شنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۷

«هاری» و امنیت!

...

حدیثی نادرست و دروغی چست و اسنادی سست از آن سرور لشکر ضلالت و مهتر کشور جهالت، ‌ پیشوای مطرودان و مقتدای مردودان، ‌ آن ثمرة شجرة شقاوت و آن نقطة دایره غوایت که در همه عالم دبدبة طغرای طعن اوست و آفاق پر کوکبة لعن او [...]
منبع: کلیات سعدی، المجالس فی‌الهزل، ‌ المجلس الثانی.

به زودی به قلم «کارلا دل‌پونته»، دادستان سابق دادگاه بین‌المللی کتابی انتشار خواهد یافت که نقش «هاشم تاچی»، نخست وزیر فعلی کوسوو و جدائی‌طلبان این کشور را در قاچاق اعضای بدن زندانیان صرب بر ملا خواهد کرد. جنایاتی که از سال 1999 تحت نظارت سازمان ملل و ارتش ناتو به وقوع پیوسته، تا به گفتة مادلن البرایت منفور، دموکراسی را در این کشور برقرار کند! بله، گاوچران‌ها شیفتة امنیت و عدالت‌اند! و به همین دلیل بعضی ضدامپریالیست‌ها که پشت نعلین خمینی «صف» کشیده بودند، باز هم هوس براندازی در سر دارند.

ما با هرگونه براندازی مخالف‌ایم! عجیب است که بعضی‌ها ما ملت را تا این حد شوت و پرت پنداشته‌اند و هنوز سخن از براندازی می‌رانند. هنوز مرکب قرارداد امنیتی گورکن‌ها با ترکیه خشک نشده! هنوز نیروهای نظامی و امنیتی ایران زیرمجموعة سازمان جنایتکار ناتو به شمار می‌روند، و هنوز بعضی‌ها رویای براندازی استعماری در سر می‌پرورانند! می‌باید پرسید چرا؟ چون ارتش ناتو در ترکیه، عراق و افغانستان حضور مستقیم دارد، و گویا مایل است در ایران هم حضور مستقیم پیدا کند، تا بتواند «امنیت» را به سواحل دریای خزر گسترش دهد. «خبرهای 16»، مورخ 31 فروردین‌ماه سالجاری به نقل از روزنامة «آزادلیق» چاپ باکو می‌نویسد، ژنرال «هاری وایت»،‌ فرماندة گارد ملی ایالت اوکلاهما یک «طرح امنیتی» برای این منطقه تدوین کرده!

و «طرح امنیتی» گاوچران‌ها برای منطقه همان است که در عراق، افغانستان، پاکستان، ایران و ترکیه ‌به اجرا گذارده شده: چپاول، کشتار، سرکوب و انسداد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهت چپاول بیشتر. و از آنجا که نتایج «طرح امنیتی» در این کشورها به دهان عموسام خیلی مزه کرده، تصمیم دارد این طرح را در منطقة خزر نیز به اجرا بگذارد، چون در این منطقه نیز به دلیل وجود منابع انرژی، «تاراج» از اصول دین به شمار می‌رود. جهت فراهم آوردن زمینة «تاراج دینی»، لازم است ابتدا گاوچران‌ها،‌ به شیوة سردار رادان و شاهرودی به «تولید جرم» پرداخته، سپس دهنة سگ‌های هار مسلح را برای مبارزه با «مجرم» رها کنند. محل کارگاه اصلی تولید جرم هم خشتک مبارک صاحبان صنایع نظامی ینگه‌دنیاست، که در آن چنان جرم‌های نان و آب‌داری تولید می‌‌شود که تا دنیا دنیاست، مبارزه با آن‌ها پایان نپذیرد. به این ترتیب منافع تفنگ فروشان غرب نیز همچنان رو به افزایش خواهد گذاشت. همانطور که گفتیم، تلفات ارتش آمریکا در این چارچوب کوچکترین مشکلی برای تفنگ‌فروشان به همراه نمی‌آورد، چرا که سربازان و درجه داران جزء را به سادگی می‌توان جایگزین کرد، کافی‌است تسهیلاتی برای مهاجرت فراهم آورند. البته اگر چند موشک الهی به مقر فرماندهی ناتو در امارات اصابت کند، چند صباحی در فعالیت‌های کارگاه «تولید جرم» وقفه ایجاد خواهد شد، ولی هنوز خداوند بخشندة مهربان عقل‌شان به چنین مسائلی قد نداده، در غیر اینصورت بلافاصله «ابابیل‌های‌شان» را می‌فرستادند تا بر سر سپاهیان «جرج‌الله» سنگریزه‌های سوزان ببارانند و ژنرال وایت هم طرح امنیتی برای خزر ارائه نمی‌داد. به گفتة روزنامة «آزاد لیق»، ‌ژنرال وایت اهداف طرح کذا را چنین توصیف فرموده‌اند:‌

«مقابله با قاچاق مواد مخدر، جلوگیری از فعالیت‌های غیرقانونی و انجام اقدامات لازم در منطقه [...]» ‌


در مورد مبارزة ارتش آمریکا با مواد مخدر، خوشبختانه نمونة افغانستان در برابرمان قرار گرفته و می‌بینیم که به دلیل حضور ارتش جنایتکار ناتو در افغانستان، علاوه بر استقرار حکومت اسلامی، فعالیت‌های تروریستی و کشتار روزانه غیرنظامیان نیز به خوبی «مستقر» شده، و از طرف دیگر واردات مواد غذائی، تحت عنوان دهان پرکن، «کمک‌های انسانی» توانسته به کشاورزی نیز نقطة پایان بگذارد، تا زمین‌های کشاورزی به کشت خشخاش اختصاص یابد. به این ترتیب کشور افغانستان به نخستین مرکز تولید مواد مخدر در جهان تبدیل شده. بله، جیمزباندهای علیاحضرت ملکه و رمبوهای مستر پرزیدنت خرج دارند، و امورات‌شان با حقوق ارتش و سازمان‌های جاسوسی نمی‌گذرد، و خارج از شرکت در اشغال سرزمین دیگران ناچاراند کار شرافتمندانه‌تری هم داشته‌ باشند. و اصلاً فلسفة وجودی ژنرال «وایت» همین است. چه اسم با مسمائی هم حضرت ژنرال وایت دارند: هاری! «هاری» با چهار ستاره! ایشان که خیلی «هار» هستند، ژنرال هم شده‌اند، حتماً مثل خمینی و ساتراپی به چند زبان زندة دنیا مسلط‌اند. از جمله، زبان پدرسوختگی، زورگوئی، باجگیری و از همه مهم‌تر زبان دینی که همة زبان‌های مذکور را شامل می‌شود، ولی بر آنان مزیت نیز دارد.

بله مزیت زبان دینی، همان «ابهام» است که در پیشنهادات «هاری چهار ستاره» هم به چشم می‌خورد: «جلوگیری ازفعالیت‌های غیرقانونی» و «انجام اقدامات لازم در منطقه»! از آنجا که تیمسار وایت فرماندة گارد ملی ایالت اوکلاهما است، مسلماً نخستین «فعالیت غیرقانونی در منطقه» همان زندگی مردم تلقی می‌شود. دقیقاً همانطور که هدف از لشکرکشی به افغانستان، به بهانة انفجارهای نیویورک، استقرار رسمی طالبان در حاکمیت افغانستان بود، و همچنانکه هدف از اشغال کشور عراق، گسترش حکومت نوکران شیعی مسلک آمریکا در جمکران به این کشور بوده. بله، این یکی از نمونه‌های «فعالیت‌های غیرقانونی» در منطقه است که نظامیان جنایتکار آمریکا در واقع آن را آغاز می‌کنند تا بتوانند به مبارزه با آن بپردازند، و کشورهای حاشیة خزر را نیز در شرایط عراق و افغانستان قرار دهند: شرایط ویژه یا شرایط جنگی!

ویژگی این «شرایط ویژه» در این است که هر نوع توحشی را نیز توجیه می‌کند، همچنانکه جنگ 8 ساله چنین فرصتی را برای گورکن‌ها فراهم آورد. دلیل زوزه‌های مکرر اکبر بهرمانی در خطبه‌های علفزار در مورد وجود شرایط ویژه همین بود! حاج اکبر و اربابان آمریکائی‌اش می‌پنداشتند با تداوم جنجال پیرامون بحران دست‌ساز هسته‌ای و با تکیه بر 14 لشکر آمریکا در عراق می‌توانند شرایط ویژه را بر ما ملت تحمیل کنند! وقتی هم ناکام شدند، گورکن‌ها در خطبه‌های علفزار، ناشیانه به ابراز عشق به گاوچران‌ها پرداخته، به یاد آوردند که «امام راحل» و دجال‌شان هم مخالف مذاکره با آمریکا نبوده! بگذریم! و بازگردیم به طرح تیمسار هاری وایت خودمان.

پس از اینکه به دلیل «فعالیت‌های غیرقانونی»، شرایط ویژه بر منطقة خزر حاکم شد،‌ نوبت به «اقدامات لازم» خواهد رسید. نخستین «اقدام لازم در منطقه» ایجاد انفجاری است مشابه همان انفجار معروف در ساختمان فدرال که به نیروهای «امنیتی ـ نظامی» آمریکا اجازه داد تا انفجار را به تروریست‌ها نسبت داده، جهت کسب اختیارات ویژه،‌ بیل کلینتون را به امضای فرمانی وادار کنند که آشکارا ناقض قانون اساسی ایالات متحد بود! و می‌دانیم که رئیس جمهور آمریکا برای پاسداری از قانون اساسی سوگند یاد می‌کند. ولی هیچ اهمیتی ندارد، چون رئیس جمهور را در ایالات متحد تشکیلات خودمختار نظامی «انتخاب» می‌کند و کاخ سفید هم قسمتی از املاک همین تشکیلات به شمار می‌رود، و به مصداق مثل معروف «میهمان خر صاحبخانه ‌است» رئیس جمهور آمریکا هم تابع فرامین همان تشکیلات نظامی است. پس اگر تشکیلات نظامی گاوچران‌ها در ایالات متحد «خودمختار» به شمار می‌رود، به طریق اولی در جمهوری آذربایجان هم مانند عراق و افغانستان «خودمختارتر» خواهد بود.

پس از انجام عملیات موفقیت‌آمیز «انفجار»، گاوچران‌ها بلافاصله انگشت اتهام را به سوی یک تشکیلات دست ساز خود گرفته مبارزه با تروریسم را در جمهوری آذربایجان آغاز می‌کنند. اما این تازه اول کار است. چون تشکل‌های تروریستی دست‌ساز سازمان سیا، مانند القاعده و شرکاء، ‌تحت نظارت پاسداران ضدامپریالیست جمکران، از راه عراق به ایران و سپس به جمهوری آذربایجان وارد می‌شوند، و ترکیه هم که خود از اعضای ناتو، و از نوکران وفادار آمریکا به شمار می‌رود، مستقلاً به اعزام تروریست به آذربایجان همت می‌گمارد. می‌دانیم که مبارزه کابوی‌ها با تروریسم مرز نمی‌شناسد، و گاوچران‌ها طبق قوانینی که به تصویب کنگرة مضحک خودشان رسانده‌اند، دخالت نظامی در خارج از مرزهای ایالات متحد را هم «حق مسلم» خود می‌دانند! همچنین می‌دانیم که تحمیل شرایط جنگی بر کشورهای حاشیة خزر از رویاهای طلائی پنتاگون است. دلیل شیفتگی گاوچران‌ها بر چهرة کریه جنگ از مرز تولید و فروش تجهیزات نظامی، ‌تجارت زن و کودک و مواد مخدر به مراتب فراتر می رود. سازمان ناتو از سال 1999، کسب و کار پردرآمدتری کشف کرده: آدم‌ربائی جهت تجارت اعضای بدن!

روزنامة فیگارو مورخ 14 آوریل 2008، به نقل از «فرانس پرس» می‌نویسد، مسئولان کوسوو، از جمله هاشم تاچی، در سال 1999، ریه، قلب، کلیه‌ها و دیگر اعضا و جوارح صدها زندانی صرب ‌را ربوده و آن‌ها را به قتل رسانده‌اند. این مطالب در کتاب «شکار، من و جنایتکاران جنگ»، نوشتة «کارلا دل‌پونته»، دادستان سابق دادگاه بین‌المللی‌ بازگو شده. کتاب مذکور در همین ماه به بازار عرضه خواهد شد. به گفتة «کارلادل‌پونته»، هاشم تاچی و شرکاء اقدام به فروش این «قطعات انسانی» در بازار بین‌المللی کرده‌اند. دولت صربستان رسماً خواهان رسیدگی به این جنایات شده، که تحت نظارت ارتش ناتو صورت پذیرفته! پس از 8 سال تحقیق پیرامون جنایات جنگی در یوگسلاوی سابق، «کارلا دل‌پونته» اظهار داشته که حدود 300 زن و مرد صرب در تابستان 1999، ربوده شده و از کوسوو به زندانی در آلبانی منتقل شده‌اند، و در این زندان، جراحان کلیه‌ها و ریه‌های آنان را در آورده، از فرودگاه تیرانا به کلینیک‌های سراسر جهان ارسال کرده‌اند، تا به بیماران ثروتمند فروخته شود!

«کارلا دل‌پونته» می‌نویسد، ‌ زندانیانی که یک کلیه‌‌شان را در آورده بودند، بازهم ‌در زندان نگاه می‌داشتند تا زمانی که برای در آوردن کلیة دیگر و یا ریه‌های‌شان آن‌ها را به قتل برسانند. «کارلادل‌پونته» تأکید می‌کند که کادرهای میانی و سران «اوچه‌کا»، ‌جدائی‌طلبان کوسوو، فعالانه در این قاچاق اعضای بدن شرکت داشته‌اند. دادستان سابق دادگاه بین‌المللی از «اگیم چه‌کو» و «هاشم تاچی» مستقیماً نام می‌برد. اولی از ماه مارس 2006 تا 2008 نخست وزیر کوسوو بوده، و دومی نخست وزیر فعلی این «کشور» است. «دل‌پونته»، در کتاب خود به تهدید شاهدان عینی جنایات اوچه‌کا و اعمال خشونت بر آنان نیز اشاراتی دارد. «کارلا دل‌پونته» که اکنون سفیر سوئیس در آرژانتین است می‌گوید، اطلاعات خود را از روزنامه نگاران مطمئن و اعضای سازمان ملل دریافت کرده. جالب اینجاست که دولت سوئیس از وی خواسته که از انتشار «شکار، من و جنایتکاران جنگ» در ایتالیا خودداری کند! با توجه به شرایط فعلی می‌توان دریافت که پس از بازداشت آن 52 تن مافیائی، ‌ ممنوعیت انتشار کتاب دل‌پونته در ایتالیا نیز مرتفع شده‌ باشد! همانطور که گفتیم تصفیه در مافیای سیسیل، ضربة سهمگینی بر حاکمیت ایالات متحد به شمار می‌رود و به احتمال قریب به یقین ژنرال «هاری وایت» که جهت ارائة طرح امنیتی خود راهی باکو شده‌اند،‌ تا «اقدامات لازم» را جهت مبارزه با فعالیت‌های «غیرقانونی» آغاز کنند، ناکام و ناامید به ولایت‌شان باز خواهند گشت. چون حضور ارتش ناتو در منطقه سرچشمة همة فعالیت‌های غیرقانونی، ‌از جمله قاچاق مواد مخدر است‌.




جمعه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۷

مافیا و مافیها!

...


امروز سه خطبة علفزار را همزمان بررسی می‌کنیم، خطبه‌های گاردین، آخوند جنتی و کاردینال راتزینگر. هر سه خطبه از سه مسیر مختلف مخاطب را به حماقت، بندگی و مرگ فرا می‌خواند. اما پیش از پرداختن به سه خطبة کذا نگاهی داشته باشم به دومین اقدام مهم فاشیست‌های فکل کراواتی در ترکیه. پس از نقض آشکار قانون اساسی ترکیه، ‌ و اهدای «حق حجاب» به زنان، حزب اسلامی «عدالت و توسعه» قوانین بیمة تأمین اجتماعی را نیز به نفع کارفرمایان و البته به ضرر کارگران تغییر داد! می‌دانیم که اسلام «دین عدالت» است و عدالت این دین مبین و سراپا توحش اگر چه به دلیل جنگ سرد، و مزدوری چپ‌الله، یک شبه شامل حال ملت ایران شد، در ترکیه به صورت قطره‌ای حضور ملت شریف ترک تقدیم می‌شود، تا سر و صدای‌شان بلند نشود. بله، دولت رجب اردوغان با پشتیبانی اتحادیة اروپا ابتدا سرکوب زنان را «سامان» داد، و حال به سراغ کارگران آمده، تا به آنان نیز طعم عدالت اسلامی را بچشاند. بی‌جهت نیست نام حزب فاشیست‌های ترکیه «عدالت و توسعه» ‌است، چون در توسعة عدالت تلاش بسیار دارند. از سرکوب روزانة کردهای ترکیه هیچ نمی‌گوئیم‌، چون پیش‌ از ورود خیرالنساء به کاخ ریاست جمهوری این کشور، عدالت سازمان جنایتکار ناتو شامل حال‌شان می‌شد.

خطبه‌های گاردین مصاحبه‌ای است با ساتراپی خودمان که بخش «فرهنگی» ناتو در فرانسه می‌کوشد وی‌ را به عنوان «رهبر هنرمند» به مردم ایران حقنه کند. و البته شرکای آنگلو‌ساکسون ناتو نیز در مسیر این پروپاگاند استحماری سنگ تمام می‌گذارند، با ساتراپی مصاحبه می‌کنند و از زبان وی هر چه به حال ما ملت مفید می‌دانند انتشار می‌دهند. اخیراً این مصاحبه‌های دست‌ساز در سایت «فرهنگی» گورکن‌ها نیز منتشر می‌شود! می‌دانیم که پاسدار جماعت همین چند روز پیش فرش قرمز برای رضاپهلوی پهن کرده بودند، و از بد روزگار ناچار شدند آن ‌را برچینند. حتی اکبر اعلمی هم در آخرین سخنرانی خود گوشه چشمی به «رژیم شاهنشاهی» نشان داد، ولی وقتی زمان مناسب نیست، همة دم جنبانی‌ها آب در هاون کوبیدن است. بله بازگردیم به مصاحبة گاردین با ساتراپی که حدود سه هفتة پیش منتشر شده، و پس از سه هفته بر سایت هفتان و زمانه ظهور کرده! مسلماً این تأخیر حکمتی دارد و ما از آن بی‌خبریم!

در هر حال در مورد خط تبلیغاتی رسانة چپ‌نما و یهودستیز گاردین پیشتر توضیح داده‌ایم، و گفتیم که اربابان این روزنامه با ایجاد هر نوع ساختار زیربنائی در ایران مخالف‌اند، و تلاش فراوان دارند گورکن‌ها را به سلاح هسته‌ای مجهز کنند تا هم تهدیدی باشند برای روسیه و هم تسکینی برای حکومت درماندة اسرائیل. از نظر فرهنگی نیز تبلیغات اهالی گاردین برای ایرانیان راهی است به سوی خود تخریبی و مرگ. البته می‌دانیم که به دو طریق می‌توان به مرگ رسید، هم از رنج فراوان و هم از لذت بسیار. و گاردینی‌ها اینبار برایمان مرگ از طریق لذت را تجویز می‌کنند، از زبان ساتراپی که مانند امام راحل به چندین زبان تسلط دارد، هر چند فرانسه‌اش حسابی لنگ می‌زند! در هرحال هدف ما از این وبلاگ بررسی کیفیت زبان فرانسة ساتراپی نیست و اگر برگردان مصاحبة وی در سایت هفتان منعکس نمی‌شد، ‌ این مصاحبة فرضی را اصولاً بررسی نمی‌کردیم.

مصاحبة کذا تحت عنوان، «جامعه‌ای که لذت را پس می‌‌زند بیمار است» انتشار یافته. ولی باید یادآور شویم که جامعه اگر هم در پی لذت رود نابود خواهد شد! بله! چون اساس جامعه را بنیادهائی تشکیل می‌دهد که افراد را به وظائف و مسئولیت‌هائی موظف می‌کند. دقیقاً همانطور که در خانواده نیز افراد نمی‌توانند وظایف خود را نادیده گرفته، فقط در پی تفریح و لذت باشند. کودک در خانواده تقدم وظائف بر لذت‌ها را می‌آموزد، و در جامعه بر حسب جایگاهی که دارد، این تقدم را اعمال می‌کند و متحمل می‌شود. ساده‌تر بگوئیم یکی از پایه‌های اصلی تربیت کودک شناخت اولویت وظایف بر لذات است. در واقع فرد نمی‌تواند خارج از این چارچوب در جامعه «حضور» داشته باشد. حتی در جامعة استعمارزده‌ای چون ایران که خشونت و سرکوب جانشین تربیت و آموزش شده، هنوز کسانی کودکان خود را واقعاً «تربیت» می‌کنند، تا به آنان وظائف اجتماعی را بشناسانند، چون یکی از نشانه‌های رشد شخصیت فرد قابلیت وی در مهار تمایلات و احساسات‌ است. تفاوتی ندارد که این تمایلات و احساسات مذهبی باشد یا غریزی، مهم این است که فرد بتواند چنین تمایلاتی را تحت نظارت خود قرار دهد، تا با حیوانات وحشی متفاوت باشد. چرا که حیوانات اهلی نیز به نوعی تربیت می‌شوند، تا بتوانند با انسان هماهنگ باشند. ظاهراً اهالی گاردین تلاش می‌کنند، ‌ از طریق تبلیغ برای رفتار ناهنجار ساتراپی، ‌ عکس این امر را به ما ملت ثابت کنند، و این رفتار را الگوئی برای جامعه قرار دهند! به زبان ساده‌تر بعضی‌ها تلاش می‌کنند نوعی خمینی مؤنث و همانقدر مبتذل را به الگو تبدیل کنند. تفاوت ساتراپی با خمینی این است که خمینی از منهیات و شهادت می‌گفت، ساتراپی از لذت تا سر حد مرگ می‌گوید. ولی هر دو مروج ابتذال و مرگ‌پرستی‌اند.

و به همین دلیل است که ساتراپی «جامعه شناس» شده، برای جامعه هم فتوی صادر می‌کند. اما جامعه مجموعة‌ افراد پراکنده‌ای چون ساتراپی‌ها نیست. جامعه مجموعه‌ای است از بنیادها و تداوم این بنیادها را اجرای قوانین و مقررات تضمین می‌کند، نه لذت پرستی. به عبارت دیگر اگر نظم را از جامعه حذف کنیم، جامعه در بی‌نظمی قادر به رشد نیست و به تدریج نابود خواهد شد. به همین دلیل است که تبلیغات استحماری در ایران می‌کوشد مجموعة آزادی‌های اجتماعی را در ترادف با بی‌نظمی، قانون شکنی و هرج و مرج قرار دهد، تا به این وسیله زمینه را برای سرکوب همه جانبة مردم فراهم آورد. پیشتر گفتیم که شیوة استعمار برای تحمیل چنین سیاستی تبدیل زباله به قهرمان و رهبر است، و همین شیوه در زمینه‌های دیگر نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ تبدیل زباله به مبارز و هنرمند هم بخشی است از همین سیاست مزورانه. به همین دلیل است که زباله‌ای به نام «پیرمؤذن» که نمایندة مسجد جمکران بود، مانند حقیقت‌جو در ایالات متحد لنگر انداخته،‌ و یک بورس تحقیقاتی هم دریافت کرده تا پس از چند ماه ولگردی در ینگه دنیا به استاد و دانشمند تبدیل شود و به عباس میلانی، مک‌فال و هاله اسفندیاری در پروژة گذار به فاشیسم نوین یاری رساند. و به همین دلیل است که «هنرمندانی» چون مخملباف، ساتراپی و شهره آغداشلو به افتخارات ملی ما افزوده شده‌اند. ولی مزیت ساتراپی بر دیگران این است که از زبان او می‌توان به ستایش تقلب، ابتذال و فاشیسم پرداخت، و تعاریف ابلهانه‌ای نیز از هنر، خلاقیت هنری و هنرمند ارائه داد، چون اعضای باند خواهر «کاترین دونوو» موفق شده‌اند یک «سزار» برای فیلمی که گفته می‌شود سناریوی آنرا ساتراپی نوشته دست و پا کنند! در هر حال همانطور که در بالا گفتیم محور اصلی ترهات ساتراپی تشویق جامعه به «لذت‌پرستی» است، همانطور که روح‌الله جماعت را به سینه‌زنی و گریه دعوت می‌کرد. خلاصه بگوئیم ساتراپی ابتذال نوینی است که استعمار قصد دارد آنرا به سکة رایج در ایران تبدیل کند. پس خطبة ساتراپی را رها می‌کنیم و می‌پردازیم به خطبة علفزار این هفته. تا مشاهده کنیم که آخوند جنتی هم کمتر از ساتراپی پریشان نمی‌گوید.

از سر لجبازی با اکبر اعلمی، آخوند جنتی، ‌دبیر شورای نگهبان جمکران را برای خطبه‌های علفزار این هفته برگزیده‌اند. آخوند جنتی همان است که آقای اعلمی در سخنرانی اخیر خود به افتخارات خانوادگی‌اش اشاراتی کرده بود. آخوند جنتی یک پا در حکومت جمکران دارد و یک پا در سازمان مجاهدین خلق، و به همین دلیل در جایگاه دبیر شورای نگهبان قرار گرفته. طبق روال معمول خطبه‌های این ‌هفتة علفزار هم بازتاب مطالبات استعمار از ملت ایران است. و البته این مطالبات چون از طریق سازمان تبلیغات اسلامی منعکس می‌شود حماقت و بلاهت سیدمهدی خاموشی نیز در آن موج می‌زند. و به همین دلیل حنازرچوبه متن خطبه‌ها را بی‌کم و کاست منتشر می‌کند!

به گزارش حنازرچوبه و به نقل از آخوند جنتی،‌ قرار شده گورکن‌ها به «ابر قدرت جهانی» تبدیل شوند، تا هیچ ‌قدرتی نتواند آن‌ها را شکست دهد. آخوند جنتی که دستی هم در دلالی اسلحه باید داشته باشد،‌ می‌گوید که باید تجهیزات ما پیشرفته‌ترین تجهیزات باشد! حتماً سردار نجار با شعار «یا بسیجی» تا فردا این تجهیزات را برای ایشان تهیه خواهند کرد! و یا گاوچران‌ها از عراق و افغانستان تجهیزات لازم را به گورکن‌ها تحویل می‌دهند! ولی محتمل‌ترین فرض این است که خداوند «شخصاً» این تجهیزات را در اختیار گورکن‌ها قرار خواهند داد، چون به ادعای سازمان استعماری تبلیغات اسلامی همه چیز به ارادة خداوند صورت می‌پذیرد. فقط لازم است مردم به خداوند کذا بگویند چه می‌خواهند، تا پروردگار هر چه مردم می‌خواهند برایشان انجام دهد. گویا خدواند بخشندة مهربان به دلیل کهولت دیگر قادر نیست نیات بندگان‌اش را دریابد! خلاصه، آخوند جنتی چنین می‌گوید:

«من به شما می‌گویم که مرگ آمریکا [فرا] رسیده، شما گفتید مرگ بر شاه، تا مرد. شما گفتید مرگ بر اسرائیل و در حال احتضار است. شما می‌گوئید مرگ بر آمریکا، ‌ چیزی طول نمی‌کشد [طولی نمی‌کشد]‌ که فاتحه‌اش خوانده می‌شود. مرگ و حیات‌ها [حیات]‌ به دست خداست.»


ما که متوجه نشدیم بالاخره مرگ به دست «شعار» است، یا به دست خدا! شاید در مصاحبة بعدی گاردین با ساتراپی پاسخ خود را بیابیم! بگذریم! جنتی در ادامة این چرندیات برای همة مردم دستور صادر کرده:‌ همه فرهنگ خداشناسی را در خود احیا کنند! البته خداشناسی همانطور که می‌دانیم فرهنگ نیست، نوعی توحش صیقل یافته است. و به دلیل سه دهه حضور گورکن‌ها در حاکمیت، ‌ این توحش هم فرسوده شده و کار آخوندها و اربابانشان را لنگ کرده. کودتا هم که میسر نیست، پس تنها راه ممکن تشدید مبارزات بی‌امان سردار رادان با چکمه و «شیطان پرستان» است! همانطور که کاردینال راتزینگر هم به مبارزات بی‌امان خود با لائیسیته ادامه داده، از کودک باره‌گی کشیش‌ها حمایت می‌کنند.

بله پاپ در بیشرمی «گل‌سرسبد» و رهبر همة آخوندهای جهان است، به ویژه اگر مانند پاپ فعلی از نژاد «جرمن شپرد» باشد. روزنامة فیگارو، ‌ مورخ 17 آوریل 2008 از سخنرانی پاپ در دانشگاه کاتولیک واشنگتن گزارش مفصلی تهیه کرده. به گزارش «فرانس پرس» پاپ و جرج بوش به درگاه خداوند دعا کردند، سپس پاپ بندیکت 16، در سخنرانی خود، ضمن اظهار تأسف از جنجال کودک باره‌گی آخوندهای کاتولیک در ایالات متحد می‌گوید،‌ ولی باید در نظر داشته باشیم که پخش فیلم‌های پورنوگرافیک و خشن هم به کودکان آسیب می‌رساند!

بله عمق نکبت و کثافت کلیسای کاتولیک در همین چند جملة کاردینال راتزینگر نمایان است. تجاوز مشتی بیمار روانی تحت عنوان کشیش‌ و روحانی به کودکان و نوجوانان در مقام پخش فیلم‌های خشن و پورنوگرافیک قرار می‌گیرد! البته کاردینال راتزینگر پیشتر از لائیسیته، ‌ روابط جنسی خارج از چارچوب ازدواج و سقط جنین نیز شدیداً انتقاد فرموده بودند. ولی همة این غلط‌های زیادتر از دهان زمانی صورت گرفته که حضرت پاپ از دستگیری 52 تن از ارکان کلیسای کاتولیک در «سیسیل» بی‌اطلاع بوده‌اند. به گزارش روزنامة لارپوبلیکا، امروز پلیس ایتالیا 52 تن از اعضای مافیای کامورا را دستگیر کرده. کاردینال راتزینگر مسلماً در خواب هم نمی‌دید که پس از پیروزی سیلویو برلوسکونی در انتخابات، دوستانش در مافیا پیش پای «ولادیمیر پوتین» در ساردنی ‌تارومار شوند! امروز شاید دلائل ابراز عشق بی‌سابقة جرج بوش به کاردینال راتزینگر روشن‌تر شده باشد: حاکمیت ایالات متحد تضعیف شده. قلع و قمع مافیای سنتی ایتالیا، در واقع تیشه به ریشة مافیائی است که دهه‌هاست در حاکمیت آمریکا حضور مستقیم دارد. پیامد دستگیری روسای مافیای کامورا نه تنها برای واتیکان و حاکمیت ایالات متحد که برای نوکران‌اش در جمکران نیز سهمگین خواهد بود.




پنجشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۷

خر و شیطان!

...


گورکن‌ها در تداوم شبیه‌سازی‌های مرسوم خود، یک سایت لائیک هم جدیداً افتتاح کرده‌اند. منتهی لائیسیتة گورکن‌ها، فاشیسم شیعی مسلکان را نیز شامل می‌شود. بله! در بالای سایت کذا تصویر شاپور بختیار در کنار مصدق و فروهرها قرار گرفته، در سمت چپ سخنرانی‌های بختیار و مقالة معروف مصطفی رحیمی، تحت عنوان «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم» خودنمائی می‌کند، و در میانة میدان، در لابلای مطالب «لائیک»، مقاله ابلهانة جمیله کدیور، سگ مؤنث نازی‌آباد را در مورد انفجارهای شیراز نیز می‌توانید بخوانید! همان مقاله‌ای که در آن، «گمانه زنی‌هائی» برخاسته از حجرة صفارهرندی، پاسدار شریعتمداری یا دیگر تیغ‌کش‌های ساواک جمکران صورت گرفته! با در نظر گرفتن این شرایط، شاید بهتر باشد یک مطلب مهم را در رابطه با شاپور بختیار توضیح دهیم.

اهمیت شاپور بختیار برای ما در موضع گیری‌های‌اش خلاصه می‌شود. شاپور بختیار را، در همین چارچوب، خارج از هرگونه ارتباط با مصدق و خارج از هر گونه ارتباط با اعضای نهضت مقاومت ملی، ارج می‌نهیم. بختیار در دوران کوتاه نخست وزیری خود ثابت کرد، که برخلاف محمد مصدق، جهت کسب محبوبیت در میان مردم، اصول و معتقدات خود را زیر پای نخواهد گذاشت و با تیغ‌کشان دستاربند و بی‌دستار همگام نخواهد شد. تاریخ به یکسان در مورد بختیار و مصدق قضاوت نخواهد کرد. و قضاوت ما هم در مورد شخص بختیار، به عنوان دولتمرد با قضاوتمان در مورد پیروان مصدق یکسان نبوده و نخواهد بود. در مورد محمد مصدق پیشتر توضیح مفصل داده‌ایم، پس بپردازیم به جبهة به اصطلاح ملی که در سال 1357، به دلیل فرصت طلبی و پفیوزی رهبران‌اش،‌ به ویژه شخص کریم سنجابی، به ملت ایران خیانت کرد، و با دارودستة مهدی بازرگان هم‌آواز شد. در مورد گروه‌های فرصت طلب و پوپولیست چپ نیازی به توضیح نیست، چرا که فقط اتلاف وقت خواهد بود. و بالاخره به همة کسانی که مدعی طرفداری از شاپور بختیار شده‌اند، یک نکتة مهم را یادآور می‌شویم، لائیسیته، امامت شیعی مسلکان نیست که موروثی باشد. چه بسیار کسانی که آنروزها در اطراف شاپور بختیار گرد آمدند، ولی نهایت امر با لائیسیته بکلی بیگانه‌اند. بنابراین بهتر است بعضی‌ها بدانند که خط سیاسی شاپور بختیار نه «ژنتیک» است که موروثی باشد، و نه یک بیماری واگیردار، که در هنگام سلام و احوالپرسی دیگران را نیز مبتلا کند. لازم است همه بدانیم که شاپور بختیار جهت حفظ قدرت حاضر به سازش با ملایان و اربابان‌شان در سازمان سیا نشد. پس آن‌ها که ضمن ابراز عشق به نهضت مقاومت ملی، در حقوق بشر، ویراست کاخ سفید خیمه و خرگاه به راه انداخته‌اند، شاپور بختیار را به ابزار توجیه زدوبند با ملایان و فاشیست‌های اصلاح طلب، یا همان ‌نوکران وفادار عموسام، تبدیل نکنند.

و اما بپردازیم به امر مقدس شبیه سازی در داخل ایران. به یاد داریم که از دوران ریاست سردار اکبر بر قوة مجریة جمکران، رسانه‌های غربی دمیدن در شیپور «میانه‌رو ـ تندرو» در حکومت گورکن‌ها را آغاز کردند، و این دمیدن همچنان ادامه دارد. اینبار شخص احمدی نژاد در نقش تندرو ظاهر شده تا شرکای جنایتکارش «میانه‌رو» معرفی شوند. پیشتر گفتیم که حکومت اسلامی به آخر خط رسیده و اگر سازمان سیا و نوکران‌ا‌ش نتوانسته‌اند کودتائی سازمان دهند به دلیل پایان جنگ سرد و فروپاشی امپراطوری استالین در آنسوی دریای خزر است. همین امر موجب شده تا حکومت مفلوک اسلامی افتان و خیزان از طریق سرکوب، ایجاد بحران یا تحریک افکار عمومی، به نام مقدس «خلیج همیشه فارس»، «آرامگاه کوروش» و افتخارات پیش اسلامی «کما بیش» تداوم یابد. ولی جهت جلوگیری از مرگ نهائی حکومت جمکران، لازم است گاهی ضربات محکم رسانه‌ای نیز فرود آید، از آن جمله ‌است دستگیری دوستان و همکاران تحت عنوان «جاسوس»، دستگیری گروه عبادی جهت ایجاد هیاهو و ... و مهم‌ترین ضربة رسانه‌ای، ملاقات پرزیدنت مهرورزی با همسر حسین فاطمی بود.

پیشتر در این مورد توضیح دادیم و گفتیم که اگر عموسام افسار گورکن‌ها را به سوی حسین فاطمی کشیده، احمدی نژاد می‌باید تکلیف خود را با سلطنت پهلوی و فدائیان اسلام نیز روشن کند. شاهدیم که چنین معجزاتی از امامزاده مهرورزی صادر نشد و احمدی نژاد به شیوة سابق به مظلوم نمائی و سخنرانی‌های مضحک در باب مافیای قدرت و غیره مشغول شده. دیروز حضرت پرزیدنت در قم فرمودند، ما 80 میلیارد دلار ذخیرة ارزی در بانک‌های خارج داریم ولی بانک‌ها نه تنها این مبلغ را در اختیار ما نمی‌گذارند که در برابر آن به ما وام هم نمی‌دهند. البته ما می‌دانستیم که ارز حاصل از چپاول نفت هرگز در اختیار حکومت ایران قرار نگرفته و نخواهد گرفت، چون این پول‌ها برخلاف آنچه بعضی شوت و پرت‌ها می‌پندارند متعلق به ملت ایران نیست، بلکه می‌باید جهت سرکوب ملت ایران مصرف شود: اعزام دانشجو به ایالات متحد و اروپای غربی، ایجاد ناامنی جهت فراهم آوردن زمینة مهاجرت مردم ایران، بالا بردن بهرة بانکی جهت ممانعت از تولید،‌ تعطیل کارخانه‌ها، ‌ نابودی کشاورزی و بالاخره به راه انداختن گشت سگ‌های هار بسیج جهت سرکوب مردم و از همه مهم‌تر تبدیل کشور ایران به یک بازار مصرف برای کالاهای بنجل ایالات متحد که اینک در چین ساخته می‌شود. این سیاستی است که پس از ملی شدن پر افتخار نفت توسط محمد مصدق بر ملت ایران تحمیل ‌شده. و اگر امروز بعضی‌ها هنوز به تابوت مصدق چسبیده‌اند و به ملی کردن نفت افتخارها می‌کنند، بهتر است نگاهی به سخنان احمدی نژاد در قم بیاندازند، شاید افتخارات‌شان تعدیل شود:‌

«هم اکنون 80 میلیارد دلار ذخائر ارزی ایران در بانک‌های خارجی نگهداری می‌شود اما هنگامی که شرکت‌های بزرگ برای پروژه‌های‌شان به سراغ این بانک‌ها می‌روند بانک‌ها [...] ذخائر ارزی ما را بلوکه می‌کنند[...]»

منبع: مهرنیوز، مورخ 28 فروردین‌ماه سالجاری.

ولی این باج‌گیری‌ها از دوران سلطنت پهلوی رایج بود. پیشتر گفته بودیم که چگونه غرب به دلیل مخالفت با احداث کارخانة ذوب آهن در ایران، دقیقاً همین شرایط را اعمال می‌کرد. در صورتیکه رژیم ایران در آنزمان متحد غرب در منطقه به شمار می‌رفت، و هیچ تنشی در روابط ایران و غرب وجود نداشت. ولی بانک‌های غربی آنزمان هم ارز حاصل از چپاول نفت را بلوکه کرده بودند، و عاقبت اتحادجماهیر شوروی در مقابل دریافت گاز، گازی که کنسرسیوم به رایگان می‌سوزاند و به دور می‌ریخت، نخستین کارخانة ذوب آهن را در ایران احداث کرد!

در عوض اگر از پایه‌ریزی صنایع و خدمات در کشورمان جلوگیری به عمل می‌آید، امروز سیاست‌های غرب، ایران را به پایگاه تروریست‌های اسلامی تبدیل کرده. مختار زارعی، یکی از فعالان کرد، طی مصاحبه‌ای به حضور آزادانة سلفی‌ها در کردستان ایران اشاره دارد. این مصاحبه در سایت‌های زمانه و روزآنلاین هم انتشار یافته. می‌دانیم که کردستان ایران تحت نظارت شدید امنیتی پاسداران حکومت اسلامی است، بنابراین حضور سلفی‌ها با صلاحدید ایالات متحد و نوکران‌شان در ایران صورت می‌گیرد. سلفی‌ها برای خرابکاری و بمبگذاری به ایران اعزام شده‌اند، ‌ تا شرایط عراق و پاکستان را به کشورمان «صادر» کنند. می‌دانیم که جرج والکر بوش و کاردینال راتزینگر، دیروز گفته‌اند که برای زندگی انسان‌ها ارزش فراوان قائل‌اند! و به دلیل همین مهر و محبت جرج بوش و کاردینال راتزینگر به زندگی انسان‌هاست که دولت احمدی نژاد گشت‌های امنیتی بسیج در سراسر کشور را بار دیگر «فعال» کرده. وظیفة‌ این گشت‌ها نظارت بر رعایت حجاب در سراسر کشور است! مسئول چنین گشت‌هائی هم سردار رادان است، که زیر نظر پورمحمدی به سرکوب مردم به ویژه در تهران و شهرهای بزرگ مشغول خواهد شد.

متن مصاحبة سردار رادان در حنازرچوبه و رادیو فردا موجود است، و جهت دریافت میزان حماقت ایشان می‌توانید جزئیات طرح ارتقا فرهنگی را «مطالعه» کنید. اینبار سردار رادان قصد دارند به شرکت‌های خصوصی هم وارد شده وضع حجاب و رعایت ظواهر اسلامی را در این شرکت‌ها بررسی کنند. چون هزینة‌ زندگی بالا رفته و دولت حقوق سگ‌های هار را افزایش نمی‌دهد، تا اینان از طریق تهدید مردم و «باج گیری»، امرار معاش کنند. ولی فکر نکنید نبوغ سردار رادان و پورمحمدی به این مختصر محدود می‌ماند! ابداً! همانطور که پاسدار شریعتمداری، با مراجعه به خشتک مبارک‌شان خبر «تولید» می‌کنند، تا نان کوکلوکس‌کلان‌های آن‌سوی آتلانتیک آجر نشود، سردار رادان، پورمحمدی و شاهرودی نیز با مراجعه به خشتک مقدس شریعتمداری جرم «تولید» می‌کنند.

بله، اینبار مبارزه با «شیطان پرستان» در صدر مبارزات سردار رادان قرار گرفته. و قرار شده «اصناف» به سردار رادان در شناسائی شیطان پرستان کمک کنند. «شناسائی» به این ترتیب صورت می‌گیرد: اصناف هر کس را که توانائی پرداخت رشوه داشته باشد شیطان پرست شناسائی کرده وی را به سردار رادان معرفی می‌کنند. به این ترتیب سردار رادان می‌توانند مخارج مبارزه با «چکمه» را تأمین و نوامیس اسلام را حفظ فرمایند. حتماً شاهرودی، «شیطان پرستانی» را که رشوه نمی‌دهند با پیروی از تعالیم کلیسا در اماکن عمومی آتش خواهد زد. به گزارش مهرنیوز، مورخ 29 فروردینماه سالجاری، در نشست گروه‌ کاری ویژة تدوین کنوانسیون حقوقی دریای خزر، نمایندة گورکن‌ها یک ساعت تأخیر داشت، و سفیر روسیه به تأخیر ایشان شدیداً اعتراض کرده! خوشبختانه سفیر روسیه با نیروهای «انتظامی» جمکران همکاری نمی‌کند، در غیر اینصورت نمایندة خاطی را به عنوان «شیطان پرست» به سردار رادان تحویل می‌دادند، و سردار هم به پیروی از آمریکا و اروپا «حقوق بشر» را در حق ایشان حسابی رعایت می‌کردند. به گزارش مهرنیوز، مورخ 29 فروردینماه، سید محسن یحیوی، نمایندة گورکن‌ها و دبیرکل گروه بین‌المجالس جمکران در دیدار با رئیس اعضای گروه پارلمانی انگلستان در مورد نقض حقوق بشر توسط حکومت گورکن‌ها چنین می‌گوید:‌

«نقض حقوق بشر در [آمریکا] و بسیاری از کشورهای اروپائی امری عادی است. اخیرا [...] دولت آمریکا ماهیت ضد حقوق بشری خود را عیان ساخت.»


خر عیسی گرش به مکه برند
چون بیاید هنوز خر باشد




چهارشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۷



هیتلر در نیویورک!

...



کاردینال راتزینگر، یا همان حضرت پاپ، که اخیراً راهی آمریکا شده‌اند، جوانی را در خدمت نازی‌ها گذراند، و از سال 1981 تا 2005 در واتیکان به پنهان داشتن پروندة‌ سوءاستفادة جنسی آخوندهای کاتولیک از کودکان و نوجوانان اشتغال داشت! و حتماً ایشان به همین دلیل اکنون در جایگاه رهبر کاتولیک‌های جهان قرار گرفته‌اند. البته مسئلة کودک‌باره‌گی کشیش‌ها، به ویژه کشیش‌های کاتولیک که ارواح شکم‌شان رهبانیت و «تجرد» هم پیشه کرده، از ازدواج پرهیز می‌کنند، زبانزد خاص و عام است. پیشتر گفتیم که هر گاه از کشیشی به دلیل کودک‌باره‌گی «شکایت» رسمی می‌شود، کلیسای کاتولیک کشیش کذا را به منطقة دیگری «منتقل» می‌کند، تا بتواند با خاطر آسوده در کنار مردم به خدمات الهی خود ادامه دهد. در مورد عالیجناب «گایو»، یکی از روحانیون «پیشرو» کاتولیک در فرانسه، پیشتر توضیح دادیم و گفتیم که وی یک کشیش کودک‌بارة کانادائی را در فرانسه به خدمت خلق گماشت، و به همین دلیل هم محاکمه شد، چرا که پیشتر سروصدای مردم در ایالات متحد پیرامون چنین آداب و رسومی در کلیسای کاتولیک به هوا برخاسته بود.

و اگر افتضاح کودک‌باره‌گی آخوندهای کاتولیک در آمریکا به گوش جهانیان نمی‌رسید، عالیجناب «گایو» حتی محاکمه هم نمی‌شد، و امروز روزنامة فیگارو که یک پا در جنگ و یک پا در کلیسای کاتولیک دارد، سعی در پنهان داشتن جنایات کشیش‌های پلید می‌کرد. در سال 2002 «برنار فرانسیس‌لا»، اسقف ماساچوست به پشتیبانی از یک کشیش کودک‌باره که به چندین جوان کاتولیک تجاوز کرده بود اعتراف کرد. و این اعترافات باعث شد که دادگاه فدرال، کلیسای کاتولیک را به پرداخت سه میلیارد دلار به قربانیان محکوم کند. واتیکان هم بلافاصله جهت نجات اسقف شریف ایشان را به «رم» فراخواند تا محاکمه نشوند. طبق آمار رسمی بین سال‌های 60 تا اواسط دهة 80، فقط در ایالات متحد، 3000 سر از 42000 کشیش کاتولیک، به جرم سوءاستفادة جنسی از کودکان تحت تعقیب قرار گرفته‌اند. و هر چند پاپ فعلی اخیراً از این وقایع ابراز تأسف فرموده‌اند، در سال 2007 هفته‌نامة پانوراما مدارکی انتشار داد که ثابت می‌کرد همین پاپ «متأسف»، که از سال 1981 مسئول رسیدگی به پرونده‌های واتیکان بوده، جهت پنهان نگاه داشتن حدود هزار مورد سوءاستفادة جنسی، محل خدمت کشیش‌های «منحرف» را مرتب تغییر می‌داده. و البته پس از اینکه «کاردینال راتزینگر» به جایگاه پر افتخار پاپ بندیکت 16 دست یافتند، به شدت کودک باره‌گی کشیش‌ها را در ایرلند محکوم کردند. مسلم است! چون امکان تائید این جنایات برای‌شان وجود نداشت.

همین پاپ شریف و مخالف کودک باره‌گی، روز 15 آوریل برای یک سفر 6 روزه راهی ایالات متحد شده. البته طی این سفر، کاردینال راتزینگر سابق با قربانیان کشیش‌های کاتولیک دیدار نخواهند کرد، ولی به دلیل فشار خانواده‌های هزاران قربانی کودک باره‌گی آخوندهای کاتولیک، حضرت پاپ در سخنرانی روز 19 آوریل خود به این مسئله اشاره خواهند فرمود!

و امروز جهت استقبال از چنین شخصیت رسوائی، جرج بوش، به همراه لورا و یکی از دخترانش به فرودگاه نظامی اندروز تشریف فرما شدند. و این نخستین بار است که در ایالات متحد چنین احترامی شامل حال یک پاپ، آنهم با چنین سوابقی می‌شود!

کاخ سفید امشب به افتخار حضرت پاپ نه هزار نفر را به ضیافت شام دعوت کرده، و 21 تیر توپ هم به مناسبت چنین رخداد فرخنده‌ای شلیک خواهد شد! البته به گفتة فیگارو، مورخ 16 آوریل 2008، پاپ در این میهمانی شرکت نخواهد کرد چون ترجیح می‌دهد هشتادویکمین سال تولد پربرکت‌‌اش را در میان آخوندهای کاتولیک بگذراند. یادآور شویم، این دومین بار است که یک پاپ به کاخ سفید دعوت می‌شود. نخستین بار در سال 1979، جیمی‌کارتر منفور در کاخ سفید با پاپ ژان پل دوم ملاقات کرده بود. و به یاد داریم که در پی این ملاقات حقوق بشر بر سراسر جهان حاکم شد، به ویژه بر ایران و افغانستان.

جرج بوش در مصاحبه با یک شبکة کاتولیک اعلام داشته، ‌ مایل است به پاپ بگوید که با عقاید وی در مورد نیک و بد، تقدس زندگی انسان و خطر نسبیت اخلاقی کاملاً موافق است. و البته کافی است نگاهی به عراق و افغانستان بیاندازیم تا ببینیم جرج بوش تا چه حد به زندگی انسان‌ها اهمیت می‌دهد. ولی آنچه در سخنان جرج بوش اهمیت دارد این است که حاکمیت ایالات متحد با نظریة فاشیستی «حقوق بشر نسبی» بسیار موافق است، و از طریق سازمان ملل آنرا تشویق هم می‌کند، و کاردینال راتزینگر هم در یک پیام ویدئوئی به آمریکائی‌ها اعلام داشته، که طی اقامت خود در آمریکا لزوم «اطاعت از احکام الهی» را به آن‌ها یادآوری خواهد کرد! پاپ همچنین ضمن مخالفت با سقط جنین،‌ بر آزادی مذهب یا همان آزادی بندگی و اسارت تأکید خواهند فرمود.

فیگارو می‌نویسد، جهت کسب محبوبیت برای پاپ، گروه‌های کاتولیک، از جمله «شوالیه‌های صلح» متعلق به برادر جرج بوش، فرماندار فلوریدا، که کاتولیک است بسیج شده‌اند. برای تکمیل مراحل پدرسوختگی ویژة آخوندها، پاپ از یک کنیسه هم دیدار خواهد کرد، تا علیرغم یهودستیزی کاتولیسیسم، پلی میان مذاهب ایجاد کند. سپس جهت به دست آوردن دل گاوچران‌ها کاردینال راتزینگر چند قطره اشک تمساح برای قربانیان وقایع 11 سپتامبر سرازیر خواهند کرد. چون آخوند جماعت مثل زنان هنرپیشه‌، اشکش دم مشک‌اش است!

و اما باید ببینیم دلیل عشق‌ورزی جرج بوش به کاردینال راتزینگر چیست؟ می‌دانیم که بوش و پاپ و آخوندجماعت بجز جنایت و غارت هیچ دین و مذهب دیگری ندارند. ولی به نظر می‌رسد حضرت پاپ در اروپا به مشکلاتی برخورد کرده. چون امروز که خطر کمونیسم دیگر وجود ندارد، و پاپ مزورانه از سرمایه‌داری انتقاد می‌کند، و فاشیست خداجوئی به نام «ال‌گور» را لائیک می‌خواند، مستضعفین اروپا که منتظر معجزات مسیح و مبارزات واتیکان برای احقاق حقوق‌شان نشسته بودند، تازه دریافته‌اند که بساط کلیسا همان بساط اسلام است: کاسة گدائی و شمشیر بران! در نتیجه دیگر کسی گویا «برادران» را تحویل نمی‌گیرد، و با توجه به فقر روزافزونی که توسط ساختارهای انسان‌ستیز سرمایه سالاری جهانی بر مردم حاکم شده، دولت‌های اروپای غربی اینبار خود را نه با تهدید یک ایدئولوژی شناخته شده، که با تهدید یک شورش لجام گسیخته از جانب اقشار فرودست که تعدادشان رو به افزایش گذارده روبرو می‌بینند. همانطور که ایالات متحد، به دلیل شکست در جبهة لبنان، عراق و افغانستان و شرایط بحرانی اقتصادی در یک قدمی شورش قرار گرفته. و اگر در سال 1992، پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، جرج بوش پدر توانست با آوردن تانک به خیابان‌های لس‌آنجلس نارضایتی‌ها را مهار کند، و در یک جنگ دروغین هم پیروز شود، چنین امکاناتی برای جرج والکر بوش، حتی در رؤیا نیز وجود نخواهد داشت.





سه‌شنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۷

سگ و گمانه!

...


ناظم الاطباء گوید، سگ ولگرد و قلاده بریده را «هرزه مرس» گویند. مرس، به فتح «میم» و «ر»، ‌ ریسمانی را گویند که به گردن سگ اندازند.

ناکسان را فراستی است عظیم
گرچه تاریک طبع و بد خوی‌اند

سگ «هرزه مرس» رسانه‌های گورکن‌ها را ‌ماند، و سگ نازی‌آباد به «قلم‌به‌مزدان‌شان» شرف دارد. در تداوم مهملات اکبر اعلمی، پیرامون «نظام معهود» و عدالت اسلامی، پاسدار شریعتمداری ناگهان «اسلام واقعی»، ‌ و جمیله کدیور، عاملان انفجار حسینیة شیراز را یافته! نیازی به توضیح نیست که سگ شامه‌ای قوی دارد، و چادر از قدرت بویائی وی نمی‌کاهد. جمیله کدیور، از جمله سگ‌های‌‌هار حکومتی است که با همان چادرسیاه، به تنهائی با ده سگ نازی‌آباد رقابت می‌کند. ولی کدیور از آن ‌سگ‌هاست که اگر استخوان کافی جلوی‌اش بیاندازند، «گمانه زنی» هم می‌کند،‌ تا بتواند سنی‌ها، مجاهدین‌خلق و بهائیان را مسبب انفجار حسینیة شیراز قلمداد کند! بله، شامة نژاد کدیور خیلی باید قوی باشد، که به این سهولت مجرمین را یافته. و هیئت ناظر بر فعالیت‌های مطبوعاتی هم باید بکلی با قوانین مطبوعات بیگانه باشد، که به روزی‌نامة «اعتماد» جهت انتشار چنین اتهامات بی‌پایه‌ای هیچ اعتراضی نکرده. البته وقتی یک تیغ‌کش به نام «صفار هرندی» در رأس امور فرهنگی قرار می‌گیرد، جمیله کدیور هم می‌باید مطلب قلمی کند. ولی پیش از پرداختن به این سگ‌هار جمکران، از پاسدار شریعتمداری آغا‌ز می‌کنیم، چرا که در اسلام، ارجحیت با بندگان مذکر «خداوند بخشندة مهربان» است.

هر که مقصود و مرادش خور و خواب است از عمر
حیوانی‌ست که بالاش به انسان ماند

پاسدار شریعتمداری که گویا باز هم ذخیرة باروت‌شان لبریز شده، در جمع دانشجویان بینوای دانشگاه آزاد می‌گوید، روزنامه‌نگار باید خبر را تولید کند! بله، درست شنیدید، «تولید خبر»! ظاهراً پاسدار شریعتمداری دو «بست» از آن «سناتوری‌های» ویژة کرمان زده و حسابی نشئه بوده‌اند،‌ در غیر اینصورت «خبر»، «دروغ» و «شایعه» را با یکدیگر یکسان نمی‌پنداشتند! تیمسار شریعتمداری که «دروغ» را به سادگی از خشتک مبارک‌شان استخراج می‌کنند، استدلال فرموده‌اند که خبر هم مانند خشتک با حرف «خ» آغاز می‌شود، پس «خبر» را نیز می‌توان از خشتک بیرون کشید! به نظر می‌رسد این تریاک‌‌های سناتوری‌ کرمان نیروی عجیبی به تخیلات می‌دهد. و خلاصه ژنرال شریعتمداری از آنجا که «اهل قلم» است، تخیلات‌اش هم در عرصة امور قلمی به پرواز درآمده، و خطاب به دانشجویان می‌گوید:

«روزنامه نگار نباید پشت میز بنشیند و منتظر اخبار خبرگزاری‌ها باشد، بلکه باید خبر را تولید کند»

این سخنان «گهربار» در فارس نیوز، مورخ 15 آوریل 2008 منتشر شده، البته ژنرال شریعتمداری به مسائل دیگری هم پرداخته‌اند. ایشان از جمله خاطر نشان فرموده‌اند که قتل‌های زنجیره‌ای کار «سرویس‌های بیرونی» بوده. البته ما هر چه فکر کردیم متوجه نشدیم «سرویس‌های بیرونی» چگونه به داخل ساواک نفوذ کرده‌اند، چون ساواک برای ما ملت خودش در زمرة «سرویس‌های بیرونی» است. ولی پاسدار شریعتمداری معتقدند که سعید امامی و همسرش که، جزو زباله‌های اعزامی به ایالات متحد بودند،‌ زمانیکه در ینگه دنیا برای ساواک کار می‌کردند از سرویس‌های درونی بودند، ولی پس از ورود به ایران تبدیل شدند به سرویس‌های بیرونی! بی‌دلیل نیست که می‌گویند، مواد مخدر، ‌آنچنان را آنچنان‌تر می‌کند؛ گویا سناتوری‌ها بیش از دیگر انواع تریاک کله را پوک می‌کند، ‌و شاید به همین دلیل به آن‌ها لقب سناتوری داده‌اند! چون اگر شرایط ورود به مجلس شوربا، دزدی و پااندازی و پفیوزی بود، برای ورود به مجلس سنا علاوه براین خصوصیات کلة پوک هم جزو الزامات بوده،‌ لذا این تریاک‌ها را هم مثل همان خبرها، ویژة سناتورها «تولید» می‌کرده‌اند.

حاکم ظالم به سنان قلم
دزدی بی‌تیر و کمان می‌کند

خوشبختانه پس از انقلاب کبیر ژنرال هویزر، ‌ کلة پوک شرط لازم و کافی برای استقرار در هیئت حاکمة جمکران نیز شده. و همانطور که شاهد بودیم امام راحل و لات و اوباش همراه‌شان عملاً از تریاک بی‌نیاز بودند! چون جهت حکومت از این ویژگی به صورت مادرزاد برخوردار بودند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به بیانات گهربار مارشال شریعتمداری که خبر «تولید» می‌کنند. آخرین خبر «تولیدی» پاسدار شریعتمداری، تفاوت‌های آشکار میان «اسلام واقعی» و «اسلام آمریکائی» است. «اسلام واقعی» همان ویژگی‌هائی «دهان‌پرکن» و توخالی‌ای را دارد که اکبر اعلمی هم در آخرین سخنرانی خود به آن‌ها اشاره کرده بود. عدالت، ظلم ستیزی و ... و اسلام آمریکائی همین لجنزاری است که سه دهه است در آن شناوریم. و اما از سخنان پاسدار شریعتمداری چنین بر می‌آید که این اسلام، اسلام نیست، و تازه باید برویم به دنبال اسلام واقعی، یا همان «نظام معهود» که اکبر اعلمی نیز به آن اشاره کرده بود:

«اسلامی که ظلم ستیز نباشد اسلام نیست [...] اسلام پرخوری زورمندان و زراندوزان در کنار فقر مستمندان را نمی‌پذیرد. چرا که ظلم ستیزی جزء ذاتیات اسلام است[...] اسلام آمریکائی ظلم ستیز نیست[...]»

واژة «ذاتیات» را هم به احتمال زیاد، «تیمسار» شریعتمداری از خشتک مبارک، و از همانجائی که خبر «تولید» می‌کنند بیرون کشیده‌اند‌، تا «اسلام واقعی» را مانند «مادلن البرایت» بهتر به ما معرفی کنند. البته ما با یک قسمت از در افشانی‌های سرپرست کیهان کاملاً موافقیم، و آن اینکه اسلام پرخوری زورمندان را در کنار فقر مستمندان نمی‌پذیرد. ولی معتقدیم پاسدار اسلام پناه به دلیل نشئگی جملة خود را ناتمام گذاشته‌اند. چون در واقع اسلام مستمندان را نابود می‌کند تا زراندوزان بتوانند با فراغ بال به دزدی و چپاول ادامه دهند. حداقل بشریت، در سنت محمدی و علوی و حکومت جمکرانی همین را تجربه کرده. راه دور نمی‌رویم، «صورت» یک قسمت از دارائی‌های اکبر بهرمانی و رئیس قوة قضائیة حکومت عدل علی و شرکاء، بر شبکة اینترنت خودنمائی می‌کند، از حضور کارتن‌خواب‌ها و کلیه فروشان هم در ایران آگاه‌ایم، حال نتیجه مشخص است! در واقع، آنچه از «ذاتیات» اسلام است، همان چپاول و توحش است که به چشم می‌بینیم، ‌مگر اینکه مانند پاسدار بی‌مقدار، شریعتمداری، عمری را به حماقت و پدرسوختگی و شارلاتانی در عالم «هپروت» افیون به سر برده باشیم!

چون نکند رخنه به دیوار خلق
دزد؟ که ناتور همان می‌کند

معروف است که بر عکس بینائی، حس بویائی سگ مانند آرواره‌های‌اش بسیار قوی است. ولی آرواره و شامة برخی از فعلة فاشیسم به رقابت با آرواره و شامة سگ برخاسته. بله، در این روز و روزگار که تهدید به کاهش بهای نفت نتایج انتخابات را در ایتالیا تعیین می‌کند، جای هیچ تعجبی نیست که سگ‌های‌هار حاج اکبر بهرمانی پوزه بر نعلین حاج آقا گذارده، مسببین انفجار حسینیة شیراز را «شناسائی» کنند و اکتشافات‌شان بلافاصله در «اعتمادملی» و «گویانیوز» منتشر شود! البته تابناک نیز از پیروان هم‌ اینان است.

دیو اگر صومعه داری کند اندر ملکوت
همچو ابلیس همان طینت ماضی دارد
ناکس است آنکه به دراعه و دستار کس است
دزد، دزد است، و گر جامة قاضی دارد

عیال عطاالله مهاجرانی که مانند صاحب‌اش، دستی بر قلم دارد، تا قلم را بیالاید، در یک مقالة «تحلیلی» و ابلهانه، به گمانه زنی پرداخته، و به عنوان مسببین انفجار در حسینیة شیراز، انگشت اتهام را به سوی مجاهدین خلق و بهائیان گرفته. البته همشیرة آخوند کدیور به وهابیون، القاعده و «برخی نیروهای وابسته» هم اشاراتی دارد. همانطور که در وبلاگ دیروز گفتیم، این حادثه، واکنش بعضی محافل شناخته شده به برکناری پورمحمدی وزیر کشور بوده. این شیوه‌ای است که طی سه دهة اخیر سازمان‌های امنیتی جهت سرکوب همه جانبه به آن متوسل شده‌اند. یک بمب می‌گذاشتند، دهها تن را دستگیر و اعدام می‌کردند، و بقیة «شهروندان» حساب کار خود کرده دست و پای‌شان را جمع می‌نمودند. ولی این شیوة جادوئی دیگر کارساز نیست، و نوکران سازمان سیا اینبار کور خوانده‌ا‌ند! به زبان ساده‌تر، شیوه‌های رایج سازمان سیا در ایران کارساز نخواهد بود. ولی جمیله کدیور، با آنکه در محضر استاد مهاجرانی، ‌ افتخار تبدیل به جامع‌العلوم مؤنث و «چادر به سر» را یافته‌اند، به دلیل قرار گرفتن در دورة بحرانی «پیش یائسگی»، ذهن علیل‌اشان در دهة گذشته منجمد شده، می‌پندارد هنوز محمد خاتمی شیاد در رأس قوة مجریه نشسته. در نتیجه، به امید سازمان یافتن یک سرکوب همه‌جانبه به گمانه زنی پرداخته، و به شیوة خمینی دجال برای همه فتوی صادر می‌کند که به گمانه زنی بپردازند:

«گمانه زنی برای عاملان این حادثه اگر آن را همچون محافل رسمی اتفاقی ندانیم [ ...] باید اولویت اصلی [...] همه باشد [...] القاعده [...] وهابیون [...] طرفداران اندیشه[مذهب] بهائیت [...] عمال وابسته به مجاهدین خلق و برخی نیروهای وابسته [...] می‌توانند از جمله گزینه‌های احتمالی عاملان وقوع این حادثه باشند.»


البته ترهات جمیله کدیور که در رسانه‌های «اصلاح طلب» جمکران و خصوصاً «گویانیوز» انتشار یافته، به هیچ عنوان توجه سازمان‌های مبارزه با شکنجه و فدراسیون بین‌المللی «حقوق بشر» را جلب نخواهد کرد. اینان همة توجهات‌شان به شیرین عبادی است، تا فرانس پرس «خبر»‌ بفرستد، و سازمان‌های کذا بیانیه صادر ‌کنند! مطمئن باشیم که «فرانس پرس» در مورد نشر اکاذیب و تشویق به خشونت بر ضد بهائیان و مجاهدین خلق در رسانه‌های جمکران هیچ گزارشی نخواهد داد. چون هدف اصلی ایجاد هیاهو پیرامون تحفة محفل نوبل، حاجیه ‌شیرین عبادی است، که قرآن به دست دور جهان راه افتاده و ضمن تبلیغ اسلام، ‌ طوطی‌وار تکرار می‌کنند: اسلام با دموکراسی هیچ تضادی ندارد! در ضمن، دو سه روز پیش شیاد اردکان در اسپانیا همین مزخرفات را تکرار کرده بود. می‌دانیم که سخنرانی‌های عملة فاشیسم را سازمان تبلیغات اسلامی در هماهنگی کامل با تبلیغات حاکمیت ایالات متحد تهیه و تنظیم می‌کند. و اخیراً «مادلن البرایت» هم به دفاع از اسلام، دین صلح و دوستی برخاسته می‌گوید، القاعده چهرة اسلام را مخدوش کرده! و ترجمة بازاری این چرندیات هم به طور منظم در«فارس نیوز» ‌منعکس می‌شود. می‌دانیم که نوکری هم الزاماتی دارد! ولی در این عرصه، «فارس نیوز» به گرد پای فیگارو هم نمی‌رسد.

روزنامة فیگارو مورخ 15 آوریل 2008، مقاله‌ای به قلم «آدرین ژولم» در ستایش از «مقتدی صدر» انتشار داده! نویسنده در این مقاله از صدر تصویر یک قهرمان مبارزه با آمریکا ساخته و پرداخته که فقط ابلهان آن را باور می‌کنند! در این مقاله، گفته می‌شود، مقتدی صدر از مخالفان سر سخت اشغال عراق است! البته «آدرین ژولم» نمی‌گوید این آخوند شیعی مسلک چگونه در کشور اشغال شدة عراق یک لشکر مسلح در اختیار دارد! سایت «تابناک» هم به طور خلاصه چرندیات مشابه و مضحک‌تری را در مورد صدر منتشر کرده. در هر حال سازمان سیا می‌پندارد که مقتدی صدر بهترین گزینه برای حکومت استعماری بر عراق مصیبت زده ‌است، چون جهت ادارة امور در چنین شرایطی، توحش فراوان لازم است، و در هیچ کجا وحشی‌تر از آخوند شیعی مسلک یافت نخواهد شد. این تجربه‌ای است که در ایران بسیار موفقیت‌آمیز بوده، و سازمان سیا قصد دارد آنرا به عراق هم «گسترش» دهد. ولی آنچه سازمان سیا هنوز موفق به کشف آن نشده این است که وحشی‌تر و ابله‌تر از گلة دستاربندان، همسران و دختران‌ و خلاصة مطلب اعضای مؤنث این گله‌اند؛ که اغراق در توحش و بربریت را یگانه راه دستیابی به «حقوق برابر» با مردان‌شان شناسائی کرده‌اند. مرضیه مرتاضی، شیرین عبادی، و فمینیست‌های دینی نوع «سافت» این توحش را منعکس می‌کنند، و امثال جمیله کدیور توحش «هارد» را به نمایش می‌گذارند. چون یک نظام سفله پرور و زن ستیز، زن‌ها را جهت کسب «وجهه»، به سوی سفلگی و توحش بیشتری از مردان سوق می‌‌دهد. جمیله کدیور، و گمانه‌زنی‌های ابلهانه‌اش در مورد شرکت اقلیت‌های مذهبی در انفجارهای شیراز مسلماً شاهدی است بر این مدعا.





دوشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۷

شیرین و اکبر!
...


آقای عسگر آهنین، از اینکه از شعر «واعظان» ایشان در وبلاگ‌ام استفاده کرده‌ام، در کامنتی تشکر کرده‌اند. اما در واقع تشکر وظیفة بنده است، چرا که «شعر» ایشان بود که به «متن» من جان داد. حال بپردازیم به وبلاگ امروز.

انفجار در حسینیة شیراز، تداوم تظاهرات لات و اوباشی است که پورمحمدی، ‌وزیر اخراجی کشور در برابر سفارت هلند بسیج کرده بود. پیشتر چنین شیوه‌هائی به ساواک حکومت اسلامی امکان می‌داد به سرکوب همه جانبه بپردازد. ظاهراً پاسدار شریعتمداری و شرکاء پنداشته‌اند، هنوز در بر همان پاشنه می‌چرخد! همچنانکه شیرین عبادی و شرکاء چنین خیال خامی در سر می‌پرورانند.

بله، شیرین عبادی را باز هم تهدید به مرگ کرده‌اند! آنهم به گزارش فرانس پرس! عبادی ادعا کرده روی در ساختمان محل کارش نوشته‌اند، «عبادی، مرگت نزدیک است». دکان این تهدیدها از هنگامی افتتاح شد که محفل نوبل یک جایزه به عبادی داد تا همه باور کنند ایشان از شخصیت‌های برجستة ایران و جهان به شمار می‌روند. و هر گاه بوی کسادی از دکان جنجال شیرین عبادی بر می‌خیزد، در رسانه‌ها نامه‌های تهدید به مرگ به آدرس ایشان ارسال می‌شود، تا کسی فراموش نکند شیرین عبادی هنوز زنده است. هر چند توانائی ایجاد آشوب و جنجال را از دست داده! در هر حال تا آنجا که واقعیت فعالیت‌های مخرب شیرین عبادی نشان می‌دهد، گورکن‌ها از مرگ حاجیه عبادی سودی نخواهند برد، ‌ چون سخنان پرت و پلای ایشان همواره در جهت توجیه حکومت جنایت و سرکوب اسلامی بوده، و خودشان هم همانطور که می‌بینیم اهمیت چندانی ندارند. به خانم عبادی و شرکاء اطمینان می‌دهیم که اگر ساواک گورکن‌ها، جهت ایجاد آشوب بخواهد دوستان و شرکای حکومت را به قتل برساند، نتیجة مطلوب را از چنین جنایاتی نخواهد گرفت،‌ چرا که دورة معرکه گیری با «شهید» و «قهرمان» دیگر سپری شده. حال بپردازیم به یک دکان کساد دیگر به نام سازمان تبلیغات اسلامی و دکانداری به نام سید مهدی خاموشی، که تا دیروز می‌خواست کشور را تبدیل به مسجد کند، و همة فعالیت‌های «فرهنگی ـ اجتماعی» کشور را هم به سوی مساجد سوق دهد!

بله به یاد داریم که سید مهدی می‌گفت غربی‌ها از مساجد می‌ترسند، و فیلم «ویلدرس» شاهدی است بر این مدعا! پس پول نفت را بدهید به ما که مسجد بسازیم و طلاب پرورش دهیم! ظاهراً دوستان سید مهدی، به فیلم «ویلدرس» اکتفا نکرده، یک حسینیه را هم در شیراز هدف گرفته‌اند تا بتوانند با یک تیر چندین و چند نشان بزنند. مخالفان را در داخل سرکوب کنند، جهت ساخت و ساز مسجد و حسینیه بودجة بیشتری دریافت دارند، و مانند محمد خاتمی شیاد تأکید کنند، «خشونت» ناشی از سکولاریسم است! اتفاقاً حنازرچوبه، ‌مورخ 14 آوریل 2008 هم مطلبی در مورد فرانسه انتشار داده، و پایکوبان و دست افشان به پایان لائیسیته اشاره کرده! نویسندة مقاله پس از مدح و ثنای نیکولا سرکوزی می‌گوید، او بساط لائیسیته را بر خواهد چید. البته ایشان فرانسه را با ترکیه اشتباه گرفته‌اند و می‌پندارند همانطور که اردوغان در صحنة سیاست ترکیه شوت می‌کند، سرکوزی هم می‌تواند به لائیسیته در قانون اساسی فرانسه لگدپرانی کند! در هر حال گورکن‌ها مانند آن روباه دم بریده،‌ که نمی‌توانست دم خود را به دست آورد، و آرزو می‌کرد دم همة روباه‌ها بریده شود، آرزو دارند لجنزار ادیان ابراهیمی سراسر اروپای غربی را فرا گیرد تا اینان بتوانند در برابر اربابان خود آشکارا کرنش کنند!

بله، بازگردیم به پورمحمدی که از سر دستة اوباش و عامل اصلی اشغال فضای اجتماعی توسط اراذل بود. به یاد داریم که لات و اوباشی که پورمحمدی در مقابل سفارت هلند بسیج کرد، بجای تهدید کشورهای غربی، چگونه زبان به تهدید حکومت‌های اسلامی گشودند که اگر با «آزادی بیان»‌ مبارزه نکنند، چنین و چنان خواهیم کرد! و در واقع ساواک جمکران خرابکاری را از شهری آغاز کرده که در بین شهرهای بزرگ ایران حداقل تعداد شرکت کننده در انتخابات اخیر را داشته.

مسلماً کارشناسان «نظامی ـ امنیتی» از واقعیت و چگونگی انفجار آگاهی دارند، ولی خوشبختانه رسانه‌ها نتوانستند با جنجال پیرامون انفجاری که دست‌های سازمان امنیت حکومت جمکران در آن نمایان است، شهر شیراز را به اشغال اوباش «شهیدپرور» و عزاداران حسینی در آورند. زمانیکه بی‌نظیر بوتو، حامی طالبان، خواهان دخالت «جان نگروپونته» برای استقرار دموکراسی در پاکستان شد، گفتیم که سیاست استعمار غرب «بازتولید» شرایط پاکستان در ایران است. و به یاد داریم که نگروپونته و ریچارد بوچر پس از انتخابات اخیر پاکستان در اسلام آباد حضور یافتند. پیامد حضور اینان در پاکستان خرابکاری و انفجار بود، و در افغانستان، تهاجم به کارگران و کارمندان شرکت‌های راهسازی.

همانطور که بارها در این وبلاگ تأکید کرده‌ایم، استعمار غرب حاضر نیست یک گام از سیاست انسداد عقب بنشیند. و به همین جهت عراق و افغانستان را به منطقة آشوب تبدیل کرده. این آشوبی است که کشور ایران نیز از آن در امان نخواهد ماند. و اگر به صحنة سیاست ایران دقیق شویم مشاهده خواهیم کرد که، فعلة فاشیسم در زمینه‌های مختلف زمینه را برای آشوب فراهم می‌آورند. در این راستا، نخست به اظهارات ابلهانة صفار هرندی می‌پردازیم که ازنوچه‌های محمد خاتمی است. ایشان نیز مانند دیگر اوباش دست‌پروردة خاتمی نهایت امر سر از وزارت ارشاد در آورده. هرندی از نظر وقاحت، دریدگی و حماقت شباهت فراوانی به شخص محمدخاتمی و پاسدار شریعتمداری دارد، و شاید به همین دلیل امور فرهنگی را به وی واگذار کرده‌اند، چرا که فرهنگ مطلوب استعمار،‌ همین ابتذالی است که امثال خاتمی، مهاجرانی و یا هرندی مسئولیت «انتشار» و «گسترش» آنرا بر عهده دارند. همچنانکه پیش از استقرار حکومت گورکن‌ها باند آیدین آغداشلو به همراهی معصومه سیحون و شرکاء پخش ابتذال را عهده‌دار بود. گروهی که اکنون نیز با امثال هرندی همکاری نزدیک دارد.

بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، مورخ 13 آوریل اظهارات ابلهانة هرندی را انتشار داده. وی مانند دیگر ماشالله قصاب‌های حکومت خواستار «کیفیت» است. اما کیفیتی که داش‌مشتی‌ها می‌طلبند، کیفیتی است مشخص: ابتذال! منتهی این ابتذال، پس از 22 بهمن سال 1357، با ریش و روسری و آیاتی از کلام‌الله مجید و روضه و نوحه توأم شده. آنچه مهم است سخنرانی‌ها و تصمیمات امثال هرندی نیست. مهم پیامد این سخنرانی‌هاست، که «مخالفان کاذب» را ‌به شخصیت‌های «مطلوب» در افکار عمومی تبدیل می‌کند. به همت صفار هرندی، فعلاً فردی به نام مجید مجیدی، که در مقام فیلمساز، چند هفته قبل به عربده جوئی پرداخته و از توهین به قرآن و مقدسات ابراز انزجار می‌کرد، رسماً در صف «مخالفان» وزارت ارشاد قرار گرفته، تا با این صحنه‌سازی‌ها کنترل از دست اوباش حکومتی به در نرود.

اما مهم‌تر از صفار هرندی، اکبر اعلمی است. ایشان عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس هفتم، رئیس گروه پارلمانی دوستی ایران و انگلیس، و از طرفداران لاریجانی به شمار می‌روند! پیشتر به بررسی سخنان آقای اعلمی پیرامون پیوند زدن بابک خرمدین به اسلام و مسلک شیعه پرداخته‌ایم، و نیازی نیست که ارادت خالصانة‌ ایشان به «دین»، به ویژه به اسلام و حسین و کربلا و دیگر مهملات دین فروشان شیعی مسلک را بار دیگر یادآور شویم. فقط به ذکر این نکتة پیش پا افتاده اکتفا می‌کنیم که عضویت در کمیسیون امنیت ملی، نیازمند عضویت در ساواک است! و خلاصه ‌آقای اعلمی گویا به همة زیورهای استعمار آراسته‌اند. و به همین دلیل، آخرین سخنرانی ایشان در مسجد گورکن‌ها همین امروز روی سایت «ویکی‌پدیا» به زبان فارسی ظهور کرده!

اکبر اعلمی در آخرین سخنرانی خود، به صحرای کربلا زده تا انقلاب فرانسه را در ترادف با کودتای هویزر در ایران قرار دهد! آقای اعلمی فرموده‌اند شورای نگهبان مانند «شورای گیوتین» است! می‌دانیم که به قیاس کشیدن انقلاب فرانسه با براندازی سلطنت پهلوی، فقط با توسل به اصل جادوئی «ترادف کلی» امکانپذیر خواهد بود. و به طریق اولی مقایسة شورای مفلوک نگهبان گورکن‌ها با «شورای گیوتین» نیز بر همین اصل اساسی استوار است. چرا که آقای اعلمی فراموش کرده‌اند، اگر امثال جنتی و دیگر زباله‌های شورای نگهبان با تأئید و توصیة کارخانة‌ رجاله پروری در این جایگاه قرار گرفته‌اند، تا منافع استعمار حفظ شود، روبسپیر، هر چند سفاک، به هیچ عنوان ریزه‌خوار استعمار نبوده! چون در فرانسه بر خلاف ایران، انقلابی در جهت تغییر «شیوة تولید» صورت گرفت. و اهمیت انقلاب فرانسه در تاریخ، نه به دلیل این و یا آن شخصیت، که به دلیل تغییری است که این انقلاب در «شیوة تولید» ایجاد کرده. در هر حال انقلاب فرانسه براندازی استعماری به شیوة 22 بهمن نبود!

سخنرانی اکبر اعلمی که به نام خداوند بخشندة ابراهیم آغاز شده، حاوی چند «قطره» افشاگری در مورد آخوند جنتی نیز هست. گویا پسر این دستاربند «شریف»، از دارودستة «ضدامپریالیست» رجوی بوده، که مانند سعادتی، خیابانی و بسیاری دیگر توسط همرزمان به «بهای مناسب» راهی کشتارگاه شد. بله، این مجاهدین که امروز در شهرک اشرف به نبرد با امپریالیسم مشغول‌اند، یاران فراوانی را به حکومت تقدیم کرده‌اند، برادر رجوی را دست‌کم نگیریم. بگذریم! آخوند جنتی که به ریزه خواری از سفرة استعمار در ایران مشغول است، یک مجاهد خلق «تربیت» کرده، و عروس‌شان هم از کادرهای بالای مجاهدین خلق تشریف دارند، و خلاصه نشان از چند سو دارد این جنتی پلید! و جای بسی تأسف است که آقای اعلمی تاکنون این واقعیات را افشا نمی‌کردند، تا ما ملت هم بدانیم قسمتی از بودجة مجاهدین خلق مستقیما از شورای نگهبان جمکران تأمین می‌شود!

البته اگر جناب اعلمی رد صلاحیت نمی‌شدند، ما هرگز نمی‌توانستیم به این مهم پی ببریم که سازمان ناتو نه تنها گورکن‌ها را بر ما تحمیل کرده، که پسر و عروس و نوه و خاله و عمه و ننه‌بزرگ گورکن‌ها را نیز به عنوان آلترناتیو همین حکومت برگزیده! پس از شورای محترم نگهبان سپاسگزاریم که آقای اعلمی را رد صلاحیت کرد، تا ما از زبان عضو کمیسیون امنیت ملی حکومت به اسرار گورکنان پی ببریم. البته نگرانی آقای اعلمی این است که چرا از سوی شورای مسخرة نگهبان به «بی‌دینی»‌ متهم شده! می‌دانیم که پیام اصلی سخنرانی اکبر اعلمی، نه دفاع از خود که دفاع از دین و مقدسات است. چرا که بدون «مقدسات»، سیاست استعمار در ایران پیش نخواهد رفت.

متن کامل سخنرانی اکبر اعلمی در سایت اکبر رفسنجانی آنلاین موجود است. این سخنرانی مردمفریبانه که با شعار آزادی و عدالت آغاز می‌شود، در واقع دفاعیه‌ای ‌است از احکام توحش قرآن و قانون اساسی حکومت اسلامی! آقای اعلمی، پس‌ از سه دهه شرکت در جنایات و چپاول حکومت اسلامی ناگهان متوجة بی‌عدالتی‌ها در این نظام توحش شده، و از نابودی «آرمان‌های انقلاب» ابراز نگرانی می‌فرمایند! ایشان ضمن بازخوانی اصول «خوب» قانون اساسی، همان اصولی که توسط دو اصل نخست این قانون به خودی خود ابتر می‌شوند، از آزادی بیان و حقوق اقلیت‌‌ها برایمان داستانسرائی هم می‌کنند، بدون اینکه آگاه ‌باشند که ما نیک می‌دانیم اصل اول و دوم قانون اساسی حکومت ادبار دینی ناقض آزادی و کلیة حقوق انسانی ‌است.

در پایان سخنرانی آقای اعلمی متوجه می‌شویم که ظلم و عدالت مورد نظر ایشان همان واژه‌های پوچی است که در قرآن و روایات و افسانه‌ها آمده، و عملاً هیچ تعریف مشخصی ندارد. به عبارت دیگر نمایندة تبریز به هراس افتاده که مبادا این قانون اساسی نان و آبدار که قریب سه دهه است منافع استعمار غرب را تأمین کرده رعایت نشود! البته ایشان نگرانی خود را به صورتی بیان می‌کنند که امر بر مخاطب نیز مشتبه شود! آقای اعلمی در این سخنرانی توفانی، میان اسطوره و افسانه‌های یونان باستان، اسطوره‌های ادیان ابراهیمی و نظریه‌های‌ معاصر حکومت «وجه مشترک» رویت فرموده و می‌گویند قالب حکومت اصلاً اهمیت ندارد:

«وجه مشترک بینش اسطوره‌ای یونانیان، دیدگاه اسلام و نظریه پردازان معاصر[...] این است که لازمة استقرار حکومت خوب معطوف و منحصر به تحقق عدالت، و اجتناب از هرگونه ظلم و تعدی است [...] مهم آن است که محصول رویکرد حاکمیت [...] توأم با عدالت و انصاف باشد [...]»


اتفاقاً ما هم معتقدیم که قالب حکومت اهمیتی ندارد، ولی تأکید می‌کنیم که قانون اساسی حکومت اهمیت فراوان دارد، چون حکومت اسلامی تا به حال فقط با تکیه بر دو اصل نخست قانون اساسی، تمامی جنایات خود را توجیه کرده. ولی بر خلاف آقای اعلمی ما معتقدیم حکومت‌های اسطوره‌ای و حکومت‌های معاصر هیچ وجه مشترکی ندارند! چون حتی حکومت اسلامی هم، ‌علیرغم حمایت همه جانبة استعمار غرب، نتوانست خود را به توحش صدر اسلام نزدیک کند. ولی همین حکومت توانسته توحش استعماری را با تکیه بر عدالت اسطوره‌ای و کلام معصوم و غیره، به بهترین وجه حاکم کند. نگاهی به خطبه‌های نماز علفزار بیفکنید، تا مشاهده کنید وقتی اکبر هاشمی خواستار کمک به بیماران مبتلا به هموفیلی می‌شود، وقاحت را تا به کجا می‌رساند!

فاطمة رفسنجانی، دختر همین فرد مزور، سال‌ها در رأس سازمان انتقال خون به خرید و فروش و کاسبی و سوءاستفاده از خون داوطلبان مشغول بود، و هزاران بیمار مبتلا به هموفیلی و افراد سالم را به بیماری ایدز مبتلا کرد، ‌بدون اینکه در حکومت عدل و عدالت و کثافت معصومین شما و همفکران‌تان، ‌ کسی به عملکرد جنایتکارانة او اعتراضی کند. یا اینکه کسی به فریاد مبتلایان به ایدز برسد. در همان روزها، رسانه‌های منفوری چون کیهان و اطلاعات، ابتلا به بیماری ایدز را ناشی از روابط همجنس‌گرایانه می‌خواندند! و هنوز امثال اکبر اعلمی، دست از دامان عدالت اسلامی و کلام معصومین موهوم‌شان نمی‌شویند! زهی بیشرمی! آقای اعلمی! با این سخنرانی سر تا پا فریب و شعار چه اهدافی را نشانه گرفته‌اید؟

پیامد سخنرانی اکبر اعلمی که مقام معظم رهبری را به برکناری تهدید کرده، چه خواهد بود؟ چون این مقام معظم همان مقام رهبری است که همة جرم و جنایات حکومت اسلامی را رهبری می‌کند. و اکبر اعلمی چنین مقام قدرقدرتی را به چالش خوانده! پیامد این سخنرانی بجز تبلیغ و کسب وجهه برای حکومت اسلامی هیچ نیست! چرا؟ چون فردا همه خواهند گفت یک نمایندة مجلس، آشکارا از رهبر و نظام انتقاد کرده، و هیچکس هم مزاحم وجود مبارک‌شان نشده! بله، فرداست که متخصصین بحث آزاد «کشک» در رسانه‌های غرب، به ویژه در فرانسه گرد هم آیند و از آزادی بیان در حکومت اسلامی ستایش‌ها صورت دهند! و چه کسی است که این آزادی بیان را به اثبات رسانده؟ یک «مخالف»، به نام اکبر اعلمی! و این مخالف محترم چه گفته؟ ایشان ضمن دفاع از قانون اساسی و تهدید «ضد انقلاب» ـ اکثریت مردم ایران ـ خواستار بازگشت به حکومت عدل علی شده‌اند! همانطور که مهدی بازرگان منفور می‌گفت و سحابی مزدور می‌گوید، ما هنوز «اسلام واقعی» و عدالت علی را نمی‌شناسیم! و به گواهی تاریخ، شورای نگهبان مانند «شورای گیوتین» توطئه کرده تا ما را که برای «نظام معهود» تلاش می‌کنیم از صحنه خارج کند!

بله درست شنیدید، «نظام معهود»، مانند «سرزمین موعود»! که هر دو «بی‌بی‌گوزکی» بیش نیستند و آقای اعلمی، مانند افراط‌گرایان اسرائیلی که از نیل تا فرات را نشانه گرفته‌اند، اصرار دارند نظام معهودشان را به خورد ما بدهند! آقای اعلمی، یک نمونه از عدالت علوی یا نظام معهود را هم صریحاً ارائه فرموده‌اند تا کسی فکر نکند اینهمه فقط «داستان» است! ایشان گفته‌اند وقتی «عدالت» نباشد، «رژیم شاهنشاهی» با جمهوری اسلامی و یا جمهوری دمکراتیک تفاوتی ندارد! خلاصه بگوئیم، قانون اساسی فعلی را حفظ می‌کنیم، نام حکومت را تغییر می‌دهیم، رهبری را اخراج می‌کنیم، پهلوی را بجای‌اش می‌نشانیم! روسری هم اجباری نخواهد بود! مگر «ملت» عدالت بیش از این می‌طلبد؟ به هیچ عنوان! چون عدالت کذا هنوز در کلام معصوم و در کثافت علوی شناور است. آقای اعلمی! به کجا چنین شتابان؟ به گواهی تاریخ، جنگ سرد به پایان رسیده، کمی صبر و شکیبائی به خرج دهید، چون رضاپهلوی هم هنوز تصمیم نگرفته «شاهزاده» باشد! و به گواهی همان تاریخ، بازگشت به گذشته دیگر امکانپذیر نیست. کاری نکنید که فردا «فرانس‌پرس» برای رونق دکان‌تان ناچار شود خبر «تهدید به مرگ شما» را هم مخابره کند!






یکشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۷

سیروس یا رضا؟

...



در مورد رژیم سلطنتی لازم است نکاتی را روشن کنیم، تا ابهامات بر طرف شود. اشکال ما با سلطنت نیست، اشکال با شخص رضاپهلوی است، که هنوز موضع‌اش به عنوان سلطنت‌طلب نامعلوم باقی مانده! طی سه دهة اخیر موضع‌گیری‌های ضدونقیض رضاپهلوی وی را تا حد یک مدافع حکومت اسلامی تنزل داده. به طور مثال، برای ما تعجب‌آور بود که رضاپهلوی در رسانه‌های غربی رسماً به دفاع از معرکه‌گیری محمد خاتمی بپردازد. به چند دلیل. نخست اینکه محمد خاتمی، مانند ابراهیم یزدی، سحابی و بسیاری دیگر، سه دهه است که فعالانه در جنایات این حکومت و سرکوب ملت ایران شرکت فعال دارد، و اگر روزی حاکمیت ایران تغییر کند، محمد خاتمی و اعضای نهضت آزادی می‌باید پاسخگوی همکاری‌های خود با حکومت حوزه و بازار باشند. بنابراین طرفداری رضاپهلوی از محمد خاتمی یا همدردی صمیمانة ایشان با امیرانتظام به همان اندازه تعجب‌آور است، که سخن گفتن‌شان از «سلطنت لائیک»! سلطنت یک نظام فئودالی است، و هیچگونه ارتباطی نمی‌تواند با تفکر معاصر سکولاریست و لائیک داشته باشد. خلاصة کلام، حکومت سلطنتی الهیت دارد و نمی‌تواند سکولار باشد. در عوض، ساختار پارلمانی، حقوقی و دولتی در یک نظام سلطنتی می‌تواند بر اساس سکولاریسم مستقر شود. در نتیجه رضاپهلوی چند مسئله را می‌باید صریحاً روشن کند. چون همانطور که گفتیم، سلطنت‌طلب بودن ایشان به هیچ عنوان صراحت ندارد!

نخست باید مشخص شود که ایشان، خود را به عنوان «شاهزاده» و وارث سلطنت قبول دارد یا خیر؟ چون شخصاً شاهد بوده‌ام که خبرنگار شبکة دولتی فرانسه از ایشان پرسید:

«شما را چگونه خطاب کنیم، شاهزاده یا رضاپهلوی؟»

و این بود پاسخ رضاپهلوی:

«تفاوتی نمی‌کند!»

و ما از خود می‌پرسیدیم، اگر رضاپهلوی برایش تفاوت ندارد که «شاهزاده» باشد یا یک فرد عادی، چگونه می‌توان از دیگران انتظار داشت که جایگاه ایشان را به رسمیت بشناسند؟ این پرسشی است کاملاً منطقی! اگر برای شخص رضاپهلوی اهمیت ندارد چگونه «خطاب» ‌شود، پس وی با مخالفان سلطنت هم عقیده است، چون آن‌ها هم شاهزادگی رضاپهلوی را به رسمیت نمی‌شناسند! چنین شرایطی را فقط می‌توان شرایط مبهم ‌نامید. و ابهام در مواضع سیاسی زمینه ساز عوامفریبی خواهد شد. همانطور که ابهام در مواضع مخالفان حکومت پهلوی، دقیقاً همین شارلاتانیسم را طی سه دهه به نمایش گذاشت. مواضع ملایان را بررسی نخواهیم کرد، چرا که جیره‌خواری‌شان به ثبوت رسیده و امروز همه می‌دانند، ملایان جبارترین و وفادارترین نوکران آنگلوساکسون‌ها بوده و هستند. این بررسی را از چپ افراطی آغاز کرده، به نهضت منفور آزادی خاتمه می‌دهیم.

می‌دانیم که پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی شعار دموکراسی و سکولاریسم «مدروز» شده و ارتش جنایتکار ناتو هم به بهانة استقرار همین به اصطلاح «دمکراسی»، افغانستان و عراق را به ویرانه تبدیل کرده. چون به هیچ بهانة دیگری چپاول و سرکوب در چنین ابعادی، برای ناتو امکانپذیر نبود. و همزمان، تمامی فعلة فاشیسم که از هنگام کودتای کلنل آیرون‌ساید تا پایان دهة هشتاد در ایران آزادی و دموکراسی را به سخره می‌گرفتند، و آنرا خواستة بورژوازی می‌خواندند، مانند بوقلمون رنگ عوض کرده، خواهان آزادی و حقوق دمکراتیک شده‌اند. خصوصاً آندسته از چپ‌نمایانی که به دلیل مبارزات مضحک و حضور در زندان اوین، برای خود «تقدس» قائل‌اند و شاهد بودیم چگونه در برابر پیشنهادات شاپور بختیار به عربده‌جوئی پرداختند، و پس از 22 بهمن، هم‌صدا با خمینی دجال تهاجم به جبهة دموکراتیک مردم ایران را آغاز کردند. یادآور شویم که در روز 8 مارس 1979، هیچیک از این گروه‌های «مترقی» در راهپیمائی زنان حضور نداشت. هر چند که امروز، همه با مراجعه به چرندیات کیهان،‌ روز 8 مارس 1979 را در تهران «برفی» رؤیت کرده، «مدعی» شرکت در راهپیمائی 8 مارس هستند، و از «حقوق دموکراتیک» زنان هم حمایت‌ها می‌کنند!

بله، دلیل تغییر مواضع مبارزان جان بر کف و ضدامپریالیست این است که با شیوخ آخور مشترک دارند، و به همین دلیل چپ مفلوک و «مبارز» ایران همانند شیوخ، مزور، بی‌شرم و اهل تقیه‌ شده. روی سخن‌ با تمامی گروه‌های «مبارز» چپ است، ‌ هیچیک از این چارچوب فراتر نمی‌رود، و افتخار فعلگی فاشیسم برای همگی‌شان محفوظ است، به ویژه امروز که مدعی دفاع از حقوق دمکراتیک زنان هم شده‌اند! به حضرات می‌گوئیم، کسی که پشت سر آخوند می‌ایستد و ادعای مبارزه با امپریالیسم دارد، یا ابله است یا مزدور. «تحلیل‌های علمی» شما در توجیه صف‌بندی پشت سر خمینی دجال فقط یک دلیل داشت، و آن اینکه همگی در خط دفاع از منافع استعمار غرب بسیج شده بودید، و امروز به صراحت می‌بینیم که وابستگی‌های‌تان تا چه حد آشکار است.

دچار توهم نشویم، در واقع «مبارزان» مدعی «مارکسیسم علمی»، نه از مارکس چیزی می‌دانند، و نه از مارکسیسم! مارکسیسم را به لجن نکشید! مارکس نه پادوی قدرت بود، و نه ریزه‌خواری از سفرة قدرت‌طلبی را به احدی توصیه کرده. در ضمن آثار مارکس مانند قرآن مجید، ادعای جهانشمول بودن ندارند! مارکس روابط طبقاتی و سیر حرکت تاریخی در بطن اروپای صنعتی را تحلیل می‌کند، نه در یک جامعة فئودال و استعمارزده به نام ایران، که مبارزان به اصطلاح مارکسیست‌اش مرتکب «قتل ناموسی» می‌شوند! بله، بهتر است «چپ آخوندزده» را رها کنیم، و دارودستة‌ «برادر» رجوی را هم به دست فراموشی بسپاریم، چرا که تحت اوامر ارتش ایالات متحد، به نبرد بی‌امان با امپریالیسم مشغول‌اند. می‌رویم به سراغ «نهضت آزادی» که نه تنها در سرکوب و چپاول ما ملت شریک بوده، که جایگاه شامخ «اوپوزیسیون» دولتی را نیز به اشغال خود درآورده، همچنان که امثال داریوش همایون و خوانساری نیز امروز در جایگاه «مشروطه طلبان» قرار گرفته‌اند! کسانی که اگر به یک ایران دموکراتیک بازگردند، می‌باید به جرم شرکت در سرکوب مردم، دزدی و سوءاستفاده از قدرت، به دست دادگاه سپرده شوند! حال به رضا پهلوی و مسئلة سلطنت نگاهی می‌اندازیم.

از بیانیه‌ها و پیام‌های رضاپهلوی آغاز کنیم که مضحک و تأسف‌آور شده. ظاهراً رؤسای دفتر شاهزاده، گذشته از سوابق درخشان‌شان در سوءاستفاده از سمت‌های سیاسی، از سواد کافی هم اصولاً برخوردار نیستند. می‌باید مشخص شود که آیا رضاپهلوی حق انتخاب رؤسای دفتر خود را دارد، یا همچون دوران پرافتخار گذشته، وزراء و رؤسای دفاتر به توصیة «دیگران» در این جایگاه قرار می‌گیرند؟ باید مشخص شود به چه دلیل بیانیه‌های دفتر رضاپهلوی خواهان اعمال سیاست انسداد «جنگ سرد» بر ایران می‌شود؟ البته ما از این واقعیت آگاه‌ایم که منافع سازمان ناتو ایجاب می‌کند چنین شرایطی بر کل منطقه تحمیل شود. شرایط اسف‌بار حاکم بر ایران و به ویژه بر افغانستان و عراق شاهدی است بر این مدعا، که ایالات متحد تمایل دارد، در صورت تغییر حاکمیت ایران، شرایط فعلی، منهای روسری زنان در کشور ایران تداوم یابد. این همان پروژة مضحک «گذار به دمکراسی» ‌است که امثال مک‌فال، میلانی و اسفندیاری در سازمان هوور، فریدام هاوس، و ... تدارک می‌بینند.

ولی در همینجا عنوان می‌کنیم، حاضر نیستیم بپذیریم که سه دهه پس از کودتای مخملین ژنرال هویزر، ریزه‌خواران ایرانی‌نمای سازمان سیا، اینبار برایمان «انقلاب مخملین» تجویز کنند. در واقع، ما از پروژه‌های سازمان سیا به هیچ عنوان حمایت نخواهیم کرد، چون اهداف مشترکی با این سازمان نمی‌توانیم داشته باشیم. منافع ما ملت در این نیست که مانند اوکراین و گرجستان به ابزار تأمین منافع آمریکا در برابر روسیه تبدیل شویم. چون روسیه، با عراق صدام حسین زمین تا آسمان تفاوت‌ دارد و وارد شدن در این بازی مضحک استراتژیک فقط یک نتیجه به همراه خواهد آورد: تبدیل شدن ایران به پایگاه نظامی و اطلاعاتی آمریکا! حاکمیت آمریکا از این واقعیت نیک آگاه‌ است. و نمی‌باید فراموش کرد که، آنچه امروز به آمریکائی‌ها اجازه می‌دهد بر مواضع ابلهانة دوران «جنگ سرد» در کشور ایران پافشاری کنند، همان مواضع مبهم اپوزیسیون ایران، به ویژه مواضع سلطنت طلبان و شخص رضاپهلوی‌ است.

مهم است که به رضاپهلوی و اطرافیان‌اش بگوئیم، مرزهای خود را با شرکای حاکمیت ملایان مشخص کنند. اگر شیوة «نه سیخ بسوزد، نه کباب»، در گذشته می‌توانست از نظر سیاسی وسیله‌ای جهت به قدرت رسیدن برخی عوامل آمریکا از قماش خمینی و بازرگان شود، با در نظر گرفتن شرایط فعلی چنین چشم‌اندازی اصولاً قابل تصور نیست! ادامة این مسیر فقط پیروی کورکورانه از نظریات و خواست‌های یک سیاست خارجی می‌تواند تلقی شود، این دنباله‌روی فقط کار را به رسوائی می‌کشاند. و مهم‌تر اینکه،‌ تزلزل نشانة بزدلی است، و صراحت نشانة شهامت!

این سکر بین هل عقل را
وین نقل بین هل نقل را
کز بهر نان و بقل را
چندین نشاید ماجرا