جمعه، آبان ۲۶، ۱۳۸۵


تپة استحمار!
...

امروز می‌خواستم در مورد «مدرنیته و شارلاتانیسم» بنویسم، ولی ناچار شدم به سوئد مشرف شوم! گفته می‌شود آکادمی‌های «بسیار علمی» سوئد پس از شیرین عبادی، امامزادة جدیدی پیدا کرده‌اند که خادم آن همان بنی‌صدر خودمان است! به همین دلیل از آقای بنی‌صدر دعوت شده که در سوئد در باب «سجایای» امامزادة جدید بیاناتی ایراد فرمایند! آقای بنی‌صدر که در گذشته «مخترع» پدیده‌ای به نام «اقتصاد توحیدی» بودند، اخیراً موفق شده‌اند در ابتدای امر «حقوق بشر توحیدی» را اختراع کرده، و سپس «بنیادهای» آن را هم در قرآن کشف فرمایند! ایشان، در پایان مراحل «اختراع و اکتشاف»، کتاب وزین «حقوق بشر در قرآن» را به رشتة تحریر در آورده‌اند! می‌گویم «اختراع» چون کسی که «حقوق بشر» را در قرآن می‌یابد، می‌باید ابتدا آنرا «اختراع» کند، سپس «اختراع» خود را در قرآن به ثبت رسانده، و یکروز که به حمام می‌رود، مانند ارشمیدس، برهنه از وان حمام بیرون پریده، «یافتم! یافتم!» گویان، حکایت شیرین کشف «حقوق بشر» در قرآن را برای اهل علم نیز بازگو کند! و «کاتب کشف»، بلافاصله آنرا چاپ و منتشر کند؛ مترجمین هم بلافاصله آن را به زبان سوئدی برگردانده، و این ترجمه، اصحاب آکادمی «بلاد نوبل» را بسیار «پسند» آمده است! باشد که نوبل آیندة «جنگ و صلح» را نصیب آقای بنی‌صدر کند!

البته، همانطور که در وبلاگ‌های پیشین نوشتم، نسخ فراوانی از قرآن وجود دارد. و کسی هنوز نمی‌داند آقای بنی‌صدر در کدامیک از نسخ قرآن «حقوق بشر» را کشف کرده‌اند. به احتمال زیاد این عمل بر اساس نسخه‌ای صورت گرفته که در ایران در دسترس عموم نیست، در هیچ کشور دیگری هم وجود ندارد، و حتماً در فرانسه نیز، اخیراً در دسترس آقای بنی‌صدر قرار گرفته است!

بله چه اشکالی دارد؟ مگر آن چوپان ندوشنی، شجره نامة کاغذی 700 ساله از حضرت آدم تا محمد و سادات اصفهان را در یک قلعة متروکه از دهان گوسفندانش قاپ نزد، که ایرنا هم خبرش را منتشر کرد؟! همین روزهاست که «فیگارو»، «لوموند» و شرکاء اعلام ‌دارند، همان چوپان ندوشنی، چندسال پیش هم یک نسخة کاغذی قرآن متعلق به 1500 سال پیش را در همان قلعة متروکه از دهان همان گوسفند گرفته! و همه می‌فهمند که «حقوق بشر»، در این نسخة قرآن وجود دارد!

چرا که نه در قرآن، و نه در دیگر کتب مقدس، به موجودیتی به نام «بشر»، به عنوان صاحب حق کوچک‌ترین اشاره‌ای نشده. در تورات، انجیل و قرآن، حتی در نسخ ندوشنی آن‌ها، «بشر»، بندة خداوند است. و در «اعلامیة جهانی حقوق بشر»، بشر به عنوان یک موجودیت فیزیکی، خارج ا‌زتعلقات مذهبی، نژادی، جنسی و ... به ارزش گذاشته شده. و در چارچوب این مفاهیم مدرن است که حقوق بشر «تعریف شده». مفاهیم مدرن را نمی‌توان در آثار کلاسیک غرب و شرق پیگیری کرد! پیش از مدرنیته، کلاسیک‌ها، چنین مفاهیمی را تعریف نکرده بودند. اکتشافات آقای بنی‌صدر در قرآن همانقدر «علمیت» دارد، که در دیوان شمس، مثنوی معنوی و یا غزلیات حافظ، کسی مفاهیم روانکاوی فروید را «کشف» کند. مثلاً آنجا که مولوی می‌گوید من «پدر یافته‌ام سوی پدر می‌نروم»، یا آنجا که حافظ می‌گوید «در خلاف آمد عادت بطلب کام ... »! به زبان ساده‌تر، در مثنوی هم می‌توان حقوق بشر کشف کرد، ولی نه مولوی و نه حافظ، نظریه‌ای در باب حقوق مدنی بشر ارائه نداده‌اند، چرا که هیچیک حقوقدان قرن بیستم نبوده که «حقوق بشر» تعریف کند. حال نخبگان استعمار می‌توانند «حقوق بشر» را در مثنوی و دیوان حافظ «کشف» کنند یا مارکسیسم خیام را از طریق معادلات جبری به اثبات برسانند. اینگونه «مهملات»، مانند دیگر کالاهای مصرفی در کارگاه‌های غرب تولیدمی‌شود، و دولت‌های جهان سوم نیز باید خریدارش شده، آنرا با سرنیزه به ملت‌ها ‌«حقنه» کنند.

بله مفهوم «حقوق بشر»، آنگونه که حقوقدانان تعریف کرده‌اند، مفهومی است که در تضاد کامل با مذاهب ابراهیمی قرار می‌گیرد. و اصحاب آکادمی‌های گوناگون غرب از این تضاد بخوبی آگاه‌اند. ولی با کمال گستاخی و وقاحت به حمایت از حاکمیت جمکران ادامه می‌دهند. مراکز اصلی حمایت از حکومت جمکران دو دسته‌اند: مراکز رسمی سیاسی و مراکز غیررسمی سیاسی، با نقاب فرهنگی. و البته همگی آنان وابسته به «انترناسیونال فاشیسم»،‌ یا مؤدبانه‌تر بگوئیم محافل محافظه‌کار مذهبی‌اند. محافلی که از اسقف «کانتر بوری»، تا محفل رسوای نوبل و کلیساها و دانشگاه‌های مغرب زمین را در بر می‌گیرد. جهت اسامی دقیق مراجعه شود به مراکز سخنرانی محمد خاتمی و مراکز سخنرانی یا تجمع غلامان و کنیزکان اعزامی ایشان به غرب. بر این مجموعه، رسانه‌های غرب را نیز بیفزائید تا ابعاد «توطئه» را بهتر دریابید.

رسانه‌های غرب، نقش اصلی در «باوراندن» به مردم را بازی می‌کنند. رسانه‌هائی که صاحبان صنایع نظامی سهامداران اصلی‌شان به شمار می‌روند. قصة «شنگول و منگول» در مورد «میانه‌روی» سردار اکبر بهرمانی، سال‌ها پیش، نخستین بار از سوی همین رسانه‌ها آغاز شد. هم‌اینان بودند که در شیپور «اصلاح طلبی» خاتمی و «شرکت گستردة مردم در انتخابات» می‌دمیدند. به عبارت دیگر مردم ایران باید، هر آنچه این رسانه‌ها در غرب می‌گویند، بپذیرند، چرا که رسانه‌های داخل و اوپوزیسیون، زیر مجموعة همین شبکه «تفنگ فروش» هستند. اینچنین است که پس از چند سال سیرک مهوع سروش، خاتمی، و پاسداراکبر، بعضی‌ها تازه کشف کرده‌اند که «این‌ها می‌خواهند به صدر اسلام باز گردند!» عجب! ظاهراً، بودجه تبلیغات برای این‌گروه به پایان رسیده، و باید برای گروه دیگری «طبل زدن» آغاز شود! و ضربة آغازین همیشه از غرب «نواخته» می‌شود، سپس نوبت به پامنبری‌های «مسلمان» می‌رسد. این پیروی و اطاعت کورکورانه از جنجال رسانه‌های غرب تا آنجا پیش می‌رود که، خارج از ترجمه‌های تحت‌اللفظی و نارسا، حتی اصطلاحاتی مانند «پاشنة آشیل»، که معادل آن در فرهنگ فارسی «چشم اسفندیار» است، به صورت بسته‌بندی شده وارد زبان فارسی می‌شود! و «نخبگان» خارج‌نشین هم در برابر تهاجم به زبان و فرهنگ فارسی، «خفقان مرگ» گرفته‌اند! مسئله حیاتی اوپوزیسیون خارج نشین فعلاً این است که ارباب همیشگی حکومت ایران تضعیف شده و ناچار است حضور چین، روسیه، و هند را در منطقه متحمل شود. در نتیجه براندازی «مرسوم و معهود»، یعنی ظهور «ناجی و رهبر»، با اشکال مواجه شده! چرا که در داخل، علیرغم تحریکات فعلة ساواک، اعضای «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه»، و دیگر بازوهای سرکوب که امروز نقش مخالف به عهده گرفته‌اند، صحنه سازی سال 57 را نمی‌توان تکرار کرد. و گذشته از این هیچیک از گروه‌های سیاسی حکومتی، که یک روز لیبرال و دموکرات‌اند و روز دیگر مسلمان و مکتبی، جایگاهی نزد مردم ندارند. ولی استعمار غرب حاضر نیست این «گزینه» را بپذیرد.

برای غربی‌ها ملت ایران می‌باید به زنجیر حاکمیت اسلام، جاوید گرفتار بماند. در نتیجه، علاوه بر تداوم سیرک خاتمی، عبادی، گنجی، از یکسو، کشورهای بلژیک و نروژ، میزبان رهبر مجاهدین خلق می‌شوند ـ که با اسلام‌اشان می‌خواهند همه را به راه «راست» هدایت کنند ـ و از سوی دیگر، آکادمی‌های سوئد هم به «خال هندوی» نوابغی چون بنی‌صدر، که حقوق بشر را در قرآن پیدا کرده، سمرقند و بخارا می‌بخشند! بله، غربی‌ها هم با این جملة جادوئی و ابلهانه موافق‌اند که می‌گوید، «همه چیز در اسلام هست!»، به ویژه منافع استعمار!

همانطور که به یاد دارید، آقای بنی‌صدر در «گذشته‌هائی» نه چندان دور «مخترع» اقتصاد توحیدی هم بودند. اختراع ایشان به این ترتیب اعمال شد، که به محض ورود به ایران، بانک‌های ورشکستة خصوصی را دولتی اعلام فرمودند تا از ضرر و زیان «تجار محترم» و صاحبان بانک جلوگیری شود! و امروز نیز خبر می‌رسد که آقای بنی صدر «حقوق بشر توحیدی» اختراع کرده‌اند! همچنان که در حکومت «جمکران»، انتخابات آزاد کشف شده!

در حکومتی که «مشروعیت» الهی برای خود قائل است، و اصولاً متکی به آراء مردم نیست، فعلة فاشیسم، جهت خاموش کردن صدای مخالفان واقعی، به دو دستة کاذب تقسیم شده‌اند: گروهی با سرقت شعار مخالفان، نقش مخالف به عهده گرفته‌اند، گروهی هم یواشکی، مسلمان غیرحکومتی هستند! به طور مثال، ابراهیم یزدی در «انتخابات» آینده شرکت می‌کند، ولی گروهی از «آزادیخواهان» حوزه و بازار، امثال «بسته‌نگار»، «سحابی» و «اشکوری»، این مضحکه را «تحریم» کرده‌اند. ‌ دارودستة بهزاد نبوی، «تحکیم وحدتی‌ها» و دیگر شرکای جنایات حاکمیت اسلامی هم سخن از «عدم آزادی انتخابات» در مجلس خبرگان به میان آورده‌اند! از سوی دیگر، «آزاد زنان» این حاکمیت هم خواهان «تساوی حقوق» شده‌اند، در حالیکه اگر در حکومت توحش اسلام، حق و حقوقی برای زن قائل شوند، به خودی خود می‌باید حاکمیت اسلامی نفی شود! شبه اصلاح طلبان، از نبود دموکراسی و آزادی انتخابات در جمکران شکایت‌ها دارند، و غربی‌ها هم ناچاراند وانمود کنند باورشان شده. و پس از 27 سال حمایت بی‌قید و شرط از «جمکرانیان»، قطعنامه صادر کنند که حقوق بشر در ایران رعایت نمی‌شود! و همزمان، جهت مخدوش کردن حقوق ملت ایران، از معجونی به نام «حقوق بشر اسلامی» و «دموکراسی اسلامی» حمایت کنند! چون ملت ایران باید بپذیرد که در اسلام هم «حقوق بشر» وجود دارد، هم «انتخابات آزاد» و هم «دموکراسی!» حضور غلامان و کنیزکان خاتمی در غرب، با نقاب مخالف، حتماً حکمتی دارد!

حکایت تبلیغات غرب در مورد حمایت از حقوق بشر و حمایت همزمان از حکومت جمکران، اصلاح‌طلبان و اوپوزیسیون خارج نشین این حکومت، حکایت «مدفن مقدس» خر ملا‌نصرالدین را تداعی می‌کند.

آورده‌اند که پدر ملانصرالدین در شهر مقدس قونیه خادم مقبره یکی از مقدسین بود. وقتی پسرش 15 ساله شد پدر به خواهش او خری برایش خرید. ملا وسایل مختصر خویش را بر پشت خر گذاشته به گشت و گذار در کوه و دشت مشغول شد. یک روز که نصرالدین جوان خر را حسابی دوانده بود، خر بیچاره از فرط خستگی بر فراز تپه‌ای جان به جان آفرین تسلیم کرد. نصرالدین بسیار اندوهگین می‌شود و خر را همانجا بالای تپه دفن کرده، فاتحه و مرثیة مفصلی هم برایش می‌خواند. ولی اندوه نصرالدین آنچنان عمیق بود، که نتوانست مدفن خر خود را ترک کند، پس همانجا بر فراز تپه، گوشة عزلت گزید. روزها، هفته‌ها و ماه‌ها، نصرالدین، غرقه در دریای اشک، بر مزار خر می‌نشیند. و در شهر شایع می‌شود که بر فراز آن تپه، درویشی شبانه روز بر مزار مقدسی ذکر می‌گوید. رفته رفته زائران جمع می‌شوند، و آوازة شهرت «مدفن مقدس» همه جا را فرا می‌گیرد. تا آنجا که به گوش پدر نصرالدین رسیده، وی نیز عزم زیارت می‌کند. هنگامی که پدر نصرالدین به بالای تپه می‌رسد، در کمال حیرت با پسر خود روبرو می‌شود، که تمام ماجرا را برایش بازگو می‌کند:

ـ خری که تو به من داده بودی، اینجا دفن کردم، و از شدت علاقه به خر، نمی‌توانم این مکان را ترک گویم. به خدا سوگند که شایعة نگهبانی مزار مقدس را مردم علیرغم میل من رواج داده‌اند.
پدر نصرالدین، لبخند بر لب، سری تکان داده می‌گوید:

ـ خداوند ما را خواهد بخشید پسرم! در مورد من هم دقیقاً همین پیش آمد. مقبره‌ای که 50 سال است من در قونیه خادم آن هستم، مدفن خری است، که پدرم وقتی به سن تو بودم به من داده بود. هرچه گفتم اینجا مزار خری است که پدرم به من داده، به خرج کسی نرفت که نرفت!

تنها تفاوت ملت ایران با مردم این حکایت اینجاست که، اگر ملت ایران، با چماق «مبارزه با کمونیسم» ناچار به زیارت مقبرة «استعمار» شده، دیگر با شایعه‌پراکنی و تبلیغات رسانه‌ای، با اهدای نوبل و نشان افتخار، و با کشف مفاهیم «مدرن» در قرآن، نمی‌توان ملت ایران را به طواف مدفن خر ملا نصرالدین روی تپة «حماقت» فرستاد. اینبار، مزدوران استعمار در این «زیارت» تنها خواهند بود.



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت