شنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۵


نفت و شغال!
...
چه شد که ناگهان نفت «بد» شد؟! نفت تا همین چند روز پیش بسیار عزیز و دوست داشتنی بود. و مصدق نیز به دلیل «ملی» کردن نفت، عزت و احترام فراوان داشت. ولی از چند روز پیش، با آنکه عزت و احترام مصدق به جای خود باقی است، نفت، خوار و ذلیل و باعث دردسر «نخبگان» و «فرهیختگانی» شده، که انگشت اتهام را به سوی ملت ایران گرفته‌اند! اینان اگر بخواهند به صورتی منطقی با مسائل برخورد کنند، باید هر چه دل تنگ‌شان می‌خواهد نثار محمد مصدق کنند که این «اسباب» دردسر را برای ملت ایران فراهم آورد. داستان این «دردسر» در واقع از روز هشتم اوت سال 1944، آغاز شد. روزی که ایالات متحد و انگلستان، جهت تقسیم منابع نفتی در مناطق نفت خیز به توافق رسیدند. و می‌دانیم که در این تاریخ، ارتش آلمان نازی در جبهة اتحادجماهیر شوروی شکست خورده بود، و به همین دلیل، رضامیرپنج، با حمایت انگلیس و ایالات متحد، یک تنه در برابر جهانیان سینه سپر کرده، حاضر نمی‌شد مستشاران نظامی آلمان را از ایران اخراج کند! شرایطی تقریباً مشابه امروز، که حکومت «چاه جمکران»، با حمایت اربابان غربی، به نفس‌کش طلبی در عرصة فناوری هسته‌ای پرداخته و قصد «پاک» کردن اسرائیل از نقشه جهان را دارد! ولی در آنروزها ایالات متحد و انگلستان در اوج قدرت بودند، و به محض وخیم شدن اوضاع و تهدید روسیه، رضامیرپنج از ایران اخراج شد. و معلوم شد که «هارت و پورت‌های» اعلیحضرت ریشه در سفارت انگلیس داشته! البته فکر بد نکنید، به قول آقای کاتوزیان، «توطئه‌ای» در کار نبود! انگلیس و آمریکا، جهت توسعه فناوری بازیافت زباله، نیازمند «جا و مکان» بودند!

در قارة اروپا، کشورهای پرتقال و اسپانیا، و در خاورمیانه، کشور ایران، چشمشان را حسابی گرفته بود! خاطرخواهی که «توطئه» نیست! کار دله! بله، در این گیرودار بود که اتحادجماهیر شوروی نیز خواستار امتیاز استخراج نفت در شمال ایران شد. و اینجا بود که محمد مصدق، جهت حفظ استقلال ایران، طرح معروفش را به تصویب مجلس «فرمایشی» رضامیرپنج رساند، و زمینة اشغال آذربایجان را در دسامبر سال 1945 فراهم آورد. و در این زمینه نیاکان ما قصه‌های فراوانی برایمان گفته‌اند. گفته‌اند که، شم سیاستمداری قوام‌السلطنه باعث شد که روس‌ها ناچار شوند آذربایجان را ترک کنند. ولی، ما نوادگان «ناخلفی» از کار در آمده‌ایم، و امروز در این وبلاگ می‌نویسیم که خروج ارتش سرخ از آذربایجان، مانند برچیدن پایگاه‌های موشکی شوروی در کوبا، در برابر اعطای امتیازاتی صورت گرفت. در ایران، استخراج نفت در آذربایجان ممنوع شد، و در مورد کوبا، ناتو ناچار شد پایگاه‌های موشکی خود را در ترکیه، که مسکو را نشانه گرفته بودند برچیند. بله، واقعیت این بود، نه آن قصه‌های خاله سوسکه که نیاکان می‌گفتند! حال بازگردیم به نفتی که تا دیروز «عزیز»، بود، و مصدقی که هنوز عزیز است!

6 سال پس از فراهم آوردن زمینة اشغال آذربایجان، محمد مصدق، با ملی کردن نفت، به گفتة نیاکان ما، گام مهمی در راه «استقلال» ایران برمی‌دارد. ولی در واقع بزرگترین خیانت به منافع ملی را همین قهرمان استقلال صورت می‌دهد. در وبلاگ‌های قبلی به این مطلب پرداخته‌ام و تکرار مکررات لزومی ندارد. با نگاهی به شرایط امروز، در می‌یابیم که «اختیار» نفت به دست ملت ایران نیست و نخواهد بود، ولی زیان «ملی‌» شدنش گریبانگیرمان ا‌ست. فناوری، استخراج و پالایش نفت، بازاریابی، و ارز حاصل از فروش نفت، همه و همه در اختیار چند ملیتی‌هاست. با ملی کردن نفت، محمد مصدق نه تنها از شرکت‌های نفتی انگلیس در ایران سلب مسئولیت کرد، ‌که سخاوتمندانه، سهم ایران در منافع این شرکت‌ها را نیز به خود آنان واگذار کرد، بگذریم! فرض کنیم که با ملی شدن نفت، گامی به سوی استقلال برداشته شد ـ فرض محال که محال نیست ـ در اینصورت چگونه می‌توانیم پس از نیم قرن، هیاهو، جنجال و پرستش مصدق را فراموش کرده، به شیون و زاری بپردازیم که «ایکاش نفت نداشتیم!»، «یا امام زمان! نفت را از ما بگیر! صنعت گردشگری را به ما اعطا کن! چون دارودسته اکبرهاشمی انحصارش را به دست گرفته!» و از همه مهمتر، سخنان رئیس دولت جمکران است! بله او نمی‌تواند بگوید کاش نفت نبود، او ناچار است به «لات بازی» در عرصة سیاست ادامه دهد! بجز خط و نشان کشیدن برای اربابانش در اسرائیل، می‌تواند به قول خودش، با یک «یا حسین»، بمب اتمی ساخته و ـ به قول «مهران رفیعی» معلوم نیست با چند «یا حسین» ـ جمعیت ایران را دو برابر هم بکند! به این دلیل که با دو برابر شدن جمعیت ایران واردات از کشورهای «دوست و ارباب» دو برابر خواهد شد، و ارز حاصل از فروش نفت، به جای آنکه نصیب «دشمنان» شود، در «چیس‌مانهاتان بانک» و صرافی روچیلد‌ها باقی می‌ماند. نوش جانشان! چون فعلاً که هستی‌ما، ز هستی آن‌هاست! حال بازگردیم به «استقلال طلبان» مخالف نفت!

این حضرات نیز، که ارتباط مهرورزی و محمدرضاپهلوی با عالم بالا را به سخره گرفته‌اند، خود در ارتباط مستقیم با «عالم غیب» قرار دارند. در غیر اینصورت چگونه شیون و زاری اینان از «باز توزیع» ارز حاصل از فروش نفت را در داخل می‌توان توجیه کرد؟ مگر این ارز ارث پدری فدائیان سردار اکبرسازندگی است که اینچنین به تب و تاب افتاده‌اند، شعار «نفت افیون توده‌ها» سر می‌دهند و به بهانة دلسوزی، بیشرمانه به ملت ایران توهین هم می‌کنند؟ چه شده که «داریوش همایون» و «کیهان لندن»، ضدابتذال و ضدتاراج شده‌اند؟ چه شده که از چپ حسینی تا بی‌بی‌سی و ارگان تحجر کروبی و هاشمی، جبهة متحد تشکیل شده؟ چه پیش آمده که منافع بنگاه بی‌بی‌سی، رسانة حاکمیت انگلستان، و منافع ملت ایران در رسانه‌های «مستقل»، «اصلاح طلب» و «تند رو» در داخل و خارج همسو شده‌اند؟ احمدی نژاد دلارهای نفتی را بین مردم تقسیم کرده؟

کدام ارز به سفرة مردم ایران آمده که زوزة کفتاران فضای رسانه‌ای را پوشانده؟ اگر پول نفت در میان مردم توزیع شده، پس فروش کلیه‌ها از برای چیست؟ از این گذشته، مگر اختیار پول نفت به دست دولت مفلوک ایران است که هر جور دلش خواست آنرا توزیع کند؟ برای هر یک دلار حاصل از این «نفت ملی شده»، هزاران ایرانی به خاک و خون غلطیده‌اند! مگر دولت ایران در مصرف ذخائر ارزی «مختار» است؟! نه! آن‌ها که امروز نفت را نمی‌پسندند، مانند همان‌ها که امروز آرزوی براندازی در سر می‌پرورانند، به این دلیل است که ارز حاصل از فروش نفت دارد از دکة روچیلدها خارج می‌شود، بدون آنکه دولت جمکران در این «فرار دلار» نقشی داشته باشد! آن‌ها که امروز نفت را «افیون توده‌ها» می‌خوانند، نمی‌توانند با تشبیه خود به طاووس مثنوی، مدعی خیرخواهی برای ملت ایران باشند.

در دفتر پنجم مثنوی، حکایت طاووسی آمده که به منقار پرهای زیبای خود را می‌کند، و تن خود را زشت می‌کرد. از او پرسیدند، دریغ‌ات نمی‌آید؟ گفت می‌آید، ولی جان من از پر عزیزتر است. ولی حکایت آنان که ناگهان نفت را بلای جان پنداشته‌اند، بیشتر به حکایت آن شغال دفتر سوم مثنوی ماند که ادعای طاووسی می‌کرد!

مولوی گوید، شغالی در خم رنگرزی رفته بود و ساعتی در خم درنگ کرد. چون از خم در آمد، پوستش رنگین شده بود و در آفتاب برق می‌زد. پس ادعای طاووسی کرد:

آن شغالی رفت اندر خم رنگ
اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ
پس بر آمد پوستش رنگین شده
کی منم طاووس علیین شده
پشم رنگین رونق خوش یافته
آفتاب آن رنگ‌ها بر تافته
دید خود را سبز و سرخ و فور و زرد
خویشتن را بر شغالان عرضه کرد «ص. 418»

بله این «حضرات» هم، که از کودتای 28 مرداد، تا انتشار گزارش تحقیق کنگرة آمریکا در مورد فروش سلاح روسیه، در خم رنگرزی استعمار جا خوش کرده بودند امروز، ادعای طاووسی می‌کنند، خواهان اقتصاد غیر نفتی شده‌اند! و ما هم ناچاریم به اینان همان گوئیم که مولوی به آقا شغاله گفت:

جمله گفتند ای شغالک حال چیست
کی ترا در سر نشاط ملتویست
از نشاط از ما کرانه کرده‌ای
این تکبر از کجا آورده‌ای
................................
شید کردی تا به منبر بر جهی
تا زلاف این خلق را حسرت دهی
بس بکوشیدی ندیدی گرمیئی
پس ز شید آورده‌ای بی‌شرمیئ

بله همانطور که مولوی می‌گوید، «بیشرمی پناه هر دغاست»، و اینهم نخستین بیشرمی نیست که شاهدیم. ولی برای اقتصاددانان «نورسیده» و سیاستمداران «نخبه» و «ضد ابتذال»، و همة شغالان دیگر که مدعی طاووسی هستند، خبر بدی آورده‌ام. اگر امروز ایران نفت هم نداشته باشد، باز هم سیاست‌های دوران جنگ سرد را نمی‌توان بر اینکشور اعمال کرد.

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت