دگراندیشی با پنجهبکس!
...
یکی از راههای تشخیص روان پریشی، تحلیل کلام بیماران است. قبلاً نوشتهام که یکی از کاربردهای روانکاوی، بازسازی مسیر زندگی فردی است، جهت ترمیم گسستهائی که تداوم زندگی وی را دچار وقفه کردهاند. روانکاوی به فرد امکان میدهد که پریشانی شخصیتی را انسجام بخشد و تداوم تاریخی خود را باز یافته، به نوعی تعادل روانی برسد. حال ببینیم تعادل روانی چیست؟
بطور خلاصه، تعادل روانی به فرد امکان میدهد، خود را در جایگاه واقعی خویش ببیند. یعنی امکانات واقعی خود را بشناسد. امکانات واقعی یک فرد عبارت است از توانائیهای فردی و توانائیهای اجتماعی او. توانائی فردی در نیروی بدنی، استعدادها، مهارتها و قابلیتهای فرد در اجتماع خلاصه میشود و توانائیهای اجتماعی یک فرد خاستگاه اجتماعی، امکانات مالی و نفوذ خانوادگی را شامل میشود. این دو مجموعة «فردی» و «اجتماعی»، امکانات واقعی فرد در اجتماع را مشخص میکنند. فرد پس از شناخت امکانات واقعی خود درک خواهد کرد که خود را نمیتواند با هیچ فرد دیگری به قیاس کشد. چرا که افراد از تاریخیتها و امکانات ویژه خود برخوردارند. مقایسة میان افراد حتی، در میان افرادی که به عنوان اعضای یک خانواده از خاستگاه و نفوذ اجتماعی یکسان برخوردارند نیز مقایسهای است مضحک، چرا که فردیتها شباهتی به یکدیگر ندارند. دو فرزند از یک خانواده دارای دو شخصیت متفاوتاند و در برابر مسائل یکسان واکنشهائی متفاوت خواهند داشت. به همچنین است در مورد ملتها و جوامع مختلف. این اشارة مختصر جهت اطلاع فرهیختگان «سرقبرآقا» است، یعنی کسانی که به برکت براندازی ناتو در سال 57، از تیغکشی در جنوب شهر تهران، ناگهان عرصة تفکر غرب را هم تصرف کرده و بلندگوی استعمار در غرب شدهاند.
نمونه این نوع ترقیهای فرهنگی: سروش، مجتهدزاده، حجاریان، گنجی و صدها «صاحبقلم» عرصة بیفرهنگی حکومت اسلامی در ایراناند . شرایط فرهنگی در ایران آنچنان اسفبار شده که سطح انشای مانیفستهای رنگارنگ «نخبگانش» از حد دبستانی فراتر نمیرود. به عنوان نمونه بپردازیم به در افشانیهای «پاسدار اکبر» که سوابق درخشان مبارزاتش در سازمانهای امنیتی ایران بر همه روشن است. به این منظور نگاهی خواهیم داشت به دومین نامة گنجی که در «ایران امروز» مورخ 14 ژوئیه 2005 منتشر شده است.
در این نامه که «پاسدار اکبر» در سیامین روز از اعتصاب غذایش نگاشته، سخن از آزادی، عدالت، حقوق بشر و همة مطالبات والای جامعه بشری به میان میآید! ولی به یاد داریم که همین موجود مزور پس از تعطیل سیرک «زندان اوین»، در اروپا و آمریکا به تبلیغ برای منتظری، سروش و «دموکرات مسلمانها» پرداخت، و از این رهگذر میزان صداقت خود را در دفاع از حقوق بشر به ثبوت رسانده است! حال بپردازیم به نامة ایشان.
در دومین پاراگراف این نامه، در جملاتی سراپا غلط، گنجی تعریف جامعی از «دگراندیش» و اهداف آن ارائه داده. که همزمان نشانگر میزان مطالعات عمیق و شناخت وی از موضوع و از زبان فارسی متعارف است:
«فردی که از طریق بیان از حقوق بشر و دموکراسی، دفاع و به روشهای مسالمت آمیز با نظامهای اقتدارگرا مبارزه مینماید، دگر اندیش نامیده میشود. آزادی بیان یکی از اهداف همه دگراندیشان است.»
در رابطه با معنای جمله، خواننده از خود سوال میکند مگر دفاع از حقوق بشر به جز از طرق مسالمتآمیز از مسیر دیگری هم امکان پذیر است؟ سپس میرسیم به اصل مطلب، یعنی «آزادی بیان». آزادی بیان مانند آزادی و همة زیر مجموعة «آزادی»، بهترین تله برای نخبگان حکومتی ایران است که یکشبه پنجه بکس را کنار گذاشته و دست به قلم بردهاند! بدون استثناء همة «عمله اکره» اسلام میپندارند، آزادی، یا آزادی بیان، «هدف» است! حال آنکه آزادی «وسیله» است، برای رسیدن به هدف! به دلیل همین «اشتباه» لپی، پاسدار اکبر هم پنداشته آزادی بیان یکی از «اهداف» همة دگراندیشان است!
گذشته از بیمعنا بودن این جمله، ساختار آن نیز مانند درک نویسندهاش لنگ میزند. از شروع جمله تا فعل «نامیده میشود»، یک هزار چم، از واژهها و عبارات «اضافه» خواننده را به بیراهه میکشاند. و در انتهای جمله، به جای امتداد، شاهد پرش نویسنده هستیم، از «دگراندیش» به «آزادی بیان»! اگر کسی روش نگارش را بشناسد، میداند که چنین جهشهائی در متن، صرفاً نشانة آشفتگی نویسنده است. و کسی که روش نگارش او در حد یک کودک دبستانی است، با طرح مسائل و مفاهیم دهانپرکن از قبیل دگراندیش، دموکراسی و ... عملاً پای از گلیم سواد خود درازتر کرده. ولی این سبک نگارشی است که «ساواک» در حکومت اسلامی رایج کرده است. تمامی بیانیههای فعالان سیاسی بلااستثناء از همین سبک و سیاق پیروی میکنند.
حال باز گردیم به ردیف دوم از مفاهیم دهان پرکن در وصف دگراندیشان که گنجی خود را نمایندة آنان میداند!
«تنها سلاح ایشان شجاعت اخلاقی در افشای نقض حقوق بشر و خودکامگی حاکمان است. هرجا حقوق بشر نقض و استبداد و خودکامگی سیطره یابد و ایدئولوژی پشتوانه این دو باشد، دگراندیشان شجاع، ظاهر خواهند شد و با جسارت تمام در شرایط عسرت در مقابل این فرایند خواهند ایستاد. اگر تعریف یاد شده صادق باشد، با توجه به سوابق فعالیتها و آنچه در گذشته گفته و نوشتهام، یک دگراندیش محسوب میشوم که به دلیل دگراندیشی زندانی شده است. دو نکته زیر مؤید این مدعاست.»
اگر هر جا حقوق بشر نقض شود، دگراندیشان شجاعی همچون گنجی ظاهر خواهند شد، پس باید نتیجه گرفت که از استقرار حکومت اسلامی در ایران تا ظهور پاسدار اکبر، حقوق بشر نقض نشده، چرا که گنجی پس از مرگ خمینی ظهور کرده است! در نتیجه آن حقوق بشری که نقض شده و گنجی به آن اشاره دارد، نوع خاصی از حقوق بشر است که گویا در زمان حیات خمینی نقض نمیشد! و یا پاسدار آزدیخواه از نقض آن بیخبر بوده، چون خودش در سپاه پاسداران، با کمال شجاعت و جسارت، مشغول نقض همین «حقوق» بوده!
گنجی جهت اثبات «دگراندیش» بودن خود، از آنجا که مانند همة فعلههای فاشیسم مبتلا به فقر فرهنگی نیز هست، از خود هیچ «کلامی» ندارد. و به همین جهت ناچار است کلام «کلود لوفور» را به عاریت گیرد. و یک ترجمة «شکسته بسته» و سراپا غلط از سخنان او را بخورد خواننده دهد:
امّا مردم سالاری با همین تضّاد به حیات خود ادامه میدهد، هر آینه این تضّاد حل شود یا حل شده باشد از هم خواهد پاشید یا دیگر از هم پاشیده است.
با مطالعة این «پرگوئیهای» مضحک درمییابیم که مشخص نیست دو جملة «از هم خواهد پاشید یا دیگر از هم پاشیده است»، به چه ارجاع میکنند! به تضاد؟ مسلما خیر! در این جملة ادیبانه «مردمسالاری» گویا از قلم افتاده باشد!
پس از اینکه گنجی با ترجمة پر غلط از سخنان لوفور حسابی «پز» میدهد و خواننده را از دانش و مطالعات ژرف خود «مبهوت» میکند، منم منم کنان میگوید، «من در گذشته بارها تأکید کردهام نظام سلطانی حاکم بر ایران یک نظام غیر دموکراتیک است!» به عبارت دیگر با استفاده سخنان لوفور نتیجه میگیرد که «من در گذشته بارها تاکید کردهام ...» در نامة «پاسدار اکبر» به سبک همة نامهها و مانیفستهای ساخته و پرداخته ساواک، یک قطار طویل از نام متفکران غرب و شرق آورده میشود تا ذهن خواننده از مهملات گنجی منحرف شود! نام «دیوید بیتام»، «جان رولز»، «رونالد دورکین»، «فینیس»، «مایکل فریمن»، «کوندرا»، «سقراط»، «هدایت»، «آشوری»، «سروش»، «طباطبائی» و ... در لابلای جملات پر از غلط ردیف میشوند تا «پاسدار اکبر»، «انا شریک» گویان به میان معرکه پریده اعلام دارد که «راقم این سطور در طی سالهای گذشته بارها موارد نقض حقوق بشر در ایران را بر ملا کرده است. در اینجا به چند نمونه از نقض گستردة حقوق بشر در ایران اشاره میکنم.»
نویسنده سپس به سراغ «آدورنو» و «زیگموند فروید» رفته، با عاریت گرفتن واژههای حسین شریعتمداری، مانند «نیمه پنهان»، و دیگر واژگان زبان ابتذال نخبگان حاکمیت اسلامی، فاشیسم را برای خواننده شرح میدهد. و در این راه عبارات شیوای «یک کاسه کردن و وراجی کردن» را نیز از قول «آدورنو»، به فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی تقدیم میدارد! واژهها و عبارات «حامی پروری، تأسیسگری، دموکراسیخواهی، دلقبر، چادراستبداد، ممنوعالتلفن، ممنوع از درمان بیماری! و... » از جمله «هدایای گرانقدر» پاسدار «اکبر گنجی» به گنجینة زبان پارسی است. در این وانفسای ادعای فضل، پاسدار اکبر خود را با «صادق هدایت»، «سقراط» و ... مقایسه هم میکند، و چند بیت از اشعار فرهاد خواننده و چند آیه از قرآن نیز نقل کرده، سپس به خوانندگان ثابت میکند که چون «فرانکو مورتی» از رمان دراکولا تحلیل «مارکسیستی ـ روانکاوانه!» کرده، گنجی، هم «مورتی» را میشناسد، هم مارکسیسم را، و هم روانکاوی و تحلیل رونکاوانه از رمان را! و پس از کشف میزان دانش و شناخت خود نتیجه میگیرد که «هدف نظام شکستن و نابود کردن» اوست!
اما بهترین و جامعترین نمونة ابتذال در سخنان گنجی آنجا خود را نشان میدهد که از فساد سیاسی سخن میگوید و روابط جنسی را با فساد سیاسی «یکسان» میپندارد! به عبارت دیگر فساد سیاسی در ذهن علیل گنجی و شرکایش همان است که دستاربندان در حوزه به آن اشاره دارند: روابط جنسی زن و مرد:
«تجربة بشری نشان داده است که احتمال بروز فساد سیاسی در نظامهای استبدادی مطلقه [ ...] به مراتب بیشتر از دیگر نظامهاست. دولت حداقلی (کمینه) فساد را کاهش میدهد. در دولت حداکثری سلطه گر، چه کسی جرأت میکند از طریق مطبوعات این پرسش را مطرح کند که چرا آن «آقا» با آن زن شوهردار روابط نامشروع داشت [...]وقتی به ناموس مسلمانان رحم نمیشود[...]
اینجاست که وجه تشابه مهملات گنجی با بیانههای رنگارنگ فعالان سیاسی حکومتی مشخص میشود. در واقع همة این مهملات از یک منبع سرچشمه میگیرد: راست افراطی حکومتی، که میپندارد، با پنهان کردن شعارهای مبتذل خود در لابلای نام متفکران چپ و راست غربی و نقل قولهای آنان میتواند مردم را بفریبد. امروز ایرانیان آگاهاند که فلاسفة غرب در رابطه با جوامع خود سخن میگویند. و اینکه جامعة ایران، مانند هر جامعة دیگر «یگانه» است، و الگوهایش را خود میباید ارائه دهد. به برپا کنندگان سیرک پاسدار اکبر، خوئینیها و دیگر سیرکهای حکومتی یادآور میشویم که امروز، روش «تحلیل» نامهها و مانیفستهای رنگارنگ، ویراست استعمار، برای بسیاری از ایرانیان شناخته شده، و با تحلیل مهملاتی از قبیل نامة گنجی به سادگی میتوان دریافت که نویسنده اگر روان پریش نباشد، مسلماً یک شارلاتان ناشی و کمسواد بیش نیست!
بطور خلاصه، تعادل روانی به فرد امکان میدهد، خود را در جایگاه واقعی خویش ببیند. یعنی امکانات واقعی خود را بشناسد. امکانات واقعی یک فرد عبارت است از توانائیهای فردی و توانائیهای اجتماعی او. توانائی فردی در نیروی بدنی، استعدادها، مهارتها و قابلیتهای فرد در اجتماع خلاصه میشود و توانائیهای اجتماعی یک فرد خاستگاه اجتماعی، امکانات مالی و نفوذ خانوادگی را شامل میشود. این دو مجموعة «فردی» و «اجتماعی»، امکانات واقعی فرد در اجتماع را مشخص میکنند. فرد پس از شناخت امکانات واقعی خود درک خواهد کرد که خود را نمیتواند با هیچ فرد دیگری به قیاس کشد. چرا که افراد از تاریخیتها و امکانات ویژه خود برخوردارند. مقایسة میان افراد حتی، در میان افرادی که به عنوان اعضای یک خانواده از خاستگاه و نفوذ اجتماعی یکسان برخوردارند نیز مقایسهای است مضحک، چرا که فردیتها شباهتی به یکدیگر ندارند. دو فرزند از یک خانواده دارای دو شخصیت متفاوتاند و در برابر مسائل یکسان واکنشهائی متفاوت خواهند داشت. به همچنین است در مورد ملتها و جوامع مختلف. این اشارة مختصر جهت اطلاع فرهیختگان «سرقبرآقا» است، یعنی کسانی که به برکت براندازی ناتو در سال 57، از تیغکشی در جنوب شهر تهران، ناگهان عرصة تفکر غرب را هم تصرف کرده و بلندگوی استعمار در غرب شدهاند.
نمونه این نوع ترقیهای فرهنگی: سروش، مجتهدزاده، حجاریان، گنجی و صدها «صاحبقلم» عرصة بیفرهنگی حکومت اسلامی در ایراناند . شرایط فرهنگی در ایران آنچنان اسفبار شده که سطح انشای مانیفستهای رنگارنگ «نخبگانش» از حد دبستانی فراتر نمیرود. به عنوان نمونه بپردازیم به در افشانیهای «پاسدار اکبر» که سوابق درخشان مبارزاتش در سازمانهای امنیتی ایران بر همه روشن است. به این منظور نگاهی خواهیم داشت به دومین نامة گنجی که در «ایران امروز» مورخ 14 ژوئیه 2005 منتشر شده است.
در این نامه که «پاسدار اکبر» در سیامین روز از اعتصاب غذایش نگاشته، سخن از آزادی، عدالت، حقوق بشر و همة مطالبات والای جامعه بشری به میان میآید! ولی به یاد داریم که همین موجود مزور پس از تعطیل سیرک «زندان اوین»، در اروپا و آمریکا به تبلیغ برای منتظری، سروش و «دموکرات مسلمانها» پرداخت، و از این رهگذر میزان صداقت خود را در دفاع از حقوق بشر به ثبوت رسانده است! حال بپردازیم به نامة ایشان.
در دومین پاراگراف این نامه، در جملاتی سراپا غلط، گنجی تعریف جامعی از «دگراندیش» و اهداف آن ارائه داده. که همزمان نشانگر میزان مطالعات عمیق و شناخت وی از موضوع و از زبان فارسی متعارف است:
«فردی که از طریق بیان از حقوق بشر و دموکراسی، دفاع و به روشهای مسالمت آمیز با نظامهای اقتدارگرا مبارزه مینماید، دگر اندیش نامیده میشود. آزادی بیان یکی از اهداف همه دگراندیشان است.»
در رابطه با معنای جمله، خواننده از خود سوال میکند مگر دفاع از حقوق بشر به جز از طرق مسالمتآمیز از مسیر دیگری هم امکان پذیر است؟ سپس میرسیم به اصل مطلب، یعنی «آزادی بیان». آزادی بیان مانند آزادی و همة زیر مجموعة «آزادی»، بهترین تله برای نخبگان حکومتی ایران است که یکشبه پنجه بکس را کنار گذاشته و دست به قلم بردهاند! بدون استثناء همة «عمله اکره» اسلام میپندارند، آزادی، یا آزادی بیان، «هدف» است! حال آنکه آزادی «وسیله» است، برای رسیدن به هدف! به دلیل همین «اشتباه» لپی، پاسدار اکبر هم پنداشته آزادی بیان یکی از «اهداف» همة دگراندیشان است!
گذشته از بیمعنا بودن این جمله، ساختار آن نیز مانند درک نویسندهاش لنگ میزند. از شروع جمله تا فعل «نامیده میشود»، یک هزار چم، از واژهها و عبارات «اضافه» خواننده را به بیراهه میکشاند. و در انتهای جمله، به جای امتداد، شاهد پرش نویسنده هستیم، از «دگراندیش» به «آزادی بیان»! اگر کسی روش نگارش را بشناسد، میداند که چنین جهشهائی در متن، صرفاً نشانة آشفتگی نویسنده است. و کسی که روش نگارش او در حد یک کودک دبستانی است، با طرح مسائل و مفاهیم دهانپرکن از قبیل دگراندیش، دموکراسی و ... عملاً پای از گلیم سواد خود درازتر کرده. ولی این سبک نگارشی است که «ساواک» در حکومت اسلامی رایج کرده است. تمامی بیانیههای فعالان سیاسی بلااستثناء از همین سبک و سیاق پیروی میکنند.
حال باز گردیم به ردیف دوم از مفاهیم دهان پرکن در وصف دگراندیشان که گنجی خود را نمایندة آنان میداند!
«تنها سلاح ایشان شجاعت اخلاقی در افشای نقض حقوق بشر و خودکامگی حاکمان است. هرجا حقوق بشر نقض و استبداد و خودکامگی سیطره یابد و ایدئولوژی پشتوانه این دو باشد، دگراندیشان شجاع، ظاهر خواهند شد و با جسارت تمام در شرایط عسرت در مقابل این فرایند خواهند ایستاد. اگر تعریف یاد شده صادق باشد، با توجه به سوابق فعالیتها و آنچه در گذشته گفته و نوشتهام، یک دگراندیش محسوب میشوم که به دلیل دگراندیشی زندانی شده است. دو نکته زیر مؤید این مدعاست.»
اگر هر جا حقوق بشر نقض شود، دگراندیشان شجاعی همچون گنجی ظاهر خواهند شد، پس باید نتیجه گرفت که از استقرار حکومت اسلامی در ایران تا ظهور پاسدار اکبر، حقوق بشر نقض نشده، چرا که گنجی پس از مرگ خمینی ظهور کرده است! در نتیجه آن حقوق بشری که نقض شده و گنجی به آن اشاره دارد، نوع خاصی از حقوق بشر است که گویا در زمان حیات خمینی نقض نمیشد! و یا پاسدار آزدیخواه از نقض آن بیخبر بوده، چون خودش در سپاه پاسداران، با کمال شجاعت و جسارت، مشغول نقض همین «حقوق» بوده!
گنجی جهت اثبات «دگراندیش» بودن خود، از آنجا که مانند همة فعلههای فاشیسم مبتلا به فقر فرهنگی نیز هست، از خود هیچ «کلامی» ندارد. و به همین جهت ناچار است کلام «کلود لوفور» را به عاریت گیرد. و یک ترجمة «شکسته بسته» و سراپا غلط از سخنان او را بخورد خواننده دهد:
امّا مردم سالاری با همین تضّاد به حیات خود ادامه میدهد، هر آینه این تضّاد حل شود یا حل شده باشد از هم خواهد پاشید یا دیگر از هم پاشیده است.
با مطالعة این «پرگوئیهای» مضحک درمییابیم که مشخص نیست دو جملة «از هم خواهد پاشید یا دیگر از هم پاشیده است»، به چه ارجاع میکنند! به تضاد؟ مسلما خیر! در این جملة ادیبانه «مردمسالاری» گویا از قلم افتاده باشد!
پس از اینکه گنجی با ترجمة پر غلط از سخنان لوفور حسابی «پز» میدهد و خواننده را از دانش و مطالعات ژرف خود «مبهوت» میکند، منم منم کنان میگوید، «من در گذشته بارها تأکید کردهام نظام سلطانی حاکم بر ایران یک نظام غیر دموکراتیک است!» به عبارت دیگر با استفاده سخنان لوفور نتیجه میگیرد که «من در گذشته بارها تاکید کردهام ...» در نامة «پاسدار اکبر» به سبک همة نامهها و مانیفستهای ساخته و پرداخته ساواک، یک قطار طویل از نام متفکران غرب و شرق آورده میشود تا ذهن خواننده از مهملات گنجی منحرف شود! نام «دیوید بیتام»، «جان رولز»، «رونالد دورکین»، «فینیس»، «مایکل فریمن»، «کوندرا»، «سقراط»، «هدایت»، «آشوری»، «سروش»، «طباطبائی» و ... در لابلای جملات پر از غلط ردیف میشوند تا «پاسدار اکبر»، «انا شریک» گویان به میان معرکه پریده اعلام دارد که «راقم این سطور در طی سالهای گذشته بارها موارد نقض حقوق بشر در ایران را بر ملا کرده است. در اینجا به چند نمونه از نقض گستردة حقوق بشر در ایران اشاره میکنم.»
نویسنده سپس به سراغ «آدورنو» و «زیگموند فروید» رفته، با عاریت گرفتن واژههای حسین شریعتمداری، مانند «نیمه پنهان»، و دیگر واژگان زبان ابتذال نخبگان حاکمیت اسلامی، فاشیسم را برای خواننده شرح میدهد. و در این راه عبارات شیوای «یک کاسه کردن و وراجی کردن» را نیز از قول «آدورنو»، به فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی تقدیم میدارد! واژهها و عبارات «حامی پروری، تأسیسگری، دموکراسیخواهی، دلقبر، چادراستبداد، ممنوعالتلفن، ممنوع از درمان بیماری! و... » از جمله «هدایای گرانقدر» پاسدار «اکبر گنجی» به گنجینة زبان پارسی است. در این وانفسای ادعای فضل، پاسدار اکبر خود را با «صادق هدایت»، «سقراط» و ... مقایسه هم میکند، و چند بیت از اشعار فرهاد خواننده و چند آیه از قرآن نیز نقل کرده، سپس به خوانندگان ثابت میکند که چون «فرانکو مورتی» از رمان دراکولا تحلیل «مارکسیستی ـ روانکاوانه!» کرده، گنجی، هم «مورتی» را میشناسد، هم مارکسیسم را، و هم روانکاوی و تحلیل رونکاوانه از رمان را! و پس از کشف میزان دانش و شناخت خود نتیجه میگیرد که «هدف نظام شکستن و نابود کردن» اوست!
اما بهترین و جامعترین نمونة ابتذال در سخنان گنجی آنجا خود را نشان میدهد که از فساد سیاسی سخن میگوید و روابط جنسی را با فساد سیاسی «یکسان» میپندارد! به عبارت دیگر فساد سیاسی در ذهن علیل گنجی و شرکایش همان است که دستاربندان در حوزه به آن اشاره دارند: روابط جنسی زن و مرد:
«تجربة بشری نشان داده است که احتمال بروز فساد سیاسی در نظامهای استبدادی مطلقه [ ...] به مراتب بیشتر از دیگر نظامهاست. دولت حداقلی (کمینه) فساد را کاهش میدهد. در دولت حداکثری سلطه گر، چه کسی جرأت میکند از طریق مطبوعات این پرسش را مطرح کند که چرا آن «آقا» با آن زن شوهردار روابط نامشروع داشت [...]وقتی به ناموس مسلمانان رحم نمیشود[...]
اینجاست که وجه تشابه مهملات گنجی با بیانههای رنگارنگ فعالان سیاسی حکومتی مشخص میشود. در واقع همة این مهملات از یک منبع سرچشمه میگیرد: راست افراطی حکومتی، که میپندارد، با پنهان کردن شعارهای مبتذل خود در لابلای نام متفکران چپ و راست غربی و نقل قولهای آنان میتواند مردم را بفریبد. امروز ایرانیان آگاهاند که فلاسفة غرب در رابطه با جوامع خود سخن میگویند. و اینکه جامعة ایران، مانند هر جامعة دیگر «یگانه» است، و الگوهایش را خود میباید ارائه دهد. به برپا کنندگان سیرک پاسدار اکبر، خوئینیها و دیگر سیرکهای حکومتی یادآور میشویم که امروز، روش «تحلیل» نامهها و مانیفستهای رنگارنگ، ویراست استعمار، برای بسیاری از ایرانیان شناخته شده، و با تحلیل مهملاتی از قبیل نامة گنجی به سادگی میتوان دریافت که نویسنده اگر روان پریش نباشد، مسلماً یک شارلاتان ناشی و کمسواد بیش نیست!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت