شنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۵

چپاول دوستانه!
...
در وبلاگ، «8 مارس، برف و چاخان»‌ نوشتم که گروه‌های سیاسی ایران، از راست تا چپ افراطی، همچنان که حکومت ایران، ساخته و پرداختة استعمارند. در این‌مورد لازم است یادآور شویم که ویژگی این گروه‌ها «آزادی ستیزی» آن‌ها است؛ همین ویژگی است که به مذاق استعمار بسیار خوش می‌آید! و دلیل ابراز عشق رسمی «نیویورک‌تایمز» به حاکمیت جمکران را نیز که اخیراً صورت گرفته، می‌باید در همین امر جستجو کرد! اکنون که شرایط جهانی به پنتاگون امکان تهاجم نظامی به ایران را نمی‌دهد، محافل جنگ‌پرست، در پی گشودن جبهه جنگ میان کشورهای «نیک» و «بد» اسلامی هستند. و در همین راستا، دیروز، بی‌بی‌سی مورخ دوم فوریه 2007، مقالة «توماس فریدمان» در نیویورک‌تایمز را منتشر کرد!

با توماس فریدمان پیشتر آشنا شده‌ایم، و می‌دانیم که نویسندة «ستون آزاد» نیویورک تایمز، به کدام محافل وابسته است. در ضمن این نکته را نیز می‌دانیم که نیویورک‌تایمز به صاحبان صنایع نظامی ارادت فراوان دارد! و موجودیتش را مانند دیگر شرکاء مدیون «جنگ» است. و از اینروست که فاشیست‌ها، بهترین گزینه برای فدائیان جنگ به شمار می‌روند، به ویژه اگر این فاشیست‌ها به زیور اسلام نیز آراسته باشند! چرا که با حمایت از اسلام سیاسی می‌توان با یک تیر چند نشان زد. و چندین و چند جبهة جنگ در منطقه باز کرد. جبهة اسلام در برابر غرب، جبهة شیعه در برابر سنی، جبهة حنفی در برابر سلفی، جبهة وهابی در برابر حنفی و ...

جبهة اسلام در برابر غرب، از دورة جیمی کارتر جنایتکار آغاز به کار نمود و زمینة تهاجم نظامی اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان و استقرار حاکمیت جمکران در ایران را فراهم آورد. از آن ‌هنگام، دامنة بحران و جنگ در منطقه روز به روز گسترش یافته. و ایالات متحد، جهت استحکام مواضع طالبان در افغانستان، پاکستان و ایران، تنها دولت لائیک منطقه، دولت عراق، را نیز سرنگون کرد، تا حاکمیت اسلامگرایان را در اینکشور نیز مستقر کند. برنامة برپائی یک جنگ کاذب با حاکمیت سرسپردة جمکران نیز در دستور کار پنتاگون قرار داشت،‌ و پرزیدنت مهرورزی به همین دلیل از صندوق‌های خیمه شب‌بازی جمکران بیرون کشیده شد. ولی شکست ارتش ناتو در جنگ 33 روزه، نه تنها عقب نشینی اعضای ناتو از سیاست‌های قبلی را در پی آورد، که دولت‌های سرسپردة منطقه، از جمله حکومت جمکران را نیز به عقب نشینی وادار کرد. به این ترتیب که بجای نفس‌کش طلبی‌های رایج کیهان و فعلة فاشیسم در سپاه پاسداران برای «نبرد بی‌امان با آمریکا»، ارگان کوکلوکس‌کلان‌ها در ایران، با زدن نعل وارونه، جهت تأمین وجهه برای نهضت منفور آزادی برآمده!

روزی‌نامة کیهان، مورخ 14بهمن ماه سال‌جاری، نهضت آزادی را به سلطنت‌طلبی متهم کرده می‌نویسد، آن‌ها می‌‌گفتند، شاه باید سلطنت کند نه حکومت! می‌دانیم که اعضای «نهضت حوزه و بازار»، هیچیک حاضر به شرکت در دولت شاهپور بختیار نشدند، چرا که حضور ژنرال هویزر در ایران، مژدة براندازی را به آنان نیز داده بود. ولی امروز در ایران، اکثریت را جوانانی تشکیل می‌دهند که شاهد وقایع سال‌های براندازی نبوده‌اند و با مطالعة تاریخ تحریف شدة جمکران، از واقعیت‌ها فرسنگ‌ها فاصله می‌گیرند. به همین دلیل است که در ایران،‌ رسانه‌ها می‌توانند بر حسب منافع سیاست‌های استعماری، از دستاربند بی‌مایه‌ و سفاکی چون روح‌الله خمینی، قهرمان مبارزه با اامپریالیسم بسازند، گروه چپ از آستین راست افراطی بیرون بکشند، یا دارودستة برانداز مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی را «سلطنت‌طلب» معرفی کنند! بله،‌ مقالة کیهان امروز، ابتدا با اشاره به «سیلی‌های سخت روح الله خمینی معدوم بر گونة آمریکا» در پی تحریک افکار عمومی بر می‌آید، تا بتواند با استفاده از تحریک احساسات خواننده، ضربة نهائی را بر سر او فرود آورده، ‌هر گونه شک و تردید در مورد «سلطنت‌طلبی» نهضت آزادی را کاملاً برطرف سازد! و اینهمه، به امید آنکه مردم به دلیل نفرت از خمینی و شعارهای دروغین مبارزه با آمریکا، از لج کیهان هم که شده به نهضت آزادی روی آورند! ولی اینگونه تبلیغات رسانه‌ای دیگر کارساز فعلة فاشیسم نخواهد بود، فاشیسم در ایران به آخر خط موجودیت سیاسی خود رسیده. 28 سال پیش،‌ نخستین طعمه موریانة فاشیسم، حق انتخاب پوشش زنان بود و امروز که همة گروه‌های اجتماعی با اعمال سیاست‌های فاشیسم استعماری فرسوده شده‌اند، حاکمیت جمکران به فرسایش پایگاه و خاستگاه خود پرداخته!

فتواهای دستاربندان حکومتی جهت ایجاد محدودیت برای گروه‌های عزاداری سنتی را در همین راستا می‌توان بررسی کرد. سنت تعزیه و عزاداری فاشیستی نیست، ولی موریانة فاشیسم در مذهب لانه دارد. و امروز فاشیسم جمکران به نابودی لانة خود پرداخته! تا آنجا که دولت احمدی نژاد، عملاً جای خود را به دارودستة محمد خاتمی سپرده. محمد خاتمی در داووس شرکت می‌کند، در گردهمائی حفظ محیط زیست در پاریس، بجای وزیر حفظ محیط زیست، «معصومه ابتکار» شرکت دارد تا «التماس دعای حاکمیت محتضر» جمکران را نیز تقدیم ژاک شیراک کند! البته می‌دانیم که ژاک شیراک نیز، به دلیل جنجال رسانه‌ای در مورد اظهارات ضد و نقیض‌اش، در شرایط بسیاری اسفباری قرار گرفته! و در این گیروداراست که فریدمان، نویسندة ستون آزاد نیویورک تایمز، جهت گشودن جبهة جنگ میان گروه‌های مختلف اسلامی، با تخطئه کردن «طالبان» ـ که ساختة دست ایالات متحد و شرکا بودند ـ در پی کسب وجهه برای جسد بی‌جان حاکمیت ایران است!

فریدمان مقاله خود را با توسل به شیوة طرح معما و بازی آغاز می‌کند، و به شیوة طراران و جیب‌برها آن‌را پایان می‌دهد. در این مقاله که با هدف فریب افکار خوانندگان «نیویورک تایمز» و ایرانیان شوت و پرت نوشته شده، فریدمان نیات باطنی اربابانش را بیان می‌کند، دایر بر اینکه «عربستان را رها کنیم و ایران را بگیریم!» فریدمان از درون جبهة واحد مزدوران ایالات متحد در منطقه، به دو کشور «الف» و «ب»، (ایران و عربستان) اشاره دارد، که به پندار اهالی «نیویورک تایمز»، دو جبهة «نیک و بد» را تشکیل می‌دهند، و می‌توانند با یکدیگر وارد جنگ نان و آبداری شوند. به موازات تمجید از کشور «الف» یعنی ایران، ‌ فریدمان، به شیوة همکارش در کیهان، به زدن نعل وارونه نیز می‌پردازد و اینگونه وانمود می‌کند که ایالات متحد، به جنگ طالبان آمده! و عربستان هم حامی این طالبان است. فریدمن در ادامه، به مقایسه شرایط زنان ایران و عربستان پرداخته، ‌بدون اشاره به اعمال قوانین توحش اسلامی در ایران و عربستان، می‌نویسد:

«زنان کشور «الف» رأی می‌دهند، در سمت‌های دولتی خدمت می‌کنند اکثریت دانشجویان کشورشان را تشکیل می‌دهند و به طور کامل در نیروی کار جذب شده‌اند[...]»

بله، زنان کشور ایران امروز همان جائی قرار دارند که 28 سال پیش قرار داشتند، با این تفاوت که آنزمان اکثر قوانین تحجر اسلام مانند شلاق، حجاب و سنگسار شامل حالشان نمی‌شد. ولی توماس فریدمان با واقعیات کاری ندارد، در افکار او پای دموکرات‌ها باید به سواحل دریای خزر باز شود، تا زمینة ایجاد بحران و تنش برای روسیه فراهم آید، و صاحبان صنایع نظامی ایالات متحد بتوانند مستقیماً روسیه را در مرزهای جنوبی‌اش تهدید کنند. یکی از فواید عمدة حضور دموکرات‌ها در سواحل دریای خزر این است که شرایط ایران به شرایط کنونی عراق و افغانستان نزدیک شده و در مرزهای جنوبی روسیه یک امپراطوری تروریسم و بحران شکل خواهد گرفت. همه می‌دانیم منافع تروریسم و بحران نصیب کرکس‌های ناتو خواهد شد. رونق تجارت مواد مخدر، فروش برده و تجهیزات نظامی پیامد حضور ناتو در ساحل دریای خزر است. به همین دلیل فریدمان در جمال بی‌مثال اسلام و مسلمین ایرانی، به اکتشافات عجیبی نائل شده:‌

«آن شاخه از اسلام که اکثریت مردم کشور "الف" پیرو آن هستند به زنان احترام می‌گذارد، در پرتو مدرنیت، درهایش به روی قرائت‌های تازه باز است و پوچ گرائی از نوع القاعده را رد می کند»


البته هنوز «آن شاخه» از اسلام، فقط در صرافی فریدمان به فروش می‌رسد و دستاربندان حوزه،‌ از احترام به زنان و به قول ایشان «مدرنیت» قرائت خود کاملاً بی‌خبرند! ولی ملت ایران می‌داند، دموکرات‌های ایالات متحد به مراتب از جمهوریخواهان «ایران ستیزتر» بوده، حامیان بی قید و شرط توحش ارتش اسرائیل در منطقه‌اند. اظهارات اخیر هیلاری کلینتون شاهدی است براین مدعا. ولی، توماس فریدمان، نگران رعایت حقوق زنان و احترام به ادیان است که در عربستان اصلاً رعایت نمی‌شود! علاوه بر این،‌ باید این دروغ شاخدار را نیز از مسئول ستون آزاد نیویورک‌تایمز بپذیریم که عربستان،‌ بدون توافق با ایالات متحد، در وقایع 11 سپتامبر و حمایت از طالبان دست داشته:

« 15 تن از[...] هواپیماربایان 11 سپتامبر از این کشور آمدند[...] به زنانش اجازه نمی‌دهد رانندگی کنند[...] ساختن کلیسا، کنیسه یا معبد هندو قدغن است[...] مسئول حمایت مالی از طالبان بود.»


بله، اهالی نیویورک‌تایمز، ناگهان متوجه شده‌اند که زنان در عربستان حق رانندگی ندارند! پس از 3 دهه ارتزاق از قبل توحش طالبان در منطقه، مبلغین حزب دموکرات انگشت اتهام را به سوی عربستان گرفته‌اند، کشوری که بدون اجازة ایالات متحد حق برداشت یک دلار ناقابل از ذخائر ارزی خود را هم ندارد! بله، امروز عربستان خیلی بچه بدی شده! و همانطور که توماس فریدمن می‌گوید:

«اسلامش بیشترین ضدیت را با مدرنیته و سایر ادیان دارد!»

می‌بینیم که توماس فریدمان ادعا می‌کند «مدرنیته و سایر ادیان» در ترادف‌اند و اسلام عربستان با آن‌ها بیشترین ضدیت را دارد! در واقع، وقتی به امثال فریدمان دستور «طبل زدن» می‌دهند، اینان ناچاراند، طبل را به هر ترتیب ممکن، حتی به قیمت مضحکه کردن شخص خود نیز بنوازند! و بنویسند:

« خصومتی که از زمان سقوط شاه[...] میان ایران و آمریکا وجود داشته خصومتی طبیعی نیست.»

البته ملت ایران هم می‌داند که دشمنی میان حاکمیت جمکران و ایالات متحد، مانند دشمنی طالبان با اربابان غربی‌شان، کذب محض است، و شعارهای دروغین حکومت منفور اسلامی در مورد مبارزه با امپریالیسم، تنها زمینه ساز چپاول و غارت هرچه بیشتر ملت ایران شده و می‌شود. ولی اربابان فریدمان یک نکته را فراموش کرده‌اند و آن اینکه، ملت ایران بهتر از اهالی «نیویورک‌تایمز» می‌داند که حکومت جمکران متحد اصلی گاوچران‌ها در منطقه است. و هنگامی که فرید‌مان می‌گوید ایالات متحد منافع مشترک با مردم ایران دارد، خوانندة ایرانی بی‌اختیار به خنده می‌افتد، بخصوص که استدلال فریدمان بر مهملات یکی از فعله‌های حکومتی نیز تکیه دارد:

«به اقتضای فرهنگ، تاریخ و جغرافیا ما عملا منافع مشترک خیلی بیشتری با مردم ایران داریم و من تنها کسی نیستم که متوجه این مساله شده‌ام[...]سفیر سابق ایران در لندن در مجمع داووس به من گفت[...] از آنجا که آمریکا در عدد از بزرگترین دشمنان ایران طالبان و صدام ـ را نابود کرد[...] آیا ما باید با این شدت مقابل آمریکا عمل کنیم[...]»

این‌هم یک تیر و دو نشان! به اقتضای «فرهنگ بی‌فرهنگی» ایالات متحد، به اقتضای تاریخ دویست ساله ایالات متحد ـ که در ایران به جز کودتا، جنایت و چپاول هیچ سابقة دیگری ندارد ـ و همچنین به اقتضای قرار گرفتن ایالات متحد و ایران در دو قارة متفاوت، آقای فریدمان با مردم ایران «منافع خیلی بیشتری» پیدا کرده‌اند! و به اقتضای مهملات فردی چون «عادلی»، ادامة مبارزات همه جانبة حکومت جمکران با آمریکا، دیگر لزومی ندارد! گویا اینهمه که روح‌الله به آمریکا سیلی زد، آخرالامر فریدمان را به ضربة مغزی دچار کرده، و این «روزی‌نامه‌نگار» به این نتیجه رسیده که حکومت جمکران را با حاکمیت کوبا می‌توان مقایسه کرد. فریدمان می‌نویسد، اگر به تحریم ایران ادامه دهیم کاستروهای ایران تقویت خواهند شد:

«منزوی کردن ایران مانند حکومت کاسترو در کوبا به [...] تقویت کاستروهای ایران منجر می شود»

منظور از «کاسترو های ایران» حتماً مصباح یزدی و حسینعلی منتظری هستند، چون در حاکمیت جمکران، بجز فاشیست‌های دست‌پروردة استعمار کسی حضور ندارد! حتی چپ جمکرانی نیز، شواهد و مدارک مبارزات بی‌امان روح الله خمینی با امپریالیسم غرب را در جفت نعلین‌هایش دیده بود! منظور فریدمان از کاستروهای ایران، بدون شک ملت ایران باید باشد، چرا که در عرصة سیاست جمکران بجز نعلین و دستار هیچ نیست. و اگر فریدمان در وحشت روانی از «کاسترو» روزگار می‌گذراند، و هر جا چشم می‌اندازد، حتی در حوزه و بازار تهران، فقط کاسترو می‌بیند، ‌بهتر است به روانکاو «نیویورک تایمز» مراجعه کند! شاید هم هدف از این مهملات، چپ نمایاندن حکومت راست افراطی جمکران باشد! با اینهمه، توماس فریدمان اطمینان می‌دهد که آمریکا قصد تغییر رژیم دست نشانده خود در ایران را ندارد! و از قضای روزگار این‌را هم ملت ایران می‌داند! ‌ فریدمان که مقالة خود را گویا جهت فریب کودکان نوشته‌، و جهت دوستی با ایران به «معماسازی»‌ هم متوسل شده، در انتهای مقاله، به راستی می‌پندارد مخاطبانش مشتی کودک ساده لوح بیش نیستند، و از اینرو هدف اصلی از روابط دوستانه‌اش را بر ملا کرده و پیشنهاد «چپاول دوستانه‌ای» به ملت ایران می‌دهد:

«روشن کنید که آمریکا می‌خواهد سفارت خود در تهران را بگشاید و اولین کاری که خواهد کرد دادن 50 هزار ویزای دانشجوئی به ایرانی‌ها برای درس خواندن در دانشگاه‌های آمریکاست[...]فقط همین کار را بکنید و بعد عقب بنشینید[...] می‌توانید خانه‌تان را روی آن شرط ببندید.»

بله، در صرافی فریدمن، دوستی را با پول می‌سنجند. پنجاه هزار دانشجو جهت تحصیل از ایران به آمریکا بروند، بدون در نظر گرفتن مقدار شهریه دانشگاهی، حداقل مخارج اینان، دو هزار دلار در ماه خواهدبود. به عبارت دیگر از آنجا که فریدمن منافع مشترک با مردم ایران دارد، فعلاً به عنوان پیش پرداخت، مردم ایران 100 میلیون دلار در ماه به ایالات متحد بپردازند، تا دولت دموکرات‌ها فهرست‌های دیگر منافع خود را نیز به اطلاع ملت ایران برساند! ملت ایران! شما هم به شرکای فریدمان اقتدا کنید، و خانه خود را شرط ببندید! چرا که بزودی جهت تأمین مخارج دانشجویان اعزامی، خانه خود را نیز باید به اربابان فریدمان واگذار کنید.


جمعه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۵


8 مارس، برف و چاخان!
...

با فرارسیدن مرگ اسلام سیاسی، اربابان حاکمیت مفلوک جمکران، برای حفظ موقعیت خود در ایران، دست به دامن زنان شده‌اند، تا به بهانة گذاردن یک گام به پیش، بتوانند دو گام به عقب برداشته، با حفظ حاکمیت توحش دینی، مسئلة حقوق شهروندی و آزادی‌های اجتماعی را به «کشف حجاب» در دورة پهلوی اول «تقلیل» دهند. و در این راه، از زنان مسلمان تا مارکسیست‌های حرمسرای استعمار، همگی را بسیج کرده‌اند. هدف از بسیج «خواهران» این است که چند مسئله را به ملت ایران حقنه کنند. نخست اینکه براندازی 22 بهمن توطئه «سران 7» در گوادالوپ نبوده! دوم اینکه در حکومت اسلامی ایران، مردان از حقوق شهروندی برخوردارند، و فقط حقوق زنان پایمال می‌شود. و اینکه، حقوق زنان نیز منحصر به نفی حجاب و لغو مجازات سنگسار و اعدام است! به عبارت دیگر، استعمار با توسل به جنبش‌های شبه مخالف چپگرا و راستگرا، در صدد مشروعیت بخشیدن به حاکمیتی است، که از 28 سال پیش، با کودتای ناتو در ایران استقرار یافته. و همانطور که بارها گفته شد، بر خلاف نعل وارونة رسانه‌ها، به ویژه رسانة کیهان، پیش از خروج شاه، ژنرال هویزر به ایران آمد تا به فرماندهان نیروهای «نظامی ـ امنیتی» ایران تفهیم کند که در آشوب‌های خیابانی «بیطرفی» پیشه کنند. اگر در این مورد، تاکنون هیچ مطلبی مطرح نشده، به دلیل سعی استعمار در حفظ ماسک فریب «انقلاب» بر چهرة پلید کودتا است. و از 28 سال پیش تا امروز، تمامی گروه‌های مخالف از چپ تا راست افراطی، با تأکید «بر انقلاب شکوهمند بهمن 57»، عملاً به حاکمیت مزدور جمکران مشروعیت «انقلابی» بخشیده‌اند و ‌مهر تأئید بر سیاست استعمار می‌زنند.

جای تعجب نیست. در تاریخ معاصر ایران، عملکرد گروه‌های چپگرا عملاً در راستای تقویت گروه‌های راست افراطی قرار داشته، و این روند تا کنون ادامه یافته. وجه مشترک ایندو گروه، تضاد بنیادین‌شان با «آزادی» در جامعه است. و همین «آزادی‌ستیزی» است که امروز باز هم «کارساز» سیاست استعمار شده. امروز که استعمار با شبیه‌سازی جنبش‌های چپ در آمریکای لاتین، چهرة عوامل خود را در پس نقاب فریب پنهان کرده، و از یک کودتاچی حرفه‌ای، چون هوگو چاوز،‌ قهرمان مبارزه با امپریالیسم می‌سازد، امروز که مرگ اسلام سیاسی در ایران فرا رسیده، امروز که چهرة پلید استعمار در عراق و افغانستان آشکار شده، هم امروز است که استعمار در پی سازمان‌دهی سرکوب نوین، به فرودست‌ترین ‌گروه‌های ‌چپ‌نمای فقر فرهنگی جمکران، یعنی زنان «حزب کمونیست کارگری ایران» متوسل می‌شود. بله امروز، زنان چپ‌نمای ایران، در پی «کشف حجاب» و مسلماً به دنبال آن؛ «بنیانگذاری ایران نوین» خواهند بود! و اگر در دورة پهلوی اول، کشف حجاب و «مدرنیزاسیون» را در مقام یک تراژدی شاهد بودیم، تکرار تاریخ، همانطور که مارکس می‌گوید، همیشه صورتی مضحک خواهد یافت. سخنان آذر ماجدی، مریم کوشا، هما ارجمند و نسرین رمضانعلی را در وبلاگی متعلق به شرکت «بلاگفا»، سایت حکومت جمکران، شاهدی است بر این مدعا. «خواهران» عضو «حزب کمونیست کارگری» همان می‌گویند که در وبلاگ «هشتم مارس و اردکان» بررسی شد، و نشانگر این امر بود که «شبه مدافعان» حقوق زن در ایران، و شرکای برونمرزی‌شان، همانند حکومت جمکران، سر در آخور استعمار دارند.

پیش از این، اشاره شد که حاکمیت استعماری، بنا بر تعریف، خودبرانداز است. و بازتاب سخنان شبه مخالفان حاکمیت جمکران در «بلاگفا» را تنها در همین راستا می‌توان توجیه کرد. امروز حاکمیت جمکران باید زمینة براندازی خود را به دست خود فراهم آورد، و این مهم نیز چون دفعات پیشین به کمک ساواک و حمایت استعمار انجام خواهد شد. حال بپردازیم به سخنان خواهران کمونیست جمکران.

آذر ماجدی، با تأکید بر «انقلاب» بهمن 57، بدون اشاره به جو ارعاب و سرکوبی که از 22 بهمن آغاز شد، و نخستین هدفش زنان ایران بودند، می‌گوید سرکوب خونین از سال 60 شروع شده است! وی طبق شیوة شناخته شدة دو قطبی کردن «کاذب»، به یک جنبش وسیع دفاع از حقوق زنان در ایران اشاره می‌کند که گویا دو گرایش دارد! رهبری یکی از آنها «ملی ـ اسلامی» است، و گرایش دیگری «رادیکال»! و این یک، به زعم «خواهر» ماجدی، با «جنبش کمونیسم کارگری» همخوانی هم دارد!

این سخنان، به این معناست که اولاً ترکیب ناممکنی به نام «ملی ـ اسلامی» در عمل از موجودیت تاریخی برخوردار است! ولی می‌دانیم که واژة «ملی» در برگیرندة تمامی واقعیت‌های موجود، از مذاهب و گرایش‌های سیاسی در بطن یک ملت است. بنابراین هر چه «ملی» است، الزاماً «فرامذهبی» خواهد بود. چرا که یک ملت را نمی‌توان به یک مذهب «تقلیل» داد. و پیامد چنین عملی به خودی خود، نفی دیگر گروه‌ها در بطن یک ملت خواهد بود. به عبارت دیگر، این‌عمل همان نظریة ضدبشری است، که با تکیه بر اصل اول قانون اساسی حکومت جمکران، تاکنون بر ملت ایران اعمال شده. حال بازگردیم به گروه «ملی ـ اسلامی» مورد نظر خانم ماجدی. اینان همان زنان «راست اندرونی‌اند»، به رهبری «شیرین عبادی»، «مرضیه مرتاض» و سیمین بهبهانی! این همان گروهی است که با شعار‌های پوشالی، قصد القاء این امر را دارد که، در ایران تنها حقوق زنان است که پایمال می‌شود، و در چنین حکومتی، مردان به عنوان شهروند از حق و حقوق انسانی برخوردارند، حال آنکه می‌دانیم به هیچ عنوان چنین نیست. هدف گروه عبادی، اصلاحات ظاهری و سطحی در قانون توحش اسلامی، جهت حفظ شرایط موجود و اشغال صحنة مبارزة زنان به وسیلة عوامل حکومتی است، تا مانع از حضور آزادیخواهان واقعی جهت استیفای حقوق شهروندی برای ملت ایران شوند. حقوقی که بدون حذف کامل نظارت احکام دینی بر قوانین به دست نخواهد آمد. ولی نظر «هما ارجمند» چنین نیست!

هما ارجمند، با نگاهی در گوی بلورین، آزادی‌هائی یافته که از برکت «انقلاب» برای زنان ایران حاصل شده بود. البته این آزادی‌ها بیشتر در ذهن خانم ارجمند واقعیت دارند! ایشان نیز، بدون هیچ گونه اشاره به قانون اساسی این حکومت، که ناقض کلیة حقوق انسانی است، تنها مسئله مهم را تحمیل حجاب به زنان می‌دانند، مطلبی که گویا ریشة همة مصائبی است که ملت ایران متحمل شده است:

«شعار یا روسری یا توسری اعلام جنگ به نیمی از جمعیت جامعه‌ای بود که تازه داشت از آزادی‌های بدست آمده حاصل انقلاب بهره می‌برد و خود را بصورت جنبشی آزادیخواهانه و برابری طلبانه تعین می‌بخشید تعرض آشکار به زنان و حقوق آنان بخشی از یک تعرض عنان گسیخته به انقلاب و دستاورد‌های آن بود[...] جمهوری اسلامی با این شعار و تحمیل حجاب، نه تنها یك روند شكوفا در جامعه یعنی جنبش زنان برای داشتن یك زندگی مدرن و مترقی را قیچی كرد بلكه ده‌ها قدم آن را به عقب راند.[...]»


بله! می‌‌بینید که یک شعار و یک تکه پارچه، چه قدرت‌ها که ندارد! و چگونه می‌توان با آن‌ها روند شکوفائی جامعه را یک‌شبه «قیچی»‌کرد! و یا ده‌ها قدم این روند را به عقب راند! و با تکیه بر قدرت شعار است که هما ارجمند فراموش می‌کند، خواننده «ابله» نیست! و قادر است تفاوت میان «حق انتخاب پوشش» برای افراد در یک جامعه را با تحمیل و یا کشف حجاب دریابد! بله، هما ارجمند هم، به نوبة خود، با این سخنان بی‌اساس، روند استدلال منطقی پیرامون حقوق زنان را 8 دهه به عقب می‌راند! تا مریم کوشا بتواند با «قیچی» کردن اصل مسئله، که حقوق شهروندی است، گریزی هم به سوسیالیسم بزند!

مریم کوشا،‌ با سخاوت فراوان حمایت غرب از حکومت اسلامی را نادیده می‌گیرد، و حق و حقوق مردان را به قول خود «شهروندانه» برآورد کرده، مطالبات سوسیالیستی زنان ایران را نیز به این ترتیب خلاصه می‌کند:

«نه به نابرابری، نه به خشونت خانگی، نه به فقر نه به آپارتاید جنسی[...]»

واژه‌های «نابرابری، خشونت خانگی» و... هیچیک تعریف نشده، و در حد شعار باقی می‌مانند و خانم کوشا، نیز مانند روح‌الله خمینی که فتوای رعایت حجاب صادر می‌کرد، ‌«کشف حجاب» را بر همه لازم دانسته:

«این جنبش الان وجود دارد ولی نمی‌تواند بطور علنی و گسترده اظهار وجود کند [منظورشان حتماً ابراز وجود است!] چون آزادی بیان و تشکل وجود ندارد اگر وجود داشت [...] همین امروز بیش از 20 سازمان مدافع حقوق زنان دفاتر خود را باز می‌کرد، همین امروز حجاب‌ها دور انداخته می شدند»

بله، 20 سازمان مدافع حقوق زنان، و بدور انداختن حجاب‌ها! ملت ایران، چه نشسته‌اید، که از فردا چماقداران به زنان با حجاب حمله‌‌ور می‌شوند،‌ و حکومت نوین، ورود زنان محجبه به اماکن عمومی را «ممنوع» خواهد کرد! این است خواست زنان سوسیالیست ایران! چرا نمی‌گویند منظورشان از حقوق زنان، کدام حقوق است؟! مگر در چارچوب قانون اساسی متحجر جمکران، حقوق انسانی می‌توان تأمین کرد؟! نه! ولی هیچیک از این «آزاد زنان»، به این قانون اساسی اشاره‌ای نمی‌کند! و هیچیک از اینان اصل «حق انتخاب» را برای افراد به رسمیت نمی‌شناسد. چارچوب استعمار برای ملت ایران همان فاشیسم است، اینبار در نقاب کمونیسم کارگری! این دور باطلی است که استعمار، از فردای پیروزی جنبش مشروطیت تا به امروز بر ملت ایران تحمیل کرده: «سرکوب با نقاب مدرنیزاسیون و رعایت اسلام» و «سرکوب با نقاب اسلام مبارز!» و امروز که همة گزینه‌های استعماری فرسوده شده، سرکوب با نقاب کمونیسم کارگری و رعایت اسلام در برنامة استعمار قرار گرفته. وجه مشترک حزب کمونیست کارگری با دارو دستة روح‌الله خمینی، همان آزادی ستیزی، فقر فرهنگی و کم‌سوادی است! بیمایگی و ناآگاهی روح‌الله خمینی دیگر بر کسی پوشیده نیست، اما حزب کمونیست کارگری هنوز ناشناخته است. ولی آنزمان که یکی از «سرکردگان این «حزب» مدعی می‌شود:

« 8 مارس سنت کمونیست‌هاست، و این روز[...] یک سنت سرخ برابری طلبانه و آزادی طلبانه است[...] »

باید بدانیم که ایشان با تاریخچة 8 مارس هم بیگانه‌اند! تاریخچه‌ای که به ناچار نگاهی گذرا به آن می‌افکنیم. در روز 28 فوریة سال 1909، در پی صدور اعلامیة حزب سوسیالیست آمریکا، یک جنبش طرفداری از زنان سازماندهی شد. در تظاهراتی که در سال 1911 از طرف زنان وابسته به این جنبش در نیویورک برگزار شد، 140 زن به دست نیروهای پلیس به خاک و خون کشیده شدند. «روز زن»، نخستین بار، در 28 فوریه برگذار شد و از آن ‌پس، تا سال 1913، آخرین یکشنبة هر فوریه، به «روز زن» اختصاص یافت. طی جنگ جهانی اول، ‌ جنبش‌های صلح طلبانة زنان روسیه، روز 28 فوریه را جهت تظاهرات انتخاب کردند، و دیگر کشورهای اروپائی، روز هشتم مارس را به مبارزات صلح‌طلبانه اختصاص دادند. سازمان ملل نیز روز 8 مارس را به عنوان روز جهانی زن اعلام کرده. بله، 8 مارس، سنت سرخ نیست، چرا که «سرخی» جنبش‌های چپ با «سنت» به طور عام، در تضاد خواهد بود! و ارتباطی با فرمایشات جمکرانی‌های مؤنث هم ندارد. خانم آذر ماجدی، کلیدی‌ترین مسایل روز زن امسال را برگزاری آن عنوان کرده‌اند، به عبارت دیگر اصل مسئله، ریختن به خیابان‌ها است! و به راه انداختن بحران و آشوب:

«برگزاری این روز از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. هرچه وسیع‌تر و باشکوه‌تر»

بله هر چه وسیع‌تر، باشکوه‌تر، با شعارهائی پوچ‌تر و عوامفریبانه‌تر، ‌همانطور که خانم ماجدی می‌فرمایند:‌

«[...]ستم بر زن موقوف، شعاری همه جانبه و وحدت بخش است. این شعار [...] در کنار زنده باد آزادی زن، نه به حجاب و نه به آپارتاید جنسی، دو رکن اصلی این نظام زن ستیز را هدف می‌گیرد! اکثریت مردم ایران بامسئلة حجاب و آپارتاید جنسی مشکل دارند[...] ایندو مسئله، دو جبهة مهم نبرد با جمهوری اسلامی است»


می‌بینیم که خانم ماجدی هم مانند روح‌الله معدوم خواهان «وحدت کلمه‌اند!» و تلویحاً،‌ پوپولیسم، یا خواست اکثریت را «تجویز» می‌فرمایند، با شعارهائی گنگ و مبهم، مانند «استقلال»، «آزادی»، و ... اگر به ادامة بیانات خانم ماجدی دقت کنیم می‌بینیم که مانند روح‌الله منفور، حتی ناشیانه دروغ هم می‌گویند. خانم ماجدی در مورد اولین 8 مارس پس از براندازی 22 بهمن مدعی شده‌اند که در این تظاهرات به همراه «هزاران» زن دیگر حضور داشته‌اند:‌

«من این روز را بخوبی به یاد دارم. در آن شرکت داشتم. آن روز تهران مملو از هیجان بود برف می آمد ولی هزاران زن در صف‌های فشرده در خیابان راهپیمایی می‌کردند و شعار می‌دادند، که در بهار آزادی جای زنان خالی است، آزادی زن نه شرقی نه غربی جهانی است. لات و اوباش حزب اللهی [...]گلوله‌های برفی بعضا سنگی به سمت آنها پرتاب می‌کردند[...]8 مارس 1357 یک لحظه مهم در تاریخ جنبش آزادی زن جهانی است و به همین عنوان نیز در تاریخ ثبت شده است. یک حرکت مهم در مقابل جنبش اسلام سیاسی است و از اینرو نیز جایگاه مهمی در موقعیت جنبش آزادی زن در منطقه دارد.»

بله اتفاقا! نویسندة این وبلاگ هم آن روز را بخوبی به یاد دارد، چرا که واقعاً در تظاهرات هشتم مارس 1979 شرکت داشته. و برخلاف اظهارات خانم ماجدی، در این روز، در تهران، نه تنها برف نمی‌آمد، که یک لکه ابر هم در آسمان نبود. و در این روز، تعداد زنان آنچنان اندک بود، که ابتدا و انتهای صف تظاهرکنندگان بخوبی قابل رویت بود. و در این روز، هیچیک از شعارهای مورد نظر خانم ماجدی بر زبان تظاهرکنندگان جاری نشد. و در این روز، تا پایان تظاهرات، تا هنگام حضور خبرنگاران خارجی، کسی به تظاهرکنندگان به قول ایشان «گلولة برفی و بعضاً سنگی» پرتاب نکرد! و خصوصاً در این روز، هیچیک از مدعیان کنونی دفاع از حقوق زنان، به ویژه هماناطق، سیمین بهبهانی، شیرین عبادی، و دیگر همکاران «حقوقدان‌شان» حضور نداشتند! در این روز، وقایعی پیش آمد که تنها تظاهر‌کنندگان واقعی از آن آگاهند، و اگر کسی بجز نویسندة این وبلاگ، از این روز حرفی به میان نیاورده، جانشینان مؤنث روح‌الله خمینی،‌ نپندارند که پس از 28 سال، با دروغ و سفسطه می‌توانند به صفوف تظاهرکنندگان آنروز بپیوندند، و با توسل به توطئة براندازی، ‌ مشروعیت برای این «براندازی» فراهم آورده،‌ به عنوان میراث خوار این «کودتا» در حاکمیت چپاول و کشتار جمکران شریک شوند. ظاهراً خانم ماجدی، 8 مارس 1979 در مسکو بر مزار استالین فاتحه می‌خوانده‌اند، و «گلوله‌های برفی و بعضا سنگی» را هم حتماً همانجا مشاهده فرموده‌اند! آنچه در تاریخ، از نقش تشکیلات چپ‌نمایان ایران در 8 مارس 1979 به ثبت رسیده، صرفاً نشانگر فقر فرهنگی و سرسپردگی این سازمان‌ها به عوامل استعمار و فعلة راست افراطی بود و بس!

منبع: اطلاعات نت

پنجشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۵


دمکراسی با خشخاش!
...

روزنامة فیگارو مورخ 30 ژانویة 2007، خبری در مورد کشته شدن بیش از 12 تن از نظامیان و غیرنظامیان حین درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر در سمیرم منتشر کرد. در سایت‌های فارسی زبان حکومت جمکران نیز به این درگیری‌ها اشاره شده بود. و در این میان گویا 1500کیلوگرم تریاک نیز از قاچاقچیان به دست آمده. شاید اگر غیرنظامیان و نظامیانی که در این درگیری‌ها کشته شدند می‌دانستند که با این عملیات به قاچاقچیان ارتش ناتو کمک می‌رسانند تا انحصار خود را بر تولید و پخش مواد مخدر تقویت کنند، هرگز در دام این فریب، فریب «مبارزه با قاچاقچیان»، پای نمی‌گذاشتند.

در وبلاگ «تریاک و دموکراسی» اشاره شد که ارتش ناتو با نابودی کشاورزی در افغانستان، این کشور را به بزرگترین تولید کنندة مواد مخدر در جهان تبدیل کرده. لازم به یادآوری است که حکومت منفور اسلامی جوانان ایران را به کام مرگ می‌فرستد تا مافیای وابسته به اعضای ناتو، قیمت مواد مخدر در بازار های جهان را بدون مزاحمت رقبا، تحت نظارت خود قرار دهد. و شاید از این سخنان تعجب کنید ولی پخش و تولید مواد مخدر، رقابت بر‌نمی‌تابد! حکومت‌های مزدور ایالات متحد در منطقه چون ایران، پاکستان و ... صرفاً با قاچاقچیانی مبارزه می‌کنند که «غیرخودی» به شمار می‌آیند. ولی این مهم را نه مردم ایران می‌دانند و نه مأموران مبارزه با مواد مخدر! در رأس هرم قدرت کسانی هستند که بر این امور کاملاً واقف‌اند، و در پایة هرم اجتماعی نیز شرایط به گونه‌ای فراهم آمده که بسیاری از جوانان ایران، جهت ارتزاق خود و خانوده‌شان راهی جز پیوستن به نیروهای نظامی و انتظامی ندارند. نیروهائی که حاکمیت از آن‌ها به عنوان «گوشت دم توپ» استفاده می‌کند، تا بتواند منافع اربابانش را در پیمان ناتو محفوظ نگاه دارد.

زمانی که خاتمی منفور و شبه اصلاح طلبان در ایران قوة مجریه و مقننه را به دست داشتند، و هنوز ایالات متحد، جهت استقرار «رسمی» طالبان به افغانستان لشکرکشی نکرده بود، تلویزیون دولتی فرانسه فیلم مستندی از مناطق مرزی خراسان با افغانستان پخش کرد. در این مستند تأسف‌بار، قاچاقچیان مسلح افغان ده‌ها کیلومتر در خاک ایران پیشروی کرده بودند، و به آدم ربائی در روستاها و تجارت مواد مخدر «اشتغال» داشتند. دولت «حماسة» دوم خرداد نیز اشغال خاک ایران توسط قاچاقچیان را با تساهل و تسامح زیر سبیلی در می‌کرد، چرا که این قاچاقچیان خودی بودند. و حکومت جمکران حتی حاضر نبود از روستائیان بی‌دفاع ایران نیز در برابر قاچاقچیان دفاع کند! رئیس ژاندارمری منطقه می‌گفت که از دولت مرکزی تقاضای اعزام نیروی نظامی کرده، ولی دولت هیچ اقدامی صورت نداده!

بله! امروز که خبرکشته شدن 14 تن نظامی و غیرنظامی در شهرستان سمیرم را خواندم به یاد همان فیلم مستند افتادم. چه می‌شد اگر مأمورین مبارزه با مواد مخدر نافرمانی می‌کردند و راه بر قاچاقچیان نمی‌بستند؟! 1500 کیلو تریاک وارد بازار مواد مخدر ایران می‌شد و قیمت تریاک در بازار کاهش می‌یافت. برخلاف باورهای رایج، افزایش مواد مخدر در بازار باعث افزایش معتادان نمی‌شود؛ برخلاف ادعاهای پرطمطراق حکومت مزدور جمکران، مافیای جهانی مقدار مواد مخدری را که به «صورت مجاز» می‌توان در بازار ایران عرضه کرد مشخص می‌کند، و محموله را مستقیماً به حاکمیت جمکران تحویل می‌دهد، توزیع آن نیز تحت کنترل حکومت عدل الهی است! و صرفاً کسانی که خارج از «دایرة» پخش و فروش حاکمیت قرار می‌گیرند، قاچاقچی تلقی می‌شوند و باید با آن‌ها به شدت مبارزه کرد! و مبارزة تأسف‌بار روز سه شنبه نیز با رقبای حکومت جمکران صورت گرفته. ولی مگر آن‌ها که در اینراه جان خود را از دست دادند، از چنین خیانتی آگاهند؟! نه! آن‌ها مسلماً نمی‌دانند که شبکة قاچاق مواد مخدر، برده فروشی و صدور زن و کودک، یک پا در حاکمیت عدل الهی دارد. مردم این را نمی‌دانند، به همین دلیل، هنگامی که 4 قاچاقچی مسلح پس از به قتل رساندن رئیس پاسگاه شماره 11 سمیرم از شهر می‌گریزند و به یک مرغدانی در روستاهای اطراف پناه می‌برند، پلیس منطقه را محاصره می‌کند و تا صبح محاصره ادامه می‌یابد بدون آنکه دستور حمله صادر شود! و صبح روز بعد، مردم محلی جهت دستگیری قاچاقچیان وارد معرکه می‌شوند. پس از 18 ساعت، ده غیر نظامی و 4 مامور نظامی در این درگیری جان می‌بازند. تنها پنج نفر از غیرنظامیان، توسط یک قاچاقچی زخمی به قتل می‌رسند، و علاوه بر رئيس کلانتری شماره 11 سميرم، يک افسر پليس، یک پاسدار، و یک سر باز وظیفه نیز در این مبارزات جان خود را از دست می‌دهند، و سیزده تن نیز زخمی می‌شوند! ولی خوشبختانه غنائم جنگی قابل ملاحظه است: 1500 کیلو تریاک! محموله‌ای که می‌توانست زیان‌های قابل توجهی بر ارتش دموکراسی پرور ناتو در منطقه وارد آورد. به ویژه آنکه، سفیر جدید ایالات متحد در افغانستان قبلا نیز در کلمبیا، دورة مدیریت تولید و پخش مواد مخدر و فعالیت‌های مرتبط با آن را گذرانده، و لازم است حکومت جمکران، جهت نابودی هر گونه رقابت در امر «مقدس» تجارت برده، مواد مخدر و استحکام انحصار دموکراسی برده فروشی و تولید مواد مخدر کمال همکاری را با ارتش ناتو بنماید. خلاصة کلام، همانطور که سعدی می‌گوید:

ده آدمی بر سفره‌ای بخورند، و دو سگ بر مرداری با هم به سر نبرند.


چهارشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۵


طبل و «تیز»!
...
«جمکرانیسم»، یک ایدئولوژی است، که با تکیه بر «قوانین الهی»، 28 سال است ملت ایران را در زنجیر توحش دین به گروگان گرفته. در راستای مبارزه با «خطر کمونیسم»، سران 7 کشور در گوادالوپ، «جمکرانیسم» یا همان توطئة براندازی حاکمیت ایران را مورد تأیید قرار دادند، تا زمینة طالبانیسم در افغانستان، پاکستان و کل‌کشورهای اسلامی منطقه فراهم آید. «جمکرانیسم»، مانند دیگر توطئه‌های استعمار غرب، وسیله‌ای جهت تأمین منافع اقتصادی و راهبردی بود، که با استفاده از شیوة «زدن نعل وارونه»، و شعارهای مبارزه با امپریالیسم، در ایران مستقر شد، تا زمینة سرکوب، چپاول و غارت ملت ایران فراهم آید. و در همین راستا است که امروز نیز حمایت غرب از دستاربندان مزدور در ایران را شاهدیم.

28 سال پیش، جهت ممانعت از احداث خطوط نفت از اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان و هند، استعمار با حمایت ارتش ناتو، همکاری ساواک ایران و جنجال رسانه‌ای در داخل و خارج، از دستاربند بی‌مایه، نادان و سفاکی به نام روح‌الله خمینی، «رهبر انقلاب» به ملت ایران تقدیم کردند، تا نه تنها ایران که افغانستان را نیز به سکون مرگ کشانند. و امروز، در تداوم همین سیاست است که محمد خاتمی، می‌باید برای اربابانش، زمینة چپاول هر چه بیشتر ملت ایران را فراهم آورد. خاتمی، به عنوان پیشقراول سرکوب و کشتار، ابتدا سرپرست کیهان شد،‌ تا قلم‌ها «خود را اصلاح کنند»، و صاحبان قلم تیرباران شوند. سپس خاتمی را در جایگاه «وزارت ارشاد»، در مقام مأمور ترویج ابتذال مذهبی و سرکوب نویسندگان و هنرمندان ایران می‌یابیم. و زمانی که با حمایت روتاری کلاب لندن ، و حزب کارگر انگلیس، «حماسه 2 خرداد» خلق شد، جهت ارعاب ملت ایران، قتل‌های زنجیره‌ای در کارنامة افتخارات خاتمی به ثبت رسید. امروز همین محمد خاتمی است که با حمایت اربابانش ، وقیحانه بر طبل توخالی اسلام می‌کوبد و ملت ایران را «ملت علی و حسین» می‌نامد!

گویا در داووس، خاتمی شیاد، «جان کری»، نامزد ریاست جمهوری از حزب دمکرات را، با ملتی آشنا کرده که به علی و حسین معتقدند! می‌دانیم که زبان انگلیسی محمد خاتمی، مانند زبان فارسی‌اش شیوا، بلیغ و فصیح باید باشد! به عبارت دیگر محمد خاتمی در زبان انگلیسی نیز از «فرهیختگان» به شمار می‌رود. و می‌دانیم که جان کری نیز از فرهیختگان حزب دموکرات در ایالات متحد است، به ویژه که مادر محترمه‌اش فرانسوی است، و از این نظر پیوندی هم با ملت ناپلئون دارد. به یاد داریم که ناپلئون را انگلیسی‌ها به جزیره «سنت هلن» تبعید کردند، و با وجود شایعات فراوان در مورد مرگ وی، گفته می‌شود انگلیسی‌ها وی را مسموم کرده‌اند. وجه تشابه خاتمی و «جان کری»، همان استعمار انگلیس است. تعجب نکنید! توضیح خواهم داد. محمد خاتمی، از یکسو نسبتی با «موسی صدر» معدوم دارد، که به سنت پدرانش، مزدوری استعمار انگلیس می‌کرد، و از سوی دیگر، خاتمی برخاسته از حوزة علمیه‌ای است که استعمار در زمان پهلوی اول سازماندهی کرد. و می‌دانیم که پهلوی اول را نیز ـ به قول مش قاسم،‌ یکی از شخصیت‌های رمان دائی‌جان ناپلئون ـ «همین انگلیسای چش چپ» به جزیرة موریس تبعید کردند و به احتمال زیاد ترتیبات لازم هم، جهت کوتاه‌تر کردن دورة زندگانیش، در محل داده شد. بله، خاتمی و «جان کری» را استعمار انگلیس از این طریق به یکدیگر پیوند زده! درست همانطور که با پیشرفت علم و تکنولوژی، خیار چنبر به کدو تنبل پیوند می‌خورد. نتیجة این «پیوند» هر چه باشد، به عنوان «محصول جدید» روانه بازار خواهد شد، و نهایتاً به فروش می‌رسد! سود این تجارت هم به جیب سرمایه گذاران «حامی پیشرفت علم و تکنولوژی» سرازیر می‌شود. و به یاد داریم که رئیس عراقی قوه قضائیة جمکران، چه سینه‌ای برای «تأمین عدالت سرمایه‌گذاران» چاک می‌داد!

بله محمد خاتمی نیز در لابوراتوار استعمار، با کمک حزب کارگر انگلیس و دموکرات‌های ایالات متحد، ملت نوینی به بازار استحمار آورده، که نامش «ملت معتقد به علی و حسین» است! و این شاهکار هنری را نیز در «خانة هنرمندان» به دوستداران «استحمار هنری» تقدیم کرده! «خانة هنرمندان» همانجائی است که در وبلاگ «میز گرد استحمار» به آن اشاره شد. و محل نوآوری‌های «استعماری ـ استحماری» در ایران است. به عنوان مثال در آنجا، امثال «منصوره اتحادیه‌ها»، «ترک‌نژاد» کشف می‌کنند! برای تعویض تاریخ ملت ایران تصمیم می‌‌گیرند، ‌ یا فرمان می‌دهند که ملت ایران باید «ترک ستیز» باشد! ‌ بله، این خانة هنرمندان ویژگی‌های سحرآمیزی دارد که گوشه‌ای از آنرا نیز، محمد خاتمی، دوشنبه شب در «مراسم تاسوعا» به نمایش گذاشته. آوازة شهرت خاتمی ـ که از هنگام «سرپرستی کیهان»، دورة تخصصی در سرکوب، ارعاب و کشتار را آغاز کرده ـ چنان جهانگیر شده، که «جان کری» نیز در داووس از بیم «داروی نظافت» یا «بریده شدن سر»، بلافاصله، ‌به هر چه خاتمی لازم داشته «معترف» شده! خاتمی در مورد ملاقات با کری در داووس می‌گوید:

«جان کری در این دیدارمعترف شد که دولتمردان آمریکا قادر به درک واقعیت‌های ایران اسلامی نیستند و به همین خاطر در مورد ایران تصمیم‌های غلطی اتخاذ می‌کنند[...]»

بله! بالاخره جان کری هم اعتراف کرد! می‌دانیم اکنون که دیگر امکان جنگ افروزی وجود ندارد،‌ سیاست استعمار بر این محور قرار گرفته که، پرزیدنت مهرورزی، آنچنان «لات بازی» در آورد که «محمد خاتمی» منفور به «چهرة محبوب» ملت ایران تبدیل شود. و جهت نیل به همین هدف، طبل‌های تبلیغات رسانه‌ای، ‌ به ویژه روزی‌نامة «روز»، به نقل از رسانه‌های ارباب، هفته‌ای چندین و چند رزمناو آمریکائی را روانة خلیج فارس می‌کنند! و همزمان، محمد خاتمی و دیگر پادوهای استعمار، دم از صلح و دوستی با ارباب می‌زنند! گویا در این 28 سال، حکومت جمکران با یانکی‌ها در نبرد بوده! فعلة آمریکا می‌پندارند، با تداوم تهدید به تهاجم نظامی، و ارعاب ایرانیان، مزدورانی از قبیل محمد خاتمی را می‌توان جایگزین «مهرورزی» کرد، و ملت ایران را در دور باطل انتخاب میان دو گروه کاذب «نیک» و «بد» جمکران (خاتمی ـ مهرورزی) به سکون کشاند. و می‌دانیم که همواره ابله‌ترین و نادان‌ترین‌ها بهترین گزینة استعمار بوده‌اند. به همین دلیل است که مهرورزی، در نقش «بد»، و محمد خاتمی،‌ در نقش «خوب»،‌ صحنة نمایش استعمار را اشغال کرده‌اند. تبلیغ سیاست استعمار در شهرستان‌ها به عهدة مهرورزی، و در غرب، از وظایف شیاد اردکان است. نادانی خاتمی، مانند نادانی مشاور فرهنگی‌اش، ابطحی، حد و مرز نمی‌شناسد! شیاد اردکان می‌پندارد، هنوز کسی نمی‌داند، ساختار استعماری حکومت جمکران، مانند حاکمیت افغانستان و عراق، آفریدة سازمان‌های اطلاعاتی و تبلیغاتی ایالات متحد و شرکاء است! به دلیل همین عدم آگاهی است، که محمد خاتمی از زبان «جان کری» مطالبی را عنوان می‌کند، که بیانیه نویس ساواک آنرا تهیه کرده، و مانند دیگر بیانیه‌های ساواک، هم مضحک است و هم ابلهانه:

«به گفتة خاتمی، کری تأکید کرده است علت اصلی اقدامات اشتباه واشنگتن علیه ایران اسلامی شناخت نادرست از ملتی است که به علی و حسین معتقدند.»

بله! ایالات متحد به دلیل شناخت نادرست، روح الله خمینی و حکومت جمکران را به «ایران اسلامی» تحمیل کرده، و می‌بینیم که ایالات متحد چقدر از این اشتباه خسارت دیده! میلیون‌ها ایرانی در تبعید، منافع ایالات متحد را چقدر تهدید کرده‌اند! طی اینمدت، تیرباران چندین هزار دانشجوی ایرانی زیان‌های جبران ناپذیری به غرب وارد کرد! و 8 سال «نعمت الهی»، پایه‌های حاکمیت آمریکا را چقدر متزلزل نموده! با توجه به سخنان «جان کری» و با توجه به نادانی بی‌حد و ‌مرز خاتمی، نتیجه می‌گیریم که در بیانیة ساواک، «جان کری» در میدان حماقت، گوی سبقت را از خاتمی ربوده است! چرا که حتی سیاست و منافع کشور خود را نیز نمی‌شناسد، و نمی‌داند آنچه در ایران پیش آمده، طبق برنامة ایالات متحد و شرکایش صورت گرفته! اینجاست که باید، همصدا با سعدی بگوئیم:

«سیاست، پیشة دونان است.»

محمد خاتمی پس از نقل قول‌های «بیانیه‌ای»، مانند دیگر دستاربندان گریزی هم به صحرای کربلا می‌زند، و سخنان بی سرو تهی به زبان می‌آورد، که انسان در سلامت عقل وی واقعاً شک می‌کند. خاتمی می‌گوید، کاری که حسین کرد تمام حساسیت‌های تاریخ را برانگیخت! گویا تاریخ موجود زنده‌ای است که از خود حساسیت هم نشان می‌دهد! مثلاً خشمگین می‌شود! خاتمی در ادامة ‌چنین سخنان بی‌معنائی، یک «فرمانده» برای «حوادث» تعیین می‌کند که «فرماندة تاریخ» نیز می‌شود:

«انتخاب‌های امام تمام حساسیت‌های تاریخ را برانگیخت[...]او حوادث را چنان فرماندهی کرد که تاریخ را آنگونه که او می‌خواهد بنگارند و اینگونه شد که حسین فرماندة تاریخ در کل تاریخ شد.[...] خاتمی عاشورا را نیز شگفت‌انگیزترین تابلو در تاریخ بشر توصیف کرد[...] وی گفت تمام انسان‌ها در تمام دوران تاریخ می‌توانند از این تابلو درس بگیرند.»

البته این تابلوی نامرئی را فقط خاتمی می‌بیند! اگر به جملات شیوای سردار فرهیختگی دقیق شویم مشاهده می‌کنیم، «حوادث» که، بنا بر تعریف، ‌پدیده‌های غیر قابل پیش‌بینی‌اند و بر انسان «حادث» می‌شوند، نه تنها «فرمانده» دارند، که تاریخ را هم آن‌ها می‌نویسند! و به گفتة سردار فرهیختگی، حسین «حوادث» را تحت کنترل داشته، و «حوادث» مطابق میل حسین رفتار می‌کرده‌اند! و از آنجا که همین حوادث مورخ هم بوده‌اند، در نتیجه تاریخ را نیز طبق فرمان حسین نوشته‌اند! در مورد پریشانگوئی، 7 سدة پیش، سعدی چنین گفته:

هر که گوید «کلاغ» چون «باز» است
نشنوندش که دیده‌ها باز است

می‌دانیم که محمد خاتمی و شرکاء، جهت خوش خدمتی به استعمار زبان به سخن می‌گشایند و دلیل جلال و جبروتشان در بارگاه استعمار نیز جز این نیست. اگرچه محمد خاتمی، با سعدی بیگانه است، چرا که حماقت «توضیح‌المسائلیون»، با خرد سعدی در تضاد کامل قرار دارد! ولی مصلح‌الدین شیرازی، امثال خاتمی را نیک توصیف کرده:

حرامش باد بد عهد بد اندیش
شکم پرکردن از پهلوی درویش
شکم پر زهر مارش باد و کژدم
که راحت خواهد اندر رنج مردم

اینبار ملت ایران فریب جنجال رسانه‌های غرب را نخواهد خورد، ملت ایران نیک می‌داند که حضور رزمناوهای آمریکا در خلیج فارس جهت حفظ منافع چند ملیتی‌هائی است که دهه‌هاست با حمایت از حاکمیت‌های سرکوب، به تاراج منابع نفتی منطقه مشغول‌اند. تنظیم قرارداد 10 میلیارد دلاری شل و ریپسول با حاکمیت جمکران، از طریق حضور همین رزمناو‌های آمریکائی امکانپذیر شده. و در پس تهدید به تهاجم نظامی، و تبلیغ برای سردار فرهیختگی، بجز ممانعت از ایجاد سازمانی شبیه به اوپک، از تولیدکنندگان گاز، مرکب از روسیه، ایران، قطر و الجزایر، هیچ نیست! جار و جنجال غرب پیرامون مضحکه‌ای به نام «مسئلة هسته‌ای»، حکایتی از «مضحکات سعدی» را تداعی می کند، در باب آن شخص که، «تیز بلند می‌داد، پس کودکی را طبلی داد، که تو طبل بزن تا صدای تیز من نیاید. گاه، چندان صدای تیز بلند بود، که آواز طبل نیز نمی‌توانست آنرا پنهان دارد[...]»

امروز نیز، مهرورزی و خاتمی هر چه بر طبل «جنگ و صلح» بکوبند، آواز «تیز استعمار» را نمی‌توانند پنهان دارند! این هم «تابلوئی» است که محمد خاتمی و شرکایش می‌توانند از حکایت آن پندها گیرند!




منبع: اطلاعات نت

سه‌شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۵


سده در آتش!
...

سده، جشن پیدایش آتش را گرامی داریم. آتشی که درخشش فرهنگ اقوام ایرانی از اوست. آتشی که « داور، دادگر و بینا» است. آتشی که گواه بر بی‌گناهی سیاووش است. آتشی که آنرا «آتر» یا «آذر»، فرزند اهورامزدا می‌خوانند:

«آه! ای آذر! پسر اهورامزدا! توئی شایستة نیایش و ستایش.
که همواره مردمان، تو را در سرای‌شان، در خور، بستایند»
(اوستا، آتش نیایش 7 )

می‌‌گویند ضحاک از بیم آذر، «فر ایزدی» را رها کرد. چون «فر‌ایزدی»،‌ نمی‌بایست به زور،‌ باز پس گرفته شود، پس آذر، پسر اهورامزدا، ضحاک را گفت:
«[...] اگر تو فر ایزدی را بستانی،
در درون تو شعله‌ور خواهم شد
و دیگر نخواهی توانست جهان را به پلیدی خود بیالائی
پس دست‌های پلید ضحاک،‌‌
از بیم جان، رها کرد
«فر ایزدی» را.»
(زامیاد یشت)

تا این زمان آتش، نماد پاکی و نیکی بود، ولی بیگانگان، آن را به پلیدی خود آلودند.
اسکندر، تخت جمشید را به آتش کشید،
تازیان؛ کتاب‌های ایرانیان را
و امروز! آتش جهل؛ ایرانی را،

ای آتش اهورا!
ببار،
بر اسیر آتش بیداد ...

دوشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۵

نینا، اکبر و تاریخ!
...

وقتی مقاله می‌نویسیم، در ابتدای امر باید چارچوب آنرا مشخص کنیم. و مقاله می‌باید در این چارچوب مستدل باشد. به عنوان مثال اگر در چارچوب مارکسیسم مقاله می‌نویسیم، نمی‌توان ناگهان جهت توجیه و استدلال، به وحی و معجزه در کتب مقدس متوسل شد، چرا که در اینصورت مقاله «شکمی یا کشکی» ‌خواهد شد! و همچنین زمانی که به «مقایسه» می‌پردازیم، این مقایسه تنها می‌تواند میان پدیده‌های قابل قیاس صورت گیرد. در مقایسه میان دو نظام سیاسی، نمی‌توان یک دموکراسی را با حاکمیت واتیکان یا جمکران مقایسه کرد و ... و این نکات «پیش‌پا افتاده»، در دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها جهت نگارش باید رعایت شود، در کشورهائی مانند فرانسه که «سنت نگارش» اهمیت فراوان دارد، در دانشگاه‌ها بر رعایت «انسجام» تأکید فراوان می‌شود. و شاید همین انسجام را سعی دارم در وبلاگ‌ها رعایت کنم، تا خواننده بتواند چارچوب حاکم بر این وبلاگ را شناسائی کند و بداند که تحلیل‌های سیاسی در این وبلاگ بر این اساس استوار است، که تداوم منافع استعمار، با ایجاد «گسست» در کشور ایران نسبت مستقیم دارد. و در همین راستا است، که هر گسستی در جهت تأمین منافع استعمار انجام خواهد پذیرفت. به این دلیل است که کودتای سوم اسفند ماه، کودتای 28 مرداد و براندازی 22 بهمن 1357، را محکوم می‌کنم. این محکومیت، بیش از آنچه متوجه فرد و یا گروه مشخصی باشد، محکومیت عملی است که به زیان ملت ایران و با حمایت استعمار انجام گرفته. فراموش نکنیم که بنیاد سنتی سلطنت در ایران، با کودتای کلنل آیرون ساید، مشروعیت خود را از دست داد. و آنچه اهمیت دارد و اصولی است، «مشروعیت بنیادها» است، و نه «مقبولیت افراد». حال بازگردیم به «مقالات کشکی» که این روزها تمامی «سایت‌های مستقل» را به «اشغال بی‌فرهنگی» در آورده‌.

مهم‌ترین نوع «مقالة کشکی»، مقاله‌ای است که با هدف تحریف، «تاریخ» را به شیوة «طبخ آش» بررسی می‌کند! به زبان ساده‌تر، مقاله‌ای که با درهم آمیختن مفاهیم و مقولات متضاد، تاریخ را به آشفتگی کشانده، انسجام رخدادها را در هم می‌شکند. در وبلاگ‌های بسیاری، و ازجمله در وبلاگ «کشک اساسی» نوشتم که فاشیسم نوین از این شیوة مخدوش کردن مرزها بهره می‌گیرد. و به عنوان نمونه‌ای از یک متن «فاشیسم نوین»، می‌توان به مقاله‌ای از نوة نیکیتا خروشچف، «نینا خروشچف» پرداخت که اکنون در ایالات متحد پروفسور مسائل بین‌المللی است. نینا خروشچف، که مانند بسیاری از کرکس‌های وطنی، در انتظار مرگ فیدل‌کاسترو دقیقه شماری می‌کند، قلم‌فرسائی مفصلی در مورد مسائل بین‌الملل صورت داده، و ثابت می‌کند که انصافاً در «فرصت‌طلبی، نان به نرخ روز خوردن، و کم سوادی» از پدر بزرگ کمونیست‌اش نه تنها هیچ کم و کسری ندارد، ‌که در طبخ «برش» هم مهارت فراوان دارد! (توضیح: برش، نوعی سوپ است که با کلم، گوشت، هویج و انواع سبزیجات طبخ شده با خامه سرو می‌شود.) ‌

در دیگ برش نینا خروشچف، اجساد استالین، فرانکو، مائو، تیتو و حتی فیدل‌کاسترو، همه در کنار یکدیگر در حال قل زدن‌اند! و پاپا بزرگ خروشچف، مشمول الطاف خاص خانوادگی می‌شود و «نیناخانم» از وی به عنوان مخالف سرسخت استالین یاد می‌کند ـ مخالفی که تنها سه سال پس از مرگ استالین در نهم مارس 1953ـ با استالینیسم به مخالفت برخاست:

«سه سال بعد،‌ پدر بزرگ من، نیکیتا خروشچف، کیش شخصیت را در سخنرانی بسیار مشهورش در برابر بیستمین کنگره حزب کمونیست شدیداً محکوم نمود. دورة آب شدن یخ‌های خروشچف[...] عمر کوتاهی داشت[...] اما برای اولین بار در تاریخ شوروی امکان و احتمال برای تغییرات گشوده شد[...] که میکائیل گورباچف همان را در سال 1985 مستمسک قرار داد[...]»
منبع: اطلاعات نت

پروفسور نینا، پس از جسد استالین،‌ به سراغ جسد تیتو رفته، تجزیة خونین یوگسلاوی را که با حمایت ارتش ناتو در دهه 90 انجام شد، به گردن تیتو می‌اندازد! وی پس از رسیدن به جسد مائو، از «دنگ شیائو پینگ» هم به نیکی یاد کرده، می‌گوید:

« البته تمامی دیکتاتوری‌ها[...] به فروپاشی ختم نمی‌شوند[...]دنگ شیائو پینگ[...] اقتصاد چین را[...] به طور کامل و موفقیت آمیز دگرگون ساخت[...] البته حزب کمونیست چین همچنان در قدرت باقی ماند و تصویر مائو هنوز هم بر میدان تیان‌آن‌من خودنمائی می‌کند[...]»

و در اینجا است که مشاهده می‌کنیم، اصل مطلب چیست؟! اصل مطلب این است که در صورت استقرار اقتصاد شبه برده‌داری آنگلوساکسون‌ها، ‌ نینا خروشچف، با حزب کمونیست و دیکتاتوری سیاسی هیچ مخالفت اصولی ندارد! حاکمیت چین می‌تواند، تا زمانی که مزاحم اقتصاد سرمایه‌داری نشود، به دلخواه ملت را سرکوب کند و «حقوق بشرچی‌ها»‌ هیچ اعتراضی نخواهند کرد! آنچه باعث نگرانی خاطر مبلغین سلطة اقتصادی غرب می‌شود، این است که در نقاطی از کرة زمین، نظام‌های اقتصادی وجود داشته باشند، که در تخالف با توحش سرمایه‌داری لجام گسیخته قرارگیرند، اینجاست که مسائل حقوق بشر از اهمیت اساسی برخوردار شده، آمریکا، «رهبر مدافعین حقوق بشر» بلافاصله نظامیانش را راهی «مناطق حقوق بشر ستیز» می‌کند، تا دموکراسی را مستقر کنند، به ویژه اگر منافع راهبردی و اقتصادی نیز مطرح باشد. و دموکراسی‌های عراق و افغانستان شاهدی است بر همین مدعا!

بله، از برکت سوپ برش نینا خروشچف، فرانکو و سالازار، که از حمایت بی‌قید و شرط ایالات متحد برخوردار بودند، در جایگاهی قابل قیاس با مائوتسه تونگ و فیدل کاسترو قرار می‌گیرند! و در انتهای مطلب، نینا خروشچف آرزو می‌کند در کوبا نیز یک «دنگ شیائوپینگ» ظهور کرده و آنجا را نیز تبدیل به «بهشت» کند. جهت طبخ چنین برش مهوعی، نینا خروشچف به رمان گابریل گارسیا مارکز، «پائیز پدرسالار» اشاره دارد. می‌دانیم که گارسیا مارکز از طرفداران فیدل کاسترو است، ولی نینا خروشچف با این حرف‌ها کاری ندارد. همانطور که پدر بزرگش در سازمان ملل کفش‌هایش را از پا در آورده و آن‌ها را روی میز می‌کوبید، نینا خروشچف هم پا برهنه بر صحنة تاریخ دویده،‌ رژیم کوبا را با طالبان افغانستان مقایسه کرده، و جهت رفع خشونت از کوبا، کفش‌هایش را بر فرق خواننده می‌کوبد! ولی از قرار معلوم، در ایران نیز، اکبر بهرمانی، به شیوة نینا خروشچف به پخت و پز تاریخی مشغول شده! البته چون در ایران برش مرسوم نیست، حاج اکبر به طبخ «آش تاریخ» پرداخته‌اند! و روایت عاشورا را «معجزة تاریخ» خوانده‌اند! این نخستین بار است که در علم «تاریخ» شاهد معجزه هستیم! البته این معجزه در «تاریخ دستاربندان» صورت می‌گیرد، چرا که در تاریخ بشر، رخداد‌های زمینی بررسی می‌شود، نه روایات من درآوردی و آسمانی!

به گزارش خبرگزاری «حنا زرچوبه» ـ همان ایرنای خودمان ـ مورخ 6 بهمن‌ماه سالجاری، سرداراکبر:

«واقعه عاشورا را معجزة تاریخ بشر دانست.»

سردار سازندگی در نماز جمعة تهران، جهت طبخ آش مورد نظر، ابتدا روایت را «واقعه» نامیده و به آن بعد تاریخی می‌بخشد، سپس «تاریخ» را پوست می‌کند، تا به «اسطوره» تبدیل شود و «علمیت» خود را از دست بدهد! پس از انجام چنین امور غیرممکنی، سردار اکبر چند قاشق «تدبیر الهی» هم به معجون خود می‌افزاید، به امر مقدس «هم زدن» مشغول شده، و می‌فرماید:

«باید با کمک مسائل غیبی و الهی بتوانیم این بحث مهم را جمع بندی کنیم [...] حسین، عظیم‌ترین شخصیت آنروز جهان بوده[...]»


بحث مهم اکبر هاشمی حتماً باید همین باشد! و طبیعی است که برای «جمع بندی» چنین مهملاتی باید از «مسائل غیبی» کمک گرفت! چرا که در عالم واقعیات، حسین اگر وجود داشته باشد، فرزند خلیفة چهارم مسلمانان بوده و بس. ولی سردار اکبر می‌پندارد آن زمان هم، گردهمائی سران 7 کشور در گوادالوپ بوده، و به حسین قول حکومت داده شد، در نتیجه حسین هم مانند روح الله خمینی تصمیم به «انقلاب» گرفت! و از آنجا که «آنزمان» با «این‌زمان» متفاوت است، نتیجة «انقلاب حسینی» همان خفت و ذلتی می‌شود که دستاربندان شیعه آنرا «افتخار» می‌نامند.

اکبر هاشمی، پس از روخوانی مهملات مندرج در بولتن ساواک، همان کاری را می‌کند که نینا خروشچف کرد، یعنی می‌پردازد به اصل مطلب! اصل مطلب هم همیشه اقتصادی است! و یکی از منابع تأمین منافع اقتصادی دارودستة اکبر هاشمی، «ساختن» است. به همین دلیل وی را «سردار سازندگی» لقب داده‌اند، چرا که هر جا امکان غصب زمین و برج سازی باشد، نعلین سردار سازندگی نیز مشاهده خواهد ‌شد. ولی اگر مسئله به توریسم مذهبی مربوط شود، منافعش به مراتب از برج سازی بیشتر است،‌ به این دلیل، حاج اکبر در پایان، به فعالیت مهندسان ایرانی در بازسازی اماکن مقدس عراق اشاره کرده، می‌گوید:

«امیدوارم[...] عراقی‌ها نیز در این زمینه یاری کنند تا این بارگاه‌ها هرچه زودتر برای حضور مناسب میلیون‌ها عاشق آماده شوند.»

بله، اصل مطلب همانطور که می‌بینیم اقتصادی است! می‌توان یک مجموعة «تفریحی ـ هنری» در کربلا و نجف به پا کرد، که هر روز تئاتر تاسوعا عاشورا بر صحنه برد تا عشاق «معجزة تاریخی» کربلا سیراب شوند! از این پس، اگر عراقی‌ها یاری کنند، حکومت جمکران با استفاده از ذخائر ارزی، تورهای ارزان قیمت برای شیعیان جهان در کربلا و نجف می‌گذارد، تا صاحبان هتل‌های پنج ستارة «ماریوت نینوا» و «ماریوت طفلان مسلم» هم بی‌نصیب نمانند. ملت ایران هم اگر امکانات مالی ندارد، می‌تواند با فروش کلیه، زن و فرزند، و یا از طریق «کمک مسائل غیبی و الهی این بحث مهم را جمع بندی کند!»


یکشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۵


8 مارس و اردکان!
...

زمانی که مضحکه‌ای به نام خبرگان، ‌به ریاست حسینعلی منتظری، قانون اساسی حاکمیت جمکران را تدوین می‌کرد،‌ هیاهوی رسانه‌ای بر سر «اصل ولایت فقیه»‌ به راه افتاد، به طوری که عده‌ای حتی به مخالفت با آن پرداختند! البته در ظاهر! چرا که اصل اول قانون اساسی،‌ اصل ولایت فقیه را در خود «نهفته» دارد. ولی هیچکس از «اصل اول» سخنی به میان نیاورد، ‌چرا که هدف اصلی، ایجاد فضائی کاذب پیرامون «اصل ولایت فقیه» بود، که در مقایسه با اصل اول، از هر گونه اصلیتی مبرا و بیشتر یک «اصل فرعی و منتج» بود. این مضحکه 27 سال است ادامه دارد، و هنوز هم «حقوقدانان» زبدة جمکران در این مورد خفقان گرفته‌اند. چرا که در حاکمیت جمکران حقوقدان به معنای کسی نیست که به حقوق و قوانین آشنائی دارد، «حقوق»، با پسوند «دان»، مظروفی است که در آن «حقوق» می‌گذارند، مثل زباله‌دان که در آن زباله می‌ریزند.

در تداوم هیاهو و جنجال رسانه‌ای پیرامون مسائل فرعی، تلویزیون ایران در حال حاضر مسئلة «رهبری خاتمی» را برگزیده و از شوت و پرت‌ها می‌خواهد که با «اس ام اس» نظر خود را در بارة محبوبترین روحانی در جمهوری اسلامی که کار خوب و بزرگ کرده‌ اعلام کنند،‌ و آنطور که «پیک نت» می‌گوید، رفسنجانی با رهبری خاتمی موافقت کرده، ولی مصباح یزدی مخالف خاتمی است! بله دو قطبی شدن کاذب فضای سیاسی اجتماعی ایران از ابتذال اسلام حوزه و بازار فراتر نمی‌رود: روحانی خوب می‌خواهید یا روحانی بد! بنی‌صدر یا جلال‌الدین فارسی، جمهوری اسلامی، آری یا نه! و ... آخرین بار که رسانه‌ها با دو قطبی کردن فضای سیاسی، پاسدار احمدی نژاد را در برابر هاشمی جنایتکار قرار دادند، نتیجه آن شد که دیدیم! کسی بجز رأی نویسان حرفه‌ای ساواک و نظامیان و مقامات امنیتی، که وظیفه دارند در انتخابات شرکت کنند، در مضحکة جمکران شرکت نکرد. و امروز هم فعلة ایالات متحد اطمینان داشته باشند که اگر «موبایل‌داران» از خاتمی شیاد حمایت می‌کنند، اگر خاتمی حمایت اربابانش را در کلیساهای لندن و واشنگتن گرفته، ملت ایران از هیچیک از دستاربندان سیاسی حمایت نخواهد کرد. ولی مراسم 8 مارس امسال، به احتمال زیاد در اردکان برگزار خواهد شد! نه تعجب نکنید! با هیاهوئی که پیرامون جنایتکاری به نام محمد خاتمی به راه افتاده، اطمینان داشته باشید که روز جهانی زن در اردکان برگزار خواهد شد. به این دلیل که عده‌ای از زنان حکومتی،‌ جهت اشغال فضای 8 مارس خیز برداشته، خواهان «برابری» شده و می‌خواهند «این 8 مارس را به [...] جنبش برابری طلبی زنان تبدیل» کنند!

بله، زنان حکومتی خواهان برابری حقوق خود با حقوق مردان در چارچوب قوانین تحجر اسلامی شده‌اند! مدافعان حکومتی حقوق زن، مانند کبک سر خود را به زیر برفی از شعار فرو برده‌اند، و می‌پندارند، دیگران متوجه ریاکاری‌شان نمی‌شوند! به زعم خواهران مبارز:

«هنوز 8 مارس مانند 16 آذر یک سنت جا افتاده برای اعتراض و دفاع از حق برابر برای نیمی از جامعه نشده[...] 8 مارس روزی است که می‌شود تمامی مدافعین حقوق زن از چپ و راست را زیر یک پرچم که آن حق برابر است گرد آورد، در این درخواست که همة ما هم هدفیم [...]هشت مارس امسال می‌تواند روزی باشد که قدرت برابری طلبی ما در خیابان‌های تهران رژه برود و فریاد همه با هم برابریم[...] اعدام‌ها را متوقف کنید در جامعه طنین انداز شود.»

خواهران مبارز جمکران! نخست نگاهی به مطالبات زنان در گروه‌های چپ جهانی بیاندازید تا دریابید با مطالبات شما در چارچوب حقوق فاطمه و زینب چندین هزار سال نوری فاصله دارد. مطالبات نظریه‌پردازان چپ، بر تأمین حقوق زن در جامعه، به عنوان «فرد آزاد»، و نه تحت قیمومت پدر و همسر متمرکز است. و متأسفانه در عمل مطالبات زنان ایران را، همین شبه مبارزان حکومتی به بیراهه می‌کشانند. بدون حذف احکام تحجر قرآنی از قانون اساسی، نه تنها حقوق زنان، که حقوق مردان نیز به هیچ عنوان تأمین نخواهد شد. این تظاهرات مضحک که هر چند ماه یکبار توسط سازمان‌های به اصطلاح غیر دولتی به راه می‌افتد و در آن امثال موسوی‌خوئینی‌ها شرکت دارند، دیگر نمی‌تواند با شعارهای پوچ و بی‌اساس زنان ایران را فریب دهد. چرا که مطالبات زنان ایران در تضاد کامل با قانون اساسی حکومت اسلامی است. حال آنکه شبه مخالفان، خواهان شرکت زنان در تفسیر قوانین تحجراسلامی‌اند!

برای ارائه یک نمونه، می‌پردازیم به شعارهای عوامفریبانة شبه تظاهراتی که در برابر دانشگاه تهران به راه افتاد و یکی از سازماندهندگان‌ آن فریبا داوودی مهاجر بود. اهمیت این شعارها در این است که مطالبات زنان را به همان قوانین و احکام تحجر دینی محدود می‌کند! حال بپردازیم به یک یک همین شعارها:

«جلوگیری از ازدواج اجباری دختربچه‌ها»

آنچه در این شعار مهم است، واژة «اجباری» است. تظاهرکنندگان خواستار ممنوعیت ازدواج دختربچه‌ها نشده‌اند! آن‌ها صرفاً مخالفت خود را با اجباری بودن ازدواج دختربچه‌ها عنوان کرده‌اند! و با توجه به اینکه هیچ مرجعی وجود ندارد که بتواند اجباری بودن و یا دلخواه بودن یک ازدواج را به صراحت تائید کند. شعار اول سراپا مهملات است. حال بپردازیم به شعار دوم:

«تأمین حقوق مادران در حضانت و ولایت کودکان‌شان»

این شعار نیز پوچ است چرا که تظاهرکنندگان هیچ توضیحی در مورد تأمین حقوق مادران نمی‌دهند! به عنوان مثال نمی‌گویند، پس از طلاق، حق نگهداری فرزندان با مادر است و پدر در صورت داشتن امکانات مادی موظف به پرداخت هزینة نگهداری کودکان است.

شعار سوم نیز مانند دو شعار پیشین مضحک و بی‌معناست:

«جلوگیری از تعدد زوجات (رسمی و غیر رسمی) طلاق یکطرفه، و ظالمانه، قتلها و خشونتهای ناموسی»


در وبلاگ «کشک اساسی»، اصل اول قانون اساسی حکومت جمکران به طور خلاصه بررسی شد. به موجب همین اصل، تعدد زوجات، طلاق یکطرفه، قتل‌ها و خشونت‌های ناموسی مجاز است، چرا که با احکام قرآن کاملاً مطابقت دارد. و اگر روزی «قانونگذار» اجرای احکام قرآن را ممنوع کند، قانون اساسی را نقض کرده. خواهران تظاهر کنندة مدافع حقوق زنان! ‌مگر حکم قرآن را نمی‌شناسید، ‌مگر نمی‌دانید که حاکمیت جمکران حکومت قرآن است؟ هیاهوی تبلیغاتی مهوع برای دارو دسته خاتمی و سرداراکبر تا کی می‌باید ادامه یابد؟! شما را با 8 مارس چکار، همان روز تولد فاطمه و زینب معصومه را دریابید، چرا که مطالبات زنان در 8 مارس با احکام تحجر دینی نمی‌تواند ارتباطی داشته باشد. و شعارهای مسخرة شما همزمان نشانگر وابستگی به حاکمیت و زدن نعل وارونه است. حال بپردازیم به شعار پنجم:

«تأمین حق دختران جوان در انتخاب نوع زندگیشان»

تقاضا از این مضحک‌تر نمی‌شود! می‌دانیم که طبق قوانین قرآنی دختران در هر سن و سالی که باشند بدون موافقت پدر، و یا فرد مذکری از افراد خانواده حق ازدواج ندارند. حال کسی که طبق قانون صغیر شناخته می‌شود و حتی در چارچوب همین قوانین، حق انتخاب همسر خود را نیز ندارد، چگونه می‌تواند نوع زندگی‌اش را انتخاب کند؟ و اصولاً منظور از نوع زندگی چیست؟ زنان به ظاهر مخالف، همچنین خواستار جلوگیری از خودسوزی زنان شده‌اند، ولی نه همة خودسوزی‌ها:

«جلوگیری از خود سوزی زنان که بر اثر بن بست در زندگی اجتماعی و خصوصی‌شان حاصل می‌شود»

جهت تحقق چنین خواسته‌ای، می‌باید هر زنی در زندگی اجتماعی و خصوصی خود تحت نظر قرار گیرد تا معلوم شود به بن‌بست بر خورد کرده یا نه؟! سپس باید زنی که در بن‌بست قرار گرفته مراجع ذیصلاح را در جریان تصمیم خود سوزی خود قرار دهد، تا اینان از خودسوزی وی جلوگیری به عمل آورند! می‌دانیم که اقدام به خودسوزی با تفکر تعقل و خردورزی و عقل دکارتی انجام نمی‌گیرد. خود سوزی دلائل بسیار پیچیده‌ای دارد. و با اقدام به خود کشی از راه های متعارف تفاوت فراوان دارد. حال باید دید حاکمیت جمکران که خود عامل ایجاد شرایطی است که زنان را به خود سوزی وادار می‌کند، چگونه می‌تواند مانع چنین عملی شود؟! حتماً نوابغی که چنین مطالبات بی‌پایه و اساسی را در روز 8 مارس مطرح خواهند کرد، با چندین و چند حقوقدان نیز مشورت‌های لازم را صورت داده‌اند!

بقیة شعارها به تأمین اجتماعی و زندگی مناسب، خدمات رایگان برای همة زنان به ویژه زنان طبقات پائین جامعه می‌پردازد. در این قسمت نیز «حاجیه‌ها» از حق خود در برابر حق زنان بی‌بضاعت نگذشته‌اند! تأمین زندگی مناسب برای همة زنان؟ حتی زنان ثروتمند؟ چگونه زنانی که امکانات مادی دارند خواهان استفاده از امکانات ویژه زنان فرودست جامعه می‌شوند؟ اینهم تداوم تأمین عدالت برای سرمایه‌گذاران باید باشد،‌ که هاشمی شاهرودی برای دفاع از «حقوق» آنان آمادة شهادت شده! باز گردیم به مطالبات زنان حکومتی!

فعالان حقوق زن که همة زنان را ابله تصور کرده‌اند، می‌گویند تا وقتی اجرای قوانین مشروط به تفسیر مراجع قانونی وانتصابی است که زنان در آن نقشی ندارند، زنان هیچگاه به حقوق برابر و انسانی از این طریق نخواهند رسید! آن‌ها می‌گویند:

«کلیة قوانین تبعیض آمیز موجود در امور ازدواج ولایت بر فرزندان ارث اقامتگاه اشتغال و غیره با پشتوانه شرط موازین اسلامی در قانون اساسی به نگارش در آمده و[...] حق انحصاری تفسیر از این موازین نیز مشروط به ارائه نظر نهاد انتصابی خاصی شده است به این ترتیب سلسله مراتب موجود در خود قانون اساسی عملا حقوق ملت را با شرط های بسیار، محدود تر از آنچه هست کرده است.»

نگاهی به متن پر از غلط فارسی مدافعان حقوق زنان بیاندازیم، تا متوجه شویم که «حضرات» به هیچ عنوان قصد اصلاح قوانین و زدودن توحش اسلامی از آن‌ها را ندارند، بلکه از اندرونی پدر و همسر، خواهان «شرکت در تفسیر قوانین متحجر» شده‌اند. این شیادان مؤنث خواهان تساوی حقوق در حاکمیتی شده‌اند که قانون اساسی‌اش برای مردان نیز به عنوان انسان حقی قائل نیست، چرا که در قرآن حقوق انسانی در مفهوم «مدرن» اصولاً وجود خارجی ندارد. یادآور شویم که خانم سیمین بهبهانی نیز در تظاهرات شبه مخالفان حضور داشتند. و شعر می‌خواندند! شاید اگر خانم بهبهانی به خواندن اشعار خود ادامه دهند، مسئولان به ستوه آمده، احکام قرآنی را از قانون اساسی جمکران بزدایند! در اینصورت، در 8 مارس آینده، جهت ایجاد بحران جدید در سطح مملکت، شاهد تظاهرات همین زنان حکومتی، اینبار برای اعتراض به نفی «قوانین مترقی اسلام انسان‌ساز» خواهیم بود!


منابع: اطلاعات نت و بی‌بی‌سی