یکشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۵


نقد و سوراخ‌دعا!
...
از زمانی که سیرک «توهین به مقدسات» آغاز به کار کرد، تا از این راه تنور اسلام طلبان گرم بماند، سال‌ها می‌گذرد. آنهنگام آقای سلمان رشدی، عضو آکادمی سلطنتی بریتانیا و از طرفداران استقلال کشور کشمیر ـ که در حال حاضر در «نیویورک تایمز» قلم‌فرسائی می‌فرمایند، یک رمان نوشتند که سال‌های سال وسیلة جار و جنجال طالبان سنی مذهب و شیعه‌مسلک شد، آنهم به دلیل توهین به مقدسات! ولی رمان، همانگونه که می‌دانیم هر چند تخیلی است، چون هر اثر هنری دیگر، ریشه در واقعیت‌های زمان خود دارد. به همین دلیل یکی از شرایط لازم برای نقد و بررسی آثار ادبی، شناخت زمینة تاریخی آن‌ها است، زمینه‌ای که شامل خاستگاه‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی می‌شود. به همین دلیل زمانی که کلیات سعدی، یا مثنوی معنوی را بررسی می‌کنیم نمی‌توان این آثار را با معیارهای کنونی در جامعة بشری به سنجش کشید، و زمینة تاریخی ویژه این آثار را تماماً نادیده گرفت. چرا که در اینصورت منتقد محترم مسلماً خود را مضحکه خواهد کرد. حال بدون ورود به بحث تئوریک «نقد»، بهتر است یک مثال بیاوریم.

در کلیات سعدی، به کرات با تحقیر و کنایه از زرتشتی، مسیحی و یهودی یاد شده، و به کرات همجنس‌گرایان به سخره گرفته شده‌اند. به عبارت دیگر، آنچه امروز، از نظر روشنفکری می‌باید عرفی رایج تلقی شود، مکرراً مورد تحقیر قرار گرفته. به عنوان نمونه، بیت زیر به روشنی همان است که امروز «انترناسیونال فاشیسم»، آنرا نقض قوانین مقدس «احترام به ادیان » خواهند خواند:

گر آب چاه نصرانی نه پاک است ـ جهود مرده می‌شوئی چه باک است. کلیات سعدی، در فضیلت قناعت، ص 97.

ولی در دورة سعدی، در جامعة ایران، یهودی و مسیحی و به طور کلی غیرمسلمان «ناپاک» به شمار می‌آمده‌اند. سعدی، صرفاً «کلام» رایج زمانة خود را بازتاب داده. اگر امروز کسی مدعی شود که سعدی با سرودن این بیت شعر به دیگر ادیان بی‌احترامی کرده، یا اینکه سعدی «یهودستیز» بوده، نویسندة این وبلاگ نمی‌تواند در بی‌خردی او کوچکترین تردیدی به خود راه دهد!

مثالی دیگر در مثنوی معنوی می‌یابیم که به دفعات «زن» را حقیر شمرده، به «نفس» تشبیه کرده و «نفس» در کلام دین همواره مذموم است:

گر نه‌ای در راه دین از ره زنان ـ رنگ و بو مپرست مانند زنان. دفتر پنجم ص 1033
خواب زن کمتر ز خواب مرد دان ـ از پی‌ نقصان عقل و ضعف جان. دفتر ششم ص 1254
اولین خون در جهان ظلم و داد ـ از کف قابیل بهر زن فتاد. دفتر ششم ص 1262
اگر کسی هنگام نقد مثنوی، ‌مولوی را به دلیل نگارش این ابیات «زن‌ستیز» بخواند، صرفاً ثابت می‌کند که با زمینة فرهنگی و تاریخی مثنوی بکلی بیگانه بوده و فاقد شناخت از شیوة «نقد ادبی» است.

این مقدمة مختصر را از آن جهت آوردم که بپردازم به تحلیل نقدی از صادق هدایت توسط یکی از نخبگان معاصر در «رادیو زمانه!»

«رادیو زمانه» را همه می‌شناسیم، شعبه‌ای است از بی‌بی‌سی، و عصائی است در دست شبه اصلاح طلبان ایران که با نقاب فریبندة استقلال، وظیفة تبلیغ جهت فاشیسم دینی نوین را به عهده گرفته. رسانه‌های مستقل فارسی زبان که این روزها مانند قارچ می‌رویند، انسان را به یاد مثل معروف، «نوکرما چاکری داشت، چاکر ما مخلصی داشت»، می‌اندازند. بی‌بی‌سی، رادیو فرانسه، «دویچه‌‌وله» و دیگر مدافعان فاشیسم در ایران، که به دلیل حمایت از طالبان و شبه اصلاح طلبان ایران، امروز بی‌اعتبار شده‌اند، دست به برقراری تشکیلاتی موازی زده‌اند. از آنجمله است همین «رادیو زمانه»! دیروز در سایت این رادیو چشمم به سخنان «شهرنوش پارسی‌پور» در مورد صادق هدایت افتاد و فکر کردم بهتر است قبل از آنکه چنین برخوردهائی «باب روز» شود، اظهارات ایشان را بررسی کرد.

خانم پارسی‌پور را شخصاً نمی‌شناسم ولی پس از مطالعة سخنان‌شان در مورد هدایت فکر می‌کنم که می‌باید از تبار «نوسوادان» مقیم خارج باشند! ایشان در یک سخنرانی کسالت‌آور، مبتذل و سرا پا غلط در مورد اثر هدایت، «البعث الاسلامیه علی البلاد الافرنجیه»، یک خطبة «نماز جمعه» در مورد اقوام و ادیان برایمان ایراد کرده، می‌فرمایند:

«منطقی در زندگی من است که مردم يا ارزش‌ها را به اين علت که برای من غير قابل تحمل هستند يا دوستشان ندارم مسخره نمی‌کنم. بلکه هميشه به اين مسأله فکر می‌کنم که اگر حالتی در جايی وجود دارد بايد گشت و دلايل‌اش را پيدا کرد. نه اين که تخطئه‌اش کرد، مسخره‌اش کرد يا از آن نفرت داشت. [...] من جملات اول اين کتاب را برايتان می‌خوانم [...] در شهر سامرا از بلاد مبارکه عربستان دعوت مهمی از نمايندگان ملل اسلامی به عمل آمده بود [...] در اين کنفرانس شماری ايرانی و غير ايرانی دور همديگر جمع می‌شوند تا بروند اسلام را به جهان معرفی کنند [...] آقای تابونانا نماينده‌ی محترم زنگبار لخت و عور بلند شد به نيزه‌اش تکيه کرد و گفت: لحم آدمی خيلی لذيذ، افرنجی، ابيض! يعنی فرنگی سفيد. من روزی دو تا آدم بخور»

به صراحت می‌توان مشاهده کرد که خانم «پارسی‌پور» فاقد هرگونه شناختی در زمینه «نقدادبی» و «زمینة» آثار صادق هدایت‌اند. ایشان نمی‌دانند که «سیاه برزنگی، سیاه آدمخور، کاکاسیاه و ... » برداشت رایج و عامیانه ایرانیان آندوره از سیاه پوستان مقیم قارة آفریقا بوده. ایشان نمی‌دانند که طنز هدایت در این چند جملة کوتاه، ناشی از «تقلید»، خردکردن، شکستن و درهم‌آمیختن کلام دو قشر متخالف اجتماعی است: کلام «عالمانة اسلامی»، متشکل از واژگان عربی و کلام نژاد پرستان اروپائی به زبان فارسی شکسته. این دو کلام «درهم‌شکسته» از دهان فردی خارج می‌شود که مورد تحقیر هر دو گروه است: سیاهپوست، آدمخوار و خصوصاً «برهنه». اساس «طنز» هدایت تقلید «مخلوطی» از همین تضادهاست، ‌و نه تائید آنها. ولی نتیجة عدم شناخت خانم «پارسی‌پور» این است که ایشان «نتیجه‌ای اسلامی» گرفته، بفرمایند: «صادق هدایت مردم زنگبار را مسخره کرده!»

ایشان بلافاصله برای «توجیه» نظریات‌شان، به جامعه‌شناسی مدرن هم متوسل می‌شوند، تا به قول فرنگی‌ها «پلیتکالی کورکت» را به خورد خواننده دهند، و توصیه فرمایند که «اقوام ناشناخته را محترم شماریم!» انسان بی‌اختیار به یاد پاسداراکبر می‌افتد که گویا چند کلاس اکابر در مکتب سروش گذرانده بود و می‌گفت، «حافظ فاشیسم را نقد نکرده، چون فاشیسم را نمی‌شناخته!» صادق هدایت هم حتماً به اندازة خانم «پارسی‌پور» جامعه‌شناسی نخوانده، اگر نه می‌رفت و «مطالعه» می‌کرد تا ببیند چرا بعضی‌ها «آدم‌‌خورند» و بعد دلایل آنرا هم مطابق توصیة ایشان در مقاله‌ای علمی «توضیح» می‌داد، و دست از طنزنویسی هم برمی‌داشت! تا «شهرنوش پارسی‌پور» نتواند با زبان الکن امثال حجاریان، پاپی‌اش شود، و مطالعات جامعه شناسانه‌اش را علنی کند:

«دقت بفرماييد که اين جا ما داريم مسخره می‌کنيم جمعيتی از مردم دنيا را يعنی اهالی زنگبار را بدون اين که اصلا شناختی از آن‌ها داشته باشيم. يا حتی باور کنيم که آدم‌خواری در آفريقا مثلا يک ضد ارزش بوده و وجود داشته است. مطالعات جامعه شناسی نشان می‌دهد که اگر آدم‌خواری در آفريقا ديده شده علت‌اش واقعا کمبود مواد غذايی بوده است....يعنی کمبود پروتئين و دور بودن اين جوامع از نظام کشاورزی، و ابتدايی بودن نظام کشاورزی باعث شده است که گهگاه آن‌ها به ... »

قصد تحلیل سخنان «دورکیم» مؤنث دروازه غارتهران را ندارم، چرا که به زحمتش نمی‌ارزد، اگر این «افاضات» را دنبال می‌کنم صرفاً از این جهت است که ببینیم چگونه می‌توان از طنز هدایت، به توجیه فاشیسم رسید. در وبلاگ‌های قبلی به دفعات در مورد «رمان» و «طنز» نوشته‌ام، بخصوص در مورد کاریکاتور پیامبر و سفسطة عبدالکریم لاهیجی. ولی به طور خلاصه می‌گویم که «تقدس و تقدیس» فقط ابزار فاشیسم‌اند، و آنچه «پارسی‌پور» قصد القای آنرا دارد این است که طنزنویس می‌باید مرز «تقدس‌ها» را به «رسمیت» بشناسد! یعنی همانکه «انترناسیونال طالبان ادیان ابراهیمی» می‌گوید!

پارسی پور پس از صدور فتوی برای صادق هدایت و «مکروه» خواندن اثر وی، ‌سجاده‌اش را کمی جابجا کرده، آمادة خواندن روضة سر سفره حضرت رقیه می‌شود، و مرثیة مفصلی در مورد گرسنگی اقوام سراسر جهان برایمان می‌خواند، که ناچار شده‌اند گوشت موش، سوسک، مورچه و سوپ پشه بخورند! و پس ازگریز به صحرای کربلا، تشری هم به ایرانی‌ها زده دستور می‌دهد که نگاهشان را به جهان عوض کنند! فکر می‌کردم پس از مرگ روح‌الله، دیگرکسی به خود اجازه نمی‌دهد از این غلط‌ها بکند، اشتباه می‌کردم! آفتاب وقاحت که اینبار از غرب طلوع کرده، می‌افزاید:

«معلوم نيست چرا ما بايد احساس کنيم به خاطر اين‌که زمين پر آب و علفی مثل زمين‌های روم گيرمان [آمده] انسان برگزيده‌ای هم هستيم. اين ديگر از نقاط خيلی مضحک طرز تفکر ما ايرانی‌هاست. گاهی من فکر می‌کنم واقعاً موقع‌اش رسيده که ما آن روش نگاه‌مان به جهان را عوض کنيم.»

پارسی‌پور در وقاحت، یک گام از روح‌الله هم فراتر رفته، و بکلی فراموش می‌کند که طنزنویسی، آداب معاشرت و دوستیابی نیست! و به همین دلیل هم برای همه تعیین تکلیف می‌کند، که بر طبق آنچه ایشان در یک ترم واحد مردم‌شناسی گذرانده‌اند، اصلاً نمی‌شود خندید! «جامعه شناسی» نصفه نیمة ایشان در این مقطع تبدیل به «توضیح‌المسائل» شده، که مسلماً می‌باید مورد استفادة شبه اصلاح طالبان هم قرار گیرد! و چون در «جامعه‌شناسی»، «مردم‌شناسی» و «قوم شناسی» طنز جائی ندارد، پس طنز بکلی، به زعم نوسوادان معاصر محکوم است!

«هيچ کدام از نکاتی که اغلب ما را می‌‌خنداند، خنده‌دار نيست،‌ اصلاً خنده‌دار نيست. يعنی هرگز نمی‌شود به يک عرب خنديد چون سوسمار می‌خورد يا يک آفريقايي را مسخره کرد که يک زمانی گوشت آدم می‌خورده يا حتی مثلاً اسکيموها را مسخره کرد که در گرسنگی‌های وحشتناک جسد مردگان را می‌خوردند. خوب برويد در شرايط آن‌ها زندگی کنيد و ببينيد آيا می‌توانستيد دست به اين کارها نزنيد؟ امکان‌پذير بوده؟»

مسلم است که طنز صادق هدایت، برای «پارسی‌پورها» نمی‌تواند خنده‌دار باشد؛ درک طنز «شناخت» می‌طلبد: «چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست ـ سخن‌شناس نئی جان من خطا اینجاست.» ظاهراً در این «رادیو زمانه» هیچکس پیدا نشده به نخبة مؤنث پارسی زبان یادآوری کند، «حاجیة خانوم! طنز و مسخرگی ترادفی ندارند!» چون ایشان همچنان به تاخت و تاز در عرصة «نقد ادبی» ادامه می‌دهند:

«من تصميم دارم از صفحه‌ی ۱۱ کتاب صادق هدایت جلوتر نروم چون نه طنزش من را می‌گيرد، نه علاقه‌ای دارم که بدانم مثلاً اين افراد قرار است چه جوری مردم جهان را مسلمان بکنند. احتياجی به دانستن اين مسأله ندارم اگر که بناست مردم را مسخره کنم و به آن‌ها بخندم [ ...]‌ البته اين اظهار نظر اصلاً‌ به اين معنا نيست که کار هدايت ارزش ندارد.»

البته فارسی شیوا و ادیبانه خانم پارسی پور را ندیده می‌گیریم و مطمئن‌ایم که صادق هدایت از اینکه چنین «نخبه‌ای»، حتی برای لجن‌پراکنی هم که شده، چند دقیقه‌ای به «بررسی عمیق» اثر او پرداخته، مسلماً زیر خاک مفتخر شده است! به ویژه که «پارسی‌پور» به روال رایج فاشیسم، یعنی طبقه بندی و تفکیک،‌ آثار هدایت را به دو دستة شاهکار و افراطی تقسیم کرده، به این نتیجه رسیده که می‌توان چنین تفکیکی را نیز صورت داد!

«می‌توانيم در کار يک نويسنده مثل هدايت يک تفکيکی ايجاد کنيم. يعنی بين يک شاهکاری که نوشته و بين تعصباتی که داشته و عقايد تند و افراطی ميهنی و نژادی‌اش که باعث شده بتواند يک جامعه‌ای را مسخره کند يا يک مذهب را دست بيندازد [...] چه بسا اگر ما هم در آن زمان زندگی می‌کرديم، دارای عقايد افراطی اين چنينی می‌شديم.»


به حجت‌الاسلام پارسی‌پور باید یادآور شویم که آثار یک نویسنده بازتاب «موجودیت» و تمامیت خود اوست؛ یک کل را نمی‌توان «تفکیک» کرد. ایشان همانقدر می‌توانند پیکر انسان را «تفکیک» کنند، که آثار هنری نویسنده را! در ضمن خانم پارسی‌پور باید بیاموزند که بر خلاف باور «نوسوادان» حکومت اسلامی، در زمینة «نقد ادبی» از آثار یک ادیب، «ایدئولوژی» استخراج نمی‌‌کنند. و بر خلاف شیوة شارلاتان‌هائی چون «فردید»، که از اشعارمولوی ایدئولوژی اسلامی بیرون می‌کشید، و یا کسانی که همچون فعلة استعمار در ایران قصد ایستا کردن عرفان در چارچوب ایدئولوژی یک حکومت «فاسد» و وابسته را دارند، آثارزنده و پویای یک ادیب را ابزار توجیه «ایدئولوژیک» نمی‌توان کرد. کسی که هدایت را «نژاد‌پرست» می‌خواند، به صراحت بگوئیم، اصلاً نمی‌داند «طنز» چیست. و کسی که طنز را نشناسد، چگونه می‌خواهد در مورد «طنز» سخنرانی کند؟! به گردانندگان محترم رادیوی مستقل «زمانه» یادآور شویم که «نقد ادبی» با نوحه‌های نماز جمعه، وعظ و خطابه تفاوت بسیار دارد! «نقد ادبی» پارسی پور از طنز هدایت، وصف‌الحال کسی است که در دفتر چهارم مثنوی، مولانا از وی یاد ‌کرده:
آن یکی در وقت استنجا بگفت
که مرا با بوی جنت دار جفت
گفت شخصی خوب ورد آورده‌ای
لیک سوراخ دعا گم کرده‌ای

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت