...
مصطفی رحیمی، سالها قبل از براندازی 22 بهمن، مقالهای تحت عنوان «روشنفکران ایران محکوماند» به رشتة تحریر در آورد، و به همین دلیل نیز ممنوعالقلم شد. و اگر اشتباه نکنم، تنها حقوقدانی بود که در دیماه سال 57، در اوج تبلیغات رسانهای غرب، شهامت مخالفت با تهاجم امواج حماقت را داشت. امواج مخربی که تا امروز همچنان ملت ایران و آیندة ایران را هدف قرار دادهاند. پس از دعوای «مسلمین» و کمونیستها بر سر «آفتابه»، در زندان، نظریهپردازان و مبارزان جان بر کف «چپراستین» همچنان بر طبل بلاهت میکوبند. اینان هنوز میگویند «ارتجاع سلطنتی»، ولی نمیگویند چگونه نور «انقلاب ضدامپریالیستی» را توانسته بودند در نعلین روحانیت رؤیت کنند؟! روحانیتی که، بنا بر تعریف، عامل مشروعیت بخشیدن به سلطنت است! برای گشودن گره از چنین معمائی، میباید، به ضربالمثل معروف «بیله دیگ، بیله چغندر» متوسل شد؛ هیچ راه دیگری وجود ندارد. هنگامی که مشتی حاجآقا، «ضداستعمار» میشوند، شاگردان حجرههایشان هم باید مارکسیست از آب در آیند. این حکایتی است که دهههاست ادامه دارد.
و بعضیها هنوز به همین دلیل، گستاخانه بر طبل حماقت میکوبند. مدعی مارکسیست بودناند ولی از نظر تاریخی، در توضیحالمسائل گیر کردهاند! شیوة برخورد اینان با مسائل همان است که برخورد راست افراطی مسلمان! مسلمانان تندرو مرجع تقلید دارند، اینها هم دارند! در دهة 60 میلادی، مرجع تقلید اینان، «چهگوارا» بود. البته فقط موهای آشفته و لباسش! و بیجهت نبود که در خیابانهای تهران، کاپشنهای نظامی تولیدی ارتش آمریکا بر اندام بعضیها، «کتابی چند، بر چارپائی» شده بود، و امروز هم، حتی در غرب، پس از سه دهه «تقلید» از مارکسیسم، «رفقا» هنوز در خم «روابط نامشروع» گیر کردهاند! و هنوز «لنینهای وطنی»، به شیوة جوجه پاسدارهای امر به معروف، «حریم خصوصی» را هم به رسمیت نمیشناسند، چه رسد به حضور آزاد در جامعه! چند روز پیش یکی از سایتها، که نامش را نمیبرم، از کتابی داد سخن داده بود که در فرانسه به روابط جنسی «نامشروع» ـ به قول آخوندها ـ چند وزیر و رئیس جمهور پرداخته بود. و به فاصله دو روز، پس از پیروزی «دانیل اورتگا» در انتخابات ریاست جمهوری نیکاراگوئه، مسائل «روابط نامشروع» وی از سوی «انقلابیون صحرای کربلا» آناً «مطرح» شد! البته آنطور که گفته میشود، سال ها پیش نیز یکنفر از «روابط نامشروع» خسرو گلسرخی سخنها گفته بود و «نوامیس» «مارکسیستهای حوزوی» را شدیداً خدشهدار کرده بود! حافظ شیرازی هم آنجا حضور نداشت که از مارکسیستهای «ناموسی» بپرسد، «با کافران چه کارت گر بت نمیپرستی»؟ ولی من اینجا حضور دارم، و از طلبههای مارکسیست میپرسم، به فرض آنکه خسرو گلسرخی با همة زنان گروه ارتباط جنسی داشته. وجود چنین ارتباطی میان افراد عاقل و بالغ چه اشکالی دارد؟ «اشکال» وقتی مطرح میشود که نویسنده، خسرو گلسرخی را «گرگ» و زنان گروه را «شنلقرمزی» تصور کرده! متاسفاید که گلسرخی سنگسار نشد؟ اینگونه روابط را مانند آخوندها، «نا مشروع» و مستحق مجازات میدانید؟
مارکسیست بودن بعضی هممیهنان «جهانوطن»، تقلید همان کلاغ از راه رفتن کبک را تداعی میکند. کلاغ بیچاره نه تنها نتوانست مانند کبک بخرامد، که راه رفتن خودش را هم فراموش کرد، و باعث خنده دیگر کلاغان شد. اشکال عمدهای که ما در ایران و به طور کلی در کشورهای «شرف و ناموس» با آن رو برو هستیم، این است که جامعة ایران مختلط نیست. روابط اجتماعی میان زن و مرد روز به روز محدویت بیشتری مییابد، و در این چارچوب، فعالیت سیاسی «تنها راه رهائی»، به ویژه برای زنان محبوس در خانه جلوه میکند. فعالیت سیاسی در ایران، به عنوان «هدف والا»، سرپوشی شده جهت حضور زن در جامعه. به ویژه برای دخترانی که جهت خروج از خانه، نیاز به اجازه پدر، مادر، برادر، عمو و کلیة افراد ذکور محله دارند! اشتباه نکنید همین مشکل، به صورت دیگری برای پسران هم مطرح میشود. گروهی از اینان، تنها به دلیل مخالفت ظاهری، با رسم و رسوم عصر حجر، و پیروی از مدروز مارکسیست میشوند. یک کلاهکپی، یک تهریش، سر و روئی آشفته، چند کلیشة «حاضر و آماده» از ترجمههای شکسته بسته مانیفست مارکس، این دگردیسی را کفایت میکند. ولی رویة زندگی اینان و طرز برخوردشان تفاوتی با همان «حاج آقا» جماعت ندارد. در جامعه، برای حفظ ظاهر، بورژوازی را به سخره میگیرند، لباس مرتب، آرایش و هرچه نشان از آراستگی دارد از نظرشان «مکروه» میشود. زن جماعت را هم، به عادت «رفقای حزبی» چندان تحویل نمیگیرند. ولی نهایت امر، مانند همرزمانشان در «اردوگاه حسین» با الگوی فاطمه، اینها هم فاطمهاشان «روزا لوکزامبورگ» شده. و همة زنان باید به ایشان اقتداء کنند! هر چند که «چه گوارا»، نه با «روزا لوکزامبورگ» و نه با هیچ الگوی دیگری از «زن ایدهآل» سر و کار نداشت! از نظر این «رفقا» هیچ اهمیتی ندارد، در عوض مبارزان «مارکسیست» ما به فرح پهلوی اقتداء میکنند که میگفت، «ما از غرب خوبشو میگیریم! و میبینیم که هنوز هم داریم «خوبشو» میگیریم! به عنوان مثال در امر خیر ازدواج، «خوبش» غربی نیست، «سنتی» است! و این الگوی جاودان، مارکسیست و حاجآقا را یکسان شامل میشود.
بله، همانطور که مادر، خاله یا عمه، یک «زننجیب» برای «حاج آقا» پیدا میکنند، برای «لنین» هم یک «دخترخوب» و سر به زیر پیدا خواهد شد. ولی بر خلاف «حاجآقا» که کلیة امور را به «والدین» واگذار میکند، لنینهای وطنی، شخصاً در مراسم چانهزنی بر سر مهریه و خریدجواهرات شرکت فعال نموده، همزمان رسم و رسوم فئودال را نیز مورد یک «نقدعلمی» مفصلی قرار میدهند. مبارزات، گاه تا آنجا پیش میرود که در جواهرفروشی، بین خانوادة عروس و داماد، بر سر انتخاب انگشتری برلیان، نبردی بیامان در میگیرد که واقعاً «شکستن محاصرة لنینگراد» را ماند! و حتی ممکن است ازدواج، به خاطر همین امر «سر» نگیرد! ولی اگر ازدواج سر گرفت، مصیبت جدیدی آغاز میشود، و ویروس «چپ نمائی» به تازه عروس هم سرایت میکند. تازه عروسی که، مانند دام خرید و فروش شده، با لبهای کج و کوله که هنوز چربی تزریقی «باسن» را کاملاً جذب نکرده، پشت دست لنین، پای میز پوکر، در مورد تودههای زحمتکش سخنان مبسوطی ایراد میکند، و روز انتخابات، سراسیمه به پای صندوق رای میرود که برای «دفاع از آزادیها» به سرداراکبر سازندگی هم رأی بدهد! ولی این قسمت مضحک، در گرایش به مارکسیسم ایرانی، بیشتر شامل طبقات مرفه میشود. نوع دیگر، مارکسیست شدن زنان برخاسته از «تودههای زحمتکش» است. که با یک تیر دو نشان و حتی بیشتر میزنند. از برکت فعالیت سیاسی، هم در پناه «هدف والا»، محدودیت خانوادگی را میشکنند و در ارتباط با جنس مخالف قرار میگیرند، هم از قید محدودیتهای مردسالارانه جامعه ایران رها میشوند، و هم جنبش چپ را به بیراهه پلیدی برداشتهای قرون وسطائی خود میکشانند. آخر سر، آنقدر زبانشان در «تحلیل علمی» دراز میشود که از دیگران طلبکار میشوند!.
همین مبارزان بودند که حضور ارتش ناتو در منطقه را نمیدیدند، و میپنداشتند با ترور وابسته نظامی آمریکا، امپریالیسم را به «عقب» خواهند راند؛ غافل از آنکه آنچه فراوان یافت میشود جنایتکار است! هزاران مستشار نظامی دیگر، آمادة دفاع از «دموکراسی» در کشور ایراناند! بله «مبارزه حسینی»، بهتر از اینها نتیجهای نخواهد داشت. مهملات شریعتی را با لنینیسم نمیتوان درهم آمیخت، علاوه بر این، اگر در ایران اصلاً «لنین» نداریم، شریعتی فراوان است! آنها که با اعلام «نبرد مسلحانه» علیه حاکمیت تازه نفس و دست نشاندة ناتو، راه را برای سرکوب و کشتار هموار کردند، در واقع با ملت ایران مبارزه میکردند نه با امپریالیسم. مبارزة سیاسی، شعور سیاسی نیز میطلبد، و حماقت در سیاست، آنهم در کشور استعمارزدهای چون ایران، راه فقط به فاجعه خواهد برد.
بله اینچنین است که پس از 3 دهه فاجعة حکومت جمکران، هنوز «براندازی ناتو» در ایران از زبان اینان «انقلاب» خوانده میشود، اینگونه است که هنوز یک تحلیل جامع و علمی حتی در حد «متوسط» نیز، از براندازی22 بهمن، توسط اندیشمندان مارکسیست وطنی ارائه نشده! اینگونه است که هنوز در کلام اینان «سلطنت ارتجاعی» و «روحانیت انقلابی» باقی مانده! اینگونه است که گروهی آخوند، که خود را چپگرا و مارکسیست میخوانند، با حماقت و نادانی، یک نسل را در ایران به نابودی میکشاند؛ مدعی مبارزه با امپریالیسم میشود و آب به آسیاب همین امپریالیسم میریزد. همراهان را به دژخیم میسپارد و خود راهی فرنگستان شده، تا با «فرستادگان» حکومت جمکران، «مبارزه با امپریالیسم» را ادامه دهد! البته «مبارزه»، از نوع همان مبارزات سه دهه پیش: آلودن آرمانهای چپ به پلیدی کلام روحانیت: «مبارزات، رفقا، لمپن، مرتجع.»، به علاوة «روابط نامشروع»، «زنان نانجیب»، «زنان متهم به کارهای غیراخلاقی»، و...
روزا لوکزامبورگهای ما اگر هنوز در اسارت زنجیر «اخلاقیات» جامعه ایران گرفتارند، ادعای آزادی خلقهای جهان را دارند! اگر از نبرد با امپریالیسم جهانی دست نمیشویند، هنوز از روابط «نامشروع» گلسرخی با زنان بر آشفته میشوند! اینان که هنوز در بند ابتذال یک حاکمیت قرونوسطیاند، اصلاً حرف حسابشان چیست؟ اینان فقط تصویر یک حاکمیت قرون وسطائی در آینهای شکستهاند، کلامشان را نیز از کلام همان حاکمیت درهم فروریخته میگیرند. در وبلاگ «استعمار و رختخواب» نوشتم که در ایران، میدان مبارزه جهت فتح امپراطوریها «رختخواب» شده، و محل بحث و تفسیر فتوحات ضدامپریالیستی، سخن از اعمال به قول آخوند جماعت «نامشروع» در سایتهای اینترنتی است! بیدلیل نیست که همای بخت بر شانة «مارکسیستهای راستین» نمینشیند! سعدی گوید:
کس نیاید به زیر سایة بوم
ور همای از جهان شود معدوم.
ص 14 کلیات
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت