...
علت اینکه سردمداران جمکران هیچیک در جایگاه خود قرار نمیگیرند و به اموری که در حیطة مسولیتشان است، نمیپردازند، این است که در حاکمیت فاشیسم استعماری، هیچ نظمی وجود ندارد. فاشیسم یک هرج و مرج به تمام معنا است، توام با سرکوب. و این هرج و مرج را در تمامی سطوح جامعه مشاهده میکنیم. به محض اینکه عامل سرکوب برداشته شود، هرج و مرج حاکم شده، زمینة سرکوب نوین فراهم میشود. این دور باطلی است که حدود 8 دهه بر ملت ایران حاکم بوده. و نمونهاش را در سخنان بهاصطلاح نخبگان حاکمیت ایران به سادگی میتوان مشاهده کرد. به عنوان مثال، به مصاحبة «آفتاب نیوز» با آقای حبیبالله پیمان بپردازیم.
آقای حبیبالله پیمان ، همسر «مرضیه مرتاض لنگرودی»، یکی از مخالفنمایان حاکمیت جمکراناند. از ابتدای استقرار این حاکمیت، بخش شایعة پراکنی ساواک سعی دارد، به ملت ایران بباوراند که چنین مبارز گرانقدری از سوی «تندروها» به مرگ تهدید میشود، یا ساواک وی را تحت نظر گرفته. جالبترین شایعه در مورد جناب پیمان این بود که ساواک، روی درختهای خانه ایشان کسانی را به مراقبت گمارده! حال بیائیم یک لحظه چنین صحنهای را تجسم کنیم، که چند نفر مثل بلبل، بر شاخههای درخت نشستهاند، و شبانه روز جناب پیمان و همسر محترمشان را میپایند! مسلماً چنین افرادی میباید خواب و خوراک و دیگر احتیاجتشان را نیز روی همان درخت صورت دهند! یا گروهی مأمورند سه نوبت در روز، غذایشان را از درخت بالا برده و ظروف خالی را برگردانند پائین! بقیة مسائلشان را هم به همچنین! خواب هم مسلما در برنامه نیست، چون مامورین، از فعالیتهای مرضیه مرتاض و همسرش غافل میشوند. به عنوان مثال، هنگامی که مریم بهروزی، مشاور ژنرال مهرورزی در امور تولید مثل، جهت صرف آش نذری و گفتگو در مورد حقوق زن در اسلام به سراغ مرضیه مرتاض میرود، ممکن است مأموران ساواک شانس آورده از دیدن جمال بیمثال ایشان محروم شوند! و به ویژه ممکن است هنگامی که آقای پیمان در مصاحبة 29 دیماه سالجاری در مصاحبه با آفتاب نیوز به بررسی تاریخ معاصر میپردازند، ساواکیها از روی شاخة درخت سخنان ایشان را نشنوند! و ناچار شوند متن آنرا در سایت آفتاب بخوانند!
آقای پیمان در مصاحبة اخیر با «آفتاب نیوز»، در باب «هنر اعتدال»، سخنانی ایراد کردهاند، و پس از ارائة تحلیلی عمیق از شرایط ایران، چنان در عمق تحلیل خود پیش رفتند، که خود نیز در آن غرق شده، فراموش کردهاند که از جنبش مشروطه تا به امروز، استعمار چندین کودتا و براندازی بر علیه ملت ایران سازمان داده! «آفتاب نیوز» مینویسد، آقای پیمان، «محمد مصدق» را تا حدودی موفقتر از «بازرگان» میداند. البته، دکتر پیمان حق دارند، چرا که محمد مصدق از دورة پهلوی اول نماینده مجلس بود، و حفاظت از منافع استعماری انگلیس در ایران را بر عهده داشت ـ منظور منافع اقتصادی و راهبردی است. در این راستا، محمد مصدق در دسامبر 1944، با طرح «منع عقد قرارداد استخراج نفت»، انحصار استخراج نفت ایران را برای استعمار انگلیس محفوظ نگاه داشت و زمینة تهاجم نظامی روسیه به آذربایجان را نیز فراهم آورد. از این گذشته، 7 سال بعد، محمد مصدق با ملی کردن نفت، در سال 1951، باعث شد، نه تنها ایران از سهام خود در منافع «بریتیش پترولیوم» محروم شود، که زمینة کودتای 28 مرداد نیز بر علیة ملت ایران فراهم آید. شرایط کودتای 28 مرداد، شباهت فراوانی به براندازی 22 بهمن داشت. به این ترتیب که رؤسای شهربانی، که وظیفه حفظ نظم و امنیت را به عهده داشتند، با دریافت دستورات ضد و نقیض از منابع مختلف، ابتر شده، زمینه برای حضور لات و اوباش حوزه و بازار فراهم آمد.
در زمان نخست وزیری مصدق، هنوز ساواک وجود نداشت و یکی از رؤسای شهربانی که از آغاز صدارت مصدق شاهد زمینهسازی جهت آشوب و بینظمی بود و به همین دلیل نیز استعفا داده بود، میگفت: «دستورات ضد و نقیض از ریاست شهربانی کل کشور، وزیر کشور، وزیر جنگ و دربار صادر میشد و امکان هرگونه دخالت جهت پایان دادن به آشوبها را از ما سلب میکرد.» همین امر به نوع دیگری از دورة نخست وزیری جمشید آموزگار تکرار شد. یکی از مقامات بلند پایة امنیتی، در مورد آشوب های دورة آموزگار اوضاع را چنین توصیف میکرد: «در مرداد ماه سال 1357، پس از دستگیری مسئولین آشوب در استان خراسان، که به کشته شدن 200 تن انجامید، دربار مستقیماً خواستار آزادی آنان شد.» این مقام امنیتی ـ که در دوره نخست وزیری شریف امامی، به دلیل اصرار بر حفظ امنیت، چند بار به قتل تهدید شد و خانة مسکونی خودرا ترک کرده در باشگاه افسران اقامت گزیده بود ـ میگفت: «در سال 57 نیز شهربانیها به همان شیوة دوره مصدق ابتر شدند، با این تفاوت که در سال 57، ساواک، دربار و ادارة دوم در صدور اوامر ضد و نقیض نقش داشتند.» وی پس از 22 بهمن، مدتی پنهان بود، تا عاقبت از یکی از مرزهای زمینی موفق به ترک ایران شد. حال بازگردیم به تحقیقات دکتر پیمان در باب مقایسة موفقیتهای مصدق و بازرگان.
اگر منظور از موفقیت، موفقیت در خیانت است، مسلماً بازرگان موفقیت بیشتری از مصدق داشته، ولی این موفقیت را مدیون محمد مصدق است. چرا که زمینه ساز چنین موفقیتی، بردن طرح دوم دسامبر 1944 به مجلس بود. امروز پس از گذشت بیش از نیم قرن از ملی کردن نفت، نه تنها اقتصاد ایران وابستگی تام به نفت دارد، که به دلیل عدم سرمایه گذاری خارجی، توان بهرهبرداری از منابع انرژیاش رو به کاهش گذاشته. طبق آمار منتشر شده در روزنامة لوموند، مورخ 22 ژانویة سال 2007، ایران فقط از 55 درصد توان صادراتی نفت خود را استفاده میکند، و به دلیل فرسودگی ساختارهای زیربنائی استخراج نفت، هر سال10 درصد از توان بهرهبرداری ایران از دست میرود و اگر اوضاع به همین منوال ادامه یابد، ایران ناگزیر از بستن چاههای نفت خواهد شد. و آنهنگام است که «مصدق پرستان»، روز 14 اسفند، در احمد آباد باید ستایشی در خور، از قهرمان ملی خود به عمل آورند. البته در صورتی که از گرسنگی جان به جان آفرین تسلیم نکرده باشند. لوموند مینویسد، در مورد مخازن گاز نیز، به دلیل عدم سرمایهگذاری خارجی، میزان صدور گاز ناچیز است. ولی از همه مهمتر اینکه، 40 درصد بنزین مصرفی کشور ایران از هند وارد میشود! این نتیجة ملی کردن نفت، و براندازی پرشکوه ناتو در 22 بهمن در ایران است. ولی دکتر پیمان اوضاع را چنین تحلیل فرمودهاند:
«در عصر مشروطه[...] جامعة ایران با مظاهر تمدن اروپائی مواجه میشود و این مساله منجر به نوعی بیداری میگردد[...]شکستهای جامعه ایرانی چشم نخبگان را[...] میگشاید[...] همین امر آنها را بهخود میآورد. باید کاری میکردند[...] و انگیزههای مذهبی هم مانع بیاعتنائی[...] به سلطه میشد[...] در شرایط فقدان عقلانیت راهنما[...]روشنفکران[...] از تحلیل پدیدههای جدید غرب عاجز شدند[...] ساده ترین راهی که به نظر آنها رسید تقلید بود[...] نخست سلاحهای مدرن[...] وارد کردند و در گام بعد سیستم اداری[...]و در مراحل بعدی تقلید از ایدئولوژیها[...] در این شرایط نبود عقلانیت راهنما[...] انگیزهها بیشتر ناشی از احساس است تا خرد ورزی هدایت کننده[...]در شرایط اینچنینی افرادی مانند مصدق، بازرگان و امیرکبیر به دلیل [...] مطالعات تاریخی و آشنائی نزدیک با غرب میخواستند آرام و با تعادل رفتار کنند[...]اما آن بخش از جامعه که اسیر احساسات [...] بود با آنها در تضاد قرار میگرفت[...]»
بله، میبینیم که آنزمان چون فلاسفة کبیری مانند سروش و سیدجواد طباطبائی نبودند، «عقلانیت راهنما» و «خردورزی هدایت کننده»، نیز وجود نداشت، و همة تقصیرها «از آن بخش جامعه بود!» در ضمن کودتاهای پیاپی، و منافع استعمار شرق و غرب در این میان هیچ نقشی نداشتند! اگر مأموران ساواک روی شاخه درخت، چنین تحلیل عمیقی از مسائل ایران میشنیدند مسلما از شدت خنده، از بالای درخت به زمین میافتادند!
در ایران، تحلیلهائی از این دست فراوان است، ولی به دلیل نبود «عقلانیت راهنما»، همه به سوی این تحلیلها «هدایت» نمیشوند! به عنوان مثال، «مهر نیوز»، مورخ اول بهمن ماه سالجاری در ساعت 18 و 32 دقیقه، گزارش نشست گروهی از نخبگان را منتشر کرده که «غرب و سقوط پهلوی» را بررسی کردهاند. این نخبگان از قضای روزگار، همگی از «نوچهگان» سردار اکبر سازندگیاند! میدانیم که سرداراکبر، خود طی نشستی، سازندگی «از دورة مادها تاکنون» را در یک دور تسبیح بررسی کرد، در نتیجه نوچههایش هم به وی اقتداء میکنند، و البته نسبت بررسی اینان به بررسی «سردار» نسبت آنکار «پسنماز» به «اینکار» پیشنماز است.
بررسی کذا، در دانشگاه تهران با شرکت عبدالرضا هوشنگ مهدوی، صادق زیبا کلام، عباس سلیمی نمین و روحالله حسینیان برگزار شده. از صاحبنظران فوق، دو فقرة اول «دکتر» بوده، نفر سوم «مهندس» و نفر چهارم دستاربند ساواک است.
دکتر شمارة یک، با اشاره به چند خط از یک مقالة روزنامة لوموند به این نتیجه رسیده که براندازی 22 بهمن:
«یک انقلاب صددرصد مردمی و اسلامی بوده. و اینکه میگویند این انقلاب با دستور غرب صورت گرفته [...] صحت و حقیقت ندارد[...] روزنامة لوموند نوشت شاه با تمام دولتهای جهان بهترین روابط را دارد اما فقط با مردم خودش است که مسئله دارد[...]»
ارتباط مقالة لوموند با نتیجهگیری تاریخی جناب مهدوی، فقط میتواند «ارتباط گوز با شقیقه باشد» و بس! دکتر مهدوی، عضو هیئت علمی دانشکدة علوم سیاسی دانشگاه امام صادق است و از آنجا که در زمان امام صادق، ناتو و کنفرانس سران 7 در گوادالوپ وجود نداشته، چنین نتیجهگیریهای صدراسلامی، کاملاً قابل قبول است. دکتر مهدوی در ادامة سخنان خود به یک نکته بسیار مهم نیز اشاره کرده:
«اینکه برخیها میگویند غربیها میخواستند شاه را بردارند میبایست به این نکته هم پاسخ بدهند که شاه را بردارند و چه کسی را بیاورند[...]»
«برخیها» باید، از ابداعات فرهنگستان زبان فارسی در زمان امامت امام صادق باشد! و دکتر مهدوی هم باید در همان صدراسلام مدرک دکترای علوم سیاسی گرفته باشد. چرا که «برخیها» میگویند غرب در صدد محاصرة اتحادجماهیرشوروی با حاکمیتهای صدر اسلامی بود. دلیل آنهم «رنگی» بود! به این معنا، که غربیها، به دلیل تنوع طلبی، دوست داشتند در کنار پرچم سرخ اتحاد جماهیر شوروی، رنگ سبز پرچم طالبان را قرار دهند تا «تکثر» رنگها محقق شود. و این کار با وجود حاکمیت وقت ایران امکانپذیر نبود، در صورتی که با وجود حزب «عصرحجر» و اوباشی چون روح الله خمینی، رفسنجانی یا رجائی، و به ویژه مارکسیستهای جیره خوار لندن، کاملاً شدنی بود و دیدیم که شد! حال بهتر است جناب دکتر مهدوی پاسخ دهند، اگر غربیها نمیخواستند شاه را بردارند، چرا خمینی را ناگهان از نجف در پاریس تخلیه کردند؟ و چرا کاری کردند که خبرنگاران جهان بتوانند از دستاربند بیمایه و سفیهی چون خمینی، رهبر یک انقلاب ضدامپریالیستی بسازند؟ ولی لزومی ندارد مصدع دکتر مهدوی شویم چرا که خود ایشان هم متوجه پریشانگوئی خود شده، میگوید:
«با تخیلات صحبت کردن[...] به هیچ جا نمیرسیم[...]»
مسلم است کسی که با «تخیلات» صحبت کند به جائی هم نخواهد رسید! فقط یک پرسش باقی میماند، دکتر مهدوی چگونه به تخیلات دسترسی پیدا کرده که توانسته با آنها به قول خودش «صحبتی» هم بکند؟! حال دکتر مهدوی را با «تخیلات» رها کرده به سخنان حکیمانة صادق زیباکلام میپردازیم که از مداحان سرداراکبر سازندگی است. خارج از مداحی، ایشان در علوم سیاسی نیز تخصص دارند. و به همین دلیل نیز «دو نگاه» به مسئله دارند. نگاه «مداحانه» و نگاه «متخصص» علوم سیاسی در حاکمیت فقر فرهنگی. در نخستین قسمت، زیبا کلام به مداحی پرداخته در سخنان پربار و سرشار از شارلاتانیسم خود همان را میگوید که هاشمی رفسنجانی و دیگر فعلة استعمار، قبلاً هزاران بار تکرار کردهاند:
«به گمان من[...] غرب در اینجا آمریکا و انگلیس است [...] و تا دقیقه آخر از هیچ کوششی برای طرفداری از رژیم پهلوی فروگذار نکردند[...]به دنبال سناریوی کودتا رفتند[...] سعی کردند عناصر لیبرال را به حاکمیت نفوذ دهند[...] کودتای نوژه و ماجرای طبس و حملة عراق به ایران را سامان دادند[...] ملت ما از غرب و آمریکا به شدت تنفر دارد[...]»
اما در قسمت دکترای علوم سیاسی، صادق زیبا کلام مسئلهای را مطرح میکند که به واقعیت نزدیکتر است و همین امر وی را نگران میکند:
«برخی به این معتقدند که همانطور که تاریخ مصرف صدام تمام شد[...] تاریخ مصرف شاه هم تمام شده بود[...] این سخن بسیار نگران کننده است[...]»
نگرانی زیباکلام از اینجا سرچشمه میگیرد که حاکمیت ایران ابدی نیست و تاریخ مصرف این حاکمیت هم رو به اتمام است! و از آنجا که فاشیسم گذشت زمان را بر نمیتابد، دکتر زیباکلام سخت نگران شدهاند! چرا که در حاکمیت جمکران سیاست را نیز تاریخستیز و تاریخگریز میخواهند! از این رو متخصص علوم سیاسی در جمکران از پرداختن به رشتة تخصصی خود، احساسی نگرانی میکند و شاید امروز مداحی را بر علوم سیاسی ترجیح دهد.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت