چهارشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۵


میهمان به «نرخ روز»!
...

طی بیش از یک سده حاکمیت استعمار بر ایرانیان، کرنش و دم‌جنبانی برای اربابان، نزد برخی از هم‌میهنان گرامی، تبدیل به میراث فرهنگی شده! در حالیکه حتی بنگاه خبرپراکنی بی‌‌بی‌سی از آرامش نسبی در بحران ساختگی روابط ایران و ایالات‌متحد خبر می‌دهد، سایت «سردار سازندگی» در تبعید، تصویری از یک ناو هواپیمابر چسبانده وسط صفحة اول، تا از چشم هیچکس پنهان نماند! تصویر آنقدر رعب‌آور است که بیننده می‌پندارد، همین الان یک اژدر در چشمش شلیک خواهد شد! رسانة اینترنتی «سردار» از قول یکی از رسانه‌های «یک‌لائی» ایتالیا به نام «ایل‌جورناله» می‌فرماید، «ایالات‌متحد بین 21 تا 25 اکتبر به ایران حمله خواهد کرد!» البته پنتاگون ساعت دقیق حمله را گویا به «ایل‌جورناله» نگفته، وگرنه سایت «اکبر در تبعید» حتماً آنرا گزارش می‌کرد، تا «شوت‌آبادی‌ها» در جریان باشند!

بار‌ها در وبلاگ‌هایم نوشته‌ام که یکی از مأموریت‌های بهنود، نبوی و همراهان‌شان، تبلیغ برای اکبرهاشمی و جار زدن برای «تهدید» قریب‌الوقوع تهاجم نظامی ایالات متحد به ایران است. حال که انتشار نامة منسوب به روح‌الله خمینی در داخل کارساز باند اکبرهاشمی نشد، فرستادگانش علم تهدید را در خارج از ایران برافراشته‌اند! هدف اینان از هیاهو و ارعاب بجز تأمین منافع اربابان غربی‌اشان نیست. چرا که اگر تهاجم نظامی ایران در برنامه باشد، جنجال و هوچی‌گری فعلة سرداراکبر آن‌لاین، تغییری در آن نخواهد داد. تا آنجا که همه می‌دانند، تصمیم جهت آغاز جنگ‌های استعماری در شورای امنیت گرفته می‌شود نه در حجرة نوچه‌‌های سرداراکبر در غرب!

هیاهو و جنجال مدت‌هاست که در ایران وسیلة اعمال سیاست شده. و حکومت اسلامی خود آتش بیار این معرکه است. ماجرا‌های فراموش نشدنی سیرک پاسداراکبر، مدافع حقوق بشر، محسنی اژه‌ای و انقلاب مخملی جهانبگلو، هذیان‌گوئی‌های همسر الهام، انتشار نامة منتسب به روح‌الله خمینی و قیام «آیت‌الله»‌بروجردی بخاطر سنگ مزار پدرشان هنوز نقل محافل است. ظاهراً ساواک نتوانسته با مترسک‌های بالا مردم را به همراه مشتی لات و اوباش به خیابان‌ها ریخته براندازی نوینی را تحت عنوان «انقلاب شکوهمند» سامان دهد! به همین دلیل رسانة «روز آن لاین» که همیشه نان را به نرخ «روز» خورده، در رکاب ناوهواپیمابر گاوچران‌ها وارد معرکه شده تا ارعاب را یک درجه افزایش دهد. چرا که جنگ اگر برای ملت ایران مصیبت و فقر به همراه آورده برای اکبرهاشمی و نوچه‌هایش برکت فراوان داشته. بی‌جهت نبود که در گیرودار انتخابات کشکی اسلام و مسلمین، بهنود و نبوی جهت «دفاع از آزادی‌ها» ستاد تبلیغاتی رفسنجانی جنایتکار را روی اینترنت به راه انداخته بودند. و البته بین خودمان بماند وجود اکبرهاشمی و خانواده‌اش، اگر برای ملت ایران جز مصیبت و نکبت نیست، برای نبوی، پاسدار اکبر، مخملباف، کرباسچی و ... نعمت و برکت است.

با بهنود و فعالیت‌هایش همگی آشنائیم. ولی از ابراهیم نبوی، مخملباف و دیگر «نوابغ» عرصة فرهنگ و هنر ایران کسی چیزی نمی‌داند. نبوی که به عنوان «طنزپرداز» به جماعت «شوت آبادی‌ها» معرفی شده، با نگارش صحیح متن فارسی اصولاً بیگانه است، عبارت به یاد ماندنی ایشان در وصف پاسدار اکبر، «عکس‌های لاغرو بیجانش»، هنوز از یادها نرفته! راز اهدای آن «قلم طلائی» را در همین ساختارشکنی شکمی می‌باید جستجو کرد! حال بپردازیم به محسن مخملباف، داماد آخوند مشکینی. «ویکی پدیا» به زبان انگلیسی در باب نبوغ محسن‌آقا چنین می‌گوید: در یک خانوادة فقیر چشم به دنیا گشود. از 8 سالگی کار می‌کرد و تا 17 سالگی، سیزده بار شغل عوض کرد! و در 17 سالگی به زندان رفت، چون فعالیت سیاسی داشت! البته منظور از فعالیت سیاسی، چاقوکشی بوده که نابغه ما را در سن 17 سالگی، مانند عبدخدائی به زندان فرستاده! ولی زندان دورة پهلوی گویا مانند اسلام «انسان‌ساز» بوده. چرا که پس از چهار یا پنج سال حبس، پسربچه‌ای که در 17سالگی چاقوکش بوده، فیلمسازی نابغه می‌شود، و در برنامة توزیع رایگان جوایز میان نخبگان بی‌مایة جهان سوم جایگاه ویژه‌ای می‌یابد. نه تنها محسن‌آقا، که همسر و دخترش هم نابغه می‌شوند! حال باز گردیم به سایت روز آن لاین.

در زبان فارسی، «نان را به نرخ روز خوردن» کنایة مؤدبانه از «پفیوزی» است. نان به نرخ روز خوردن البته کار هر کسی نیست. بسیارند کسانی که از نظر مالی در مضیقه‌اند و به این صفت اسلامی آراسته نیستند. ولی خوشبختانه بسیارند کسانی که گرایش طبیعی به «پفیوزی» دارند. اگر دورة به قدرت رسیدن رضامیرپنج را مرور کنیم خواهیم دید که امثال فرمانفرما از سلطنت رضامیرپنج ضرر مالی دیدند، و یک ضرر جانی مختصر هم نصیبشان شد. یعنی ولیعهدشان را ابتدا به زندان انداختند و بعد در همان زندان کشتند، ولی در عوض نشان لیاقت دربار انگلیس نصیبشان شد! نشان افتخار دربار انگلیس در برابر اعدام یک تن از فرزندان فرمانفرما چندان اهمیتی نداشت، چرا که امثال فرمانفرما بر خلاف نویسندة این وبلاگ وقتشان به بطالت نمی‌گذشت، و امر مقدس تولید را بر همة امور مقدم می‌شمردند. در نتیجه یک فرزند کم یا زیاد تغییری در اصل مسئله نمی‌داد! ولی مثلاً امثال سرداراسعد بختیار نه تنها نشان افتخار دریافت نکردند، تیرباران هم شدند. چون نان را به نرخ روز نمی‌خوردند.

از اینجا نتیجه می‌گیریم که خوردن نان به نرخ روز فواید بسیار دارد، و به همین دلیل، نیاکان مسلمان ما پیروان بر حق این روش پسندیده بوده‌اند. باور ندارید نگاهی به مراسم قالیشویان در اردهال بیندازید. می‌گویند در قرن دوم هجری، محمدباقر، امام پنجم شیعیان که مأمور گسترش اسلام در مرکز ایران، از جمله در قم و کاشان بود در درگیری با ایرانیان در محل اردهال سفلی کشته شد! البته فراموش نکنید که پیش از این هم گفته‌اند، ایرانیان با آغوش باز تازیان مسلمان را پذیرا شده‌اند! و معلوم نیست کسانی که با امام شیعیان می‌جنگیدند چه کسانی بودند! ولی اگر از روضه‌خوان‌ها بپرسید خواهند گفت: آمریکای جنایتکار بوده، و رسالة مطهری را هم به عنوان براهین غیرقابل انکار تحویل‌تان می‌دهند! و اگر از «شاملو» بپرسید خواهد گفت: فئودال‌ها بودند! چرا که شاملو و مطهری هر دو شخصیت‌های ساخته و پرداخته استعمارند. احمد شاملو، که اشعار متوسط او را همه می‌شناسند، در مصاحبه‌ای با مجلة فردوسی، پس از مقایسة حافظ با «الیوت» چنین نتیجه گرفته:

«افق حافظ از افق بسياري شاعران متوسط روزگار ما نيز محدودتر بوده است.[...] مي‌توان در پرمايه‌ترين اشعار شاعري چون «اليوت» چنان غوطه خورد كه شناگري ماهر در گردابي هايل، اما هرگز نمي‌توان درباره حافظ اين چنين ادعا كرد»

البته اگر به انتشار مجموعه غزلیات حافظ به «تصحیح» احمد شاملو مراجعه کنید، خواهید دید که شناخت احمد شاملو از شعر فارسی در حد شناخت پاسداراکبر از جامعه شناسی است. ولی همانطور که گفتم نخبگان جامعة استعمارزده را همیشه بی‌بارترین و بی‌مایه‌ترین‌ها تشکیل می‌دهند. و مطهری،‌ «نابغة» حوزة علمیه قم هم، اگر از اظهارات شاملو برآشفته، به دلیل آن نبوده که شاملو پرت و پلا گفته، بلکه به این دلیل که شاملو «کافر» بوده! می‌بینید که «بیله دیگ، بیله چغندر!» وقتی مطهری و فردید متفکر باشند، شاملو هم باید شاعر شود. مطهری در پاسخ به پریشانگوئی شاملو می‌گوید:

«به راستي كيست اين قلندر يك لاقباي كفرگوكه در تاريك‌ترين ادوار سلطه رياكاران زهدفروش يك تنه وعده رستاخيز را انكار مي‌كند، خدا را عشق و شيطان را عقل مي‌خواند و شلنگ‌انداز و دست‌افشان مي‌گذرد [...] یا تمسخر زنان مي‌پرسد: «چو طفلان تا كي‌اي زاهد فريبي/ به سيب بوستان وبوي شيرم»


جهت آشنائی با میزان ابتذال کلام نزد مطهری، فیلسوف حوزة قم، کافی است به «شلنگ انداز» و «تمسخرزنان» نگاهی بیندازید. فارسی صحیح دومی، «تسخر زنان» است و «شلنگ انداز» هم مختص واژه‌نامة فلاسفة کلاه مخملی‌ ایران است! بله، در برابر هر شاملو، یک مطهری هم داریم! نگران نباشید هر دو سوی حرکت ابتذال فرهنگی را استعمار در انحصار خود دارد. حال بازگردیم به قالیشویان خودمان!

پس از کشته شدن امام پنجم شیعیان در اردهال سفلی، هر سال در دومین جمعه مهرماه اردهالی‌ها یک فرش را می‌برند دم رودخانه و حسابی می‌شویند. این فرش، نماد سجادة امام است که می‌گویند خونین شده بود! می‌بینید که در اردهال هیچکس برای ایرانیانی که با اشغالگران مسلمان می جنگیدند، تره هم خورد نمی‌کند! در عوض برای اشغالگران ارج و احترام فراوان قائل می‌شوند. مرکز ایران، بر خلاف شمال و غرب، ویژگی عجیبی دارد! اکثر مرکزنشین‌ها نان را به نرخ روز می‌خورند. یکی دو روز پیش، یکی از مرکزنشینان معروف، آقای نراقی، در وصف کتاب سفیر فرانسه قلمفرسائی مفصلی کرده بود، و از شادی اینکه سفیر فرانسه در کتابش از میهمان نوازی ایرانیان نوشته در پوست خود نمی‌گنجید! بله «شاهان کم التفات به حال گدا کنند!» جای شادی و پایکوبی هم دارد! سفیر فرانسه اگر از میهمان نوازی ایرانیان تعریف نکند، چه کسی تعریف کند؟ نه تنها سفیر فرانسه، که ریچارد هلمز، سفیر اسبق ایالات متحد در ایران هم از میهمان نوازی ما تعریف می‌کرد! می‌دانید چرا؟ چون سفرای غرب وارد ایران که می‌شوند به خانة رعایا می‌آیند! همة نان به نرخ روز خور‌ها سعی می‌کنند به زبان فرانسه یا انگلیسی با آنان صحبت کنند، همه سعی دارند برای فرستادگان استعمار خوش رقصی کنند و همه سعی دارند آنچه را که هستند پنهان کنند. اگر ایرانی میهمان نواز بود، در حق افغان‌های پناهنده این رفتار شرم‌آور و این وحشیگری را نشان نمی‌داد. جناب آقای نراقی! سرکار که مجذوب تعاریف تو خالی و پشت هم اندازی‌های سفیر فرانسه شده‌اید، نگاهی به رفتارخود و هم‌میهنان میهمان نوازتان با افغان‌ها، عراقی‌ها و حتی ایرانیان آوارة جنگ بیندازید تا میزان واقعی میهمان نوازی را بشناسید! انگار دیروز بود که آخوند دستغیب در خطبه‌های نماز جمعة شیراز می‌گفت: «این‌ها بجای جنگ با دشمن از جبهه جنگ فرار کرده‌اند آمده‌اند به شهر ما!» و مشتی لات و اوباش میهمان نواز را هم فرستاد به سراغ کسانی که به همت روضه‌خوان‌های سرسپردة استعمار، بی‌دفاع در خط مقدم جبهه جنگ قرار گرفته بودند و به ناچار به شیراز پناه آورده بودند. جناب آقای نراقی، میهمان نوازی واقعی ایرانیان همین وحشی‌گری‌هاست، آنچه سفیر فرانسه میهمان نوازی ایرانیان نامیده، در واقع کرنش و دم جنبانی ایرانیان در مقابل اربابان‌شان است.



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت