شنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۸


چندچهرگان!
...
بگذار تا دوباره در آئینه بنگریم
[...]‌‌
بگذار تا به خویش بپیوندیم
شاید که از حضور حریفان ناشناس
در انزوای خود نهراسیم

تلا‌ش‌های سازمان مرگ‌پرور و خشونت‌گستر ناتو برای ایجاد «تجمع میلیونی» در روز کذا شکست خورد!

اعضای سازمان ناتو اگر واقعاً از حکومت اسلامی و به ویژه از شخص احمدی‌نژاد دلخوراند می‌توانند یک هفته، و فقط یک هفته حمایت پنهان خود را از این نظام توحش متوقف کنند تا ببینیم در برابر ملت ایران،‌ نظام کذا و اوپوزیسیون دروغین‌اش چند ساعت می‌توانند دوام بیاورند! آنگاه خواهیم دید حامی واقعی دولت احمدی‌نژاد سازمان ناتو است که با مرگ‌پراکنی و دین‌‌پروری منطقه را به مسلخ ملت‌ها تبدیل کرده. این سازمان جنایتکار سی‌سال پیش با سوءاستفاده از نارضایتی مردم ایران و ایجاد اجماع پیرامون «مرگ»،‌ کودتای ننگین 22 بهمن را سازمان داد تا با توسل به صورتک امام سیزدهم و دولت موقت خیابانی، «جهاد با کفار» کمونیست را از ایران رهبری کند. پس از مضحکة انتخابات خردادماه دست خون‌آلود همین سازمان جهنمی یک بار دیگر برای شایعه پراکنی،‌ ترور،‌ عقیده‌سازی و سربازگیری در راه ایجاد «اجماع پیرامون مرگ» از آستین رهبران طاعون سبز به در آمده.

ایجاد «اجماع» پیرامون «مرگ»، از اهداف کلیدی سازمان فاشیست‌پرور ناتو است. اینچنین است که این سازمان با تشویق سرکوب و گسترش ترور در کشورمان، دولت روسیه را حامی دولت دست‌نشاندة خود معرفی می‌کند! جایگزین کردن شعار «مرگ بر شاه» با «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر روسیه» شاهکار پروپاگاندیست‌های مفلوک سازمان ناتو است که ملت ایران را صغیر و ابله پنداشته، با «عقیده‌سازی» و شایعه پراکنی قصد بازگشت به گذشتة طلائی «جهاد» با کمونیسم اتحاد شوروی را دارند. اینان با القاء این دروغ بزرگ که روسیه از دولت دست‌نشاندة سازمان سیا در جمکران حمایت می‌کند، همزمان با تشویق دولت جمکران به گسترش سرکوب، قصد آن دارند که مخالفان واقعی حکومت‌اسلامی جمکران را بر محور «نفرت از روسیه» متمرکز کنند. به این ترتیب زمانیکه همة شرایط مطلوب برای کودتای مخملین فراهم آمد، دولت آیندة ایران ـ این دولت همچون دولت خیابانی شیخ مهدی بازرگان از حمایت تل بی‌هویتی به نام «مردم» برخوردار خواهد بود ـ یک‌بار دیگر با تکیه بر پشتوانة «مردمی» در برابر دولت روسیه قرار خواهد گرفت و ملت ایران نیز همچون دوران جنگ سرد به سپر بلای آنگلوساکسون‌ها در برابر مسکو تبدیل خواهد شد.

«پوکویاماهای» مفلوک سازمان ناتو گویا فراموش کرده‌اند که ما نیک می‌دانیم‌ شرایط اسفبار ملت‌های عراق و افغانستان، جنگ داخلی در پاکستان، سرکوب کردها در ترکیه و کودتای ناکام «انتخابات» در جمکران نتیجة سیاست‌های سازمان طالبان‌پرور ناتو است، نه پیامد حمایت دولت روسیه. مسلماً اگر وقاحت و بیشرمی باعث مرگ می‌شد، شیپورهای سازمان ناتو امروز همگی خاموش شده بودند و دیگر گوش‌ ملت‌ها را با «انتقاد دروغین» از احمدی نژاد نمی‌آزردند. سران کدام کشورها در «نشست گوادالوپ» خواهان سرنگونی حاکمیت ایران شدند؟ آیا این جیمی‌کارتر نبود که در حضور نمایندگان انگلستان، فرانسه و آلمان گفت «شاه باید برود؟» انگلستان، فرانسه و آلمان با براندازی حکومت ایران مخالفت کردند؟ به هیچ عنوان! کاملاً بر عکس، اینان همة امکانات را فراهم آوردند تا یک دیوانة آدمخوار را به عنوان «رهبر کبیر انقلاب» بر ملت ایران تحمیل کنند.

در کمال تعجب، امروز سران همین کشورها از سخنان احمدی نژاد در مورد هولوکوست ابراز انزجار می‌کنند. حال آنکه سخنرانی احمدی نژاد، همچون خطبه‌های حماقت‌پرور و خشونت‌گستر نمازهای جماعت در واقع بازتاب مطالبات همین «چندچهرگان» مزور است. هم‌اینان که برای حفظ «پرستیز» رئیس‌شان در ینگه‌دنیا می‌کوشند به هر ترتیب از مذاکرات مستقیم بین ایالات متحد و نوکران‌اش در جمکران ممانعت به عمل آورند، تا روابط پنهان با حکومت جمکران، «تحریم اقتصادی» بر علیه ملت ایران و حمایت از دولت احمدی‌نژاد همچنان تداوم یابد. چرا؟ چون «فروش» کالاهای تحریم شده در بازارسیاه پرسودتر است. برای تداوم این روابط پر برکت چه باید کرد؟ می‌باید ضمن تشویق دولت چاه جمکران به گسترش سرکوب، روسیه را حامی نوکران خود در ایران معرفی کنیم!

به این ترتیب با یک تیر چندین و چند نشان خواهیم زد. نخست اینکه ایرانیان «باور» خواهند کرد که «غرب» مدافع دمکراسی و آزادی در ایران است، و روسیه از دولت سرکوبگر جمکران و به طور کلی از استبداد حمایت می‌کند. دیگر اینکه ملت ایران، هر کس را که شعار «مرگ بر روسیه» سر بدهد به عنوان «مدافع دمکراسی» شناسائی خواهد کرد. وقتی این دروغ بزرگ در اذهان «مردم» جایگیر شد می‌توان با سازمان دادن به یک براندازی مخملین به دوران جادوئی در سال 1979 یا همان «خط امام» بازگشت.

پیش از ادامة مطلب توضیح دهیم که در وبلاگ «ملامتیان» به صورت شتابزده شعر «نامه‌ای به نصرت رحمانی» را بررسی کردیم. یادآور شویم در این بررسی مختصر که فقط بخشی از شعر را شامل می‌شد، بسیاری از زوایا از جمله «فروپاشاندن»، «واژگون کردن» مفاهیم، پدیدة «تلسکوپاژ» و به ویژه زوایای «ارجاعی» آن را منظور نکردیم، چرا که در یک وبلاگ چنین امکانی وجود ندارد. مسلماً در وبلاگ‌های آینده تلاش خواهیم کرد تا این سرودة نادرپور را از زوایای دیگری نیز بررسی کنیم. حال بپردازیم به دنبالة وبلاگ امروز و تلاش‌ رسانه‌های غرب در راه تبدیل فالانژهای شیعی‌مسلک به اوپوزیسیون حکومت اسلامی!

از رادیوفردا آغاز کنیم که می‌پندارد اگر عکس الله‌کرم‌ها و ماشاالله‌قصاب‌ها را با کت و شلوار و کراوات و تصویر آخوند جماعت را بدون دستار به ما نشان دهد، بلافاصله «نور دمکراسی» را در چهرة پلیدشان رویت خواهیم کرد. به این منظور «رادیوفتوی» عکسی از «قاسم شعله‌سعدی»،‌ از چماقداران حکومت جمکران را با «کراوات» منتشر کرده، یک مصاحبة کشکی و مضحک هم با این «اوباش‌الله» برجسته و تپل‌مپل صورت داده که متن آنرا مطالعه نکردیم، چرا که از چرندگوئی حضرات اطمینان داریم. باری قاسم‌آقا با کراوات‌شان خیلی آزادی و دمکراسی شده بودند! ایشان از بنیانگزاران شرکت صنعتی «قاسم. اند. کراوات‌» به شمار می‌روند که وظیفة‌ آن بزک لاشة پوسیدة ‌جغد خون‌آشام و فروش آن به عنوان طوطی سخن‌گو به ملت ایران است. نیازی به توضیح نیست که سهامداران شرکت کذا گاوچران‌های نازنازی آنسوی آتلانتیک‌اند که در انتظار استقرار یک دولت خیابانی نوین و «مردمی» در ایران خواب و خوراک از دست داده‌اند. رادیوفتوی همچنین یک عکس بی‌حجاب هم از آخوند اکبرین، یکی از نانخورهای حاج اکبر بهرمانی منتشر کرده که به مراتب از آن تنبان‌های موهن زجرآورتر است و به طور کلی ارکان نظام را متزلزل کرده. «مستر» اکبرین هم به شیوة آخوند جماعت مقداری مهملات تحویل رادیو کذا داده که نداستن‌اش به مراتب از دانستن آن بهتر است. پس برویم به سراغ ابراز انزجار مزورانة «چندچهرگان» مغرب‌زمین از سخنرانی ابله‌فریب احمدی نژاد در آغاز «سال نو» یهودیان.

به مصداق دزدی که فریاد آی دزد سر داده بود تا رد گم کند، نخستین دولتی که این سخنرانی را محکوم کرد، آمریکا و سپس آلمان بود که بالاترین سهم صادرات کالا از بازار سیاه به ایران را دارند. بعد هم نوبت به انگلستان رسید که در امارات به پولشوئی و نظارت بر صادرات کالای قاچاق به ایران مشغول است و سفیرش،‌ برای سروسامان دادن به «طاعون سبز» و بازسازی «خط امام»، 5 ماه تمام، شبانه روز زحمت کشید و آنقدر عرق ریخت که در استانبول سیل جاری شد. طفلک «هیزاکسلنسی» حتی فرصت نکرده بود اعتبارنامه‌اش را به پرزیدنت مهرورزی تقدیم کند. پرزیدنت جمکران هم به فکرشان نرسید که جناب سفیر حق ندارند بدون تقدیم استوارنامه در ایران «لنگر» دیپلماتیک بیندازند. البته پرزیدنت مهرورزی هم فرصت نداشتند چون با «هیز اکسلنسی» در حال تنظیم متن سخنرانی حکیمانة «روزقدس» خودشان بودند.

باری،‌ به گزارش سایت نووستی، ‌ مورخ 28 شهریورماه 1388، خبرگزاری رویترز به نقل از اعلامیة رابرت گیبس اعلام کرده:

«چنین اظهاراتی ایران را بیش از پیش از سایر جهان دور می‌سازد.»

البته سیاست گاوچران‌ها از سال 1979 همچنانکه گفتیم جنگ زرگری و ایجاد روابط پنهان و فراقانونی با حکومت جمکران، جهت سلب مسئولیت از خود در برابر اتحاد شوروی بوده. امروز هم برنامة‌ «عدم پاسخگوئی» در برابر روسیه نسبت به توحش حکومت «مستقل» جمکران همچنان در دستورکار گاوچران‌ها قرار دارد. چرا که همزمان با تحمیل انزوای کاذب سیاسی به حکومت روضه خوان‌ها، ایالات متحد با اعمال تحریم اقتصادی امکان خواهد داشت که دامنة چپاول ثروت‌های ما را گسترش دهد. بنابراین هیچ دلیلی وجود ندارد که این دکان پر درآمد تعطیل شود. سخنرانی اخیر احمدی‌نژاد دقیقاً در راه فراهم آوردن زمینة تداوم و رونق همین دکان تنظیم شده بود. و اما نگاهی داشته باشیم به اظهارات میلیبند، وزیر امورخارجة بریتانیا، کشوری که از تحریم اقتصادی ایران سود فراوان برده و یک میلیارد و 600 میلیون دلار ذخائر ارزی ما را هم در کشاکش جنجال طاعون سبز ملاخور کرده. میلیبند می‌گوید:

«بسیار مهم است که همة جهان مخالفت با چنین اهانت‌هائی را اعلام کند. چنین اظهاراتی شایستة رئیس جمهور ایران نیستند.»


ما معتقدیم مردم دنیا باید دولت‌هائی را محکوم کنند که با حمایت پنهانی از کارگزاران خود همچون مقامات حکومت اسلامی در عمل مشوق چنین اظهاراتی شده‌اند. اگر کار به سرزنش آمران برسد مسلماً دولت انگلستان و متحدان‌اش در غرب به مراتب بیش از احمدی‌نژاد شایستة سرزنش‌اند، چرا که احمدی‌نژادها برخلاف اینان ادعای دفاع از حقوق بشر ندارند.






...

جمعه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۸


ملامتیان!
...
امروز «نامه‌ای به نصرت رحمانی»، یکی از سروده‌های نادر نادرپور را از زاویة «ادبیات اجتماعی» بررسی می‌کنیم. نیازی نیست بگوئیم که این شعر همچون دیگر اشعار نادرپور سرشار از لطافت و احساس است؛ زیباست و گیرا! در عمل، تمامی سروده‌های نادرپور زیباست. اما چرا این شعر را از میان تمامی اشعار وی برگزیده‌ایم؟ چون «نامه‌ای به نصرت رحمانی» حکایت حضور «انسان» در مقام شاعر در جامعة ایران است. جامعه‌ای که در پی حملة تازیان و تحمیل دین اسلام متحمل «گسست فرهنگی» بسیار عمیقی شده؛ این حمله ادبیات ایران را از شالودة ایرانی‌اش یعنی اسطوره‌ و حماسة ایرانی جدا کرده، اسطوره‌هائی بیگانه را جایگزین آن‌ها نموده. در این شعر می‌بینیم که ادبیات ایران نه تنها از پیامدهای این گسست رهائی نیافته که در دورة‌ معاصر، با نشستن «مرثیه» بجای «غزل» و استقرار حکومت اسلامی گسست سهمگین‌تری نیز بر فرهنگ ایران تحمیل می‌شود.

نادرپور در «نامه به نصرت رحمانی» تحولات تاریخ معاصر ایران را از روزنة تحولات شعر فارسی می‌نگرد. نادرپور به ما می‌گوید چگونه با هویت خود به عنوان ایرانی در «موزه» آشنا می‌شود، چگونه به عنوان شاعر بر سرزبان‌ها می‌افتد و به دلیل اسلامی بودن فرهنگ حاکم بر جامعه این شهرت پیوند او را با هویت ایرانی‌اش می‌گسلد و شاعر به ناچار برای حفظ آزادی انسانی خود با نفی خدای اسلام، در «بهشت» به خدمت «شیطان» در می‌آید.

سرودة نادرپور جامعه را با «موزه» در ترادف قرار می‌دهد. یادآور شویم ارتباط «سراینده» با شخص نادرپور، همان ارتباط نویسنده است با «راوی» در رمان. به عبارت دیگر آنکه در شعر می‌گوید «من»، شخص نادرپور نیست. «من» بازتاب «ذهنیت» نادرپور است که روند تحولات ادبی و سیاسی ایران را از دید «ما، شاعران ایرانی، از نسل مشاهیر کهن»، بازگو می‌کند. اگر این «نامه» خطاب به «نصرت رحمانی» نوشته شده دلائل فراوان دارد که مهم‌ترین‌شان مواضع روشن نصرت رحمانی، در برابر پدیدة «انقلاب اسلامی»، سوگواری، مرگ‌پرستی، ‌ بندگی و پدرپرستی است.

بسیاری از شاعران معاصر ـ خارج از مداحان، مجیزگویان و قهرمان‌سازان که همچنان در وصف سجاده و تسبیح شعر می‌بافند ـ در برابر حکومت سلاخان و قداره‌بندان شیعی‌مسلک که بر ایران غبار مرگ پاشیدند مواضع روشنی اتخاذ نکردند. شاید به دلیل ناآگاهی‌شان بود و یا مماشات‌شان با اهل قدرت. در هر حال نصرت رحمانی خارج از ردة اینان قرار داشت، وی هر چند در ایران ماند، همچون نادرپور از سلاخان کناره گرفت.

باری در مرحلة نخست سرودة نادرپور، «آدم»، انسان اسطوره‌ای با آزادی و انسانی‌ات خود آشنا شده، «اطاعت» را کار شیطان می‌داند. روشن‌تر بگوئیم انسان آزاد بجای «آدم» یا همان بندة مطیع خدا در اسطوره‌های بیگانه می‌نشیند. و اینچنین است که انسان، تنها و بیگانه در جمع، که «خویش» را در موزة بیجان طبیعت باز می‌یابد، پای به جامعه می‌گذارد:

آنروز
تالار موزه از همه کس پر بود
از پیر تا جوان
دیوارها، طبیعت بیجان را
یا چهرة آدمیان را
در قاب‌های یکسان بر سینه داشتند
[...]
من نام دلپسند ترا می‌شناختم
نام تو راز چیرگی حق بود
بر ادعای مصلحت باطل
اما تو از ملامتیان بودی
بدنامی اطاعت شیطان را
در کوی خودفروشان فریاد می‌زدی

«ملامتیان» کیستند؟ آن‌ها که اطاعت و مصلحت‌جوئی را دون شان «انسان» و نشان «خودفروشی» می‌دانند. آنان که زنده‌اند، صمیمیت و همت بلند دارند. آنان که هویت و فردیت خود را در «جمع» از دست نمی‌دهند. در واقع سراینده در موزة طبیعت بیجان صدای خود را در ازدحام و هیاهوی «جمع» می‌شنود، ‌ با «خود» آشنا می‌شود و به اصالت انسانی خود می‌پیوندد:

دست مرا فشردی و گفتی:
خوشوقتم ای رفیق
این گفته در سکوت درون من
تکرار گشت و سوی تو باز آمد

می‌بینیم که در بخش فوق، ضمیر اول شخص مفرد، ‌ «من» در واقع سخن «خود» را پژواک می‌دهد و تکرار می‌کند. در این برهه شناخت و آگاهی از فردیت است که انسان از موزة طبیعت بیجان به موزة بزرگ‌تری پای می‌گذارد، به «خیابان!» در این موزة بزرگ هم سراینده «تنها» است. به عنوان «زنده»، «عاشق» و کسی که «نوشخند صمیمانه» دارد تنهاست. در موزة خیابان بجز «تصویر» مرگ هیچ نیست. «مرگ» در ترادف با نفرت، بی‌تفاوتی، نیشخند و نیرنگ:

دست تو را به دست گرفتم
از موزة طبیعت بی‌جان درآمدیم
تصویرهای پیر و جوان دیدیم
اما میان آنهمه تصویر
تنها تو زنده بودی و عاشق
تنها تو نوشخند صمیمانه داشتی

پس از «هزارسال» آشنائی با «خود»، سراینده به دلیل شهرت، هویت خویش را در آینه‌های «فریب جمع» گم کرده از «خود»، از هویت تاریخی خود بیگانه می‌شود:

آنگاه چشم پنجره‌ها را سرود ما
برکوچه‌ها گشود
[...]‌
ما از غرور سر به فلک بر فراختیم
وز اشتیاق دیدن تصویر خویشتن
دل را به چاپلوسی آئینه باختیم
آئینه تا صداقت خود را نشان دهد
در پیش روی آینه‌ای دیگر ایستاد ‌
تصویر ما از این یک، در آن ‌یک اوفتاد
ما را ز هم گسست
[...]

یادآوردن از هویت تاریخی، از ایران پیش از اسلام، برهه‌ای است و غم‌انگیز:

گاهی که چشم ما به هم اوفتاد
در خود گریستیم و گذشتیم
اکنون هزار سال
از داستان دوستی ما گذشته است
آئین روزگار دگرگونه گشته است
[...]

آنچه در پی این گسست در برابر سراینده وجود دارد، یک ویرانة فرهنگی است. در این ویرانه است که شاعر با «خودفریبی» در جستجوی ‌«گنج سخن»‌ برمی‌آید. اما «گنج سخن» را بدون شاهنامه چگونه می‌توان یافت. کدام شاعر می‌تواند ریشه‌های شعر را در حماسه نادیده انگارد؟ دوران حماسه گذشته، اما آنچه باید جایگزین حماسه ‌شود، از پایه و اساس برخوردار نیست، چرا که شاهنامه، تکیه‌گاه و سرچشمة شعر فارسی در زمرة «غایبان» قرار گرفته. پس شاعر با خودفریبی هویت واقعی خود را کنار گذارده روی به اسطورة بیگانه می‌گذارد، در «بهشت آدم و حوا»، به خدمت «شیطان» در می‌‌آید. چرا که شیطان ادیان ابراهیمی همچون «خود» سراینده با «اطاعت» و بندگی بیگانه است.

امروز، شهر ما نه همان شهر
تقدیرما نه آنچه گمان کردیم
ما سیلی حقیقت پنهان را
هرگز به روی خویش نیاوردیم
[...]‌
ما درخرابه‌ای که به جز آفتاب و فقر
گنجینه‌ای نداشت
در جستجوی گنج سخن بودیم
دوران ما، طلوع تغزل را
در غیبت حماسه خبر می‌داد
ما رایت بلند تخیل را
بر بام این سرای تهی برافراشتیم
پیشینیان ما
از یاد رفتگان خدا بودند
ما جان و تن به خدمت شیطان گماشتیم

پیامد این «بیگانگی با خود» در عرصة شعر، پیروزی «تصویرجمعی» فقر و فاجعة تشیع است بر هویت ایرانی. نشستن «مرثیه» است بجای «غزل»، یا بهتر بگوئیم دوران مرگ‌پرستی و پدرپرستی است. به عبارت دیگر دوران «پیروزی انقلاب اسلامی» است. زمانیکه شعر از «شعور» به «شعار» روی می آورد، و گلوله بجای «برهان قاطع» می‌نشیند. شاعر برخلاف «چند چهرگان» خودفروش که زبان به «نیرنگ شعار» گشوده‌اند سکوت بر می‌گزیند.

ما عطر عشق را
در لابلای حافظه و جامه داشتیم
[...]
اما هنوز، آئینه‌های بزرگ شهر
تصویر فقر و فاجعه را باز می‌نمود
ما، از غزل به مرثیه پیوستیم
اما صفیر تیر
از ناله‌های شعر رساتر بود
ما در میان معرکه دانستیم
کز واژه کار ویژه بر نمی‌آید
وین حربه را توان تهاجم نیست
تیر گلوشکاف که برهان قاطع است
هرگز نیازمند تکلم نیست
اما چگونه این سخن بی‌نقاب را
با چندچهرگان به میان می‌گذاشتیم؟
ناچار لب ز گفتن حق بستیم
اما زبان به ناحق نگشودیم
ما کودکان زیرک این قرن، ای رفیق
از نسل ابلهان کهن بودیم
[...]

متأسفانه در گیرودار شایعه پراکنی و جنجال رسانه‌های غرب جهت تحمیل گسست سیاسی بر جامعة ایران،‌ بسیاری از شاعران نیز «در کنار مردم» قرار گرفتند و سروده‌های عوام‌پسند خویش را در بازار ابتذال عرضه کردند. نادرپور جزو شاعران نادری بود که همرنگ جماعت نشد، ‌ مردم را به گام نهادن در مسیر مرگ تشویق نکرد و به دیدار دیوجماران هم نرفت. نادرپور از معدود شاعران معاصر بود که پیامدهای شوم «گسست» در ادبیات ایران را در «نامه به نصرت رحمانی» به تصویر کشید. گسستی که عبادت و بندگی را بجای عشق می‌نشاند. گسستی که بر تجربة گذشتگان خط بطلان کشیده راه را بر رشد و تداوم می‌بندد:

اکنون چراغ عشق درین خانه مرده است
باید که پیه‌سوز عبادت را
در خلوت خیال برافروزیم
آئینه‌های تجربه زنگار خورده ‌است
باید که راه و رسم معیشت را
از کودکان خویش بیاموزیم
ما نان به نرخ خون جگر خوردیم
زیرا که نرخ روز ندانستیم
شعر از شعور رو به شعار آورد
ما فهم این سخن نتوانستیم

نادر نادرپور، در تابستان سال 1359 ایران را برای همیشه ترک گفت.






...

پنجشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۸


هرسو شقایقان!
...
[...]
دیدم عصا و تخت سلیمان را
که موریانه‌ها
از پایه خورده بودند، اما هنوز او
با هیبت و مهابت خود ایستاده بود
زیرا که مردمان باور نداشتند که مرده‌ست

آنگلوساکسون‌های دوست‌داشتنی و نازنازی دو سوی آتلانتیک! اگر قصد دارید حکومت «اسلام‌پرست» جمکران را ضمن حفظ جایگاه «آیات عظام» با حکومت «ایران‌پرست» جایگزین کنید، سخت کورخوانده‌اید!

«هدف رژیم [اسرائیل] تنها سرزمین فلسطین نیست بلکه همة سرزمین‌های اسلامی را هدف قرار داده است [...] خوشبختانه قوانین اسلامی اجازه نمی‌دهد [آنان] به راحتی به اهداف خود برسند[...] امام خمینی ایرانی بود ولی هیچ تعصبی به ایرانی‌ات خود نداشت [...] لذا روز قدس را به عنوان روز وحدت مسلمین جهان در نظر گرفت[...]»

این بخشی است از سخن‌پراکنی زهرا مصطفوی، ‌ دختر روح‌الله خمینی در جمع «زنان نخبه» در پایتخت آفریقای جنوبی که با کد: 685054 در حنازرچوبه مورخ 25 شهریورماه سالجاری انتشار یافته. اما هدف از انتشار این مهملات در واقع ارسال پیام استعماری «ایران پرستی» و تعصب داشتن به «ایرانی‌ات» است! چرا که برای پیشبرد سیاست استعمار آنچه اهمیت دارد این است که حاکمیت ایران هر چه هست «تعصب» و «خشک‌فکری» در دستورکارش باشد، مهم نیست این تعصب به اسلام باشد یا به ایران، مهم «حکومت تعصب‌ها» است. چرا که تعصب ریشه در «باورها» و اعتقادات درونی دارد و همچون «باورها» منطق‌گریز و در نتیجه «انسان‌ستیز» خواهد بود.

باری، شیخ صادق لاریجانی که مبارزه با «تخلف» و «قانون‌شکنی» را در رأس امور قوة قضائیة جمکران قرار داده‌اند، می‌توانند هیئتی را مأمور بررسی منابع «درآمد» افراد قبیلة خمینی فرمایند تا مشخص شود چه میزان از بودجة دولت صرف پرداخت حقوق و مستمری و مزایا به تفاله‌های «امام» می‌شود. امام که نسبت به «ایرانی‌ات» خود «تعصب» نداشتند و فقط عشق اسلام و مسلمین به دل‌شان افتاده بود در ایران چه می‌کردند؟ حیف و میل ثروت‌های ملی ما و سر دادن زوزه برای اسلام؟ امروز هم تفاله‌های‌شان با برخورداری از ثروت ملی ما ایرانیان باید در رسانة حکومتی به ابزار اعمال سیاست استعمار تبدیل شده، راه مزدوری خمینی را ادامه دهند؟ زهرا مصطفوی، دبیرکل اتحادیة سازمان‌های حامی فلسطین بودجة اتحادیة کذا را از کجا تأمین می‌کند؟ با ثروت پدری، یا از بودجة دولت؟ این موجود یاوه‌گو را بوق‌های رسمی و نیمه‌رسمی حکومت جمکران که مأموریت‌شان در ایران، همچون اربابان این حکومت سفله‌پروری و «تبدیل زباله به نخبه» است، در جایگاه «زنان نخبه» قرار می‌دهند. چه کسی در حکومت اسلامی «نخبه» است؟ کسی که همچون زهرا رهنورد یا زهرا مصطفوی مزخرفات خمینی، مطهری و شریعتی را نشخوار کند! اما امروز دکان اسلام‌فروشی دیگر رونقی ندارد، در نتیجه بعضی‌ها به این نتیجة سرشار از نبوغ رسیده‌اند که «نفرت مردم» را از اسلام، خمینی و غیره به ابزار براندازی و کودتا تبدیل کنند. همچنانکه سه دهة پیش با تکیه بر نفرت مردم از شاه به نفع اسلام کودتا کردند.

رسانه‌های رسمی و نیمه‌رسمی حکومت جمکران همچون رادیوهمبونه‌های استعماری مدتی است پروپاگاند «تعصب» به «ایران» را آغاز کرده‌اند! به عنوان نمونه از زبان اعضای خانوادة «شهدای» جنگ به مقایسة رفتار حکومت فعلی و حکومت پهلوی با خانوادة زندانیان می‌پردازند. اما در رسانه‌های حکومتی از جمله حنازرچوبه، روند رایج پیوند مخالف‌نمایان حکومت جمکران از قماش شیخ مسعود بهنود به سلطنت طلبان، زدن نعل وارونه و تحریک افکار عمومی است. به عنوان نمونه مهملات زهرا مصطفوی برای تحریک افکارعمومی در مسیر تشویق «ایران‌پرستی» منتشر می‌شود. ‌

زهرا مصطفوی دبیرکل اتحادیة سازمان‌های حامی فلسطین است که برای شرکت در مراسم روز قدس به آفریقای جنوبی سفر کرده. دلیل استقرار حاجیه زهرا در چنین جایگاهی علاوه بر فهم و شعور و آگاهی «موروثی»، شامة قوی ایشان باید باشد که از فاصلة چندهزار کیلومتری «اهداف» آشکار و پنهان اسرائیل را شناسائی کرده، «قوانین اسلامی»‌ را مانعی در راه تحقق اهداف فرضی اسرائیل می‌خواند. با توجه به آنچه در وبلاگ «ابهام پرستی» مطرح کردیم، نیازی به توضیح نیست که سخن گفتن از «قوانین اسلامی» نشان از حماقت گوینده دارد. چرا که قانون توسط انسان، در زمان و مکان مشخص و برای حل مسائل انسان‌ها در زمان و مکان مشخص تدوین می‌شود نه برای یک مجموعة مبهم و فاقد مرز که آنگلوساکسون‌ها آنرا در تبلیغات‌شان «جهان اسلام» خوانده‌اند. قانون، برخلاف اسلام،‌ «صراحت» دارد و در هیچ حاکمیت بهنجاری برای نابودی یک کشور دیگر قانون وضع نمی‌کنند، ولی «قوانین اسلام» قوانین کشور خاصی نیست، اهداف استعمار است‌که در پس پردة باورهای مقدس خود را پنهان کرده.

در حاشیة وبلاگ «ابهام پرستی» یادآور شویم که بهزاد نبوی، پیش ‌از کودتای 22 بهمن‌ 1357 به جرم وارد کردن مواد منفجره دستگیر شده بود، ولی به دلیل برخورداری از مصونیت قضائی،‌ علیرغم ارتکاب چنین جرم سنگینی نه تنها تیرباران نشد که از الطاف شکنجه‌گران نیز بی‌نصیب ماند. این مختصر نه تنها برای شناخت چنین شخصیت «مومن» و «متعهد به ارزش‌های انقلاب» که برای آگاهی از ماهیت واقعی انقلاب کذا کفایت خواهد کرد. در واقع بهزاد نبوی جنایتکاری است که پس از کودتای ژنرال هویزر به عنوان «شخصیت انقلابی» در رأس هرم قدرت حکومت جمکران قرار گرفت و علاوه بر جنایت، به چپاول ملت ایران نیز همت گماشت. حال بپردازیم به وبلاگ امروز.

امروز باید بدترین روز حکومت «مستقل» آبمنگل‌ها باشد. چرا که هم پیشنهادشان در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ناکام ماند، هم ایالات متحد آشکارا با تجهیزشان به سلاح هسته‌ای مخالفت کرد. به همین دلیل «جف مورل»،‌ سخنگوی پنتاگون از انصراف ایالات متحد برای نصب سپر دفاعی در لهستان و جمهوری چک خبر داد. البته افلاس حکومت جمکران و اربابان‌ا‌ش در غرب به این مختصر ختم نمی‌شود. سپاه پاسداران هم برای تشویق غیرمستقیم «مردم» به شرکت در راهپیمائی «روز قدس»، البته با هدف ایجاد درگیری، یک بیانیه «صدوریده» که «بی‌بی‌سی» نیز در راستای سیاست بازارگرمی برای مراسم کذا و استقبال از آشوب در کشورمان آنرا با کمال میل منتشر کرده. پاسداران توحش گفته‌اند،‌ روز کذا با هر کس که با «نماد سبز» تظاهرات کند و «شعار انحرافی» بدهد «برخورد» خواهد شد.

خلاصه ممکن است فردا «معجزه» شود، و پاسداران بتوانند یک «کودتای سبز» به نفع گروه موسوی سازمان دهند. البته به شرط حمایت بیشتر «هیزاکسلنسی» و دیگر غلامان سفارت که صلح در منطقه را برنمی‌تابند. اگر فردا سپاه پاسداران توحش با عملة ساواک و تحکیم وحدت و شرکاء درگیر شد، برای ما بساط روضه و زوزه راه نیاندازید، چرا که برپائی تظاهرات با شعار نابودی اسرائیل، عضو سازمان ملل متحد یا هر کشور دیگر برخلاف قوانین و مقررات بین‌المللی است و فقط نشان از توحش و قانون‌شکنی شرکت کنندگان «محترم» دارد. خلاصه تظاهرات فردا برای «امت مسلمان» فرصتی خواهد بود تا توحش خود را در سطح جهانی به نمایش بگذارد.

گفتیم که برنامة‌ نصب ‌سپردفاعی و تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای در واقع دو بخش از برنامة آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک برای تهدید روسیه بود. آنگلوساکسون‌های این سوی آب، یعنی جنتلمن‌های نزولخور«سیتی» هم‌صدا با حزب کارگر اسرائیل از تجهیز نعلین‌ها به سلاح هسته‌ای پشتیبانی می‌کردند؛ گاوچران‌ها هم به بهانة تهدید اروپای شرقی توسط سلاح‌های اتمی و البته خیالی حکومت جمکران، ضمن تهدید نوکران‌شان در جمکران خواهان نصب سپر دفاعی در چک و لهستان بودند! البته در این گیرودار ابرقدرت چاه جمکران،‌ یک تنه در برابر شورای امنیت سازمان ملل «ایستاده» بود و به شیوة امام‌اش نفس‌کش می‌طلبید و عربده‌جوئی می‌کرد و دولت اسرائیل هم که یک تنه در برابر اربابان‌اش در غرب «ایستاده» بود، و برای تقویت حماس عرق می‌ریخت، بمباران می‌کرد و به شهرک‌سازی ادامه می‌داد. هفته‌ای یکبار هم مراتب ترس و وحشت خود را از «حکومت چاه جمکران» به کاخ سفید ابراز می‌داشت. در این میان انتشار مزخرفات امثال «سیمورهرش» در «نیویورکر» و دیگر بوق‌های جنگ‌فروشان گام به گام «خط ارعاب» ملت ایران را دنبال می‌کرد. بر اساس این پروپاگاند مضحک، نه تنها ارتش اسرائیل «مستقل» بود و از هیچ کس دستور نمی‌گرفت که ارتش آمریکا هم برای اجرای عملیات خود نیازمند ارتش اسرائیل شده بود!

تندیس گرگ پیری دیدم
فانوس دود خورده به کف داشت
کاینک دمیده صبح قیامت
دیدم که واژگانش
[...]
گویی که شاخ دارند
[...]
با گونه گونه گونه دروغش
و آن،
فانوس بی‌فروغش

خلاصه دو خط پروپاگاند جنگ‌فروشان، یکی بر طبل قدرت پوشالی حکومت چاه جمکران می‌کوفت و دیگری لاف قدرت ارتش اسرائیل می‌زد. ارتشی که تحت نظارت سازمان ناتو، ازکمک‌های مستقیم ارتش آمریکا برخوردار می‌شود. همچنانکه در جنگ 33 روزه شاهد بودیم، خلبانان آمریکائی به امر مقدس بمباران غیرنظامیان لبنان اشتغال داشتند. و اما نقش سبزها و سوسیالیست‌های اروپا در این میان از همه جالب‌تر است. اینان همچون فاشیست‌های سبز وطنی، از طرفداران اسلام راستین و افراط‌گرایان و طالبان‌اند. سوسیالیست‌ها و سبزها مدت‌ها بر ضد «باروسو» جیغ‌وفریاد به راه اندخته بودند، اما برای انتخاب رئیس جدید کمیسیون اروپا هیچ نامزدی معرفی نکردند تا «مانوئل باروسو» بتواند همچنان در جایگاه خود ابقاء شود!

[...]
دیدم فراخنای زمین را
در زیر پای روسپیان تنگ
دیدم که مسخ می‌شد انسان
وانگه به جای او
می‌رست خوک و خرچنگ

از سوی دیگر همین سوسیالیست‌های فرانسه که لیونل ژوسپن، نخست وزیر وقت را چندسال پیش برای سخنرانی و «تروریست» خواندن فلسطینی‌ها به منطقه ارسال کرده بودند اینک به گفتگو با «حماس» مشغول شده‌‌اند. این امر خیر در فرانسه بر عهدة «هوبر ودرین» از طرفداران خاتمی و از مدافعان طالبان گذارده شده. به گزارش فیگارو، مورخ 17 سپتامبر 2009، تابستان امسال «هوبر ودرین» در شهر ژنو با رهبران حماس از جمله با «اوسامه حمدان» دیدار و گفتگو کرده. همچنین «توماس پیکرینگ»، معاون اسبق وزارت امورخارجة آمریکا، «جر‌می گرین‌ستاک»، نمایندة‌ پیشین بریتانیا در سازمان ملل و «روپ‌رشت پولنز»، سرپرست کمیسیون امور خارجة مجلس آلمان، ‌در گفتگوهای دو روزه با نمایندگان حماس شرکت داشته‌اند!

نزدیکم و چه دور!
دورم ولی چه نزدیک
[...]
ای مرزهای جاری!
[...]
ای مرزها که فردا
هر سو
شقایقان
بر جای سیم‌های خاردار شما
خواهد رست
(شفیعی کدکنی)




...

چهارشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۸


ابهام پرستی!
...
آیا
اینان
رویای زندگی را
در آفتاب و باران
بر آستان فردا احساس می‌کنند؟
[...]

در تأئید مطالب «خواب مرداب» تکرار می‌کنیم که یکی از اهداف برگزاری مراسم «روز قدس» در غرب و در کشورهای مسلمان‌نشین، «حفظ وضع موجود» و ممانعت از مذاکرات صلح در منطقه است. چرا که استقرار صلح، مستقیماً منافع سازمان‌ ناتو را تهدید می‌کند. این سازمان دین‌پرور و اسلام‌نواز موجودیت خود را مدیون جنگ و کشتار است، به همین دلیل «ابهام‌پرستی» پیشه کرده، دین و تروریسم می‌پراکند، سپس از افراط‌گرائی دینی و خطر تروریسم ابراز «نگرانی» می‌کند. به یاد داریم که حلقة فاشیست‌پرور «فرانکفورت» برای گسترش ابهام و منطق‌ستیزی ادعا می‌کند، دین «عقلانی» است و تاریخ، نوعی «نگرانی» و تشویش! پس نگاهی داشتی باشیم به «عقلانیت» کذا در حکومت جمکران:

«امام دستوری می‌دهند که به دوگونه نقل شده[...] برخی نظر امام را اینگونه می‌دانند که ایشان به دلیل شرایط جنگی کشور [...] فرموده‌اند: فعلاً مسکوت بماند. برخی دیگر مدعی‌اند که امام فرمودند که متهمین را آزاد و پرونده را مختومه نمائید[...]»


هیچ خنده ندارد، جوک نیست! موضوع رسیدگی به پروندة انفجار در نخست‌وزیری است که بهزاد نبوی و محسن سازگارا از متهمین آن بودند. پرونده‌ای که با دخالت خوئینی‌ها و شرکاء ماست‌مالی شد!

امروز خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی جمکران با انتشار گزارشی پیرامون ماجرای بمب‌گزاری در نخست‌وزیری عمق روابط قبیله‌ای در این حکومت را به نمایش گذارد. انفجار بمب در نخست‌وزیری همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم کار عوامل حکومت اسلامی بود و هم اینان این عملیات را به گروه رجوی نسبت دادند. آنروزها روال این بود که همة‌ جنایات حکومتی به نام گروه رجوی به ثبت برسد تا این گروه به عنوان آلترناتیو حکومت جمکران نزد مخالفان هالو و شوت‌و‌پرت حکومت کذا «محبوب»‌ جلوه کند. حکومت دست‌نشانده همچنانکه پیشتر هم گفته‌ایم «خودبرانداز» است و در همین مسیر مقدس جایگاه مخالفان فرضی خود را در افکارعمومی «تثبیت» می‌کند. بهتر بگوئیم، به هدایت «باورها» در مسیر مطلوب سیاست اربابان خود می‌پردازد. البته اربابان حکومت اسلامی یک اشتباه بزرگ مرتکب شدند و آن اینکه پنداشتند ایجاد «اتحاد جماهیر اسلامی»، یا اتحاد جماهیر نوکری امکان‌پذیر است،‌ و این اتحادجماهیر جادوئی از یکسو کارساز روند نان و آبدار لولوسازی از اسرائیل خواهد بود، و از سوی دیگر ابزار مناسبی است برای اعمال فشار بر دهلی‌نو و مسکو. و خلاصه اینان می‌پنداشتند که همیشه چنین خواهد بود و آب هم از آب تکان نخواهد خورد. قبلاً‌ گفته بودیم، فاشیست‌ها پدیدة «فرسایش» بر اثر مرور زمان را نادیده می‌انگارند!

به همین دلیل سایت «بی‌بی‌سی» با التماس و لابه و شیون و زاری اهالی مرزپرگهر را به شرکت در راهپیمائی «روز قدس» دعوت می‌کند، البته از زبان موسوی و کروبی! همچنانکه در وبلاگ «خواب مرداب» گفتیم، جهت فوت کردن در آستین پارة اسرائیل و نهایتاً دمیدن در تنور یخ زدة حکومت آبمنگل‌ها، آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک سخت به تکاپو افتاده‌اند. البته رسانه‌های جمکران نیز با توسل به ابزار فرسودة تحریک افکار عمومی به ما از «حضور میلیونی مردم ایران» و یا «شرکت ارامنه و آشوری‌ها» خبر می‌دهند. همچنین فیلدمارشال محسن رضائی، قهرمان جنگ ممسنی که چند روز پیش از ترس حاج‌منصور از مسجد ارک «فراریدند»، هارت و پورت‌کنان فرموده‌اند، «شرکت در راهپیمائی روز قدس فقط برای دفاع از حقوق فلسطینیان نیست.» و دردسرتان ندهیم، در سراسر جهان، محافل فاشیسم برای حضور اهالی شوت‌ستان و پرت‌آباد در خیابان‌ها فعال شده‌اند.

یک گروه می‌گوید از لج احمدی‌نژاد هم که شده با لباس یا نمادهای ‌سبز به خیابان‌ها بیائید، و برای تشویق مردم به لجبازی، از قول گروهی دستاربند مدافع خامنه‌ای اعلامیه می‌نویسند، با لباس‌های رنگی در این مراسم شرکت نکنید! خلاصه بگوئیم هدف باز هم «حماسه آفرینی» و حفظ منافع حاکمیت اسرائیل و سازمان ناتو جهت «تداوم شرایط بحرانی» است. در این راستا سازمان ملل نیز با انتشار گزارشی پیرامون تهاجم نظامی اسرائیل به غزه سعی کرده در این سناریوی مقدس برای خود نقشی فراهم آورد!

گزارش سازمان ملل نمی‌گوید هدف ارتش اسرائیل از این تهاجم وحشیانه تثبیت جایگاه تشکیلات مزدور حماس و کشتار غیرنظامیان غزه بود! بله، این نکتة پیش پا افتاده در گزارش سازمان ملل از قلم افتاده، چرا که کارفرمایان شیخ صادق صبا باز هم نیازمند «حضور مردم» در خیابان‌های ایران شده‌اند. در نتیجه بازار ساخت‌وپرداخت «شعار پوچ» برای ایجاد «اجماع» گرم و داغ است. چه کسی مخالف کشتار فلسطینیان است؟ همه! چه کسی با اسرائیل، که فلسطینی‌ها را به قتل می‌رساند مخالف است؟ همه! چه کسی با اشغال فلسطین مخالف است؟ همه! پس خواهشمندیم برای ابراز مخالفت خود با اسرائیل روز قدس را در خیابان بگذرانید.

برای فروپاشاندن این اجماع ابلهانه کافی است بپرسیم، ‌ کدام دولت از اسرائیل برای کشتار فلسطینی‌ها و اشغال زمین‌های‌شان حمایت می‌کند؟ پاسخ به این پرسش روشن است همان دولت‌هائی که سنگ حقوق فلسطینیان را امروز به سینه می‌زنند: اعضای ناتو و نوکران‌اش، یعنی اتحاد جماهیراسلامی، به ویژه حکومت اسلامی جمکران. حکومتی که در آن «ولی فقیه» به همة امور فضولی می‌کند و اوپوزیسیون مفلوک‌ا‌ش هم با «خلخال زن یهودی» و «گفتارپیامبر» و حدیث و روایت و نهج‌البلاغه یا اسلامی که از پدرومادرش «یاد» گرفته بر طبل اسلام می‌کوبد. پس اسلام‌فروشان را در جمکران و بلاد غرب رها کرده می‌رویم به سراغ انفجار در نخست وزیری و عملکرد قوة قضائیه در دوران امام «روشن‌ضمیر» موسوی که گزارش آن با کد: 684729 در حنازرچوبه مورخ 25 شهریورماه 1388 انتشار یافته.

بر اساس گزارش مذکور، پس از انفجار نخست وزیری در تاریخ 8 شهریور 1360 ـ این انفجار گویا توسط گروهی تحت نظارت بهزادنبوی صورت گرفته ـ پروندة این موضوع خارج از روند قانونی و قضائی مورد بررسی قرار می‌گیرد. در مرحلة نخست بازرس ویژه دستور انحلال گروه مذکور و بازداشت برخی از اعضای آنرا صادر می‌کند. اما موسوی‌خوئینی‌ها مانع بازجوئی از بهزاد نبوی و حجاریان می‌شود. یادآور شویم موسوی‌خوئینی‌ها همان کسی است که به دستور اربابان، اشغال سفارت آمریکا را سازماندهی کرده بود. خوئینی‌ها صاحب امتیاز روزنامة «سلام» و از نزدیکان محمد ملکی است.

به گزارش ایرنا، ‌ خوئینی‌ها، دادستان‌کل و دادستان انقلاب وقت دستور می‌دهد متهمین در کنار هم باشند. یادآور شویم زمانیکه مورد اتهام چند تن یکی باشد، پیش از پایان تحقیقات قانونی متهمین نمی‌باید با یکدیگر ارتباط داشته باشند چون ممکن است با هم «تبانی» کنند. در هر حال دستور خوئینی‌ها منجر به استعفای مسئولین پرونده می‌شود، خوئینی‌ها نیز آن‌ها را تهدید می‌کند. سپس «رازینی» به نقل از آخوند منتظری که گویا هنوز «نایب» خمینی بوده اعلام می‌کند، «اگر چیزی نیست، آزاد کنید!» و خلاصه به همین سادگی رسیدگی به پروندة خرابکاران متوقف می‌شود. در این گیرودار 62 نمایندة مجلس به قوة قضائیه که ریاست آنرا «موسوی اردبیلی» بر عهده داشت تذکر داده خواهان پیگیری پروندة فوق می‌شوند و گروهی هم با ارسال تومار به محضر امام روشن‌ضمیر از متهمین پروندة انفجار نخست‌وزیری دفاع می‌کنند. در بین مدافعان نام محمد خاتمی، حاج فرج دباغ، ‌ محمد هاشمی، آخوند محتشمی، الویری و شخص بهزاد نبوی هم به چشم می‌خورد.

باری در این نظم و ترتیب طویله‌سالاری، ‌«امام» موسوی اردبیلی و موسوی خوئینی‌ها را احضار می‌فرمایند. و پس از اینکه موسوی‌خوئینی‌ها می‌گوید «به پرونده رسیدگی شده و هیچ مسئلة خاصی وجود ندارد» ایشان دستوری می‌صدورند که به دلیل علم و دانش ژرف‌شان هنوز کسی نتوانسته آنرا «تفسیر» کند. برخی گفته‌اند نظر ایشان «مسکوت ماندن» پرونده بوده، و برخی دیگر هم مختومه شدن پرونده را مطرح کردند. البته فراموش نکنیم زمانیکه خمینی هنوز زنده بود هیچکس به خود زحمت نداد به این موجود روانپریش بگوید که منظور خودش را صریحاً اعلام کند. البته همة این بساط داستان است. واقعیت این است که این جانور وحشی صورتکی بیش نبود که به دلیل توحش و حماقت بی‌حدومرز مناسب «رهبری» حکومت اسلامی تشخیص داده شده بود. در هر حال موسوی خوئینی‌ها ضمن مصاحبه از قول امام «مختومه شدن» پرونده را اعلام می‌کند، و امام هم خفقان اختیار می‌کنند.

ایرنا می‌نویسد، با اینکه سخنان خمینی در جلسة کذا با موسوی اردبیلی و خوئینی‌ها بسیار مهم بود ولی این سخنان در «صحیفة نور» درج نشد، چون کسانی که صحیفة نور را تنظیم کردند به گفتة ایرنا، «نزدیکان خوئینی‌ها» بودند که از قول خمینی همان موضوع مختومه شدن پرونده را مطرح کردند. تا اینکه در خردادماه سال گذشته، «عصرنو»، رسانة سازمان بهزادنبوی با انتشار مطلبی اعضای سازمان «مجاهدین انقلاب اسلامی» را از اتهامات مبری می‌داند. عصرنو می‌نویسد، خمینی با اشاره به تومار مدافعین متهمان گفته، بعضی‌ها قصد کنار زدن افراد مومن به انقلاب را دارند. رسانة کذا می‌افزاید خمینی پرونده را مختومه اعلام کرد و گفت شخصاً در مورد این افراد تحقیق می‌کند:

«[خمینی گفت عده‌ای شهادت داده‌اند که] ما اين افراد را می ‌شناسيم و تأييد می‌کنيم و مسئله اين نيست که چند نفر را بگيرند و محکوم کنند، بلکه قضيه اين است که افراد مؤمن به انقلاب و جمهوری اسلامی را کنار بزنند و افرادی که مخالفند کم کم روی کار بيايند... [عصرنو در ادامه مي‌نويسد] پس از توضيحاتي که اعضاي حاضر در جلسه دادند، حضرت امام دو دستور مي‌دهند. يکي اينکه اين پرونده بايد خاتمه داده شود[...] ديگر اينکه اين افراد را من خودم بايد درباره‌شان تحقيق کنم[...]»

ایرنا در ادامة این ماجرای تاسف‌بار که عمق هرج‌ومرج در حکومت اسلامی را نشان می‌دهد متن نامه‌ای را منتشر کرده که در آن خمینی می‌گوید، هر چه از قول من نقل می‌شود باید با دستخط من منطبق باشد! سپس فرزند خمینی از پدر دانشمندش می‌پرسد اگر مطلبی نقل شد که شما آنرا ننوشته بودید تکلیف جهان اسلام چه می‌شود؟ خمینی هم پاسخ می‌دهد تشخیص آن با شماست:

«از آنجا که شما را [...] در مسائل سياسى و اجتماعى صاحب‌نظر مى‏دانم [...]شما را براى تنظيم و تدوين کلية مسائل مربوط به خود [...] انتخاب مى‏نمايم.»


بله اینچنین است «نظم امور» در قلعة حیوانات. باری، قائم مقام «موسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی» فردی است به نام «انصاری» که گویا از طرفداران طاعون سبز از کار درآمده و به «تحریف» سخنان فرضی امام در مقالة «عصرنو» هیچ اعتراضی نمی‌کند، حنا زرچوبه هم از این امر گلایه دارد. تا اینجا پیگیری انفجار در نخست وزیری در صدر اسلام و در صحرای عربستان می‌گذرد، به عبارت دیگر هیچ قانونی بر این روند حاکم نیست. کسی که مسئول رسیدگی به اتهام است از متهم طرفداری می‌کند و مانع از رسیدگی به پرونده می‌شود. و اما بخش جالب‌تر ارسال تومار به طرفداری از متهمین است که به امضای یکی از متهمین اصلی، یعنی بهزاد نبوی هم رسیده! علاوه بر بهزاد نبوی، محمد هاشمی، برادر سرداراکبر و دری نجف‌آبادی هم تومار کذا را امضا کرده بر تعهد و ایمان «بمب‌گزاران» از جمله «محسن سازگارا» شهادت داده‌اند. به عبارت دیگر مشتی مزدور و جنایتکار برای حمایت از هم‌پالکی‌های‌شان تومار امضا کرده و خمینی «روشن‌ضمیر» هم به صورتی که در بالا آمد «امور» را فیصله داده.

متن کامل این گزارش در سایت ایرنا موجود است و ما فقط برای ارائة مصداق بی‌قانونی و هرج و مرج دو مورد را نقل می‌کنیم. «شهادت» ابلهانة بهزاد نبوی، متهمی که ادعا کرده اتهام وارده از سوی «بی‌بی‌سی» و عمال داخلی‌اش مطرح شده، و شهادت ابلهانه‌تر برادر اکبر بهرمانی در مورد محسن سازگارا. گویا محمد هاشمی از سال 1355 به افتخار آشنائی با سازگارا نائل آمده:

«[جوانی پرجوش و خروش، متعهد و متدین و علاقمند به انقلاب] از هر نوع وابستگی ایشان را مبرا می‌دانم، اتهام مذکور برای ایشان بسیار ناروا و ناجوانمردانه است [...]»

این است اسناد و شواهد «مستدل» که ثابت می‌کند محسن سازگارا در انفجار نخست‌وزیری هیچ دخالتی نداشته: آشنائی برادر اکبر بهرمانی با وی! در حکومتی که بر اساس توهمات و «باورها» همچون نهج‌البلاغه و حدیث و روایت قانون‌اساسی تدوین می‌شود، اجرای قوانین و مقررات هم می‌باید بر اساس باورها و توهمات صورت گیرد. به یاد داشته باشیم که پدر و مادر آذر نفیسی به او «یاد» داده بودند که با «دوستان» و «دشمنان» طبق یک مصراع از شعر حافظ رفتار کند، و این بود «اسلام خوب» در «باور» نفیسی! بگذریم و بازگردیم به ارسال تومار برای حاج روح‌الله، توسط مزدوران استعمار.

دلیل ارسال طومار به حضور خمینی ظاهراً این بوده که موضوع «خودی‌ها» و «خواص» به رسانه‌ها کشیده شده و می‌دانیم که در «امپراتوری باورها» کسانی که «دوست» به شمار می‌روند هرگز مرتکب جرم نخواهند شد، چرا که چنین امری «باورکردنی» نیست، حتی اگر واقعیت داشته باشد. این است فواید «باورسالاری» و حکومت دینی که در آن خواص و خودی‌ها همواره مصونیت قضائی پیدا می‌کنند و از جرم و خطا مبری خواهند بود. چرا که اگر افتضاحات «خواص» فاش شود مورد استفادة «دشمن» یعنی رادیوهای بیگانه قرار خواهد گرفت. به یاد داشته باشیم که گورکن‌ها برای رد گم کردن، اربابان خود را «دشمن» می‌خوانند:

«تا به امروز بنا به حرمت [...] قوه قضائیه کلامی ابراز نکردیم، ولی هنگامی‌که مسئله از حد خواص ناگهان به صفحة اول روزنامة داخل کشور کشیده می‌شود و به دنبال آن دستاویز و خوراک برای رادیوهای بیگانه فراهم می‌آید ناچار از بازگو کردن این درد شدیم[...]»


امروز شیخ صادق لاریجانی، رئیس قوة ‌قضائیه اعلام کرده با «متخلفین» و «قانون‌شکنان» برخورد خواهد شد. ما هم منتظریم ببینیم چگونه با متخلفین برخورد خواهد شد. به عنوان نمونه چرا هیچ برخوردی با افراد خانوادة هاشمی نمی‌شود؟ چرا افرادی که شایعه‌پراکنی می‌کنند مورد بازخواست قرار نمی‌گیرند؟ این نامه‌های «ٰسرگشاده» و سراپا مهمل که فرضاً از سوی اعضای خانوادة متهمین منتشر می‌شود، مجاز است؟ شایعه‌پراکنی در حکومت اسلامی «مجاز» است؟ اگر نیست چرا هیچ برخوردی با مهدی کروبی صورت نمی‌گیرد؟ چرا حسینعلی‌منتظری به خود اجازه می‌دهد با توسل به عبارت «مردم می‌گویند» برضد دولت «قانونی» بیانیه صادر ‌کند؟ چرا دیگران از «آزادی بیان» امثال منتظری برخوردار نیستند؟ منتظری فراتر از قانون قرارگرفته چون از حمایت کارخانة رجاله پروری برخوردار است؟ یا اینکه همه دست روی دست گذاشته و منتظراند ببینند نتیجة سفر «مهدی هاشمی» به لبنان چه خواهد شد، یا اینکه بعضی‌ها می‌پندارند روز قدس «معجزه» می‌شود؟

فقط در حدیث و روایت است که معجزه می‌شود. در عالم واقعیت معجزه‌ای در کار نیست و عرصة سیاست «واقعیت» دارد. امروز نمی‌توان به شیوة خمینی با نفس‌کش‌طلبی و لات‌بازی و «افتخاریدن» به زندان و محکومیت کسب وجهه کرد. آن‌ها که همچون دارودستة محمد خاتمی،‌ عملة تحکیم وحدت و نانخورهای اکبربهرمانی در داخل و خارج مرزها می‌پندارند با لجن پراکنی و هتاکی به احمدی‌نژاد و خامنه‌ای و مهمل‌بافی پیرامون شخصیت‌های افسانه‌ای اسلام می‌توانند خود را مدافع دمکراسی جلوه دهند سرنا را از سر گشادش می‌زنند. به این عزیزان بلاهت‌پیشه گوشزد می‌کنیم که سخت کور خوانده‌اند. توسل به شیوة لات و اوباش دیگر کارساز شما و اربابان‌تان نخواهد شد. اگر برنامة سیاسی مشخصی دارید، ارائه فرمائید، اگر نه بهتر است دکان مداحی «علی» و «محمد» و «پیامبر» را تعطیل کنید،‌ چون حاج‌منصور ارضی هنوز نمرده.

در دوردست باغ برهنه چکاوکی
بر شاخه می‌سراید
این چند برگ پیروقتی گسست از شاخ
آندم جوانه‌های جوان
باز می‌شود
بیداری بهار
آغاز می‌شود
(شفیعی کدکنی)

...

سه‌شنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۸


خواب مرداب!
...

ای مرغ‌های طوفان! پروازتان بلند
[...]
زان سوی خواب مرداب آوازتان بلند
می‌خواهم از نسیم بپرسم
بی جزر و مد قلب شما
آه!
دریا چگونه می‌تپد امروز؟

«ديگر امريكا نمي‌تواند به اينجا حكومت كند، و ديگر ساير ابرقدرت‌ها نمي‌توانند در اين مملكت حكومت كنند. روز قدس روزي است كه بايد به همة ابرقدرت‌ها هشدار داد كه بايد دست خود را از روي مستضعفين برداريد و سر جاي خود بنشينيد.»


این گزافه‌گوئی‌های جاهل‌مسلکانه بخشی است از سخنرانی خمینی در تاریخ 25 مردادماه 1358 که امروز در «فارس‌نیوز» منتشر شده.

امروز می‌پردازیم به اهداف پروپاگاند استعماری که با شعارهای گوساله‌فریب در ایران و دیگر کشورها، به ویژه در کشورهای مسلمان‌نشین بر طبل شرکت در راهپیمائی «روز قدس»‌ می‌کوبد. هدف از این تبلیغات مزورانه در واقع ارائة «تصویر قدرت‌جهانی» از حاکمیت اسرائیل است. هر چه این تصویر واژگون در افکار عمومی و باورها تقویت شود، تصویر حکومت اسلامی به عنوان «تنها» مخالف اسرائیل یا همان قدرت «فرضی» جهانی تقویت خواهد شد. در این چارچوب بهتر می‌توان به دلیل تبلیغات رسانه‌های غرب برای روز کذا و طرفداری آخوندهای یهودی و مسیحی ساکن فرنگ از راهپیمائی مذکور پی برد.

پیش از ادامة مطلب در مورد وبلاگ «روژلب و نعلین» یادآور شویم ما با دخالت دستاربندان در سیاست، حتی در سیاست حکومت اسلامی مخالف‌ایم. طی تاریخ معاصر ایران این دخالت‌ها فقط با هدف «قانون‌شکنی»، ‌ تحمیل «آشوب» و ایجاد هرج‌و‌مرج صورت گرفته. پس هیچ نیازی نیست که بگوئیم حسینعلی منتظری سر در کدام آخور دارد و کدام سفارتخانه از خیرخواهی مزورانة او و دیگر نعلین‌های مدافع «مردم» حمایت می‌کند! همچنین نیازی نیست که بگوئیم اوباش گروه پاسدار ال‌لاریجانی، به ویژه جنایتکاری به نام احمد توکلی، پسر خالة پاسدار علی‌کوچیکه،‌ که اینروزها خیلی مدافع قانون و مقررات شده، سر در همان آخور دارند. سوابق جنایات احمد توکلی محفوظ است و شاید در فرصت دیگری به آن بپردازیم. در هر حال کسانی امروز به بهانة دفاع از «مردم» و دفاع از «قانون» آشکارا به قانون‌شکنی پرداخته‌اند، و می‌بینیم که قوة قضائیه هم کور و کر و لال شده. مدافعین دروغین قوانین همان دارودستة علی لاریجانی‌اند، مدافعین دروغین «مردم» هم دستاربندان جیره‌خوار استعمار. اینان مطالبات دین‌فروشانة اربابان خود را از زبان «مردم» بیان کرده، وانمود می‌کنند که «اسلام ضداستبداد است» و به این ترتیب، بر خلاف تجربة سه دهة ملت ایران، بر مهملات امثال فوکویاما مهر تأئید می‌زنند. پیام واقعی بیانیة منتظری چه بود؟

وی این مطلب را القاء می‌کند که «مردم می‌گویند» اسلام این نکبت و توحش نیست! اسلام خیلی خوب است، و اسلام خوب همان است که در خطبة‌ 27 نهج‌البلاغه، ‌ یا همان بی‌بی‌گوزک «خلخال زن یهودی» آمده!

اولاً «مردم» کذا و طبق معمول «ناشناس» بسیار بی‌جا کرده‌اند که خود را وکیل مدافع ملت ایران معرفی کرده، و‌ از طرف ایرانیان دست به دامان آخوند شده‌اند. این «مردم» آخوندپرست بهتر است مشخص کنند به کدام دسته و گروه اجتماعی یا صنفی تعلق دارند و بر اساس چه برنامة سیاسی‌ای حسینعلی منتظری را به عنوان سخنگوی خود برگزیده‌اند. چون ما به عنوان مدافع دمکراسی با دخالت روحانی جماعت در سیاست به هر ترتیب مخالف‌ایم. رادیوهمبونه‌ها که به تابلوی تبلیغاتی «آیات عظام» و دیگر جیره‌خواران غرب تبدیل شده‌اند، بهتر است دکان اسلام‌فروشی را تعطیل کنند. به تمامی این گروه‌های ساخته و پرداختة استعمار می‌گوئیم، روند مقدس «سربازگیری»، «عقیده‌سازی» و «رهبرسازی» با توسل به شعارهای پوچی از قبیل «حقوق مردم فلسطین» و مبارزات فرضی با اسرائیل دیگر نمی‌تواند کارساز منافع اربابان‌تان باشد. پس ما هم بازگردیم به کاربردهای جادوئی تظاهرات «روزقدس.»

ابتدا نگاهی خواهیم داشت به تاریخچة روزکذا. در تاریخ 25 مردادماه 1358، ‌ روح‌الله خمینی به فواید به راه انداختن کاروان خردجالی به نام «روز قدس» پی برد. در این تاریخ شیخ مهدی بازرگان،‌ نخست وزیر خیابانی دولت موقت به برکت تظاهرات ماشاالله قصاب‌ها و زهراخانوم‌ها همچنان بر محبوبیت‌اش افزوده می‌شد، البته در همان خیابان و بین چماق‌کش‌ها. روند مسائل در واقعیت متفاوت بود. کریم سنجابی، وزیر امورخارجة شیخ‌مهدی اواخر فروردین‌ماه استعفا داد و حاج «آبراهام» یزدی، یکی از خانه‌شاگردهای برژینسکی، به مصداق مثل معروف «کله‌پز برخاست،‌ سگ جایش‌ نشست» بجای سنجابی نشسته بود. درگیری‌های مسلحانه در کردستان و سرکوب کردها همچنان ادامه داشت. و به همچنین بود در خرمشهر و دیگر مناطق غیرخودی! اما در تهران اوضاع خراب‌تر بود.

روز 21 ژوئیه طرفداران لائیسیته در تهران تظاهرات کردند و البته این تظاهرات «کفرآمیز» را دولت شیخ مهدی تحریم فرموده از «آزادی» تظاهرات مسالمت‌‌آمیز در کشور حمایت نکرد، و اوباش کمیته‌های انقلاب را به سرکوب گستردة تظاهرکنندگان به خیابان‌ها آورد! این نکته را یادآور شدیم تا اعضای نهضت منفور و خودفروختة «عاظادی» به یاد داشته باشند سوابق «خدمات‌شان» به فاشیسم از تاریخ معاصر ایران زدوده نخواهد شد.

حال که صحبت از سوابق شد بهتر است به مقالة مهشید امیرشاهی هم اشاره‌ای داشته باشیم. همزمان با انتشار مقالة مصطفی رحیمی تحت عنوان «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم»، مهشید امیرشاهی برای دفاع از شاپور بختیار مقاله‌ای به رشتة تحریر درآورد. بله بعضی‌ها در هیاهوی جمع و در اوج جنجال رسانه‌های غرب قدرت «برخورد منطقی» را هنوز حفظ کرده بودند ولی همچنانکه امروز هم شاهدیم همه قادر نیستند با مسائل «برخورد منطقی»‌ داشته باشند. اکثریت به سرعت جذب شعارهای پوچ شده به «اجماع» می‌رسند. و با تکیه بر همین «جماعت» راحت‌الاجماع است ‌که استعمار با توسل به لمپن، فرصت‌طلب، شیاد و ابله «فاشیسم» را بجای «آزادی» به ملت‌ها تحمیل می‌کند. همچنانکه در انقلاب شکوهمند ژنرال هویزر چنین شد.

باری، روز سوم اوت همان‌ سال 1979 دولت خیابانی شیخ بازرگان انتخابات مجلس متحجر خبرگان را با تقلب سازمان داد. اکثر «منتخبین» از قضای روزگار عضو حزب جمهوری اسلامی، فاشیست‌های گروه بهشتی بودند. سه روز پس از این انتخابات رسوا، دولت شیخ مهدی در تاریخ 6 اوت 1979 یک «قانون مطبوعات» نیز تصویب کرد که بر اساس آن هیچکس حق نداشت «انقلاب» ژنرال هویزر را به زیر سئوال ببرد. البته پیروزی‌های مذکور یعنی صعود به قله‌های «آزادی» و «استقلال» فقط به یمن حضور پیوستة ماشاالله قصاب‌ها در خیابان‌های تهران و پس از پارس کردن امام روشن‌ضمیر موسوی امکانپذیر شد. فردای همانروز «آیندگان» تعطیل شد، چرا که «مردم» از مقالات غیراسلامی آن خشمگین بودند و خمینی هم که مانند دیگر سگ‌های‌زنجیری استعمار از زبان همین «مردم» پارس می‌کرد، خواهان «اصلاح قلم‌ها» بود. ده روز پس از تهاجم به دفتر «آیندگان» فرمان برپائی «روزقدس» از سوی ارباب صادر شد.

فارس نیوز، مورخ 24 شهریورماه 1388، بخشی از سخنرانی احمقانة روح‌الله خمینی در مورد دلائل برپائی روزکذا را در شمارة 8806240241 خود منتشر کرده. خمینی می‌گوید، روز قدس روز هشدار به ابرقدرت‌ها و روشنفکران مرتبط با آمریکاست و هر کس در این تظاهرات شرکت نکند دوست اسرائیل و آمریکاست! خمینی از ملت‌ها خواسته بود برای نابودی اسرائیل به پا خیزند و خلاصه روز قدس روزی است که باید به ابرقدرت‌ها گفته شود سرجای‌شان بنشینند. همچنانکه شاهدیم ابرقدرت‌ها بلافاصله به امام روشن ضمیر گفتند، شما فقط امر بفرمائید! ناوگان آمریکا آناً برای حفظ نوکران در رأس امور جمکران راهی خلیج فارس شد، چرا که جای آمریکا در واقع در خلیج‌فارس بود نه در مرزهای قانونی‌اش. خلاصه پس از گذشت سه دهه از برپائی مراسم خردجال شاهدیم که ابرقدرت‌ها حسابی سر جای‌شان نشسته‌اند، به ویژه در عراق و افغانستان. و اما بهتر است ببینیم پیامد کاروان خردجال برای اسرائیل چه بود.

اسرائیل، طی این‌مدت با تهاجم به لبنان یک منطقة نفوذ در جنوب این کشور برای خود درست کرده و حکومت آنرا به «آنتوان لحد» سپرد، فالانژها را در لبنان به قدرت رساند و این کشور را درگیر جنگ داخلی کرد. ولی خمینی همچنان پارس می‌کرد و «روز قدس» به راه می‌انداخت. ‌چرا که جنگ با عراق جریان داشت،‌ و نان اربابان امام در روغن شناور شده بود. تحت نظارت ناوگان آمریکا در خلیج فارس، دولت میرحسین موسوی نفت رایگان «صادر» می‌کرد و در بازارسیاه به چند برابر قیمت اسلحه می‌خرید. خمینی هم به قول خودش برای 20 سال جنگ «ایستاده» بود. و خامنه‌ای هم یک تنه در برابر جهانیان مقاومت می‌کرد و می‌گفت، انقلاب ما برای مادیات نبود، ما «به ‌نام خدا» انقلاب کردیم، به نام خدا هم به جنگ ادامه می‌دهیم! به همین دلیل بود که هیچکس حتی «الی ویزل» در اعتراض به حضور خامنه‌ای در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک کاروان خردجال به راه نیانداخت. چرا که هم اسرائیل در اوج قدرت بود هم حکومت اسلامی.

در افغانستان هم اوضاع رو به بهبود داشت: خروج ارتش سرخ از این کشور سازمان دادن به جنگ داخلی را برای آمریکا امکانپذیر می‌کرد. گردان‌های عرب که برای جهاد به افغانستان آمده بودند این کشور را به سکوی پرش مزدوران ناتو به قفقاز تبدیل کرده، پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی جنگ را به داخل خاک روسیه کشاندند. همینجا یادآور شویم که حاج «آبراهام یزدی»، که از روزنامه‌شان امروز به خواست «خداوند» رفع توقیف هم شد، خواهان «استقلال» چچنی در خاک روسیه بودند!

بله، در چنین روزهائی برگزاری روزقدس کارساز جمکران و اسرائیل بود. حکومت جمکران به جنگ «زرگری» با آمریکا و اسرائیل مشغول بود، دست اسرائیل هم برای تجاوز به لبنان و‌ فلسطین باز بود. دولت آمریکا مرتباً کنفرانس صلح به راه می‌انداخت و ادعا می‌کرد خواهان صلح در منطقه است! ولی مگر اسرائیل به حرف آمریکا گوش می‌داد؟ ابداً! اسرائیل هم درست مثل حکومت گورکن‌ها مستقل و مقتدر بود و از اجرای مفاد قطعنامه‌های شورای امنیت هم خودداری می‌کرد! درست مثل حکومت اسلامی. البته دولتمردان اسرائیل هرگز قطعنامه‌‌های شورای امنیت را «ورق پاره» نخواندند. این قماش ابراز «عقاید» فقط در حکومت چاه‌ جمکران رایج شده. جائی که اوباش شهری در رأس‌ هرم قدرت قرار گرفته‌‌اند، و تحت حمایت اوباش سازمان سیا با هرگونه «نظم قانونی» در مملکت آشکارا مخالفت می‌کنند.

«قانون‌شکنی» وجه مشترک حکومت اسلامی جمکران با حاکمیت اسرائیل است. با این تفاوت که اسرائیل با تکیه بر سازمان ناتو فقط در خارج از مرزهای خود به نقض قوانین بین‌المللی می‌پردازد، در حالیکه حکومت قدرقدرت جمکران که قادر نیست نظم و امنیت را در داخل مرزهای‌اش تأمین کند با حمایت همین سازمان جنایتکار ملت ایران را در بی‌قانونی سرکوب کرده، سخن از «نابودی اسرائیل» به میان می‌آورد، البته به بهانة دفاع از حقوق فلسطینی‌ها! به همین دلیل روز جمعة آینده در سراسر جهان به ویژه در لندن، قبلة معاصر مسلمانان، برای حمایت از حقوق فلسطینی‌ها مراسم «روزقدس» برپا می‌کنند! پیام واقعی این تظاهرات انسان‌ستیز چیست؟‌

این تظاهرات که مسلماً توسط رسانه‌های روپرت مردخای و شرکاء در بوق گذاشته خواهد شد به ما می‌گوید، یک میلیارد مسلمان با اسرائیل مخالف‌اند، بسیاری از یهودیان ساکن غرب و حتی خاخام و کشیش موجودیت اسرائیل را به زیر سئوال می‌برند، حاکمیت ایالات متحد خواهان بازگشت اسرائیل به مرزهای قانونی‌اش شده، شورای امنیت چندین قطعنامه در این راستا تصویب کرده، و با اینهمه اسرائیل در برابر همة مخالفان مقاومت می‌کند و به شهرک‌سازی غیرمجاز هم ادامه می‌دهد! پس همه باید بدانند که اسرائیل قادر است علیرغم خواست جهانیان و به ویژه آن یک میلیارد مسلمان، سیاست‌های تجاوزکارانة خود را در هر حال اعمال کند. بنابراین هدف این «تظاهرات» تبدیل یک کشور با دو میلیون سکنه به قدرتمندترین کشور جهان در افکارعمومی است! چرا که حتی ایالات متحد، حامی واقعی دولت اسرائیل، قادر نیست چنین رویاروئی مقتدارانه‌ای با تمامی جهانیان داشته باشد. شاهدیم که موضوع نصب سپردفاعی در اروپای شرقی چگونه منتفی شد. همچنین شاهدیم که همین اسرائیل قدرقدرت پیوسته مراتب ترس و وحشت خود را از حکومت اسلامی جمکران ابراز می‌دارد!

پس افکار عمومی در جهان چنین نتیجه خواهد گرفت که حکومت جمکران به مراتب از اسرائیل قدرت بیشتری دارد! حال آنکه این دو حاکمیت هر دو دست‌نشاندة آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک بوده، قدرت‌ پوشالی خود را مدیون جنگ زرگری با یکدیگراند.

اینک متوجه می‌شویم که دعوت خامنه‌ای، اکبر بهرمانی، کروبی‌ و موسوی و خواهش و تمنای غیرمستقیم پاسدار شریعتمداری برای حضور همة مخالفان دولت مهرورزی در کاروان خردجال «روزقدس» چه معنا و مفهومی دارد: ارائة تصویر قدرتمند از «دشمن دروغین» حکومت اسلامی، جهت کسب قدرت کاذب برای همین حکومت مفلوک. اما دو دشمن دروغین اکنون هر دو در موضع ضعف قرار گرفته‌اند. به هوش باشیم که شرکت در تظاهرات روز قدس، احقاق حقوق فلسطینیان نیست، بلکه تحکیم مواضع حکومت جمکران و حاکمیت اسرائیل خواهد بود در راه تداوم سرکوب ملت ایران و مردم فلسطین. حکومت اسلامی در خیابان تشکیل شده، و تداوم موجودیت خود را نیز مدیون «حضور اوباش» در خیابان است. تحریم تظاهرات شیشة عمر این حکومت را خواهد شکست.
ای مرغ‌های طوفان! پروازتان بلند
دیدارتان ترنم بودن
بدرودتان شکوه سرودن
تاریخ‌تان بلند و سرافراز
آن‌سان که گشت نام سرِ دار
زان یار باستانی همرازتان بلند
شفیعی کدکنی


دوشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۸


روژلب و نعلین!
...
به گزارش فرانس پرس، کریستیان گالاک، سخنگوی خاویر سولانا امروز اعلام کرد، مذاکرة گروه ‌1 + 5 با ایران اول اکتبر آغاز می‌شود. حکومت طالبان شیعه در آستانة فروپاشی است. مگر اینکه روز قدس «دست خدا» از آستین کارخانة ‌رجاله‌پروری به درآید و کاری بکند. فعلاً که تریبون را داده‌اند به شیخ آذر نفیسی و آخوند منتظری و شرکاء. اولی با اسلامی که از پدر و مادرش «یاد گرفته» دقیقاً همان مزخرفاتی را بازتولید می‌کند که دومی با نقل افسانة «خلخال زن یهودی» در خطبة‌ 27 نهج‌البلاغه!

بله در آستانة فروپاشی حکومت منفور طالبان جمکران، آخوند منتظری در راستای خوش خدمتی برای اربابان دین‌پناه و اسلام‌فروش‌شان در غرب برای نجات اسلام، با توسل به «مردم» دست به دامن علمای قم و نجف و غیره شده، می‌گوید اسلام در خطر است:

«مردم مى‎گويند [...] چرا مراجع محترم و‏ ‏علماى دين كه حافظ دين و مذهب [...] و مدافع حقوق‏ ‏مردم و مبين احكام شريعت و از جمله امر به معروف و نهى از منكر و‏ ‏اظهار مخالفت با خلاف‌ها و بدعت‌ها هستند، در مقابل [...] ‏ ‏كارهاى خلافى كه به نام دين و مذهب انجام مى‎شود به پيروى از دستور‏ ‏پيامبر اسلام (ص) اظهار علم و مخالفت صريح با بدعت‌ها نمى‌كنند؟ و آيا‏ ‏اينهمه مظالم و حق‌كشى‌ها و جنايات از بيرون آوردن خلخال از پاى يك‏ ‏زن يهودى [...] كمتر است [...]»


بله اسلام در خطر است و «مردم» هم نگران اسلام شده‌اند، در نتیجه مرتجعین سرشناس حکومت اسلامی، آذرنفیسی در ینگه دنیا و حسینعلی منتظری در قم تحرکات مزورانة خود را از سر گرفته‌اند. ما ابتدا حضور حضرت آیت‌الله عرض می‌کنیم آن «مردم» از طرف خودشان سخن می‌گویند. ما با این «مردم» مخالف‌ایم، ‌چرا که توهمات و باورهای اینان در باب خرافات دین و شریعت و خلخال زن یهودی و غیره را قبول نداریم چون این توهمات در تضاد با اعلامیة جهانی حقوق‌بشر قرار می‌گیرد. ما نگران ملت ایران و منافع ایرانیان‌ایم که بسیاری از آنان نه مسلمان‌اند، ‌ نه دل خوشی از آخوند جماعت دارند و اصولاً اهل «دیانت» هم‌ نیستند. با صدور این بیانیه‌های مضحک فقط سوابق سیاه شما دستاربندان جنایتکار و سیاست‌پیشه در ذهن ایرانیان سیاه‌تر خواهد شد. این دکة دین‌فروشی را تعطیل کنید شاید پس از حکومت اسلامی جائی در این کشور برای‌تان باقی بماند.

البته فکر نکنید در این گیرودار که حکومت محتضر جمکران در یک قدمی مرگ قرارگرفته فقط دستاربندان و ریش و پشم و نعلین نگران شده‌اند، به هیچ عنوان آخوندهای مونث ساکن ینگه دنیا هم با روژلب و کرم‌پودر و موی رنگ شده به تشویش و نگرانی افتاده‌اند:‌

«[آذر نفیسی به بی‌بی‌سی فارسی گفت] دفاع از حق هر کسی که حقش پایمال شده دفاع از حق نوع مسلمانی است که من می‌خواهم باشم. اسلامی که من از پدر و مادرم یاد گرفتم اسلامی بود که باید با دوستان مروت داشت و با دشمنان مدارا.»


بله اسلام خوب همین است که حاجیه آذر نفیسی، استاد سابق دانشگاه‌های «علامه طباطبائی» و «آزاد» به شما معرفی می‌کند. این اسلام خوب سال‌ها پس از کودتای 22 بهمن 1357 در ایران حاکم بوده و بعداً «اسلام بد» بجای آن آمده است. آذر نفیسی هم به همین دلیل از جمکران راهی ینگه دنیا شد تا تبدیل شود به روشنفکر،‌ نویسنده،‌ همه‌فن‌ حریف و به ویژه مدافع اسلامی که از پدر و مادرش «یاد گرفته!»

آذر نفیسی را که می‌شناسیم، از نخبگان ساخته و پرداختة‌ محافل استحماری ویژة حقنه شدن به اوباش شهری است که به برکت کودتای 22 بهمن به «مقامات» تبدیل شده و ضمن زهرمار کردن ویسکی رو به لندن و واشنگتن نماز می‌گذارند. سخن کوتاه کنیم آذرجان همچون حاجیه شیرین نشاط، ‌ویژة تازه به دوران رسیده‌های حکومت تحجر «دست‌چین» شده‌اند. امروز آذر نفیسی جیغ‌وفریاد به راه انداخته که،‌ همان «اسلام خوب» که پاپاجان و مامان جانم به من معرفی کردند می‌خواهم. مگر کسی در آمریکا مانع از «دین‌داری» آذر نفیسی شده؟ گاوچران‌ها که امام جماعت مؤنث هم تقدیم حضور مسلمین کرده‌اند دیگر چه می‌خواهید؟ تمام راه‌های «پیشرفت» و«ترقی» و به ویژه «شکوفائی فرهنگی» به روی شما مسلمین فرهیخته باز است!

چرا نمی‌گذارید آذر نفیسی چند پیک «اسلام خوب» بالا بیاندازد و دو سه رکعت ویسکی مغرب بجای آورد؟ این احمدی نژاد از فاصلة چند هزار کیلومتری مانع از دینداری و دین‌فروشی آذر نفیسی در ینگه دنیا شده! به این می‌گویند عظمت و اقتدار و استقلال! امروز تمام سایت‌های فارسی زبان به ویروس دو ابهام آسمانی و زمینی، یعنی همان «خدا» و «مردم» دچار شده‌اند که از ترکیب‌شان ابهام سوم یعنی دین اسلام به دست می‌آید. خلاصه یکی «شکر خدا» بجا می‌آورد، دیگری می‌گوید «صدای مردم»، «صدای خداست» و ... اما روی سایت‌های ایرانی‌نمایان 3 ابهام «خدا» و «مردم» و «اسلام» به صورت بیانیه در قم و سخنرانی در واشنگتن خودنمائی می‌کند. چه می‌شود کرد، مصری‌ها «اهرام ثلاثه» دارند، که به راستی شگفت‌انگیز است، ما هم «ابهام ثلاثه» داریم که انصافاً مهوع است و نفرت‌انگیز!

اما بجز «ابهام ثلاثه» که فصل مشترکی است میان رسانه‌های حکومتی جمکران و رسانه‌های مخالف‌نمایان این حکومت نفرت و توحش، «افلاس ثلاثه» نیز در این ورق‌پاره‌ها به چشم می‌خورد. افلاس نخست همان عجز و درماندگی حکومت اسلامی و اربابان‌اش جهت تبدیل موسوی و کروبی به رهبر مخالفان حکومت است. افلاس دوم التماس و لابة رسانه‌های حکومت برای تحریک افکار عمومی و تشویق شوت‌وپرت‌‌وهالو به شرکت در مراسم استعماری روز قدس است. در حالیکه لوطی و عنترهای جیره‌خوار حکومت جمکران در بلاد غرب می‌کوشند به جماعت شوت‌وپرت‌وهالو وانمود کنند که تجمع روز کذا «ابراز قدرت» در برابر حکومت است! خلاصه بگوئیم، عملة حکومت در فرنگ به تکرار همان تبلیغات محافل سفارتی در داخل کشور مشغول‌اند. و بالاخره می‌رسیم به افلاس سوم که در بطن خود سه گانه است و ریشه در مزدوری، بیسوادی و شیادی دارد.

افلاس سوم در داخل مرزها تلاش می‌کند گروه فاشیست‌های جنایتکار و همدست حکومت همچون دارودستة بهزاد نبوی، موسوی و محمد خاتمی را به عنوان «سکولار» و یا «مدافع دمکراسی» به ما معرفی کند. حال آنکه همین افلاس در بلاد غرب ادعا می‌کند سلطنت پهلوی «استبداد سکولار» بوده! سخنگوی افلاس سوم در غرب همان پاسدار فقر فرهنگی است که «احساس» رهبری مخالفان همچون یابو برش داشته و ضمن مهمل‌بافی و چرندگوئی به نشخوار مزخرفات حاج فرج دباغ و تبلیغ برای آخوند منتظری مشغول است.

فکر نکنید بیانیة اخیر آخوند حسینعلی منتظری در واقع پاسخی است به اطلاعیة دفتر شاهزاد رضا پهلوی، ابداً چنین نیست. عالیجناب سایمون گاس دست نوازشی به سروگوش حسینعلی منتظری کشیده‌اند. درست است که هیزاکسلنسی پیشتر در یونان مأموریت داشته و زمینة کودتا را نیک می‌شناسند، ولی در کشور یونان یک سنت چپ هم وجود دارد که برخلاف اصحاب ساواکی و غیرساواکی داس‌الله هیچ ارتباطی با آخوند و مسجد و فتوی ندارد! بی‌جهت نبود ماجراجوئی به نام اسکندر مقدونی امپراطوری هخامنشی را شکست داد و اعلیحضرت‌شان هم بجای جنگیدن فرار فرمودند. این اسکندر هم کمونیست و سکولار بوده، درست مثل پوتین و مدودف. بهتر است بگوئیم نظریه‌پرداز کمونیسم اصلاً ارسطو بوده! چه اشکالی دارد؟ مگر توله‌آخوندهای با دستار و بی‌دستار در صحرای عربستان «مردم‌سالاری» رویت نکرده‌اند؟ مگر به ادعای عبدالعلی بازرگان خلیفة چهارم «انتخابات» برگزار نمی‌کرد؟ ما هم می‌گوئیم ارسطو مدافع حقوق کارگران و مخالف سرمایه‌سالاری بوده! فکر نکنید ما نمی‌توانیم همچون آذر نفیسی مهمل ببافیم!

پیش از ادامة مطلب در مورد بحران دست‌ساز هسته‌ای توضیح دهیم که دولت ایران در چارچوب مقررات منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای حقوق مشخصی دارد و موضوع مذاکرات با گروه 1 +5 این حقوق مسلم نیست، بلکه باید مشخص شود که فعالیت‌های هسته‌ای دولت ایران «نظامی» نیست. به عبارت دیگر دولت چین می‌باید دست از فعالیت‌های خود در نطنز بردارد. یا روشن‌تر بگوئیم سازمان ناتو می‌باید پروژة تبدیل ایران به پاکستان دوم را بایگانی کند. بحران هسته‌ای در واقع جهت ممانعت از کار نیروگاه بوشهر به راه افتاد و همچنان که در وبلاگ «شیر و شلوار» هم گفتیم مزدوری حکومت مستقل جمکران برای اربابان در لندن و واشنگتن باعث شده ملت ایران به سپر بلای سازمان ناتو در برابر روسیه تبدیل شود. به یاد داشته باشیم که روسیه همسایة ایران است و هیچ کشوری نمی‌تواند همسایگان خود را تغییر دهد. ولی در ایران از آنجا که همة مسائل معنوی است و واقعیت‌ها نادیده گرفته می‌شود، همسایة‌ جغرافیائی و واقعی جای خود را به همسایة معنوی یا سازمان ناتو سپرده. شعارهای پوشالی دشمنی حکومت جمکران با اسرائیل در همین چارچوب قرار گرفته.

هیچ دلیلی وجود ندارد که حکومت اسلامی ـ این حکومت سی سال است دم از استقلال می‌زند ـ منافع ملی ما ایرانیان را فدای منافع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک کند؛ البته هیچ دلیلی ندارد جز مزدوری حکومت اسلامی برای غرب. منافع ملی ایران هرگز از طریق ایجاد تنش با همسایگان و یا کمک به بیگانه برای اشغال نظامی کشورهای همسایه تأمین نشده و نمی‌شود. ولی شاهدیم که حکومت اسلامی پس از همکاری‌های صمیمانه با طالبان در پاکستان و افغانستان به همکاری صمیمانه‌تر با ارتش ناتو در افغانستان و عراق مشغول است. همچنین شاهدیم که حکومت جمکران همگام با دولت مصر از استقرار صلح در فلسطین نیز ممانعت می‌کند. پس تعجبی ندارد که خاخام‌های منفور در اروپا و آمریکا ناگهان از راهپیمائی «روز قدس» استقبال کنند، یا اصحاب کلیسای کاتولیک و آنگلیکن که از جنگ تغذیه می‌کنند مدافع حقوق فلسطینیان شوند. دعوا مثل همیشه بر سر پول و نفوذ استراتژیک ابرقدرت‌هاست و «بین‌الملل گورکن»،‌ جارو جنجال خیابانی یعنی بخش معنوی آنرا اجرا می‌کند. چرا راه دور برویم؟ مگر تظاهرات مخالفان بیمة‌ درمانی در آمریکا و طرفداران تحقیقات پیرامون رخدادهای 11 سپتامبر در نیویورک ریشه در کجا دارد؟

آیا می‌توان گفت که گروهی پس از 8 سال ناگهان کشف کرده‌اند که آنچه رسانه‌ها از رخدادهای کذا به خوردشان داده‌اند دروغ بوده،‌ و بعضی‌ها قصد لشکرکشی به افغانستان و عراق را داشته‌اند؟ مگر طی دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون کور بودند؟ مگر نمی‌دیدند هدف از بمباران غیرنظامیان یوگسلاوی چیست، یا چرا تحریم اقتصادی بر عراق تحمیل می‌شود، و غیرنظامیان عراقی پیوسته هدف بمباران آنگلوساکسون‌ها قرار می‌گیرند؟ صغیر بودند و متوجه نشدند که انفجار دفتر فدرال در اوکلاهما برای تحمیل شرایط جنگی در داخل بوده؟ ایالات متحد که جمکران نیست. همة این مسائل در مقالات و کتاب‌ها مطرح شده. پس چرا امروز کار به تظاهرات می‌کشد؟ به دلیل اینکه حزب دمکرات به بهانة تأمین بیمة درمانی برای 45 میلیون آمریکائی قصد باجگیری از نفتخواران را دارد و بس! ما که شرایط دارندگان خوشبخت بیمة درمانی در ینگه دنیا را خوب می‌شناسیم؛ جاروجنجال بر سر مسائل دیگری است. همچنانکه صدور بیانیه‌های مضحک آخوند منتظری و سخنرانی آذرنفیسی‌ها ریشه در مسائل دیگری دارد.

به گزارش بی‌بی‌سی، مورخ 22 شهریورماه 1388، روز شنبه 21 شهریورماه سالجاری آذر نفیسی و همسر سابق آیدین آغداشلو در گردهمائی بهائیان ساکن واشنگتن سخنرانی کردند. البته این سخنرانی در ظاهر برای «حمایت از بهائیان ایران» صورت گرفته ولی در واقع تکرار مهملات گوساله‌فریب آش‌پرستان جمکران است که خواهان صدور فتوی، جهت دستیابی زنان و «پیروان ادیان» به حقوق برابر شده‌اند. هدف اینان تشدید هرج‌ومرج از طریق جایگزین کردن «قانون» با «فتوی» است. چرا که در چارچوب قانون اساسی حکومت اسلامی نه زنان می‌توانند حقوق برابر با مردان داشته باشند، نه اقلیت‌های مذهبی و نه حتی مسلمانان سنی مذهب می‌توانند از امتیازات شیعی‌مسلکان «خودی» برخوردار باشند. قانون اساسی حکومت اسلامی همچنانکه بارها در این وبلاگ اشاره کرده‌ایم به دلیل اتکاء بر حدیث و روایت و نهج‌البلاغه، در تضاد کامل با حقوق انسانی قرار می‌گیرد.

در نتیجه آذر نفیسی هرگز از حقوق پایمال شدة‌ ملت ایران سخنی به میان نخواهد آورد، بلکه در چارچوب سیاست گله‌پروری و قوم‌گرائی و قبیله نوازی استعمار فقط از اقلیت‌های مذهبی، زنان، بهائیان و «گروه‌های محروم از حقوق‌شان» سخن خواهد گفت. چرا؟ چون به این ترتیب در میانمدت می‌توان به فدرالیسم الهی دست یافت. مجموعه‌ای که به مراتب انسان‌ستیزتر از حاکمیت فعلی خواهد بود، چرا که از گله‌های سنی، شیعه، ‌ کرد، بلوچ، مسیحی، یهودی، بهائی و ... تشکیل می‌شود که نه تنها در تضاد بطنی با یکدیگر قرار می‌گیرند که هریک در عمق خود به سرکوب عناصر غیرمذهبی و غیرخودی اقدام خواهند کرد، و به این ترتیب دامنة توحش گسترش می‌یابد. همچنانکه اسلام خوب نفیسی می‌گوید، «با دوستان مروت‌، با دشمنان مدارا!»

«دوستان» کیست‌اند؟ آن‌ها که شما در باورها و توهمات خود «دوست» به شمار می‌آورید، به همچنین است در مورد «دشمنان!» اینجاست که روژلب آذرنفیسی و نعلین‌آخوند منتظری در سنگر واحدی قرار می‌گیرند: سنگر ابهام! همان ابهامی که بر ماجرای «خلخال زن یهودی» نیز سایه افکنده و می‌خواهد به ما بباوراند که علی، شخصیت افسانه‌ای شیعیان مدافع حق و حقوق یک زن یهودی موهوم بوده! می‌دانیم که نعلین‌ها ادعا می‌کنند یهودیان دشمن پیامبر اسلام و مسلمین بوده‌اند! چون یک زن یهودی با پیامبرشان خیلی بدرفتاری کرده! حال آنکه پیامبر گرامی اسلام دارائی همة غیرمسلمانان به ویژه یهودیان را غصب می‌فرمودند! آذر نفیسی هم در سخنرانی خود در واقع «بی‌بی‌گوزک» خلخال زن یهودی را بازتولید می‌کند و تلویحاً می‌گوید، همانطور که علی با دشمنان مدارا می‌کرد، ما هم باید با دشمنان مدارا کنیم! بله، این همان اسلامی است که ایشان از پدرومادرشان «یاد» گرفته‌اند و می‌خواهند از این اسلام به عنوان حق مسلمانی خود دفاع کنند. البته ما هر چه به این سخنان عجیب دقت می‌کنیم متوجه نمی‌شویم، چرا حاجیه نفیسی برای دفاع از اسلام و مسلمانی خود، حقوق بهائیان را بهانه کرده، و چگونه به خود اجازه می‌دهد آیندة ملت ایران را هم پیشگوئی کند؟ پیشگوئی را هم از پدرومادرش «یاد» گرفته یا از آخوند منتظری: ‌

«اگر می‌خواهید بدانید که چقدر مردم ایران این روزها از آزادی برخوردارند، به وضعیت بهائیان نگاه کنید. اگر می‌خواهید بدانید که چقدر مردم ایران در آینده از آزادی برخوردار خواهند بود، وضعیت اقلیت‌ها، زنان و گروه‌های محروم از حقوقشان را ملاک قرار دهید [...] دفاع از حق هر کسی که حقش پایمال شده دفاع از حق نوع مسلمانی است که من می خواهم باشم.»


اگر می‌خواهید بدانید که چقدر مردم ایران این روزها از آزادی برخوردارند، به وضعیت ایرانیان نگاه کنید. اگر می‌خواهید بدانید که چقدر مردم ایران در آینده از آزادی برخوردار خواهند بود به فالگیر سرگذر مراجعه کنید [...] مردم مى‎گويند [...] چرا مراجع محترم و‏ ‏علماى دين كه حافظ دين و مذهب [...] و مدافع منافع ‏استعماراند با ‏كارهاى خلافى كه با تکیه بر قانون اساسی ـ شاهکار خودشان ـ انجام می‌گیرد مخالفت صريح نمى‌كنند؟ آيا‏ ‏اين همه سفسطه و پفیوزی و پدرسوختگی از بيرون آوردن خلخال از پاى يك‏ ‏زن يهودى توسط سربازان معاويه كمتر است؟ ‌ دفاع از حق هر کسی که حق‌ نداشته‌اش پایمال شده، دفاع از حق نوع مسلمانی است که من می‌خواهم باشم: مزور، دین‌فروش، ریزه خوار استعمار [...]

حال باید پرسید، چرا دستاربندان جنایتکار و اوباش فرهیختة مدافع دين و مذهب سکوت اختیار نمی‌کنند؟ جواب روشن است: اینان به خطا می‌پندارند هنوز به پایان راه نرسیده‌اند.







...

یکشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۸


«شیر» و شلوار!
...
همچنانکه در وبلاگ‌های پیشین گفتیم اربابان حکومت جمکران در لندن و واشنگتن برای کسب وجهه جهت حکومت آبمنگل‌ها سخت به «حضورمردم» در خیابان نیاز دارند. در این راستا، پاسدار شریعتمداری با توسل به سايت وزارت امورخارجة اسرائیل، از ما دعوت می‌کند با شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران!» در تجمع استحماری قدس شرکت کنیم. سرپرست کیهان همچنین از زبان علیرضا نوری‌زاده به ما می‌گوید، روز کذا، براي مبارزه عليه رژيم به خیابان‌ها بیائیم. و بالاخره شریعتمداری برای کشاندن شوت وپرت‌ها به خیابان، پای گروه رجوی، نهضت عاظادی و طرفداران افراطی كروبي و موسوي را به میان کشیده. بوق هریتیج کلاب برای تحریک افکار عمومی می‌گوید، تعداد طرفداران اینان انگشت‌شمار است و فقط «برای خوش خدمتی به اسرائیل» می‌خواهند به تظاهرات جمعیت انبوه مخالفان اسرائیل خدشه وارد کنند. خلاصه بگوئیم «روز قدس» برای گورکن‌ها بازتولید نمایشات 22 خردادماه است، در مفهوم تأئید حکومت جمکران.

مژده به اهالی مرزپرگهر! دو خبر خوش! ستارة بخت یک «رهبر نوین» برای انقلاب آیندة‌ این مرزوبوم درخشیدن گرفت، و به همچنین بنیامین نتانیاهو که گم شده بود و همه در مسکو دنبالش بودند، ‌ در تهران پیدا شد!

و اما یک خبر خیلی خیلی خوش دیگر هم داریم، که گفته‌اند «تا سه نشه بازی نشه!» بله خبر خوش سوم اهدای جایزة‌ «شیر نقره‌ای» جشنوارة ونیز به حاجیه شیرین نشاط، یکی از زن‌ستیزترین مبلغین «اسلام خوب» در ینگه دنیا است. شیرین نشاط، 52 سال پیش در ولایت صدرحاج سیدجوادی و بهزاد نبوی، یعنی همان قزوین متولد شده و تا سال 1990، یعنی تا سن 43 سالگی به شهرت جهانی دست نیافته بود. دلیل اینکه هنوز پای به «ایران اسلامی» نگذاشته و استعدادش شکوفا نشده بود.

در سال 1990 میلادی جنگ استعماری با عراق به پایان رسیده، اکبر بهرمانی رئیس جمهور چاه جمکران است و شیخ مهدی بازرگان را به عنوان سفیر به فرنگ ارسال کرده. شیخ مهدی از این فرودگاه به آن فرودگاه به شیادی مشغول است و از ایرانیان مقیم فرنگ می‌خواهد به «میهن اسلامی» و «آغوش اسلام» باز گردند چرا که به زعم ایشان وضع خیلی خوب است! رهبرشان مرده بود، رئیس جمهور خوب و مرغوب داشتند،‌ و همة‌امکانات برای پیشرفت و ترقی فراهم آمده بود. تشکل غیرانتفاعی «ستور فرانت آرت اند آرکی‌تکچر»، دکة محل کسب‌وکار شیرین نشاط هم فرصت را مغتنم شمرده این هنرمند «ناشناس» را به چاه جمکران ارسال می‌کند. و اینجاست که ناگهان «گابریل» شخصاً بر شیرین جان نازل شده استعداد هنری را در او می‌دمد.

نتیجة ملاقات جبرئیل با شیرین مانند پیامد ملاقات گابریل با «مریم باکره» جنجال برانگیز است:‌ یک سری «پرتره» به نام «زنان‌ الله» تصویر زنانی را به نمایش می‌گذارد که به «لوح» تبدیل شده‌اند. لوحی که دست‌غیر بر آن حجابی از واژگان فارسی افکنده. به عبارت دیگر زنان به «مکان» تهاجم تبدیل شده‌اند،‌ «مکان تجلی نماد قدرت الهی»، «مکان تجلی زبان»! پیش از ادامة جزئیات این «شیرین‌کاری» مبتذل لازم است یک پرانتز باز کنیم و در مورد «خط» و «زبان»‌ نکاتی را یادآور شویم.

در جوامع پدرسالار، برای زبان منشاء الهی قائل‌اند. و می‌دانیم که در ادیان ابراهیمی نخستین کسی که سخن می‌گوید، خداوند است که به جهان «فرمان» می‌دهد تا به وجود آید. بعدها همین خداوند فرامین خود را در قالب «وحی» به پیامبران می‌رساند و یا همچون قصة «ده فرمان» موسی با «آتش الهی» آنرا بر لوح سنگی می‌نویسد. این روایات همه و همه یک پیام دارد، و آن اینکه «کلام» آسمانی است نه انسانی. البته این امر به ادیان ابراهیمی محدود نمی‌ماند، در برخی از قبائل آمازون،‌ کلام فقط متعلق به مردان است. مردان سخن می‌گویند، و زنان برای بیان مقاصد خود هلهله می‌کنند. به عبارت دیگر در این قبائل «زبان زنان» فاقد «نظم» خطی و ساختاری می‌شود. نیازی به توضیح نیست که وقتی منشاء زبان «قدرت آسمانی» و یا همچون مورد برخی قبائل «قدرت مردانه» معرفی شود، به طریق اولی «نوشتار» به عنوان «شواهد» و «اسناد» گفتار، تأکیدی خواهد بود «دوباره» بر سرچشمة زبان به عنوان نماد قدرت آسمانی یا زمینی.

حال پیام تصاویر به اصطلاح هنری «زنان الله» را بهتر می‌توان دریافت: زنان در واقع لوح مردان‌اند. همچنانکه در قرآن، کتاب مقدس مسلمانان، خداوند می‌گوید: «زنان کشتزار و مزارع شما هستند»، هر چه می‌خواهید در آن کشت کنید. باری حاجیه نشاط هم در سال 1990 همین آیه را به صورت دیگری تکرار فرمودند: «زنان الواح شما هستند»، هر چه می‌خواهید بر آن‌ها بنویسید! اما شیرین نشاط به این مختصر اکتفا نکرد، و در شاهکار اخیر خود به ما می‌گوید تنها راه آزادی زن ایرانی «مرگ» است. تصدیق می‌فرمائید که برای ارسال چنین پیام «حیات‌‌بخشی» می‌بایست حتماً به این هنرمند مرگ‌فروش جایزه هم می‌دادند. که دادند!

شیرین نشاط ضمن مصاحبه با رادیوفردا، مورخ 21 شهریورماه 1388 ویراست نوینی از تاریخ معاصر ایران نیز ارائه می‌دهد که بیشتر به مزخرفات عبدالعلی بازرگان از «انتخابات» در صحرای عربستان شباهت دارد. نشاط با مطالعة حدیث و روایات پارسی‌پور تحت عنوان «زنان بدون مردان» کشف کرده که در دوران نخست‌وزیری محمد مصدق ایرانیان به ویژه زنان برای «دمکراسی» مبارزه می‌کردند و در افتضاحات اخیر هم «برای دمکراسی» پشت سر فاشیست‌های گروه موسوی سینه می‌زدند. البته باید به پارسی‌پور، متخصص امور «صیغه» و شوهرداری و پهن‌کردن رختخواب تبریک بگوئیم که توانسته آشوب‌های دوران مصدق برای چپاول هر چه بیشتر ما ملت را تلاش ایرانیان برای دستیابی به دمکراسی جا بزند. اینهم از معجزات «اسلام خوب» است، به ویژه که طی جنبش مشروطه نام محمد مصدق در بین مشروطه خواهان اصولاً به چشم نمی‌خورد. یادآور شویم که مصدق در این دوران حدود 27 سال داشته! بگذریم و بازگردیم به سخنان شیوا و شیرین نشاط که می‌پندارد کودتای 28 مرداد بر علیه مصدق بوده نه بر علیه ملت ایران:

«فکر می‌کنم داستان اصلی فیلم زنان بدون مردان، مسئلة کوشش ایرانیان بخصوص زنان در سال های زمان 1332 خورشیدی برای دستیابی به دموکراسی و آزادی بود [...] در طول اتفاقات اخیر در تابستان امسال، ایرانیان باز هم در پی دستیابی به آزادی و دموکراسی بودند [...] لازم است ما به تاریخ برگردیم و دورة کودتای علیه دکتر مصدق را ببینم و شباهت‌های آن را با اتفاقات اخیر در کشورمان به دقت مرور کنیم.»


حاجیه نشاط پس از دریافت جایزه طی مصاحبه با «بی‌بی‌سی» در مورد فیلم کذا چنین می‌فرمایند:

«این فیلم بیشتر حالت سمبلیک دارد [...] این زن در میان آن همه هیاهو وقتی خود را رها می‌کند و چادرش بر زمین می‌افتد نشان می‌دهد که او تنها راه آزادی را در مرگ می‌بیند.»

مهملات این «آزادیخواه» مرگ‌فروش را در همینجا به پایان می‌بریم، برای آشنائی بیشتر با این تحفة هنرمندنمای قزوین به وبلاگ «سرباز کوچک» مراجعه فرمائید. ما هم می‌پردازیم به پروپاگاند انسان‌ستیز استعمار تا به دلائل واقعی اهدای جایزه به ایرانی‌نمایان پی ببریم.

همچنانکه گفتیم هدف استعمار، «تخریب انسان» است و برای رسیدن به چنین هدفی راه‌های فراوان وجود دارد که بهترین آن‌ها «ترویج دین» به شمار می‌رود. چرا که پیام دین، نفی زن،‌ نفی مادیات‌ و به ویژه سرکوب نیازهای انسانی است. خلاصه بگوئیم گریز از واقعیت زندگی و تشویق مرگ‌پرستی پیام اصلی و پایه‌ای در ادیان ابراهیمی است. به همین دلیل برای پیشبرد اهداف استعماری در کشورمان آمیختن «دیانت به سیاست» از دیرباز الزامی شده. البته نه سیاست واقعی به عنوان تأمین‌کنندة منافع ملی که سیاست مبهم و ضدملی عوام‌پسندانة «مردم» که آنرا «مردم» به نام «دیانت» در خیابان تعیین می‌کنند، و دیانتی که به عنوان ابهام آسمانی و مقدس از سوی همین «مردم» به زور چماق بر ملت ایران تحمیل می‌شود.

شاهدیم که رهبر فرزانه، هم‌صدا با آیات عظام، میرحسین موسوی و حاج فرج دباغ ذکر همین «خدا» و «مردم» را گرفته‌اند. همچنین به یاد داریم که اینان «انقلاب‌شان» هم «به نام خدا» بود و بر «مردم» تکیه داشت، جنگ‌شان هم به نام خدا بود و بر «مردم» تکیه داشت، ولی قربانی این «خدا» و آن «مردم» همواره ملت ایران بوده. امروز هم به نام خدا، آنگلوساکسون‌ها اصرار دارند فناوری نظامی هسته‌ای را با همکاری چین در اختیار نوکران خود در جمکران قرار دهند، و به همین دلیل مانع از بهره‌مندی ایران از فناوری صلح‌آمیز هسته‌ای می‌شوند. به دلیل فعالیت چینی‌ها در نطنز البته تحت نظارت سازمان ناتو، نیروگاه بوشهر، که مرکز تولید برق است هنوز نتوانسته کار خود را آغاز کند. چرا؟ چون سیاست آنگلوساکسون‌ها هنوز همان سیاستی است‌که دسترسی روسیه به آب‌های خلیج فارس را تهدید منافع خود می‌دید. و برای تداوم همین سیاست است که عملاً کشور ایران به صحنة درگیری بین دو جناح اوباش شهری تبدیل شده که از سال 1357 با دست‌های مقدس سازمان سیا به قدرت رسیده‌اند، البته اینبار هم «به نام خدا» و با تکیه بر همان «مردم» جهت تداوم بحران مصنوعی با اسرائیل.

بله نتانیاهو به همین دلیل به تهران آمده بود. نخست برای سازمان دادن به راهپیمائی «روز قدس» و تنظیم بیانیة شماره 6 «کمیتة کارگری دفاع از آراء مردم» که در سایت اخبار روز، مورخ 20 شهریورماه 1388 انتشار یافته. کمیتة کذا هم‌صدا با چپ‌نمایان ریزه‌خوار اسرائیل برای شرکت گسترده در مراسم استعماری «روزقدس» فراخوان داده،‌ می‌گوید «برای اعتراض به حکومت کودتا» به خیابان‌ها بیائید.

همچنانکه پیشتر گفتیم حکومت آبمنگل‌ها و اربابان‌اش در لندن و واشنگتن برای تکمیل کودتای ناکام 22 خردادماه به «حضور مردم» نیاز دارند و به همین دلیل است که مخالف‌نمایان در این مورد خفقان اختیار کرده‌اند، و ساواک هم به نام یک کمیتة مجعول کارگری فراخوان می‌دهد. در واقع ساواکی‌های جمکران فراموش کرده‌اند که اگر کسی کارگر باشد در هر حال نمی‌تواند از میرحسین موسوی حمایت کند. موسوی همان کسی است که با لغو قانون کار،‌ حقوق کارگران را به صدر اسلام بازگرداند. صدور چنین فراخوانی فقط از ذهن علیل ساواکی‌های جمکران می‌تواند نشأت گیرد که گویا دستورات مستقیم را از نتانیاهو دریافت کرده‌ باشند.

همچنانکه گفتیم و البته خبرگزاری‌های غرب هم گفتند نخست وزیر اسرائیل یک روز ناپدید شد و همه گفتند، حتماً رفته روسیه! برای لجن‌پراکنی به روسیه از هیچ کاری فروگذار نباید کرد،‌ چون گاوچران‌ها می‌خواهند در ساحل خزر خیمه و خرگاه برپا کنند، ولی حاضر نیستند دست از آخوند و اسلام بشویند. می‌گویند خزر را می‌خواهیم، اما با حفظ نکبت و ادبار آبمنگل‌ها. به همین دلیل هم دست به کار ساخت‌وپرداخت یک رهبر نوین شده‌اند که عزت و اقتدارش از خامنه‌ای مفلوک خیلی بیشتر است. رهبر آیندة نظام مقدس «حاج منصور» نام دارد، ‌ که از نظر دریدگی و وقاحت هم‌پای خمینی است.

امروز حاج منصور دومین گام سرنوشت ساز در راه دستیابی به رهبری حکومت اسلامی را برداشت. به گزارش پیک ایران، ایشان یعنی همان «حاج منصور» در مسجد ارک تهران تیمسار دکتر محسن رضائی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و نامزد «خوش تیپ» انتخابات چاه‌جمکران را به باد ناسزا گرفتند و ظاهراً آب هم از آب تکان نخورد! چه نشسته‌اید که بجای بیرون انداختن حاج منصور، «فیلد مارشال» رضائی، «قهرمان جنگ» مسجد را ترک فرمودند. می‌دانیم که نخستین گام حاج منصور برای استقرار در جایگاه رهبری حکومت اوباش، هتاکی به شهردار تهران بود که با موفقیت کامل انجام گرفته بود. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به حضور نتانیاهو در تهران!

داستان گم شدن کشتی «آرکتیک سی» و ماجرای موشک‌های «اس ـ 300» را که به یاد داریم! همچنین می‌دانیم که بر اساس «بی‌بی‌گوزک‌های» رسانه‌ای، روسیه و سپس مافیای روس قصد ارسال موشک های کذا به جمکران را داشتند که اسرائیل، در نقش پلیس زرنگ و باهوش و زیرک مانع این عمل پلید می‌شود. خلاصه امروز هم کمک‌های پلیسی اسرائیل باعث شد محل توزیع «تنبان‌های موهن» در جمکران کشف شود.

به گزارش فارس‌نیوز، ‌مورخ 22 شهریورماه 1388، سرهنگ میرائی‌، رئیس پلیس نظارت بر اماکن عمومی اعلام داشت، سه نفر از عوامل واردکننده و توزیع‌کنندة «شلوارهای موهن» شناسائی و دستگیر شدند. جناب سرهنگ در جمع خبرنگاران فرمودند، به محض اطلاع از موضوع پلیس اقدامات ویژه‌ای را در دستورکار قرارداد ولی هیچ شلواری به دست نیامد! ما هم روش کار را تغییر دادیم و توانستیم به یکی از خریداران «شلوارهای موهن» دست پیدا کنیم که با ما همکاری کرد و یکی از فروشگاه‌های عرضه‌کنندة این شلوارها را شناسائی کردیم.

گویا خریدار همان نتانیاهو بوده که پس شنیدن خبر تهدید «موشکی ـ الهی» محتاج تعویض تنبان شده بود. در هر حال هویت خریدار ‌«فوق‌محرمانه» است و برای ما فاش نخواهد شد. فقط می‌توانیم بدانیم که سرهنگ میرائی با هماهنگی مراجع قضائی به این فروشگاه رفته و 2 نفر از رابط‌های واردکنندة شلوارهای کذا را شناسائی و دستگیر کرده‌اند. بله! فکر نکنید شیخ صادق لاریجانی، ‌رئیس قوة قضائیه بیکار نشسته! ابداً ایشان علاوه بر تنظیم نمایش مهوع اعترافات، برای دستگیری 48 شلوار موهن با پلیس هماهنگی می‌فرمایند. این بساط برای جمع‌آوری 48 عدد «شلوار موهن» صورت گرفته که از یکی از کشورهای حوزة خلیج فارس به میهن اسلامی وارد شده ‌و ارکان نظام را همانطور که دیدیم مورد تهدید جدی قرار داده بود:

«[...] واردكنندة اين شلوارها هيچ سوءنيت و يا غرض‌ورزي از اين عمل خود نداشته و متوجه توهين‌آميز بودن اين شلوارها نشده است [...] واردكنندة اين شلوارها به دستگاه قضائي معرفي شده و در حال حاضر بازداشت شده ‌است اما ديگر افراد مرتبط فعلاً با قرار قانوني آزاد هستند. اين افراد سوءنيتي در ارائه اين شلوارها نداشته‌اند [...] از 48 شلوار موهن وارد شده در كشور تنها 3 شلوار فروخته شده است و تمام اين شلوارها از واحدهاي صنفي پوشاك جمع‌آوري شده‌اند [...]»


می‌بینیم که وارد کنندة‌ بی‌غرض را بازداشت کرده‌اند! ولی هیچ نگران نباشید! در زندان‌های جمکران قاچاقچی‌ها همچون «بزرگان» نظام محترم‌اند. وضعیت زندانیان سیاسی هم امروز مشخص شد. جلائی‌پور، ‌ جلاد مهاباد به حنازرچوبه گفته، در زندان با پسرم هیچ بدرفتاری نشده! بله با بیانیه‌های «طاعون سبز»، نامه‌های آخوندکروبی و اظهارات اخیر جلائی‌پور پروندة تمامی وحشیگری‌های حکومت جمکران از تاریخ کشور زدوده شد. در زندان‌های این حکومت توحش که 70 میلیون ایرانی را شبانه‌روز شکنجه می‌دهد، با زندانی اصلاً بدرفتاری نمی‌شود. شاهدیم که «زندانیان تزئینی» در چنین شرایطی چه دردها را که دوا نمی‌کنند! با توجه به نام رئیس پلیس ناجا، سرهنگ میرائی، که مرگ و میر در نام‌شان نهادینه شده، و با توجه به سناریوی جذاب «شلوار موهن» شاید دست‌اندرکاران جشنوارة ونیز یک «شیر شلوارطلائی» هم به جناب سرهنگ اهدا کنند.

[...] از 48 شلوار موهن وارد شده در كشور تنها 3 شلوار فروخته شده [...] فکر می‌کنم داستان شلوارهای موهن مسئلة کوشش ایرانیان برای دستیابی به دموکراسی و آزادی بود [...] در طول اتفاقات اخیر در تابستان امسال، ایرانیان باز هم در پی دستیابی به شلوارهای موهن بودند [...] لازم است ما به تاریخ برگردیم و دورة کودتای 22 بهمن را ببینم و شباهت‌های آن را با اتفاقات اخیر در کشورمان به دقت مرور کنیم. این فیلم بیشتر حالت سمبلیک دارد [...] این زن در میان آن همه هیاهو وقتی چادرش بر زمین می‌افتد و شلوارش پدیدار می‌شود، نشان می‌دهد که او تنها راه آزادی را در پوشیدن این شلوار موهن می‌بیند.



...