سه‌شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۵


خرس و اخلاق!
...

هوگو رافائل چاوز فریاس، متولد 28 ژوئیه سال 1954، در شهر «سابانه‌تا» در کشور ونزوئلا، از سال 1998 رئیس جمهور این‌کشور است. در اوج جنگ سرد، در تاریخ 24 ژوئیه 1983، به مناسبت 200‌امین سالگرد تولد سیمون بولیوار، چاوز جنبش انقلابی بولیواری 200 یا (ام‌بی‌آر 200) را با گرایشات سوسیالیستی پایه‌گذاری می‌کند، یعنی همان زمان که دارودسته جیمی‌کارتر در پاکستان، ترکیه، ایران و افغانستان به حمایت «مالی ـ نظامی» و سیاسی از راست افراطی مشغول بودند و گویا نمی‌دیدند آن سوی آب‌ها چه می‌گذرد! در 4 فوریه 92 ، چاوز پس از یک کودتای ناکام علیه پرزیدنت کارلوس آندرس پرز، تنهاً به دو سال زندان محکوم می‌شود! ‌ و همانطور که شاهدیم،‌ «دست الهی»، این افسر کودتاچی را تا به امروز همچنان حفظ کرده!

هوگو چاوز در آکادمی نظامی ونزوئلا، «علوم و فنون نظامی» خوانده و در سال 1989، در دانشگاه سیمون بولیوار در شهر کاراکاس در رشتة علوم سیاسی تحصیلاتش را به پایان رساند. وی طی اقامت در زندان، «نوار» ویدئوئی ضبط می‌کند که درآن مردم به شورش دعوت ‌شده‌اند. این «نوار» در ساعت 4 صبح روز 27 نوامبر همان‌سال، هنگام کودتای دوم، برای «مشتاقان» دموکراسی پخش می‌شود. ولی باز هم کودتا «ناکام» می‌ماند، و یک محکومیت «مختصر» هم بار دیگر نصیب چاوز می‌شود! می‌بینید که حاکمیت ونزوئلا، مانند خداوند، «بخشنده و مهربان» است! در سال 94، پس از انتخاب «رافائل کالدرا»، به سمت ریاست جمهور، هوگو چاوز از زندان هم آزاد می‌شود! لازم به یاد آوری است که آزادی این کودتاچی «حرفه‌ای» یکی از وعده‌های انتخاباتی کالدرا بود! و از همینجا می‌باید به اهمیت «چاوز» پی برده باشید.

به محض آزادی از زندان، چاوز یک حزب سیاسی تأسیس می‌کند، به نام «جنبش برای جمهوری پنجم» که شاخة غیرنظامی همان تشکیلات «ام‌بی‌آر 200» است. چهار سال بعد، چاوز در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری به «پیروزی» دست می‌یابد. شعارهای انتخاباتی، وی را «آفت اولیگارشی و قهرمان تهیدستان!» معرفی می‌کنند! و نباید فراموش کرد که، یکی از «اصلاحات» چاوز «لغو» رژة نظامی هنگام تشکیل مجلس مؤسسان است! در عوض، این رژه، هرسال در سالروز کودتا، یعنی چهارم فوریه انجام می‌شود! به فرمان چاوز، 131 عضو مجلس مؤسسان موظف می‌شوند طی سه ماه قانون اساسی جدیدی بنویسند که در آن امتیازات و تسهیلات جدیدی برای «ریاست جمهوری» در نظر گرفته می‌شود! و نام ونزوئلا نیز به جمهوری بولیواری ونزوئلا تغییر می‌یابد، مجلس سنا منحل می‌شود، و قانونی تحت «رفراندوم برکناری»، جهت برکناری هر کارمند، مدیر و حتی شخص ریاست جمهور در 15 دسامبر 99 به تصویب می‌رسد. در سال 2000، هوگو چاوز بار دیگر به ریاست جمهوری برگزیده می‌شود، و هر جا که مردم به نتیجة انتخابات اعتراض دارند، ارتش اعتراضات را «آرام» می‌کند!

البته نباید فراموش کنیم که، ونزوئلا سومین صادر کنندة نفت جهان نیز هست! و با اینهمه فداکاری‌های انقلابی، هشتاد در صد مردم آن زیر خط فقر زندگی می‌کنند. پس از وقایع 11 سپتامبر، اعتراضات مردمی در اینکشور شدت می‌گیرد. در ماه فوریه 2001، سه افسر عالیرتبه تقاضای استعفای چاوز را دارند. و در 12 آوریل 2002، کودتائی بر ضد چاوز ساماندهی می‌شود. ژنرال لوکاس رینکن، که بعدها از سوی چاوز به وزارت دفاع منصوب شد، خواستار استعفای چاوز می‌شود. پس از درگیری‌های مسلحانه، «پدرو کارمونا»، رئیس اتاق بازرگانی، که قبلاً با جرج بوش و خوزه ماریا آسنار ملاقات داشته، به ریاست جمهوری برگزیده می‌شود. و ایالات متحد و اسپانیا دولت جدید را به رسمیت می‌شناسند. ولی با تأییدات الهی، چاوز در یک همه پرسی که زیر نظر بنیاد «کارتر» صورت می‌گیرد، بار دیگر به کاخ ریاست جمهوری باز می‌گردد! و حتی «آلوارو اوریبه» رئیس‌جمهور کلمبیا، که خود از حامیان شبه نظامیان فاشیست است، از چاوز حمایت می‌کند.

دلایل حمایت از امثال چاوز را باید در سیاست‌های نوین ایالات متحد، جهت شبیه سازی جنبش‌های انقلابی جستجو کنیم. هوگو چاوز یک کودتاچی معتقد به دکترین مسیحیت است، که با حمایت ایالات متحد به تدریج تبدیل به قهرمانی انقلابی شده. این قهرمان، سوسیالیسم هزاره سوم را چنین تعریف می‌کند: «ویژگی سوسیالیسم هزارة سوم، وجدان و اخلاق است!» حتماً مقصودشان همان وجدان و اخلاقی است که طی ریاست جمهوری ایشان شاهد بوده‌ایم! آقای چاوز با چسباندن خود به چه‌گوارا می‌فرمایند: «چه‌گوارا هم در مورد اخلاق سوسیالیستی فراوان نوشته! بینش ما هر چه باشد، باید معنای اخلاقی زندگی را دریابیم! گفته‌های من سرشار از مسیحیت است. همدیگر را دوست بدارید، یا دیگری را مانند خود دوست بدارید. در واقع هدف اصلی این است: پشتیبانی از برادر! و مبارزه با با اهریمنانی که سرمایه‌داری در جهان پراکنده، مانند فردگرائی، خودخواهی، تنفر، امتیازات!» ‌و آقای هوگوچاوز در پایان می‌گویند، من مسیحی‌ام و فکر می‌کنم سوسیالیسم باید از جریانات اصیل مسیحی تغذیه کند! همانطور که ‌ملاحظه می‌کنید، ‌چاوز عملاً با وصله ترهات «خاتمی فرهیخته» به سوسیالیسم، تبدیل به «نظریه‌پرداز» انقلابی ویژة آمریکای لاتین شده!

اینکه یک کودتاچی در آمریکای لاتین «مسیحی معتقد» باشد، جای هیچ تعجبی ندارد. ولی اینکه یک مسیحی کودتاچی مدعی سوسیالیسم شود، و خود را با چه‌گوارا هم مقایسه کند، شگفت‌انگیز است! در مقالة «آمریکا و بازی با آتش در آمریکای لاتین»، مورخ 10 نوامبر 2005 در سایت آینده‌نگر، نوشته بودم که:

«قهرمان سازی‌های ایالات متحد در آمریکای لاتین از تکرار فاجعة جمهوری اسلامی ایران در این منطقه جلوگیری خواهد کرد. فاصلة‌ نجومی تاریخچة مبارزات ضدامپریالیستی آمریکای لاتین با جنبش‌های خاورمیانه، این نوید را می‌دهد که تمایل آمریکا به تکرار تجربة دردناک ایران درآمریکای لاتین، بازی با آتشی باشد که، خرقة امپریالیسم فریبکار را در خانة خود به آتش کشد.»

و اما سوسیالیست شدن امثال چاوز، حکایت «شکار خرس» ملانصرالدین را تداعی می‌کند.

روزی به دستور «تیمور لنگ» ملانصرالدین را برای شکار خرس به بیشه های اطراف فرستادند. همه برای نصرالدین فرتوت، که نه اهل شکار بود و نه با اسلحه آشنائی داشت، نگران بودند. فردای آنروز، نصرالدین را دیدند که به سوی خیمة تیمور می‌رود، سلیم بگ، رئیس نگهبانان با تمسخر به او می‌گوید:
ـ مسخره! می‌بینم که شکار خرس به خوبی برگزار شده!
ملا پاسخ می‌دهد:
ـ سپاس فراوان خدای را! درست می‌گوئی، شکار عالی برگزار شد!
سلیم بگ می‌پرسد:
ـ بگو ببینم چند تا خرس شکار کردید؟
.ـ هیچ خرسی شکار نکردیم
سلیم ‌بگ با تعجب می‌گوید: هیچ خرسی شکار نکردید؟! چند خرس را تعقیب کردید؟
ملا باز هم پاسخ می‌دهد:
ـ هیچ!
ـ هیچ؟! چند خرس را از پناهگاه بیرون راندید؟
ـ هیچ!
سلیم‌ بگ با خشم می‌گوید:
ـ ای ابله، پس چطور می‌گوئی که شکار بخوبی برگزار شد؟!
ملا در پاسخ می‌گوید:
ـ وقتی به شکار خرس می‌روی،‌ بهتر آن است که هیچ خرسی نبینی!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت