دوشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۵

Posted by Picasa
رابطه از نوع سوم!
...
اگر تهدید جنگ در مورد بحران ساختگی که پیرامون برنامه هسته‌ای ایران به راه افتاده بر طرف شود، خواهیم دید که ایالات متحد و حاکمیت روضه‌خوان‌ها ناچار خواهند شد روابط پنهانی خود را آشکار کنند. و سیرک پردرآمد «مبارزه با آمریکا» که 28 سال است در ایران برنامة شبانه‌روزی اجرا می‌کند به ناچار تعطیل خواهد شد. نشانه‌های تعطیلی «سیرک» را باید در لغزش‌های تدریجی‌ای دید که در اظهارات مقامات ایالات متحد مشاهده می‌کنیم. افسوس که خوانندگان وبلاگ من نظامیان انتلکتوئل ایتالیائی نیستند که مرحومه فالاچی در «انشاالله» اختراع کرده بود، اگر نه می‌توانستم یک آنالیز زبانشناسانه به شیوة فردیناند دوسوسور از سخنان بوش، رایس، و دیگران ارائه کنم و همه را از دانش و حکمت خود به حیرت افکنم! چه می شود کرد همه که شانس نمی‌آورند. یکی مثل فالاچی در کشوری متولد می‌شود که جنایتکاران و مزدورانش در لبنان در مورد زبانشناسی قلمفرسایی می‌کنند، یکی هم مثل نویسندة این وبلاگ،‌ از کشوری می‌آید که فلاسفه و فرهیختگانش سواد خواندن و نوشتن فارسی ندارند، و مانند کنه به قبای هایدگر، کانت و پوپر چسبیده‌اند و با تحلیل‌های قهوه‌خانه‌ای از یک جمله، فقط یک جمله از مرحوم کارل مارکس، دین افیون توده‌هاست، جهان فلسفه را به قهقهه می اندازند و ما را به گریه! به این می گویند بی‌عدالتی! یا به قول نویسندگان سرقبرآقا، «ناعدالتی»!

بله می‌گفتم، روزی که حجت الاسلام محمد «فرهیخته» وارد کشور یانکی‌ها شد، ابتدا کاخ سفید یک بیانیه داد و اعلام کرد ایرانی‌ها با برنامة هسته‌ای خود جهان را تهدید می‌کنند. بعد نوبت جرج بوش رسید که بگوید ایران می‌خواهد بر خاورمیانه مسلط شود و اسرائیل را نابود کند، و از این گونه مهملات . ولی نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که ناگهان لحن ایران‌ستیز گروه بوش تغییر کرد و معلوم شد که جرج بوش می‌خواهد بداند خاتمی چه‌ها می‌گوید! و دستور صدور ویزای حجت الاسلام را هم خودش صادر کرده! جای بسی خوشوقتی است که سخنان خاتمی چنان پرت و پلاست که در حد درک و فهم جرج بوش نیز هست. چرا که اگر سانسورچی کلیات سعدی حرفی می‌زد که ارزش شنیدن داشت مسلماً جرج بوش قادر به درک آن نبود. اینجاست که متوجه شدم در «ناعدالتی» شانس هم به ما روی آورده.

مجسم کنید که اگر خاتمی به اندازة نظامیان ایتالیا در لبنان سواد داشت، هرگز جرج بوش دستور صدور ویزا صادر نمی‌کرد و آنوقت جنگ می‌شد و ابتدا حضرت نگروپونته می‌آمد تهران و دموکراسی مدل عراق را در ایران پیاده می‌کرد، بعد هم چند فقره سیندی شیهان که تنها پس از مرگ فرزندان در عراق با جنگ مخالفت می‌کنند، ناله و شیون به راه می‌انداختند که باید ایران را تخلیه کنیم! و به دنبال مبارزات سیندی‌ها، فرانسه و شیخک‌های کازینونشین هم به مخالفت با اشغال ایران می‌پرداختند. ولی خوشبختانه چنین نشد. و مقامات ایالات‌متحد و مقامات قدرقدرت ضدامپریالیست ایران، نرم نرم به سوی آشتی‌کنان گام بر می‌دارند. پرزیدنت مهرورزی خودمان دیروز گفته، «آمریکا اگر رفتارش را عوض کند همه چیز درست می‌شود!» و جان نگروپونته، سر پرست ادارة اطلاعات ملی آمریکا اعلام کرده که:

«به دولت ايران اطلاع داده شده است در صورتی که اين کشور برنامه غنی سازی خود را متوقف کند، آمريکا حاضر است "اشکال گوناگونی از روابط" با آن را بررسی کند.»

هنوز مشخص نیست که این «اشکال گوناگون روابط»، شامل چه نوع روابطی می‌شود. ولی چند نوع آن مدت‌هاست که برقرار شده. از جمله تأمین هزینة دانشگاه‌های ایالات متحد از طریق اعزام گله‌های متعدد بورسیه و استاد به ایالات متحد و یا پرداخت حق و حساب به استادان دانشگاه‌های غرب جهت ملاقات، مصاحبه و گرفتن عکس یادگاری با عمله و اکرة اسلام.

نوع دیگر روابط، ناز و کرشمه آمدن گروه بوش برای روضه‌خوان‌هاست. روزنامة نیویورک تایمز مورخ 17 سپتامبر، گزارش داده که سولانا با لاریجانی در نیویورک گفتگو خواهد داشت ولی رایس و نیکلاس برنز اصلاً با لاریجانی صحبت نخواهند کرد! به عبارت دیگر، لاریجانی بی‌جهت منت‌کشی نکند! این نوع روابط همان روابط مطلوبی است که از 27 سال قبل تاکنون به روضه‌خوان‌ها اجازه داده بود که مدعی نبرد با آمریکا شده و به جنگ ملت ایران بروند. حال ببینیم جان نگروپونته، که مژدة برقراری «اشکال گوناگونی از روابط» را داده خودش کیست؟

جان نگرو پونه متولد 21 ژوییه 1939 در لندن از پدری یونانی است! و هر چند نامش ایتالیائی است، مانند فالاچی، از نوابغی است که یک‌شبه ره صدساله پیموده‌اند! وی در 21 سالگی، در سال 1960، از دانشگاه ئیل پنسیلوانیا فارغ‌التحصیل می‌شود، البته هنوز معلوم نشده در چه رشته‌ای!؟ ولی بلافاصله پس از اتمام «تحصیلات» به وزارت امور خارجه وارد می‌شوند و تا سال 1997 در همانجا لنگر می‌اندازند! ایشان در ضمن به پنج زبان زنده دنیا تسلط دارند، حتما همانطور که «امام راحل» به هفت زبان زنده مهمل می‌گفت! ولی اگر به فعالیت‌های‌ این مطهر نبوغ نگاهی بیفکنیم می‌بینیم که نگروپونته اصولاً هیچگونه نیازی به تحصیل در هیچ رشته‌ای نداشته، تخصص‌های وی مادرزاد است. در هندوراس از 81 تا 85، مسئولیت کشتار غیرنظامیان را جهت مبارزه با کمونیسم به عهده می‌گیرد. در نیکاراگوئه مسئول فراهم کردن زمینة سقوط ساندینیست‌هاست و از سال 85 تا سال 89، اصلاً معلوم نیست کجا بوده و چه می‌کرده! مهم‌تر از همه اینکه از 2004 تا 2005، به عنوان سفیر ایالات متحد در عراق به سازماندهی گروه‌های تروریست اشتغال داشته. اگر به جنگ‌های داخلی و کشتار غیرنظامیان که در کتاب «جنگ به عنوان سیاست خارجی آمریکا»،‌ اثر نوام چامسکی، ذکر شده،‌ توجه کنیم مشاهده خواهیم کرد که حضور نگروپونته در هر کشور نه تنها با سرکوب و کشتار در همان کشور که با کشتار در تمامی کشور‌های همسایه نیز همزمان است. و از این گذشته، پس از اتمام ماموریت نگروپونته آشوب‌ها همچنان ادامه می‌یابد. به عنوان مثال حضور وی در هندوراس از 81 تا 85، آشوب و کشتار در نیکاراگوئه و السالوادور را به همراه دارد! همچنان که آثار حضور یکساله نگروپونته در عراق نیز هنوز کاملاً محسوس‌اند. حال باید دید آیا منظور نگروپونته از «اشکال گوناگونی از روابط» سازماندهی گروه‌های تروریست در مرزهای فدراسیون روسیه را نیز شامل می‌شود؟

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت