8 مارس، برف و چاخان!
...
با فرارسیدن مرگ اسلام سیاسی، اربابان حاکمیت مفلوک جمکران، برای حفظ موقعیت خود در ایران، دست به دامن زنان شدهاند، تا به بهانة گذاردن یک گام به پیش، بتوانند دو گام به عقب برداشته، با حفظ حاکمیت توحش دینی، مسئلة حقوق شهروندی و آزادیهای اجتماعی را به «کشف حجاب» در دورة پهلوی اول «تقلیل» دهند. و در این راه، از زنان مسلمان تا مارکسیستهای حرمسرای استعمار، همگی را بسیج کردهاند. هدف از بسیج «خواهران» این است که چند مسئله را به ملت ایران حقنه کنند. نخست اینکه براندازی 22 بهمن توطئه «سران 7» در گوادالوپ نبوده! دوم اینکه در حکومت اسلامی ایران، مردان از حقوق شهروندی برخوردارند، و فقط حقوق زنان پایمال میشود. و اینکه، حقوق زنان نیز منحصر به نفی حجاب و لغو مجازات سنگسار و اعدام است! به عبارت دیگر، استعمار با توسل به جنبشهای شبه مخالف چپگرا و راستگرا، در صدد مشروعیت بخشیدن به حاکمیتی است، که از 28 سال پیش، با کودتای ناتو در ایران استقرار یافته. و همانطور که بارها گفته شد، بر خلاف نعل وارونة رسانهها، به ویژه رسانة کیهان، پیش از خروج شاه، ژنرال هویزر به ایران آمد تا به فرماندهان نیروهای «نظامی ـ امنیتی» ایران تفهیم کند که در آشوبهای خیابانی «بیطرفی» پیشه کنند. اگر در این مورد، تاکنون هیچ مطلبی مطرح نشده، به دلیل سعی استعمار در حفظ ماسک فریب «انقلاب» بر چهرة پلید کودتا است. و از 28 سال پیش تا امروز، تمامی گروههای مخالف از چپ تا راست افراطی، با تأکید «بر انقلاب شکوهمند بهمن 57»، عملاً به حاکمیت مزدور جمکران مشروعیت «انقلابی» بخشیدهاند و مهر تأئید بر سیاست استعمار میزنند.
جای تعجب نیست. در تاریخ معاصر ایران، عملکرد گروههای چپگرا عملاً در راستای تقویت گروههای راست افراطی قرار داشته، و این روند تا کنون ادامه یافته. وجه مشترک ایندو گروه، تضاد بنیادینشان با «آزادی» در جامعه است. و همین «آزادیستیزی» است که امروز باز هم «کارساز» سیاست استعمار شده. امروز که استعمار با شبیهسازی جنبشهای چپ در آمریکای لاتین، چهرة عوامل خود را در پس نقاب فریب پنهان کرده، و از یک کودتاچی حرفهای، چون هوگو چاوز، قهرمان مبارزه با امپریالیسم میسازد، امروز که مرگ اسلام سیاسی در ایران فرا رسیده، امروز که چهرة پلید استعمار در عراق و افغانستان آشکار شده، هم امروز است که استعمار در پی سازماندهی سرکوب نوین، به فرودستترین گروههای چپنمای فقر فرهنگی جمکران، یعنی زنان «حزب کمونیست کارگری ایران» متوسل میشود. بله امروز، زنان چپنمای ایران، در پی «کشف حجاب» و مسلماً به دنبال آن؛ «بنیانگذاری ایران نوین» خواهند بود! و اگر در دورة پهلوی اول، کشف حجاب و «مدرنیزاسیون» را در مقام یک تراژدی شاهد بودیم، تکرار تاریخ، همانطور که مارکس میگوید، همیشه صورتی مضحک خواهد یافت. سخنان آذر ماجدی، مریم کوشا، هما ارجمند و نسرین رمضانعلی را در وبلاگی متعلق به شرکت «بلاگفا»، سایت حکومت جمکران، شاهدی است بر این مدعا. «خواهران» عضو «حزب کمونیست کارگری» همان میگویند که در وبلاگ «هشتم مارس و اردکان» بررسی شد، و نشانگر این امر بود که «شبه مدافعان» حقوق زن در ایران، و شرکای برونمرزیشان، همانند حکومت جمکران، سر در آخور استعمار دارند.
پیش از این، اشاره شد که حاکمیت استعماری، بنا بر تعریف، خودبرانداز است. و بازتاب سخنان شبه مخالفان حاکمیت جمکران در «بلاگفا» را تنها در همین راستا میتوان توجیه کرد. امروز حاکمیت جمکران باید زمینة براندازی خود را به دست خود فراهم آورد، و این مهم نیز چون دفعات پیشین به کمک ساواک و حمایت استعمار انجام خواهد شد. حال بپردازیم به سخنان خواهران کمونیست جمکران.
آذر ماجدی، با تأکید بر «انقلاب» بهمن 57، بدون اشاره به جو ارعاب و سرکوبی که از 22 بهمن آغاز شد، و نخستین هدفش زنان ایران بودند، میگوید سرکوب خونین از سال 60 شروع شده است! وی طبق شیوة شناخته شدة دو قطبی کردن «کاذب»، به یک جنبش وسیع دفاع از حقوق زنان در ایران اشاره میکند که گویا دو گرایش دارد! رهبری یکی از آنها «ملی ـ اسلامی» است، و گرایش دیگری «رادیکال»! و این یک، به زعم «خواهر» ماجدی، با «جنبش کمونیسم کارگری» همخوانی هم دارد!
این سخنان، به این معناست که اولاً ترکیب ناممکنی به نام «ملی ـ اسلامی» در عمل از موجودیت تاریخی برخوردار است! ولی میدانیم که واژة «ملی» در برگیرندة تمامی واقعیتهای موجود، از مذاهب و گرایشهای سیاسی در بطن یک ملت است. بنابراین هر چه «ملی» است، الزاماً «فرامذهبی» خواهد بود. چرا که یک ملت را نمیتوان به یک مذهب «تقلیل» داد. و پیامد چنین عملی به خودی خود، نفی دیگر گروهها در بطن یک ملت خواهد بود. به عبارت دیگر، اینعمل همان نظریة ضدبشری است، که با تکیه بر اصل اول قانون اساسی حکومت جمکران، تاکنون بر ملت ایران اعمال شده. حال بازگردیم به گروه «ملی ـ اسلامی» مورد نظر خانم ماجدی. اینان همان زنان «راست اندرونیاند»، به رهبری «شیرین عبادی»، «مرضیه مرتاض» و سیمین بهبهانی! این همان گروهی است که با شعارهای پوشالی، قصد القاء این امر را دارد که، در ایران تنها حقوق زنان است که پایمال میشود، و در چنین حکومتی، مردان به عنوان شهروند از حق و حقوق انسانی برخوردارند، حال آنکه میدانیم به هیچ عنوان چنین نیست. هدف گروه عبادی، اصلاحات ظاهری و سطحی در قانون توحش اسلامی، جهت حفظ شرایط موجود و اشغال صحنة مبارزة زنان به وسیلة عوامل حکومتی است، تا مانع از حضور آزادیخواهان واقعی جهت استیفای حقوق شهروندی برای ملت ایران شوند. حقوقی که بدون حذف کامل نظارت احکام دینی بر قوانین به دست نخواهد آمد. ولی نظر «هما ارجمند» چنین نیست!
هما ارجمند، با نگاهی در گوی بلورین، آزادیهائی یافته که از برکت «انقلاب» برای زنان ایران حاصل شده بود. البته این آزادیها بیشتر در ذهن خانم ارجمند واقعیت دارند! ایشان نیز، بدون هیچ گونه اشاره به قانون اساسی این حکومت، که ناقض کلیة حقوق انسانی است، تنها مسئله مهم را تحمیل حجاب به زنان میدانند، مطلبی که گویا ریشة همة مصائبی است که ملت ایران متحمل شده است:
«شعار یا روسری یا توسری اعلام جنگ به نیمی از جمعیت جامعهای بود که تازه داشت از آزادیهای بدست آمده حاصل انقلاب بهره میبرد و خود را بصورت جنبشی آزادیخواهانه و برابری طلبانه تعین میبخشید تعرض آشکار به زنان و حقوق آنان بخشی از یک تعرض عنان گسیخته به انقلاب و دستاوردهای آن بود[...] جمهوری اسلامی با این شعار و تحمیل حجاب، نه تنها یك روند شكوفا در جامعه یعنی جنبش زنان برای داشتن یك زندگی مدرن و مترقی را قیچی كرد بلكه دهها قدم آن را به عقب راند.[...]»
بله! میبینید که یک شعار و یک تکه پارچه، چه قدرتها که ندارد! و چگونه میتوان با آنها روند شکوفائی جامعه را یکشبه «قیچی»کرد! و یا دهها قدم این روند را به عقب راند! و با تکیه بر قدرت شعار است که هما ارجمند فراموش میکند، خواننده «ابله» نیست! و قادر است تفاوت میان «حق انتخاب پوشش» برای افراد در یک جامعه را با تحمیل و یا کشف حجاب دریابد! بله، هما ارجمند هم، به نوبة خود، با این سخنان بیاساس، روند استدلال منطقی پیرامون حقوق زنان را 8 دهه به عقب میراند! تا مریم کوشا بتواند با «قیچی» کردن اصل مسئله، که حقوق شهروندی است، گریزی هم به سوسیالیسم بزند!
مریم کوشا، با سخاوت فراوان حمایت غرب از حکومت اسلامی را نادیده میگیرد، و حق و حقوق مردان را به قول خود «شهروندانه» برآورد کرده، مطالبات سوسیالیستی زنان ایران را نیز به این ترتیب خلاصه میکند:
«نه به نابرابری، نه به خشونت خانگی، نه به فقر نه به آپارتاید جنسی[...]»
واژههای «نابرابری، خشونت خانگی» و... هیچیک تعریف نشده، و در حد شعار باقی میمانند و خانم کوشا، نیز مانند روحالله خمینی که فتوای رعایت حجاب صادر میکرد، «کشف حجاب» را بر همه لازم دانسته:
«این جنبش الان وجود دارد ولی نمیتواند بطور علنی و گسترده اظهار وجود کند [منظورشان حتماً ابراز وجود است!] چون آزادی بیان و تشکل وجود ندارد اگر وجود داشت [...] همین امروز بیش از 20 سازمان مدافع حقوق زنان دفاتر خود را باز میکرد، همین امروز حجابها دور انداخته می شدند»
بله، 20 سازمان مدافع حقوق زنان، و بدور انداختن حجابها! ملت ایران، چه نشستهاید، که از فردا چماقداران به زنان با حجاب حملهور میشوند، و حکومت نوین، ورود زنان محجبه به اماکن عمومی را «ممنوع» خواهد کرد! این است خواست زنان سوسیالیست ایران! چرا نمیگویند منظورشان از حقوق زنان، کدام حقوق است؟! مگر در چارچوب قانون اساسی متحجر جمکران، حقوق انسانی میتوان تأمین کرد؟! نه! ولی هیچیک از این «آزاد زنان»، به این قانون اساسی اشارهای نمیکند! و هیچیک از اینان اصل «حق انتخاب» را برای افراد به رسمیت نمیشناسد. چارچوب استعمار برای ملت ایران همان فاشیسم است، اینبار در نقاب کمونیسم کارگری! این دور باطلی است که استعمار، از فردای پیروزی جنبش مشروطیت تا به امروز بر ملت ایران تحمیل کرده: «سرکوب با نقاب مدرنیزاسیون و رعایت اسلام» و «سرکوب با نقاب اسلام مبارز!» و امروز که همة گزینههای استعماری فرسوده شده، سرکوب با نقاب کمونیسم کارگری و رعایت اسلام در برنامة استعمار قرار گرفته. وجه مشترک حزب کمونیست کارگری با دارو دستة روحالله خمینی، همان آزادی ستیزی، فقر فرهنگی و کمسوادی است! بیمایگی و ناآگاهی روحالله خمینی دیگر بر کسی پوشیده نیست، اما حزب کمونیست کارگری هنوز ناشناخته است. ولی آنزمان که یکی از «سرکردگان این «حزب» مدعی میشود:
« 8 مارس سنت کمونیستهاست، و این روز[...] یک سنت سرخ برابری طلبانه و آزادی طلبانه است[...] »
باید بدانیم که ایشان با تاریخچة 8 مارس هم بیگانهاند! تاریخچهای که به ناچار نگاهی گذرا به آن میافکنیم. در روز 28 فوریة سال 1909، در پی صدور اعلامیة حزب سوسیالیست آمریکا، یک جنبش طرفداری از زنان سازماندهی شد. در تظاهراتی که در سال 1911 از طرف زنان وابسته به این جنبش در نیویورک برگزار شد، 140 زن به دست نیروهای پلیس به خاک و خون کشیده شدند. «روز زن»، نخستین بار، در 28 فوریه برگذار شد و از آن پس، تا سال 1913، آخرین یکشنبة هر فوریه، به «روز زن» اختصاص یافت. طی جنگ جهانی اول، جنبشهای صلح طلبانة زنان روسیه، روز 28 فوریه را جهت تظاهرات انتخاب کردند، و دیگر کشورهای اروپائی، روز هشتم مارس را به مبارزات صلحطلبانه اختصاص دادند. سازمان ملل نیز روز 8 مارس را به عنوان روز جهانی زن اعلام کرده. بله، 8 مارس، سنت سرخ نیست، چرا که «سرخی» جنبشهای چپ با «سنت» به طور عام، در تضاد خواهد بود! و ارتباطی با فرمایشات جمکرانیهای مؤنث هم ندارد. خانم آذر ماجدی، کلیدیترین مسایل روز زن امسال را برگزاری آن عنوان کردهاند، به عبارت دیگر اصل مسئله، ریختن به خیابانها است! و به راه انداختن بحران و آشوب:
«برگزاری این روز از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. هرچه وسیعتر و باشکوهتر»
بله هر چه وسیعتر، باشکوهتر، با شعارهائی پوچتر و عوامفریبانهتر، همانطور که خانم ماجدی میفرمایند:
«[...]ستم بر زن موقوف، شعاری همه جانبه و وحدت بخش است. این شعار [...] در کنار زنده باد آزادی زن، نه به حجاب و نه به آپارتاید جنسی، دو رکن اصلی این نظام زن ستیز را هدف میگیرد! اکثریت مردم ایران بامسئلة حجاب و آپارتاید جنسی مشکل دارند[...] ایندو مسئله، دو جبهة مهم نبرد با جمهوری اسلامی است»
میبینیم که خانم ماجدی هم مانند روحالله معدوم خواهان «وحدت کلمهاند!» و تلویحاً، پوپولیسم، یا خواست اکثریت را «تجویز» میفرمایند، با شعارهائی گنگ و مبهم، مانند «استقلال»، «آزادی»، و ... اگر به ادامة بیانات خانم ماجدی دقت کنیم میبینیم که مانند روحالله منفور، حتی ناشیانه دروغ هم میگویند. خانم ماجدی در مورد اولین 8 مارس پس از براندازی 22 بهمن مدعی شدهاند که در این تظاهرات به همراه «هزاران» زن دیگر حضور داشتهاند:
«من این روز را بخوبی به یاد دارم. در آن شرکت داشتم. آن روز تهران مملو از هیجان بود برف می آمد ولی هزاران زن در صفهای فشرده در خیابان راهپیمایی میکردند و شعار میدادند، که در بهار آزادی جای زنان خالی است، آزادی زن نه شرقی نه غربی جهانی است. لات و اوباش حزب اللهی [...]گلولههای برفی بعضا سنگی به سمت آنها پرتاب میکردند[...]8 مارس 1357 یک لحظه مهم در تاریخ جنبش آزادی زن جهانی است و به همین عنوان نیز در تاریخ ثبت شده است. یک حرکت مهم در مقابل جنبش اسلام سیاسی است و از اینرو نیز جایگاه مهمی در موقعیت جنبش آزادی زن در منطقه دارد.»
بله اتفاقا! نویسندة این وبلاگ هم آن روز را بخوبی به یاد دارد، چرا که واقعاً در تظاهرات هشتم مارس 1979 شرکت داشته. و برخلاف اظهارات خانم ماجدی، در این روز، در تهران، نه تنها برف نمیآمد، که یک لکه ابر هم در آسمان نبود. و در این روز، تعداد زنان آنچنان اندک بود، که ابتدا و انتهای صف تظاهرکنندگان بخوبی قابل رویت بود. و در این روز، هیچیک از شعارهای مورد نظر خانم ماجدی بر زبان تظاهرکنندگان جاری نشد. و در این روز، تا پایان تظاهرات، تا هنگام حضور خبرنگاران خارجی، کسی به تظاهرکنندگان به قول ایشان «گلولة برفی و بعضاً سنگی» پرتاب نکرد! و خصوصاً در این روز، هیچیک از مدعیان کنونی دفاع از حقوق زنان، به ویژه هماناطق، سیمین بهبهانی، شیرین عبادی، و دیگر همکاران «حقوقدانشان» حضور نداشتند! در این روز، وقایعی پیش آمد که تنها تظاهرکنندگان واقعی از آن آگاهند، و اگر کسی بجز نویسندة این وبلاگ، از این روز حرفی به میان نیاورده، جانشینان مؤنث روحالله خمینی، نپندارند که پس از 28 سال، با دروغ و سفسطه میتوانند به صفوف تظاهرکنندگان آنروز بپیوندند، و با توسل به توطئة براندازی، مشروعیت برای این «براندازی» فراهم آورده، به عنوان میراث خوار این «کودتا» در حاکمیت چپاول و کشتار جمکران شریک شوند. ظاهراً خانم ماجدی، 8 مارس 1979 در مسکو بر مزار استالین فاتحه میخواندهاند، و «گلولههای برفی و بعضا سنگی» را هم حتماً همانجا مشاهده فرمودهاند! آنچه در تاریخ، از نقش تشکیلات چپنمایان ایران در 8 مارس 1979 به ثبت رسیده، صرفاً نشانگر فقر فرهنگی و سرسپردگی این سازمانها به عوامل استعمار و فعلة راست افراطی بود و بس!
منبع: اطلاعات نت
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت