جمعه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۵


مانکن و پاسدار!
...
26 سال پیش در چنین روزی، جنگی آغاز شد تا پایه‌های دو حاکمیت تازه نفس استعماری، در ایران و عراق استحکام یابد. در مورد جنگ ایران و عراق بارها و بارها نوشته‌ام؛ برندة این جنگ صاحبان صنایع نظامی در غرب بودند. ایالات متحد، مانند شرکایش در ناتو به هر دو طرف درگیر اسلحه می‌فروختند، و از سوی دیگر مجاهدین افغان، جهت مبارزه با «ملحدان» از پاکستان و ایران سلاح دریافت می‌کردند. در وبلاگ «تریاک و دموکراسی» در این مورد توضیح داده‌ام. گروهی از کارشناسان، جنگ ایران و عراق را واکنش غرب به تهاجم نظامی شوروی به افغانستان دانسته‌اند، در این مورد باید یاد آور شویم که، اگر چنین فرضیه‌ای صحیح می‌بود، جنگ ایران و عراق پس از خروج ارتش سرخ از افغانستان می‌بایست پایان می‌گرفت، ولی چنین نشد. جنگ هنگامی به پایان رسید که یک هواپیمای مسافربری ایران هدف موشک دریا به هوا قرار گرفت. این هشداری بود به اربابان حاکمیت اسلامی ایران تا بدانند امنیت راه‌های هوائی در خلیج فارس می‌تواند به خطر افتد. و مسلماً این خطری بود که می‌توانست متوجه تمامی کشورهای حوزه خلیج فارس، یعنی متحدان غرب ‌شود. دلیل «نوشیدن جام زهر» نیز همین بود. همانطور که قبلاً نوشته‌ام، بدون توافق غرب و شرق، اصولاً جنگی رخ نمی‌دهد و جنگی هم پایان نخواهد پذیرفت. امروز با وجود فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ناتو جهت جنگ افروزی هنوز به موافقت روسیه نیاز دارد. و با وجود اینکه این مسائل برای ایرانیان روشن شده، سران حاکمیت اسلامی، همچنان به مهمل‌گوئی در مورد جنگ ادامه می‌دهند. امروز هاشمی رفسنجانی در خطبة دوم نماز جمعه باز به پریشانگوئی افتاده و ادعا کرده:

«آمریکا و غرب بدنبال آن بودند تا ضربه ای را که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران خورده بودند با حمایتهای خود و رژیم صدام حسین بتوانند جبران کنند و به نظام انقلاب اسلامی ضربه بزنند.»

سردار «اکبرسازندگی» که مانند تمامی فعلة استعمار، ویژگی حماقت و وقاحت را یکجا در خود دارد، مخاطبانش را نیز ابله پنداشته. چرا که امروز همه می‌دانند استقرار حکومت اسلامی در ایران نتیجه توافق سران ناتو در «گوادالوپ» بوده و فقط در ذهن علیل بعضی‌ها، براندازی سال 57 انقلاب نام گرفته است! البته اکبرهاشمی با این مسائل کاری ندارد، وظیفة او خواندن طوطی‌وار بولتن‌های ساواک است که باید هر هفته در قالب خطبه‌های «نماز دشمن شکن جمعه» به خورد مردم داده شود. خطبه‌هائی که می‌باید ایجاد نفرت و انزجار کند، و راه را برای هرگونه بحث منطقی در مورد جنگ مسدود کند. البته اکبرهاشمی در این تلاش مقدس تنها نیست، ده‌ها متفکر و اندیشمند زهوار در رفته از قبیل زیبا کلام، و دیگر نوچه‌های سروش آماده تکرار همین مهملات‌اند. فضای رسانه‌ها در داخل، خارج و روی خطوط اینترنت از سوی فعلة فاشیسم کاملاً اشغال شده. بر اساس همین تبلیغات، امروز در ایران یک حکومت اسلامی تندرو وجود دارد که علی خامنه‌ای، به تنهائی مسئول و مسبب آن است! بقیة همکاران و شرکای «رهبر فرزانه» همگی در جبهة اوپوزیسیون خیمه‌وخرگاه بر پا کرده‌اند؛ مارمولک «انتقاد» از علی خامنه‌ای را هر یک در دیگ پلوی اوپوزیسیون انداخته‌اند، و انا شریک گویان، خواستار دموکراسی «دینی» شده‌اند!

هنگامی که بیماری طاعون در کشتی شایع می‌شود، موش‌ها که ناقل اصلی این بیماری‌اند، اول از همه کشتی را ترک می‌کنند! امروز هم، خاتمی، حجاریان، پاسدار گنجی و سازگارا، و اعضای منفور انجمن تحکیم وحدت، کشتی طاعون زده را رها کرده‌اند تا طاعون را بجای دیگری انتقال دهند: به اوپوزیسیون. تفاوت اینان با موش‌های ناقل طاعون این است که موش‌ها طاعون را انتخاب نکرده‌اند، موش‌ها در گذشته پاسدار و هوادار طاعون نبوده‌اند. موش‌ها پس از ترک کشتی، ناپدید می‌شوند ولی موش‌های پاسدار و تحکیم وحدت، مانند مانکن‌ها در نمایش لباس‌های آخرین مد روز، هر لحظه به رنگی در می‌آیند: لیبرالیسم، فمینیسم و هزار ایسم دیگر، بدون اینکه حتی بدانند چه می‌پوشند! و چه می‌گویند! در واقع مانکنی که لباس را به نمایش می‌گذارد، به خواست خود این لباس را نمی‌پوشد، لباس متعلق به تولید کننده است و جهت فروش به دیگران به نمایش گذاشته می‌شود. مانکن، پیکر خود را به تولیدکننده اجاره می‌دهد، مانکن، تنها ابزاری است برای فروش. همانطور که دستاربندان و توزیع‌کنندگان مواد مخدر ابزار فروش‌اند. ولی متاسفانه از آنجا که در جهان سوم یعنی در منطقه «شوت آباد» همة اجناس کیفیت نازلی دارند، «پاسدارـ مانکن‌ها» و دستاربندان نیز به همین درد مبتلای‌اند! به عنوان نمونه اکبر هاشمی که حجت‌الاسلام و المسلمین است در ادامة خطبه دوم گفته:

«جنگ تحمیلی بر علیه ایران زمانی شروع شد که ما حرفی برای گفتن نداشتیم زیرا ارتش تازه در حال پا گرفتن بود و سپاه در حال شکل گرفتن!»

ولی نگفته به چه دلیل، ‌قبل از تهاجم عراق، نیرو‌های زرهی ارتش ایران از مرز عراق به مرکز فراخوانده شده بودند تا راه برای ورود ارتش عراق باز باشد! اکبر هاشمی در ادامة «قصه‌های» جنگ تلویحاً به نوعی امداد غیبی هم اشاره کرده و می‌فرماید:

«بعد از گذشت مدت کوتاهی از جنگ نیروی زمینی ارتش نیز با مجهز شدن توانست عملا دشمن را از مرزهای کشور بیرون کند.»

ولی سردار سازندگی هیچ توضیحی در مورد مجهز شدن ارتش نمی‌دهد. گویا تجهیزات ارتش و سپاه از آسمان نازل شده باشند! و بر پایه همین پریشانگوئی‌ها از سخنان هاشمی چنین بر می‌آید که روح الله خمینی مفلوک، که حتی اختیار زبانش را هم نداشت از جنگ شناختی داشته و تصمیم گیرنده هم بوده:

«پس از آزادی خرمشهر و مطرح شدن قطعنامه 598 فرماندهان نظامی کشور با رفتن به نزد امام نظرشان بر این بود که باید خاک دشمن را پس از پیروزی خرمشهر اشغال کرد ولی نظر امام این بود که دشمن را از مرزهای خاکی خود خارج کنیم و کاری با مرز و خاک دشمن نداشته باشیم.»

اینجاست که متوجه می شویم بولتن نویس ساواک نیز در «شوت آباد» چه کیفیت نازلی دارد. طبق سخنان هاشمی، خمینی گفته نظامیان ایران به خاک دشمن وارد نشوند، حال آنکه قسمت‌هائی از خاک عراق مدت‌ها تحت اشغال نیرو‌های ایران بود ولی هاشمی و بولتن نویس ساواک فرمایشات امام را هم فراموش کرده‌اند، در نتیجه نه تنها نیرو‌های نظامی ایران خاک عراق را تصرف می‌کنند، که هاشمی ادعا می‌کند:

« سیاست تصرف بخشی از خاک عراق تا آخر جنگ از اهداف استراتژیکی ما به شمار می‌رفت [...] ولی نتوانستیم به اهدافمان دست پیدا کنیم.»

در واقع هدف از حضور نظامیان ایران در عراق، محاصره شهر بصره بود. منطقه‌ای که اتحاد جماهیر شوروی در آن نفت استخراج می‌کرد. حکومت «ضد امپریالیستی» اسلام، جهت حفظ منافع اربابانش در غرب، آنقدر پشت دروازه‌های بصره لنگر انداخت تا پریماکوف، وزیر امور خارجه وقت اتحاد جماهیر شوروی شخصاً در بصره حضور یافت و به اسلام و مسلمین فهماند بیش از این نمی‌توانند در خاک عراق پیشروی کنند. بله، سردار اکبر سازندگی و بولتن نویس ساواک این نکته کوچک را گویا فراموش کرده‌ بودند. و این فراموشی رخداد‌های تاریخی تا بدانجا پیش می‌رود که تهاجم نظامی ایالات متحد به عراق نیز در سخنان هاشمی تبدیل به انتقام الهی از جنایات صدام حسین در ایران می‌شود:

«اگر امروز ما شاهد مشکلات عدیده‌ای در عراق هستیم دلیلش همان کشتن جوانان بیگناه کشورمان و تجاوز به خاک جمهوری اسلامی ایران است. [...] اگر امروز آقای صدام در زندان خود درست فکر کند باید بداند دلیلش همان تجاوزی است که به انقلاب اسلامی کرد.»
این براهین و مستندات «محکم» تداعی کننده استدلاهای بی پایه عباس میلانی در کتاب «معمای هویدا» است! میلانی مانند همة روشنفکران سرقبرآقا، مدعی شناخت همه کس و همه چیز است. به همین دلیل نیز در کتاب خود چنان پرت و پلا گفته که صدای اعتراض مصطفی رحیمی را به آسمان رساند. میلانی نوشته، هویدا روشنفکر بوده، بسیار کتاب می‌خواند! این نخستین بار است که کسی به دلیل کتاب خواندن روشنفکر شده است! مثل اینکه عباس میلانی حین فعالیت در مؤسسات آنچنانی به این اکتشاف بزرگ نائل آمده باشد! اگر کتاب خواندن دلیل روشنفکری می‌شود، همة عمله اکره اسلام که در ادارة ارشاد به سانسور مشغول‌اند، و در داخل و خارج به جاسوسی در احوال مخالفان نشسته‌اند، از آنجا که همه چیز می‌خوانند، روشنفکرند!

سخنان فعلة فاشیسم همواره چندین بعد از واقعیت را پنهان نگاه می‌دارد. خطبه‌های نماز جمعه امروز با هدف پنهان داشتن این واقعیت بیان شده‌ که جنگ ایران و عراق، ادامة جنگ پس از فتح خرمشهر، و حضور نظامی ایران در خاک عراق تنها در راستای تامین منافع صاحبان صنایع نظامی شرق و غرب بوده. همچنانکه حضور ارتش ناتو در عراق را نمی‌توان تنبیه الهی صدام حسین به دلیل حمله به ایران دانست!


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت