دوشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۵

نینا، اکبر و تاریخ!
...

وقتی مقاله می‌نویسیم، در ابتدای امر باید چارچوب آنرا مشخص کنیم. و مقاله می‌باید در این چارچوب مستدل باشد. به عنوان مثال اگر در چارچوب مارکسیسم مقاله می‌نویسیم، نمی‌توان ناگهان جهت توجیه و استدلال، به وحی و معجزه در کتب مقدس متوسل شد، چرا که در اینصورت مقاله «شکمی یا کشکی» ‌خواهد شد! و همچنین زمانی که به «مقایسه» می‌پردازیم، این مقایسه تنها می‌تواند میان پدیده‌های قابل قیاس صورت گیرد. در مقایسه میان دو نظام سیاسی، نمی‌توان یک دموکراسی را با حاکمیت واتیکان یا جمکران مقایسه کرد و ... و این نکات «پیش‌پا افتاده»، در دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها جهت نگارش باید رعایت شود، در کشورهائی مانند فرانسه که «سنت نگارش» اهمیت فراوان دارد، در دانشگاه‌ها بر رعایت «انسجام» تأکید فراوان می‌شود. و شاید همین انسجام را سعی دارم در وبلاگ‌ها رعایت کنم، تا خواننده بتواند چارچوب حاکم بر این وبلاگ را شناسائی کند و بداند که تحلیل‌های سیاسی در این وبلاگ بر این اساس استوار است، که تداوم منافع استعمار، با ایجاد «گسست» در کشور ایران نسبت مستقیم دارد. و در همین راستا است، که هر گسستی در جهت تأمین منافع استعمار انجام خواهد پذیرفت. به این دلیل است که کودتای سوم اسفند ماه، کودتای 28 مرداد و براندازی 22 بهمن 1357، را محکوم می‌کنم. این محکومیت، بیش از آنچه متوجه فرد و یا گروه مشخصی باشد، محکومیت عملی است که به زیان ملت ایران و با حمایت استعمار انجام گرفته. فراموش نکنیم که بنیاد سنتی سلطنت در ایران، با کودتای کلنل آیرون ساید، مشروعیت خود را از دست داد. و آنچه اهمیت دارد و اصولی است، «مشروعیت بنیادها» است، و نه «مقبولیت افراد». حال بازگردیم به «مقالات کشکی» که این روزها تمامی «سایت‌های مستقل» را به «اشغال بی‌فرهنگی» در آورده‌.

مهم‌ترین نوع «مقالة کشکی»، مقاله‌ای است که با هدف تحریف، «تاریخ» را به شیوة «طبخ آش» بررسی می‌کند! به زبان ساده‌تر، مقاله‌ای که با درهم آمیختن مفاهیم و مقولات متضاد، تاریخ را به آشفتگی کشانده، انسجام رخدادها را در هم می‌شکند. در وبلاگ‌های بسیاری، و ازجمله در وبلاگ «کشک اساسی» نوشتم که فاشیسم نوین از این شیوة مخدوش کردن مرزها بهره می‌گیرد. و به عنوان نمونه‌ای از یک متن «فاشیسم نوین»، می‌توان به مقاله‌ای از نوة نیکیتا خروشچف، «نینا خروشچف» پرداخت که اکنون در ایالات متحد پروفسور مسائل بین‌المللی است. نینا خروشچف، که مانند بسیاری از کرکس‌های وطنی، در انتظار مرگ فیدل‌کاسترو دقیقه شماری می‌کند، قلم‌فرسائی مفصلی در مورد مسائل بین‌الملل صورت داده، و ثابت می‌کند که انصافاً در «فرصت‌طلبی، نان به نرخ روز خوردن، و کم سوادی» از پدر بزرگ کمونیست‌اش نه تنها هیچ کم و کسری ندارد، ‌که در طبخ «برش» هم مهارت فراوان دارد! (توضیح: برش، نوعی سوپ است که با کلم، گوشت، هویج و انواع سبزیجات طبخ شده با خامه سرو می‌شود.) ‌

در دیگ برش نینا خروشچف، اجساد استالین، فرانکو، مائو، تیتو و حتی فیدل‌کاسترو، همه در کنار یکدیگر در حال قل زدن‌اند! و پاپا بزرگ خروشچف، مشمول الطاف خاص خانوادگی می‌شود و «نیناخانم» از وی به عنوان مخالف سرسخت استالین یاد می‌کند ـ مخالفی که تنها سه سال پس از مرگ استالین در نهم مارس 1953ـ با استالینیسم به مخالفت برخاست:

«سه سال بعد،‌ پدر بزرگ من، نیکیتا خروشچف، کیش شخصیت را در سخنرانی بسیار مشهورش در برابر بیستمین کنگره حزب کمونیست شدیداً محکوم نمود. دورة آب شدن یخ‌های خروشچف[...] عمر کوتاهی داشت[...] اما برای اولین بار در تاریخ شوروی امکان و احتمال برای تغییرات گشوده شد[...] که میکائیل گورباچف همان را در سال 1985 مستمسک قرار داد[...]»
منبع: اطلاعات نت

پروفسور نینا، پس از جسد استالین،‌ به سراغ جسد تیتو رفته، تجزیة خونین یوگسلاوی را که با حمایت ارتش ناتو در دهه 90 انجام شد، به گردن تیتو می‌اندازد! وی پس از رسیدن به جسد مائو، از «دنگ شیائو پینگ» هم به نیکی یاد کرده، می‌گوید:

« البته تمامی دیکتاتوری‌ها[...] به فروپاشی ختم نمی‌شوند[...]دنگ شیائو پینگ[...] اقتصاد چین را[...] به طور کامل و موفقیت آمیز دگرگون ساخت[...] البته حزب کمونیست چین همچنان در قدرت باقی ماند و تصویر مائو هنوز هم بر میدان تیان‌آن‌من خودنمائی می‌کند[...]»

و در اینجا است که مشاهده می‌کنیم، اصل مطلب چیست؟! اصل مطلب این است که در صورت استقرار اقتصاد شبه برده‌داری آنگلوساکسون‌ها، ‌ نینا خروشچف، با حزب کمونیست و دیکتاتوری سیاسی هیچ مخالفت اصولی ندارد! حاکمیت چین می‌تواند، تا زمانی که مزاحم اقتصاد سرمایه‌داری نشود، به دلخواه ملت را سرکوب کند و «حقوق بشرچی‌ها»‌ هیچ اعتراضی نخواهند کرد! آنچه باعث نگرانی خاطر مبلغین سلطة اقتصادی غرب می‌شود، این است که در نقاطی از کرة زمین، نظام‌های اقتصادی وجود داشته باشند، که در تخالف با توحش سرمایه‌داری لجام گسیخته قرارگیرند، اینجاست که مسائل حقوق بشر از اهمیت اساسی برخوردار شده، آمریکا، «رهبر مدافعین حقوق بشر» بلافاصله نظامیانش را راهی «مناطق حقوق بشر ستیز» می‌کند، تا دموکراسی را مستقر کنند، به ویژه اگر منافع راهبردی و اقتصادی نیز مطرح باشد. و دموکراسی‌های عراق و افغانستان شاهدی است بر همین مدعا!

بله، از برکت سوپ برش نینا خروشچف، فرانکو و سالازار، که از حمایت بی‌قید و شرط ایالات متحد برخوردار بودند، در جایگاهی قابل قیاس با مائوتسه تونگ و فیدل کاسترو قرار می‌گیرند! و در انتهای مطلب، نینا خروشچف آرزو می‌کند در کوبا نیز یک «دنگ شیائوپینگ» ظهور کرده و آنجا را نیز تبدیل به «بهشت» کند. جهت طبخ چنین برش مهوعی، نینا خروشچف به رمان گابریل گارسیا مارکز، «پائیز پدرسالار» اشاره دارد. می‌دانیم که گارسیا مارکز از طرفداران فیدل کاسترو است، ولی نینا خروشچف با این حرف‌ها کاری ندارد. همانطور که پدر بزرگش در سازمان ملل کفش‌هایش را از پا در آورده و آن‌ها را روی میز می‌کوبید، نینا خروشچف هم پا برهنه بر صحنة تاریخ دویده،‌ رژیم کوبا را با طالبان افغانستان مقایسه کرده، و جهت رفع خشونت از کوبا، کفش‌هایش را بر فرق خواننده می‌کوبد! ولی از قرار معلوم، در ایران نیز، اکبر بهرمانی، به شیوة نینا خروشچف به پخت و پز تاریخی مشغول شده! البته چون در ایران برش مرسوم نیست، حاج اکبر به طبخ «آش تاریخ» پرداخته‌اند! و روایت عاشورا را «معجزة تاریخ» خوانده‌اند! این نخستین بار است که در علم «تاریخ» شاهد معجزه هستیم! البته این معجزه در «تاریخ دستاربندان» صورت می‌گیرد، چرا که در تاریخ بشر، رخداد‌های زمینی بررسی می‌شود، نه روایات من درآوردی و آسمانی!

به گزارش خبرگزاری «حنا زرچوبه» ـ همان ایرنای خودمان ـ مورخ 6 بهمن‌ماه سالجاری، سرداراکبر:

«واقعه عاشورا را معجزة تاریخ بشر دانست.»

سردار سازندگی در نماز جمعة تهران، جهت طبخ آش مورد نظر، ابتدا روایت را «واقعه» نامیده و به آن بعد تاریخی می‌بخشد، سپس «تاریخ» را پوست می‌کند، تا به «اسطوره» تبدیل شود و «علمیت» خود را از دست بدهد! پس از انجام چنین امور غیرممکنی، سردار اکبر چند قاشق «تدبیر الهی» هم به معجون خود می‌افزاید، به امر مقدس «هم زدن» مشغول شده، و می‌فرماید:

«باید با کمک مسائل غیبی و الهی بتوانیم این بحث مهم را جمع بندی کنیم [...] حسین، عظیم‌ترین شخصیت آنروز جهان بوده[...]»


بحث مهم اکبر هاشمی حتماً باید همین باشد! و طبیعی است که برای «جمع بندی» چنین مهملاتی باید از «مسائل غیبی» کمک گرفت! چرا که در عالم واقعیات، حسین اگر وجود داشته باشد، فرزند خلیفة چهارم مسلمانان بوده و بس. ولی سردار اکبر می‌پندارد آن زمان هم، گردهمائی سران 7 کشور در گوادالوپ بوده، و به حسین قول حکومت داده شد، در نتیجه حسین هم مانند روح الله خمینی تصمیم به «انقلاب» گرفت! و از آنجا که «آنزمان» با «این‌زمان» متفاوت است، نتیجة «انقلاب حسینی» همان خفت و ذلتی می‌شود که دستاربندان شیعه آنرا «افتخار» می‌نامند.

اکبر هاشمی، پس از روخوانی مهملات مندرج در بولتن ساواک، همان کاری را می‌کند که نینا خروشچف کرد، یعنی می‌پردازد به اصل مطلب! اصل مطلب هم همیشه اقتصادی است! و یکی از منابع تأمین منافع اقتصادی دارودستة اکبر هاشمی، «ساختن» است. به همین دلیل وی را «سردار سازندگی» لقب داده‌اند، چرا که هر جا امکان غصب زمین و برج سازی باشد، نعلین سردار سازندگی نیز مشاهده خواهد ‌شد. ولی اگر مسئله به توریسم مذهبی مربوط شود، منافعش به مراتب از برج سازی بیشتر است،‌ به این دلیل، حاج اکبر در پایان، به فعالیت مهندسان ایرانی در بازسازی اماکن مقدس عراق اشاره کرده، می‌گوید:

«امیدوارم[...] عراقی‌ها نیز در این زمینه یاری کنند تا این بارگاه‌ها هرچه زودتر برای حضور مناسب میلیون‌ها عاشق آماده شوند.»

بله، اصل مطلب همانطور که می‌بینیم اقتصادی است! می‌توان یک مجموعة «تفریحی ـ هنری» در کربلا و نجف به پا کرد، که هر روز تئاتر تاسوعا عاشورا بر صحنه برد تا عشاق «معجزة تاریخی» کربلا سیراب شوند! از این پس، اگر عراقی‌ها یاری کنند، حکومت جمکران با استفاده از ذخائر ارزی، تورهای ارزان قیمت برای شیعیان جهان در کربلا و نجف می‌گذارد، تا صاحبان هتل‌های پنج ستارة «ماریوت نینوا» و «ماریوت طفلان مسلم» هم بی‌نصیب نمانند. ملت ایران هم اگر امکانات مالی ندارد، می‌تواند با فروش کلیه، زن و فرزند، و یا از طریق «کمک مسائل غیبی و الهی این بحث مهم را جمع بندی کند!»


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت