمور هرش!
در پارگراف اول، سیمور هرش یک «نیمه واقعیت» را به عنوان دلیل جنگ ارائه میدهد. وی بدون ذکری از آدمربائی اسرائیلیها، که قبل از ربوده شدن نظامیهای اسرائیلی رخ داده و نوام چامسکی هم به آن اشاره داشته، به ربوده شدن دو نظامی اسرائیل اشاره میکند. و به دنبال همین «نیمه واقعیت» یک دروغ شاخدار هم به خورد خوانندگان میدهد، یعنی میگوید، جرج بوش در نشست سنپترزبورگ فرموده حالا روشن شد چرا صلح در خاور میانه وجود ندارد!
در اینکه جرج بوش مانند اسلافش «کودن» است، شکی نداریم، ولی رؤسای جمهور آمریکا موجودیت خود را مدیون جنگ و کشتارند و نمیتوانند از موافقت با جنگ و یا تشویق درگیریها «شرمنده» باشند. همانطور که طی تهاجم وحشیانة اخیر اسرائیل به لبنان و دیگر تهاجماتاش شاهد بودیم، حمایت ارباب آمریکائی از صهیونیستهای جنایتکار و جنگافروز هرگز دریغ نشده.
در پاراگراف دوم، هرش میگوید که جرج بوش و دیک چنی معتقد بودهاند، اگر اسرائیل به «حزب الله» حمله کند، آمریکا تقویت میشود و میتواند حساب ایرانیها را هم برسد . این اظهارات، با در نظر گرفتن شرکت مستقیم خلبانان آمریکائی در حمله به لبنان، که چند ساعت پیش علنی شد، کمی عجیب به نظر میرسد. شاید جرج بوش، خلبانان را برای کارآموزی به اسرائیل اعزام کرده بوده، تا یک حملة «دستگرمی» در لبنان صورت دهند، و پس از کسب مهارتهای لازم در عملیات هوائی بر ضد ایران نیز گل بکارند!
در پاراگراف سوم، بر پایة دروغ شاخدار قبلی یک دروغ شاخدارتر ساخته میشود، حاکی از اینکه یک مأمور امنیتی و مشاور «کنست» در امور امنیتی، به نام شاباتی شاویت گفته، «ما هرچه برایمان مفید باشد انجام میدهیم!» حضور سیمور هرش، رنگرز ماهر باید عرض شود که، صهیونیستها موظف به اجرای دستورات ارباباند، نه انجام هر چه خودشان درست تشخیص میدهند. برای نمونه، بهتر است به مذاکرات اسرائیل فلسطین، در سال 91 تحت نظر جیمز بیکر مراجعه شود که، در دسترس عموم نیز قرار دارد و بر اکران تلویزیونهای آمریکا هم نقش بسته. یادمان نرفته که، جیمز بیکر طی این مذاکرات به نماینده اسرائیل که با ترس و لرز گفت، «شما صحبتتان را تمام نکردهاید»، چگونه تشر زد که، «من صحبتم را خودم تمام میکنم نه به دستور تو!» این مختصر صرفاً جهت روشن شدن روابط ارباب و رعیتی میان «قدر قدرتهای اسرائیل» و اربابانشان بود.
پارگراف چهارم یک لیست کامل از سلاحهائی ارائه میدهد که گویا ایران، البته بدون اجازه اربابان آمریکائیش، در «اختیار» حزبالله گذاشته. باز هم برای روشن شدن اذهان «شوت و پرتها» باید به یک نکتة کوچک اشاره شود: خرید و فروش سلاح در بازار رسمی و در بازار سیاه تحت کنترل دولتهاست. در دورة جنگ ایران و عراق، که قطعات یدکی فانتومها به ایران فروخته نمیشد، دولت وقت چکسلواکی که هنوز در «اردوگاه کفر» بود پیشنهاد کرد، که به قیمت مناسب میتواند قطعات مورد نیاز را در اختیار ایران قرار دهد. ولی دولت «ضدامپریالیستی» مهندس موسوی از آنجا که دست بر قضا، مزدور آمریکا هم بود نپذیرفت! باز هم این مختصر جهت یادآوری به «فدائیان» سیمور هرش است تا هنگام مطالعة دروغهای شاخدار «خبرپرداز» نیویورکر هر چه را که میخوانند، واقعیت نپندارند.
به همچنین است در مورد پارگراف پنجم که، سیمور هرش در آن ادعا میکند، دولت اسرائیل نقشه جنگ را از قبل داشته و به بوش هم گفته! اولاً طرح جنگ را آمریکا تهیه میکند؛ اسرائیل مجری است! در نتیجه، اسرائیل به بوش اطلاع نمیدهد، پنتاگون به اسرائیل ابلاغ میکند، اسرائیل هم اجر امیکند، بدون چون و چرا. ولی از آنجا که پس از چندین دروغ شاخدار مسلسل، کاخ دروغگوئی فرو میریزد، سیمور هرش هم در اینجا یک «پشتک واروی» خبرنگارانه میزند تا بتواند از اصل، جریان را «وارونه» جلوه دهد.
پس از «پشتک وارو» در پارگراف قبلی، در پاراگراف ششم هم سیمور هرش یک پشتک وارو در عرصة سیاست منطقه میزند: تهدید روسیه بر ضد ایران را تهدید آمریکا بر ضد ایران جلوه میدهد، و میفرماید، در صورت دخالت نظامی در ایران حزب الله میتوانست با موشکهایش به اسرائیل حمله کند! حتماً استدلال این است که، حزب الله هم مثل دولت ایران مستقل و ضدامپریالیست است، پس هر جا عشقش بکشد «حمله» میکند! به ویژه که طی جنگ 33 روزة اخیر، هیچ موشک «حزباللهی» به آنجا که باید: تلآویو، اصابت نکرد!
به دنبال این دروغها و پشتک واروها، سیمور هرش ناگهان از طناب بندبازی که خودش آویزان کرده، پرت میشود پائین تا نفسی تازه کند؛ به کلی منکر اصل قضیه میشود، و در پارگراف هفتم میگوید، «دولت آمریکا در جریان حمله هوائی به لبنان نبود!»
و در پاراگراف بعد، پس از رفع خستگی، دروغهای شاخدار از نو آغاز میشود، و «راوی واقعیات» به اینجا میرسد که، بله اسرائیل و آمریکا دههها با هم همکاری و مشاورة نظامی داشتهاند و اسرائیل تحت فشار آمریکا طرحی برای حمله به ایران هم در دست داشته!
و از پارگراف نهم است که این داستان تخیلی عملاً «افسانه» میشود. سیمور هرش که اکنون در نقش یک «پری جادوئی» ظاهر شده میگوید، مسئله این بود که چگونه به تأسیساتی حمله شود که حزب الله با مشاورة مهندسین ایرانی ساخته بوده! واقعاً این ایرانیان از زمان براندازی 22 بهمن، چه پیشرفتهائی در همة امور علمی، غسل، طهارت، فرهنگ و فعالیتهای نظامی داشتهاند! و چقدر نمک ناشناس هم شدهاند، نمک ناتو را خوردند و در لبنان برایش تونل زدهاند!! چرا این ایرانیان که اینهمه کفایت دارند آب و برق تهران را تأمین نمیکنند؟ چرا بنزین از خارج وارد میکنند؟ این پرسشهائی است که تنها حضرت «هرش» میتواند به آنان پاسخ گوید. یعنی اعلام کند، این تونلها زادة نیروی اراده و ایمان و شهادت طلبی حسین وارند!
و آنگاه طرف اسرائیلی میگوید، ما در لبنان کاری میکنیم که درس عبرتی باشد برای ایران! یعنی اسرائیل نه تنها به اربابش میگوید که پدر حزب الله را در میآورد، بلکه اعلام میکند، کاری خواهد کرد که اسرائیل و یا آمریکائیها بتوانند در ایران نیز آنرا تکرار کنند!! و در این میان ایرانیها هم درس عبرت بگیرند!
و البته این امر که اسرائیل به عنوان یک کشور «مستقل و آزاد» چنین قصدی دارد، باعث آرامش خاطر مبارک بوش و کاخ سفید نیز شده! چرا که گفتهاند، بر این مژده گر جان فشانم رواست، چرا که این مژده آسایش جان ماست، یعنی ما قصد داشتیم حزبالله را تضعیف کنیم و حال دیگری بجای ما این مهم را به عهده گرفته!
ولی به دلیل پاره شدن پوزة اسرائیل در لبنان، آمریکائیها با خود گفتند، درخت گردکان به این بزرگی درخت خربزه الله و اکبر، یعنی اگر بزرگترین ارتش خاورمیانه نتوانسته از پس حزب الله، یعنی درخت گردکان برآید پس با ایران، یعنی با درخت خربزه چقدر الله و اکبر خواهد شد! سر عقل آمدند! و قرار شد در واقع ایرانیها بجای آمریکا بگویند، «مست بودیم اگر گهی خوردیم» و در مورد همه چیز «از جمله تعلیق غنیسازی مذاکره خواهیم کرد!» و در واقع اسلامگرایان ایران فریاد زدند، به روسیه بگوئید بمباران نکند بگذارد گردن آمریکا! ولی چون فایده هم نداشت، آمریکا ناچار شد همصدا با انگلیس به ایران بگوید مذاکره نمیشود، تعلیق باید گردد. چون اگر براهین هرش را بپذیریم به این نتیجهگیری میرسیم که یک عدد مثبت به توان 2 مساوی است با یک عدد منفی! یعنی باید غیرممکن را بپذیریم. چگونه است که پس از پاره شدن پوزة ارتش ناتو در منطقه توسط حزبالله که هرش و اربابانش مدعیاند از سوی ایران حمایت میشود، حکومت ایران نه تنها تقویت نشده، که نفسکشطلبیهای لاریجانی مزدور در مورد توسعة غنی سازی اورانیوم، به غلط کردیم منوچهر متکی انجامیده؟ مگر موضع ایران با شکست اسرائیل تقویت نشده؟ پس چرا علائم این تقویت، نشان از تضعیف دارد؟
در پارگراف سیزدهم، سیمور هرش همة خیالبافیهایش ر افراموش کرده، ناگهان میگوید، اسرائیلیها گفتند که «آدمربایی حزب الله فرصت خوبی برای تهاجم نظامی است!» بعد آقای هرش، گریزی هم به حماس میزند و یک حکایت دیگر به عنوان «دم روباه» در مقام بهترین شاهد به ما ارایه میدهد! در این مفهوم که، اگر حماسیها آدم دزدیدند و به سزای اعمال خود رسیدند، حال که حزب الله آدم دزدیده، «همان کار را میکنیم و همانطور که قسمتی از غزه ر ااشغال کردیم، جنوب لبنان را نیز اشغال میکنیم!» در واقع اسرائیل عزیز گویا «کدو را ندیده بود!» و فکر کرده بود که هر گردی گردو است! منظور همان جبهة نامرئی است که مانند حکایت سیندرلا یا دخترخاکسترنشین، یک ضربه به کدو وارد میکرد و هر روز موشکهای دور برد جدیدی به حزب الله تقدیم میشد! و البته به حزب الله، یا همان دخترخاکسترنشین، گفته بودند که سرساعت آتش بس را میپذیری در غیر اینصورت موشکهایت کدو خواهد شد!
در ادامة داستان سیندرلا، هرش میافزاید، البته مسائل دیگری هم در رابطه با حزب الله بود هر دو طرف به یکدیگر شلیک میکردند و تیراندازی پراکنده به راه بود!
ولی قسمت عمدة داستان سیندرلا را از زبان سخنگوی سفارت اسرائیل در واشنگتن باید شنید، «دیوید سیگل» فرمودهاند، ما نقشهای برای جنگ نداشتیم! حزب الله باعث شد ما «اغفال» شویم و به تهاجم نظامی متوسل شویم! آدم یاد زنهای جهان اسلام میافتد که برخی از آنان در سن 50 سالگی اغفال میشوند و دادگاه طرف مربوطه را مجبور میکند «اغفال شده» را به «عقد» خود در آورد. در نتیجه، حالا شورای امنیت باید حزب الله را مجبور کند تا با اسرائیل ازدواج کند، در غیر اینصورت آبروریزی خواهد شد! بالاخره جواب مردم رو چی بدیم! ولی واقعاً عجبا! چرا که چند پاراگراف بالاتر همین حضرت هرش مدعی شده بود، «این نقشه از مدتها قبل وجود داشته!»
ولی سخنان «دیوید سیگل» هیچ به مذاق اسرائیلیها خوش نیامده چون دانشگاهیان، نویسندگان و خلاصه فرهیختگان و نخبگان اسرائیلی معتقدند که رهبران اسرائیل در اینمورد تصمیم گرفتهاند و نه رهبران آمریکا ـ در یک مورد اتفاق نظر وجود داشته، و آن هم این بوده که طیف وسیعی از اسرائیلیها با این عملیات «ناگهانی» موافق بودهاند! و از اینجا نتیجه میگیریم که فرهیختگان اسرائیل هم مانند «فرهیختگان» حکومتی ایراناند! در ضمن «یوسی ملمن» خبرنگار «هاارتض» گفته، حزبالله با تحریک اسرائیل یک فرصت را ایجاد کرد برای خودش! از قضای روزگار، من هم از آغاز حملة اسرائیل در وبلاگم نوشتم که، اسرائیل در نقش زیدان ظاهر شده، و کارت قرمز را حتماً خواهد گرفت!
پس از کارت قرمز اسرائیل میرسیم به پارگراف 17 و در آن مشخص میشود که، نخستوزیر اسرائیل یک جنگ کوچک خوب میخواسته، از آنها که همیشه صورت میگرفته، و نتیجة خوب و دلپذیر هم داشته! هدف از عملیات هم پایان دادن به مزاحمتهای حزب الله «یکبار و برای همیشه بوده!» طفلک این صهیونیستها! چنان شیفتة حکایات عملیات هیتلر شدهاند که باورشان شده این داستانها واقعی است و در عمل نتیجة مطلوب هم میتوان گرفت! چه میشود کرد از قدیم گفتهاند «تره به تخمش میره و حسنی به باباش.»
و بابای حسنی، یعنی یک مسئول امنیتی آمریکائی، به هرش میگوید که، تصمیم برای عملیات وسیع قبل از تابستان گرفته شده بود، هنگامی که در بهار گروه مخابرات مراسلات جنگطلبانة حماس، خالدمشعل و حزبالله را دریافت کرد؛ خالد مشعلی که اکنون در سوریه است!
پس از نقل قول از بابای حسنی، سیمور هرش دوباره به لاف و گزاف در مورد قابلیتهای معجزه آسای ارتش اسرائیل ـ به سبک معجزات موسی در صحرای سینا مشغول میشود. و اعلام میکند، ارتش در اواخر ماه مه موفق شده بود با عصای موسی، مکالمات محرمانة مسئولین نظامی حماس را گوش کند. و آنان تلفنی گفته بودند که «بازگردیم به شیوههای ترور!» و اسرائیل معتقد بود که اگر تروریسم حماس از سوی حزب الله پشتیبانی شود خیلی بد خواهد شد، و مهمتر از همه، دشمنان یهوه، یعنی شیخ نصرالله، حماس و سوریه میخواستند شمال اسرائیل را به «آتش» بکشند!
به گفتة هرش، قبل از آدمربائی حزب الله، مسئولین اسرائیل، معجزات عصای موسی را فراموش کرده، جداگانه به واشنگتن رفتند تا چراغ سبزی برای بمباران دریافت کنند! عجب! پس آخرالامر، «اجازه» را آمریکا صادر میکند، بدون اینکه آدمربائی انجام شده باشد! چند پاراگراف بالاتر هرش همصدا با اسرائیلیها ادعا کرده بود که امریکا در این بساط دست نداشته، و اسرائیلیها هر چه برایشان «خوب باشد انجام میدهند!» در هر حال، چون اسرائیلیها نعمات الهی را فراموش کرده بودند، و بجای عصای موسی به دم آمریکائیها متوسل شدند، یهوه هم غضب کرد و به حزب الله موشک داد!
در پاراگراف 21 و 22 تقریبا همان مهملاتی را مییابید که کیهان به زبان الکن کلاهمخملیها ترجمه کرده است! و در رسانههای «مستقل» هم منعکس شده! ولی، در پاراگراف 23، هرش از قول مسئول بلندپایة موساد مدعی میشود که هیچ همزمانی با آمریکا صورت نگرفته! یعنی «خر ما از کرگی دم نداشت!» حالا که اسرائیل به این افلاس افتاده چرا میخواهد آمریکا را با خودش به چاه افلاس بیندازد؟ اصلاً اسرائیل «مستقل» است، از کسی «دستور» نمیگیرد، به آمریکا دستور هم میدهد! این همان مهملاتی است که کیهان و اصلاح طلبان ایران بلغور میکنند!
و درپاراگراف 24 به اطلاع ایرانیان میرسد که همان کسی که طراح کلیدی تهاجم بوده، همزمان بر روی طرح حمله به ایران نیز کار میکند! البته این اطلاعات به این جهت پخش میشود که اگر ناگهان روسیه چند انفجار کوچک مانند انفجار نیشابور برای ما به راه انداخت، بدانید و آگاه باشید که اسرائیلیها بودند، نه آمریکائیها! همانهائی که از پس حزب الله برنیامدهاند و همانها که به دستور آمریکا به شما اسلحه میفروختند که با ارتش «صدام کافر» بجنگید!
پاراگراف 25 همان داستان نمونهبرداری از جنگ در یوگسلاوی است. ولی، زیباترین بخش مقاله، گزافهگوئیهای «کلارک» است که همه را به کیش خود پنداشته و گفته، «ما در جنگ کوسوو هدفمان کشتن مردم نبود!» میخواستیم صربها را مجبور کنیم به جنگ پایان دهند! واقعاً عجبا! سیمور هرش با یک مقاله برای چندین جناح جنگ پرست همزمان وسیلة تبلیغات فراهم آورده! در نتیجه، پس از قرائت افاضات آقای هرش باید قبول کنیم که، تهاجم وحشیانة امریکا و هم پیمانانش در ناتو به یوگسلاوی، برای تحمیل شرایط جنگ داخلی میان صربها، کرواتها و بوسنیاکها نبوده؛ «هدف» پایان جنگ بوده! کدام جنگ؟ همان جنگی که ناتو پیشتر به راه انداخته بود تا یوگسلاوی را به شیوة «یک کشور یک مذهب» تقسیم کند؟
هرش پس از تأکید اهداف «صلح طلبانة» ناتو در کوسوو اجازه مییابد به اعتراض اروپائیها به کشتار غیرنظامیان در لبنان نیز از زبان اولمرت پاسخ دهد. البته اروپائیها اعتراضی به جنگ ندارند، ولی از آنجا که هرش باید آمریکا و خدمه اروپائیاش را از منجلاب شکست اسرائیل خارج کند، «اهود اولمرت» که افتخار مزدوری ناتو را دارد به اربابانش گفته، نه اینکه فکر کنید دخالت در کوسوو خطا بوده، ولی شما اینهمه غیر نظامی در آنجا کشتید؛ یک موشک هم توی سرتان نزدند. پس در مورد رفتار با غیرنظامیان به ما درس ندهید! البته این سخنان در رؤیای هرش ردو بدل شده، چرا که اسرائیل در عمل از این غلطها نمیتواند بکند، در ضمن اروپائیها، خود عامل تسهیلات تهاجم نظامی به لبنان بودهاند.
در پارگراف 28 «الیوت آبرامز» مشاور امنیتی به اسرائیلیها میگوید، کمی تأمل داشته باشید تا ما هم طرحی برای حمله به ایران تهیه کنیم! میدانید که طرح حمله رویائی هم خود تبدیل به یک «رویا» میشود، یعنی ارباب چند روز مهلت از نوکرش طلب میکند، و چند روز مهلت از اسرائیل کافی است که یک طرح هم برای ایران بریده و دوخته شود. البته این مهملات از جانب هیچ منبعی مورد تأیید قرار نگرفته.
و اینجاست که «دیک چنی»، به مصداق «از علی آموز اخلاص عمل» میگوید، ما میتوانیم از این حمله بیاموزیم چگونه در مورد ایران عمل کنیم! سیمور هرش همانطور که آب تطهیر بر سر آمریکا و اروپا میریزد، گلایههائی هم از سازمان امنیت ملی منعکس میکند! بر این منوال که اگر، «از آنها گله شکایتی بشود، اخراج میشوی و این "دیک چنی" ذلیل مرده چقدر بد است!»
در پارگراف 31، سیمور قصهگوی ما، میگوید که قصد امریکا و اسرائیل این است که اتحادی از سنیها در منطقه بر ضد شیعهها ایجاد کنند. ولی از طرح هلال شیعه هیچ نمیگوید! البته همة این طرحها روی کاغذ نیویورکر و با دست سیمور هرش کشیده شده. چون هلال شیعه و اتحاد میان اعراب هر دو به اختیار آمریکا و شرکایش است. ولی چقدر آمریکا از حضور غیر منتظره الفیصل و تقاضای وی برای پایان جنگ متحیر شده! ما هم باید صلح طلبی فیصل را قبول کنیم، هر چند که وی و اخلافش از این غلطها نمیکردهاند!! دلیلش هم به زعم هرش مقاومت حزب الله بوده و نه دخالت جبهه نامرئی!
به گفته هرش، بخصوص از دفتر دیک چنی اعلام شد که بهای بمباران لبنانیها گزاف است و بهتر است اسرائیل حملات خود را به زیر ساختها کاهش دهد! البته این بهای گزاف حتماً پس از سرنگونی هواپیمای اف 16 اسرائیلیها، که با امدادهای غیبی ساقط شد، از نظر آقای چنی گزاف دیده شد.
و ناگهان پس از تهدید حزب الله به شلیک موشکها به سوی تلآویو است که اسرائیل در مییابد که «نصرالله» میتواند کشور اسرائیل را با خاک یکسان کند، و به تهدیدش ممکن است عمل کند، چون اینها مانند اسرائیلیها «متمدن» نیستند، و از مردن هم هراسی ندارند! خلاصه مطلب، هرش به تبلیغ شهادت طلبی حزبالله مشغول میشود، البته از زبان یک مسئول امنیت اروپائی، همان که میگوید، اسلام و مسلمین 27 سال است در ایران شعار می دهند: ما را بکشید اسلام زنده میشود! و سپس به سوسیالیسم حزب الله در جنوب لبنان نیزاشاره میکند که چقدر «مجهز و پیشرفته» است!
در پاراگراف 37 داستان سیندرلا به اینجا میرسد که یک مسئول امنیتی ایالات متحد میگوید، اگر ایران تنگة هرمز را ببندد، یا به تأسیسات عربستان سعودی حمله کند چه خاکی به سرمان بریزیم، نفت بشکهای صد دلار بخریم؟!
و بعد از قول یک کارشناس امور نظامی که از قضای روزگار نامش «ولی نصر» است و نه ولیعصر، میافزاید، ایران در این جنگ سلاح های جدید خودرا آزمایش میکند! البته هرش نمیگوید که آمریکا از طریق مزدوران اسرائیلیاش در لبنان به همین کار مشغول شده! و در راستای همان نعل وارونه زدنهای هرش، سیاست ایجاد بحران در خاورمیانه را که طرح آمریکاست به حکومت سرسپردة ایران نسبت میدهد! نمیدانم چرا، ولی صحبتهای این نصر، متخصص نظامی، مرا به یاد سخنان آن نصر، متخصصص استحمار فرهنگی می اندازد! هر دو به «قلب» واقعیت مشغولاند، یکی در عرصة سیاسی و دیگری در عرصه فرهنگ!
شاید به همین دلیل است که نصر، متخصص استحمار فرهنگی، بلافاصله درپاراگراف 39 ظهور میکند و به اربابان آمریکائیاش هشدار میدهد که، «دستم به دامنتان اگر شما هم به ایران حمله کنید احمدی نژاد مثل نصرالله محبوب میشود!» البته ما به نصر و سیمور هرش اطمینان میدهیم که آمریکا به هیچ ترتیبی نخواهد توانست محبوبیت برای احمدی نژاد منفور و شرکای اصلاحطلبش دست و پا کند. در ضمن به اربابان نصر یادآوری میکنیم که اختیار حاکمیت سرسپردة ایران به دست ناتو است. و همانطور که کارد دسته خود را نمیبرد، مزدوران ناتو در ایران نیز منافع اربابان را نه در عربستان سعودی و نه در هیچ نقطه دیگر به خطر نخواهند انداخت، اگر شده ملت ایران را تمام و کمال نابود کنند منافع ارباب محفوظ خواهد ماند!
بررسی هشت پارگراف بعدی را به این مهم محدود میکنم: هرش ادعا کرده رایس مخالف جنگ بوده و قصد مذاکره با سوریه را نیز داشته است، ولی چنی و آبرامز نگذاشتهاند رایس صلح برقرار کند! و همین باعث شده کمپ رایس «صلح طلب» تضعیف شود! واقعاً هر دم از این باغ بری میرسد! در تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان، رایس طرفدار صلح بوده، چنی و آبرامز طرفدار جنگ بودهاند، اسرائیل مفتضح این جنگ شده، و آن وقت بجای اینکه رایس تقویت شود چون در کمپ طرفداران جنگ نبوده، و نتیجه تهاجم حق را به وی داده، تضعیف شده! بر اساس کدام منطق، منطق وارونه؟
این مختصری است، تقدیم به «فرهیختگان» ایرانی، که هر مهملی را آمریکائیها، به کمک دستگاه تبلیغاتی عریض و طویل خود میتوانند به خوردشان بدهند. ایرانیانی که نه تنها این مهملات را با اشتهای فراوان میل میکنند، که آنها را «خوشمزه» هم مییابند! بله، علف به دهان بزی باید خوش آید، نه اینکه منطقی در کار باشد ! بز را با منطق چه کار؟!
سیمور هرش در مقالهای طویل در رسانه «نیویورکر»، به امر مقدس شیره مالیدن به سر عوامالناس پرداخته و گویا در اینکار موفق هم بوده. چرا که از کیهان، ارگان کوکلوکسکلانها در ایران، تا سایتهای «مستقل» و تماماً «دموکراسی!»، همه و همه پریشانگوئیهای وی را به عنوان «آیات الهی» منعکس کردهاند. وقتی یک خبرنگار پوسیدة آمریکائی «مقاله» مینویسد هیچ ایرانی به خود اجازة تأمل و بررسی آنرا نمیدهد. مقاله به زبان «خداوند»، یعنی زبان انگلیسی است، و در رسانة خداوند در کعبة بندگان جهان سوم، شهر نیویورک منتشر شده، نامش را هم از همین مکان مقدس گرفته: نیویورکر! چگونه یک ایرانی به خود اجازه دهد، مقالة خداوند را «تحلیل» کند؟! مگر پس ا ز27 سال اسلام استعماری کسی چنین جسارتی میتواند داشته باشد؟ مگر ایرانیان «فرهیخته» و اوپوزسیونچیهای «مستقل»، که همگی عمر سیاسی خود را به «نقد و بررسی» افاضات پاسدار و آخوند صرف کردهاند، میتوانند در مورد کلام خداوند تردیدی به خود راه دهند؟! هرگز! سیمور هرش، به اضافة نیویورکر، به اضافة تبلیغ غیرمستقیم برای صهیونیسم مذهبی، اسلام و حکومت سرسپردة ایران، مساوی است با خداوند؛ اوامر خداوند جای بحث ندارد، و باید بیچون و چرا پذیرفته شود. ولی از آنجا که من در این میان خداوند ندارم، پاراگراف به پاراگراف مقالة خداوند مزدوران آمریکا را بررسی میکنم، تا پرده از تزویر و بیمایگی او و اوپوزیسونچیها برافتد! همانها که پس از لگدی که جبهة نامرئی به پوزة ناتو در لبنان زد، پس از چند سال سینه زدن زیر علم آمریکا، خاتمی و ساواک، ناگهان متوجه شدهاند که آن پاسدار بیسرو پا که دوره راه افتاده، همان حرفهای خمینی را تکرار میکند! بله مقصود همانهائی است که میگویند، «عجب، ای دل غافل! دیدید آمریکا و انگلیس و ... دارند ما را اغفال میکنند! ما تماشاچی نیستیم! و ...» بقیة داستان! حال بازگردیم به تبلیغات «خر رنگکنی» به شیوة نیویورکر و خبرنگار جنجالی و «حقیقتپرور» آن، حضرت سیمور هرش!
در پارگراف اول، سیمور هرش یک «نیمه واقعیت» را به عنوان دلیل جنگ ارائه میدهد. وی بدون ذکری از آدمربائی اسرائیلیها، که قبل از ربوده شدن نظامیهای اسرائیلی رخ داده و نوام چامسکی هم به آن اشاره داشته، به ربوده شدن دو نظامی اسرائیل اشاره میکند. و به دنبال همین «نیمه واقعیت» یک دروغ شاخدار هم به خورد خوانندگان میدهد، یعنی میگوید، جرج بوش در نشست سنپترزبورگ فرموده حالا روشن شد چرا صلح در خاور میانه وجود ندارد!
در اینکه جرج بوش مانند اسلافش «کودن» است، شکی نداریم، ولی رؤسای جمهور آمریکا موجودیت خود را مدیون جنگ و کشتارند و نمیتوانند از موافقت با جنگ و یا تشویق درگیریها «شرمنده» باشند. همانطور که طی تهاجم وحشیانة اخیر اسرائیل به لبنان و دیگر تهاجماتاش شاهد بودیم، حمایت ارباب آمریکائی از صهیونیستهای جنایتکار و جنگافروز هرگز دریغ نشده.
در پاراگراف دوم، هرش میگوید که جرج بوش و دیک چنی معتقد بودهاند، اگر اسرائیل به «حزب الله» حمله کند، آمریکا تقویت میشود و میتواند حساب ایرانیها را هم برسد . این اظهارات، با در نظر گرفتن شرکت مستقیم خلبانان آمریکائی در حمله به لبنان، که چند ساعت پیش علنی شد، کمی عجیب به نظر میرسد. شاید جرج بوش، خلبانان را برای کارآموزی به اسرائیل اعزام کرده بوده، تا یک حملة «دستگرمی» در لبنان صورت دهند، و پس از کسب مهارتهای لازم در عملیات هوائی بر ضد ایران نیز گل بکارند!
در پاراگراف سوم، بر پایة دروغ شاخدار قبلی یک دروغ شاخدارتر ساخته میشود، حاکی از اینکه یک مأمور امنیتی و مشاور «کنست» در امور امنیتی، به نام شاباتی شاویت گفته، «ما هرچه برایمان مفید باشد انجام میدهیم!» حضور سیمور هرش، رنگرز ماهر باید عرض شود که، صهیونیستها موظف به اجرای دستورات ارباباند، نه انجام هر چه خودشان درست تشخیص میدهند. برای نمونه، بهتر است به مذاکرات اسرائیل فلسطین، در سال 91 تحت نظر جیمز بیکر مراجعه شود که، در دسترس عموم نیز قرار دارد و بر اکران تلویزیونهای آمریکا هم نقش بسته. یادمان نرفته که، جیمز بیکر طی این مذاکرات به نماینده اسرائیل که با ترس و لرز گفت، «شما صحبتتان را تمام نکردهاید»، چگونه تشر زد که، «من صحبتم را خودم تمام میکنم نه به دستور تو!» این مختصر صرفاً جهت روشن شدن روابط ارباب و رعیتی میان «قدر قدرتهای اسرائیل» و اربابانشان بود.
پارگراف چهارم یک لیست کامل از سلاحهائی ارائه میدهد که گویا ایران، البته بدون اجازه اربابان آمریکائیش، در «اختیار» حزبالله گذاشته. باز هم برای روشن شدن اذهان «شوت و پرتها» باید به یک نکتة کوچک اشاره شود: خرید و فروش سلاح در بازار رسمی و در بازار سیاه تحت کنترل دولتهاست. در دورة جنگ ایران و عراق، که قطعات یدکی فانتومها به ایران فروخته نمیشد، دولت وقت چکسلواکی که هنوز در «اردوگاه کفر» بود پیشنهاد کرد، که به قیمت مناسب میتواند قطعات مورد نیاز را در اختیار ایران قرار دهد. ولی دولت «ضدامپریالیستی» مهندس موسوی از آنجا که دست بر قضا، مزدور آمریکا هم بود نپذیرفت! باز هم این مختصر جهت یادآوری به «فدائیان» سیمور هرش است تا هنگام مطالعة دروغهای شاخدار «خبرپرداز» نیویورکر هر چه را که میخوانند، واقعیت نپندارند.
به همچنین است در مورد پارگراف پنجم که، سیمور هرش در آن ادعا میکند، دولت اسرائیل نقشه جنگ را از قبل داشته و به بوش هم گفته! اولاً طرح جنگ را آمریکا تهیه میکند؛ اسرائیل مجری است! در نتیجه، اسرائیل به بوش اطلاع نمیدهد، پنتاگون به اسرائیل ابلاغ میکند، اسرائیل هم اجر امیکند، بدون چون و چرا. ولی از آنجا که پس از چندین دروغ شاخدار مسلسل، کاخ دروغگوئی فرو میریزد، سیمور هرش هم در اینجا یک «پشتک واروی» خبرنگارانه میزند تا بتواند از اصل، جریان را «وارونه» جلوه دهد.
پس از «پشتک وارو» در پارگراف قبلی، در پاراگراف ششم هم سیمور هرش یک پشتک وارو در عرصة سیاست منطقه میزند: تهدید روسیه بر ضد ایران را تهدید آمریکا بر ضد ایران جلوه میدهد، و میفرماید، در صورت دخالت نظامی در ایران حزب الله میتوانست با موشکهایش به اسرائیل حمله کند! حتماً استدلال این است که، حزب الله هم مثل دولت ایران مستقل و ضدامپریالیست است، پس هر جا عشقش بکشد «حمله» میکند! به ویژه که طی جنگ 33 روزة اخیر، هیچ موشک «حزباللهی» به آنجا که باید: تلآویو، اصابت نکرد!
به دنبال این دروغها و پشتک واروها، سیمور هرش ناگهان از طناب بندبازی که خودش آویزان کرده، پرت میشود پائین تا نفسی تازه کند؛ به کلی منکر اصل قضیه میشود، و در پارگراف هفتم میگوید، «دولت آمریکا در جریان حمله هوائی به لبنان نبود!»
و در پاراگراف بعد، پس از رفع خستگی، دروغهای شاخدار از نو آغاز میشود، و «راوی واقعیات» به اینجا میرسد که، بله اسرائیل و آمریکا دههها با هم همکاری و مشاورة نظامی داشتهاند و اسرائیل تحت فشار آمریکا طرحی برای حمله به ایران هم در دست داشته!
و از پارگراف نهم است که این داستان تخیلی عملاً «افسانه» میشود. سیمور هرش که اکنون در نقش یک «پری جادوئی» ظاهر شده میگوید، مسئله این بود که چگونه به تأسیساتی حمله شود که حزب الله با مشاورة مهندسین ایرانی ساخته بوده! واقعاً این ایرانیان از زمان براندازی 22 بهمن، چه پیشرفتهائی در همة امور علمی، غسل، طهارت، فرهنگ و فعالیتهای نظامی داشتهاند! و چقدر نمک ناشناس هم شدهاند، نمک ناتو را خوردند و در لبنان برایش تونل زدهاند!! چرا این ایرانیان که اینهمه کفایت دارند آب و برق تهران را تأمین نمیکنند؟ چرا بنزین از خارج وارد میکنند؟ این پرسشهائی است که تنها حضرت «هرش» میتواند به آنان پاسخ گوید. یعنی اعلام کند، این تونلها زادة نیروی اراده و ایمان و شهادت طلبی حسین وارند!
و آنگاه طرف اسرائیلی میگوید، ما در لبنان کاری میکنیم که درس عبرتی باشد برای ایران! یعنی اسرائیل نه تنها به اربابش میگوید که پدر حزب الله را در میآورد، بلکه اعلام میکند، کاری خواهد کرد که اسرائیل و یا آمریکائیها بتوانند در ایران نیز آنرا تکرار کنند!! و در این میان ایرانیها هم درس عبرت بگیرند!
و البته این امر که اسرائیل به عنوان یک کشور «مستقل و آزاد» چنین قصدی دارد، باعث آرامش خاطر مبارک بوش و کاخ سفید نیز شده! چرا که گفتهاند، بر این مژده گر جان فشانم رواست، چرا که این مژده آسایش جان ماست، یعنی ما قصد داشتیم حزبالله را تضعیف کنیم و حال دیگری بجای ما این مهم را به عهده گرفته!
ولی به دلیل پاره شدن پوزة اسرائیل در لبنان، آمریکائیها با خود گفتند، درخت گردکان به این بزرگی درخت خربزه الله و اکبر، یعنی اگر بزرگترین ارتش خاورمیانه نتوانسته از پس حزب الله، یعنی درخت گردکان برآید پس با ایران، یعنی با درخت خربزه چقدر الله و اکبر خواهد شد! سر عقل آمدند! و قرار شد در واقع ایرانیها بجای آمریکا بگویند، «مست بودیم اگر گهی خوردیم» و در مورد همه چیز «از جمله تعلیق غنیسازی مذاکره خواهیم کرد!» و در واقع اسلامگرایان ایران فریاد زدند، به روسیه بگوئید بمباران نکند بگذارد گردن آمریکا! ولی چون فایده هم نداشت، آمریکا ناچار شد همصدا با انگلیس به ایران بگوید مذاکره نمیشود، تعلیق باید گردد. چون اگر براهین هرش را بپذیریم به این نتیجهگیری میرسیم که یک عدد مثبت به توان 2 مساوی است با یک عدد منفی! یعنی باید غیرممکن را بپذیریم. چگونه است که پس از پاره شدن پوزة ارتش ناتو در منطقه توسط حزبالله که هرش و اربابانش مدعیاند از سوی ایران حمایت میشود، حکومت ایران نه تنها تقویت نشده، که نفسکشطلبیهای لاریجانی مزدور در مورد توسعة غنی سازی اورانیوم، به غلط کردیم منوچهر متکی انجامیده؟ مگر موضع ایران با شکست اسرائیل تقویت نشده؟ پس چرا علائم این تقویت، نشان از تضعیف دارد؟
در پارگراف سیزدهم، سیمور هرش همة خیالبافیهایش ر افراموش کرده، ناگهان میگوید، اسرائیلیها گفتند که «آدمربایی حزب الله فرصت خوبی برای تهاجم نظامی است!» بعد آقای هرش، گریزی هم به حماس میزند و یک حکایت دیگر به عنوان «دم روباه» در مقام بهترین شاهد به ما ارایه میدهد! در این مفهوم که، اگر حماسیها آدم دزدیدند و به سزای اعمال خود رسیدند، حال که حزب الله آدم دزدیده، «همان کار را میکنیم و همانطور که قسمتی از غزه ر ااشغال کردیم، جنوب لبنان را نیز اشغال میکنیم!» در واقع اسرائیل عزیز گویا «کدو را ندیده بود!» و فکر کرده بود که هر گردی گردو است! منظور همان جبهة نامرئی است که مانند حکایت سیندرلا یا دخترخاکسترنشین، یک ضربه به کدو وارد میکرد و هر روز موشکهای دور برد جدیدی به حزب الله تقدیم میشد! و البته به حزب الله، یا همان دخترخاکسترنشین، گفته بودند که سرساعت آتش بس را میپذیری در غیر اینصورت موشکهایت کدو خواهد شد!
در ادامة داستان سیندرلا، هرش میافزاید، البته مسائل دیگری هم در رابطه با حزب الله بود هر دو طرف به یکدیگر شلیک میکردند و تیراندازی پراکنده به راه بود!
ولی قسمت عمدة داستان سیندرلا را از زبان سخنگوی سفارت اسرائیل در واشنگتن باید شنید، «دیوید سیگل» فرمودهاند، ما نقشهای برای جنگ نداشتیم! حزب الله باعث شد ما «اغفال» شویم و به تهاجم نظامی متوسل شویم! آدم یاد زنهای جهان اسلام میافتد که برخی از آنان در سن 50 سالگی اغفال میشوند و دادگاه طرف مربوطه را مجبور میکند «اغفال شده» را به «عقد» خود در آورد. در نتیجه، حالا شورای امنیت باید حزب الله را مجبور کند تا با اسرائیل ازدواج کند، در غیر اینصورت آبروریزی خواهد شد! بالاخره جواب مردم رو چی بدیم! ولی واقعاً عجبا! چرا که چند پاراگراف بالاتر همین حضرت هرش مدعی شده بود، «این نقشه از مدتها قبل وجود داشته!»
ولی سخنان «دیوید سیگل» هیچ به مذاق اسرائیلیها خوش نیامده چون دانشگاهیان، نویسندگان و خلاصه فرهیختگان و نخبگان اسرائیلی معتقدند که رهبران اسرائیل در اینمورد تصمیم گرفتهاند و نه رهبران آمریکا ـ در یک مورد اتفاق نظر وجود داشته، و آن هم این بوده که طیف وسیعی از اسرائیلیها با این عملیات «ناگهانی» موافق بودهاند! و از اینجا نتیجه میگیریم که فرهیختگان اسرائیل هم مانند «فرهیختگان» حکومتی ایراناند! در ضمن «یوسی ملمن» خبرنگار «هاارتض» گفته، حزبالله با تحریک اسرائیل یک فرصت را ایجاد کرد برای خودش! از قضای روزگار، من هم از آغاز حملة اسرائیل در وبلاگم نوشتم که، اسرائیل در نقش زیدان ظاهر شده، و کارت قرمز را حتماً خواهد گرفت!
پس از کارت قرمز اسرائیل میرسیم به پارگراف 17 و در آن مشخص میشود که، نخستوزیر اسرائیل یک جنگ کوچک خوب میخواسته، از آنها که همیشه صورت میگرفته، و نتیجة خوب و دلپذیر هم داشته! هدف از عملیات هم پایان دادن به مزاحمتهای حزب الله «یکبار و برای همیشه بوده!» طفلک این صهیونیستها! چنان شیفتة حکایات عملیات هیتلر شدهاند که باورشان شده این داستانها واقعی است و در عمل نتیجة مطلوب هم میتوان گرفت! چه میشود کرد از قدیم گفتهاند «تره به تخمش میره و حسنی به باباش.»
و بابای حسنی، یعنی یک مسئول امنیتی آمریکائی، به هرش میگوید که، تصمیم برای عملیات وسیع قبل از تابستان گرفته شده بود، هنگامی که در بهار گروه مخابرات مراسلات جنگطلبانة حماس، خالدمشعل و حزبالله را دریافت کرد؛ خالد مشعلی که اکنون در سوریه است!
پس از نقل قول از بابای حسنی، سیمور هرش دوباره به لاف و گزاف در مورد قابلیتهای معجزه آسای ارتش اسرائیل ـ به سبک معجزات موسی در صحرای سینا مشغول میشود. و اعلام میکند، ارتش در اواخر ماه مه موفق شده بود با عصای موسی، مکالمات محرمانة مسئولین نظامی حماس را گوش کند. و آنان تلفنی گفته بودند که «بازگردیم به شیوههای ترور!» و اسرائیل معتقد بود که اگر تروریسم حماس از سوی حزب الله پشتیبانی شود خیلی بد خواهد شد، و مهمتر از همه، دشمنان یهوه، یعنی شیخ نصرالله، حماس و سوریه میخواستند شمال اسرائیل را به «آتش» بکشند!
به گفتة هرش، قبل از آدمربائی حزب الله، مسئولین اسرائیل، معجزات عصای موسی را فراموش کرده، جداگانه به واشنگتن رفتند تا چراغ سبزی برای بمباران دریافت کنند! عجب! پس آخرالامر، «اجازه» را آمریکا صادر میکند، بدون اینکه آدمربائی انجام شده باشد! چند پاراگراف بالاتر هرش همصدا با اسرائیلیها ادعا کرده بود که امریکا در این بساط دست نداشته، و اسرائیلیها هر چه برایشان «خوب باشد انجام میدهند!» در هر حال، چون اسرائیلیها نعمات الهی را فراموش کرده بودند، و بجای عصای موسی به دم آمریکائیها متوسل شدند، یهوه هم غضب کرد و به حزب الله موشک داد!
در پاراگراف 21 و 22 تقریبا همان مهملاتی را مییابید که کیهان به زبان الکن کلاهمخملیها ترجمه کرده است! و در رسانههای «مستقل» هم منعکس شده! ولی، در پاراگراف 23، هرش از قول مسئول بلندپایة موساد مدعی میشود که هیچ همزمانی با آمریکا صورت نگرفته! یعنی «خر ما از کرگی دم نداشت!» حالا که اسرائیل به این افلاس افتاده چرا میخواهد آمریکا را با خودش به چاه افلاس بیندازد؟ اصلاً اسرائیل «مستقل» است، از کسی «دستور» نمیگیرد، به آمریکا دستور هم میدهد! این همان مهملاتی است که کیهان و اصلاح طلبان ایران بلغور میکنند!
و درپاراگراف 24 به اطلاع ایرانیان میرسد که همان کسی که طراح کلیدی تهاجم بوده، همزمان بر روی طرح حمله به ایران نیز کار میکند! البته این اطلاعات به این جهت پخش میشود که اگر ناگهان روسیه چند انفجار کوچک مانند انفجار نیشابور برای ما به راه انداخت، بدانید و آگاه باشید که اسرائیلیها بودند، نه آمریکائیها! همانهائی که از پس حزب الله برنیامدهاند و همانها که به دستور آمریکا به شما اسلحه میفروختند که با ارتش «صدام کافر» بجنگید!
پاراگراف 25 همان داستان نمونهبرداری از جنگ در یوگسلاوی است. ولی، زیباترین بخش مقاله، گزافهگوئیهای «کلارک» است که همه را به کیش خود پنداشته و گفته، «ما در جنگ کوسوو هدفمان کشتن مردم نبود!» میخواستیم صربها را مجبور کنیم به جنگ پایان دهند! واقعاً عجبا! سیمور هرش با یک مقاله برای چندین جناح جنگ پرست همزمان وسیلة تبلیغات فراهم آورده! در نتیجه، پس از قرائت افاضات آقای هرش باید قبول کنیم که، تهاجم وحشیانة امریکا و هم پیمانانش در ناتو به یوگسلاوی، برای تحمیل شرایط جنگ داخلی میان صربها، کرواتها و بوسنیاکها نبوده؛ «هدف» پایان جنگ بوده! کدام جنگ؟ همان جنگی که ناتو پیشتر به راه انداخته بود تا یوگسلاوی را به شیوة «یک کشور یک مذهب» تقسیم کند؟
هرش پس از تأکید اهداف «صلح طلبانة» ناتو در کوسوو اجازه مییابد به اعتراض اروپائیها به کشتار غیرنظامیان در لبنان نیز از زبان اولمرت پاسخ دهد. البته اروپائیها اعتراضی به جنگ ندارند، ولی از آنجا که هرش باید آمریکا و خدمه اروپائیاش را از منجلاب شکست اسرائیل خارج کند، «اهود اولمرت» که افتخار مزدوری ناتو را دارد به اربابانش گفته، نه اینکه فکر کنید دخالت در کوسوو خطا بوده، ولی شما اینهمه غیر نظامی در آنجا کشتید؛ یک موشک هم توی سرتان نزدند. پس در مورد رفتار با غیرنظامیان به ما درس ندهید! البته این سخنان در رؤیای هرش ردو بدل شده، چرا که اسرائیل در عمل از این غلطها نمیتواند بکند، در ضمن اروپائیها، خود عامل تسهیلات تهاجم نظامی به لبنان بودهاند.
در پارگراف 28 «الیوت آبرامز» مشاور امنیتی به اسرائیلیها میگوید، کمی تأمل داشته باشید تا ما هم طرحی برای حمله به ایران تهیه کنیم! میدانید که طرح حمله رویائی هم خود تبدیل به یک «رویا» میشود، یعنی ارباب چند روز مهلت از نوکرش طلب میکند، و چند روز مهلت از اسرائیل کافی است که یک طرح هم برای ایران بریده و دوخته شود. البته این مهملات از جانب هیچ منبعی مورد تأیید قرار نگرفته.
و اینجاست که «دیک چنی»، به مصداق «از علی آموز اخلاص عمل» میگوید، ما میتوانیم از این حمله بیاموزیم چگونه در مورد ایران عمل کنیم! سیمور هرش همانطور که آب تطهیر بر سر آمریکا و اروپا میریزد، گلایههائی هم از سازمان امنیت ملی منعکس میکند! بر این منوال که اگر، «از آنها گله شکایتی بشود، اخراج میشوی و این "دیک چنی" ذلیل مرده چقدر بد است!»
در پارگراف 31، سیمور قصهگوی ما، میگوید که قصد امریکا و اسرائیل این است که اتحادی از سنیها در منطقه بر ضد شیعهها ایجاد کنند. ولی از طرح هلال شیعه هیچ نمیگوید! البته همة این طرحها روی کاغذ نیویورکر و با دست سیمور هرش کشیده شده. چون هلال شیعه و اتحاد میان اعراب هر دو به اختیار آمریکا و شرکایش است. ولی چقدر آمریکا از حضور غیر منتظره الفیصل و تقاضای وی برای پایان جنگ متحیر شده! ما هم باید صلح طلبی فیصل را قبول کنیم، هر چند که وی و اخلافش از این غلطها نمیکردهاند!! دلیلش هم به زعم هرش مقاومت حزب الله بوده و نه دخالت جبهه نامرئی!
به گفته هرش، بخصوص از دفتر دیک چنی اعلام شد که بهای بمباران لبنانیها گزاف است و بهتر است اسرائیل حملات خود را به زیر ساختها کاهش دهد! البته این بهای گزاف حتماً پس از سرنگونی هواپیمای اف 16 اسرائیلیها، که با امدادهای غیبی ساقط شد، از نظر آقای چنی گزاف دیده شد.
و ناگهان پس از تهدید حزب الله به شلیک موشکها به سوی تلآویو است که اسرائیل در مییابد که «نصرالله» میتواند کشور اسرائیل را با خاک یکسان کند، و به تهدیدش ممکن است عمل کند، چون اینها مانند اسرائیلیها «متمدن» نیستند، و از مردن هم هراسی ندارند! خلاصه مطلب، هرش به تبلیغ شهادت طلبی حزبالله مشغول میشود، البته از زبان یک مسئول امنیت اروپائی، همان که میگوید، اسلام و مسلمین 27 سال است در ایران شعار می دهند: ما را بکشید اسلام زنده میشود! و سپس به سوسیالیسم حزب الله در جنوب لبنان نیزاشاره میکند که چقدر «مجهز و پیشرفته» است!
در پاراگراف 37 داستان سیندرلا به اینجا میرسد که یک مسئول امنیتی ایالات متحد میگوید، اگر ایران تنگة هرمز را ببندد، یا به تأسیسات عربستان سعودی حمله کند چه خاکی به سرمان بریزیم، نفت بشکهای صد دلار بخریم؟!
و بعد از قول یک کارشناس امور نظامی که از قضای روزگار نامش «ولی نصر» است و نه ولیعصر، میافزاید، ایران در این جنگ سلاح های جدید خودرا آزمایش میکند! البته هرش نمیگوید که آمریکا از طریق مزدوران اسرائیلیاش در لبنان به همین کار مشغول شده! و در راستای همان نعل وارونه زدنهای هرش، سیاست ایجاد بحران در خاورمیانه را که طرح آمریکاست به حکومت سرسپردة ایران نسبت میدهد! نمیدانم چرا، ولی صحبتهای این نصر، متخصص نظامی، مرا به یاد سخنان آن نصر، متخصصص استحمار فرهنگی می اندازد! هر دو به «قلب» واقعیت مشغولاند، یکی در عرصة سیاسی و دیگری در عرصه فرهنگ!
شاید به همین دلیل است که نصر، متخصص استحمار فرهنگی، بلافاصله درپاراگراف 39 ظهور میکند و به اربابان آمریکائیاش هشدار میدهد که، «دستم به دامنتان اگر شما هم به ایران حمله کنید احمدی نژاد مثل نصرالله محبوب میشود!» البته ما به نصر و سیمور هرش اطمینان میدهیم که آمریکا به هیچ ترتیبی نخواهد توانست محبوبیت برای احمدی نژاد منفور و شرکای اصلاحطلبش دست و پا کند. در ضمن به اربابان نصر یادآوری میکنیم که اختیار حاکمیت سرسپردة ایران به دست ناتو است. و همانطور که کارد دسته خود را نمیبرد، مزدوران ناتو در ایران نیز منافع اربابان را نه در عربستان سعودی و نه در هیچ نقطه دیگر به خطر نخواهند انداخت، اگر شده ملت ایران را تمام و کمال نابود کنند منافع ارباب محفوظ خواهد ماند!
بررسی هشت پارگراف بعدی را به این مهم محدود میکنم: هرش ادعا کرده رایس مخالف جنگ بوده و قصد مذاکره با سوریه را نیز داشته است، ولی چنی و آبرامز نگذاشتهاند رایس صلح برقرار کند! و همین باعث شده کمپ رایس «صلح طلب» تضعیف شود! واقعاً هر دم از این باغ بری میرسد! در تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان، رایس طرفدار صلح بوده، چنی و آبرامز طرفدار جنگ بودهاند، اسرائیل مفتضح این جنگ شده، و آن وقت بجای اینکه رایس تقویت شود چون در کمپ طرفداران جنگ نبوده، و نتیجه تهاجم حق را به وی داده، تضعیف شده! بر اساس کدام منطق، منطق وارونه؟
این مختصری است، تقدیم به «فرهیختگان» ایرانی، که هر مهملی را آمریکائیها، به کمک دستگاه تبلیغاتی عریض و طویل خود میتوانند به خوردشان بدهند. ایرانیانی که نه تنها این مهملات را با اشتهای فراوان میل میکنند، که آنها را «خوشمزه» هم مییابند! بله، علف به دهان بزی باید خوش آید، نه اینکه منطقی در کار باشد ! بز را با منطق چه کار؟!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت