چهارشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۵


اکبریســــم!
...

در دورة جنگ سرد، مخالفین برونمرزی حاکمیت ایران، شعارهای ویژة خود را داشتند، شعارهائی که از بیرون به درون مرز نفوذ می‌کرد. ولی امروز که جنگ‌سرد به پایان رسیده، حاکمیت جمکران ناچار است، شعارهای «اوپوزیسیون» را از داخل به خارج صادر کند! به این ترتیب، برخی ممکن است به این نتیجه برسند که حداقل از نظر شعار خودکفا شدیم! ولی متأسفانه چنین نیست. اگر شعارها را جمکرانیان صادر می‌کنند، ایدة اصلی همچنان از خارج از مرزها وارد می‌شود. به عنوان مثال، ‌نبود «تضاد میان دین و دموکراسی»،‌ از سوئد به جمکران وارد شد، و یا مضحکه‌ای به نام «دموکراسی دینی»، ریشه در کنفرانس برلین دارد. «شعارهائی» این چنین سرشار از نبوغ، در لابراتوارهای استعمار تهیه می‌شود، سپس فعلة فاشیسم در داخل با بوق و کرنا در آن می‌دمند. و حاکمیت هم به ظاهر از در مخالفت با آن بر می‌آید، تا مردم هم، به دلیل نفرت از حاکمیت، هرچه بیشتر به سوی مطالبات استعمار هدایت شوند! ولی امروز، مواضع اربابان جمکران در منطقه بسیار ضعیف شده، از اینرو مطالبات استعمار ابتدا در داخل توسط سرداراکبر و شرکایش مطرح می‌شود، سپس پاسدار اکبر و دیگر فعلة حاکمیت در غرب، آنرا در «مراکز فرهنگی استعمار» به صورتی «گنگ و مبهم» مطرح می‌کنند تا جوایزی نیز دریافت ‌دارند! پدیدة ارسال شعار از سرداراکبر به پاسداراکبر را در این وبلاگ، «اکبریسم» می‌نامیم!

اکبریسم، عبارت است از تکرار سخنان آخوند اکبرهاشمی، توسط پاسداراکبر گنجی در غرب، به شیوه‌ای ‌که هیچکس نتواند بفهمد پاسداراکبر در حال تبلیغ برای سرور و اربابش هاشمی است. این فن ظریف ویژة متخصصین ساواک است که تهیة متن سخنرانی نخبگان حاکمیت در داخل و خارج را بر عهده دارند. و در وبلاگ‌هایم از آنان به عنوان «بیانیه‌نویس» نام برده‌ام. بیانیه‌نویس ساواک اینبار سخنان رفسنجانی در مورد تشکیل «شورای رهبری» را در سخنرانی پاسدار اکبر به «رفع اشکال از اصل ولایت فقیه» تبدیل کرده، و واژه‌هائی از قبیل دموکراسی، قوانین ناعادلانه، ‌نافرمانی مدنی، حقوق زنان و ... را به همراه تحلیلی بسیار «کشکی ـ تاریخی» از شرایط لهستان و شیلی نیز به آن افزوده! و مسلماً یوشکا فیشر، مبتکر برپائی کنفرانس برلین، با پریشانگوئی‌های جبهة «دموکراسی‌گری» کاملاً موافق است.

کنفرانس برلین را همه به یاد داریم، این کنفرانس به ابتکار یوشکا فیشر، رهبر «سبزها»، نزدیک‌ترین و وفادارترین گروه سیاسی آلمان به محافل راست افراطی ایالات متحد تشکیل شد. این کنفرانس همزمان دو هدف متفاوت را دنبال می‌کرد، ایجاد انشعاب در اوپوزیسیون برونمرزی و به بیراهه کشاندن مطالبات دموکراتیک مردم در ایران. این اهداف همچنان از سوی استعمار غرب دنبال می‌شود، و فراموش نکنیم که اعزام مخالف‌نمایان، یا دارودستة بهنود به فرنگ نیز امتداد همین سیاست است، فراموش نکنیم که جنجال رسانه‌ای و تبلیغ برای زندانی‌های سیاسی ساختگی، نظیر سازگارا و گنجی در تداوم همین سیاست انجام شده. همچنان که اهداء نوبل صلح به «حقوقدان» زبده‌ای چون شیرین عبادی! در مورد سوابق مبهم یوشکا فیشر پیش از این نوشته‌ام و لزومی به تکرار این مهم نیست که فیشر، عامل نفوذی در گروه‌های چپگرا بود. این مختصر را آوردم تا «تداوم» مسیر استعماری «کنفرانس برلین» را فراموش نکنیم.

تداوم در این سیاست‌هاست که در میهن ما گسست ایجاد می‌کند. گسست به معنای آشفتگی و هرج و مرج که خود زمینة سرکوب را فراهم می‌آورد. در این مورد پیشتر هم نوشته‌ام که آنچه ایرانیان از آزادی می‌شناسند هرج و مرجی است که همواره پیش از استقرار استبداد نوین بر اجتماع حاکم می‌شود. 28 سال پیش در چنین روزهائی بسیاری از ایرانیان شاهد چنین آشفتگی و آشوبی بودند. ولی لازم است بدانیم که این آشوب‌ها و بی‌نظمی‌ها از سوی ساواک سازماندهی می‌شد. به عنوان مثال در آشوب‌های براندازی سال 1357در بخش‌هائی از فعالیت‌های دولتی و مالی اعتصاب به راه افتاد، که مستقیماً تحت نظر ساواک قرار داشته و امروز نیز به دست دولت اداره نمی‌شود: بخش صادرات نفت خام، توزیع مواد غذائی، نفت سفید، آب، برق، شبکة رادیو تلویزیون و ... و اگر امروز در چنین بخش‌هائی اعتصاب شود باید در انتظار آشوب‌های براندازانه‌ای باشیم که سال‌ها پیش در توطئه‌ای به نام کنفرانس برلین پی‌ریزی شده‌ و همچنان نیز پیگیری می‌شوند. اصرار بر این است که مترسکی به نام اکبرگنجی را به عنوان «متفکر و اندیشمند» به ملت ایران حقنه کنند. اهداء انواع قلم، و نوشت‌افزار طلائی نیز جزو همین «اکبر پارتی» است.

پس از چند ماه که پاسداراکبر از «دموکراسی مسلمان» به رهبری «وقیح عالیقدر»، منتظری، دفاع کرد، و کاری از پیش نبرد، امروز که اوضاع ایالات متحد در منطقه اسفبار شده، مسئولین کنفرانس برلین به صورت مختصر و ظاهری مجبور به تغییر مواضع خود شده‌اند، و این تغییر را در سخنرانی پاسدار اکبر در تورونتو مشاهده می‌کنیم. این سخنرانی با شیوة شناخته شدة «به نعل و به میخ»، در واقع با هدف حفظ وضع موجود، دست اندرکار تبلیغ برای همان گروه جنایتکار همیشگی: «هاشمی، خاتمی، کروبی» است. بله، جهت حفظ منافع غرب در ایران یا باید سکون مطلق برقرار باشد، یا براندازی سازماندهی شود. در این راستا، گروه یوشکا فیشر، یک گام به پیش نهاده و دو گام به پس! و در این چارچوب پاسدار اکبر، جهت ایجاد دموکراسی خواستار «رفع اشکال در اصل ولایت فقیه» شده:

«گذار به دموکراسی از طریق التزام به قانون اساسی[...] غیر ممکن است چون اصل ولایت فقیه اشکال دارد[...]»

همانطور که مشاهده می‌کنیم اربابان گنجی مخالفتی با اصل ولایت فقیه ندارند، و نظر مردم را هم در اینباره جویا نمی‌شوند، اینان می‌خواهند از «ولایت فقیه» رفع اشکال شود. در واقع هدف دوچندان کردن همان «اشکال» اصلی است. می‌دانیم که این «رفع اشکال»، فقط می‌تواند به معنای تشکیل شورای رهبری باشد. به عبارت دیگر، بجای یک ولی فقیه، یک گله ولی فقیه، مافوق سه قوة مقننه، مجریه و قضائیه قرار گیرند، و هر کدام مبلغ «اسلام خاص» خود باشند، و در نتیجه دستیابی به توافقی جهت اتخاذ هر گونه تصمیمی غیر ممکن شود و امور مملکت را اینچنین بتوان تا ابد در تعلیق کامل قرار داد. این خواست استعمار است، جهت تحکیم حاکمیت ولایت فقیه. اگر به یاد داشته باشیم، روزی که سرداراکبر در جمع دستاربندان، «کودتای صدر اسلام» را مطرح نمود، به ایجاد شورای رهبری نیز اشاره کرد. و پاسداراکبر، تلویحاّ سخنان هاشمی جنایتکار را تکرار می‌کند. لحن سخنان پاسداراکبر همان ابتذال همیشگی را دارد و گویا سخنرانی‌هایش را هنوز همان بیانیه‌نویس مفلوک ساواک می‌نویسد. پاسدار اکبر در سخنانش ولایت فقیه را نفی نمی‌کند، ولی می‌گوید این اصل «اشکال» دارد. در واقع گروه یوشکا فیشر، ‌پس از استقرار شبه «اصلاح‌طلبان»، به عنوان گروه سیاسی، خواستار «اصلاحات» در اصل ولایت است تا ملت ایران را یک گام دیگر به عقب راند. و تبلیغات جهت این نمایش مبتذل را در تورونتو، «جبهه دموکراسی خواهی» به پا کرده! همان گروه «کروبی، خاتمی، هاشمی» و فعله‌های اعزامی‌شان. بی‌جهت نیست که این مهملات در رسانه «روز» منعکس می‌شود، و پاسدار اکبر آلمان را به عنوان الگوی دموکراسی مثال می‌زند! وی در مورد «رفع اشکال از اصل ولایت» چنین گفته:

«ولی فقیه در جایگاه فائقه‌ای نشسته و عده‌ای هم در پائین نمایش اجازة هیچ حرکتی را نمی‌دهند.»

می‌بینیم که پاسداراکبر به نمایشی بودن کل حاکمیت ایران اذعان دارد! و خواستار حرکت در پائین نمایش شده! بله! جنبشی نمایشی، با رهبرانی اینچنین نخبه‌ در عرصة ابتذال، حرکتش بجز از «پائین» از هیچ جای دیگری میسر نخواهد بود! چرا که همة رهبران و هواداران این «جنبش» در پائین‌ترین ردة درک و فهم «سیاسی ـ اجتماعی» قرار دارند. پاسداراکبر، علاوه بر این، فرمان نقض قوانین «ناعادلانه» را نیز صادر کرده! به این می‌گویند حرکت در راه حماقت! به این معنا که هر ایرانی هرچه را در قوانین نمی‌پسندد «غیر عادلانه» شمرده و آنرا نقض ‌کند، ‌ گنجی می‌پندارد، ‌ همه مانند او از شدت حقوق‌خواری، «حقوقدان» هم‌ شده‌اند:

« راهی جز نقض قوانین ناعادلانه نداریم[...] باید نافرمانی مدنی را در پیش گیریم و هر قانون نادرستی را نفی کنیم»

بله از روزی که مهر پاسداراکبر و دیگر نخبگان دستگاه خاتمی به دل یوشکا فیشر و اربابان ینگه دنیائی‌اش افتاد، قباله دموکراسی را به نامش کرده‌اند، تا مانند زبان فارسی آنرا هم به ابتذال کشد! امروز، گنجی «حقوقدان» شده و «قوانین درست» را از «قوانین نادرست» تشخیص می‌دهد. و می‌پندارد تک تک مردم ایران می‌توانند مانند او و شرکایش یک‌شبه ره صد ساله طی کنند!

مسیر ترقی و تحول فعلة استعمار در ایران، معمولاً از مقام شامخ چماقداری آغاز شده، به روزی‌نامه نگاری رسیده، و سپس به رهبری جنبش‌های سیاسی ختم می‌شود! به همین دلیل نیز نماد ابتذالی چون اکبرگنجی را در همین مسیر قرار دادند. اما امروز، شرایط متفاوت است، یوشکا فیشر و شرکاء باید بدانند که بسیاری از مردم ایران آگاهند که دموکراسی با «رفع اشکال از اصل ولایت» به‌ وجود نخواهد آمد، و بسیاری از مردم ایران تفاوت «سخنان مبهم» مانند «رفع اشکال از اصل ولایت فقیه» را با موضع‌گیری‌های دقیق و روشن مانند «حذف ولایت مطلقة فقیه» از قانون اساسی می‌شناسند. امروز ملت ایران آگاه است که «جدائی دین از دولت» کفایت نخواهد کرد، و می‌باید به طور کامل بر نظارت دینی بر قوانین مدنی نقطة پایان گذاشت، و بر اعمال قوانین توحش دینی پایان داد. و امروز ملت ایران آگاه است که در چارچوب دمکراسی، دین رسمی و دولتی می‌باید از میان برداشته شود. و با تمامی ادیان و تمایلات دینی، به یکسان در جامعه برخورد شود؛ این برخورد مسلماً شامل تمامی ادیان غیرابراهیمی نیز خواهد شد، که می‌باید هر یک به «رسمیت» شناخته شود. و در عمل، شاید اینهمه نیز کفایت پایه‌ریزی یک دموکراسی را، صرفاً در مقولة برخورد با دین نکند! اشکال قانون اساسی ایران،‌ حتی با حذف اصل ولایت نیز برطرف نخواهد شد. فعلة یوشکا فیشر، اینبار جهت فریفتن ملت ایران، به مطالعات عمیق‌تری نیاز دارند!



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت