...
میگویندخرد را کرانه نیست. ولی بر بیشرمی و حماقت هم حد و مرزی نمیتوان یافت. ایندو صفت «بدون مرز»، مشخصة دستاربندان حکومت ایران است. شرکت محمد خاتمی در سریال «کاسه لیسی» و «گدائی ز در خانه شاه»، که مدتی است در ایالات متحد آغاز شده، دیروز به حساسترین نقطة خود رسید. سایت خبرپراکنی بیبیسی در مورد سخنرانی محمد خاتمی در هتل ماریوت شهر آرلینگتون مینویسد:
«خاتمی،دیروز، با محکوم کردن عملیات یازده سپتامبر اظهار داشت «کشتار غیر نظامیان [...] عملی غیر اخلاقی است و هیچکس با عمل غیراخلاقی به بهشت نمیرود [...] آنهایی که مردم را میکشند [...] اگر خود را مسلمان معرفی میکنند دروغ میگویند»
همة این پریشانگوئیها تقصیر هتل ماریوت است! محمد خاتمی، که مانند همة «اسلام و مسلمین»، اهل تجمل نیست، با دیدن هتل ماریوت، مانند زلیخا که با دیدن یوسف هوش از سرش پرید، تعادلش در هم ریخت و گذشتة درخشان خویش را بکلی فراموش کرده، از کشتن غیرنظامیان شدیدا انتقاد فرمود! لازم به یادآوری است که جمال هتل ماریوت چنان خیره کننده بود که مخالفان خاتمی نیز، مانند همسران بزرگان مصر که تا چشمشان به جمال بیمثال یوسف افتاد و بجای بریدن ترنج دستانشان را بریدند، تظاهرات را فراموش کردند! البته دلیل این فراموشی به جز جلال و جبروت هتل ماریوت، سخنان جرج بوش هم بود. جرج بوش دوم در مصاحبه با وال ستریت جورنال فرمودهاند:
«شخصا دستور صدور روادید برای خاتمی را صادر کرده چون علاقه داشته است بداند او چه حرفهايی برای گفتن دارد.»
این نخستین بار است که کسی علاقمند میشود سخنان «پیشقراول فاشیسم» در ایران را بشنود! و باز هم این نخستین بار است که کسی چنین هالو و شوت و پرت است که میپندارد امثال خاتمی حرفی هم برای گفتن دارند. همه میدانند که در تمام کشورهای جهان، حتی در حاکمیت «تحجرـتوحش» ایران، سخنان مقامات رسمی، ابراز عقاید شخصی نیست. همانطور که برای ریاست جمهوری گاوچرانها نیز متن سخنرانیها را دیگران تهیه میکنند. برای نویسندة این سطور روشن نیست چرا کارمندان سازمان سیا ترجمة چند نمونه سخنرانیهای نفسکش طلبی را، که خود برای خاتمی تهیه کرده بودند، در اختیار رئیس جمهورشان قرار ندادهاند تا محمدخاتمی چنین سیرک نفرت آوری را در آمریکا به راه نیندازد، و آبروی نداشته حاکمیت توحش را بیش از این بر باد ندهد؟ حتماً اینهم یکی از توطئهها بر ضد اسلام و مسلمین باید باشد! چون خاتمی هر چه بیشتر سخنپراکنی میکند افتضاح بیشتری به بار میآورد! مقام فرهیختة حاکمیت «تحجرـ توحش»، که هنوز نمیداند ملت ایران بیش از یک سده است قربانی استعمار شده، در یکی از سخنرانیهایش در ولایت گاوچرانها، گفته ملت ایران استبدادزده است! و البته خودش را هم عضوی از این ملت ایران ندیده! چون واقعیت این است که امثال خاتمی، از اعضای ملل سرکوب، چپاول و کشتارند و هیچ ارتباطی با ملت ایران نمیتوانند داشته باشند. ولی اینکه جرج بوش چنین پرت باشد که خواهان شنیدن سخنان خاتمی شود، جای هیچگونه تعجبی ندارد! اگر جرج بوش چنین خصوصیاتی نداشت برای ریاست جمهوری آمریکا مناسب نمیبود! ولی اگر پست ریاست جمهوری ایالات متحد، نیاز به درک و فهم ندارد، مقام رهبری در ایران نیازمند حماقت محض است! برای درک این مهم بهتر است نگاهی به آفتاب نیوز مورخ هم امروز بیندازیم که از بازگشائی مجدد پرونده ترور رجائی و با هنر در مقر نخست وزیری خبر میدهد.
همانطور که میدانیم، روز هشتم شهریورماه 1360، حدود دو ماه پس از بمبگذاری در مقر حزب جمهوری اسلامی، باهنر نخست وزیر، و رجائی، رئیس جمهور وقت در پی انفجار بمب در مقر نخست وزیری به قتل رسیدند. هنگامی که رادیو تهران این خبر را پخش کرد، عنوان شد که بمب در کیف دستی فردی به نام کشمیری جاسازی شده بود و خود وی نیز جزو شهدای نخست وزیری است. ولی مدتی بعد معلوم شد «شهید کشمیری» از ایران خارج شده! و رادیو حکومتی ایران هم اعلام داشت کشمیری از اعضای مجاهدین خلق بوده! آنروزها همه تصفیهها را به حساب مجاهدین خلق مینوشتند و در مقابل هر بمبگذاری، رادیو دستاربندان اعلام میکرد کار، کار مجاهدین بوده، سپس قلع و قمع و بازداشت آغاز میشد! و البته در بین آنان که بازداشت میشدند غیر مجاهدین هم فراوان بودند! حال بازگردیم به بمبگذاری در مقر نخست وزیری.
علیرغم ابهامات فراوان در مورد این بمبگذاری، پروندة این ترور نیز مانند بقیة ترورها در ایران مختومه اعلام شد و خلاصة مطلب هیچ نتیجة ملموسی به جز شعار، ارعاب و سرکوب به بار نیاورد. در 25 سالی که از ماجرا میگذرد، گروه مؤتلفه، یعنی همان کلاه مخملیهای تیغ کش جنوب شهر تهران، که دست در دست شعبان بیمخها و نواب صفویها در راه پیشرفت اسلام میکوشند، بارها و بارها، بطور تلویحی اعلام کرده که دست اندرکاران این پرونده، یعنی بهزاد نبوی، پاسدار محسن سازگارا، خسرو تهرانی و چند پادوی دیگر ساواک، به عمد مرگ دروغین کشمیری را اعلام کردهاند تا وی بتواند از ایران خارج شود! در حالی که کشمیری در ارتباط نزدیک با سازمان سیا بوده! اهالی مؤتلفه در مورد اینکه چرا تا به حال خفقان گرفته بودند میگویند:
«طبق گزارش مطبوعات آن دوران، حضرت امام فرموده بودند که این پرونده فعلا مختومه شود».
واقعاً این قانعکنندهترین پاسخی است که انسان میتواند از گروه کلاه مخملیها دریافت کند! هیچیک از اینان، این پرسش ساده را به ذهن علیلش راه نمیدهد که چرا روحالله خمینی پریده وسط معرکه تا سر و صدای این قضیه را بخواباند؟ و هیچکس نیز از اینان نمیپرسد چرا پس از مرگ خمینی همچنان سکوت اختیار کرده بودند؟ هدف از هیاهوی دوباره بر سر بمبگذاری که امروز همه میدانند کار سازمان امنیت ایران بوده، چیست؟ و چرا گروه مؤتلفه سعی دارد رقیب فاشیست خود یعنی سازمان مجاهدین انقلاب را از میدان به در کند؟ آنچه به اطلاع ملت ایران رسید این بود که در جلسه شورای امنیت، در بحبوحة جنگ ایران و عراق و تنها دو ماه پس از بمبگذاری در مقر حزب جمهوری اسلامی، یکنفر، بدون اینکه بازرسی شود، با کیف پر از مواد منفجره وارد نخست وزیری شده، سپس در محلی که قرار بود جلسة عالی امنیت برگذار شود، کیف حاوی بمب را رها میکند و از نخست وزیری خارج میشود، بدون آنکه کمترین سوءظنی ایجاد کند! کسانی که به نخست وزیری رفته باشند میدانند که چنین سخنانی تنها از ذهن علیل ماشاالله قصابهای حکومتی میتواند بیرون آید. سازمان سیا در ایران حکومت تعیین میکند و ساواک ایران نیز در ارتباط مستقیم با همین سازمان است. از اظهارات اهالی مؤتلفه چنین بر میآید که گاری حکومت دستار بندان، باید دوباره در سربالائی افتاده باشد که قاطرها اینچنین به گاز گرفتن یکدیگر مشغول شدهاند.
بهترین نمونة «سربالائی» سخنان مستدل و شیوای «علم الهدی»، در مهرنیوز مورخ 17 شهریور سال جاری است. در متنی که ساواک در اختیار امام جماعت مشهد قرار داده، وی مدعی شده که امام دوازدهم شیعیان «خیالی» نیست و باید گرایش خیالی به امام زمان را به «دیدگاه عقلانی» تبدیل کرد. گفته میشود جهت «عقلانی» نمودن این دیدگاه! علیجناب هابرماس، دست در دست عبدالکریم سروش، سیدحسین نصر و جهانبگلو سخت به تکاپو افتادهاند تا امام زمان روضهخوانان شباهتی با دنیای واقعی پیدا کند! البته علمالهدی نگفت چگونه کسی میتواند به دنیای واقعی شبیه شود! ولی توضیح علمی و مستدلی ارائه کرد که به موجب آن واقعیت امام زمان 1172 سال است که همه حوادث جهان را به سوی یک ایدئولوژی واحد سوق میدهد! به عبارت دیگر امام زمان، از ته چاه افسار حوادث زمان را به دست گرفته و به سوی یک «ایدئولوژی» میکشد! چون امام زمان به خوبی میداند ایدئولوژی چیست!
«علم الهدی با اشاره به سخنان اخیر رئیس جمهور آمریکا [...] افزود: این گونه صحبت کردن نشان میدهد آنها بهتر از ما حقیقت امام زمان را شناخته اند و به همین دلیل به دنبال انحراف این عقیده هستند.»
طبق بولتن ساواک، نه تنها امام زمان میداند ایدئولوژی چیست، بلکه جرج بوش و دیگر گاوچرانها هم بهتر از اسلام و مسلمین حقیقت امام زمان را شناختهاند! و به همین دلیل مؤتلفه به هراس افتاده و ارتباط خود با سازمان سیا را انکار کرده، و سعی میکند این ارتباط را فقط به بهزاد نبوی و دیگر پادوهای استعمار محدود کند!
«خاتمی،دیروز، با محکوم کردن عملیات یازده سپتامبر اظهار داشت «کشتار غیر نظامیان [...] عملی غیر اخلاقی است و هیچکس با عمل غیراخلاقی به بهشت نمیرود [...] آنهایی که مردم را میکشند [...] اگر خود را مسلمان معرفی میکنند دروغ میگویند»
همة این پریشانگوئیها تقصیر هتل ماریوت است! محمد خاتمی، که مانند همة «اسلام و مسلمین»، اهل تجمل نیست، با دیدن هتل ماریوت، مانند زلیخا که با دیدن یوسف هوش از سرش پرید، تعادلش در هم ریخت و گذشتة درخشان خویش را بکلی فراموش کرده، از کشتن غیرنظامیان شدیدا انتقاد فرمود! لازم به یادآوری است که جمال هتل ماریوت چنان خیره کننده بود که مخالفان خاتمی نیز، مانند همسران بزرگان مصر که تا چشمشان به جمال بیمثال یوسف افتاد و بجای بریدن ترنج دستانشان را بریدند، تظاهرات را فراموش کردند! البته دلیل این فراموشی به جز جلال و جبروت هتل ماریوت، سخنان جرج بوش هم بود. جرج بوش دوم در مصاحبه با وال ستریت جورنال فرمودهاند:
«شخصا دستور صدور روادید برای خاتمی را صادر کرده چون علاقه داشته است بداند او چه حرفهايی برای گفتن دارد.»
این نخستین بار است که کسی علاقمند میشود سخنان «پیشقراول فاشیسم» در ایران را بشنود! و باز هم این نخستین بار است که کسی چنین هالو و شوت و پرت است که میپندارد امثال خاتمی حرفی هم برای گفتن دارند. همه میدانند که در تمام کشورهای جهان، حتی در حاکمیت «تحجرـتوحش» ایران، سخنان مقامات رسمی، ابراز عقاید شخصی نیست. همانطور که برای ریاست جمهوری گاوچرانها نیز متن سخنرانیها را دیگران تهیه میکنند. برای نویسندة این سطور روشن نیست چرا کارمندان سازمان سیا ترجمة چند نمونه سخنرانیهای نفسکش طلبی را، که خود برای خاتمی تهیه کرده بودند، در اختیار رئیس جمهورشان قرار ندادهاند تا محمدخاتمی چنین سیرک نفرت آوری را در آمریکا به راه نیندازد، و آبروی نداشته حاکمیت توحش را بیش از این بر باد ندهد؟ حتماً اینهم یکی از توطئهها بر ضد اسلام و مسلمین باید باشد! چون خاتمی هر چه بیشتر سخنپراکنی میکند افتضاح بیشتری به بار میآورد! مقام فرهیختة حاکمیت «تحجرـ توحش»، که هنوز نمیداند ملت ایران بیش از یک سده است قربانی استعمار شده، در یکی از سخنرانیهایش در ولایت گاوچرانها، گفته ملت ایران استبدادزده است! و البته خودش را هم عضوی از این ملت ایران ندیده! چون واقعیت این است که امثال خاتمی، از اعضای ملل سرکوب، چپاول و کشتارند و هیچ ارتباطی با ملت ایران نمیتوانند داشته باشند. ولی اینکه جرج بوش چنین پرت باشد که خواهان شنیدن سخنان خاتمی شود، جای هیچگونه تعجبی ندارد! اگر جرج بوش چنین خصوصیاتی نداشت برای ریاست جمهوری آمریکا مناسب نمیبود! ولی اگر پست ریاست جمهوری ایالات متحد، نیاز به درک و فهم ندارد، مقام رهبری در ایران نیازمند حماقت محض است! برای درک این مهم بهتر است نگاهی به آفتاب نیوز مورخ هم امروز بیندازیم که از بازگشائی مجدد پرونده ترور رجائی و با هنر در مقر نخست وزیری خبر میدهد.
همانطور که میدانیم، روز هشتم شهریورماه 1360، حدود دو ماه پس از بمبگذاری در مقر حزب جمهوری اسلامی، باهنر نخست وزیر، و رجائی، رئیس جمهور وقت در پی انفجار بمب در مقر نخست وزیری به قتل رسیدند. هنگامی که رادیو تهران این خبر را پخش کرد، عنوان شد که بمب در کیف دستی فردی به نام کشمیری جاسازی شده بود و خود وی نیز جزو شهدای نخست وزیری است. ولی مدتی بعد معلوم شد «شهید کشمیری» از ایران خارج شده! و رادیو حکومتی ایران هم اعلام داشت کشمیری از اعضای مجاهدین خلق بوده! آنروزها همه تصفیهها را به حساب مجاهدین خلق مینوشتند و در مقابل هر بمبگذاری، رادیو دستاربندان اعلام میکرد کار، کار مجاهدین بوده، سپس قلع و قمع و بازداشت آغاز میشد! و البته در بین آنان که بازداشت میشدند غیر مجاهدین هم فراوان بودند! حال بازگردیم به بمبگذاری در مقر نخست وزیری.
علیرغم ابهامات فراوان در مورد این بمبگذاری، پروندة این ترور نیز مانند بقیة ترورها در ایران مختومه اعلام شد و خلاصة مطلب هیچ نتیجة ملموسی به جز شعار، ارعاب و سرکوب به بار نیاورد. در 25 سالی که از ماجرا میگذرد، گروه مؤتلفه، یعنی همان کلاه مخملیهای تیغ کش جنوب شهر تهران، که دست در دست شعبان بیمخها و نواب صفویها در راه پیشرفت اسلام میکوشند، بارها و بارها، بطور تلویحی اعلام کرده که دست اندرکاران این پرونده، یعنی بهزاد نبوی، پاسدار محسن سازگارا، خسرو تهرانی و چند پادوی دیگر ساواک، به عمد مرگ دروغین کشمیری را اعلام کردهاند تا وی بتواند از ایران خارج شود! در حالی که کشمیری در ارتباط نزدیک با سازمان سیا بوده! اهالی مؤتلفه در مورد اینکه چرا تا به حال خفقان گرفته بودند میگویند:
«طبق گزارش مطبوعات آن دوران، حضرت امام فرموده بودند که این پرونده فعلا مختومه شود».
واقعاً این قانعکنندهترین پاسخی است که انسان میتواند از گروه کلاه مخملیها دریافت کند! هیچیک از اینان، این پرسش ساده را به ذهن علیلش راه نمیدهد که چرا روحالله خمینی پریده وسط معرکه تا سر و صدای این قضیه را بخواباند؟ و هیچکس نیز از اینان نمیپرسد چرا پس از مرگ خمینی همچنان سکوت اختیار کرده بودند؟ هدف از هیاهوی دوباره بر سر بمبگذاری که امروز همه میدانند کار سازمان امنیت ایران بوده، چیست؟ و چرا گروه مؤتلفه سعی دارد رقیب فاشیست خود یعنی سازمان مجاهدین انقلاب را از میدان به در کند؟ آنچه به اطلاع ملت ایران رسید این بود که در جلسه شورای امنیت، در بحبوحة جنگ ایران و عراق و تنها دو ماه پس از بمبگذاری در مقر حزب جمهوری اسلامی، یکنفر، بدون اینکه بازرسی شود، با کیف پر از مواد منفجره وارد نخست وزیری شده، سپس در محلی که قرار بود جلسة عالی امنیت برگذار شود، کیف حاوی بمب را رها میکند و از نخست وزیری خارج میشود، بدون آنکه کمترین سوءظنی ایجاد کند! کسانی که به نخست وزیری رفته باشند میدانند که چنین سخنانی تنها از ذهن علیل ماشاالله قصابهای حکومتی میتواند بیرون آید. سازمان سیا در ایران حکومت تعیین میکند و ساواک ایران نیز در ارتباط مستقیم با همین سازمان است. از اظهارات اهالی مؤتلفه چنین بر میآید که گاری حکومت دستار بندان، باید دوباره در سربالائی افتاده باشد که قاطرها اینچنین به گاز گرفتن یکدیگر مشغول شدهاند.
بهترین نمونة «سربالائی» سخنان مستدل و شیوای «علم الهدی»، در مهرنیوز مورخ 17 شهریور سال جاری است. در متنی که ساواک در اختیار امام جماعت مشهد قرار داده، وی مدعی شده که امام دوازدهم شیعیان «خیالی» نیست و باید گرایش خیالی به امام زمان را به «دیدگاه عقلانی» تبدیل کرد. گفته میشود جهت «عقلانی» نمودن این دیدگاه! علیجناب هابرماس، دست در دست عبدالکریم سروش، سیدحسین نصر و جهانبگلو سخت به تکاپو افتادهاند تا امام زمان روضهخوانان شباهتی با دنیای واقعی پیدا کند! البته علمالهدی نگفت چگونه کسی میتواند به دنیای واقعی شبیه شود! ولی توضیح علمی و مستدلی ارائه کرد که به موجب آن واقعیت امام زمان 1172 سال است که همه حوادث جهان را به سوی یک ایدئولوژی واحد سوق میدهد! به عبارت دیگر امام زمان، از ته چاه افسار حوادث زمان را به دست گرفته و به سوی یک «ایدئولوژی» میکشد! چون امام زمان به خوبی میداند ایدئولوژی چیست!
«علم الهدی با اشاره به سخنان اخیر رئیس جمهور آمریکا [...] افزود: این گونه صحبت کردن نشان میدهد آنها بهتر از ما حقیقت امام زمان را شناخته اند و به همین دلیل به دنبال انحراف این عقیده هستند.»
طبق بولتن ساواک، نه تنها امام زمان میداند ایدئولوژی چیست، بلکه جرج بوش و دیگر گاوچرانها هم بهتر از اسلام و مسلمین حقیقت امام زمان را شناختهاند! و به همین دلیل مؤتلفه به هراس افتاده و ارتباط خود با سازمان سیا را انکار کرده، و سعی میکند این ارتباط را فقط به بهزاد نبوی و دیگر پادوهای استعمار محدود کند!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت