شنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۷



نعلین «اساسی»!

...
«اگر مردم به صورت همگانی وارد صحنه شوند به اهداف خود خواهند رسید.»
منبع: ایسنا، مورخ شنبه 14 دی‌ماه 1387، سخنرانی اکبر رفسنجانی در گیلان.

مخالفان حکومت اسلامی الزاماً طرفدار دمکراسی نیستند. ما از همة مخالفان حکومت اسلامی که استقرار یک حاکمیت دمکراتیک را در ایران مد نظر دارند، می‌خواهیم از هرگونه تجمع و تظاهرات، حتی شرکت در تظاهرات مجاز خودداری کنند. جیره‌خواران آمریکا در داخل و خارج مرزها با همکاری صمیمانة نیروهای انتظامی جهت سازمان دادن به یک براندازی نوین، آشکارا مردم را به شورش فرا می‌خوانند. اینان با سرکوب تشکل‌های موازی، از قبیل کانون دفاع از حقوق بشر اسلامی یا تعطیل کارگزاران، رسانة وابسته به گروه رفسنجانی و جنجال پیرامون خطرات جانی برای عبادی تلاش می‌کنند، محافلی را که سه دهه، تحت نظارت استعمار در چپاول و سرکوب ما ملت شرکت داشته‌اند، به عنوان مخالفان حکومت اسلامی، و در نتیجه «طرفداران دمکراسی» معرفی کنند! حال آنکه نظرات شیرین عبادی، محمد خاتمی، اکبر رفسنجانی و عبدالله نوری و گروه کارگزاران هیچ ارتباطی با دمکراسی ندارد.

پروپاگاند غرب سعی دارد همانطور که 30 سال پیش، با تکیه بر نارضایتی وسیع مردم و تمرکز بر یک نقطه ـ نقطة نفرت از شخص شاه ـ یک دستاربند جیره‌خوار انگلستان را آزادیخواه و مدافع حقوق بشر معرفی کرد، امروز هم از طریق تمرکز مردم بر نفرت از خامنه‌ای مردم را به خیابان کشانده در پس پردة جنجال خیابانی، کودتای دیگری را سازمان دهد. تهاجم به دفترودستک شیرین عبادی، تعطیل رسانة کارگزاران از یکسو، و تظاهرات روزانة بوزینه‌گان مؤنث و مذکر کفن پوش برای مزدوران اسرائیل، که با همکاری دولت پوشالی مصر غیرنظامیان غزه را به سپر دفاعی خود تبدیل کرده‌اند از سوی دیگر، دو روی سکة سیاست استعمار در ایران است.

در راستای همین سیاست مخالفت کاذب با حکومت اسلامی، اکبر بهرمانی نیز رسماً بر علیه علی خامنه‌ای قیام کرده، مردم را به شورش فرا می‌خواند. به گزارش ایسنا مورخ 14دی‌ماه سالجاری، امروز اکبر رفسنجانی در گیلان ضمن دیدار با اعضای انجمن اسلامی دانشگاه این استان، پس از برنامة روضه و زوزة مرسوم، ناگهان ویژگی‌های نوینی در اسلام کشف کرده که بر اساس آن، «اجبار» مطرود شناخته می‌شود، و هیچکس نمی‌تواند مردم را در تعیین سرنوشت خود در تنگنا قراردهد. به گفتة سردار اکبر، نظارت مردم بر حکومت جدی است، و لازم است مردم به خیابان‌ها بیایند! بله! از این مطالب نوین که مسلماً طی آخرین عملیات نبش قبر توسط فعلة فاشیسم به دست آمده نتیجه می‌گیریم که طی سه دهة اخیر حاکمیت کشورمان «اسلامی» نبوده، مردم بر حکومت نظارت داشته‌اند، البته نظارت‌شان چندان «جدی» نبوده. و همین مردم اگر مطالباتی دارند، بجای اینکه مطالبات خود را از مجرای قانونی مطرح کنند باید تظاهرات به راه بیاندازند، تا اربابان اکبر بهرمانی، مانند سه دهة پیش به اهداف خود برسند، و یک کودتای ننگین را در پس پردة آشوب‌های خیابانی سازمان دهند و آنرا انقلاب شکوهمند بخوانند.

نتیجة دیگری که از این مهملات می‌توان گرفت این است که طی دوران «سازندگی»، زمانیکه شعار موهن «مخالف هاشمی، دشمن پیغمبر است» وقوقیه‌های جمعه را هر هفته همراهی می‌کرد، گویا اصلاً هیچ «اجباری» در کار نبوده! همچنین می‌توان نتیجه گرفت که طی دوران پرافتخار اصلاحات دروغین، زمانیکه نویسنده و فعال سیاسی سر می‌بریدند نیز هیچ اجباری در کار نیامده بود. در واقع فروهرها، پوینده‌ها و مختاری‌ها سرشان را با کمال میل خم ‌کردند، تا توسط دژخیمان ساواک گوش تا گوش بریده شود. و مسلماً،‌ طبق «استنادات قرآنی»، که بسیار «مستند» هم هست، و امروز طبق اظهارات اکبر بهرمانی، با «اصول علمی» جامعه شناسی هم تطبیق یافته‌، همة قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای، زمانیکه سرشان بریده می‌شد زمزمه می‌کردند: «سر که نه در راه عزیزان بود، بارگرانی است کشیدن به دوش!» یا می‌گفتند: «ببرید سر ناقابل ما را، که هیچ اجباری در کار نیست.» بله اگر آنزمان، فلاحیان، دری‌نجف‌آبادی و پورمحمدی و شرکاء آخرین سخنان قربانیان را برای ما نقل نکردند، برای این بود که سعید امامی هنوز جام زهرمار سر نکشیده بود، و ممکن بود این اظهارات علمی و مستند را تکذیب کند. و مردم متوجه شوند که در قتل پروانه و داریوش فروهر «اجبار» در کار بوده، یا محافل دین پرور غرب در کودتای ناکام 18 تیر دست داشتند ولی نتوانستند شورش را به کودتا تبدیل کنند، و ... و جالب اینجاست که اکبر بهرمانی خواهان حضور مردم در خیابان‌ها شده تا شورش و طغیان نشود! در واقع براساس منطق بلاهت فعلة فاشیسم برای جلوگیری از شورش لازم است مردم «واقعاً» شورش کنند! البته اکبر بهرمانی این اصول جامعه شناسانه را از «استنادات قرآن» استخراج کرده، و می‌دانیم که در این کتاب «همه چیز» می‌توان یافت:

«اجبار در اصل دین اسلام مطرود است، در انقلاب اسلامی نیز کسی نمی‌تواند مردم را در تعیین سرنوشت خویش در تنگنا قرار دهد [...] ساختار نظام حتی در انتخاب رهبری نیز بر اساس ارادة مردم است [...] ثابت شده است که هر وقت مردم در رسیدن به اهداف خویش به صورت همگانی وارد صحنه شده‌اند، به اهداف خود رسیده‌اند [...] براساس استنادات قرآنی و اصول علمی جامعه شناسان، هر انسان و جامعه‌ای در معرض طغیان است و نظارت مردمی مهمترین عامل مهار طغیان‌ها است.»

بله! «اصل دین‌اسلام» با اجبار مخالف است، ولی «فرع» همین دین، به گواه تاریخ معاصر هیچ مشکلی با سرکوب همه جانبة مردم نداشته و ندارد. این ترهات عوامفریبانه با کد خبر 8710 ـ 09083 در سایت خبری ایسنا منتشر شده، و نظارت دمکراتیک مردم بر حاکمیت را در ترادف با تظاهرات خیابانی قرار می‌دهد و با زبان بی‌زبانی همگان را به شورش فرا می‌خواند. ایراد چنین مهملاتی نشان می‌دهد که اربابان حکومت اسلامی تا چه حد به افلاس افتاده‌اند! چرا که 4 روز پیش از کشفیات نوین آخوند رفسنجانی،‌ شیخ عبدالله نوری که معرف حضور هم‌میهنان است، خواهان «تغییر در قانون اساسی» و «رفع ابهام» از آن شده بودند.

البته ما هم پیشتر گفته بودیم که در قانون اساسی ایران ابهام وجود دارد ولی همواره تأکید کرده‌ایم که این ابهام ناشی از انسان‌ستیزی دین اسلام است که ذاتاً با منطق انسانی و حقوق مدنی دمکراتیک در تضاد قرار می‌گیرد. حال می‌باید دید تغییرات پیشنهادی شیخ عبدالله نوری با تغییرات پیشنهادی ما هم‌سوئی دارد یا خیر؟ برای پاسخ به این پرسش بهتر است ببینیم پیشنهاد شیخ نوری چیست؟

روز دهم دی‌ماه سالجاری، سایتی به نام «خردادنامه» آغاز به کار کرد که در آن سخنان عبدالله‌ نوری پیرامون تغییرات کذا منتشر شده. در این سخنان که برای جمعی از اعضای کانون صنفی و سازمان معلمان ایران ایراد شده آنچه به چشم می‌خورد جز ابهام نیست! آخوند نوری یک قصة مفصل برای مخاطبین نقل کرده تا به مداحی شیخ مهدی بازرگان، یعنی مهرة اصلی طرح برژینسکی در ایران بپردازد. به یاد داریم که شیخ بازرگان در دوران «سازندگی» اکبر بهرمانی راهی اروپا شده بود و ما را به بازگشت به ایران تشویق می‌کرد، چرا که به زعم شیخ مهدی اوضاع خیلی خوب بود! البته در اینکه اوضاع خیلی خوب بود تردیدی نداریم؛ ولی نه برای ایرانیان! در هر حال جناب نوری فرموده‌اند، تغییر قانون اساسی باید به رأی مردم گذاشته شود.

ولی تغییر مطلوب ایشان، در واقع کسب مشروعیت برای همین حکومت اسلامی است. ایشان کاری با حقوقدانان ندارند. عبدالله نوری هم مانند سردار اکبر، می‌خواهد «مردم به صحنه بیایند» و برای «تغییر در قانون اساسی» در یک رفراندوم شرکت کنند، و به «نظرات خودشان» رأی دهند. این نخستین بار است که کسی «مردم» را «حقوقدان» به شمار می‌آورد و از آنان می‌خواهد به نظرات خویش رأی دهند! اگر نظر مردم بازگشت به دوران صفویه باشد، چه؟ اگر نظر مردم بازگشت به دوران هخامنشی باشد چه؟ اگر نظر مردم قتل‌عام ملایان یا محو اسرائیل از صحنة روزگار باشد، چه باید کرد؟ مسلماً عبدالله نوری و شرکاء پاسخی برای پرسش‌های فوق نخواهند داشت. چرا که هدف اینان عوامفریبی جهت بازگشت به نقطة شروع حکومت اسلامی است. بازگشت به دوره‌ای که مردم ذوق‌زده از رفتن شاه در این توهم دست و پا می‌زدند که آزادی و آبادی کشور با چند نعلین و دستار و پاسدار و مجاهد تضمین خواهد شد:

«در شرایطی می‌توان به تجدید نظر در قانون اساسی دست زد که همة نظرات بتواند بدون واهمه [...] مطرح شود و همة مردم بتوانند آزادانه به نظرات خود رأی دهند.»


این است «رفع ابهام» از قانون اساسی جمکران در ویراست مطلوب آخوند عبدالله نوری: کشاندن مردم به پای صندوق‌های «تجدید نظر» در قانون اساسی! تجدید نظری که هدف اصلی آن اصل پنجم در مورد «ولایت فقیه» است، و فراتر از آن نخواهد رفت. به عبارت دیگر نظرات مردم می‌باید از سوی نظام رسانه‌ای و سانسور شدة دولتی به گونه‌ای «مطرح» شود که چارچوب توحش اسلام و حکومت آخوندی و پاسداری کاملاً دست نخورده باقی بماند. چرا که طبق اصل 12 قانون اساسی جمکران، در ایران یک دین رسمی وجود دارد که «تاابد» غیرقابل تغییر باقی می‌ماند، و طبق اصل 17، مبداء تاریخ ایران نیز «هجرت» پیامبر اسلام خواهد بود:

اصل 12 ـ دین رسمی ایران، اسلام و مذهب جعفری شیعة اثنی عشری است و این اصل الی‌الابد غیرقابل تغییر است.
اصل 17 ـ مبداء تاریخ رسمی کشور هجرت پیامبر اسلام[...] است و ...

و این قانون اساسی، تا زمانیکه اسلامی باقی بماند، در تضاد کامل با تاریخ ملت ایران و در تقابل با الهامات انسان‌محور متفکران، هنرمندان، فلاسفه، و ... و خلاصه در تضاد با فرهنگ ایران قرار خواهد گرفت. برای روشن شدن ذهن علیل فعلة فاشیسم این توضیح لازم است که قانون اساسی ملت ایران در چارچوب هیچیک از ادیان الهی نمی‌تواند محدود بماند. از یکسو، تاریخ امپراطوری ایران نه با دین زرتشت، که با پادشاهی کوروش هخامنشی آغاز شده، و از سوی دیگر، تقدم تاریخی موجودیت اقوام ایرانی بر دین زرتشت نیز به اثبات رسیده. در نتیجه دین زرتشت هم نمی‌تواند به ابزار سرکوب ما ملت تبدیل شود.

موجودیت اقوام ایرانی به آتش و روشنائی پیوند خورده. به آتش نخستین در اسطورة هوشنگ، به برآمدن خورشید از دل تیرة شب یلدا، به آتش چهارشنبة سرخ و به آتشی که سیاوش از آن سرفراز برون آمد.

آن آتشی که در دل ما شعله می‌کشد
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود ...


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

جمعه، دی ۱۳، ۱۳۸۷



لیبرال ـ مؤمن!


...
در پی تضعیف نانخورهای اسرائیل در نوار غزه، و ترک خوردن «هلال نکبت و ادبار شیعه» که آمریکا با خون‌دل آن را ساخته و پرداخته بود، حکومت مفلوک اسلامی تمام تلاش خود را به کار گرفته تا دارودستة ابودلقک بهرمانی را به عنوان «لیبرال ـ دمکرات» و حتی «مارکسیست» به شوت‌وپرت‌ها حقنه کند. باشد که از اینراه تداوم نکبت اسلامی در ایران تضمین شود. از اینرو، در تاریخ 12 دی‌ماه‌سالجاری،‌ حنازرچوبه، شیپور سازمان سیا و ارگان رسمی حکومت جمکران، در مطلبی با کدخبر 286449 تحت عنوان: «چرا کارگزاران توقیف شد!» ضمن جدا کردن حساب اکبربهرمانی از کارگزاران سازندگی، این محفل را به «لیبرال ـ دمکراسی»، آمریکا و «مارکسیسم» پیوند زده!

در راستای سیاست تقسیم به دو گروه کاذب، اکبر بهرمانی و گروه کارگزاران در ظاهر دو موضع متخالف اتخاذ کرده‌اند. به همین دلیل به موازات موضع‌گیری ظاهری کارگزاران بر ضد جنبش حماس ـ این جنبش ریشه در مصر دارد و در سال 2007، با حمایت اسرائیل و اروپا از طریق کودتا در نوار غزه قدرت را به دست گرفت ـ سازمان تبلیغات اسلامی برای اکبر بهرمانی یک وق‌وقیة مرغوب در باب عاشورا و در ستایش از حماس تدوین کرده تا پیوند مستقیم کارگزاران و اکبر بهرمانی را در پس پردة جنجال پنهان دارد. چرا که اینروزها بازار «لیبرال ـ دمکراسی» و «مارکسیسم»، البته فقط در شعار بسیار گرم و داغ است. ولی در عالم واقعیت جز این است، و به مصداق «زمین شوره، سنبل برنیارد»، از نکبت و ادبار «کارگزاران حسینی» هرگز «لیبرال ـ ‌دمکراسی» و یا «مارکسیسم» بر نخواهد خاست. اما وقتی پای منافع آنگلوساکسون‌ها در میان باشد، غیرممکن هم ممکن می‌شود و همانطورکه تاج زاده ‌گفته، پادشاهی سوئد هم می‌تواند جمهوری شود!

پس بازگردیم به پروپاگاند حنازرچوبه برای کارگزاران سازندگی. این پروپاگاند بر شیوة «تکرار برای تقویت» استوار شده. در این شیوه، به بهانة نکوهش از یک موضوع مورد قبول‌ مخالفان، آنرا تکرار می‌کنند تا بتوانند حین تکرار، به «تحریف» آن پرداخته و همزمان با «تخریب مخالفان» به صفوف آنان «نفوذ» کنند.

پس از توقیف روزنامة کارگزاران، حنازرچوبه، از یکسو، مواضع رسانة دارودستة بهرمانی را منطبق با نگرش مخالفین به مسائل روز جلوه می‌دهد، و از سوی دیگر، مزورانه چنین نگرشی را آمریکائی معرفی کرده می‌گوید، حاکمیت آمریکا در برابر مسائل فوق واکنشی مشابه مخالفان حکومت اسلامی دارد! به این ترتیب مخاطب شوت‌وپرت فراموش می‌کند که حکومت پوشالی جمکران خود بازتابی است واقعی از نگرش آمریکا به مسائل منطقه، و اینکه، نگرش فوق هیچ ارتباطی با منطق و تعادل و هنجار دمکراتیک نمی‌تواند داشته باشد.

روشن‌تر بگوئیم، اگر کسی مطلب حنازرچوبه را بخواند با توجه به نفرت عمیقی که حکومت اسلامی در دل مردم ایجاد کرده، به همسوئی آشکار خود با مواضع کارگزاران پی می‌برد و فراموش می‌کند که آمریکا برای استقرار حکومت‌های مشابه حکومت جمکران علاوه بر تهاجم نظامی به افغانستان، فقط چهارده لشکر در عراق متمرکز کرده و از پشتیبانی بی‌قید و شرط سپاه پاسداران در عراق و افغانستان نیز برخودار است.

خلاصة مطلب با مطالعة مقالة حنازرچوبه، متوجه می‌شویم که مواضع کارگزاران از بسیاری جهات به مواضع وبلاگ ناهید رکسان و دیگر طرفداران دمکراسی نزدیک است! با یک تفاوت عمده که معمولاً از چشم خواننده پنهان می‌ماند. و آن اینکه ما برای استقرار دمکراسی در ایران با هرگونه براندازی مخالف‌ایم، و اینکه هیچ ارتباطی را با محافل و بنیادهای مدافع فاشیسم در غرب نمی‌پذیریم، از جمله فریدام هاوس، اینترپرایز و ... و آکادمی‌های غرب. چرا که نیک می‌دانیم آکادمی‌های کذا همگی در خدمت منافع استعماری قرار دارند. ولی حنازرچوبه به ما می‌گوید، رسانة کارگزاران در تاریخ 28 اردیبهشت‌ماه سالجاری از یک دانشجو به نام «رشید. الف» مقاله‌ای منتشر کرده. این دانشجو به گفتة حنازرچوبه پیشتر به جرم اغتشاش در دانشگاه دو ترم نیز از تحصیل محروم شده بود. همین فرد در سال 1385 در وبلاگ خود طرح براندازی نظام را هم ارائه کرده! حنازرچوبه این فرد را «لیبرال» می‌خواند و می‌گوید او با تشکلی متعلق به دختر «دیک‌چنی» در دوبی مرتبط است! اینجاست که اگر حواس‌مان جمع باشد متوجه خواهیم شد که دانشجوی مذکور مانند پاسدار اکبر یک آشوب طلب مفلوک بیش نیست، و هیچ ارتباطی با لیبرالیسم نمی‌تواند داشته باشد، دانشجوی کذا بزی است از گلة «مخالفان خودی»!

اگر مدیر مسئول حنازرچوبه قیاس به نفس کرده، ما ابله نیستیم. در مملکتی که مترجم اعلامیة جهانی حقوق بشر را می‌ربایند و به قتل می‌رسانند، یک دانشجوی مافنگی نمی‌تواند روی وبلاگش طرح براندازی نظام «مقدس» را ارائه کند، و در دانشگاه اغتشاش به راه اندازد و در برابر چنین «اقداماتی» فقط دو ترم از تحصیل محروم شود! حماقت سردمداران حکومت و تبلیغات‌چی‌های نظام «مقدس» واقعاً از حد متعارف فراتر رفته، اینان می‌پندارند در دوران شیرین انتشار نامة دست‌ساز «رشیدی مطلق» به سر می‌برند و امروز با توسل به همان شیوه‌ها می‌توان، پس از گذشت سه دهه، نتیجه‌ای یکسان از پروپاگاند و آشوب ‌به دست آورد.

بله دانشجوی به اصطلاح «لیبرال» ما در وبلاگ‌اش، که برخلاف صدها وبلاگ مردم عادی اصلاً فیلتر نمی‌شود، تا مثل سایت روزآن‌لاین و گویانیوز همه به آن دسترسی داشته باشند، زمانیکه طرح براندازی نظام مقدس را ارائه کرده در واقع بند را آب داده و نوشته:

«هرگونه مبارزه و حرکت اوپوزیسیون بدون حمایت و ایفای نقش دولت ایالات متحد بی‌نتیجه خواهد بود[...]»

به این ترتیب «رشید.الف» که خود را به غلط «لیبرال» معرفی کرده، آشکارا ایالات متحد را نیز طرفدار لیبرالیسم و آزادی در کشورمان وانمود می‌کند. وجه مشترک «رشید.الف» و رهبر فرزانه و دیگر سردمداران حکومت نعلین در همینجا آشکار می‌شود! چون فعلة فاشیسم و به ویژه «رهبرفرزانه» اصرار فراوان دارند، آمریکا را مدافع لیبرال دمکراسی و حقوق بشر معرفی کنند! البته رسوائی «رشید.الف» و همسوئی وی با سازمان تبلیغات اسلامی به این مختصر ختم نمی‌شود.

رشیدکذا، لاف فراوان می‌زند که مارکسیست هم بوده! و اطرافیان‌اش در خانواده همه «چپ» بوده‌اند. خلاصه بگوئیم در خانة رشیدخان کذا «وحدت کلمه» حاکم بوده. ولی این مارکسیست دلسوخته به گفتة خویش، از طریق ارتباط با دارودستة دوم خردادی‌ها و آشنائی با محمد مصدق و مطالعة «تزهای» عبدالکریم سروش، به یک لیبرال دمکرات آنهم از نوع پدرسوخته تبدیل می‌شود. چرا که محمد مصدق خادم وفادار استعمار انگلستان بود، و دارودستة خاتمی و عبدالکریم سروش کوچک‌ترین ارتباطی با لیبرال دمکراسی نداشته و ندارند. پیشتر سخنرانی‌های سروش و خاتمی و شرکاء را به تفصیل بررسی کرده‌ایم. این حضرات علیرغم ظاهرسازی‌های فراوان همگی سر در آخور فاشیسم ساخته و پرداختة مکتب فرانکفورت دارند، و با تکیه بر «دین عقلانی» آب به آسیاب فاشیسم بین‌الملل در ایران می‌ریزند. درست مثل همین «رشید. الف» خودمان که لیبرالی «مؤمن» است!

ولی همین رشید «مؤمن»، علیرغم چنین گزافه‌گوئی‌ها، کودتای 22 بهمن را همچنان «انقلاب» می‌نامد تا بتواند خود را ضدانقلاب معرفی کند! چون این مدعی لیبرالیسم فراموش کرده که 31 ‌سال پیش،‌ تقریبا همزمان با انتشار نامة مضحک «رشیدی مطلق» در رسانة مسعودی‌ها، ژنرال هویزر هم وارد تهران شد تا کودتا را سازمان دهد. در واقع این «رشید.الف» ناشیانه می‌کوشد از طریق طبل زدن برای لیبرالیسم فرضی آمریکا، نقش آمریکا در «انقلاب» کذا را پنهان داشته، با ضدانقلاب خواندن خویش، انقلاب کمونیستی و کودتای سازمان ناتو را در ترادف با یکدیگر قراردهد و از این راه برای کودتای ننگین 22 بهمن کسب وجهه کند‌:

«من به معنای واقعی کلمه ضد‌انقلاب‌ام. چه اسلامی، چه کمونیستی، چه هر چیز دیگر! من اصلاً ضدانقلاب‌تر از خودم سراغ ندارم!»


همانقدر که کودتای 22 بهمن انقلاب است، رشیدالف هم لیبرال می‌تواند باشد. و به همین دلیل است که دانشجوی مذکور به اوپوزیسیون توصیه می‌کند دل آمریکا را به دست آورد تا بتواند با برخورداری از کمک و حمایت آمریکا با حکومت اسلامی که ساخته و پرداختة همین آمریکاست «مقابله» کند:‌

«رهبران اوپوزیسیون هر طرحی که برای براندازی جمهوری اسلامی دارند اگر به نقش و موقعیت دولت آمریکا توجه نکنند فقط آب در هاون می‌کوبند.»

با در نظر گرفتن همین خطوط نوین در سیاست داخلی جمکران است که پی‌ می‌بریم چرا در وق‌وقیة امروز که توسط اکبر بهرمانی اجرا شد، و به زوزه و روضه و ریختن اشک تمساح برای فلسطینی‌ها اختصاص یافته بود، سید مهدی خاموشی در مورد نقش آمریکا در جنگ غزه اینچنین خفقان گرفته بود. حتماً اسرائیل اینبار بدون موافقت و حمایت آمریکا تهاجم نظامی به غزه را آغاز کرده چون مانند حکومت اسلامی مستقل شده! بله، اگر همه چیز طبق برنامة پوکویاما در سازمان مفلوک پیش رود رشیدالف‌ها هم‌صدا برایمان زوزة «در بهار آزادی، جای آمریکا خالی» سر خواهند داد.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

پنجشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۷



هفت کوتوله و «مبارزات»!
...

«مارکس هم ادعای نبوت می‌کرد و کتاب سرمایه‌اش قول خدا بود که شوروی و بلوک شرق را تا به آنجا کشید [...] لیبرال دمکراسی آمریکا که ظرفیت پرورش بوش و قتل عام عراقی‌‌ها را دارد چه؟ صد برابر تناقضات [...] قرآن در همین نظام‌ها [است]»

این پیام را سایت زمانه در مورد مقالة پوچ دانشمند فرهیخته پاسدار اکبر گنجی منتشر کرده. پاسدار اکبر در این مقاله به بحث علمی و فلسفی عمیق با آخوند کدیور مشغول است و ادعا می‌کند که قرآن دین را دنباله‌رو مدرنیته نمی‌بیند: «در قرآن و سنت نبوی [...] هیچ مجوزی برای تابع کردن دین به مدرنیته وجود ندارد[...]» البته پاسدار اکبر حق دارد، قرآن دین را پیرو حقوق بشر، مدرنیته و مارکسیسم هم نمی‌بیند، چون آن زمان نه مارکسیسم وجود داشته، نه مدرنیته!

نخستین روز سال 2009 را با یک گفتگوی منطقی آغاز می‌کنیم، چرا که در پی مخالفت اجباری اسرائیل با آتش بس موقت در غزه، روزگار بر منطق‌ستیزان یا همان جیره‌خواران سنتی آنگلوساکسون‌ها در ایران سخت خواهد گرفت. به همین دلیل حضرات به دو گروه کاذب تقسیم شده‌اند. «اصولگرا» و «اصلاح‌طلب!» هریک از دو گروه مذکور به نوبة خود به دو گروه کاذب دیگر تقسیم شده: «تندرو» و «میانه‌رو». و البته نقش نیروی انتظامی یا همان سگ‌های هار جمکران را نمی‌باید نادیده گرفت. چه اینان نقش اصلی در قانون شکنی و برپائی آشوب را ایفا می‌کنند. ویژگی فعالیت استعماری این گروه‌ها «قانون‌شکنی» است. یک «گروه» به صورت غیرقانونی به اماکن عمومی و یا دفاتر خصوصی حمله می‌کند و کسی که مورد تهاجم قرار گرفته بجای توسل به قانون، یا سکوت می‌کند تا جنجال رسانه‌ای به راه افتد، یا با تهاجم به قانون شکنان، در صدد انتقامجوئی برمی‌آید تا دامنة قانون شکنی گسترش یابد.

از گروه عبادی و سگ‌های‌هار آغاز می‌کنیم، که طرح جدید اربابان خود را با تعطیلی کانون حقوق بشر اسلامی آغاز کردند. شیرین عبادی که ادعا می‌کند حقوق‌دان است باید منطقاً از نیروی انتظامی به دادستانی شکایت کند. البته درصورتیکه، بر اساس ادعاهای شخص وی، اقدام نیروی انتظامی غیرقانونی بوده باشد. ولی شاهدیم که عبادی بجای مراجعه به مراجع قانونی دست به جنجال و هیاهو زده. از سوی دیگر از آنجا که شیرین عبادی، از طریق جنجال پیرامون کانون کذا که یکی ‌از تشکل‌های موازی حکومت اسلامی است، نتوانست کاری از پیش ببرد، اینبار عملة ساواک به دفتر وکالت وی حمله کرده‌اند. فیگارو، و به ویژه روزنامة اسلام نواز لوموند، متعلق به گروه «لاگاردر» در باب این حمله هیاهو به راه انداخته‌اند.

سایت لوموند، ‌مورخ 31 دسامبر 2008، علاوه بر شیون و زاری برای عبادی، از طریق شایعه پراکنی به بازارگرمی برای «برنارهانری لوی» پرداخته، می‌گوید یک تروریست اسلام گرا که در فوریة 2008 در بلژیک دستگیر شده، «شاید» قصد ترور هانری لوی را داشته! البته مشخص نیست چرا یک تروریست اسلامگرا که نانخور سازمان سیا است برنامة ترور هانری لوی، فیلسوف کبیر و شیفتة ارتش ناتو را داشته و مشخص نیست که روزنامة لوموند از کی تا بحال با تکیه بر حدس و گمان و «شاید» و غیره در ذهن تروریست‌های «فرضی» نفوذ کرده، از نیات آن‌ها مطلع می‌شود! در هر حال بهتر است اهالی لوموند برای گرم نگاهداشتن تنور محفل «پنج‌تن پنتاگون» یا روشنفکران رسانه‌ای که وظیفه‌‌شان «توجیه» سیاست دولت فرانسه یا انتقاد از آن در چارچوب سیاست‌های پنتاگون است، به ابزار دیگری متوسل شوند. بگذریم و بازگردیم به تهاجم به دفتر شیرین عبادی.

هنوز معلوم نیست که عبادی باز هم از مراجعه به قانون خودداری خواهد کرد یا نه؟ ولی می‌دانیم که محمد ملکی، آشوب‌طلب معروف بازار تهران در سایت «عصر نو» به عبادی توصیه کرده قانون شکنی را با قانون شکنی پاسخ دهد! ‌آنهم از طریق اعضای شورای ملی صلح! می‌بینیم که شورای کذا در واقع هیچ ارتباطی با صلح ندارد. ملکی در یک نامة سرگشاده به عبادی می‌نویسد، در مقابل این عمل غیرقانونی باید واکنش نشان داد. واکنش پیشنهادی ملکی این است که اعضای شورای ملی صلح نیز با تکیه بر منطق توحش ابراهیمی یا همان، «چشم در مقابل چشم» دست به قانون شکنی بزنند:

«پیشنهاد کردم از اعضای شورای ملی صلح بخواهید با مراجعه به دفتر و تجمع و شکستن مهر و موم غیرقانونی وارد آنجا شوند و جز با اخراج یا دستگیری و ضرب و شتم از آنجا خارج نشوند تا دنیا بداند [...] اگر [...] نایستید [...] حتی به خانة شما [...] هجوم خواهند برد[...] چرا برای دفاع از حقوق خود مقاومت صلح جویانه نمی‌کنید؟[...]‌»


شاهدیم که در ذهن علیل آشوب‌طلبان، قانون شکنی «مقاومت صلح جویانه» خوانده می‌شود. این ابداعات از گنجینة ادبیات صلح جویانة «دین» استخراج شده که سایت آخوند پرور زمانه در گسترش «مفاهیم» آن تخصص دارد. امروز با مطالعة مطلب آخوندی و تقدس پرور و شیوای عباس معروفی به نقل از شیخ مهدی جامی، می‌توان دریافت که روزنامه نگار، مانند آخوند «خرقه» دارد و کشور ایران هم «قبله» است. و به این ترتیب است که قلم به مزدها زبان ابتذال دین پروری را گسترش می‌دهند. امروز در گویانیوز، مطلبی از «اشپیگل» منتشر شده بود که حکایت از پشتیبانی غرب از استقرار حکومت اسلامی در ایران داشت. طبق تحلیل و تفسیر رسانة کذا، خمینی با همراهی روشنفکران، چپ‌ها و «یاری غرب» موفق شد نخستین «حکومت‌الله» را در جهان بر پا کند و امروز همة اینها در پی «جبران» برآمده‌اند. البته در این مطلب کوچک‌ترین اشاره‌ای به کودتای ناتو در 22 بهمن نشده. چرا که اجماع جهانی همچنان بر «انقلاب» است.

ولی به قوم مش‌قاسم دروغ‌ چرا؟ غرب به هیچ عنوان قصد جبران ندارد، قصد براندازی و تحمیل یک فاجعة وسیع‌تر را دارد. ولی اینکه اشپیگل هم مانند سپیدبرفی، تکه سیب زهرآلود از دهانش بیرون پریده و به حمایت غرب از براندازی سلطنت پهلوی اشاره کرده، نشان از شکست فضای تبلیغاتی سه دهة اخیر دارد که بر اساس آن غرب تا آخرین لحظه از شاه پشتیبانی کرد، ولی از «انقلاب» شکست خورد‍! با این وجود، این ترهات هنوز تحت عنوان واقعیت‌های «تاریخی» در سایت زمانه خودنمائی می‌کند، البته به قلم شیوای سیدابراهیم نبوی، معاون سیاسی وزارت کشور گورکن‌ها. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به دو گروه اصولگرایان کاذب که در پی شکست طرح آتش بس موقت برای تدوام جنگ در فلسطین، مثل خر در گل گیر کرده، و ناچار به جمع‌آوری بوزینه‌های کفن‌پوش حکومت اسلامی از خیابان‌ها شده‌اند.

بوزینه‌های کفن‌پوش، از طریق نقض آشکار قوانین در فرودگاه بست نشسته، یا در برابر دفتر حافظ منافع مصر در ایران زوزه می‌کشند، و یا از دیوار باغ قلهک بالا می‌روند تا ارواح شکم‌شان به تهاجم اسرائیل به نوار غزه اعتراض کرده باشند! این گروه پس‌ماندة همان «دانشجویان پیرو خط امام» است که دیگر میدانی برای عربده‌جوئی ندارد. و می‌بینیم که نیروهای انتظامی جمکران هیچ مزاحمتی برای جیره‌خواران استعمار و اوباش و سینه‌زنان حسینی ایجاد نمی‌کنند، و دست اینان را برای لات‌بازی و عربده‌جوئی در سطح جامعه کاملاً باز گذاشته‌اند. البته رهبر فرزانه هم در زمرة همین گروه «مبارزان راه آمریکا» قرار دارند. ایشان بی‌خبر از تغییرات وسیع در سیاست منطقه‌ بلافاصله برای بوزینه‌های کفن پوش فتوای جهاد صادر کردند، ولی با توجه به شکست سیاست فرانسه در مورد برقراری آتش بس 48 ساعته، دیگران ناچار شدند حماقت و بلاهت ناشی از مزدوری مقام معظم را هم رفع و رجوع کنند.

به گزارش پیک ایران، مورخ اول ژانویه 2009، زاکانی یکی از نمایندگان اصولگرا در جمع بوزینه‌های کفن‌پوش در فرودگاه حضور یافته و می‌گوید، عزیزان! انقلاب ما با موشک صادر نشده! غزه امروز نیاز به کمک‌های بهداشتی و پزشکی و ... و کمک‌های انسانی دارد و ... و ترجمة سخنان ایشان چنین است: عزیزان! وقتی طرح فرانسه برای تداوم جنگ شکست خورد از دست ما نوکران حقیر چه کاری بر می‌آید؟ پس از زاکانی نوبت به سردار جهرودی می‌رسد که خطاب به بوزینگان ساواک می‌فرمایند، وقتی در لبنان جنگ شد ما خواستیم همین سیرک را به ‌اجرا در آوریم، گفتند، به این ترتیب شما مستقیماً با اسرائیل وارد جنگ خواهید شد و هر کس چنین پیامی داده باید مسئولیت آنرا هم بپذیرد. و ما هم نیرو به لبنان اعزام نکردیم!

البته ما می‌دانیم که جنگ 33 روزه جنگ جبهه‌ای «نامرئی» با ارتش ناتو بود، که حکومت اسلامی افتخار نوکری آنرا دارد. و سردار جهرودی گنده‌گوئی فرموده‌اند. در هر حال روز دوشنبه نیکولا سرکوزی، رئیس جمهور فرانسه افتان و خیزان و گریان و نالان راهی مصر، اردن و اسرائیل خواهد شد تا ببیند چگونه می‌تواند بقایای نوکران را در حماس جمع‌وجور کرده سازماندهی کند، تا مبادا آتش بحران و اسلام‌پروری و آخوندنوازی در منطقه فروکش کند.

در راستای انتشار این خبر بهجت اثر، مدیر شورای اطلاع رسانی نهاد رهبری می‌گوید، مقام معظم به بوزینه‌ها گفته‌اند همچنان اعتراض کنند، ولی با نیروهای انتظامی درگیر نشوند و به ساختمان‌ها هم حمله نکنند! پیک ایران، مورخ اول ژانوئه 2009 در خبری با کد 56380، می‌نویسد دانشجویان تجمع کننده در برابر سفارت اردن، با شنیدن پیام رهبری، زوزه‌ سردادند «ای رهبر آزاده، اطاعت، اطاعت»! و به تجمع خود پایان دادند.

ولی از نظر ما سفر نیکولاسرکوزی از هم اکنون محکوم به شکست است، چرا که هند به نیروهای هوائی خود آماده‌ باش داده و در مرز خود با پاکستان به تمرکز نیرو پرداخته. به عبارت دیگر مرکز طالبان‌پروری آنگلوساکسون‌ها در پاکستان در خطر نابودی است. و سرنوشت طالبان شیعی مسلک جمکران نمی‌تواند از پاکستان جدا بماند. مگر اینکه روسیه با پذیرش ایران به گروه شانگهای مانع از تهاجم نظامی غرب به کشورمان شود. در واقع تنها راه خروج از بن‌بست استقلال کاذبی که استعمار غرب در شعار بر ما ملت تحمیل کرده پیوستن به یک پیمان نظامی است: ناتو یا شانگهای! و البته در این میان حق انتخاب به هیچ عنوان با حکومت اسلامی نیست!

به گزارش نووستی، در تاریخ 20 شهریور سال 1387، لئونیدایواشف، رئیس آکادمی مسائل ژئوپلیتیک روسیه اعلام داشت، هدف روسیه این است که اجازة حمله به ایران را ندهد و به این منظور بهتر است مسکو عضویت ایران را در سازمان شانگهای مد نظر قرار دهد. با توجه به چنین سیاست‌های راهبردی است که می‌توان دریافت چرا داس‌الله که طی سه دهة اخیر با حکومت دست‌نشاندة سازمان سیا همکاری صمیمانه داشته، در سایت اخبار روز به دفاع از کارنامة «پرافتخار» خود در دوران پهلوی می‌پردازد و با تکرار مهملات آخوندها و دیگر فعلة فاشیسم کسانی را که خشونت را محکوم کرده‌اند در کمال بیشرمی «عافیت طلب» می‌خواند. «برادران» می‌پندارند که ملت ایران، دست به اسلحه بردن و خرابکاری در کشور، تحت نظارت سازمان سیا را «مبارزة ضدامپریالیستی» تحلیل خواهد کرد. بی‌جهت نیست که پس از سه دهه ناگهان اشپیگل به افشاگری پرداخته و نور مخالفت با نعلین را در جبین همکاران حکومت اسلامی، روشنفکرنمایان و چپ‌نمایان رویت می‌کند. و باز هم بی‌جهت نیست که تکه سیب کذا از دهان برادر فرزاد و دیگر سفیدبرفی‌های استعمار بیرون افتاده. همه برای ورود به قصر شاهزاده خیز برداشته‌ا‌ند.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ‌ اسپیس

...

چهارشنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۷



تفکر وحش!

...
به نظر می‌رسد که حکومت مفلوک و «قدرقدرت» جمکران قصد تبدیل «کارگزاران» به اوپوزیسیون خود را داشته باشد؛ امروز روزنامة کارگزاران تعطیل شد! بنابراین ما ملت موظف‌ایم کارگزاران را از مخالفان سرسخت احمدی نژاد و سیاست‌های دولت او به شمار آوریم و در «انتخابات» حتماً شرکت کنیم. و بدانیم که اگر احمدی نژاد برود بلافاصله نکبت و ادبار 30 سالة حکومت جمکران جای خود را به «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» خواهد داد. ولی اینبار بجای «اسلام علوی»، که رایحة تعفن‌اش کل منطقه را فرا گرفته، می‌باید «اسلام صفوی» داشته باشیم که از نکبت و تعفن‌اش چند سده می‌گذرد و هنوز سیدابراهیم نبوی و شرکاء تاریخ‌اش را به صورت طنزبازاری ارائه نفرموده‌اند. فعلاً پژوهشگران جمکران در باب اسلام شاه اسماعیل صفوی که از بدو تولد «نظریه‌پرداز» بوده، و پیش از سازمان سیا، اسلام را به عنوان ایدئولوژی حکومت کشف کرده، «می‌پژوهند» و فرصت ندارند از نبوغ شاه اسماعیل صفوی برای‌مان قصة «بی‌بی‌گوزک» نقل کنند.

یکی از نوابغ برخاسته از جمکران در سایت ناخداکلمب، مورخ 30 دسامبر 2008، می‌گوید نعلین‌های جمکران معتقدند که صفویان اسلام را به عنوان «ایدئولوژی حکومتی» برگزیدند! و شاه اسماعیل ایدئولوژی کذا را چنین تعریف فرمودند، «همه باید شیعه شوند و اگر کسی مخالفت کند همه را به قتل می‌رسانند.» می‌بینیم که وقتی تاج‌زاده دمکراسی را در ترادف با کودتا و هرج‌ومرج و تجزیة کشور قرار می‌دهد، در واقع از زبان شاه اسماعیل ساخته و پرداختة ناخداکلمب سخن گفته:

«عهد صفوی در زبان روحانیان حاکم، نماد قدرت سیاسی روحانیت و بدل شدن [تبدیل] تشیع به ایدئولوژی حکومت بوده است[...] شاه اسماعیل با جنگاوری و سلحشوری [...] مذهب مردم عادی را از تسنن به تشیع تغییر داد و گفت اگر رعیت حرفی بگوید[...] یک کس را زنده نمی‌گذارم[...]»


البته این شکرخوری‌ها را که حتماً به زبان ترکی اردبیلی ایراد ‌شده، اخیراً به حساب شاه اسماعیل کذا نوشته‌اند، تا نان بعضی‌ها در ینگه دنیا آجر نشود. اگر سنی‌ها به زور شمشیر شیعه شدند نادرشاه افشار در رأس ارتش صفویه از آسمان به زمین آمده بود؟ در هر حال، در پایان همین مطلب به دستاربندان تفهیم شده که آب در هاون می‌کوبند. پس بهتر است بررسی مطلب فوق را همینجا به پایان بریم که مسائلی مهم‌تر از رویاهای خام آنگلوساکسون‌ها برای تداوم حکومت طالبان شیعه وجود دارد: جنگ در نوار غزه و شکست پروژة گسترش آن به ایران!

دولت محترم اسرائیل! لطفاً 48 ساعت آتش بس بدهید تا ما بتوانیم مقداری سلاح و تجهیزات و مزدور برای کمک به نوکران ضداسرائیلی خود در نوار غزه ارسال کنیم تا جنگ همچنان دوام داشته باشد. شاید بتوانیم نوکران خود را در جمکران نیز وارد این جهاد نان و آب‌دار کرده و هشت‌ سالی بخوشی سپری کنیم. ولی دولت اسرائیل هر چند باطناً بسیار موافق بود، نتوانست با پیشنهاد «خیرخواهانة» نیکولاسرکوزی موافقت کند! چرا؟ چون اینروزها دیگر دوران عربده‌جوئی و شعار «جنگ نعمت الهی» است کارآئی ندارد. آنزمان که جنگ نعمت الهی بود و اولاف پالمة شریف فداکاری می‌کرد و هفته‌ای یکبار به تهران می‌آمد و با شعار صلح و آتش‌بس به گورکن‌ها سلاح و تجهیزات می‌فروخت تا رهبر لات‌های جهان، امام سیزدهم بگوید «بکشید ما را اسلام زنده می‌شه»، یا «اگر این جنگ 20 سال هم ادامه داشته باشد ما ایستاده‌ایم» دیگر گذشت. در نتیجه لات‌الله که در برابر دفتر حافظ منافع مصر تجمع کرده بود، راهی باغ قلهک شد تا حداقل حق و حساب خود را از برج سازان محترم دریافت کند.

بله! این تقاضاهای خیرخواهانة آتش بس کوتاه مدت فقط برای تداوم جنگ مطرح می‌شود نه برای توقف آن. و اما در پی عدم موفقیت سازمان جنایتکار ناتو برای گسترش جنگ از نوار غزه به ایران، حکومت مفلوک جمکران روزنامة کارگزاران را تعطیل کرده! کارگزاران که طی سه دهة اخیر پیرو خط حکومت بلاهت گستر امام سیزدهم بودند ناگهان از خواب غفلت برخاستند و گفتند ای دل غافل! ما با سیاست گروه حماس مخالف بودیم و نمی‌دانستیم! پس در روزی‌نامة خود نوشتند که مزدوران اسرائیل غیرنظامیان غزه را به سپر بلا تبدیل کرده‌اند. و حکومت جمکران هم بلافاصله روزنامة کذا را تعطیل کرد. همچنین سگ‌های ‌هار جمکران به تجمع صنفی معلمان در برابر مجلس حمله برده یازده تن از آن‌ها را دستگیر کردند.

به گزارش «پیک ایران»، مورخ 31 دسامبر 2008 معلمان از سراسر ایران آمده بودند تا به سکوت مجلس کذا در برابر عدم اجرای قانون مدیریت خدمات کشوری، مصوبة سال گذشته اعتراض کنند. و اینجا بود که نیروی انتظامی به یاد آورد «تجمع صنفی» در کشور ایران ممنوع است، و لازم است مردم خارج از چارچوب صنفی فعالیت کنند! درست مثل دانشجونمایانی که در برابر دفتر حافظ منافع مصر بست نشسته و «توی دهن وزارت امورخارجه می‌زنند» و خودشان سیاست خارجی تعیین می‌کنند! کسی هم اصلاً نه مزاحم‌ اینان می‌شود، نه برای نعلین‌هائی که «دیانت‌شان عین سیاست‌شان» است گرفتاری درست می‌‌کند. نیروی انتظامی جمکران با فعلة فاشیسم کاری ندارد از خودشان است، ولی تجمع صنفی را بر نمی‌تابد. چون اصناف حق ندارند به امور خود بپردازند باید مانند دانشجونمایان و طلاب به اموری دخالت کنند که خارج از چارچوب صنفی‌شان قرار می‌گیرد.

فقط به این ترتیب است که هرج‌ومرج لازم برای تأمین منافع استعمار فراهم می‌آید. خروج رسانة کارگزاران از خط سیاسی آشوب و هرج‌ومرج نیز خوشایند حکومت نیست. همة رسانه‌ها باید جو شور و هیجان و تحریک احساسات مردم را در دستورکار خود قرار دهند تا صدای منطقی شنیده نشود، و داش صفار هرندی بتوانند فرامین اربابان حکومت اسلامی را به گوش مردم برسانند:

«خواستة مردم همة کشورهای اسلامی محو اسرائیل از صحنة روزگار است [...] [در ایران] آرمان‌های مردم همان آرمان‌های حکومت است [...] مدل ایران [...] می‌تواند مدل شایسته‌ای برای جهان امروز باشد[...] من فکر می‌کنم ملت‌های آزاده [...] حسرت داشتن چنین وضعیتی برای کشورشان را می‌خورند [...]»

منبع: پیک‌ایران مورخ 31 دسامبر سال‌جاری.

چه خوب! داش صفار «فکر» هم می‌کنند! تا امروز می‌پنداشتیم رفتار جانوران وحشی غریزی است! و براساس همین برخورد غریزی، مجلس جمکران بجای رسیدگی به مطالبات صنفی معلمان، به بهانة دفاع از مردم فلسطین طرحی را تصویب کرد که راه برای واردات کالای بنجل از چین هموارتر شود! چرا که کالاهای کذا با سرمایة آمریکائی تولید می‌شود. به عبارت دیگر شرکت‌هائی که با سرمایة غیرآمریکائی تولید می‌کنند، حامی اسرائیل شناخته خواهند شد. برای تشخیص اینکه کدام شرکت حامی اسرائیل است شامة قوی داش صفار را به کار خواهند گرفت. ولی قوی‌تر از شامة داش‌صفار، شامة کارگزاران است که می‌پندارند پس از سه دهه شرکت در جنایات حکومت اسلامی اکنون می‌توانند خود را در جایگاه اوپوزیسیون قرارداده و احتمالاً «انتخابات» را هم تحریم کنند!

البته ما می‌دانیم که برای گروه اسماعیل هنیه جنگ همانقدر «نعمت الهی» است که برای حکومت اسلامی، ولی روزنامة کارگزاران که امروز متوجة این قضیه شده، فراموش کرده بنویسد که حکومت جمکران، حماس و اسرائیل ارباب مشترکی دارند که سیاست خارجی خود را بر محور جنگ استوار کرده! با رد پیشنهاد فرانسه جهت آتش بس «موقت» همین سیاست است که شکست سنگینی متحمل شده. آنگلوساکسون‌ها سال 2009 را با طعم تلخ یک شکست دیگر در منطقه آغاز خواهند کرد. خجسته باد سال شکست جنگ‌سالاران!


نسخة پی‌دی‌اف ـ‌ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

سه‌شنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۷



رئیس جمهور سوئد!


...
«قصة امام حسین غصة بزرگی در اسلام است و حتی انبیاء گذشته از حضرت آدم تا نوح، ابراهیم، موسی و حضرت عیسی که معروف است به عراق هم آمده است، در سوگ امام حسین گریسته‌اند.»
منبع: فارس نیوز، مورخ 8 دیماه سالجاری

«جدائی دین از سیاست» در یک دمکراسی الزامی است. به همین دلیل ما نظارت روحانیت بر سیاست را به هیچ عنوان نمی‌پذیریم، در نتیجه «قانون اساسی اول» پیشنهادی نهضت عاظادی و قانون اساسی دوران پهلوی را هم نمی‌توانیم قبول کنیم. روحانیت حق حضور در «شورای نگهبان قانون اساسی» را ندارد. اگر اصلاح طلبان و شرکای‌‌شان در ینگه‌دنیا و اربابان‌شان رویای «بازگشت به گذشته» در سر می‌پرورانند، همینجا بگوئیم که کور خوانده‌اند. شرایط منطقه با دوران ریاست جمهوری جیمی‌کارتر منفور زمین تا آسمان فرق کرده. و دیگر نمی‌توان از طریق کشتار فلسطینیان و تهاجم به لبنان «سیاست انسداد» را تداوم بخشید.

یک روز پس از حملة انتحاری به پادگان سراوان، حکومت اسلامی پاکستان هم ارسال سلاح و مهمات برای طالبان در افغانستان را به حال تعلیق در آورد. البته این تدارکات برای سازمان جنایتکار ناتو ارسال می‌شد و مانند همان وایاگراها در اختیار طالبان قرار می‌گرفت. به گزارش سایت نووستی، مورخ نهم دیماه سالجاری، 150 نظامی ایرانی در حملة تروریستی به پادگان سراوان جان باختند. و پادگان مرکزی این شهر بکلی تخریب شد. این در شرایطی است که نوکران ضدامپریالیست آمریکا که از حفظ مرزهای خود در برابر گروه جندالله عاجز مانده‌اند، جهت گسترش دامنة جنگ به کل منطقه، به بسیج مزدور برای «نبرد با اسرائیل» مشغول‌اند!

باید از یک طنزنویس سابق که اخیراً در سایت آخوندپرور زمانه، به بازنویسی تاریخ مشغول شده و لجن‌پراکنی می‌کند، بپرسیم در این میان «نوکر بی‌اختیار» کیست؟ حکومت اسلامی و مخالف‌نمایان‌اش، یا شاپور بختیار که تلاش کرد ملت ایران را از سقوط به دامان توحش لات‌الله و سازمان «پرافتخار» داس‌الله نجات دهد؟ سیدابراهیم مورخ می‌فرمایند، بختیار یک نامة فدایت شوم حضور«امام خمینی» ارسال کرده بود ولی «امام» نپذیرفتند! ولی ما به سیدابراهیم نبوی و دیگر «مورخین» جمکران یادآوری می‌کنیم که امثال خمینی حضورشان برای زباله‌هائی چون کریم سنجابی بسیار «محترم» بود، کسانیکه از شدت حماقت و مزدوری کور و کر شده بودند.

کریم سنجابی، در چنان دریائی از بلاهت شناور بود که اوائل نوروز 1358، می‌گفت: «خرداد، مردم در انتخابات مجلس این‌ها را جارو می‌کنند!» و ضمیر اشارة «اینها» ارجاع به نعلین‌ها داشت. نتیجة خودفروختگی سنجابی‌ها امروز در برابرمان است: گروه فاشیست‌های مدعی اصلاح‌طلبی در جمکران هم «انتخابات» آزاد دارند، هم «دمکراسی»، هم «شهروند»، هم «ولی فقیه»، هم «کانون دفاع از حقوق بشر»، به شرطی که احمدی نژاد برود! این چکیدة اظهارات تاج‌زاده در سایت «نوروز» است که به «سئوالات شما» پاسخ می‌دهد. بله بی‌جهت نیست که اسرائیل از اربابان در آمریکا چراغ سبز تهاجم نظامی دریافت کرده. تداوم نفوذ آمریکا در منطقه در گرو تقویت دو محور «قاهره ـ تهران ـ تل‌آویو» و «تهران ـ اسلام‌آباد ـ پکن» قرار گرفته.

اگر احزاب کمونیست اروپا خود را به خریت زده‌ و مانند روضه خوان‌های جمکران اشک تمساح برای فلسطینی‌ها می‌ریزند، همه احمق نیستند. تهاجم وحشیانة اسرائیل به نوار غزه با چراغ سبز آنگلوساکسون‌ها آغاز شد. وزیر امورخارجة اسرائیل به همین دلیل به مصر مشرف شدند تا عملیات نظامی را با حسنی مبارک در واقع «هماهنگ» کنند. حال بازگردیم به پاسخ‌های تاج زاده به «پرسش‌های شما!» البته فهرست پرسش‌ها و پاسخ‌ها طولانی است و ما به ارائة چند نمونه از پاسخ‌های تاج‌زاده اکتفا می‌کنیم تا میزان شناخت سیاسی امثال تاج‌زاده را به صراحت ببینیم. تاج‌زاده می‌گوید، «در ایران یک حزب می‌تواند بدون رسانه به قدرت برسد، ولی اگر به قدرت رسید، باید رسانه داشته باشد تا کشور را با رضایت مردم اداره کند.» ما که تعجب نمی‌کنیم!

نخست اینکه در ایران هیچ حزبی به مفهوم واقعی کلمه وجود ندارد؛ گروه‌های «مشارکت»، «کارگزار» و غیره همه محفل‌های «اخوی‌های» حکومتی‌اند نه حزب سیاسی. چرا که حزب به مرامنامه و خط سیاسی و از همه مهمتر به برنامه نیاز دارد. اصلاح طلبان و اصولگرایان و دیگر «محافل» هیچ برنامه‌ای ندارند، برنامة اینان در یک واژة جادوئی خلاصه می‌شود: «اسلام»! آنهم «اسلام ایدئولوژیک» که ساخته و پرداختة آبدارخانة سازمان سیا است. یکی از فواید چنین اسلامی این است که توحش نظام‌های گله‌پرور چین و اتحاد جماهیر شوروی را به توحش ادیان ابراهیمی پیوند می‌زند و اتحاد مقدس «داس‌الله ـ لات‌الله» را در سراسر کشور برقرار می‌کند. از طریق چنین اتحادی است که استعمار می‌تواند عرصة اجتماعی را به صحنة بحران و آشوب مداوم تبدیل کرده منافع خود را تأمین کند. همانطور که در دوران اصلاحات شاهد بودیم و از قضای روزگار آبراهام یزدی هم گفته بود، بدون حضور محمد خاتمی «دمکراسی» میسر نمی‌شود. البته «دمکراسی» کذا عبارت است از تظاهرات خیابانی با شعارهای پوچ. در هر حال تاج‌زاده هم در راستای ترهات یزدی به مداحی شخص خاتمی نشسته و چنان گزافه‌گوئی کرده که گوئی مردم به مرض فراموشی دچار شده‌اند:‌

«[منتقدان] آقای خاتمی را[...] رئیس جمهور شایسته‌ای برای سوئیس و سوئد می‌خوانند[...]»

اتفاقاً ما هم فکر می‌کنیم خاتمی حتماً باید رئیس جمهور سوئد بشود؛ چرا که سوئد پادشاهی است و اصلاً نیازی به حضور ایشان نیست! بله! این پامنبری‌ها وقتی افسارشان را رها می‌کنند اختیار از دست می‌دهند. تاج‌زاده‌ می‌گوید، خاتمی آنقدر اصلاحات کرد و محبوب بود که فرماندهان نظامی به او نامه نوشتند که اگر اوضاع به همین منوال پیش رود ما کودتا می‌کنیم!

نه اینکه اختیار فرماندهان به دست خودشان است، و افسارشان در دست آمریکا نیست! آنقدر مستقل‌اند که با اطلاع قبلی کودتا می‌کنند. این صحبت‌ها در و دیوار را هم به خنده می‌اندازد، چه رسد به‌ ما! برداشت ما این است که خاتمی تلاش کرد با همکاری فرماندهان و دانشجونمایان بساط محمد مصدق را دوباره تکرار کند. چارپایة کذا را هم در دانشگاه و کوی دانشگاه گذاشته بود و زیر لب ورد می‌خواند، هر جا دانشجونمایان باشند، مجلس همانجاست! ولی از بخت بد، پس از پایان جنگ سرد یکی از پایه‌های چارپایة کذا شکسته بود. بله دست واتیکان و دولت فرانسه سه روز در پوست گردو گیر کرد تا عاقبت «هوبر ودرین»، وزیر امورخارجة باخدای دولت سوسیالیست «هن و هن» کنان اعلام کردند، دولت فرانسه از دولت قانونی ایران حمایت می‌کند و گزارشات پرشور و هیجان‌انگیز دلفین مینوئی که خیلی در مردم «انگیزه» و «دمکراسی» خیابانی ایجاد می‌کرد، به پایان رسید.

و اما ببینیم خاتمی چه‌ می‌گوید که می‌باید حتماً به ریاست جمهوری سوئد برسد؟ به گفتة تاج‌زاده، محمد خاتمی می‌پندارد مطالبات مردم ایران همان مطالبات 150 سال گذشته است! دلیل بازار گرمی آبراهام یزدی برای «قانون اساسی اول» در واقع ریشه در مطالبات اربابان حکومت اسلامی دارد: بازگشت به قانون اساسی 150 سال پیش! قانونی که برای یک نظام‌سلطنتی تدوین شده بود و حضور گروهی روحانی را هم در شورای نگهبان الزامی می‌شمرد، تا قانونی برخلاف اسلام تصویب نشود، و ملت ایران در اسارت توحش اسلام همچنان باقی بماند. در همین راستا، محمد خاتمی خواهان حاکمیتی شده که هم با دین و ملیت سازگار باشد هم با دمکراسی! به عبارت دیگر یک نظام سراپا ابهام و تقدس یا «ملی ـ مذهبی» که مانند «نهضت عاظادی»، نه ملی است نه مذهبی، ولی هر جا منافع استعمار غرب ایجاب کند شعار ملی‌گرائی می‌دهد، تا نعلین‌ها عربدة امت‌گرائی سر دهند و بگویند ملی‌گرائی «کفر» است.

ساده‌تر بگوئیم خاتمی و دیگر فعلة فاشیسم خواهان استقرار دارودستة شیخ مهدی بازرگان در جایگاه اوپوزیسیون‌اند، تا هر گاه لازم شد نمایش مهوع دولت موقت را یکبار دیگر به صحنه بیاورند و روز از نو، روزی از نو. داس‌الله هم بلافاصله وارد صحنه شده، و مشتی شیخ بی‌دستار و مزدور استعمار را «لیبرال» می‌خواند و ... و بقیة داستان پس از سه دهه به اینجا می‌رسد که پروژة استعماری رابرت مک‌فال به شعار محمد خاتمی تبدیل می‌شود. ولی پروژة کذا در 22 بهمن سال 1357 محقق شده و معلوم نیست چرا مشارکت‌چی‌ها و اصلاح‌طلبان اصلاً قصد تحقق دوبارة آنرا دارند:

«آقای خاتمی [تحقق خواست 150 سال پیش ملت ایران] را در نظامی می‌داند که با سه عنصر دمکراسی، دین و ملیت سازگار باشد[...] جمهوری اسلامی ایران بر اساس همین تألیف شکل گرفته[...]»

اگر حکومت نکبت و ادبار جمکران بر اساس همین «تألیف» شکل گرفته، پس خاتمی برای چه می‌خواهد دوباره به صحنه بازگردد؟ اگر امروز این نظام «شترگاو پلنگ» به دیکتاتوری تبدیل شده، فقط به دلیل حضور احمدی‌نژاد است؟ تاج‌زاده در ادامة سخنان پر در و گهر در باب برنامه‌های ابلهانة خاتمی، به دفاع از حقوق بشر هم پرداخته؛ بین خودمان بماند، سخنان عجیبی بر زبان رانده که انسان به راستی در سلامت عقل‌اش تردید می‌کند. از جمله اینکه، اگر اسلام از نظام سیاسی ایران کنار برود، فاشیسم حاکم خواهد شد! راست‌اش ما تا به حال نمی‌دانستیم بدون مذهب می‌توان به فاشیسم رسید! یعنی اصولاً تجربة یکصدسالة فاشیسم در تاریخ بشر هیچگاه از پدیدة مذهب دور نبوده. حال می‌باید دید این «فاشیسم» نوین را متفکر بزرگ، تاج‌زاده چگونه می‌خواهند تعریف کنند؟ تاج‌زاده در ادامة پریشانگوئی‌های خود پدیدة طالبان را منبعث از استالینیسم دانسته تا مبادا دست اربابان‌اش در طالبان پروری رو شود:

«اسلامی‌ات بدون ایرانی‌ات و دمکراسی رژیمی طالبانی را مستقر خواهد کرد که جوهرة آن استالینیسم است.»

بله، از این سخنان پرگهر می‌باید نتیجه گرفت که، ارتش سرخ با تهاجم نظامی به افغانستان در سال 1980، باعث شد که پس از خروج شوروی از این کشور، حکمتیار، ملاعمر و دیگر نانخورهای سازمان سیا، با الهام از «استالینیسم» ارتش سرخ، در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون و نخست وزیری بی‌نظیربوتو، افغانستان را طبق پروژة برژینسکی به باغ وحش اسلام و مسلمین تبدیل کنند! اما مهمل‌بافی‌های تاج‌زاده زمانی به اوج می‌رسد که می‌گوید، دمکراسی باعث هرج و مرج و تجزیة کشور یا استقرار دیکتاتوری نظامی خواهد شد! از اینجا می‌توان نتیجه گرفت که در «تفکر» اربابان حکومت اسلامی، دمکراسی در ایران می‌باید مسلماً به بی‌نظمی و نبود امنیت منجر شده، تمامیت ارضی کشور را نیز در خطر قرار دهد. این سخنان در واقع بازگوئی و تکرار تهدیدات مستقیم اربابان حکومت اسلامی بر علیه مطالبات ملت ایران می‌باید تلقی شود:

«دمکراسی بی‌اعتنا به اعتقادات مردم و بی‌توجه به یکپارچگی ایران زمین به هرج و مرج و تجزیة کشور منجر خواهد شد، یا دیکتاتوری نظامی را بر مردم مسلط خواهد کرد [...] پس لازم است از اسلامی دفاع کرد که[...] ...»

بله اصل مطلب همین است: دفاع از اسلام! دفاع از یک نگرش متحجر و انسان‌ستیز در ایران برای تامین منافع استعمار! چرا که استعمار نیز مانند اسلام و دیگر ادیان انسان‌ستیز است. دفاع از اسلام در واقع دفاع از همان انجیر کذا است که عرفان را در ترادف با انسان‌محوری نظریة مارکس و فروید قرار می‌دهد.

تاریخ مبارزات آزادیخواهانه غصة بزرگی در ایران است، و حتی انبیاء گذشته از زرتشت کوروش و مزدک تا مانی، که معروف است به عراق هم آمده است، در سوگ آزادی ملت ایران گریسته‌اند.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ اسپیس

...

دوشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۷



آبراهام و چارپایه!


...
«شما لب تر کنید تا ما روده‌های‌اش را بریزیم بیرون [...] ما را شیرعلی می‌گن! ما تا حالا دوتا را شقه کرده‌ایم این یکی هم روش[...]»
ص . 132ـ 131 ،‌ رمان دائی‌جان ناپلئون

فعلة فاشیسم که به رهبری آخوند منتظری در سایت «بی‌بی‌سی» و شرکاء هیاهو به راه انداخته بودند تا «ولایت‌مطلقة فقیه» از قانون اساسی جمکران حذف شود ـ در این قانون هیچ اشاره‌ای به «ولایت مطلقة فقیه» نشده ـ امروز رنگ عوض کردند. حاج آبراهام یزدی سردستة جیره‌خواران سازمان سیا در ایران، که علاوه بر دریافت سهمیة وایاگرا، مزایای دیگر از جمله رانندة شخصی هم در اختیار دارد، امروز به «نرخ روزآن‌لاین» گفته ما کی گفتیم قانون اساسی باید تغییر کند؟ ما گفتیم زمان ارزیابی نهاد ولایت رسیده. به عقیدة ایشان «رفتار افراد» باید تغییر کند، نه ساختار حقوقی! و این تغییر رفتار همان است که همزمان «تغییر حقیقی قانون اساسی» و «ارزیابی کارآئی نهاد ولایت» خوانده می‌شود! یزدی می‌گوید این قانون سی‌سال پیش تدوین شده! و حاج آبرام فکر می‌کنند که، امروز وقت «ارزیابی» نهاد ولایت فرا رسیده! البته اشتباه نکنیم، «وقت» را حاج آبراهام تعیین نمی‌کند، سازمان سیا تعیین می‌کند، حاج آبراهام فقط «رنج اعلام» خبر آنرا بر خود هموار می‌فرمایند، تا دیگر دریافت کنندگان وایاگرا تکلیف خود را بدانند.

پیرامون وبلاگ «ولایت مطلقة وایاگرا» یادآور شویم که اگر ترهات استاد فردید را ملاک قرار دهیم، از روز ازل وایاگرا وجود داشته، البته «وایاگرای معنوی»! این نوع وایاگرا از طریق جبرئیل به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم به دست فرهیختگان و برگزیدگان خداوند می‌رسید. اگر زن برگزیده مانند مریم، جوان، تپل‌مپل و لپ قرمزی و حاجی پسند بوده، جبرئیل وایاگرای معنوی را شخصاً به مصرف می‌رساندند، و به سراغ مریم می‌رفتند. ولی اگر طرف مانند هاجر، همسر ابراهیم پیر و فرتوت بود، اوضاع تفاوت می‌کرد. در این شرایط جبرئیل وایاگرای کذا را تحویل ابراهیم می‌داد و می‌گفت: بقیة مسائل بر عهدة خودت، «سعی نابرده در این راه به جائی نرسی»! بله حفظ «کیان خانواده» در ادیان ابراهیمی اهمیت فراوان دارد. چرا که روابط حاکم در بطن خانواده بیگانه با منطق بوده، و خانواده نیز دقیقاً مانند دین و اسطوره «منطق گریز» و در نتیجه «انسان ستیز» است! این است دلیل اصلی اهمیت «ساختار خانواده» در جمکران و دیگر مناطق عقب افتادة جهان. و این است دلیل ارادت آنگلوساکسون‌ها به تحکیم پایه‌های اسلام به ویژه در اتحاد جماهیر نوکری.

البته اگر دولت بینوای اسرائیل و دست‌پروردگان‌اش در حماس می‌پندارند که از طریق جنگ و کشتار و تخریب، خواهند توانست افکار عمومی جهانیان را از هشدار هند به آمریکا، چین، عربستان، پاکستان و حکومت اسلامی درمورد مبارزه با تروریسم منحرف کرده، به نفع مزدوران اسرائیل در سازمان حماس بسیج کنند، سخت کور خوانده‌اند. آنگلوساکسون‌ها بساط طالبان پروری سی‌ساله را می‌باید در منطقه برچینند. و از قضای روزگار دلیل «وقت‌شناسی» آبراهام یزدی پرهیز از برچیده شدن سفرة پربرکت طالبان پروری در منطقه است.

حاج آبراهام در مصاحبة خود همزمان چند پیام از سوی اربابان‌اش به نانخورهای استعمار تسلیم می‌کند. نخست ایشان در کمال بیشرمی عنوان می‌کنند که آنچه مهم است «شرکت مردم» در انتخابات است، نه انتخاب کاندیدای محبوب‌شان! همانطور که به کرات در این وبلاگ گفته‌ایم، حضور مردم در انتخابات به آنگلوساکسون‌ها، اربابان واقعی این حکومت امکان می‌دهد تا نزد افکار عمومی در غرب برای حکومت دست نشاندة جهل و توحش «کسب مشروعیت» کرده، بتوانند روابط پنهان خود را به روابط آشکار تبدیل کنند.

البته اینان تاکنون از طرق مختلف تلاش کرده‌اند تا گام به گام از حکومت اسلامی «تصویری دلپذیر» ارائه دهند. از آنجمله است دعوت دانشگاه کلمبیا از احمدی نژاد، یا پخش پیام مضحک وی به مناسبت کریسمس سالجاری، از شبکة تلویزیونی ناخداکلمب. پیامی که در واقع مکمل پیام الیزابت دوم بود. الیزابت دوم در پیامش از «خانواده» دفاع می‌کرد، احمدی نژاد هم به عنوان پامنبری از دین و مقدسات. در هر حال اگر بعضی‌ها خود را به خریت زدند یا قیاس به نفس کرده ما را ابله پنداشته‌اند، سخت اشتباه می‌کنند. پیام الیزابت دوم، «بندگان» را شامل می‌شد، پیام احمدی نژاد آفرینندة بندگان را. می‌بینیم که دانشمند عالی‌جاه، «استاد»، «پروفسور» حمید مولانا واقعاً زحمت کشیدند و مسلماً ترفندهای ابلهانة دیگری نیز از این دست در آستین دارند که هنوز «وقت» ارائة آن‌ها فرا نرسیده. پس بازگردیم به آنچه به «فرمودة ارباب» و از زبان ابراهیم یزدی وقت‌اش فرا رسیده. به عبارت دیگر به عوامفریبی برای کشاندن فعلة ساواک و مردم ناراضی به خیابان‌ها با شعار پوچ «تغییر قانون اساسی» از طریق «تغییر رفتار مقامات!»

جهت تحقق این مهم لازم است برای «گله» یک «رهبر» خلق شود عین محمد مصدق. ابراهیم یزدی بارها و بارها از قانون شکنی و عوامفریبی محمد مصدق، به عنوان «یک رهبر دمکرات» تجلیل به عمل آورده! البته ما نیک می‌دانیم که در قاموس نوکران نمک پروردة سازمان سیا لازم است «دمکراسی» در ترادف با شورش و قانون شکنی و نفس‌کش طلبی قرارگیرد. چه تنها در این‌صورت است که ابلهان مصدق را «یک رهبر دمکرات» شناسائی خواهند کرد. بله، ابراهیم یزدی می‌گوید، وقتی جمال امامی، رئیس مجلس وقت به مصدق اجازة صحبت نداد، او یک چهارپایه در خیابان گذاشت و باسن مبارک را روی آن قرار داده گفت: هر جا مردم هستند، مجلس همانجا است.

و امروز هم اربابان ابراهیم یزدی دربه‌در به دنبال چنین رهبری می‌گردند که از طریق لات‌بازی و عربده جوئی، «دمکراسی» را برای ما ملت به ارمغان آورد. درست همانطور که استعمار با توسل به خمینی ‌دجال و داس‌الله، همین قماش «دمکراسی» را در «کوچه‌ و خیابان» مستقر کرد. روشنتر بگوئیم، دمکراسی در ویراست استعماری، یک نظام حقوقی منطقی و انسان‌محور تحلیل نمی‌‌شود؛ یک هرج‌ومرج و آشوب است که از طریق حضور توده‌های تهییج شده در خیابان‌ها استقرار می‌یابد. بهتر بگوئیم همان صحنة ‌مهوعی که حزب توده و دیگر چپ‌نمایان خادم مسجد لندن، دست در دست جبهة به اصطلاح ملی و نهضت «عاظادی»، پس از نخست وزیری شاپور بختیار هر روز در تهران به راه می‌انداختند تا طرح برژینسکی برای تبدیل ایران به پشت جبهة طالبان در عمل تحقق یابد.

و اکنون همین گروه‌ها دوباره به فرمان ارباب برای به راه انداختن آشوب «بسیج» شده‌اند. ابراهیم یزدی در مصاحبة خود دقیقاً همان چرندیات هیئت «اجرائی ـ سیاسی» سازمان حاج فرخ نگهدار را در همان چارچوب بلاهت و شارلاتانیسم تکرار می‌کند: خاتمی بیاید، مردم شرکت کنند، اگر خاتمی انتخاب هم نشد، مهم نیست! به قول ایشان یک «جبهة فراگیر» زمینة گذار به «دمکراسی» را فراهم خواهد آورد! ولی «دمکراسی» کذا در شرایط حقوقی فعلی می‌باید در چارچوب همین قانون اساسی انسان‌ستیز استقرار یابد.

در این مرحله است که درمی‌یابیم در واقع حضرات در حال تکرار ترهات امام سیزدهم در نوفل‌لوشاتو هستند. البته مزخرفات محصول محفل فاشیسم را مدیون «تحقیقات عمیق» پروفسور رابرت مک‌فال نیز هستیم. و امروز همة گروه‌هائی که طی سه دهة اخیر همزمان «شریک و مخالف» جنایات حکومت اسلامی بوده‌اند، بار دیگر مانند روزهای خوب «انقلاب شکوهمند»، همسو و هم آوا یک مصراع از ترجیع بند مزدوری و خودفروختگی را تکرار می‌کنند: «مردم شرکت کنند!»

همانطور که می‌بینیم پس از گذشت سه دهه گویا «وقت‌اش» رسیده که «برادر» فرزاد، از طریق شاخ و شانه کشیدن برای رهبران روسیه، از «مصادرة» انقلا‌ب‌شان برای‌مان قصه بگویند؛ وقت‌اش رسیده که گلة داس‌الله «توده‌ها» را بار دیگر بجای «دولت» بنشاند و جنایتکاری به نام ابراهیم یزدی، مزدور وفادار سازمان سیا، که سی سال پیش آمده بود تا «دوهزار و پانصد سال استبداد» را بزداید، امروز قانون شکنی و آشوب‌طلبی را از الزامات «رهبری» سیاسی بخواند:

«‌مصدق در یک حرکت غیرمترقبه و شجاعانه [...] چارپایه‌ای جلوی مجلس می‌گذارد و می‌گوید مجلس آنجاست که مردم هستند. چنین حرکتی شور و انگیزه در مردم ایجاد می‌کند. مردم هم می‌فهمند که رهبر جنبش در میان آنهاست. اما [...] نه آقای خاتمی چنین حرکاتی انجام داد و نه نمایندگان مجلس ...»


بله با مفهوم دمکراسی ویراست شیرعلی قصاب‌های عرصة سیاست ایران بهتر آشنا شویم: ایجاد شور و هیجان در مردم! درست مانند برنامة روضه و زوزه و سینه زنی که با ایجاد شور و هیجان، قدرت تفکر منطقی را از انسان‌ها سلب می‌کند؛ «دمکراسی» مطلوب اربابان ابراهیم یزدی نیز در بطن همین بی‌خیالی و سرمستی توده‌های شیفته و فریفته تحقق می‌یابد. حضرت آبراهام به دلیل همین شناخت وسیعی که ارواح شکم‌شان از دمکراسی دارند، با زبان ابتذال خود خواهان تشکیل یک جبهة «دمکراسی‌خواهی و حقوق بشر» هم شده‌‌اند! و این جبهة کذا همانطور که می‌توان حدس زد تلی است درهم و برهم شامل همة مخالفان حکومت! ساده‌تر بگوئیم اربابان ابراهیم یزدی چنین پنداشته‌اند که ما هر کس را که با احمدی نژاد مخالف باشد، به صورت جادوئی مدافع دمکراسی و حقوق بشر در ایران به شمار خواهیم آورد. در این راستا امثال سازگارا، پاسدارگنجی و دیگر غلامان و کنیزکان بارگاه عموسام که مانند اسمال تیغ‌زن می‌باید در دادگاه‌های صالح به جنایات‌شان رسیدگی شود، اعضای فرهیختة همین جبهة کذا هستند، و از جایگاه ویژة خود بر روند مسائل نظارت عالیه خواهند داشت. به زعم یزدی، حضور شخص خاتمی برای تشکیل جبهة ائتلافی از هالوها، شارلاتان‌ها و مزدورهای استعمار در هر صورت «الزامی» است!

چرا که محمد خاتمی مهارت خود را در بلاهت، شارلاتانیسم و مزدوری در عمل و طی 8 سال ریاست جمهوری به اثبات رسانده. یزدی می‌گوید این «نیروی منسجم» حتی اگر خاتمی هم انتخاب نشود، در آیندة ‌سیاسی ایران موثر و کارساز خواهد بود. مسلم است که یک گله شارلاتان و مزدور به همراه مخالفان سازمان نیافتة یک حکومت استعماری می‌تواند کارساز و موثر باشد، اما نه برای ایجاد دمکراسی در ایران که برای تأمین منافع استعمار! به همین دلیل است که ابراهیم یزدی پیشنهاد فوق را «یک راه حل استراتژیک برای جنبش اصلاحات» معرفی کرده.

ولی «جنبش اصلاحات» ساخته و پرداختة محافل فاشیسم بین‌الملل است، محافلی که دین پروری را به ابزار تامین منافع خود تبدیل کرده‌اند. ابراهیم یزدی و اربابان‌اش خیلی کور خوانده‌اند، «راه حل استراتژیک‌» و مضحک‌شان به بن بست ختم خواهد ‌شد، بن بستی که آگاهی مردم ایران در برابر اهداف استعمار ایجاد کرده. ابراهیم یزدی در پایان مصاحبة خود علی خامنه‌ای را هم به جبهة فراگیر سازمان سیا دعوت کرده می‌گوید، این قانون اساسی خوب است و تغییر لازم ندارد، ولی همه با هم باید به ارزیابی از کارآئی نهاد ولایت بپردازیم!

ما هم به ابراهیم یزدی می‌گوئیم بساط عوامفریبی خود را برچیند. اگر قانون اساسی تغییر نکند، نیازی به ارزیابی‌های سرکار و دیگر فعلة فاشیسم از نهاد رهبری نیست. چون طبق قانون اساسی حکومت منفور،‌ ارزیابی نهاد ولایت کار مجلس خبرگان است، نه کار «مردم» و تشکل‌های خارج از حاکمیت! اما ابراهیم یزدی در ادامه می‌گوید، تغییرات ضروری است و مخاطب مبهوت می‌ماند که بالاخره تغییر در قانون اساسی لازم است یا خیر؟ طبق اظهارات یزدی این تغییرات لازم است. ولی تغییرات کذا ما را به سوی نقطة شروع حکومت نکبت و ادبار رهنمون خواهد شد: مطالبات همة گروه‌ها، نه مطالبات امروز که مطالبات 30 سال پیش:

«همه به سمت قانون اساسی اول برویم که دولت موقت آنرا نهائی و شورای انقلاب هم تصویب کرد و رهبر فقید هم آنرا امضا کردند. ما گفتیم آن قانون، کف مطالبات همة گروه‌هاست [...] ما معتقدیم این تغییرات ضروری است[...] ما هم معتقدیم همین قانون برای پیشبرد فرایند دمکراسی در ایران ظرفیت دارد [...] اگر بخواهیم نظام پا برجا بماند می‌توانیم...»

اما آنچه فعلة فاشیسم «تغییر در قانون اساسی» می‌نامد تغییر ساختار حقوقی نیست! به هیچ عنوان! اینان خواهان تغییر «ساختار حقیقی» یا افراد هستند. ابوعطا خواندن مهرانگیزکار برای آنچه وی «قانون بد بهتر از بی‌قانونی است» نامیده، از همین مرداب برمی‌خیزد. می‌دانیم که اگر قانون توحش جمکران نباشد دیگر هیچ قانونی وجود نخواهد داشت، چون اتحاد جماهیر نوکری است و همین یک قانون اساسی که در عراق، افغانستان، پاکستان و ترکیه و جمکران، به زور اسلحة آمریکائی حاکم شده. و این «قانون» کار عموسام را راه می‌اندازد. به همین دلیل نانخورهای استعمار هیچ اشکالی با چارچوب حقوقی یا قانون اساسی ندارند، اشکال اینان با شخص یا اشخاصی است که در چارچوب این قانون در جایگاه خاصی قرار گرفته‌اند! به زعم اینان با تغییر «رفتار» رهبر یا شورای نگهبان دمکراسی کذا تأمین خواهد شد:

«آنچه آقای خاتمی می‌گویند تغییر در ساختار حقیقی است نه حقوقی. یعنی تغییر در رفتارها [...] چون مسالة ما بطور اساسی با ساختارهای حقوقی نیست، بلکه با ساختارهای حقیقی است.»


اتفاقاً ما هم پیش از مصاحبه ابلهانة حاج آبراهام در اینجا و آنجا خوانده بودیم که قانون «کشک» است، و باید «نگاه مردم» تغییر کند! این ترهات به طور مثال، از قلم شیوای خواهر «سپیده صلحجو» و حاجیه مهرانگیزکار، حقوقدان و مداح نعلین تراوش کرده بود. پیشنهاد ما به «جنبش ابراهیمی» نهضت عاظادی، داس‌الله ولات‌الله و اصولگرایان و اصلاح‌طلبان این است که از همان انجیرهای جادوئی که عرفان را به مارکسیسم و نظریة فروید پیوند می‌زند، گاز بزنند تا به «مادرملکوتی» خود بپیوندند و ما ملت را از شر وجود خود آسوده کنند.

تفاوت گروه‌های سیاسی مرزپرگهر با شیرعلی قصاب این است که شیرعلی در جایگاه واقعی خود قرار دارد، شرور و بدطینت و پلید نیست، مهربان است، و از همه مهمتر دروغ نمی‌گوید. گروه‌های سیاسی ایران به پرسوناژ عزیزالسلطنه در رمان «دائی‌جان ناپلئون» شباهت دارند، که رفتار وحشیانة شیرعلی قصاب را به رفتار مبتذل، فرصت طلبی‌ها و حماقت و پستی خود افزوده و هر لحظه رنگ عوض می‌کند. در واقع عزیزالسلطنه هم درست مانند رهبران تشکل‌های سیاسی مرزپرگهر خارج از چارچوب‌های متعارف طبقة اجتماعی خود قرار گرفته.

شما لب تر کنید تا ما روده‌های‌اش را بریزیم بیرون [...] ما را نهضت عاظادی می‌گن! ما را جبهة ملی می‌گن، ما را حزب توده می‌گن، ما را ساواک و شهربانی می‌گن. ما تا حالا سه کودتا سازمان داده‌ایم، این یکی هم روش[...] شما لب تر کنید...






نسخة پی‌دی‌اف ـ‌ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

یکشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۷



ولایت مطلقة «وایاگرا»!

...
امروز کاشف به عمل آمد که پیوند عمیقی بین «وایاگرا» و «ولایت مطلقة فقیه» وجود دارد. به این ترتیب که هر چه بر طبل «ولایت مطلقة فقیه» و به ویژه «مخالفت» با آن بکوبید، سهمیة «وایاگرای» شما هم افزایش خواهد یافت. شتاب نکنید! دلائل منطقی و قانع کننده‌ای ارائه خواهیم داد!

اخیراً همة فرهیختگان جمکران مخالفت خود را با «ولایت مطلقة فقیه» اعلام می‌کنند. به ویژه پدرسوخته‌سالارانی که خودشان سی‌ سال پیش با هیاهو و غوغا به ولایت فقیه رای داده‌اند، اکنون می‌گویند این «قانون اساسی» اصلاً خوب نیست، چرا که «ولایت مطلقة فقیه» در آن مطرح شده، حال آنکه در قانون اساسی گورکن‌ها هرگز سخن از ولایت مطلقة فقیه به میان نیامده. بله! در قانون اساسی حکومت اسلامی هیچ اشاره‌ای به «ولایت مطلقة‌ فقیه» نشده!

و عجیب است که دارودستة خاتمی به رهبری آخوند منتظری در سایت آخوندنواز «بی‌بی‌سی» و دیگر سایت‌های بسیار مستقل و وابسته به فاشیسم بین‌الملل «هیاهو برای هیچ» به راه انداخته‌اند. شاید بهتر باشد بگوئیم هیچ عجیب نیست که جیره‌خواران شناخته شدة استعمار چنین جنجالی به پا کرده‌اند، تا خود را مدافع «تغییر در قانون اساسی» جلوه دهند، و خواهان برگزاری رفراندوم شوند، آنهم برای حذف آنچه در قانون اساسی وجود ندارد: «ولایت مطلقة فقیه»! چرا که طبق اصل پنجم قانون اساسی حکومت اسلامی:

«ولایت امر و امامت امت بر عهدة فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است[...]»

می‌بینیم که در قانون کذا هیچ نشانی از «ولایت مطلقه» وجود ندارد و فعلة فاشیسم بر سر هیچ جنجال به راه انداخته‌اند. پس حضور لات‌الله که به رهبری آخوند منتظری بر ضد «ولایت مطلقة فقیه» بسیج شده بگوئیم، به قول مولوی عزیز «ولایت مطلقة فقیه» در متن قانون اساسی جمکران متأسفانه «یافت می نشود، جسته‌ایم ما». مگر آنکه جیره‌خواران سنتی آنگلوساکسون‌ها آرزوی «آنچ یافت می نشود» داشته باشند!

چهاردهة پیش، هیپی‌ها در «وودستاک» با شعار «میک لاو، نات وار» تجمع کردند و فدائیان حضرت مک‌کارتی سخت بر آشفته ‌شدند. ولی پس از گذشت چهل سال، سازمان سیا به خرد و حکمت شعار هیپی‌ها پی برده و با پیروی از همین شعار به تحکیم «اسلام» در منطقه مشغول شده. که از دوران زرتشت گفته‌اند، «بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی»

در زبان شازده اسدالله، از پرسوناژهای رمان «دائی‌جان ناپلئون»، عبارات «طبیعت بهوت افسرده هی» و «سفر به سانفرانسیسکو»، به ترتیب کنایه از ناتوانی جنسی و روابط جنسی متعارف است. می‌دانیم که در جوامع پدرسالار، به ویژه در اتحاد جماهیر نوکری که به زیور اسلام‌ ایدئولوژیک و استعماری هم آراسته است، مردی که از «سفر به سانفرانسیسکو» عاجز باشد؛ اصولاً «آدم» به حساب نمی‌آید. چرا که مردی و مردانگی در قاموس «برادران» در همین سفرها خلاصه می‌شود، و این مسافرت از زندگی و موجودیت خود برادران هم به مراتب اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. البته این «نوع» مردانگی فقط در ارتباط با «زن» می‌تواند به «اثبات» برسد.

خلاصه «سفر به سانفرانسیسکو» برای کسی که ازدواج می‌کند و «کانون مقدس خانواده» تشکیل می‌دهد، از «تکالیف الهی» است. اگر زن به این «تکلیف الهی» عمل نکند، و از مسافرت به بندر رویائی سانفرانسیسکو خودداری کند، طبق احکام آسمانی قرآن باید کتک مفصلی نوش جان کند، و خلاصه «اضربوهن» شامل حال‌اش خواهد شد. اگر مرد در بردن همسر به این بندر جادوئی قصور به خرج دهد، و از عهدة تأمین الزامات سفر عاجز بماند، آبروی اسلام و مسلمین برباد می‌رود و «همیاری» برادران دیگر برای «تولید مثل» و «حفظ کیان خانواده» تکلیف شرعی است. وقتی کسی «واجب‌الحج» است ولی از نظر جسمی قادر نیست به زیارت خانة خدا برود، با تقبل مخارج سفر، یکنفر دیگر را بجای خود به مکه می‌فرستد، تا به تکلیف شرعی خویش عمل کرده باشد؛ بله، برای «حفظ کیان خانواده» نیز می‌توان وکیل گرفت! البته راه‌های دیگری هم وجود دارد. بسیاری از مؤمنین را با تخت روان به دور سنگ سیاه می‌چرخانند! در اینصورت لازم است چند نفر «بسیج» شوند و به قول بازاری‌ها «هزینه» دارد!

البته این روزها که تولید مثل از طریق آزمایشگاهی امکانپذیر شده، حفظ کیان خانواده و آبروی شاه داماد از این نظر خاص اشکالی پیش نمی‌آورد، ولی جواب عیال مربوطه را بدون مسافرت به سانفرانسیسکو و فقط از طریق تولیدات آزمایشگاهی نمی‌توان داد. آورده‌اند که شعر آهنگ معروف «ایف یو گو تو سانفرانسیسکو» توسط یکی از شعرای «محروم از این سفر» سروده شده! ولی خوب در غرب مسائل عجز و ناتوانی به شیوة دیگری «حل و فصل» می‌شود از جمله به شیوة هنری. چون در غرب، برخلاف جهان اسلام، مسائل کشوری و لشکری بر محور مقدس «زیر شکم» متمرکز نشده. ولی استعمار غرب نیک می‌داند که در اتحاد جماهیرنوکری، مسائل «سیاسی ـ اجتماعی» ارتباط مستقیم با شکم و زیرشکم دارد، چون پایة حکومت‌های اسلامی بر «معنویات» یا بهتر بگوئیم بر «هیچ» و پوچ استوار است. و سازمان سیا که همة این حکومت‌های معنوی را با دست مقدس خود ساخته و پرداخته پایه واساس‌شان را هم نیک می‌شناسد.

به گزارش فیگارو، مورخ 27 دسامبر 2008، به نقل از واشنگتن پست، رؤسای قبائل در افغانستان در برابر دریافت سهمیة «وایاگرا»، از هیچ همکاری و همیاری با نظامیان آمریکا فروگذار نمی‌کنند. فیگارو می‌نویسد، سازمان سیا همواره برای مبارزه با تروریسم در افغانستان به «منابع اطلاعاتی» خود حق و حقوق داده، ولی اخیراً «وایاگرا» هم در فهرست جیره و مواجب جاسوسان قرار گرفته.

بله، دلار و اسلحه را فراموش کنید! برای جلب اطمینان رؤسای قبایل افغان که اغلب نظر موافقی هم نسبت به یانکی‌ها ندارند، کافی است چند بسته قرص وایاگرا میان‌شان پخش کنید! در همین چارچوب بر اساس گزارش واشنگتن‌پست، به یکی از رؤسای قبائل که با 60 سال سن چهار زن جوان هم داشته، 4 قرص وایاگرا می‌دهند. خبرنگار واشنگتن پست به نقل از یک مامور سازمان سیا چنین می‌گوید:

«او شاداب و سر حال به سراغ ما آمد و اطلاعات فراوانی دراختیار ما گذاشت. تمام راه‌های عبور طالبان را به ما نشان داد. [...] و از آن پس ما می‌توانستیم در قلمرو او هر کار که می‌خواستیم انجام دهیم.»


مأمور سیا می‌گوید، بعضی از روسای قبایل سن و سالی ازشان گذشته و «وایاگرا» به آنان امکان می‌دهد که «توانائی» و «قدرت» خود را در بطن خانواده «تحکیم» بخشند. البته از این قرص‌های جادوئی به جوانان داده نمی‌شود. چون در اینصورت به رقابت با رؤسا بر می‌خیزند. همچنین مأمور سازمان کذا تأکید می‌کند، «ابتدا از سلامت قلبی رؤسای محترم اطمینان حاصل کرده بعد به آنان وایاگرا می‌دهیم.» وی می‌افزاید «توضیح در مورد اثرات قرص وایاگرا ما را در محضور قرار می‌دهد.» البته این صحبت‌ها کشکی است، قرص وایاگرا مثل نقل و نبات توزیع می‌شود، هر کس از سفر سانفرانسیسکو زنده بازگشت، به مأمورین سیا «اطلاعات» لازم را می‌دهد، هر کس هم در راه سفر شهید شد، حتماً به سازمان سیا «کیهان» می‌دهد. چون در هر حال هر کس در افغانستان وایاگرا دریافت می‌کند باید در عوض چیزی به سازمان سیا بدهد.

ولی در جمکران اصلاً چنین نیست! آخوند منتظری، عبدالله‌نوری و دیگر پیروپاتال‌های حکومتی، وایاگرا دریافت ‌می‌کنند تا جفنگ تحویل ما ملت داده، عربدة مخالفت با «ولایت مطلقة فقیه» سر دهند! به قول مش‌قاسم، «ما یه همشهری داشتیم که از این انگیلیسی‌های چش‌چپ وایاگرا گرفته بود... پنداری دود شد رفت به هوا!»

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌ اف ـ اسپیس

...