...
امروز در حال خانه تکانی اینترنتی، یعنی انتقال فایلهای دیسکت به روی کلید بودم که چشمم به مطلبی از بیبیسی، مورخ 30 مهر سالجاری افتاد، تحت عنوان «دیدگاه ایرانیان نامدار لسآنجلس در بارة مسئله اتمی». در این مطلب جمعی از ایرانیان ابراز نظر کرده بودند که سه نمونة جالب در آن به چشم میخورد. نظر کسی که میداند چه میگوید، نظر کسی که نمیداند چه میگوید و نظر کسی که آنچه میگوید که باید بگوید! نفر اول هنرمند بود، نفر دوم، همه «فن حریف»، و نفر سوم هم روزنامه نگار! ابراز نظر اینان به این دلیل جالب توجه است، که یک هنرمند، در زمینه غیرتخصصی خود بسیار منطقی سخن گفته، یک «همه فن» حریف در همه موارد پریشانگوئی کرده، و یک روزنامه نگار مخالف حاکمیت ایران، که با جهان سیاست هم بیگانه نیست، سخنان جنگ طلبان حکومتی را به زبانی دیگری «تکرار» کرده!
هیچیک از این سه نفر را شخصاً نمیشناسم. میدانستم «مریآپیک»، مانند مادرش، هنرمند است و نه هنرپیشه. ولی نمیدانستم «مری آپیک» به طور کلی مخالف جنگ است. و نمیدانستم همانقدر که در حرفهاش از ابتذال به دور مانده، در زمینة سیاسی هم با ابتذال بیگانه است. «مری آپیک» تأکید میکند که با جنگ و تخریب مخالف است، و به روشنی میگوید که نمیداند در عرصة سیاست آمریکا و ایران چه میگذرد. «مری آپیک» تنها کسی است که در مورد ایران و ایالات متحد جهتگیری جانبدارانه نکرده، و وارد مسابقة حماقت و تعصب نشده:
«من مخالف بمب اتم هستم در هرجا [...] من مخالف جنگم [...] برای من [...] جنگ، تخریب، بمب اتم، بمب معمولی، هواپیمای جنگی قابل قبول نیست [...] من نمیدانم [...] آمریکا چه کاری را عمدی میکند[...] من نمیدانم موضع ایران [...] چیست.»
این سخنان کسی است که از جایگاه واقعی خود دقیقاً آگاهی دارد، و با آگاهی از همین جایگاه سخن میگوید.
حال بپردازیم به سخنان آنها که جایگاه واقعی خود را نمیشناسند، و از جایگاه دیگران سخن میگویند. همسر سابق «آیدین آغداشلو»، که «وطنپرست» است، در علوم سیاسی «تبحر» دارد، و هم در علوم دیگر، و مدعی شناخت «قوانین» ایالات متحد نیز هست، میگوید:
«[...]اگر از هر ایرانی وطنپرستی این سوال را بکنید[...] همین پاسخ را به شما خواهد داد که اگر هند دارد[...] ایران چرا نباید داشته باشد؟[...] در یافتهام که اگر قرار باشد روزی در آمریکا از این سلاح استفاده شود، نه تنها باید با فرد فرد آمریکائیها در این باره مشورت شود[...]بلکه رئیس جمهور هم حتما ماهها خودش تنهائی راه خواهد رفت و تمام موهای سرش را میکند تا به این نتیجه برسد که این کار را بکند یا نکند[...]وقتی بمب دست کسانی است که [...]آنوقت انسان دوباره فکر میکند که آیا به عنوان ایرانی وطنپرست حرف بزند یا به عنوان ایرانی هوشمند و عاقبت اندیش»
این سخنان را نقل نمیکنم که گوینده را به «سخره» گیرم، به این دلیل آنها را آوردهام که خواننده عدم شناخت کسی را مشاهده کند که مدعی است «دریافته»! ولی در واقع نمیداند، که هنگام بمباران هیروشیما، از کسی نظر خواهی نشد، و پرزیدنت روزولت با صندلی چرخدار، ماه ها در راهروهای کاخ سفید قدم نزد، و از «خرمن گیسوانش»، هم تارموئی کم نشد! و نمیداند، جهت استفاده از سلاح اتمی، نه در ایالات متحد، و نه در هیچ کشور دیگری، از مردم نظرخواهی نخواهد شد! حال بپردازیم به سخنان بهروز صوراسرافیل.
بهروز صوراسرافیل، روزنامهنگار، از ابتدای خروج از ایران، جهت بمباران جماران دست به دعا برداشته بود. تنها تفاوت مقالات صوراسرافیل با مقالات افراطیون و جنگ پرستان حکومت جمکران این است که صور اسرافیل، از هوش و ذکاوتی هم برخوردار است. کاملاً میداند چه میگوید، و سواد نوشتن فارسی هم دارد، در حالیکه تبلیغاتچیان جمکران هیچیک را ندارند. بله، به همین دلیل هم «بهروزجان»، پس از اشاره به سلاح اتمی، جهت رد گم کردن، گریزی به صحرای کربلای جنگ ایران و عراق زده، یک سخنرانی آتشین در باب میهن پرستی خود تحویل میدهد ـ گویا شخصاً در جبهه جنگ حضور داشته! و هنگامی که خسته و زخمی از جبهه به صحنة مصاحبه باز میگردد، در انتهای سخن، همان را میگوید که جنگ پرستان حکومتی به زبان دیگری بیان داشتهاند. فعلة حکومتی، با حمایت ارباب، و با زدن نعل وارونة «مبارزه با آمریکا»، قصد جنگ افروزی نوینی دارند، ولی صوراسرافیل، از آنجا که مقیم آستان مقدس اربابان جمکرانیها است، از موضع ارباب سخن میگوید. و جهت «حفظ امنیت جهانی» خواستار جنگ علیه کشور ایران میشود:
«ما نمیتوانیم[...] صحبت از جهانی شدن کنیم ولی وقتی میرسد به سلاح اتمی[...]محلی فکر کنیم.[...]در مورد جنگ ایران و عراق[...] تردید نبود که من از ایران[...] در مقابل مهاجم عراقی حمایت میکردم[...]اما روزی که [...] اعلام کردند اورانیوم غنی شده درست کردند[...] جنبه وطنپرستانه[...]به نظر من تمام شد.[...]اگر چنین رژیمی به بمب اتمی دست پیدا کند[...] بنظر من مسئله جهانی است و به هر قیمتی شده از جمله به قیمت جنگ، دنیا باید جلوی چنین چیزی را بگیرد، یعنی برای بنده فرقی نمیکند که ایرانیم یا اهل یوگسلاوی.»
حال که با چکیدهای از دیدگاههای «مشاهیر» مقیم لسآنجلس آشنا شدید، اگر مانند نویسنده خدائی ندارید، دو کار به جای آورید. نخست از اینکه مزدوران ایالات متحد در حکومت جمکران نتوانستند برنامه جنگ افروزی را اجرا کنند، دست روزگار را چندین و چندبار ببوسید! چرا که اکثر ایرانیانی که جهت استقرار پایههای سرکوب نوین به کار میآیند، دو دستهاند: آنان که «دریافتهاند» و آنان که اهل جهان سلطهاند، و برایشان «فرقی نمیکند ایرانی باشند یا اهل یوگسلاوی»! دوم آنکه، از بنگاه خبر پراکنی بیبیسی، جهت معرفی ایندو گروه سپاسگزار باشید!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت