پنجشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۵


پرتقال و فاشیسم!
...

اواخر بهمن ماه 1357 بود، اراذل و اوباش هنوز کاملاً مستقر نشده بودند و آن تیغ‌کش معروف جنوب شهر تهران هنوز نتوانسته بود بر رادیو تلویزیون کشور حاکمیت تمام و کمال اعمال کند. تلویزیون به اصطلاح هنوز «مردمی» بود و گزارشگران به میان مردم رفته، با آنان گفتگو می‌کردند. یکی از گزارشگران به سراغ یک میوه فروش در مرکز شهر تهران رفته بود، می‌پرسید، «به نظر شما حکومت سابق چطور بود؟» آقای میوه فروش، حدود 30 تا 35 سالی داشت. موهای مشکی کوتاه، دو چشم بیخیال و فضول، لب‌های قرمزی که از زیر سبیل پرپشت و سیاه رنگش خودنمائی می‌کردند و یک پیراهن مشکی گل و گشاد که شکم گنده‌اش را پوشانده بود، و در حالی که یک پرتقال درشت را با دست راستش بالا و پائین می‌انداخت، با لحن جاهلی گفت:
«حکومت سابقو میگی؟ خیلی باشیستی بود! این باشیستا! ... »

امروز وقتی مانیفست‌ها و درافشانی‌های نخبگان حکومت اسلامی را می‌خوانم بی‌اختیار به یاد پاسخ همان میوه فروش می‌افتم، و خنده‌ام می‌گیرد، هر چند که در واقع جای تأسف فراوان دارد. یکی از شیوه‌های طنز، بخصوص در رمان، «کلام عاریتی» است. به عنوان مثال، وقتی در یک رمان، کودکی کلام پدر یا مادر خود را به عاریت می‌گیرد، یا مانند آموزگارش صحبت می‌کند، باعث خنده می‌شود چرا که با این کار به «تقلید» فردی می‌پردازد که کلامش را به عاریت گرفته.

به عنوان مثال بپردازیم به سخنان آقای حجاریان. ایشان که یکی از کارمندان خرده‌پای ساواک بود و پس از براندازی 22 بهمن ارتقاء درجه یافت و از چماق و چاقو‌کشی و قرق کردن اماکن عمومی به پشت میز نشینی رسید، و مانند دیگر عمله و اکرة اسلام که یکشبه ره صدساله رفتند، تبدیل شد به نظریه پرداز!

ولی از آنجا که تخصص حجاریان در قرق کردن خیابان و نسق کشی بوده، امروز هم که ملقب به لقب پر افتخار «نظریه‌پرداز» شده به همان کار قرق کردن مشغول است، منتهی قرق کردن عرصه رسانه‌ها! تا مبادا کسی، خارج از عمله و اکرة ساواک مجال اظهار نظر بیابد! هر جا تجمعی در اعتراض به حاکمیت باشد، حجاریان هم حضور دارد، تا مخالفان واقعی حاکمیت اسلامی بدانند جائی برای ‌آن‌ها نیست. به عبارت دیگر فعالیت‌های حجاریان، به موازات فعالیت‌های محمد خاتمی است، ولی در رده‌ای بسیار پایین‌تر. ولی هدف فعالیت‌های هر دو به یکسان، سرکوب و اشغال فضای مخالفت‌های سیاسی با حاکمیت است. به عنوان مثال حجاریان که خود نماد سرکوب است، در تجمع اعتراض به توقیف رسانه‌ها در صف اول قرار می‌گیرد. وی در تجمع اعتراضی به توقیف نمایشی «شرق» و چند رسانة دیگر حضور یافته، و در حالی که همان پرتقال کذا را بالا پائین می‌انداخته، چنین فرموده:

«مشكل ما نهادينه نشدن دموكراسي در ايران است كه اگر دموكراسي نهادينه شده بود، محال بود روزنامه‌‏ها به اين راحتي بسته شوند.»


عجب! پس امروز مشکل فعلة دون پایه ساواک، نهادینه نشدن دموکراسی است! اگر ساواک هوادار دموکراسی شده پس چه کسی با دموکراسی مخالفت می‌کند؟ مگر وظیفة ساواک تأمین منافع استعمار در ایران نیست؟‌ پس استعمار هم حامی دموکراسی است؟ ولی مثل اینکه منظور حجاریان نوع خاصی از دموکراسی است که در آن «روزنامه‌ها به این راحتی بسته نمی‌شوند!» یعنی در هر حال بسته می‌شوند ولی نه «به این راحتی»، که «به آن راحتی!»

در اینصورت، بهتر است ابتدا جملات حجاریان را به فارسی صحیح و متوسط، ترجمه کنیم تا ببینیم منظورش چیست؟ به نظر نویسنده، «نهادینه شدن دموکراسی مانع از توقیف رسانه‌ها است.» گزینه مناسبی است. ولی در میان فرهیختگان حاضر در جلسه، کسی به این مونتسکیوی «سرقبرآقا» نگفته اگر دموکراسی در ایران نهادینه شده بود جای تو و امثال تو در زندان قصر بود! هر چند که اگر کسی سرش به تنش بیارزد، برای شنیدن مهملات یک کارمند دون پایة ساواک زحمت جابجا شدن به خود نخواهد داد. بگذریم!

نظریه‌پرداز «جبهة مشارکت اسلامی»، یعنی همان حجاریان خودمان، در حین تفکر در احوال چرخش پرتقال، موفق به کشف جامعه‌ای شده که در آن دموکراسی وجود ندارد، ولی احزاب وجود دارند! یعنی تکثر حزبی خارج از دموکراسی نیز می‌تواند وجود داشته باشد! تعجب نکنید، حجاریان، گنجی، و دیگر نوابغ حکومت اسلامی، همگی فارغ التحصیلان کلاس‌های اکابر سروش‌اند و در علوم، فلسفه، جامعه‌شناسی و همه علوم انسانی دکترا دارند! بله، حجاریان در حالی که با یک دست پرتقال بالا می‌اندازد و دست دیگر را مانند مجسمه رودن به علامت تفکر زیر چانه‌اش گذاشته می‌فرماید:

«وقتی دموکراسی نباشد، کم کم سراغ احزاب می روند، الان احزاب هم در معرض خطرند. احزاب را هم می بندند بعد می روند سراغ رشته های علوم انسانی [...] جامعه شناسی، فلسفه، علوم سیاسی [...] الان می خواهند استادان سکولار را از دانشگاه بیرون کنند[ ...] بعد می روند سراغ حوزه ها... بعد سراغ دانشجو ها...»


احزاب ایران را که همه می‌شناسیم، احزاب حکومتی: مشارکت، همبستگی و ... ولی بهتر است از استادان سکولار بگوئیم، که دسته دسته بازنشسته یا اخراج می‌شوند. این استادان عزیز و «سکولار» همان‌هائی هستند که در جریان تصفیه دانشجویان صمیمانه همکاری داشته‌اند. و اکثراً در سنین بالای پنجاه، با کمک غلامعلی یا غلامحسین افروز، «بورس» گرفته و چند سالی با اهل و عیال در یکی از کشورهای تحت نظارت آنگلوساکسون‌ها به گذراندن مدارج علمی مشغول بوده‌اند و همگی پس از اهدای چند تخته قالیچه و چند وافور عتیقة ناصری، دکترایشان را دریافت کرده به میهن اسلامی باز گشته‌اند. اگر کسی در سال انقلاب خونین فرهنگی استاد بوده، اکنون به سن 60 سالگی باید رسیده باشد، و بهتر است بازنشسته شده جای خود را به عمله اکرة جوان‌تری بدهد که در ایالات متحد پدیده شناسی و فلسفه خوانده‌. گفته‌اند «ز گهواره تا گور دانش بجوی»، نگفته‌اند «ز گهواره تا گور استاد باش». این جماعت فاشیست هیچ تغییری را تحمل نمی‌کنند حتی گذشت زمان را! اگر کسی روز و روزگاری استاد بوده، تا زنده است باید استاد باشد! کسی نیست به این حضرات بگوید، استادی دانشگاه، آنهم دانشگاه‌های زپرتی حکومت روضه‌خوان‌ها که رهبری اسلام و مسلمین نیست که همه به تقلید از روح‌الله خمینی می‌خواهید تا دم مرگ استاد بمانید! بازگردیم به فرمایشات صد من یک قاز حجاریان. در این شرایط که دموکراسی نهادینه نشده و رسانه‌ها توقیف می‌شوند و علما و استادان و دانشجویان و رشته‌های علوم انسانی همه تحت فشارند، حجاریان منتظر است که:

«روزنامه نگاری مستقل با همبستگی جلوی روزنامه‌های دستگاهی بایستد و مقاومت کند!»

واقعا عجبا! مگر در غرب روزنامه‌نگاری مستقل وجود دارد، که در حکومت اسلامی وجود داشته باشد؟ در ثانی، مگر روزنامه‌های «دستگاهی» مانع کار رسانه «شرق» شده‌اند که حجاریان برایشان خط و نشان می‌کشد؟ نکند منظور مغز متفکر «جبهه مشارکت» از «روزنامه‌های دستگاهی» همان روزنامه‌های «باشیستی» باشد؟


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت