جمعه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۹


رسانه و بوزینه!
...

«ما محتاج به ملت احمق و مطیع و منقاد هستیم [...] این دسته‌هائی که [...] دم از آزادی [...] می‌زنند [...] خطرناکه [...] نباید گذاشت که مردم [...] یوغ اسارت را از گردن‌شان بردارند [...] باید دستگاه قدیم را تقویت کرد [...] همیشه در این آب و خاک دزدها و قاچاقچی‌ها همه‌کاره بوده‌اند، چون مقامات صلاحیتدار خارجی اینطور صلاح دیدند. مشهدی حسن خرکچی از [رجال و اعیان مملکت] بهتر چیز سرش می‌شه. اما به نفع ماست که همین رجال سرکار بمانند [...] در اینصورت باید شعائر مذهبی را تقویت کرد[...] فقط به وسیله شیوع خرافات و تولید بلوا به اسم مذهب می‌توانیم جلو این جنبش‌های تازه را که از طرف همسایه شمالی به اینجا سرایت کرده بگیریم [...]»
صادق هدایت، «حاجی‌آقا» ص. 55.

گویا جهت تأمین همین قماش منافع «حاجی‌آقا» باشد که دانمارک دست اندرکار انتشار کتاب «کاریکاتورهای محمد» شده!

مطالبات اساسی مبارزان صدرمشروطه، یعنی «جدائی دین از سیاست» و «قانون بجای شریعت» همچون تأکید مدافعان دمکراسی بر «آزادی بیان» باعث تلخ‌کامی شدید الاغ‌های طویلة مک‌کارتی شده و همه را به «تحریف» و مرزشکنی یا بهتر بگوئیم به جفتک‌‌پرانی در عالم معانی واداشته. پیشتر به تفصیل در مورد «جدائی دین از سیاست» توضیح داده‌ایم، پس نیازی به تکرار مکررات نیست. ابتدا برویم به سراغ فعلة فاشیسم که بحث «علمی» پیرامون «مشروعیت» به راه انداخته‌اند. «قانون»، بنابرتعریف و در مفهوم معاصر بر اساس نیازهای واقعی افراد جامعه در «زمان» و «مکان» مشخص تدوین می‌شود، از اینرو نمی‌تواند مبهم و انسان‌ستیز و جهان‌شمول و زمان‌گریز باشد. پس از شکست جنبش مشروطه، آنچه در ایران به گزاف «قانون» خوانده شده و می‌شود، هیچ ارتباطی با «قانون» در مفهوم معاصر نداشته و ندارد! دلیل هم اینکه با تکیه بر فضائی که کودتاهای پی‌درپی بر کشورمان حاکم کرده، قوانین و مقررات ایران می‌باید الزاماً بر ابهامات دین اسلام منطبق باشد. به زبان روشن‌تر آنچه طی سدة اخیر به عنوان «قانون» به ملت ایران حقنه شده در واقع نافی زمان و مکان و منطقاً ناقض منافع ملت ایران بوده!

پس از افتتاح نیروگاه بوشهر که حکومت گورکن‌ها را در ماتم و عزا فرو برد، زمزمة بازگشت اسرائیل به درون مرزهای بین‌المللی‌اش نیز تأثر شدید روضه‌خوان‌های جمکران را برانگیخت. و به همین دلیل است که بخش‌های مختلف حکومت اسلامی از دارودستة خامنه‌ای گرفته تا انواع اصلاح‌طلب و اصولگرا و چپ‌نما در داخل و خارج مرزها هر روز بیشتر به یکدیگر نزدیک و نزدیک‌تر شده، «مجموعه‌شان» شباهت بیشتری به همان «حاجی‌آقای» صادق هدایت پیدا می‌کند. این است دلیل هم‌صدائی آشکار خبرگزاری ایسنا با تبلیغات سازمان سیا پیرامون وابستگی حزب عوام‌گرای «توده» به روسیه!

بله، یاد بگیریم! اینروزها حزب توده را روسیه تأسیس کرده! به گزارش ایسنا، مورخ 4 شهریورماه سالجاری، محمدحسن صالحی‌مرام،‌ رئیس کمیتة‌ اطلاع‌رساني ستاد دريافت غرامت جنگ جهاني اول و دوم، بدون اشاره به همکاری دولت وقت ایران با آلمان نازی، ‌ ادعا کرد که روس‌ها با هدف تجزیة ایران و تأسیس حزب توده و گسترش حوزة جغرافیائی فعالیت آن وارد ایران شدند:

«روس‌ها [...] از ابتداي ورود به ايران تمهيدات لازم براي تجزية شمال ايران را دنبال مي‌کردند که تأسيس و گسترش حوزه جغرافيائي فعاليت حزب توده ايران يکي از آن‌ها بود.»

متأسفانه بی‌شعوری باعث مرگ نمی‌شود، وگرنه تا به حال ملت ایران از شر امثال «صالحی‌مرام» و حکومت جمکران آسوده ‌شده بود. صالحی‌مرام که قاعدتاً می‌باید یکی از الاغ‌های آخرین مدل تولید طویلة‌ مک‌کارتی به شمار آید، جفتک‌پرانی‌اش ویژه است و با دیگر مقامات جمکران تفاوت‌هائی دارد. هر چند ایشان نیز مانند همة الاغ‌های آن سرطویلة ‌مقدس بدون در نظر گرفتن موازین حقوقی، «حق‌طلب» و «مستقل»‌ از آب درآمده و حقوق‌شان هم بر «باورها» استوار شده. باری صالحی‌مرام می‌خواهد همزمان از حقوق مشروع و از لطماتی که به کشور وارد شده دفاع جانانه نیز به عمل آورد! می‌بینیم که در وصف حماقت ایشان راه گزافه نپیموده و عدالت و انصاف را بخوبی رعایت کرده‌‌ایم:

«مطالبة غرامت جنگ‌هاي جهاني اول و دوم حق ايران است [حکومت اسلامي] به عنوان يک نظام مستقل و الهي بر اين باور است تا از حقوق مشروع و به يغما رفته مردم و [...] لطماتي که به کيان و عزت کشورمان وارد شد، دفاع منطقي و قانوني نمايد.»

این حکومت که سال‌ها و سال‌ها با وجود «پیروزی فرضی» بر صدام حسین نتوانست غرامت جنگ از دولت عراق بگیرد، حال می‌خواهد از روسیه و احیاناً از ایالات متحد آمریکا و کشورهای محور به خاطر جنگ‌هائی «خسارت» بگیرد که یکصدسال پیش به وقوع پیوسته. البته صالحی مرام مدعی شده که این جریان شامل مرور زمان نمی‌شود. به فرض که چنین باشد، چرا گورکن‌ها طی 31 سال اخیر خفقان گرفته بودند؟ پاسخ روشن است؛ حکومت مرده شویان به کمبود بحران دچار نشده بود! بله، و امروز که این حکومت منفور بحران کم آورده می‌خواهد از دولت‌هائی خسارت بگیرد که اکثرشان دیگر وجود خارجی ندارند! این است رمز موفقیت حکومت اسلامی: حماقت، مفتگوئی و جفتک‌پرانی در طویلة دلگشای ارباب. حال که به طویلة‌ مک‌کارتی رسیدیم بهتر است سری هم به کویت، سرطویلة محبوب یانکی‌ها بزنیم.

به گزارش فیگارو، مورخ 25 اوت 2010، یک نمایندة شیعی‌مسلک طرحی جهت تشویق تعدد زوجات به مجلس کویت ارائه داده! حکومت شیخک‌ها برای مبارزه با تک‌همسری قیام کرده، البته به فرمان ارباب، به نام شیعی‌مسلکان و با هدف گسترش توحش اجتماعی و سرکوب زنان در کشورهای مسلمان‌نشین. همانطور که می‌دانیم پیامبر گرامی هم چندین همسر ابتیاع کرده بودند و به این ترتیب تعدد زوجات به معنای پیروی از سنت محمدی خواهد بود. بنابراین تک‌همسری نیز نوعی محاربه با سنت پیامبر تفسیر می‌شود. بله، آنگلوساکسون‌ها هر روز در زمینة‌ گسترش اسلام پیشرفت بیشتری می‌کنند، چرا که اجتهادشان خیلی «پویا» است. مسلماً کار پویائی اینان در رذالت و حماقت و توحش به این مختصر محدود نخواهد ماند، هر کجا کارشان لنگ شود از امثال مصباح یزدی، صالحی‌مرام و دیگر الاغ‌های مدرن‌ طویلة مک‌کارتی کمک «فکری» خواهند گرفت. باری هذیانات صالحی‌مرام با کد: 02572 ـ 8906 در ایسنا، مورخ 4 شهریورماه سالجاری انتشار یافته. خلاصه اگر «حاجی‌آقا» را به دقت مطالعه کنیم، خواهیم دید که این داستان از نظر تاریخی همچنان اعتبار خود را حفظ کرده.

تا به ‌حال نشنیده بودیم که شرکای هیتلر در جنگ دوم جهانی بتوانند تقاضای خسارت کنند! اما گورکن‌ها به دلیل حماقت و عدم آگاهی از مقررات بین‌المللی می‌خواهند از متفقین خسارت هم بگیرند. البته «حق‌طلبی» گورکن‌ها به جنگ دوم جهانی محدود نمی‌شود، به ادعای اینان «جنگ اول جهانی هم هلوکوست جهان و ملت ایران بوده!» خلاصه «حاج آقا» صالحی در مورد جنگ دوم جهانی همان مزخرفاتی را سر هم کرده که ساواک بدون ریش و دستار در دوران شاهنشاهی به خورد دانش‌آموزان ایران می‌داد. این فرد می‌گوید، متفقین به ایران حمله کردند در صورتیکه دولت ایران اعلام بی‌طرفی کرده بود! بله، این مزخرفات را که می‌شنویم متوجه خواهیم شد که حکومت اسلامی، علیرغم 31 سال هارت‌وپورت‌ و مبارزه با امپریاس، در واقع تداوم همان کودتای 28 مرداد است.

نخبگان مفلوک این حکومت قانون‌شکن پس از 31 سال هنوز درک و فهم‌شان از مسائل حقوقی در حد قهرمان‌ملی و امام دجال‌شان متوقف مانده. اینان نمی‌دانند که در صحنة‌ بین‌المللی هیچ دولتی نمی‌تواند به صورت یکجانبه خود را در میانة یک جنگ جهانی «بی‌طرف» بخواند؛ این بی‌طرفی می‌باید از سوی دولت‌های دیگر نیز به رسمیت شناخته شود! از سوی دیگر دولت «بی‌طرف» می‌باید در موضعی قرار داشته باشد که با توسل به اهرم‌های سیاستگزاری بتواند از «بی‌طرفی» خود دفاع کند! اما، دولت ایران که در دوران رضاشاه مشغول پذیرائی گرم از جاسوسان و مستشاران نظامی آلمان نازی بود، در هر حال نمی‌توانست اعلام بیطرفی فرماید! نواحی مرکزی و شمالی ایران جولانگاه «نازی‌ها» شده بود و اینان خود را برای تهاجم به اتحاد شوروی از طریق ایران آماده می‌کردند. به همین دلیل بود که مأمورین آلمان نازی در شمال کشورمان در پی شناسائی و کنترل مراکز ذخیرة سوخت برآمده بودند.

متأسفانه دولت ایران به هیچ عنوان در جنگ دوم بی‌طرف نبود. اربابان‌ این حکومت در لندن جهت تهدید شوروی سابق و کسب امتیاز از بلشویک‌ها، ملت ایران را به ابزار اعمال سیاست خود تبدیل کرده بودند. درست همانطور که طی31 سال اخیر با توسل به حکومت اسلامی سیاست مشابهی در مرزهای شوروی سابق و سپس روسیة امروز اعمال کرده‌اند. اینان برای گسترش دامنة چپاول‌شان به شیوه‌های متفاوت قانون‌شکنی و یکجانبه‌گرائی متوسل می‌شوند. از آنجمله است، شایعه‌پراکنی، تحریک افکار عمومی، سربازگیری و لشکرکشی خیابانی جهت رهبرسازی یا تبدیل مزدور به قهرمان.

در این مسیر مزدوری بدون تردید «میرزای شیرازی» از پیشگامان به شمار می‌رود. فتوی این شیخ منفور نه تنها بانک نوپای شاهی را در فردای افتتاح تا گریبان به انگلستان مقروض کرد، که به تولیدکنندگان تنباکو در داخل نیز خسارات فراوانی وارد آورد. آنهنگام که کارخانة رجاله‌پروری اراذل و اوباش را به قهوه‌خانه‌ها اعزام می‌کرد تا قلیان‌ها را بشکنند، فروش تنباکو نیز ممنوع شده بود و تولیدکنندگان تنباکو آنرا پنهانی و به بهائی بسیار کمتر از بهای تولیدی به محتکران می‌فروختند. به محض اینکه شاه ناچار شد قرارداد «رژی» را به صورت یکجانبه لغو کرده، خسارت هنگفتی بپردازد، کشیدن غلیان «حلال» شد و بهای تنباکو به صورت سرسام آوری افزایش یافت. اینجاست که مش‌فیض‌الله، پدر «حاجی‌آقا»، پرسوناژ صادق هدایت یک باره ثروتمند می‌شود:

«پدر حاجی در بازارچه زعفران‌باجی دکان تنباکو فروشی داشت [...] سال قحطی [...] پشت خودش را محکم بست. ‌مخصوصاً وقتی که میرزای شیرازی تنباکو را تحریم کرد. مش‌فیض‌الله یکی از حاشیه نشین‌های خانة یحیی‌خان مشیرالدوله بود و بعد از اینکه ملا عبدالله واعظ غلیان کشید و دوباره تنباکو حلال شد و [...] عذر کمپانی رژی را خواستند، مش‌فیض‌الله درین میان لفت لیس غریبی کرد. یعنی تنباکوی تحریم شده را که به قیمت ارزان خریده و انبار کرده بود به قیمت گران فروخت و میلیون‌ها ذرع زمین به قیمت دو تا پول از میرزا عیسی وزیر خرید و واجب‌الحج شد [...]»
حاجی آقا، ص. 19.

می‌بینیم که پدر «حاجی‌آقا» پیشرفت خود را مدیون قحطی و تحریم و اعمال فشار بر ملت ایران است. از این نظر مش‌فیض‌الله به مصدق، خمینی و خامنه‌ای شباهت فراوان دارد. پس نگاهی داشته باشیم به روند قهرمان شدن محمد مصدق در کتاب «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» که به قلم شیوای آقای «علی رضا‌قلی» نگاشته شده. در سال 1377، «نشر نی» برای نخستین بار این اثر وزین را منتشر می‌کند و از آنجا که بازار ابتذال در ایران گرم و داغ است، طی کمتر از یکسال، کتاب مذکور 11 بار تجدید چاپ می‌شود! در این کتاب مداحی، بی‌بی‌گوزک‌سازی،‌ مغلطه، دروغ‌پردازی و کلی‌گوئی جای خود را به تحلیل علمی و تاریخی و جامعه شناسانه داده. نویسنده ادعا می‌کند‌، محمد مصدق همچون آخوند مدرس از مخالفان سرسخت پهلوی اول بود و علیرغم خواهش و تمنای رضاشاه حاضر نشد مقام وزارت را از او بپذیرد.

به ادعای جناب رضاقلی، طی دوران سلطنت پهلوی اول، مصدق در تبعید و زیر نظر شهربانی بوده. حضرت محمد مصدق دوران تبعید را به مطالعه و بررسی مسائل حقوقی در بارة «امتیاز نفت جنوب» گذرانده‌اند، و اساس فعالیت‌شان را «مبارزه با این امتیاز» قرار می‌دهند! بله، محمد مصدق می‌باید نوع ویژه‌ای از «حقوق» را مطالعه کرده باشد! حقوقی که بر یکجانبه‌گرائی و نقض موازین حقوقی تأکید دارد! به عبارت دیگر، حقوقی که مصدق «مطالعه» کرده همان حقوقی است که به خمینی هم بخوبی آموخته بودند: نقض موازین حقوقی و مقررات بین‌المللی با شعار استقلال و آزادی! این قماش «حقوق» نیازمند تمکین بی‌چون و چرا از اوامر بیگانه است، و اصولاً نیازی به «مطالعه» ندارد. در واقع لغو یکجانبة امتیاز نفت از سوی مصدق، با اشغال سفارت آمریکا و عدم رعایت مقررات آژانس بین‌المللی انرژی اتمی هیچ تفاوتی نداشت؛ همانطور که دیدیم این اعمال، خارج از جنگ و کودتا و سرکوب داخلی، زمینه‌ساز‌ تحمیل تحریم‌های اقتصادی بر ملت ایران شده. کسی که جنگ و تحریم اقتصادی را نشان «استقلال» می‌داند، اگر ابله نباشد، مسلماً مزدور بیگانه است:

«مصدق [قبل از سلطنت پهلوی]، چندین بار به وزارت و 6 دوره به نمایندگی مجلس رسید [...] همواره مردم با او پیوند خاصی داشتند [...] پاک‌ترین و مردمی‌ترین فرد از میان رجال و اشراف بود [...] دوران سلطنت [پهلوی اول] را در تبعید [...] گذارند، پس از شهریور 20 با سروصدا وارد صحنه شد [...] سیاست مصدق طی بیش از نیم قرن مبارزه [...] دفاع از استقلال سیاسی و اقتصادی ایران و کوشش برای استقرار دمکراسی [بود]»

منبع: «جامعه شناسی نخبه کشی»، ص. 187.

بله این همان مصدقی است که برای تأمین منافع اربابان‌اش در غرب در مسیر قانون‌شکنی، ارعاب و سرکوب ملت ایران از هیچ کوششی فروگذار نکرد، و اینروزها همچنان که می‌بینیم در رادیوفردا ایشان «مدافع دمکراسی» هم از آب در آمده‌اند! باید بگوئیم، آنچه طی دوران نخست وزیری مصدق شاهد بودیم، یعنی عربده‌جوئی روزمرة اوباش ـ از دارودستة مظفر بقائی و چپ‌نمایان حزب توده گرفته تا نفس‌کش‌طلبی لباس‌شخصی‌های شهربانی ـ به «بهارعاظادی» شیخ مهدی بازرگان و ماشاالله قصاب بیشتر شباهت داشت تا به دمکراسی! خلاصه آنچه طی 80 سال گذشته، چه در قالب رژیم سیاسی و چه به عنوان «نهضت‌های مردمی» بر ملت ایران تحمیل شده، هیچ ارتباطی با دمکراسی نداشته و ندارد. با این وجود، حداقل این نوع «دمکراسی» طی 31 سال گذشته از پشتیبانی کامل چپ نمایان حزب توده برخوردار بوده.

حزب کذا که همچون دیگر چپ‌نمایان سر در آخور غرب دارد و جز برچسب زدن به مخالفان اوباش پیرو «خط‌امام» و شایعه پراکنی هیچ وظیفه‌ای برای خود نمی‌شناسد، چندی پیش در «دکة مردمی» خود یعنی «پیک نت»، مطلبی تحت عنوان «قمه و قلم درکار است» منتشر کرد! البته طبق معمول و روند کار «سایت» مذکور مطلب فوق «تاریخ» ندارد! می‌دانیم که برادران داس‌الله، همچون روضه‌خوان‌ها «زمانخوار» تشریف دارند، و همین امر باعث شده که مطالب مستدل و مبرهن و بسیار منطقی در سایت «پیک نت»، در عمل به حدیث و روایت فلان «قدیس» و بهمان «امامزاده» بیشتر شباهت داشته باشد تا به گزارش یا خبر از تحولات کشور! در هر حال، سایت کذا در مطلب وزین خود «قلم» را با سلاح سرد در ترادف قرار داده، همزمان مزخرفاتی نیز نثار نویسندة این وبلاگ کرده.

پس جای تعجب نیست که پدر عروس علی خامنه‌ای یعنی حداد عادل نیز به پیروی از مسئولین «پیک نت»، در کمال حماقت و وقاحت قلم را به سلاح سرد تشبیه کند، و مزخرفات‌اش در ایسنا،‌ سایت به اصطلاح دانشجویان جمکران منعکس شود. اینکه حداد عادل مزدور همان می‌گوید که از قلم‌ستیزان ‌«پیک نت» می‌شنویم در عمل ثابت می‌کند که محفل خامنه‌ای با قلم به مزدهای «پیک نت» در هم‌سوئی کامل قرار دارد. همچنانکه میرحسین موسوی منفور نیز با تأسی به کیهان، «مخالفان» خود را به دریافت دلار از بیگانه متهم کرده! و این اظهارات موهن در همة سایت‌های «سبز»، از جمله در سایت «عصرنو» منعکس می‌شود! در گیرودار این «مخالف‌نمائی‌ها» که پرده از هم‌صدائی فعلة فاشیسم برداشته، احمدی‌نژاد هم مانند آش‌فروش‌ها بر طبل «حضور زنان» در جامعه می‌کوبد. بله، ملاحظه می‌فرمائید که افتتاح نیروگاه بوشهر باعث شد طیف حاکمیت و مخالف‌نمایان دست در دست یکدیگر به دوران امام روشن‌ضمیرشان بازگردند و این است دلیل شکرخوری‌های حداد عادل در باب قلم! خلاصه کسی که در عمرش «قلم» ندیده، منتقد «قلم» شده؛ شاید برای حداد هنوز داستان بوزینه و نجاری را تعریف نکرده باشند!

پدر عروس خامنه‌ای، در نشست «انجمن روزنامه نگاران مسلمان»، ضمن ابراز خوشنودی از تعطیلی رسانه‌ها، چه در دورة شیاد اردکان و چه پس از مسابقات مارگیری اخیر می‌گوید، «آزادی» نباید «حقیقت» را تحت‌الشعاع قرار دهد. می‌بینیم که ایشان بجای استفاده از واژة «واقعیت» هنوز دنبال «حقیقت» می‌گردند! اینهم نوعی «بیسوادی» مزمن باید باشد که دامان فیلسوف‌نمایان جمکران را رها نمی‌کند. و اما این به اصطلاح «حقیقت» چیست؟

مسلماً «حقیقت»کذا باید بازتاب همان توهمات فعلة فاشیسم و عملة قدرت نظیر حداد عادل باشد. ایشان ابتدا می‌فرمایند، رسانه بجای «سلاح» نشسته، سپس می‌پرسند، «مگر آزادی برای دروغگوئی و تهمت زدن است؟» البته اینکه امثال حداد صرفاً با هدف تحریف «آزادی بیان» اینچنین به هذیان‌گوئی بیافتند هیچ جای تعجب ندارد. حداد عادل همچون دیگر مقامات جمکران می‌باید از منافع ارباب دفاع کند، و این منافع همواره در تضاد کامل با «آزادی بیان» و آزادی‌های شناخته شدة انسانی در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر قرار خواهد گرفت. به همین دلیل است که میرحسین جلاد، هم‌صدا با پاسدار شریعتمداری و آخوند مصلحی ادعا می‌کند، به «مخالفان» پول داده‌اند! البته «جلاد سبز»، دولت احمدی‌نژاد را متهم به پرداخت پول کرده، ولی باید پرسید مخالفان واقعی موسوی چه کسانی هستند؟ طرفداران احمدی‌نژاد، یا در واقع مخالفان کل حکومت اسلامی و توحش؟ اگر احمدی نژاد به مخالفان خود پول می‌دهد؟ پس چرا به شما پول نمی‌دهد که به لطف کارفرمایان «بی‌بی‌سی» در افکار عمومی جهان مخالف سرسخت او معرفی شده‌اید؟! ما که به مخالفت با احمدی نژاد شهرة شهر نیستیم! ما خواهان جدائی دین از سیاست و استقرار دمکراسی هستیم. یعنی نمی‌پذیریم که مشتی آخوند با دستار و بی‌دستار برای تأمین منافع اربابان‌شان در غرب مسائل جامعه را به مقدسات دینی، بومی، و اخیراً قومی بیالایند. در نتیجه ما با سبزها و همة گروه‌های رنگی و نیرنگی و فدرالیست و مصدقی مخالف‌ایم!

باز هم می‌توانید ‌بگوئید، پول می‌دهند که با اسلام رحمانی و خلخال زن یهودی و مزخرفات‌شما مخالفت کنند، اما واقعیت جز این است. واقعیت این است که میرحسین موسوی سخن مخالف را بر نمی‌تابد، و چون نمی‌تواند مانند دوران نورانی امام روشن‌ضمیر با چماق‌دار و چاقوکش سکوت را بر مخالف حاکم کند به هذیان‌گوئی افتاده و برچسب می‌زند. واقعاً جالب است که موسوی دجال،‌ خاتمی شیاد، و ... و شرکای‌شان در حزب توده دست در دست امثال حداد عادل و رهبر کبیرشان همگی قلم‌شکن شده‌‌اند:

«در عالم رسانه صحبت از آزادي زياد مي‌شود [...] در سال‌هاي 76 [...] ما اين كلمه را روزي صد بار مي‌شنيديم. بنده سئوال مي‌كنم آزادي براي چيست؟ آيا آزادي مطلق است و آيا آزادي براي دروغگوئي و تهمت زدن چيز خوبي است؟ حقيقت بايد به آزادي يا آزادي بايد به حقيقت قيد بزند؟ بنده معتقدم حقيقت وراي آزادي است [...] آزادي بايد [...] حقيقت را آشكار كند [...] نبايد با استفاده از آزادي حقيقت تحت‌الشعاع قرار بگيرد.»

این مغلطه‌پردازی ناشیانه و مضحک با کد: 02768 ـ 8906 در سایت ایسنا، مورخ 5 شهریور 1389 منعکس شده. ابتدا می‌پرسیم آزادی برای چیست، در گام بعدی آنرا «مطلق» می‌شماریم و سپس آزادی را ابزاری در خدمت تهمت و دروغ معرفی می‌کنیم، و فریاد «واحقیقتا» سر می‌دهیم! حال آنکه قوانین حدود آزادی را مشخص می‌کند، قوانین انسان‌محور که هیچ ارتباطی با ابهام «حقیقت» که آقای حداد داد سخن از آن می‌دهد ندارد! حال متوجه می‌شویم چرا به ادعای حداد قاتل، «آزادی» باید «حقیقت» را آشکار کند! هم این آزادی و هم آن حقیقت پوچ و گنگ است. آزادی و حقیقت مطلوب حداد عادل فاقد حد و مرز و چارچوب مشخص است و به همین دلیل «آزادی» کذا می‌تواند از منظر ایشان بجای سلاح سنگین هم بنشیند! همانطور که حقیقت نیز می‌تواند جای خود را به دروغ بسپارد. و این است دلیل پافشاری حداد بر«حقیقت»:

«همان‌طور كه [...] قبل از آغاز جنگ پياده نظام وارد ميدان شده و يا بمباران هوايي صورت مي‌گرفت در حال [حاضر] نيز قبل از آن‌كه يك عمليات سياسي انجام شود اين رسانه‌ها هستند كه كار آن سلاح‌ها را انجام مي‌دهند[...]در 32 سالي كه از انقلاب اسلامي گذشته [...] تلاش دشمنان انقلاب با اين قدرت رسانه‌اي بر اين بوده كه چهره‌ انقلاب را به گونه ديگري تصوير كنند[...]»

خوب است که طی 32 سال اخیر، نیویورک‌تایمز و بی‌بی‌سی و دیگر بوق‌های استعمار می‌کوشند چهرة کریه مزدوران خود را به هر ترتیب بیارایند و بزک کنند. هیچیک از این شیپورهای مرگ‌گرفته تا به حال به کودتای ارتش ناتو و پوشالی بودن حکومت اسلامی اشاره نکرده! باید پرسید چرا؟ حتماً برای این است که همه می‌خواهند «حقیقت» را آشکار کنند! اگر اینان «حقیقت» را فدای آزادی بیان می‌کردند چه پیش می‌آمد؟ نوکری حکومت اسلامی برای لندن و واشنگتن آشکار می‌شد و پرستیژ ارباب و نوکر یکجا برباد می‌رفت. و اگر رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس قانونگزاری حکومت جمکران برای «حقیقت» سینه چاک ندهد، ممکن است بعضی‌ها بپرسند به چه دلیل در زندان‌های حکومت گروه گروه ایرانی بدون اینکه نام و نشان‌شان فاش شود، به جرم «ساختگی» قاچاق مواد مخدر اعدام می‌شوند؟ یا به چه دلیل دولت ترکیه هواپیماهای بدون سرنشین ساخت اسرائیل را به دولت امام سیزدهم تحویل می‌دهد؟ ‌ یا اینکه، اگر به ادعای رسانه‌های مرده‌شویان منطقه، دولت ترکیه قراردادهای خرید سلاح از اسرائیل را لغو کرده، چرا هنوز به خرید سلاح و تجهیزات از اسرائیل ادامه می‌دهد؟

به گزارش نووستی، مورخ 3 شهریورماه 1389، روزنامة «یدیوت آهارونوت» می‌نویسد:

«کمتر از یک ماه پیش کنسرسیوم صنایع هوائی اسرائیل 4 فروند هواپیمای بدون سرنشین پهباد (هرون) را بر اساس قرارداد به ارتش ترکیه فروخت. اخیراً یک شرکت دولتی ترکیه [...] برای خرید رادارهای مدرن به شرکت اسرائیلی (ماگنا بی. اس‌. پی) درخواست داده [این رادارها] با همکاری مرکز تحقیقات اتمی واقع در دیمون و وزارت دفاع اسرائیل ساخته شده و در ارتش اسرائیل از آن‌ها استفاده می‌شود[...]»

نووستی در ادامة گزارش خود می‌افزاید، رسانه‌ها در خردادماه سالجاری از لغو 16 قرارداد نظامی ترکیه با اسرائیل به ارزش چند میلیارد دلار خبر داده‌اند. بله! می‌بینیم که روزنامة اسرائیلی «یدیوت آهارونوت» اصلاً ملاحظة «حقیقت» را نمی‌کند! هر چند که رسانه‌های مرده‌شویان و شیپورهای غرب تمامی تلاش خود را به خرج می‌دهند که روابط گرم دولت اسلام‌گرای اردوغان با اسرائیل را در پس پردة ابهام نگاه دارند، تا از این مفر دکان مبارزات فرضی و نمایشی حکومت اسلامی با غرب همچنان داغ و گرم بماند!

پس به آن‌ها که «قلم» را در کنار «قمه» قرار داده، و خصوصاً به موجودات مفلوکی همچون حداد عادل که رسانه را مترادف با «سلاح سنگین» معرفی می‌کنند در همینجا بگوئیم در میانة این میدان رجاله پروری و سفله نوازی که شما «فرهنگ» آن را به منصة ظهور رسانده‌اید، و البته به قول صادق هدایت، «تنها نیستید و دستگاه بزرگی از شما حمایت می‌کند»، «آزادی بیان» جنایت بزرگی شمرده می‌شود! کاملاً حق با شماست. اصولاً انسان بودن در جهانی که شما در اطراف خود ساخته‌اید جرم بزرگی است، که مجازاتی جز اعدام نمی‌تواند داشته باشد. باید پرسید، ما از احمدی نژاد پول گرفته‌ایم تا با شما مزدوران شناخته شدة لندن و رهبران لجنزار مخالفت کنیم؟ شما که هستید که ما وقت‌مان را برای «مخالفت» با شما به هدر دهیم؟ جنایتکاری که با صدور بیانیة رسمی خواهان بازگشت به گذشته، خصوصاً دوران وحشت و نفرت خمینی آدمخوار می‌شود، جای‌اش در آسایشگاه روانی زندان اوین است، نه در کاخ ریاست جمهوری!

مخالفت ما با دستگاهی است که لات و اوباش و پفیوز را به ضرب چاقو و چماق به «شخصیت» فرهیخته تبدیل کرده. جناب موسوی! روی سخن ما با اربابان شما در لندن و واشنگتن است، با همان‌ها که «جنبش سبز» به راه انداخته و حزب انگلیسی توده را چپ‌گرا معرفی می‌کنند! همان‌ها که با بمب و موشک در عراق و افغانستان حکومت اسلامی مستقر کرده‌اند. همان‌ها که در بلندگوی‌شان «قلم» را با «قمه» طاق ‌زده‌اند. ما «قمه» به دست گرفته‌ایم، یا شما قمه‌کش‌ها که 31 سال است به پیروی از خط امام دجال‌تان قلم‌ها را در این سرزمین می‌شکنید، و روزنامه‌نگار به زندان می‌افکنید؟ ما قمه به دست گرفته‌ایم، یا شما که در رادیوفردا ما را طرفدار سپاه منفور پاسداران معرفی می‌کنید، و در دکان خودتان ما را مدافع احمدی‌نژاد می‌خوانید؟ از کی تا به حال مشتی جنایتکار و مزدور اجنبی که 31 سال است نان تحمیل جنگ و تحریم اقتصادی به یک ملت را زهرمار می‌کند، خود را برای قضاوت در بارة قلم و نویسنده و رسانه «صاحب‌نظر» نیز می‌بیند؟ شما را چه به این‌ شکرخوری‌ها؟! سرتان به توضیح‌المسائل رهبرکبیرتان گرم باشد تا همچون ایشان در امور جماع و تخلی و بندگی و حقارت و مأبونی «استاد» شوید.




چهارشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۹


دلار و دستگاه!
...
«قضایای سوم شهریور که پیش ‌آمد [حاجی] به اصفهان گریخت، چون مطمئن بود که او را خواهند کشت [...] اما همینکه آب‌ها از آسیاب ریخت و همه دزدها و خائن‌ها و جاسوس‌ها و جانی‌ها و همکاران حاجی[...] پیروزمندانه به تهران بازگشتند [...] حاجی هم همان راه را در پیش گرفت [...] از راه‌های پول‌درآری تازه‌ای که پیدا شده بود ابراز خرسندی می‌کرد و می‌گفت [...] اگر دمکراسی اینه که من همه عمرم دمکرات بوده‌ام [...]»
صادق هدایت، «حاجی‌آقا»، ص. 30 ـ 28. ‌

نخستین پیامدهای افتتاح نیروگاه بوشهر و شکست برنامة جنگ‌افروزی در ایران، خارج از سفر دبیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به اسرائیل و تغییر موضع دولت مائوئیست چین، همانا معلق‌زدن همزمان کیهان و «رادیوفردا» است. کیهان می‌کوشد دارودستة ‌موسوی را به عنوان «سکولار» و مخالف حکومت دین به شوت‌وپرت‌ها حقنه کند، و رادیوفردا «می‌تلاشد» با توسل به «مصدق» بین جیره‌خواران سازمان سیا در داخل و خارج مرزها اجماع به وجود آورد. دیگر‌ سایت‌های فارسی زبان نظیر «گویا‌نیوز» و شرکاء سعی دارند با تحریف «جدائی دین از سیاست» و جایگزین کردن آن با مزخرفاتی نظیر جدائی دین از «حکومت» یا از «دولت»، جایگاه ممتاز آخوند جماعت را همچنان دست نخورده نگاهدارند. حد فاصل پروپاگاند مهوع کیهان و رادیوفردا، پروپاگاند برای «آخوند خوب» و اسلام رحمانی، یا همان «دین عقلانی» است که ‌از اختراعات یورگن هابرماس، عضو شریف محفل فرانکفورت می‌باید تلقی شود. این محفل «باورمحور» همچنانکه پیشتر هم به کرات گفته‌ایم برای ساخت و پرداخت یک نظریة شبه‌فلسفی و مردمفریب جهت توجیه فاشیسم به راه افتاد و از اوایل جنگ دوم جهانی، تشکیلاتی که بعدها سازمان سیا نام گرفت در ارتباط مستقیم با این «محفل سفسطه» قرار داشت و این پیوند شوم همچنان پایدار مانده.

عبارت «انسان محل نسیانه»، تکیه‌کلام پرسوناژ اصلی رمان تاریخی «حاجی آقا»، اثر صادق هدایت است. به پیروی از همین عبارت انسان‌ستیز است که در ایران «تاریخ‌نگاری» به ابزار «تحریف تاریخ» تبدیل شده. حاجی‌های معاصر از قضای روزگار چنین می‌پندارند که خیانت مصدق و 31 سال جنایت حکومت اسلامی را همه فراموش‌کرده‌اند! از اینروست که «دکتر» محمد مصدق قانون‌شکن را به «دمکرات» تبدیل کرده، و طرح سرشار از نبوغ «ملی کردن نفت» را نیز به حساب دکتر حسین فاطمی، وزیر امورخارجة دولت همین مصدق واریز نموده‌اند. بله، بازنویسی تاریخ در ایران به سادگی آب خوردن است، چرا؟ چون رخدادهای تاریخی هرگز در چارچوب علمی مورد بررسی قرار نگرفته و نمی‌گیرد.

پس از افتتاح نیروگاه بوشهر، و «هل من مبارز طلبی» احمدی‌نژاد و فرماندهان سپاه منفور پاسداران، علی‌خامنه‌ای هم دست نیاز به سوی دانشجونمایان دراز کرده، از آنان می‌خواهد در مورد مسائل کشور و «بیانیة تهران» موضع‌گیری کنند! البته زمانیکه رهبر حکومت مرده‌شویان چنین اظهارات ابلهانه‌ای بر زبان آورد، نخست‌وزیر چین هنوز تمایل خود را به اصلاحات دمکراتیک آشکار نکرده بود. گویا عده‌ای چنین پنداشته‌ا‌ند که بازگشت به دوران خوش قوام‌السلطنه و رسیدن به روزهای نورانی صدارت «سهیلی» روشن ضمیر و خلاصه برپائی مجلس چهاردهم «مشروطه» امکانپذیر است.

در آستانة انتخابات مجلس چهاردهم، یعنی پس از شهریور 1320، محفل کودتا ناگهان تغییر موضع داده، در جایگاه مخالف رضا‌شاه قرار گرفت. آنروزها چنین شایع کرده بودند که رفتن رضاشاه پایان دیکتاتوری و آغاز دمکراسی است! به همین دلیل محافلی که به صورت آشکار و پنهان با پهلوی اول در ارتباط قرار داشتند و برای «نظم نوین» هیتلر سینه چاک می‌دادند و از حکومت «پاشنه‌ آهنی‌ها» دفاع جانانه می‌کردند، یک شبه همگی مدافع دمکراسی از آب درآمدند! «جونم براتون بگه»، با همان قانون اساسی که حق نظارت بر تدوین و اجرای قوانین را به مشتی آخوند واگذارده بود، بعضی‌ها در کمال وقاحت برگزاری انتخابات را نشان دمکراسی‌ معرفی کرده، بر طبل «انتخابات مجلس» می‌کوفتند، همچنانکه امروز نیز میرحسین موسوی جلاد ذکر «آراء‌ مردم» گرفته. خلاصه بگوئیم، مطالبات کودتاچیان هرگز از برپائی مسابقات ‌مارگیری فراتر نرفته، نمی‌رود و نخواهد رفت. آنچه هوچی‌های استعمار در سال 1941 می‌طلبیدند همان است که محفل کودتای 22 بهمن امروز می‌طلبد: کسب مشروعیت مردمی برای یک حکومت برخاسته از کودتا. خواستة‌ اینان هیچ ارتباطی با دمکراسی، به مفهوم «حاکمیت قوانین انسان‌محور» بر جامعه ندارد. اینان می‌خواهند ملت ایران را به گذشته بازگردانند:‌

[...] وظیفه شما [...] رواج سینه زدن، بافورخونه، جن‌گیری، روضه‌خوانی، افتتاح تکیه و حسینیه و نطق و موعظه بر ضد کشف حجابه [...] چادرسیاه و عمامه را تشویق و در صورت لزوم بین مردم توزیع بکنید [...]باید همیشه این ملت را به قهقرا برگردانید [...] ما تنها نیستیم دستگاه بزرگی از ما حمایت می‌کنه [...]»
همان منبع: ص. 55.

این است بخشی از سخنان پرسوناژ «حاجی ابوتراب»، یکی از طرفداران با نفوذ رضاشاه خطاب به «حجت‌الشریعه». پس از استعفای رضاشاه، «حاجی‌آقا» که از ترس به اصفهان گریخته بود متوجه می‌شود که هیچ خطری محفل کودتای کذا را تهدید نمی‌کند، از اینرو به تهران بازمی‌گردد و برای فتح مجلس چهاردهم آماده می‌شود. بررسی این رمان تاریخی را به فرصتی دیگر موکول می‌کنیم و می‌پردازیم به پیامدهای افتتاح نیروگاه بوشهر.

منطقاً می‌بایست حکومت مرده‌شویان از افتتاح این نیروگاه خشنود باشد، اما در واقع به هیچ عنوان چنین نیست. دلیل هم اینکه اربابان این حکومت در غرب، فعالیت صلح‌آمیز این نیروگاه را به فعالیت‌های «هسته‌ای ـ نظامی» روضه‌خوان‌ها، یعنی فعالیتی که خود مشوق آن هستند پیوند می‌دادند، و سال‌ها با تکیه بر این ترفند مانع از آغاز کار نیروگاه بوشهر می‌شدند. در واقع ایالات متحد و شرکاء، نیروگاه بوشهر را از طریق جیره‌خوارن‌شان در ایران به گروگان گرفته بودند. به همین دلیل است که یک روز پیش از افتتاح نیروگاه بوشهر، ایالات متحد برای تهدید روسیه رسماً اعلام می‌کند که حکومت جمکران سال آینده به سلاح هسته‌ای دست خواهد یافت. و همزمان با این تهدیدات است که سپاه منفور پاسداران موشک جدیدی را آزمایش می‌کند، و احمدی‌نژاد هم فرصتی می‌یابد تا «اسباب‌بازی‌های» دریافتی از دست ارباب را به نمایش ‌گذارد، باشد که زمینة جنجال رسانه‌ای پیرامون تهدید جهان متمدن از سوی حکومت پوشالی ملایان فراهم آید!

و اما یک روز پس از افتتاح نیروگاه مذکور، علی خامنه‌ای از به اصطلاح «دانشجویان» می‌خواهد در مورد بیانیة تهران و دیگر مسائل کشور موضع‌گیری کنند! به گزارش ایسنا، مورخ اول شهریورماه 1389، عصر یکشنبه هزاران نفر از دانشجویان در حسینیة خمینی با علی خامنه‌ای دیدار کردند و خلاصه مقام رهبری که دست‌شان از «مردم» کوتاه شده دست نیاز به سوی تل موهوم «دانشجو» دراز فرموده‌اند. می‌دانیم که بازگشائی دانشگاه‌ها نزدیک است و حکومت مرده‌شویان به بحران نیاز دارد. پس چه بهتر که بحران مطلوب را در دانشگاه حاکم کنند، شاید اینبار بتوانند با به راه انداختن یک کاروان خردجال، به «خود براندازی» مطلوب اربابان‌شان در لندن و واشنگتن سازمان دهند؛ به این ترتیب خیال شیخ کویت نیز از آلودگی محیط زیست در خلیج فارس آسوده خواهد شد.

«شیخک» کویت که همچون دیگر شیخک‌های کازینونشین منطقه خود از عوامل آلودگی جهان بشریت به شمار می‌رود، نیروگاه بوشهر را تهدیدی برای محیط زیست به شمار آورده. کویت از آنجا که همزمان «سرجهازی» الیزابت دوم و سرطویلة محبوب عموسام به شمار می‌رود، تاکنون از حملات سازمان القاعده و دیگر سازمان‌های خرابکار «اسلامی» در امان مانده. اما شاهدیم که همین سازمان‌ها در تخریب عراق چه سخاوتی از خود نشان داده و می‌دهند. البته راه‌های تخریب را آنگلوساکسون‌ها برای‌شان هموار می‌کنند.

به عنوان نمونه، پرداخت حقوق کارمندان شرکت‌های نفتی و یا شبه نظامیانی که با القاعده می‌جنگند از طریق بانک صورت نمی‌گیرد. این افراد می‌باید برای دریافت حقوق خود در محل حضور یابند، و به این ترتیب می‌توان منفجرشان کرد. اما اگر تعدادشان انگشت شمار باشد و دستمزدشان کلان، می‌توان به شیوة دیگری متوسل شد و سارقان مسلح را به سراغ‌شان فرستاد. به گزارش حنازرچوبه، مورخ دوم شهریورماه سالجاری، سارقین مسلح پس از کشتن 5 کارمند شرکت نفت که حقوق‌شان را دریافت کرده بودند، مبلغ 400 هزار دلار از آنان به سرقت برده‌اند! این خبر با کد: 211174 در سایت ایرنا، مورخ 2 شهریورماه 1389 به نقل از خبرگزاری فرانسه انتشار یافته.

مسلم بدانیم که از این مبلغ «پورسانتاژ» مختصری به سارقین تعلق می‌گیرد و سهم اصلی متعلق است به از ما بهتران! همچنانکه ارتش ناتو نیز از 100 میلیارد دلار درآمد سالانة قاچاق تریاک و هروئین، فقط مبلغ 100 میلیون دلار به کرزائی و برادرش و طالبان پرداخت می‌کند، هر چند قاچاق مواد مخدر در منطقه به حساب طالبان نوشته می‌شود! همانطور که می‌دانیم ارتش «نازنازی» ناتو برای مبارزه با طالبان به افغانستان لشکرکشی کرده نه برای تاراج و چپاول و تخریب؛ به همچنین است در مورد کشور عراق که طی 8 سال اخیر، به راستی «آباد» شده! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به التماس و لابة خامنه‌ای در برابر اوباش دانشگاه که با کد: 6-0004689 در ایسنا، مورخ اول شهریور سالجاری انتشار یافته.

رهبر فرزانه مقدار زیادی هندوانه زیر بغل «دانشجونمایان» گذاشته و مسئولان مختلف کشور را موظف کرده‌اند به پرسش‌های این قشر «فهمیده» و «دارای انگیزه» پاسخ دهند! بله، از آنجا که در حکومت جمکران هیچکس «مسئول» نیست، رهبر این حکومت خردرچمن می‌باید از همه غیرمسئول‌تر باشد، که هست! در غیراینصورت چنین سخنان ابلهانه‌ای ایراد نمی‌کرد:

«حضرت آيت‌الله خامنه‌ای [...] افزودند: دانشجويان بهترين قشرهاي کشورند و مسئولان مختلف بايد با رفتن به ميان دانشجويان، به سؤالات اين قشر تحصيل‌کرده و دارای فهم و انگيزه پاسخ دهند [...] آنچه مهم است طرح سؤال و مطالبه پاسخ از مسئولان ذيربط است [...]»


هدف این است که فعلة ساواک در دانشگاه معرکه بگیرند تا دانشجویان بدانند و آگاه باشند که دانشگاه مکان آموزش نیست، بلکه محلی است جهت لات‌بازی و تفریح اوباش نانخور حکومت، یعنی همان‌ها که خواهان «پالایش» جامعه نیز شده‌اند. به عبارت دیگر، برای گسترش دامنة لات‌بازی، می‌باید با زدن برچسب «ناخالص» به ایرانیان زمینة مناسب را فراهم آورد. یادآور شویم، «ناخالص» کسی است که ایمان‌اش «ضعیف» است! و برای اینکه بدانیم فعلة فاشیسم چگونه می‌تواند از ایمان قلبی افراد آگاه شود می‌باید به توضیح‌المسائل جوزف مک‌کارتی مراجعه کنیم که مخترع «ایمان سنج» بود و خود از «اهل چنج»! اصولاً کسی که «اهل چنج» نباشد هرگز نمی‌تواند به ذهن و ضمیر دیگران نفوذ کند و از میزان «خلوص» باورهای افراد آگاه شود، ولی خامنه‌ای می‌تواند! چرا که سازمان سیا یک «بصیرت سنج» در اختیارش گذاشته که با استفاده از آن دوست را از دشمن تشخیص می‌دهد،‌ درست همانطور که خمینی دجال دشمن‌شناس شده بود و همة مخالفان توحش را آمریکائی و دشمن اسلام و محارب معرفی می‌کرد. اما رهبر فرزانه نمی‌توانند از این شکرخوری‌ها بفرمایند. ایشان پس از شکست توطئة محفل میرحسین موسوی و به ویژه پس از افتتاح نیروگاه هسته‌ای بوشهر، به ‌ناچار میانه‌روی پیشه کرده و با فشار و تندروی به شدت مخالفت می‌ورزند. هر چند تأکید مقام معظم بر «تصفیه»‌ همچنان پایدار مانده، ایشان به زبان بی‌زبانی «اتحاد» با میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی را نیز توصیه می‌فرمایند: ‌

«[...]‌‌ خالص کردن جامعه با فشار [...] به وجود نمی‌آيد و اسلام نيز کسي را مأمور نکرده است که اشخاص ضعيف‌الايمان را به بهانه خالص کردن جامعه، از دايره خارج کنند[...] بايد دايره مخلصان را [...] گسترده کرد [...] با هر کسي به همان اندازه که اصول را قبول دارد متصل و متحديم [...]»

در فاشیسم وقتی کار به «مدارا» می‌رسد، ‌ یعنی کار حکومت تمام است. و کار حکومت اسلامی هم تمام شده، به همین دلیل خامنه‌ای اهل میانه‌روی از آب درآمده، و «لکنت زبان» موسوی جلاد هم به ویژه در سایت «توده‌ای ـ ساواکی‌های» پیک‌نت برطرف شده، و به مخالف‌نمایان و البته به شوت وپرت‌ها بفرما می‌زند. مسئولین محترم سایت «پیک‌نت» که دمی از افشاگری غافل نمی‌شوند، اظهارات موسوی جلاد مبنی بر «وحدت کلمه» پیرامون «آراء مردم» را منتشر کرده‌اند! خلاصه قرار شده برای گربه‌رقصانی و به راه انداختن کاروان خردجال، فعلة فاشیسم بازهم به «آراء مردم» متوسل شوند که خوب «دهان‌پرکن» است و با استفاده از این ابزار به راحتی می‌توان همة مخالفان را همچون دوران امام روشن‌ضمیر با چوب و چماق و چاقو به سکوت کشاند. به همین دلیل است که سازمان سیا می‌کوشد دو شاخة محفل کودتا را در داخل و خارج ایران به یکدیگر بچسباند و این است دلیل ظهور ناگهانی آقای هدایت‌الله متین دفتری در سایت رادیوفردا و دفاع ایشان از آیت‌الله طالقانی به عنوان آخوند «خوب!»

در تاریخ اول شهریورماه در سایت رادیوفردا «یادداشتی از نوة‌ دکتر مصدق» انتشار یافت و ما متوجه شدیم که جناب متین دفتری هم گوشه چشمی به آخوند دارند! بله، از آنجا که هوا بس ناجوانمردانه پس است، باز هم «علی» موند و حوض لجن گرفته‌اش، یعنی همان محفل سبز میرحسین. چه می‌توان کرد؟ طی بیش از یک سده، با توسل به فتوی امثال میرزای شیرازی و مردم‌فروشی امثال مصدق ده‌ها کودتای آشکار و نهان بر ملت ایران تحمیل کردید، امروز دیگر تداوم چنین شیوه‌ای امکانپذیر نیست. پیش از دوران نکبت‌بار صفویه، حافظ گفته بود که «به زور و زر میسر نیست اینکار!» امروز هم ما می‌گوئیم، تکرار توطئة‌ آخوندسالاری در ایران دیگر ممکن نیست، حتی اگر یادداشت امثال متین دفتری بر دروغ‌پردازی‌ها مهر تأئید بگذارد!

آقای متین دفتری در یادداشت‌شان می‌فرمایند، «مصدق خیلی خوب بود، طالقانی هم مصدقی بود و به همین دلیل مورد آزار قرار گرفت[...] حکومت پهلوی با فدائیان اسلام میانة چندان بدی نداشت و دست فدائیان اسلام را باز گذارده بود و...» این مطالب در سایت رادیوفردا، مورخ اول شهریورماه منتشر شد و همچنانکه پیشتر هم گفتیم، انتشار چنین داستان‌هائی در واقع پروپاگاند سازمان سیاست. البته پروپاگاند مصدق‌پرستی و مصدق‌ستیزی و کوفتن بر طبل «مردم» و سر دادن شعار پوچ منافع ملی به هیچ عنوان جدید نیست. سال گذشته نیز همین برنامة مهوع پس از برگزاری مسابقات مارگیری با هدف «رهبرسازی» و دوقطبی کردن کاذب فضای جامعه توسط ساواک منفور جمکران «بازتولید» شد. اما به دلیل پایان یافتن «جنگ سرد»، و سقوط استالینیست‌ها، کرملین نتوانست از کودتای هیزاکسلسنی پشتیبانی کند. اینگونه بود که حکومت اسلامی و دو جناح کاذب‌اش همزمان بر روی دست حامیان کودتای 22 بهمن 1357 باد کردند! و خلاصه هر چه حضرت پاپ و نوآم چامسکی و هیلاری کلینتن «سبز» شدند و با جیره‌خواران حکومت در فرنگ کاروان خردجال به راه انداختند سودی نبردند. اینجا بود که عده‌ای کرکس برای تغذیه از جسد ندا گرد آمدند و از قضای روزگار عیال سیامک پورزند نیز در جمع‌شان حضور دارد. کوتاه سخن، برنامة روضه و زوزه و مرده‌پرستی و لجن‌پراکنی با توسل به ندا در دستورکار آستان مقدس سیا قرار گرفته.

تا اینجا یک مصدق داریم، یک طالقانی و یک ندا، که هیچکدام هم در قید حیات نیستند، و هر کس هر چه بخواهد می‌تواند از زبان‌شان نقل کند. این است فایدة مرده‌پرستی! مرده، جان می‌دهد برای تحریف تاریخ و تولید بی‌بی‌گوزک‌! از مطلب دور نشویم! پروپاگاند مهوع مصدق‌پرستی اخیراً به مرحلة‌ خطرناکی پای گذارده که البته در «رادیوفردا» اثری از آن به چشم نمی‌خورد. ولی فراموش نکنیم که آستان مقدس باورپروری، پروپاگاند خود را به صورت پراکنده به مخاطب حقنه می‌کند. به عنوان نمونه، بخشی از بوق‌های سازمان سیا همچون رادیوفردا از زبان «آقایان» بر مصدق، کاشانی و شاه و سپهبد زاهدی و شعبان جعفری و... متمرکز می‌شود، و خلاصه مجلس مردانه است! اما بهوش باشیم که ماچه‌شیوخ آخوندپرست هم ساکت نمی‌مانند! چرا که طبق «اجتهاد پویا»، اینان حقوق‌شان هم با مردان برابر شده. خلاصة کلام، شیرین نشاط و پارسی‌پور و عیال علمداری و ... و دیگر متخصصین امور صیغه و تقیه و نفت و مصدق و سینما و گسترش ابتذال و فروش حماقت و روسری و تعددزوجات نیز می‌باید دست به کار شده، یک آش خوب برای شوت‌وپرت‌ها بپزند و از خواسته‌های «ناگفتة» مصدق‌السلطنه دفاع جانانه به عمل آورند.

می‌دانیم که چنین کار بزرگی آسان نیست! هر کسی نمی‌تواند بگوید «مصدق طرفدار فدرالیسم بود، اما نمی‌گفت»! چنین مزخرفاتی را فقط می‌توان از زبان ماچه گورکن‌های تجزیه‌طلب نظیر عیال حاج کاظم‌ علمداری شنید که از کنیزان مطیع بارگاه عموسام به شمار می‌روند، و خلاصه «اهل تمکین‌اند.» و اما از آنجا که بر اساس آیة‌ شریفة قرآن، «زنان کشتزار مردان به شمار می‌روند»، و در صورت عدم تمکین، خداوند کتک را از حقوق مسلم‌شان تعیین فرموده و از همه مهم‌تر از «حق قضاوت» نیز محروم‌اند، بهتر است اظهارات خواهران را نشنیده بگیریم. اگر خداوند اینان را تحت قیمومت مرد قرار داده، پس ما هم برویم به سراغ صاحب‌اختیارشان! بله، بهتر است بپردازیم به یادداشت آقای متین دفتری در سایت رادیوفردا، مورخ اول شهریورماه سالجاری. از نظر ما تا آنهنگام که این مطلب عجیب از سوی ایشان تکذیب نشود، آنچه در «رادیوفردا» انعکاس یافته به قلم هدایت‌الله متین دفتری نگاشته شده.

گویا جناب متین دفتری فراموش کرده‌اند که مصدق را در واقع با کودتا به صدارت رساندند تا ایشان با ملی کردن نفت پای کنسرسیوم را به ایران باز کنند و خود تبدیل شوند به «قهرمان ملی!» بله معاون وزیر امورخارجة ایالات متحد، جرج مک‌گی، مجلس شانزدهم را محض گل روی دکتر محمد مصدق ساخت و پرداخت تا ایشان بتوانند با ایجاد جنجال و هیاهو در داخل کشور، یکجانبه‌‌گرائی و قانون‌شکنی‌ در سطح بین‌المللی را پوشش دهند و تاراج ثروت‌های ملی را «حفظ منافع ملی» بنامند. دقیقاً همانطور که خمینی دجال جنگ خانمانسوز را «نعمت الهی» می‌شمرد و همانطور که دیگر رجاله‌های حکومت اسلامی تحمیل تحریم‌های اقتصادی بر ملت ایران را عامل پیشرفت و ترقی در همة زمینه‌ها می‌خوانند. اتفاقاً لات‌بازی میرحسین موسوی هم برای بازتولید خیانت مصدق به راه افتاد. اینبار حضرات قصد داشتند از آیات عظام برای تجهیز کشور به سلاح اتمی «فتوی» بگیرند. نامة ابلهانة آخوند کدیور به آخوند منتظری را که فراموش نکرده‌ایم! پس بگذریم و بازگردیم به خوش‌رقصی مصدق برای آمریکا.

پیشتر در وبلاگ «رقص نفت» گفتیم، و باز هم می‌گوئیم، مصدق و همپالکی‌های‌اش، جبهة خلق‌الساعة به اصطلاح ملی را در تاریخ اول آبانماه 1328 تشکیل دادند. و کمتر از دو هفته پس از تشکیل جبهة مذکور، فدائیان اسلام ترور مخالفان استعمار را آغاز کردند. همزمان با ورود جرج مک‌گی، معاون وزارت امور خارجة ایالات متحد به ایران «هژیر»، نخست وزیر سابق و وزیر دربار توسط «حسین امامی» به قتل رسید و انتخابات مجلس شانزدهم مورد اعتراض قرار گرفته باطل اعلام شد! پس از تجديد انتخابات، هشت تن از نامزدان جبهة‌ ملی به مجلس شانزدهم راه يافتند، و محمد مصدق به عنوان نمايندة اول تهران پای به چنین مجلسی گذارد، آخوند کاشانی نیز قدم رنجه فرموده از تبعيد به تهران بازگشتند! تقارن این رخدادها مسلماً بی‌دلیل نیست. خلاصه بگوئیم، اتحاد فدائیان اسلام با جبهة‌ملی جهت ترور، ارعاب و ایجاد آشوب الزامی بود.

مجلس کذا پس از بازگشت شاه از آمریکا افتتاح شد، دولت ساعد استعفا ‌کرد تا «علی منصور» بتواند پس از استعفا از کمیسیون نفت کابینه تشکیل دهد. حدود 11 ماه پس از این فعل و انفعالات، در تاریخ 5 تیرماه 1329، سپهبد رزم آرا، رئیس ستاد ارتش مأمور تشکیل کابینه می‌شود. رزم آرا از همان آغاز با مخالفت مصدق در مجلس مواجه شد. محمد مصدق، به پیروی از سنت مقدس طویلة مک‌کارتی یک برچسب خيانت و فساد بر پیشانی رزم‌آرا الصاق کرد تا قتل او را در افکار عمومی توجیه کند. مصدق ادعا کرد، مأموریت رزم‌آرا تجزية‌ ايران است! جناب دکتر مصدق مخالفان ملی کردن نفت را طرفداران شوروی معرفی می‌فرمودند تا بتوانند نقشة اربابان‌شان را عملی کنند. در تاریخ 12 اسفندماه، ‌ رزم آرا در کميسيون نفت حضور یافت و با استناد به نظر مشاوران فنی خود و تأکيد بر مشکلات اداری و پيچيدگی‌های صنعت نفت تلاش کرد هیجان هواداران ملی کردن نفت را کاهش دهد. چهار روز بعد،‌ یعنی در تاریخ 16 اسفندماه 1329،‌ رزم‌‌آرا توسط خليل طهماسبی،‌ یکی دیگر از وابستگان به محفل فدائيان اسلام ترور می‌شود! پیشتر گفتیم که شخص اسدالله علم در این توطئه دست داشت. به عبارت دیگر، از همان دوره جماعت فدائیان اسلام بخشی از حاکمیت ایران بودند. خلاصه در فردای قتل رزم آرا، محمد مصدق پيشنهاد ملی شدن صنعت نفت را که تا آن روز تصويب نشده بود، يک‌بار ديگر به رأی می‌گذارد و اعضای کميسيون که از قتل رزم‌آرا به اندازة کافی «عبرت» گرفته بودند، به اتفاق آرا این طرح خائنانه را تصويب می‌کنند. در تاریخ 24 اسفندماه نیز تمامی نمایندگان حاضر در جلسه به پیشنهاد کميسيون نفت رأی مثبت می‌دهند و در آخرين روز سال، يعنی 29 اسفند 1329 اين طرح به تأئید مجلس سنا می‌رسد و هر سال هم برای این خیانت بزرگ جشن می‌گیرند. این است واقعیت مصدق و حکومت «مردمی» او که ظاهراً از چشمان تیزبین جناب متین دفتری پنهان مانده!

مصدقی که ایشان معرفی می‌کنند پیش از نخست‌وزیری اصولاً وجود خارجی ندارد! سابقة این مصدق به سال 1330 بازمی‌گردد، و دوران پرافتخار صدارت‌‌اش در 28 مردادماه 1332 پایان می‌گیرد آنهم با کودتای ناجوانمردانه بر ضد شخص ایشان و دولت بسیار مردمی‌شان! این دورة درخشان توسط جناب متین دفتری به دو بخش تقسیم شده: دوران ملی کردن نفت و درگیری با دولت بریتانیا در پی اجرای طرح کذا. به عبارت دیگر این همان خیانتی است که بعدها با اشغال سفارت آمریکا و نبرد فرضی خمینی دجال با‌ آمریکا «بازتولید» شد. با این تفاوت که مصدق ارواح شکمش در برابر امپراطوری بریتانیا «ایستاده» بود، حال آنکه خمینی با «امپریاس» می‌جنگید. باری ما در دورة مصدق حضور نداشتیم ولی افراد خانواده‌مان حاضر و ناظر بودند! در نتیجه، آقای متین دفتری نمی‌توانند هر آنچه خوششان می‌آید به عنوان تاریخ به ما ملت تحویل دهند! به عنوان نمونه ایشان نمی‌توانند ارتباط حزب توده را با لندن در پرانتز بگذارند، و این حزب عوامگرا، فریبکار، آخوندپرست و برانداز را «مارکسیست ـ لنینیست» معرفی کنند! متأسفانه مواضع عملی حزب توده طی 80 سال گذشته خلاف این امر را ثابت می‌کند. اگر نیم نگاهی به سرمقالة راه توده بیاندازیم خواهیم دید که این حزب، حکومت «خردرچمن» جمکران را «جمهور» می‌نامد و هراس دارد که علی خامنه‌ای مفلوک این جمهور «نیست‌درجهان» را به سلطنت تبدیل کند!

حزب توده برخلاف تبلیغات استعماری محصول توافق شوروی با لندن است. به همین دلیل بود که رادیو مسکو، در اوج آشوب‌های براندازانة سال 1357 در قبال تحولاتی که در مرزهای جنوبی‌اش در جریان بود و بسیار وخیم می‌نمود، سکوت کامل اختیار کرد و برنامه‌های‌اش بر پیشرفت‌های شوروی در زمینة علوم فضائی متمرکز شده بود! بله،‌ ارتش ناتو در مرز اتحاد شوروی دست‌اندرکار کودتا بود، «تاواریش‌ها» هم به صورت مصلحتی کور و کر و لال شده بودند، بگذریم. آقای متین دفتری می‌گویند، از آنجا که حزب توده از منافع شوروی در ایران حمایت می‌کرد، مصدق را عامل امپریالیسم آمریکا می‌دانست و با ملی شدن نفت در سراسر ایران مخالفت می‌کرد. حال آنکه حزب توده برای پنهان داشتن وابستگی‌های خود به لندن اینچنین ضدامپریالیست شده بود! و دیدیم که در سال 1357، همین حزب چگونه طرفدار آخوند جیره‌خوار انگلستان از آب درآمد و 31 سال است که همچنان بر این موضع مترقی پای می‌فشارد! باری، «مسیو» متین دفتری در ادامة سخنان خود بدون کوچکترین اشاره به یکجانبه‌گرائی مصدق در زمینة ملی کردن نفت، که به پرداخت خسارت و تحمیل تحریم اقتصادی بر ملت ایران انجامید، دم از اصلاحات مصدق می‌زنند و می‌فرمایند مصدق چنین کرد، چنان کرد و در تمام زمينه‌هاى اقتصادى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى دست به اصلاحات زد:

«استيفاى حقوق دهقانان و ايجاد حدّاقل روابط دموكراتيك در دهات [...]حق رأى براى شركت زنان [...] بيمه‌هاى اجتماعى كارگران [...]»


و ما هم حضور جناب متین دفتری عرض می‌کنیم که ممنوعیت مدارس مختلط توسط وزیر فرهنگ دولت محمد مصدق راه را برای آخوندبازی هر چه بیشتر هموار نمود. اما جالب‌تر از اظهارات جناب متین دفتری، بی‌بی‌گوزک‌هائی است که بر اساس مهملات گاوچران‌ها ساخته و پرداخته می‌شود. از آن‌جمله است سخنان ویلیام داگلاس، قاضی دیوان‌عالی ایالات متحد که در «کارنامة مصدق» نقل شده! جناب قاضی می‌فرمایند:

«اصلاحات اساسى مصدق، اين مرد دموكرات كه به دوستى و آشنايى‌اش افتخار مى‌كنم، ما را به هراس انداخت و به منظور سرنگونى‌اش با بريتانيا متحد كرد. در اين كار موفق گشتيم. از آن پس ديگر از نام ما در خاورميانه با احترام ياد نشد.»


این «قاضی» داگلاس چقدر دوست‌داشتنی هستند! گویا ایشان با تاریخ کشور خود نیز بیگانه‌اند و فراموش کرده‌اند که اتحاد آمریکا و انگلستان ریشه در جنگ‌های جهانی اول و دوم دارد، نه در شارلاتانیسم مصدق! نکند ایشان هم نوة مصدق بوده‌اند و به ما نمی‌گفتند! به قول «حاج‌آقا» این قماش «انسان محل نسیانه!» البته بنا بر مصلحت وقت و جهت خوردن نان به نرخ روز، یعنی فریبکاری و پدرسوختگی. در اوج چنین پدرسوختگی‌هائی است که تل موهوم «مردم» کارساز استعمار می‌شود. طبق یادداشت کذا، دکتر مصدق در تاریخ پنجم مردادماه 1332 می‌فرمایند که اگر بین مجلس و «افکار عمومی» اختلاف پیش‌ آید و مجلس به ابزار کارشکنی بر علیه دولت تبدیل شود، انحلال مجلس الزامی است و «مردم» بجای مجلس قضاوت می‌کنند! نام این محشر خر را هم «دمکراسی مستقیم» گذاشته‌اند:‌

«در مواردى كه بين مجلس و افكار عمومى ملّت اختلاف حاصل شود و مجلس به صورت يك دستگاه كارشكنى بر عليه دولت درآيد، مجلس منحل مى‌شود و قضاوت امر را به عهدۀ مردم محوّل مى‌نمايند.»

بله این «افکارعمومی» خیلی ابزار خوبی است، چرا که تجربه نشان داده، مطالبات استعمار را با تحریک افکار عمومی می‌توان بخوبی تأمین کرد. طی 37 روز نخست‌وزیری بختیار شاهد بودیم که علاوه بر شایعات ساواک در بازار، افکار عمومی در ایران توسط «بی‌بی‌سی» و دیگر بوق‌های استعمار به مسیر مطلوب اجماع پیرامون رهبری خمینی هدایت می‌شد، البته در خیابان! عربده‌جوئی اوباش را در خیابان‌های تهران «افکار عمومی» خوانند. وقتی هیزاکسلنسی به قانون‌شکنی و یکجانبه گرائی نیاز دارند، عربده‌جوئی اوباش در خیابان و به راه انداختن کاروان خردجال الزامی می‌شود. این مجموعة مقدس در ایران «افکارعمومی» نام گرفته!

حضور نوة مصدق جسارتاً بگوئیم، اگر مصدق «دمکرات» می‌بود، هرگز خود را با لات‌بازی و آشوب در سطح خیابان هماهنگ نمی‌کرد! از سرکوب رسانه‌ها توسط ایشان سخنی به میان نمی‌آوریم! اما وظیفة مجلس قانون‌گذاری است نه هماهنگی با احساسات و هیجانات عوام‌الناس و «افکارعمومی»! افکار کذا از دو ویژگی اساسی برخوردار است، «خیابانی» است و «منطق‌ستیز»! در نتیجه همواره قانون‌شکن و انسان‌ستیز باقی خواهد ماند. درست مانند یادداشت نوة مصدق. جناب متین دفتری بدون اشاره به ارتباط فدائیان اسلام با اسدالله علم و پافشاری وی برای حضور رزم‌آرا در مراسم روضه و زوزه و مرده‌خوری، می‌گویند، خلیل طهماسبی او را در مسجد شاه ترور کرد!

جناب متین دفتری! روزها پیش از برگزاری شبه رفراندوم کذا، کریم سنجابی پای منبر شیخ مهدی بازرگان سینه می‌زد، اما تا آنجا که نویسندة این وبلاگ شاهد و ناظر بوده، شما از شیخ محمود طالقانی طرفداری نمی‌کردید! زمانیکه تظاهرات طرفداران «جبهة دمکراتیک» در تهران از سوی ساواک به اصطلاح «منحله» آنچنان وحشیانه سرکوب شد که حکومت مفتضح اسلامی از انتشار تصاویر آن در روزی‌نامه‌های «آزاد» آنروز نیز ممانعت به عمل آورد، شیخ محمود طالقانی کجا تشریف داشتند؟ مگر آنزمان ایشان امام جمعة تهران نبودند، چرا در برابر این تهاجم وحشیانه، سرکوب و تیرباران خیابانی اعضای «جبهة دمکراتیک ملی» خفقان اختیار کردند؟ حال باید ببینیم چه پیش آمده که حضرتعالی در برابر خمینی و فدائیان اسلام و دیگر اوباش از طالقانی حمایت به عمل می‌آورید؟ مگر شما از جمله بنیان‌گذاران «جبهة دمکراتیک ملی» نیستید؟ بین «دمکراتیک» با قانون‌شکنی و یکجانبه‌گرائی مصدق و فدائیان اسلام پیوندی وجود دارد که به بهانة دفاع از مصدق، حساب طالقانی را از محفل کودتای 22 بهمن 1357 جدا می‌کنید؟

بله «حاجی‌آقا» درست می‌گوید؛ باید همیشه این ملت را به قهقرا بازگردانید، و شما در این مسیر مقدس تنها نیستید، دستگاه بزرگی از شما حمایت می‌کند. تاکنون چنین بوده، اما به سرکار اطمینان می‌دهیم که دیگر چنین نخواهد بود! این «دستگاه بزرگ» دیگر نمی‌تواند ملت ایران را به گذشته بازگرداند.