....
ماشین تبلیغاتی پادوهای آمریکا در رسانهها، از لندن تا تهران فعال شده تا علاوه بر ارعاب ملت ایران، همزمان چند دروغ شاخدار نیز به مردم حقنه کند. و اینبار حتی طنزنویس جمکران «آژیر خطر» به صدا در آورده، و پس از تأکید بر موجودیت دو گروه «متفاوت» در حاکمیت ایران، مینویسد که اگر خاتمی شیاد و هاشمی جانی، اعضای گروه اول، آستینها را بالا نزنند، ایران منهدم خواهد شد! البته مقصود ایشان از «گروه اول»، طرفداران «حکومت اسلامی» در ایراناند، که بدون اسلام،موجودیت ایران را به رسمیت نمی شناسند! و سید ابراهیم نبوی، که خود در گروه اول است، می گوید اگر ایران، یا در واقع «گروه اول»، منهدم شود، حتی ایرانیان در تبعید هم دیگر امنیت نخواهند داشت! من که با خواندن این «مقاله» خیلی ترسیدم! ولی هر چه فکر کردم، نفهمیدم چنین بیاناتی بر کدام منطق استوار است؟! چرا که تا پیش از مطالعة این مقاله میپنداشتم «تصمیمات» جهت تهاجم نظامی به یک کشور با توافق ابرقدرتها صورت میگیرد، مانند تهاجم به عراق و افغانستان! یا اینکه، کشوری ثالث، صحنة درگیری ابرقدرتها میشود، مانند جنگ 33 روزة لبنان. ولی زهی خیال باطل! بر اساس آخرین دادهها، جهت ممانعت از تهاجم نظامی به ایران، کافی است به نعلین خاتمی و بهرمانی متوسل شویم! خارج از تهدیدات سیدابراهیم نبوی، مبنی بر انهدام قریبالوقوع ایران، مسئله نارضایتی «شدید» رهبر و نمایندگان مجلس جمکران از مهرورزی هم مطرح شده، و گاردین به همراه عیسیسحرخیز، حسابی در این تنور میدمد!
به ادعای گاردین، علی خامنهای شدیداً از دست احمدی نژاد عصبانی است، و حتی مقالاتی که در روزینامه «جمهوری اسلامی» در باب سرزنش مهرورزی منتشر میشود، به قلم خود «رهبری» است! فکر میکردم فرمایشات گهربار «رهبر فرزانة جمکران»، فقط در «قطع پالتوئی» منتشر میشود، نمیدانستم که ایشان نه تنها به پالتو، که به شلوارکوتاه هم رضایت دادهاند! در هر حال، پالتو خیلی خوب است؛ همه چیز، حتی دروغهای شاخدار را میپوشاند! بله، به گفتة بیبیسی، گاردین مورخ 16 ژانویه سالجاری در مقالهای تحت عنوان «با شورش نمایندگان و تشدید بحران اقتصادی آیندة رئیس جمهوری در ابهام است»، آرزوهای پنهان خود را بر ملا میکند.
میدانیم که، یانکیها ناچار شدند مهرورزی را از صندوق خیمهشببازی «انتخابات» بیرون بکشند تا «خطرناکترین دشمن غرب» را به جهانیان معرفی کنند! و اگر «دست» داد، «جنگ مختصر و مفیدی» هم به راه بیاندازند و خیمهخرگاه مفصلی در سواحل خزر بر پا کنند. گزینة مورد نظر گاوچرانها، نخست اکبرهاشمی بود، که چون «نمکی» قهرمان حکایات عامیانه، با مژگانش فرودگاه قلعه مرغی را همه روزه آب و جارو میکرد، و آمادة پذیرائی از آمریکائیها میشد. زمینه را هم رسانههای «اصلاح طلب» آماده کرده بودند: روشن کردن شمع در میدان محسنی، جهت همدردی با بازماندگان وقایع 11 سپتامبر؛ صحبت تلفنی یک خانم معلم ایرانی با همتای آمریکائیاش، «دم گرفتن» جیرهخواران جمکران در ایالاتمتحد؛ و اهدای نوبل صلح به یک «حقوقدان» زن ایرانی؛ و همه میپنداشتند که با قرار گرفتن یک پاسدار در مقابل اکبرهاشمی، میتوان سردار سازندگی را برنده اعلام کرد، چرا که در ایران همانطور که همه میدانیم انتخاباتی وجود ندارد، و کسی هم رأی نمیشمارد. انتخابات ایران فقط در رسانههای غرب موجودیت پیدا میکند، تعداد آراء و درصد شرکتکنندگان را هم در غرب، با در نظر گرفتن نیازها، تعیین میکنند. و قبلاً هم شاهد بودیم که چگونه خاتمی را با «هفتاد در صد آراء »، از صندوق «حماسة دوم خرداد» بیرون کشیده بودند. بله، حال بازگردیم به حکایت تلخ «انتخاب» مهرورزی!
گروه فاشیستهای با نعلین، جهت «دفاع از آزادیها»، مشتی عمله اکرة ساکن اوین را نیز به فرنگ اعزام کردند تا از آزادیهای اهدائی جنایتکارانی چون اکبرهاشمی و خاتمی دفاع کنند! ولی به قول سعدی، «توفیق سعادت چو نباشد چه توان کرد»، پس به ناچار مهرورزی شد رئیس دولت جمکران!
پس از سربرافراشتن «خطرناکترین دشمن غرب» از ایران، ایالات متحد چنان غرق استقرار دموکراسی با مقتدیصدر و نگرو پونته در عراق بود، که حتی فرصت نکرد سر بلند کند! و عاقبت با سفر اخیر مهرورزی به ونزوئلا، نیکاراگوئه و ... و اهدای 2 میلیارد دلار به صندوق مبارزه با فقر، کاسه صبر «نمایندگان» مجلس روضهخوانان لبریز شد، و 150 سر از شیردلان منتصب شورای نگهبان، یکشبه بر علیه «ظلم» قیام کردند، و گاردین نیز «حماسة» این قیام را چنین نقل میکند:
«نمایندگان[...]آقای احمدی نژاد را به دلیل تورم لجام گسیخته و نرخ بالای بیکاری سرزنش کرده[...] و سفر وی به آمریکای لاتین را در زمانی بحرانی محکوم کردهاند[...] محمد رضا باهنر، رهبر جناح بنیادگرا[...] سیاستهای اقتصادی رئیس جمهوری را اشتباه آمیز توصیف کرده[...]دوره طلائی احمدی نژاد به سر آمده و ماه عسل وی با رهبر جمهوری اسلامی خاتمه یافته[...] وی حتی برای گرفتن وقت ملاقات با رهبر نیز مشکل دارد[...]»
واژة «اشتباه آمیز» از سوی «اهالی گاردین» به گنجینة ادب فارسی اهدا شده! و در این میان، ابطحی، مشاور «فرهنگی» خاتمی ـ که از نخبگان عرصة فقرفرهنگی است، و چندی پیش وقایع شب کریستال ـ آغاز آشوب نازیها را به کمونیستها نسبت داده بود، و حتی «راه توده» را هم به خنده انداخت ـ از سوسیالیستها و کمونیستهای آمریکای لاتین و کمک به آنان شدیداً انتقاد کرد! میدانیم که در ذهن علیل امثال ابطحی، اینان «نجس» و «ملحداند» و خونشان را باید به فرمان «ارباب» ریخت. در ضمن میدانیم که ابطحی هنوز نمیداند «میلیاردهائی» که بخشیده میشود، بدون اجازة بانکهای غرب جابجا نخواهد شد. بگذریم، پس از ابطحی، اکبرهاشمی نیز به سیاستهای اقتصادی مهرورزی اعتراض کرد، که چرا سالی10 درصد وابستگی به نفت افزایش مییابد؟! گویا در این مدت که اکبربهرمانی ریاست مجلس، ریاست دولت و مجمع تشخیص مصلحت را به عهده داشته، فقط به «عبادت و زیارت» مشغول بوده، و به مسائل اقتصادی هیچ دخالتی نمیکرده! و امروز که کار عبادت پایان یافته، هاشمی یادش آمده که از انجام امور میباید انتقادی هم صورت دهد. رسانة سرداراکبر در تبعید هم اعتراضات «امیرکبیر» معاصر را در شمارة مورخ 27 دیماه اینچنین منتشر میکند:
«در دو سالی که چشم انداز ابلاغ شده[...] قرار بود سالانه به میزان ده در صد از وابستگی اقتصاد به نفت آزاد شویم اما در هر سال وابستگی اقتصاد به نفت 10 در صد افزایش داشته[...]دولت امکانات بسیاری دارد و بسیاری از کارخانهها دولتی هستند که قرار شده است اینها را در بورس بفروشیم و پول آنرا به خزانه بدهیم و[...] در راستای فقرزدائی چهار هدف خود کفائی و[...] کارکنیم. متأسفانه این بخش به خوبی اجرائی نشده[...]»
ظاهراً حاجاکبر پنداشته که میتواند با انتقاد از مهرورزی، سابقة قتل و غارت خود و شرکایش را پنهان کند. چه میتوان کرد، بلاهت با افزایش سن و سال تشدید هم میشود! در این 27 سال، با هم غارت کردند، حال که سیاست جهانی تغییر کرده، دوستان دیروز به جان یکدیگر افتادهاند! و سعدی چه شیرین میگوید:
یکی مال مردم به تلبیس خورد
چو برخاست لعنت بر ابلیس کرد
چنین گفتش ابلیس اندر رهی
که هرگز ندیدم چنین ابلهی
ترا با منست ای فلان آشتی
به جنگم چرا گردن افراشتی
بله، یک جبهة متحد تشکیل شده، که از یکسو به ارعاب ملت ایران میپردازد و از سوی دیگر جنگزرگری با یک گروه دیگر به راه انداخته! و این جنگ آنقدر جدی است که، حتی طنزنویس تبعیدی جمکران هم «وضعیت قرمز» اعلام میکند. در واقع، یک مقالة جدی مینویسد که خیلی خندهدار است، بعد هم یک طنز پر از غلط نوشته که اشکتان را در میآورد! ولی با اینهمه، بهتر است بپردازیم به مقالة جدی و به طنزنویس جمکران یادآور شویم که نه خاتمی شیاد، نه سرداراکبر و نه حتی آن «الله» چوبینشان، در مورد تهاجم نظامی به ایران تصمیمگیری نخواهد کرد. چنین جنگهائی حمایت و توافق بینالمللی میخواهد. در این جهان که فعلة سرداراکبر آنرا «خرتوخر» تصور کردهاند، و فکر میکنند که میتوان از جایگاه پاسدار و بسیج و ... به غارت و سرکوب مردم پرداخت، «قوانینی» حاکم است که تخلف از آنها «مجازات شدید» در پی خواهد داشت. نمونهاش، تهاجم نظامی به لبنان و پاسخ دندانشکنی بود که دریافت شد، هر چند که «نتیجه» را به نام شیخنصرالله منفور نوشتند. نه! جناب طنزپرداز حکومتی! اگر توافقی در مورد تهاجم نظامی به ایران صورت پذیرفته باشد، هیچ قدرت زمینی و آسمانی نمیتواند مانع چنین تهاجمی شود. تبلیغ برای خاتمی و بهرمانی، از طریق ارعاب ملت ایران، بسیار مهوع است!
حاکمیت ایران، یک حاکمیت سرسپرده استعماری است؛ یک مجموعة منسجم است که همة اجزائش از جمله حضرتعالی و احمدی نژاد در آن نقش خود را بازی میکنید. و در ایران، متأسفانه هیچ گروه مستقل سیاسی وجود ندارد که تصمیم گیرنده باشد. نه در «گروه اول» و نه در «گروه دوم»! همة اینها عملاً هیچکارهاند. اینرا ایرانیان نیک میدانند. و اگر 2 سال پیش، شمال شهریهای مبتلا به بیفرهنگی مزمن، به همراه شرکای غارت و چپاول ملت ایران، به پای صندوقهای رأی شتافتند تا دستاوردهای ابتذال و بیفرهنگی را محفوظ نگاه دارند، و بر خلاف میل نوکران سنتی غرب، احمدی نژاد برندة مضحکهای به نام «انتخابات» در این حاکمیت «فاشیستی ـ استعماری» شد، امروز، دیگر هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که تقویت جبهة فاشیسم سنتی را تأیید کنند. کاملاً بر عکس، این جبهه، در حال حاضر، سیر قهقرائی طی میکند و امروز غرب ناچار است تغییرات را در ایران و در منطقه بپذیرد؛ حتی اگر یک تهاجم نظامی هم در برنامه داشته باشد. این تهاجم، فقط تغییرات را به تعویق خواهد انداخت، چرا که این تغییرات غیرقابل اجتناباند. به قول زندهیاد، «مصطفی رحیمی»، بودنی، خواهد بود، و شدنی، خواهد شد.
بله، اگر غرب مایل به تغییر حاکمیت ایران باشد، و اگر امکان چنین تغییری وجود داشته باشد، این تغییر صورت خواهد گرفت. جهت تغییر حاکمیت ایران، تحریم نفت کفایت میکند. چرا که تهاجم نظامی فقط به تقویت همین حاکمیت منجر شده، قدرت سرکوب آنرا افزایش خواهد داد. سرکار و شرکاء، حدود 28 سال در حاکمیت بودید، و اگر اکنون وقت رفتن است، مطمئن باشید که پایکوبی برای اعدام صدام حسین، ارعاب مردم ایران، و آرزوی مرگ برای فیدل کاسترو، هیچیک از مشکلات شما را حل نخواهد کرد.
بارگیری نسخة پیدیاف از این نطقه!
به ادعای گاردین، علی خامنهای شدیداً از دست احمدی نژاد عصبانی است، و حتی مقالاتی که در روزینامه «جمهوری اسلامی» در باب سرزنش مهرورزی منتشر میشود، به قلم خود «رهبری» است! فکر میکردم فرمایشات گهربار «رهبر فرزانة جمکران»، فقط در «قطع پالتوئی» منتشر میشود، نمیدانستم که ایشان نه تنها به پالتو، که به شلوارکوتاه هم رضایت دادهاند! در هر حال، پالتو خیلی خوب است؛ همه چیز، حتی دروغهای شاخدار را میپوشاند! بله، به گفتة بیبیسی، گاردین مورخ 16 ژانویه سالجاری در مقالهای تحت عنوان «با شورش نمایندگان و تشدید بحران اقتصادی آیندة رئیس جمهوری در ابهام است»، آرزوهای پنهان خود را بر ملا میکند.
میدانیم که، یانکیها ناچار شدند مهرورزی را از صندوق خیمهشببازی «انتخابات» بیرون بکشند تا «خطرناکترین دشمن غرب» را به جهانیان معرفی کنند! و اگر «دست» داد، «جنگ مختصر و مفیدی» هم به راه بیاندازند و خیمهخرگاه مفصلی در سواحل خزر بر پا کنند. گزینة مورد نظر گاوچرانها، نخست اکبرهاشمی بود، که چون «نمکی» قهرمان حکایات عامیانه، با مژگانش فرودگاه قلعه مرغی را همه روزه آب و جارو میکرد، و آمادة پذیرائی از آمریکائیها میشد. زمینه را هم رسانههای «اصلاح طلب» آماده کرده بودند: روشن کردن شمع در میدان محسنی، جهت همدردی با بازماندگان وقایع 11 سپتامبر؛ صحبت تلفنی یک خانم معلم ایرانی با همتای آمریکائیاش، «دم گرفتن» جیرهخواران جمکران در ایالاتمتحد؛ و اهدای نوبل صلح به یک «حقوقدان» زن ایرانی؛ و همه میپنداشتند که با قرار گرفتن یک پاسدار در مقابل اکبرهاشمی، میتوان سردار سازندگی را برنده اعلام کرد، چرا که در ایران همانطور که همه میدانیم انتخاباتی وجود ندارد، و کسی هم رأی نمیشمارد. انتخابات ایران فقط در رسانههای غرب موجودیت پیدا میکند، تعداد آراء و درصد شرکتکنندگان را هم در غرب، با در نظر گرفتن نیازها، تعیین میکنند. و قبلاً هم شاهد بودیم که چگونه خاتمی را با «هفتاد در صد آراء »، از صندوق «حماسة دوم خرداد» بیرون کشیده بودند. بله، حال بازگردیم به حکایت تلخ «انتخاب» مهرورزی!
گروه فاشیستهای با نعلین، جهت «دفاع از آزادیها»، مشتی عمله اکرة ساکن اوین را نیز به فرنگ اعزام کردند تا از آزادیهای اهدائی جنایتکارانی چون اکبرهاشمی و خاتمی دفاع کنند! ولی به قول سعدی، «توفیق سعادت چو نباشد چه توان کرد»، پس به ناچار مهرورزی شد رئیس دولت جمکران!
پس از سربرافراشتن «خطرناکترین دشمن غرب» از ایران، ایالات متحد چنان غرق استقرار دموکراسی با مقتدیصدر و نگرو پونته در عراق بود، که حتی فرصت نکرد سر بلند کند! و عاقبت با سفر اخیر مهرورزی به ونزوئلا، نیکاراگوئه و ... و اهدای 2 میلیارد دلار به صندوق مبارزه با فقر، کاسه صبر «نمایندگان» مجلس روضهخوانان لبریز شد، و 150 سر از شیردلان منتصب شورای نگهبان، یکشبه بر علیه «ظلم» قیام کردند، و گاردین نیز «حماسة» این قیام را چنین نقل میکند:
«نمایندگان[...]آقای احمدی نژاد را به دلیل تورم لجام گسیخته و نرخ بالای بیکاری سرزنش کرده[...] و سفر وی به آمریکای لاتین را در زمانی بحرانی محکوم کردهاند[...] محمد رضا باهنر، رهبر جناح بنیادگرا[...] سیاستهای اقتصادی رئیس جمهوری را اشتباه آمیز توصیف کرده[...]دوره طلائی احمدی نژاد به سر آمده و ماه عسل وی با رهبر جمهوری اسلامی خاتمه یافته[...] وی حتی برای گرفتن وقت ملاقات با رهبر نیز مشکل دارد[...]»
واژة «اشتباه آمیز» از سوی «اهالی گاردین» به گنجینة ادب فارسی اهدا شده! و در این میان، ابطحی، مشاور «فرهنگی» خاتمی ـ که از نخبگان عرصة فقرفرهنگی است، و چندی پیش وقایع شب کریستال ـ آغاز آشوب نازیها را به کمونیستها نسبت داده بود، و حتی «راه توده» را هم به خنده انداخت ـ از سوسیالیستها و کمونیستهای آمریکای لاتین و کمک به آنان شدیداً انتقاد کرد! میدانیم که در ذهن علیل امثال ابطحی، اینان «نجس» و «ملحداند» و خونشان را باید به فرمان «ارباب» ریخت. در ضمن میدانیم که ابطحی هنوز نمیداند «میلیاردهائی» که بخشیده میشود، بدون اجازة بانکهای غرب جابجا نخواهد شد. بگذریم، پس از ابطحی، اکبرهاشمی نیز به سیاستهای اقتصادی مهرورزی اعتراض کرد، که چرا سالی10 درصد وابستگی به نفت افزایش مییابد؟! گویا در این مدت که اکبربهرمانی ریاست مجلس، ریاست دولت و مجمع تشخیص مصلحت را به عهده داشته، فقط به «عبادت و زیارت» مشغول بوده، و به مسائل اقتصادی هیچ دخالتی نمیکرده! و امروز که کار عبادت پایان یافته، هاشمی یادش آمده که از انجام امور میباید انتقادی هم صورت دهد. رسانة سرداراکبر در تبعید هم اعتراضات «امیرکبیر» معاصر را در شمارة مورخ 27 دیماه اینچنین منتشر میکند:
«در دو سالی که چشم انداز ابلاغ شده[...] قرار بود سالانه به میزان ده در صد از وابستگی اقتصاد به نفت آزاد شویم اما در هر سال وابستگی اقتصاد به نفت 10 در صد افزایش داشته[...]دولت امکانات بسیاری دارد و بسیاری از کارخانهها دولتی هستند که قرار شده است اینها را در بورس بفروشیم و پول آنرا به خزانه بدهیم و[...] در راستای فقرزدائی چهار هدف خود کفائی و[...] کارکنیم. متأسفانه این بخش به خوبی اجرائی نشده[...]»
ظاهراً حاجاکبر پنداشته که میتواند با انتقاد از مهرورزی، سابقة قتل و غارت خود و شرکایش را پنهان کند. چه میتوان کرد، بلاهت با افزایش سن و سال تشدید هم میشود! در این 27 سال، با هم غارت کردند، حال که سیاست جهانی تغییر کرده، دوستان دیروز به جان یکدیگر افتادهاند! و سعدی چه شیرین میگوید:
یکی مال مردم به تلبیس خورد
چو برخاست لعنت بر ابلیس کرد
چنین گفتش ابلیس اندر رهی
که هرگز ندیدم چنین ابلهی
ترا با منست ای فلان آشتی
به جنگم چرا گردن افراشتی
بله، یک جبهة متحد تشکیل شده، که از یکسو به ارعاب ملت ایران میپردازد و از سوی دیگر جنگزرگری با یک گروه دیگر به راه انداخته! و این جنگ آنقدر جدی است که، حتی طنزنویس تبعیدی جمکران هم «وضعیت قرمز» اعلام میکند. در واقع، یک مقالة جدی مینویسد که خیلی خندهدار است، بعد هم یک طنز پر از غلط نوشته که اشکتان را در میآورد! ولی با اینهمه، بهتر است بپردازیم به مقالة جدی و به طنزنویس جمکران یادآور شویم که نه خاتمی شیاد، نه سرداراکبر و نه حتی آن «الله» چوبینشان، در مورد تهاجم نظامی به ایران تصمیمگیری نخواهد کرد. چنین جنگهائی حمایت و توافق بینالمللی میخواهد. در این جهان که فعلة سرداراکبر آنرا «خرتوخر» تصور کردهاند، و فکر میکنند که میتوان از جایگاه پاسدار و بسیج و ... به غارت و سرکوب مردم پرداخت، «قوانینی» حاکم است که تخلف از آنها «مجازات شدید» در پی خواهد داشت. نمونهاش، تهاجم نظامی به لبنان و پاسخ دندانشکنی بود که دریافت شد، هر چند که «نتیجه» را به نام شیخنصرالله منفور نوشتند. نه! جناب طنزپرداز حکومتی! اگر توافقی در مورد تهاجم نظامی به ایران صورت پذیرفته باشد، هیچ قدرت زمینی و آسمانی نمیتواند مانع چنین تهاجمی شود. تبلیغ برای خاتمی و بهرمانی، از طریق ارعاب ملت ایران، بسیار مهوع است!
حاکمیت ایران، یک حاکمیت سرسپرده استعماری است؛ یک مجموعة منسجم است که همة اجزائش از جمله حضرتعالی و احمدی نژاد در آن نقش خود را بازی میکنید. و در ایران، متأسفانه هیچ گروه مستقل سیاسی وجود ندارد که تصمیم گیرنده باشد. نه در «گروه اول» و نه در «گروه دوم»! همة اینها عملاً هیچکارهاند. اینرا ایرانیان نیک میدانند. و اگر 2 سال پیش، شمال شهریهای مبتلا به بیفرهنگی مزمن، به همراه شرکای غارت و چپاول ملت ایران، به پای صندوقهای رأی شتافتند تا دستاوردهای ابتذال و بیفرهنگی را محفوظ نگاه دارند، و بر خلاف میل نوکران سنتی غرب، احمدی نژاد برندة مضحکهای به نام «انتخابات» در این حاکمیت «فاشیستی ـ استعماری» شد، امروز، دیگر هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که تقویت جبهة فاشیسم سنتی را تأیید کنند. کاملاً بر عکس، این جبهه، در حال حاضر، سیر قهقرائی طی میکند و امروز غرب ناچار است تغییرات را در ایران و در منطقه بپذیرد؛ حتی اگر یک تهاجم نظامی هم در برنامه داشته باشد. این تهاجم، فقط تغییرات را به تعویق خواهد انداخت، چرا که این تغییرات غیرقابل اجتناباند. به قول زندهیاد، «مصطفی رحیمی»، بودنی، خواهد بود، و شدنی، خواهد شد.
بله، اگر غرب مایل به تغییر حاکمیت ایران باشد، و اگر امکان چنین تغییری وجود داشته باشد، این تغییر صورت خواهد گرفت. جهت تغییر حاکمیت ایران، تحریم نفت کفایت میکند. چرا که تهاجم نظامی فقط به تقویت همین حاکمیت منجر شده، قدرت سرکوب آنرا افزایش خواهد داد. سرکار و شرکاء، حدود 28 سال در حاکمیت بودید، و اگر اکنون وقت رفتن است، مطمئن باشید که پایکوبی برای اعدام صدام حسین، ارعاب مردم ایران، و آرزوی مرگ برای فیدل کاسترو، هیچیک از مشکلات شما را حل نخواهد کرد.
بارگیری نسخة پیدیاف از این نطقه!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت