شنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۸



کور و زیردریائی!

...
در دمکراسی‌های غرب پیرامون منافع استعماری همواره «اجماع» وجود دارد. همچنانکه پیرامون کودتای 22 بهمن 1357، شاهد «اجماع جهانی» هستیم و همة قلم به مزدهای ناتو و متفکران «پرآوازه» در غرب، این کودتای ننگین را «انقلاب» می‌نامند. چرا که منافع استعمار غرب در ایران با «فاشیسم» پیوندی ناگسستنی دارد. و این فاشیسم را در هر قالب تقدس‌پذیر «دینی» و «بومی» می‌توان بر ملت ایران تحمیل کرد.

پادوهای بارگاه ناتو در غرب می‌پندارند ما ایرانیان، برای قضاوت در مورد آنچه سه دهة پیش در کشورمان رخ داد نیازمند مطالعة «بررسی»، «تفسیر» و «تحلیل‌های» کشکی آنان و خاطرات صدمن‌یک‌قاز دیپلمات‌ها و سیاستمداران‌شان هستیم! بله، اشکال کار خادمان عموسام این است که همه را به کیش خود می‌پندارند! کارفرمایان زمان استخدام به اینان می‌گویند، آنگونه که ما می‌خواهیم «فکر» کنید. در نتیجه قلم‌زن‌های عموسام همه یکسان «فکر» می‌کنند، هر چند هر یک «فکر» کذا را در رنگ و لعاب مختلف به مخاطب ارائه می‌دهد تا هدف واقعی سازمان ناتو یعنی بحران آفرینی و گسترش جنگ در پس رنگ و لعاب‌ها پنهان بماند. یکی از میرزا بنویس‌های سازمان کذا، همین حضرت «فرد هالیدی» است که در وبلاگ «چپ‌الله» به وجود ذیجودشان اشاره کرده بودیم.

ایشان جدیداً در مطلبی تحت عنوان «جایگاه انقلاب ایران در تاریخ بین‌المللی»، کودتای 22 بهمن را یک «الگوی» موفق انقلاب دانسته می‌گویند، اروپائی‌ها آرزو داشتند چنین انقلابی را سازمان دهند که چریکی نباشد، فقط سیاسی باشد، ولی نتوانستند! فرد هالیدی سپس به تکرار ترهات روضه‌خوان‌های جمکران پرداخته ادعا می‌کند، هیچ نیروی خارجی حامی «انقلابیون» نبود! آمریکا تا آخرین لحظه از شاه پشتیبانی کرد، چین هم مدافع شاه بود، اتحاد جماهیر شوروی هم قادر به اندیشیدن نبود و خلاصه «رهبرکبیر انقلاب» به همراه «انقلابیون» جهان را شکست دادند، و ... و می‌دانیم که چنین معجزاتی فقط به خواست قادر متعال و در عالم «بی‌بی‌گوزک‌ها» عملی خواهد شد، ‌ نه در عالم واقعیت!

در عرصة واقعیت همانطورکه شاهدیم ‌ایالات متحد و شرکاء برای استقرار حکومت‌های اسلامی در عراق و افغانستان و تداوم حکومت طالبان حتی به منطقه لشکرکشی هم کرده‌اند. باید بپرسیم اگر آمریکا مخالف حکومت اسلامی بود، چرا پس از تهاجم نظامی به افغانستان و عراق با تحمیل «قانون اساسی در چارچوب قرآن» از استقرار حکومت دمکراتیک ممانعت می‌کند؟

مسلماً فرد هالیدی یک پاسخ مستدل و منطقی بر پایة «فلسفة‌ کشک» به ما ارائه خواهد داد. به عنوان نمونه می‌تواند بگوید، آمریکا از ترس روضه‌خوان‌های جمکران به منطقه لشکرکشی کرد تا در برابر «نفوذ روزافزون انقلاب اسلامی» مقاومت کند. چرا که مهمل‌بافی با توسل به اصل جادوئی «ترادف کلی»، یکی از تخصص‌های میرزا بنویس‌های پنتاگون است.

بله بعضی‌ها حاضر نیستند منطقه از چنگ نعلین و دستار رها شود و تلاش دارند از طریق پیوند «لات‌الله» به «داس‌الله» حکومت طالبان را در ایران تداوم بخشند، و حضرت فرد هالیدی در راستای تحقق همین «هدف مقدس» قلم‌فرسائی می‌فرمایند. ترجمة مقالة ایشان هم در سایت «اخبار روز»، ‌مورخ 17 مارس 2009 منتشر شده. با مواضع «مترقی» و نعلین پرستانة این سایت آشنائیم و جای تعجب نیست که هذیانات فرد هالیدی در ستایش از «انقلاب» و فواید جنگ، «نعمت‌الهی»، و ... و مقایسة کودتای سازمان سیا با انقلاب فرانسه و ستایش از «قوانین مترقی» حکومت جمکران و «دولت سکولار» در سایت کذا منتشر شود:

«راهکارهائی‌که آیت‌الله خمینی و بسیاری از روحانیون دستیار ایشان [...] بکار گرفته‌اند وجوه مشترک زیادی با قوانین مدرن اجتماعی دارد: دادخواهی مردم فقیر بر علیه[...] وابستگی سیاستمداران به قدرت‌های خارجی، موقعیت رسمی آیت‌الله خمینی در یک دولت سکولار[...] تحریک و ارتقاء احساسات ملی [...] بهره گیری از ثروت نفت [...] تحلیلی از اوضاع بین‌المللی [...] به کار بردن عبارت استکبار جهانی مترادف با امپریالیسم [...]»

می‌بینیم که استخراج مفاهیم مدرن همچون «امپریالیسم» از بطن قرآن در واقع شیوة قلم به مزدهای غربی سازمان ناتو بوده، ‌ و فعلة فاشیسم در جمکران در عمل ریزه‌خواران سفرة «نظریه‌پردازی‌های» امثال فردهالیدی به شمار می‌روند. نهایت امر فرد هالیدی به این نتیجه می‌رسد که الگوی حکومت جمکران، در واقع پاریس 1790 و مسکو و سنت پطرزبورگ 1920 بوده، ‌ نه صدراسلام!

در ادامة این چرندیات که می‌باید آنرا منحصربه‌فرد دانست، مستر هالیدی یادی از روزهای خوب «تظاهرات مردمی» هم کرده‌اند، تظاهراتی‌ که با تحریک توده‌ها صورت می‌گرفت، تا در پس جنجال آن کودتای سازمان ناتو تحقق یابد. فرد هالیدی می‌گوید، این انقلاب از سازمان‌دهی قدرتمندی برخوردار بود و از طریق مساجد و کمیته‌ها رهبری می‌شد. البته ایشان به دلیل کوری حرفه‌ای حضور گستردة مأموران شهربانی و ساواک را در مساجد نادیده گرفته‌اند. در هر حال ترهات فوق ضمن تأکید بر اهمیت «انتخابات» جمکران، به هدف اصلی اربابان این حکومت اشاره دارد: تجهیز روضه‌خو‌ان‌ها به سلاح اتمی:

«ایران نیز همانند سایر امپراطوری‌های همجنس خود، فرانسه، روسیه و چین، سیاست خارجی دوگانه‌ای را دنبال می‌کند[...] تبدیل شدن به یک قدرت برتر نظامی و [...] منبع الهام‌بخشی برای ترویج رادیکالیسم در کشورهای همسایه.»


به عبارت دیگر اربابان مستر هالیدی می‌خواهند ابر قدرت «پاک‌ستان» را در سواحل دریای خزر ایجاد کنند. فکر نکنید فرد هالیدی دیوانه شده! ایشان اگر حکومت جمکران را با قدرت‌های جهانی از قبیل فرانسه، چین و روسیه در ترادف قرار می‌دهد اهدافی دارد! فرد هالیدی در واقع، خواهان بازگشت به سی‌سال پیش، یعنی نقطة اتحاد «چپ‌نمایان» و راستگرایان اسلامی است. اتحادی که در آن مریم بهروزی‌ها در کنار ملیحه محمدی و مریم سطوت‌ها «مبارزات» می‌کردند! مقالة فرد هالیدی در واقع خط سیاسی آمریکا را گام به گام دنبال می‌کند.

امروز در پاسخ به پیام اوباما، علی‌خامنه‌ای در مشهد اظهار داشت، اگر آمریکا همان سیاست ایران‌ستیز سی‌سال اخیر را دنبال کند، ملت ما هم همان ملت ضدآمریکائی خواهد بود! البته ملت ایران نمی‌تواند ملت سی سال پیش باشد، ولی روضه‌خو‌ان‌ها همان نوکران وفادار گذشته‌اند. متن سخنان خامنه‌ای که در فارس‌نیوز، مورخ اول فروردین 1388 منتشر شده،‌ نشان می‌دهد که سازمان سیا و نوکرا‌ن‌اش در جمکران مانند همة فاشیست‌های متعهد و مکتبی،‌ آینده را در گذشته‌ها جستجو می‌کنند.

به یاد داشته باشیم که رؤیای جنگ‌پرستان غرب ایجاد یک اتحاد جماهیر اسلامی بود، رویائی که هنوز هم به قوت خود باقی است. فواید چنین اتحاد جماهیری این است که کاملاً سرسپردة غرب باقی می‌ماند، و در تقابل با روسیه و هند قرار خواهد گرفت. در اینصورت دیگر نیازی به دخالت مستقیم نظامی غرب در منطقه جهت حفظ منافع استراتژیک وجود نخواهد داشت. ملت‌ها از جان و مال‌شان مایه می‌گذارند تا غرب آقائی کند!‌ اتحاد جماهیر اسلامی منابع انرژی را در اختیار غرب قرار می‌دهد، در عوض سلاح و تجهیزات دریافت می‌کند، تا منطقه را به تشنج بکشاند.

این اتحاد مقدس در داخل مرزها نیز، تحت عنوان گسترش عدالت اسلامی به سرکوب شدید مردم خواهد پرداخت؛ با این «راهکار» دموکراسی‌های جنگ‌پرور غرب می‌توانند از نفت و گاز روسیه بی‌نیاز باشند! البته اینهمه توهمات فرد هالیدی و اربابان اوست. چرا که اگر شبه‌حکومت جمکران و شبه‌اوپوزیسیون آن جیره‌خوار ایالات متحداند، ملت ایران جیره‌خوار استعمار نیست.

به راستی اگر «فرد هالیدی» را نداشتیم چه می‌کردیم؟ چه خوب شد فرد هالیدی به ما گفت که سال 1357 در ایران «انقلاب» شده، آنهم انقلابی مانند انقلاب فرانسه، روسیه، چین، کوبا و ... و انصافاً اگر دلقک‌های دربار عموسام نبودند، اولین روز «نوروز» از قهقهه محروم می‌شدیم و می‌پنداشتیم سازمان سیا در ایران کودتا کرده و بازهم پریشان‌خاطر و آزرده می‌شدیم. خوشبختانه با مطالعة ‌مقالة وزین فردهالیدی در سایت «اخبار روز» آسوده خاطر شدیم!

پس از اینکه دو زیردریائی اتمی متعلق به کشورهای فرانسه و انگلستان به هم برخورد کردند، مطلبی که در وبلاگ «پاسدار و پارازیت» مورخ 18 فوریه 2009 مورد بررسی قرار دادیم، روزنامة لوموند یک «بی‌بی‌گوزک» مفصل و بسیار منطقی منتشر کرد و نوشت این زیردریائی‌ها هیچ علامتی از خود ارسال نمی‌کنند تا دشمن به وجودشان پی نبرد! روزی‌نامة کذا اضافه کرده، از آنجا که این زیردریائی‌ها دو فرماندهی مختلف داشتند، و هیچ علامتی هم از خود مخابره نمی‌کردند به همین دلیل به یکدیگر برخورد کردند!

البته ما هم این استدلال مضحک را فراموش کردیم. اگر زیردریائی علامتی از خود نمی‌فرستد و باید دلال باشد، دلیلی ندارد کور هم باشد، بنابراین قادر خواهد بود روی اکران موانع موجود را مشاهده کند. از این گذشته نیروهای دریائی انگلستان و فرانسه تحت فرماندهی مشترک ناتو قرار دارند و ... خلاصه لوموند پریشان‌نویسی کرده بود. و اما نمی‌دانیم در مورد برخورد یک کشتی جنگی آمریکائی با یک زیردریائی اتمی متعلق به همین کشور نویسندگان زبردستی چون فردهالیدی چه خواهند نوشت؟ این دو «شناور» که در تنگة هرمز به یکدیگر برخورد کردند، برخوردشان «آرام» هم نبود، مخزن سوخت کشتی جنگی در اثر این برخورد سوراخ شد و 15 ملوان آن نیز مصدوم شده‌اند. بین این «برخورد» و «تداوم رادیکالیسم» در منطقه وجه مشترکی وجود دارد که کورهای حرفه‌ای همچون فرد هالیدی آنرا نخواهند دید. خلاصه بگوئیم، گذشت آن‌ دوره که غرب می‌توانست با رقصاندن عروسک‌هایش سیرک رهبر‌سازی و انقلاب‌بازی برای ملت‌ها به راه اندازد.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

جمعه، اسفند ۳۰، ۱۳۸۷



اسکاتلند جمشیدی!

...
«در این ساعات، دوست داریم همه به عطر امام زمان معطر شویم[...] عیسی‌بن مریم از آسمان نازل شده و وارد کعبه می‌شود در حالیکه امام زمان ایستاده در داخل کعبه ایستاده است. امام عصر به او تعارف می‌کند که بیا جلو بایست تا به شما اقتداء کنیم، اما مسیح عرض می‌کند، این عظمت از آن امت اسلام است. شما امیرید. شما رئیس‌اید و ما باید به شما اقتداء کنیم. لذا حضرت عیسی به امام زمان خضوع می‌کند.»
منبع: فارس‌نیوز مورخ، 30 اسفندماه سال 1387.

بله این مهملات بخشی‌ است از وقوقیة این‌ هفته در دانشگاه سابق تهران. امام ‌زمان «ایستاده در داخل کعبه ایستاده است» که خبر می‌رسد، «یو. اس. اس. هارتفورد»، زیردریائی اتمی ایالات متحد با «یو. اس. اس. نیواورلئان»، از ناوگان پنجم اینکشور در تنگة هرمز واقع در خلیج همیشه فارس برخورد ‌کرده، و چند هزار لیتر نفت به آب‌های نیلگون خلیج همیشه فارس سرازیر فرموده. امام زمان همچنان «ایستاده در داخل کعبه ایستاده»، گروه سبزهای جمکران خفقان سبز گرفته‌اند و اوباما که همین چند روز پیش تحریم‌های اقتصادی بر علیه ملت ایران را تمدید کرد، تا رونق بازارسیاه تداوم یابد، برای نوکران خود در جمکران پیام نوروزی هم می‌فرستد که، دشمنی بس است! بیائید با هم دوست باشیم! بله شما در بازارسیاه از ما بنجل‌های ساخت چین بخرید،‌ ما هم ضمن تداوم تحریم‌های اقتصادی به سی سال جنگ ‌زرگری سیاسی پایان می‌دهیم چون این جنگ دیگر منافع آمریکا را تأمین نمی‌کند.

علیرغم فرمایشات رهبری در باب «نوآوری»، اربابان حکومت اسلامی الگوهای پوسیدة دوران جنگ سرد را رها نمی‌کنند. اینان همچنان می‌کوشند فضای سیاسی را با جنگ‌زرگری بین فاشیست‌های نعلین‌پوش و کلاهی اشغال کنند. پیش از خروج محمد خاتمی از مسابقات مارگیری، برنامه این بود که رضوی‌فقیه، چماقدار ارسالی از فرانسه،‌ با شعارهای چپ به گروه محمد خاتمی تهمت لیبرالیسم زده، «حضور مردم» را در برابر صندوق‌های مارگیری تضمین کند.

در پی تخته شدن دکان رضوی فقیه و سید شیاد اردکان، جهت دوقطبی کردن کاذب فضای سیاسی بین فاشیست‌های چپ‌نما و لیبرال‌های دروغین، اربابان گورکن‌ها فکر بکری به سرشان افتاده. اینان پنداشته‌اند که دوباره می‌توان تنور یخ‌زدة جنگ زرگری «مصدق بد است، کاشانی خوب است» را روشن کرده، فضای سیاسی را با جبهة منفور ملی و فدائیان اسلام به صورت کاذب دو قطبی کرد. روشن‌تر بگوئیم پوکویاما رؤیای تکرار ماجرای مضحک طرفداری نهضت‌ عاظادی از مصدق و مخالفت خمینی با رهبر کودتاچی جبهة «ملی» را در سر می‌پروراند. به همین دلیل انتشار سخنان ابلهانة خمینی در مورد مصدق دوباره فراگیر شده. وقوقیة 30 اسفند نیز در همین راستا تنظیم شده است. قرار است این اختلاف دروغین بین آخوند کاشانی و محمد مصدق که از قاتل رزم‌آراء تجلیل به عمل آوردند، برای هزارمین بار به خورد شوت و پرت‌های ایران زمین داده شود. تا کسی نداند که محمد مصدق، فدائیان اسلام و «مردم» کذا سر در آخور کارخانة‌ رجاله‌پروری داشتند. خوشبختانه عکس‌های آخوند کاشانی در کنار کودتاچیان و شعبان جعفری هنوز در سایت حزب توده موجود است. ظاهراً سیدمهدی‌ خاموشی علاوه بر بلاهت به مرض کری و کوری نیز مبتلاست.

آخوند سیدمهدی خاموشی که در رأس «ساتاس» نشسته، امروز در راه نوکری برای ناخدا کلمب سنگ تمام گذاشت. سازمان استحماری تبلیغات اسلامی که هر جمعه مطالبات آنگلوساکسون‌ها را در قالب خطبه‌های نماز جمعه در بوق و کرنا می‌گذارد، امروز از زبان آخوند کاشانی ادعا کرد که مصدق نفت را از انگلیس‌ها گرفت و به آمریکائی‌ها داد! و خلاصه مصدق خیلی بد بود و کاشانی خیلی خوب. به ادعای «ساتاس»، آیت‌الله کاشانی، در مورد خطر کودتا به مصدق هشدار داده بودند، ‌ ولی مصدق به ایشان گفته بود به پشتیبانی «مردم» مستظهرم! و خلاصه کودتا شد، چون مصدق رهنمودهای داهیانة آخوند کاشانی را نپذیرفته بود! ولی پس از کودتا عکس همین کاشانی را در حالیکه نیشش تا بناگوش باز شده در جشن افسران کودتاچی در کنار «ژنرال» زاهدی مشاهده می‌کنیم!

بله از آنجا که در مرزپرگهر تاریخ نگاری‌ و بررسی علمی رخدادهای تاریخی را در واقع منافع غرب تعیین می‌کند، «بی‌بی‌گوزک» جای بررسی تاریخی نشسته، و کسی به این نکتة پیش‌پاافتاده اشاره نمی‌کند که ملی کردن نفت خیانت به منافع ملی ما بود، و اتفاقاً به همین دلیل «مردم» همیشه در صحنه همصدا با جبهةملی و فدائیان اسلام اینچنین برای ملی شدن نفت سینه چاک می‌دادند. یا به طور مثال هیچکس نمی‌گوید که پس از کودتا، کشور انگلستان با سهم 40 درصدی سهامدار عمدة‌ کنسرسیوم باقی مانده بود! و جناب دکتر محمد مصدق با همکاری فدائیان اسلام جنجال ملی کردن نفت را به راه انداختند،‌ تا ضمن پرداخت خسارت به انگلستان و تحمیل تحریم اقتصادی و کودتا به ملت ایران، آمریکا و شرکاء را وارد میدان چپاول نفت ایران کنند تا ناخداکلمب در برابر نفوذ سیاسی و نظامی شوروی سابق در ایران دست تنها نماند و ساواک هم به شهربانی کلنل آیرون ساید افزوده شود. همچنانکه با کودتای 22 بهمن، کمیته، ‌ سپاه، بسیج و انواع و اقسام تشکل‌های امنیتی و سرکوبگر «لباس‌شخصی» تحت نظارت شهربانی و ساواک، البته با صفت «الهی» به این تشکیلات سرکوبگر افزوده شده‌اند.

سایت مهرنیوز، مورخ 29 اسفندماه سالجاری،‌ به مناسبت ملی شدن نفت مطلبی منتشر کرده که در آن به رد تقاضای شوروی برای استخراج نفت شمال در سال 1944، ترور رزم آرا به دلیل مخالفت وی با ملی کردن نفت و کودتای 28 مرداد اشاره دارد، البته بدون اینکه بگوید پیامد ملی شدن نفت برای اقتصاد ایران چه بود، و به چه دلیل رزم آرا با طرح خائنانة فدائیان اسلام و مصدق مخالفت می‌کرد!

بله تا وقتی «امام زمان ایستاده در کعبه ایستاده باشد»، پژوهش‌های علمی هم تحت نظارت آقا امام‌زمان صورت می‌گیرد. و بر اساس همین پژوهش‌های «معنوی» است که آخوندکاشانی ادعا می‌کند، بزرگترین درس نوروز امید به آینده است! می‌دانیم که برای تأمین منافع آنگلوساکسون‌ها در کشورمان همه چیز باید در دریای معنویت به باد فنا سپرده شود، به ویژه «نوروز» که هیچ ارتباطی هم با دین و مذهب و اسطوره‌های مقدس ادیان ابراهیمی و غیرابراهیمی ندارد. در راستای همین سیاست نوروزستیزی، «حنازرچوبه»، مورخ 29 اسفندماه سالجاری، جشن نوروز را از اسطورة جمشید و فلات ایران، خاستگاه جغرافیائی‌اش جدا کرده به اسکاتلند می‌برد! البته این نقل و انتقالات تحت نظر پروفسور «آندرو نیومن»، از آمریکائی‌های شاغل در بلاد ناخدا کلمب صورت گرفته. ایشان به «حنازرچوبه» فرموده‌اند، اسکاتلندی‌ها آخرین شب سال میلادی را به عنوان شب سال نو جشن می‌گیرند و این جشن شباهت به نوروز دارد!

«نوروز با سال نوی اسکاتلندی به نام هوگمانی بسیار اشتراک دارد[...] هوگمانی [...] آخرین روز سال میلادی است که در اسکاتلند به عنوان شب عید و سال نو جشن گرفته می‌شود[...]»

منبع: حنا زرچوبه، مورخ 29 اسفندماه

بله ظاهراً در اسکاتلند هم یک «کینگ جمشید» داشته‌اند که آخرین شب سال میلادی فرایزدی یافته، و ... و از آنجا که پروژة جنگ ‌مذاهب سازمان ناتو با شکست روبرو شده، پروفسور نیومن بلافاصله متوجه «وجه اشتراک فرهنگ‌ها» شده، دیدگان مشتاق‌شان متوجه ایران می‌‌شود، چرا که خلیج فارس و دریای خزر برای «وجه اشتراک فرهنگی» اهمیت فراوان دارد. به همین دلیل مستر نیومن فرموده‌اند:

«نوروز فقط یک نمونه از اشتراک فرهنگی میان ایران و اسکاتلند است. ما می‌خواهیم در بخش‌های دیگر نیز اشتراکات فرهنگی خود را شناسائی و تقویت کنیم[...]»
کدخبر: 405076، همان منبع.

همین روزها لابلای ترجیع‌بند آواز حزین «توتال باز می‌گردد»، ‌ سرودة وزیر مفلوک نفت جمکران خواهیم شنید که اقوام اسکاتلندی در پی حملة تازیان از بندر آستارا به این سرزمین خوش آب‌وهوا مهاجرت کرده، در آنجا دین و زبان‌شان به ضرب شمشیر خاج‌پرست‌ها تغییر یافت و نوروزشان را به «هوگمانی» تبدیل‌کرد‌ه‌اند. و خلاصه امروز خواهان دریافت مجوز بازگشت به آستارا، سرزمین نیاکان خود شده‌اند، البته به همراه ناوگان آمریکا! بله تنها که نمی‌شود آمد آستارا! این مهاجران نازنازی نه زبان بلدند نه شهر را می‌شناسند، ممکن است در سواحل خزر گم و گور شوند! اخلاق اسلامی و عدالت علوی حکم می‌کند که اسکاتلندی‌ها با رزمناو آبراهام لینکلن به آستارا بازگردند و سیزده را در بندر انزلی به در کنند. تا ما هم باز گردیم به درس‌هائی از «تاریخ کشک»، ویراست آبدارخانة سازمان سیا، ترجمة «ساتاس» که توسط آخوند کاشانی در دانشگاه سابق تهران طوطی‌وار تکرار شده.

آخوند کاشانی در وقوقیة امروز، روایت جالبی از تاریخچة نفت ارائه می‌دهد! کاشانی می‌گوید در دورة‌ مظفرالدین شاه انحصار نفت را به انگلیس‌ها دادند. سپس رضاشاه گفت قرارداد 60 سالة نفت را قبول ندارد و آنرا پاره کرد. و انگلستان هم خوشحال و خندان قرارداد دیگری بست که صدساله بود و تا سال 1387 ادامه داشت! کاشانی پس از ایراد این سخنان ابلهانه، روایت ابلهانه‌تری از ملی شدن نفت ارائه می‌دهد. آورده‌اند که آخوند کاشانی، مصدق، مکی و بقائی تصویب کردند که نفت باید ملی شود. پس کاشانی عده‌ای را روانة شهرستان‌ها کرد تا فواید ملی شدن نفت را برای مردم توضیح دهند، و نفت ملی شد! بله به همین سادگی! کاشانی می‌افزاید، بعد بین مصدق و کاشانی اختلاف بروز کرد چون مصدق اختیارات زیادی می‌خواست و کاشانی به او گفت شما مجلس را کنار می‌زنید و در این گیرودار آمریکائی‌ها خانة کاشانی را پر از سنگ کردند، و کاشانی به مصدق نامه نوشت که این‌ها کودتا خواهند کرد، اختلاف صحیح نیست و... خلاصه کودتا شد:

«مردم و طلاب را برای ملی کردن نفت تشویق و تهییج کردند و [...] نفت ملی شد[...] مصدق اختیارات بسیاری می‌خواست ولی [...] کاشانی با آن مخالفت کرد [...] متعاقب این بحث‌ها یک مشت آمریکائی دور خانة [ایشان] جمع شده خانه[شان] را پر از سنگ کردند. [...] کاشانی نیز نامه‌ای به مصدق نوشت [...] پیرو این مباحث کودتا انجام شد و نفت را از گلوی انگلیس در آورده و به شکم آمریکا ریختند.»


بله این بود «قصة معنوی» ملی شدن نفت. می‌بینیم که در آن واقعیات مادی هیچ نقشی ندارد. خسارات اقتصادی ملی کردن نفت برای ایران، حضور انگلستان در کنسرسیوم به عنوان سهامدار عمده و بالاخره جنگ سرد از «بی‌بی‌گوزک» جمعه غایب است. و از آنجا که هیچ عامل منطقی در این روند تحولات تاریخی وجود ندارد، ناگهان اوضاع تغییر می‌کند و کشور ایران که نان و گوشت و بنزین را از غرب وارد می‌کند به پیشرفت‌های چشمگیری در عرصة علمی و فنی نائل می‌شود! ‌ چرا؟ به دلیل رهبری امت و بیداری ملت:

«[این دو عامل] موجب شد که کشورمان به چنین موقعیتی دست‌ یابد[...] در زمان مرحوم کاشانی این رهبری وجود نداشت[...] اما امام خمینی [...] ولایت فقیه را مطرح کرد و ملت و جوانان کشورمان را در بیداری خاصی قرار داد.»


بر اساس وقوقیة امروز، ملت‌هائی‌که تحت سلطة استعماری قرار می‌گیرند، ‌تقصیر خودشان است، چرا که دانشمندان هوشیار ندارند و خودشان هم بیدار نیستند! خلاصه اگر شش سال است که ارتش ناتو عراق را اشغال کرده، فقط به دلیل خواب‌آلودگی مردم عراق بوده، نه به دلیل توحش آنگلوساکسون‌ها.

شش سال پیش در چنین روزی آنگلوساکسون‌ها به بهانة واهی از زمین و هوا و دریا به کشور عراق حمله کردند، تا ضمن تجزیة این کشور، و نهایتاً تجزیة ایران کنترل بر مسیر عبور انرژی را در انحصار خود نگاه دارند. طالبان شیعی‌مسلک جمکران نیز در این جنایت فجیع در کنار مهاجمین قرار گرفتند. امروز که امکان جنگ و تداوم وحشیگری برای سازمان ناتو و نوکران‌اش در جمکران وجود ندارد، رئیس جمهور حزب دمکرات خواهان گفتگو با حکومتی شده که سی سال پیش سازمان سیا بر ملت ایران تحمیل کرده! از قضای روزگار اوباما در پیام خود به یک بیت دیگر از همان شعر سعدی که جیمی کارتر سی‌سال پیش در ایران قرقره فرمود متوسل شده. گویا این سخنرانی را همان کسی تدوین کرده که سال گذشته هفت سین بازاری کاخ سفید را چیده بود! شاید ضمن آب و جارو کردن کاخ سفید، چرکنویس سخنرانی کارتر در تهران هم به دستش‌افتاده باشد و کمی هم چاپلوسی بازاری‌جماعت را بر آن افزوده.

حسین اوباما از آسمان نازل شده و وارد کعبه می‌شود در حالی که امام زمان ایستاده در داخل کعبه نشسته است. امام به او تعارف می‌کند که بیا جلو بایست تا به شما اقتداء کنیم، «چنج وی نید»! اما اوباما عرض می‌کند، این عظمت از آن امت اسلام است. بنی آدم اعضای یک پیکراند،‌ که در آفرینش ز یک گوهراند. نوروزتان پیروز! عید شما مبارک! شما در کالیفرنیا خیلی «فرهنگ و تمدن» و پسرحاجی بودید به ما! شما امیرید. شما خلیج فارس و دریای خزر دارید. کاشانی خیلی خوب نفت ملی کرد، مصدق لیبرال بود. به گفتة رویتر و لوموند، شما میلیون‌ها پیرو دارید و ما باید به شما اقتداء کنیم. حاجی فیروزه سالی یه روزه! هزاران لیتر نفت در خلیج فارس سرازیر کردیم که به عطر امام زمان معطر شوید، «یس، وی کن»! لذا حضرت اوباما به ولی فقیه خضوع می‌کند. ‌


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

---

پنجشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۷



نوروز جمشیدی!

...
جمشید به ژرفنای دوزخ شد و برای زمینیان خرد ایزدی به ارمغان آورد، آنگاه «بزرگ‌آتش» به نگاه‌بانی از جهان نشست.

می خوردن و شاد بودن آئین من است
فارغ بدن از کفر و ز دین، دین من است

بر خلاف آنچه می‌گویند، مردم بنیانگذار نوروز‌اند، نه جمشید! نوروز، ‌ جشن اقوام ایرانی ‌است، یادوارة آنروز بی‌نشان و افسانه‌ای است که مردمان پادشاهی جمشید را جشن گرفتند. نوروز در تضاد کامل با مراسم دینی است؛ از آسمان به زمین نیامده و نهاد قدرت آن را بر مردم تحمیل نکرده. این «روزنو» ‌از پایة هرم اجتماعی به رأس تاخته. نوروز از بارگاه جمشید و به دستور شاه به میان مردم نیامد. نوروز، مراسم شادی مردمان است.

مائیم که اصل شادی و کان غم‌ایم
سرچشمة‌‌ دادیم و نهاد ستم‌ایم
پستیم و بلندیم و کمالیم و کم‌ایم
آئینة زنگ خورده و جام جم‌ایم
[...]

نوروز جشن افسانه‌ای شادمانی مردمان ایران زمین است؛ جشن اسطوره‌ای بالنده فرزندان آتش. رفته، رفته نوروز به ساختار قدرت راه‌ یافت و پای به بارگاه شهنشاهان گذاشت. و اینچنین بود که سرانجام «روزنو»، برخاسته از بطن افسانه‌های اقوام ایرانی با امپراطوری هخامنشیان به تاریخ فلات ایران پیوست.

نوروز جمشیدی بر ایرانیان خجسته باد.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

چهارشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۷



پروپاگاند و پرزرواتیف!


...
خط لولة نابوکو پیوند مستقیم با تحکیم موقعیت حکومت اسلامی ترکیه و تأمین امنیت این کشور داشت. به همین دلیل است که در پی عقب نشینی اجباری اتحادیة‌ اروپا از طرح نابوکو، کارفرمایان روزنامة لوموند دو دستی به نعلین و دستار روضه‌خوان‌ها چسبیده‌اند. در واقع عدم احداث «نابوکو» دولت ترکیه را متزلزل خواهد کرد. ترکیه به عنوان یک حکومت اسلامی و عضو ناتو، ترکیه در مقام حکومت دست‌نشاندة آنگلوساکسون‌ها، ترکیه به عنوان عامل سرکوب کردها و بالاخره ترکیه به عنوان بازوی استعمار در بالکان و خاورمیانه تضعیف خواهد شد. و همین امر اسلام‌پرستان غرب را به هراس افکنده. پروپاگاند ناشیانة لوموند برای محبوبیت فرضی خامنه‌ای بی‌دلیل نبود! حضرات به زبان بی‌زبانی به ما می‌گویند، اگر در برابر صندوق‌های مارگیری «حضور» فعال نداشته باشید، کسی رئیس جمهور جمکران خواهد شد که علی‌خامنه‌ای نسبت به او نظر موافق داشته باشد! به عبارت دیگر اینبار بجای اینکه لاریجانی و ناطق نوری همچون دورة «حماسة» دوم خرداد، در سیرک روتاری کلاب پشتک و وارو بزنند تا در افکار عمومی غرب برای حکومت اسلامی کسب مشروعیت کنند، همة معلق‌ها را مقام معظم دست در دست لوموند خواهند زد!

در وبلاگ «کوچه و روده» نگاهی شتابزده به پروپاگاند لوموند داشتیم. سایت لوموند مورخ 17 مارس 2009 در مطلبی تحت عنوان «اتحاد جبهة میانه‌رو برای ریاست جمهوری ایران» می‌نویسد:

«روز گذشته محمدخاتمی دلیل انصراف خود را حفظ اتحاد در برابر نامزد واحد اصولگرایان، تلویحاً‌ احمدی‌نژاد ذکر کرده می‌گوید: معتقدم که موسوی قابلیت تغییر شرایط فعلی را داراست. علیرغم اختلاف در عقیده و عملکرد، مهم این است که موسوی از حقوق اساسی و آزادی‌های مردم همچنان که از وجهة کشور در خارج دفاع کرده و خواهد کرد.»


طی سه دهة اخیر برداشت محمد خاتمی از حقوق اساسی و آزادی‌های «مردم» خوشبختانه کاملاً مشخص شده. فراموش نکرده‌ایم که محمد خاتمی سرپرست تبلیغات جنگ در دوران نخست‌وزیری نکبت‌بار همین موسوی بود. خاتمی همچنین قهرمان «حماسة دوم خرداد» یا بهتر بگوئیم، ابزار گسترش آشوب و سرکوب در ایران بود. و بالاخره محمد خاتمی، عامل بیگانه برای سازمان دادن کودتا در کشورمان به شمار می‌رود. همچنانکه پیشتر هم در این وبلاگ گفتیم، همة عوامل «براندازی نرم» از رابرت مک‌فال تا رامین جهانبگلو ارتباط نزدیک و مستقیم با محمد خاتمی داشتند. محمد خاتمی،‌ گذشته از الطاف حاکمیت فرانسه، از تأئید واتیکان و کلیسای آنگلیکن نیز برخوردار است! سفرهای ایشان به ایالات متحد نیز نشان از مراحم ارباب به این سرباز کوچک استعمار دارد. و خلاصه اژه‌ای مفلوک باید توضیح دهد به چه دلیل محمد خاتمی به جرم توطئه بر علیه منافع کشور هنوز دستگیر نشده؟

البته ما پاسخ این پرسش را نیک می‌شناسیم. خاتمی، اژه‌ای و به طور کلی حکومت اسلامی بخشی از توطئه بر علیه منافع ملت ایران‌ به شمار می‌روند. به همین دلیل است که گهگاه برای انحراف افکار عمومی با جنجال و هیاهو، چند تن ایرانیان یهودی و بهائی را به جرم توطئه دستگیر می‌کنند تا همه بدانند و آگاه باشند که دستگاه جهنمی وزارت اطلاعات حکومت اسلامی با توطئه‌گران در حال «مبارزه» است. حال آنکه پس از کودتای 28 مرداد، ساواک منفور پایه‌ریزی شد تا شهربانی کلنل آیرون‌ساید در سازمان دادن به آشوب توسط «اوباش‌الله» حوزه و دانشگاه، ‌ و سرکوب ما ملت «تنها نماند». وزارت اطلاعات جمکران تداوم همان ساواک است.

همچنانکه در وبلاگ دیروز هم اشاره شد دانشگاه دقیقاً مانند حوزة علمیه به باغ وحش تبدیل شده، چرا که آن حوزه و این دانشگاه فرزندان خلف کودتای سوم اسفنداند. به همین دلیل هیچیک عملکرد واقعی خود را ندارد. حوزه‌های به اصطلاح «علمیه» مرکز تولید «طلاب» بی‌سواد و بی‌فرهنگی است که قلاده‌شان مانند «رهبر کبیر انقلاب» به دست کارخانة رجاله‌پروری است. دانشگاه هم به محل تولید انبوه زهراخانوم و ماشاالله قصاب تبدیل شده! روشن‌تر بگوئیم در حوزه و دانشگاه همه کار ممکن است جز کسب علم! به این دلیل است که هر چه از عمر ایندو نهاد استعماری می‌گذرد «تحکیم وحدت بین حوزه و دانشگاه» عمق و استحکام بیشتری می‌یابد. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به پروپاگاند لوموند.

پروپاگاند کذا با همکاری «رویتر» تهیه و تنظیم شده، و بی‌شرمانه از زبان محمد خاتمی به مخاطب می‌گوید، میرحسین موسوی مدافع حقوق اساسی و آزادی‌های مردم است! اتفاقاً کارفرمایان لوموند و رویتر کاملاً حق دارند! میرحسین موسوی دقیقاً مانند خاتمی مدافع «حقوق اساسی» و آزادی‌های «مردم» است. ولی این «مردم» هیچ ارتباطی با ملت ایران ندارند. این «مردم»، همان تل ناشناس و منطق‌ستیز آلت دست استعمار است که حقوق و آزادی‌های‌اش در تضاد کامل با حقوق و آزادی‌های ملت ایران قرار گرفته. این «مردم» همان ابزاری است که تا پیش از اوباش‌گیری، سیاست حکومت اسلامی را در خیابان‌ها به فرمان سفارتخانه‌ها تعیین می‌کرد. این‌ها همان «مردم‌اند» که پس از فتوی میرزای شیرازی در تهران به قهوه خانه‌ها هجوم می‌بردند و قلیان‌ها را می‌شکستند تا جنتلمن‌های نزول‌خور انگلستان بانک شاهی را یک‌شبه مقروض کنند. همین «مردم» نیز در پانزده خرداد در تهران به آتش زدن اتوبوس‌های شرکت واحد پرداختند، و همین «مردم» روز سیزده آبان در خیابان آریامهر به تخریب ادارات دولتی و شکستن شیشة بانک‌ها مشغول بودند، تا دولت ازهاری تشکیل شود. طی ساعت‌ها خرابکاری این «مردم»، شهربانی قدرقدرت کلنل آیرون‌ساید برای‌ اینان کوچکترین مزاحمتی فراهم نیاورد. نه، هیچکس مزاحم این «مردم» نخواهد شد، چرا که مطالبات اینان مطالبات استعمار است که در خیابان و در چارچوب توحش ابراز می‌شود.

شیوة فعالیت مردم کذا کاملاً شناخته شده‌ و تابعی است از سیاست استعمار. ابتدا طرح یا قرارداد غیرعادلانه‌ای به دولت ایران تحمیل می‌شود، مانند انحصار تنباکو، یا تقسیم اراضی مالکان، سپس کارخانة رجاله پروری مردم کذا را راهی خیابان‌ها می‌کند. به این ترتیب است که ارذال و اوباش جیره‌خوار استعمار را به عنوان مدافع منافع ملی به ما ملت معرفی می‌کنند. در حالیکه همین مدافعان منافع ملی که با انحصار تنباکو مخالف بودند، هیچ مخالفتی با انحصار نفت نداشتند. در ماه دسامبر 1944، زمانیکه محمد مصدق طرح عدم انعقاد قرارداد نفت را به مجلس شورای ملی ارائه داد تا استخراج نفت ایران در انحصار آنگلوساکسون‌ها قرار گیرد، «مردم» مذکور به خیابان‌ها نریختند! این مردم هرگز برای مخالفت با دستگیری و اعدام جوانان ایران به خیابان‌ها نیامده‌اند. این مردم در دوران نخست وزیری میرحسین موسوی هیچ مخالفتی با تداوم جنگ استعماری با عراق نداشتند، کاملاً بر عکس با شعار «صدای صلح و سازش خاموش باید گردد»، برای ادامة جنگ تظاهرات هم می‌کردند. و بالاخره این مردم هیچ مخالفتی با اعدام‌های سال 67 ابراز نداشته‌اند. چرا؟ چون حرکت این «مردم» هرگز برضد منافع استعمار غرب و متحدان‌اش نبوده و نخواهد بود! اینجاست که ماهیت واقعی «مردم همیشه در صحنه» آشکار می‌شود! و اینجاست که متوجه می‌شویم دلیل «مردم، مردم» کردن فعلة استعمار چیست!

این «مردم» چندین کاربرد دارند. نخست اینکه سیاست دولت «قدرقدرت» اسلامی را همین مردم تعیین می‌کنند و هیچیک از مردان ظاهراً «قدرتمند» این حکومت مفلوک جرأت مخالفت با این اوباش را نخواهد داشت. دیگر اینکه این «مردم» برای ارعاب و سرکوب مردم ایران به خیابان‌ها می‌ریزند. در نتیجه همواره از «مقدسات» اسلام و احترام به ادیان دفاع خواهند کرد، همچنانکه در خارج از مرزها همین «وظیفة‌مقدس» را امثال پارسی‌پورها بر عهده دارند. به یاد داریم که پیش از اوباش‌گیری، «مردم» همیشه درصحنه به همراه محمد خاتمی و شرکاء برای مخالفت با «کاریکاتورهای محمد» به عربده‌جوئی پرداختند. چند بار هم کاردینال راتزینگر تلاش کرد، «مردم» را به خیابان بیاورد. و اما مهم‌ترین نقش این «مردم»، تشویق مردم شوت و پرت به همراهی و شرکت در تظاهرات‌شان است.

می‌دانیم که در یک حاکمیت استعماری مردم به دلیل سرکوب و خشونتی که متحمل می‌شوند، ناراضی‌اند و به دلیل استعماری بودن حاکمیت،‌ حق ابراز ناخشنودی خود را هم از طرق قانونی ندارند. حکمت این شیوة حکومت، قراردادن مردم جامعه در مرز شورش است. در نتیجه به محض اینکه امکان شورش فراهم شود، ‌ بسیاری از مردم ناراضی به خیابان‌ها می‌آیند. همچنانکه سه روز پس از خروج شاه از ایران، عدة زیادی از مردم هم‌صدا با «مردم» کذا و با شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» به استقبال فاشیسم تازه نفس شتافتند و با حضور خود به کودتای هویزر «مشروعیت» بخشیدند. البته مراد از مردم در اینجا، گروه‌ها و تشکل‌های جیره‌خوار استعمار نظیر نهضت‌عاظادی، جبهة‌ملی و اصحاب داس نیست. ‌مقصود مردم عادی است که ناراضی بودند و به دلیل خروج شاه از کشور و تزلزل سیاسی و اجتماعی به وحشت هم افتاده بودند. اینان حق داشتند ناراضی باشند، در ضمن خروج شاه از ایران هم آنان را وحشتزده کرده بود، از آیندة خود و خانواده‌شان نگران بودند، و این خیال خام توسط بلندگوهای استعماری در ذهن‌شان پرورده شده بود که با تکیه بر خمینی و اوباش همراه او می‌توانند «نجات» پیدا کنند.

اینجاست که «مردم» کذا در جایگاه پیشاهنگ، سردمدار و رهبران مردم عادی قرار می‌گیرند، در حالیکه خود نانخورهای استعماراند. البته در مثل مناقشه نیست، اما صحنة پیروی مردم جامعه از «مردم» کذا مانند مسابقات سگ‌دوانی است که در آن یک عروسک به شکل خرگوش را به حرکت در می‌آورند تا سگ‌ها برای گرفتن خرگوش کذا شروع به دویدن کنند. سگ‌ها «فکر نمی‌کنند» که خرگوش کذا واقعی نیست، فقط می‌دوند تا به خرگوش برسند. مردم هم زمانی که در پی «لات‌الله» سفارت به خیابان می‌ریزند، خود را در جایگاه همان سگ‌های مسابقه قرار می‌دهند که تلاش می‌کنند زودتر از بقیه خرگوش را بگیرند! آن‌ها که به خط پایانی این مسابقة استعماری می‌رسند، خرگوشی نصیب‌شان نخواهد شد ولی در مسابقات بعدی باز هم به دنبال خرگوش جدید خواهند دوید. اما اکنون برنامة‌ اوباش‌گیری به خرگوش استعمار مجال «حضور» درصحنه نمی‌دهد.

حال که استعمار نمی‌تواند «خرگوش» به صحنه بیاورد، تصمیم گرفته یک «خرگوش معنوی» و نامرئی را وارد عرصة سیاست ایران کند. خرگوش معنوی همان «میلیون‌ها طرفدار» علی خامنه‌ای است که متخصصین هدایت افکار عمومی در آبدارخانة رویتر و لاگاردر طراحی کرده‌اند و لوموند آنرا به ما معرفی می‌کند. روزنامة لوموند، میرحسین موسوی را نخست وزیر دوران جنگ ایران و عراق، ‌ و محمد خاتمی را رئیس دولتی معرفی می‌کند که نه تنها اصلاحات بسیاری در داخل به انجام رسانده، که روابط با غرب را نیز توسعه داده. در ادامة مطلب آمده است که جانشین خاتمی، احمدی نژاد ایران را منزوی کرده. اینجاست که روزنامة گروه «لاگاردر» میلیون‌ها پیرو وفادار برای خامنه‌ای اختراع می‌کند که به دلیل حمایت فرضی وی از احمدی‌نژاد، سرنوشت انتخابات را رقم خواهند زد:

«[نامزد اصولگرا، ‌احمدی‌نژاد] از حمایت آشکار رهبر انقلاب برخوردار است که سخنان‌اش می‌تواند مسیر میلیون‌ها نفر از [پیروان] وفادار را تعیین کند.»

تلویحاً کارفرمایان لوموند چنین می‌گویند، در حکومت اسلامی ایران انتخابات وجود دارد، در این انتخابات آراء مردم محترم شمرده می‌شود، علی خامنه‌ای هم میلیون‌ها طرفدار دارد. در نتیجه، خامنه‌ای از هر کس حمایت کند این ‌میلیون‌ها به او رأی خواهند داد. خامنه‌ای از احمدی نژاد طرفداری کرده، پس میلیون‌ها نفر برای رأی دادن به احمدی‌نژاد در برابر صندوق‌های مارگیری حضور خواهند یافت. اگر مطلب لوموند را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم، پیام اصلی پروپاگاند فاشیسم بین‌الملل در قالب این شعار نامرئی آشکار خواهد شد: مردم ایران! اگر می‌خواهید احمدی‌نژاد رأی نیاورد، در برنامة مارگیری جمکران فعالانه شرکت کنید تا «آن دیگری» که از حمایت خامنه‌ای برخوردار نیست، برنده شود!‌ ولی آنچه لوموند نمی‌گوید این است که، مردم ایران! «حضور شما» پای صندوق‌های کذا منفعت ماست!

روز گذشته فتوی کاردینال راتزینگر در مورد «پرزرواتیف» چنان طوفانی به پا کرد که واتیکان ناچار شد سخنان حکیمانة حضرت پاپ را تفسیر و توجیه کند. و فیگارو، مورخ 18 مارس تفسیر و توجیه واتیکان را منتشر کرده. «گفته می‌شود که در آفریقا از یک پرزرواتیف چند بار استفاده می‌شود و حضرت پاپ نخواسته‌اند وارد جزئیات شوند ولی منظورشان این بوده که به دلیل همین‌استفادة غیر بهداشتی، پرزرواتیف از شیوع بیماری ایدز جلوگیری نخواهد کرد!» البته این مقام فرهیخته فراموش کرده که حضرت پاپ استفاده از پرزرواتیف را در اروپا هم حرام می‌دانند! همچنانکه لوموند هم فراموش کرده که احمدی نژاد را دست‌های عموسام برای جنگ از صندوق بیرون کشیده بود، و از آنجا که برنامة جنگ واقعی به هم خورد، به ناچار جنگ زرگری با احمدی‌نژاد به راه افتاد.

در هر حال ما به کارفرمایان رویتر و لوموند می‌گوئیم، بر خلاف ترهات اهالی واتیکان یک پرزرواتیف را حتی در آفریقا نمی‌توان چند بار مصرف کرد، در ضمن پروپاگاند، پرزرواتیف نیست که شما قصد دارید در جهان سوم آنرا چندین بار مصرف کنید.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

سه‌شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۷



کوچه و روده!


...
پس از منتفی شدن طرح «نابوکو»، روزنامة لوموند یا بهتر بگوئیم گروه «لاگاردر» به این نتیجه رسید که علی خامنه‌ای میلیون‌ها طرفدار دارد و کافی است از یک نامزد انتخاباتی حمایت کند تا این جمعیت میلیونی به او رأی دهند. بله، به این ترتیب باید بدانیم و آگاه باشیم که به زعم اهالی لوموند، خامنه‌ای در جمکران «مهربان است، عزیز کودکان است»، و در حکومت الهی جمکران نه تنها انتخابات وجود دارد که آراء مردم هم محترم شمرده می‌شود!

ولی می‌باید پرسید ارتباط شکست «نابوکو» با تحکیم جایگاه «ولی فقیه» در ایران، حداقل از دیدگاه «لوموند» چیست؟ پاسخ ساده است، امیدواری اتحادیة اروپا به تداوم حکومت اسلامی در ایران. همانطور که گفتیم کشور ایران خارج از اهمیت استراتژیک، در منطقه از مرکزیت فرهنگی نیز برخوردار است، و همین امر باعث شده که استعمار به «فرهنگ زدائی» در ایران بپردازد، چرا که جامعة بدون فرهنگ کارساز سیاست استعمار خواهد بود.

کاردینال راتزینگر در آستانة سفرشان به آفریقا استفاده از «پرزرواتیف» برای جلوگیری از ابتلا به بیماری ایدز را «حرام» اعلام فرمودند. می‌دانیم که در آفریقا این بیماری بیداد می‌کند و از سوی دیگر در این منطقه بعضی «باورها» مشوق روابط جنسی با دختربچه‌ها است. به همین دلیل پاپ عزیز و نازنازی تلویحاً فتوی داده‌اند که هیچ اشکالی ندارد اگر مردی یک یا چند دختربچه را هم به بیماری ایدز مبتلا کند. مهم این است که باورهای کاتولیک و باورهای آفریقائی‌ «همزمان» رعایت شود، تا بزودی قارة آفریقا نیز از وجود سیاهان «پاک» شده، حضرت راتزینگر بتوانند این قارة وحشی و عقب‌افتاده را با دین مسیح،‌ ویراست نژادبرتر «متمدن» فرمایند!

بله این نوع آرزوهای ناگفته نزد فاشیست‌ها فراوان است. اینان شیفتة‌«پالایش» و مدرنیزاسیون‌اند. دوست دارند قارة آفریقا و آسیا از ساکنین آن «پاک» شود. البته روش پالایش در هر قاره متفاوت است. در آفریقا لازم می‌آید که همه از بیماری نابود شوند؛ در منطقة خاورمیانه و به ویژه در ایران فرهنگ زدائی و گسترش توحش اولویت دارد. به همین دلیل است که از یکسو به امثال شهلا شرکت، ‌ شیرین عبادی و شرکاء جایزه می‌دهند تا از طریق اسلام زدائی، یک «اسلام مدرن» ارائه دهند، و از سوی دیگر همین محافل، گورکن‌ها را مأمور پالایش فرهنگ اقوام ایرانی کرده‌اند.

هدف نهائی این طرح‌ها تبدیل ملت ایران به تل «توده‌ها»، «مردم» و «امت» است. چرا که همین «مردم» کارساز سیاست استعمار خواهند شد. هر وقت لازم باشد شهربانی و ساواک «مردم» را با اتوبوس به شهر می‌آورند تا زنده باد، مرده باد سر دهند. همچنانکه شاهد بودیم پس از خروج شاه از ایران، آنهنگام که کودتای ژنرال هویزر به ثمر رسیده بود، ساواک منفور برای القاء این امر که ارتش می‌خواهد کودتا کند، همین مردم را به خیابان‌های مرکزی تهران به ویژه به اطراف دانشگاه سابق تهران می‌آورد تا «جاوید شاه» بگویند و روزی‌نامة کیهان پیرامون «خطر کودتا» هشدار دهد! حال آنکه نخست وزیری بختیار در واقع نشان پایان کودتا بود. همانطورکه گفتیم در کشور ایران افرادی مانند شاپور بختیار نمی‌توانند در حاکمیت جائی داشته باشند، چون روند سفله‌پروری استعمار خدشه‌دار خواهد شد و دیگر «مردم»‌ نمی‌توانند در خیابان سیاست تعیین کنند. به همین دلیل استاد سروش هم مانند دیگر فعلة فاشیسم پس از برنامة اوباش‌گیری به نوستالژی دچار شده از «دانشجونمایان عضو تحکیم وحدت» می‌خواهد به همة امور کشور دخالت کنند!

آشنائی با حکایت اصحاب کهف و به ویژه آشنائی با سگ محترم‌شان این روزها پاسخی است برای بسیاری از پرسش‌ها. می‌خواستم وبلاگ امروز را به «چهارشنبه سوری» اختصاص دهم اما با مطالعة مطالب اهالی مرز پرگهر متوجه شدم که امروز هم‌میهنان گرامی به کوری چشم آخوند مکارم، ‌ صافی گلپایگانی و دیگر جیره خواران ناخدا کلمب چهارشنبه سوری را با نارنجک و «آر. پی. جی» و شاید هم با موشک‌های چینی «شهاب» جشن خواهند گرفت! پس لزومی ندارد که به آنان بگوئیم چهارشنبه سوری روز انفجار نیست! خوشبختانه در کشوری که فیلسوف‌اش عبدالکریم سروش باشد همه فیلسوف‌اند و در کشوری که روشنفکراش محمد خاتمی باشد، ‌ همه روشنفکر، به ویژه اصحاب داس و اهالی‌آش!

تازه پاسدار شریعتمداری بازار گرمی برای محمد خاتمی را از طریق زدن نعل وارونه آغاز کرده بود که سیدشیاد ناچار شد از شرکت در «انتخابات» جمکران انصراف دهد و آتش بر دل فعلة فاشیسم بگذارد. همة زحمات اسقف کانتربری و آخوندهای واتیکان برباد رفت و همة آرزوهای حاکمیت آخوندنواز فرانسه نقش بر آب شد و خلاصه امسال برای آخوندپروری، گله‌داری و اوباش نوازی سال نیکوئی نخواهد بود، چون اتحادیة اروپا هم ناچار شد از اولویت خط‌لولة «نابوکو» صرفنظر کند. خلاصه عبدالله‌گل و آخوندهای جمکران همگی سیاهپوش شدند!

به گزارش نووستی، مورخ 17 مارس 2009، ابتدا آلمان، سپس فرانسه و ایتالیا از تأمین بودجة 5 میلیارد دلاری خط لولة کذا خودداری کردند! مخارج احداث این خط لوله حدود 7 میلیارد دلار برآورد شده بود. بله به همین دلیل است که می‌گوئیم امسال برای گوسفندان آنگلوساکسون‌ها، به ویژه برای حکومت جمکران و حکومت ترکیه سال خوشی نخواهد بود. و به همین دلیل نیز عبدالکریم سروش دکان دین‌داری و دین‌بانی و اینحرف‌ها را تعطیل کرده، یک «بازارچه» افتتاح نموده به ‌نام «اخلاق حافظی»! و همة اهالی تحکیم وحدت را به پیروی از «اخلاق حافظی» فرا می‌خواند.

پس از تبدیل دیوان شمس به ایدئولوژی، اینک نوبت لجن پراکنی به سروده‌های حافظ رسیده که کارفرمایان سروش ترجیح می‌دهند آنرا در چارچوب «دستورات اخلاقی» مطرح کنند، آنهم اخلاق آخوندی! به این منظور لازم است ابتدا داش‌صفار و شرکاء «دیوان حافظ» را «تصحیح» بفرمایند، چرا که «غلط» دارد! و نیازی به توضیح نیست ولی، غلط‌های حافظ همة سروده‌هائی است که با «توضیح‌المسائل» حجج اسلام منافات داشته باشد. البته تصحیح غلط‌های مفاخر فرهنگ ما را «فروغی» قبلاً آغاز کرده بود. ایشان کلیات سعدی را «تصحیح» فرمودند، و ممیزی و سانسور کلیات سعدی از «خدمات بزرگ» آنحضرت به فرهنگ ایران زمین به شمار می‌رود!

پس از سعدی نوبت به حافظ می‌رسد و استاد بهاءالدین خرمشاهی و داش‌صفار، تحت نظارت سروش، «غلط‌های» حافظ را می‌گیرند و یک دیوان حافظ اسلامی و اخلاقی در اختیار امت اسلام قرار می‌دهند. سروش پیشتر غلط‌های دانشگاه را هم گرفته بود و یک دانشگاه «اسلامی» به پیشگاه امام امت تقدیم‌ کرد که همة «دانشجو‌های غلط» آن با پاک کن «پاک» شده بودند، و بجای‌شان اوباش «تحکیم وحدت» نشستند که هیچ غلط نداشتند. نتیجة غلط‌گیری کذا هم همچنان که شاهدیم عالی بود. به گزارش «خبرنامة امیرکبیر» که در سایت «اطلاعات نت»، مورخ 17 مارس سالجاری نیز انتشار یافته، استاد سروش با اعضای شورای مرکزی تحکیم وحدت دیدار کرده، رهنمودهای لازم جهت لات‌بازی و عربده‌جوئی هر چه بیشتر به آنان ارائه داده‌اند. می‌دانیم که «استاد» اگر چه از نعمت سواد بی‌بهره مانده‌‌اند، در زمینة لات‌بازی و مهمل‌گوئی به راستی از استادان دهراند. و تاکنون کسی در این زمینه گوی سبقت از ایشان نربوده، البته به استثنای نعلین‌ها که حق استادی بر گردن او دارند!

باری سروش از «دانشجویان» خواسته به «نقد استبداد» بپردازند! البته سروش در میان چرندیاتی که ردیف کرده حرف حسابی هم زده، و آن اینکه «همة رذیلت‌ها زیر چتر استبداد می‌رویند.» ما هم کاملاً با استاد سروش موافق‌ایم! چرا که «رویش» ایشان و امثال ایشان نیز زیر چتر استبداد دینی شاهدی است بر همین مدعا. در غیاب اوباش، ‌ سروش از دانشجونمایان درخواست کرده «به میدان بیایند و استبداد نظری را به نقد بکشند»‌ تا فقر آن آشکار شود.

این «دانشجویان» فرهیخته که در همة امور صاحب‌نظراند، دقیقاً همان عملکرد «مردم» و «توده»‌ و مستضعفین را پیدا کرده‌اند، می‌باید نقش سیاهی لشکر فاشیسم را ایفا کنند. البته لشکری که به دلیل شکست و عقب نشینی ایالات متحد، در واقع لشکر پراکنده و شکست خوردة ارباب است، ولی اربابان سروش همچنان امیدواراند که مفری برای ایجاد آشوب و گسترش سرکوب بیابند:

«همین لشکر شکست خورده هم غنیمت است. سرمایه ما همین است. ما در همین استخر باید شنا کنیم و همزمان در تصفیة آن نیز بکوشیم [...] حال که شاهراه‌های ارتباطی مسدود است به فکر کوچه‌های فرعی برای ارتباط بگردیم.»


اتفاقاً سفرای کشورهای غربی و کارمندان بلندپایة سفارتخانه‌ها اکثراً در کوچه‌های فرعی تهران سکونت دارند! و شاید به همین دلیل است که دانشجونمایان یک‌شبه سر از اروپا و آمریکا درمی‌آورند! چون مثل استاد سروش «راه ارتباط» را خوب یافته‌اند. باری در پاسخ ترهات استاد، دانشجویان هم ترهات عمیق‌تری ارائه کرده‌اند، از قبیل اینکه ما روشنفکری خود را «مدیون» شما هستیم، و ... و به همین دلیل دانشگاه را به چنان باغ‌وحشی تبدیل کرده‌ایم که «دولتمردان از حضور در آن واهمه دارند.» دانشجونمایان این باغ وحش را «سنگر آزادی» خوانده‌اند. و اما باز گردیم به سگ محترم اصحاب کهف که به ارادة پروردگار، با آنان به خواب فرو رفت و با آنان هم بیدار شد، زمانیکه دیگر دقیانوس مرده بود و سکه‌های‌اش رواج نداشت.

اما سگ اصحاب کهف از این امر واقف نبود، چون نه پول داشت نه خرید می‌کرد. در نتیجه نفهمید که پس از مرگ دقیانوس، شهلا شرکت، ‌ شیرین عبادی و شرکاء به ارادة پروردگار دمکراسی اسلامی کشف کرده‌اند و روزی چند نوبت از دقیانوس‌های زمان جایزه می‌گیرند! به دلیل همین نفهمی بود که ساواک به خون ‌سگ بیچاره تشنه شد! و آخر سر او را به قتل رساند تا با روده‌اش یک «بیانیة» مضحک صادر کند و نام کلیة اصحاب داس و آش‌پرستان و فرهیختگان سرگذر را نیز زیر آن بچسباند.

می‌دانیم که درازی رودة سگ معروف است و دلیل قتل سگ اصحاب کهف این بود که ساواک به رودة حیوان بینوا چشم طمع داشت. چرا که یک بیانیه صادر کرده تحت عنوان مضحک «انتخابات و گفتمان مطالبه‌ محور» و نام چند صد نفر را هم زیر بیانیه کذا چسبانده، از جمله فریبرز رئیس‌دانا، خواهر احمدی خراسانی، احمد عزیزی، از تحکیم وحدت،‌ بسته‌نگار، سهیل آصفی و مادر محترم‌شان، ‌ سیمین بهبهانی، حبیب‌الله پیمان، همسر مرضیه مرتاضی، ‌ عزت‌الله سحابی و ... و امضاء کنندگان بیانیة‌کذا فقط در مورد کارگران مطالبات منطقی دارند، بقیة مطالبات‌شان اکثراً باعث خنده می‌شود. اینان می‌گویند «مردم» باید بر واحدهای تولیدی «نظارت» داشته باشند! یا به طور مثال خواهان انتخاب رئیس دانشگاه توسط دانشجویان، استادان و کارمندان دانشگاه هستند!‌ یا اینکه می‌گویند، وزیر آموزش و پرورش باید حداقل 10 سال سابقة‌ تدریس داشته باشد! حتماً وزیر راه و ترابری هم باید حداقل ده سال سابقة رانندگی کامیون داشته باشد.

ولی مهم‌ترین درخواست اصحاب داس و آش، که لابلای مطالبات الکی‌ پنهان مانده «ادامة غنی سازی اورانیوم» و خصوصاً ایجاد رابطه با آمریکا است! حضرات می‌خواهند از انرژی هسته‌ای صلح‌آمیز برخوردار باشند، ولی اورانیوم را خارج از چارچوب صلح آمیز غنی کنند! اشکال این است که غنی سازی اورانیوم، چون می‌تواند کاربرد نظامی داشته باشد، دست گورکن‌ها را باز می‌گذارد. اینان می‌توانند آنقدر از راه اندازی نیروگاه بوشهر جلوگیری کنند تا آمریکا دست‌شان را بگیرد، و آنوقت است که روضه‌خوان‌ها از همان طریقی که پاکستان به فناوری هسته‌ای دست ‌یافت، روی کاغذ، به تجهیزات اتمی دست می‌یابند و ملت ایران دوباره مانند هشت دهة اخیر سپر بلای آنگلوساکسون‌ها در برابر روسیه خواهد شد:‌

«حق برخورداری صلح آمیز از انرژی هسته‌ای و غنی‌سازی اورانیوم و حل و فصل مسائل هسته‌ای از طریق اعتماد سازی بین‌المللی [...] برقراری رابطة شفاف [...] با همه کشورهای جهان از جمله آمریکا.»

بله این است فواید بیانیه‌های «روده سگی» ساواک! آنقدر دراز است که هیچکس حوصلة مطالعة‌ آن را نخواهد داشت. در نتیجه همة مطالبات آنگلوساکسون‌ها را می‌توان در آن گنجاند. به ویژه تأئید قانون اساسی متحجرانة جمکران و «احترام به ادیان»! به طور مثال، در بخش آزادی و حقوق بشر هماهنگی امضاء کنندگان با مجازات اعدام، قصاص و شلاق را می‌توان مشاهده کرد. حضرات فقط از سنگسار و اعدام افراد نابالغ بدشان آمده! با ازدواج دختربچه‌ها و حجاب اجباری و محدودیت‌های اجتماعی تحت عنوان «دین» هم هیچ مخالفتی ندارند! با قیمومت پدر و همسر بر زنان نیز گویا موافق‌ باشند. ولی در ضمن همین حضرات بر رعایت «حقوق بشر» تکیه دارند، آنهم چه تکیه‌ای! خلاصه بگوئیم، اینان برای دفاع از سرکوب استعماری و نوکری برای آمریکا با شعار دفاع از حقوق زنان، کارگران، معلمان و دانشجویان و ... «بیانیه» صادر فرموده‌اند. البته همانطور که گفتیم این بیانیة «روده سگی» دستپخت ساواک جمکران است، ولی اطمینان داریم که نه اعضای آش و نه اصحاب داس جرأت نخواهند داشت تأکیدات ساواک را رسماً تکذیب کنند.

ولی نمی‌دانیم نظر کاردینال راتزینگر در مورد استفاده از رودة سگ برای صدور بیانیه چیست؟






نسخة پی دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

...

دوشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۷



نئومبارزان!


...
هیچ اهمیتی ندارد چه کسی نامزد انتخابات مضحک جمکران شود؛ هیچ اهمیتی ندارد که ساواک جمکران نام چه کسی را ازصندوق‌های مارگیری بیرون بیاورد. این مضحکة انتخابات باید تحریم شود،‌ تا اربابان این حکومت در لندن و واشنگتن بدانند جایگاه واقعی نوکران‌شان در حکومت جمکران کجاست. در هر حال آنچه مشخص و مسلم است این است که همة پادوهای استعمار در ایران به «تل نامرئی و موهوم» مردم، مستضعفان، امت، توده‌ها و خلاصه بگوئیم اوباش همیشه در صحنه امید بسته‌اند.

پس از گذشت سی سال از کودتای سازمان ناتو، هیچیک از پادوهای استعمار برنامة سیاسی و اقتصادی مشخصی ارائه نمی‌دهد،‌ چرا؟ چون «برنامة» واقعی خارج ازمرزها تنظیم می‌شود. برنامة حکومت گورکن‌ها حفظ منافع ایالات متحد است که در آن تقدیم نفت رایگان به چین، در مقابل دریافت موشک شکسته‌ها و اسقاطی‌های ارتش مائوئیست برای تهدید دروغین اسرائیل و تداوم بحران و تنش در منطقه اهمیت ویژه‌ای ‌دارد. از سوی دیگر، نوکری و پادوئی برای ارتش ناتو در عراق و افغانستان، و همزمان تحویل شعار نبرد با آمریکا به «مردم» همیشه در صحنه، و از همه مهم‌تر افزایش واردات از غرب برای این «حکومت» از اولویت «الهی» برخوردار است! این برنامة واقعی حکومت اسلامی است؛ این برنامه هرگز اعلام نشده و نخواهد شد، ولی پیامدهای شوم آن برای مردم ایران از چشم هیچکس پنهان نمانده. در نتیجه جابجائی «نخبگان» و شعارهای ابلهانه و عوامفریب‌شان هیچ تغییری در شرایط ملت ایران ایجاد نخواهد کرد. پس جنجال و هیاهو پیرامون حضور یا عدم حضور محمدخاتمی در انتخابات حکومت عدل الهی اگر نشان حماقت نباشد، مسلما نشانگر پدرسوختگی خواهد بود.

البته ما می‌دانیم که حاکمیت فرانسه مانند ناخداکلمب به آخوند جماعت ارادت خاصی دارد، ولی همانطورکه پیشتر هم گفتیم پادوی‌شان رضوی‌فقیه را بی‌جهت راهی جمکران کرده‌اند!‌ سازمان ناتو باید بساط آخوندپروری خود را در ایران برچیند و از همه مهم‌تر باید بداند که متحدان نعلین را نمی‌توان بجای «لات‌الله» نشاند، ‌ نه جبهة ملی و نه داس‌الله را. روشن‌تر بگوئیم آنها که رویای ایجاد «اجماع نوین» پیرامون «نفرت از نعلین» در سر می‌پرورانند کور خوانده‌اند.

«خواهر» شهلا شفیق که پیشتر از طرفداران «فمینیسم بومی» و کمپین آش نذری بودند، اینروزها جهت بادبان‌شان تغییر کرده، و در مصاحبة خود با «منیره کاظمی»،‌ تظاهرات 8 مارس 1979 را «برگ زرینی» در تاریخ مبارزات زنان ایران خوانده‌اند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم! ولی پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد مقالة خسرو شاکری زند تحت عنوان «روشنفکران کمپرادور» چند نکته را یادآور شویم.

این مقاله از این نظر اهمیت دارد که در رسانه‌های فارسی زبان به توطئة «اجماع» بر ضد منافع ملی نقطة پایان می‌گذارد، و ایرانی‌نمایان پاانداز حاکمیت آمریکا را آنچنان که هستند می‌نمایاند. البته همانطورکه پیشتر هم گفتیم امثال میلانی، ‌جهانبگلو و شرکاء از نظر ما هیچ ارتباطی با روشنفکر و روشنفکری ندارند، این حضرات «کارمندان» دولت آمریکا هستند و در نتیجه، دقیقاً مانند حاکمیت ایالات متحد برای منافع ملی ما ایرانیان تهدید مستقیم به شمار می‌روند.

دیگر آنکه، در مورد محمد مصدق و نهضت به اصطلاح ملی ایشان،‌ ما پیشتر مواضع خود را با تکیه بر پیامدهای «اقتصادی ـ سیاسی» خوشخدمتی‌های رهبر جبهه‌ملی برای استعمار غرب روشن کرده‌ایم. قرار دادن نفت ایران در انحصار آنگلوساکسون‌ها در سال 1944 و سپس ملی کردن نفت در شرایطی که شاهد بودیم، از نظر ما خیانت به منافع ملی ایران بود. خیانتی که نهایت امر به کودتاهای 28 مرداد و 22 بهمن 57 انجامید. حال بپردازیم به شاپور بختیار.

شاپور بختیار در اوج آشوب تلاش کرد در برابر کودتای ژنرال هویزر و سران خیانتکار ارتش ایستادگی کند. محبوبیت بختیار مدیون شهامت و جسارت سیاسی اوست. بختیار توده‌پرست و جمع‌گرا و عوامفریب نبود، به همین دلیل بر خلاف محمد مصدق هرگز انبوه تحریک شدة «مردم» را در ترادف با مجلس شورای ملی قرار نداد. بهتر بگوئیم بختیار بر خلاف جبهة ملی و نعلین‌های جیره‌خوار سفارتخانة انگلستان، قوة مقننة خیابانی و مجلس سرگذر را به رسمیت نشناخت. بختیار با پذیرش پست نخست وزیری ثابت کرد که هرگز در کنار آشوب‌طلبان و «تل شورشی» قرار نخواهد گرفت. این مختصر را گفتیم تا آن‌ها که اخیراً به دلیل تغییر مسیر باد، فواید بختیار و تظاهرات 8 مارس 1979 را یک‌شبه کشف کرده‌اند بدانند که نمی‌توانند به صفوف ما نفوذ کنند.

ما با براندازی در هر حال مخالف‌ایم. گذار از حکومت اسلامی به یک حاکمیت دمکراتیک با توسل به خشونت، تحریک افکار عمومی و هی کردن لات‌الله به خیابان امکانپذیر نخواهد بود. چنین روندی فقط به تقویت استعمار و استبداد در ایران منجر می‌شود. پس علاوه بر داس‌الله و لات‌الله، بهتر است توله‌آخوندهای افشاگر و پسرحاجی‌های «انتلکتوئل» نیز سکوت اختیار کنند. ما برای استقرار یک حاکمیت دمکراتیک هیچ نیازی به فتوی جیره خواران سازمان ناتو و رهنمودهای پادوهای‌شان نداریم. حال باز گردیم به مصاحبة «منیره کاظمی» با شهلا شفیق که تحت عنوان «سی سالگی تظاهرات 8 مارس 1357» در سایت «اخبارروز»، مورخ 26 اسفندماه سالجاری انتشار یافته.

شهلا شفیق در این مصاحبه ادعا کرده برخی زنان فعال چپ در این تظاهرات شرکت کردند! حتماً منظور ایشان خواهر آذر ماجدی است که به دروغ ادعای شرکت در این تظاهرات را داشت، و از آنجا که برای دروغ گفتن به مهملات و چرندیات روزی‌نامة ‌کیهان متوسل شده بود، روز هشت مارس را هم در تهران برفی گزارش کرده بود! پیشتر اظهارات این «رزالوکزامبورگ» میدان بارفروشان و هم‌سنگران‌اش را بررسی کرده‌ایم. پس نیازی نیست که به خواهر شهلا شفیق یادآور شویم، «چرندگفتن» حد و حدودی دارد. اگر سرکار از شرکت زنان فعال چپ در این تظاهرات اطمینان دارید، حداقل نام و مشخصات‌شان را به ملت همیشه در صحنه ارائه فرمائید، تا ما مردم خارج از صحنه نپنداریم که همة «زنان فعال چپ» در کنار زنان اندرون و تل چادر سیاه «مبارزات» می‌کردند، و مانند خواهر ملیحه محمدی بدون اینکه فکر کنند، فقط می‌دویدند! و هنوز هم همچنان به دویدن ادامه می‌دهند!

شهلا شفیق می‌افزاید، «اما گروه‌های چپ از این تظاهرات حمایت نکردند!» پس نتیجه می‌گیریم که آن زنان فعال «چپ» که به ادعای شهلا شفیق در تظاهرات 8 مارس 1979 شرکت داشتند، پیرو سازمان‌های چپ نبودند! مواضع‌شان با سازمان‌های «داس» متفاوت بوده و در اینصورت شهلا شفیق باید توضیح دهد این زنان فعال چپ در کدام «سازمان چپ» فعال بودند،‌ که نظرات آن را هم قبول نداشتند!

خانم «دکتر» شهلا شفیق می‌گویند، «بسیاری» هم این تظاهرات را به مثابه اقدام طرفداران بختیار و بازگشت سلطنت تلقی کردند! و ما مبهوت و متحیر می‌مانیم که روز جهانی زن چه ارتباطی با شاپور بختیار دارد؟ شاید شهلا شفیق فراموش کرده که تظاهرات کذا حدود یکماه پس از کودتای 22 بهمن و نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان صورت گرفت! حال فرض می‌کنیم که روز 8 مارس تمامی افراد آن گروه اندک طرفداران بختیار بودند، و آن «بسیاری» حق داشتند! باید بگوئیم آن«بسیاری» بسیار ابله و کودن بودند! به چند دلیل!

نخست اینکه بختیار طی دوران نخست وزیری خود رسماً پیشنهاد برپائی رفراندوم برای تغییر سلطنت به جمهوری را مطرح کرد، در نتیجه آن «بسیاری» به احتمال زیاد نه تنها ابله و کودن که کور و کر هم بوده‌اند. از این گذشته، در تظاهرات روز جهانی زن همة گروه‌های سیاسی می‌توانستند شرکت داشته باشند، کافی بود آن «بسیاری» کذا صفوف خود را از طرفداران بختیار جدا می‌کردند، و شعارهای خود را مطرح می‌نمودند. ولی تا آنجا که نویسندة این وبلاگ به یاد دارد بختیار در دوران نخست وزیری هم با تظاهرات طرفداران‌اش مخالفت کرد، چرا که می‌دانست ساواک عده‌ای لات و اوباش را با اتوبوس در مرکز شهر تخلیه می‌کند که با تظاهرات خود در واقع به تحریک افکار عمومی بپردازند. راهپیمائی ساواکی‌ها و لباس‌شخصی‌های شهربانی با شعار قانون اساسی نمی‌توانست حمایت از بختیار باشد. در هر حال روز 8 مارس کسی شعار درود بر بختیار نمی‌داد، چرا که ما برای حفظ حقوق اولیة زنان تظاهرات کردیم نه برای تعیین و تغییر حاکمیت تازه نفس کودتا. بر خلاف آن «بسیاری»، ما احمق نبودیم و شباهت کودتای 22 بهمن با کودتای 28 مرداد از دیدگان‌ما‌ن پنهان نمانده بود!

به ما گفته بودند که روز 28 مرداد به شهربانی محمد مصدق هم دستور اعلام بیطرفی در برابر «مردم»‌ داده شده بود. البته این مسائل به صراحت مطرح نمی‌شد، ولی در آنروز «کذا» شهربانی و وزارت کشور با ارسال دستورات ضد و نقیض عملاً رؤسای شهربانی کل‌کشور را ابتر کرده بودند! در نتیجه، «مردم» کذا که عبارت بودند از اراذل شهربانی به رهبری شعبان‌خان، ملکه اعتضادی، و ... و «قیام» فرمودند! نیاکان ما هم که اهل «مبارزات» و تظاهرات نبودند می‌گفتند، ‌ «مصدق خائن» کشور را به آشوب کشید تا کودتا شود. البته ما در آنروزهای خوب هنوز متولد نشده بودیم، پس از کودتای 22 بهمن بود که شنیدیم 28 مرداد هم به 22 بهمن شباهت‌ داشت.

آورده‌اند که آنروز «ارتش» هم مانند آخوند کاشانی و شرکاء «در کنار مردم» قرار گرفت! و خلاصه حدود 27 سال در کتاب‌های «تاریخ» گفتند، «قیام» و در کوچه و بازار زمزمه کردند، «کودتا برضد مصدق، قهرمان ملی!» آنچه در بهمن‌ماه 1357 پیش‌ آمد نوع بسیار پیشرفتة همین «قیام» بود که به برکت پروپاگاند استعماری طرح فاشیستی تمرکز بر یک نقطه یا اجماع پیرامون «نفرت از شخص شاه» با موفقیت به مورد اجرا گذاشته شد. مراکز شهربانی تعطیل شد، سران ارتش اعلام «بیطرفی» کردند، و لات‌الله و داس‌الله و زنان اندرون هم «انقلاب» فرمودند!

پس نتیجه می‌گیریم که آن «بسیاری» که مورد اشارة شهلا شفیق است، مانند زنان داس‌الله بسیار از مرحله پرت بوده‌اند. آنطور که شهلا شفیق روایت کرده:

«زنان فعال چپ اما پس از رودرروئی با فاجعة تلخ قدرت‌یابی اسلام گرایان در کشورمان نطفه‌های مبارزه فمینیستی را در خارج از کشور ریختند.»

زنان فعال چپ ظاهراً به خودشان تهمت چپگرائی زده بودند، چرا که پس از تجربة آنتونیوگرامشی، هیچ جنبش چپگرائی در تاریخ دست اتحاد با فاشیسم نداده! البته باید به یاد داشته باشیم که آنچه امروز در ونزوئلا به عنوان «چپ» معرفی می‌شود در واقع پوپولیسم ساخته و پرداختة ایالات متحد است. و اما شهلا شفیق که «جامعه‌شناس» و «نویسنده» هم معرفی می‌شود، در بررسی خود از مسائل ایران تحلیل عجیبی ارائه داده! وی می‌گوید اسلام گرایان به دلیل عدم هشیاری «چپ» رشد کردند! در صورتیکه به هیچ عنوان چنین نیست! حاکمیت ضمن سرکوب تحرک‌های سیاسی، دست فاشیست‌ها را برای هر نوع فعالیت باز گذشته بود، از‌ آنجمله است گشایش حسینیة ارشاد، مرکز فعالیت‌های استعماری آخوندهای حکومتی و امثال علی شریعتی، «جامعه‌شناس» دست پروردة حاکمیت فرانسه که مبلغ «اگزیستانسیالیسم دینی» بود. امروز هم دختران‌اش مهملات پدر «دانشمندشان» را تکرار می‌کنند. و شاهدیم که حسینیة کذا همچنان فعالیت‌های استحماری خود را ادامه می‌دهد. و اما مهم‌تر از حسینیة ارشاد، تشویق فعالیت انجمن‌های اسلامی در دانشگاه‌هاست که امثال میرحسین موسوی را به ملت ایران تقدیم کرده.

برخی از اعضای انجمن‌های اسلامی پس از گذراندن بخشی از دورة تحصیل خود به غرب اعزام شده و تحت نظارت سازمان‌های امنیتی تبدیل می‌شدند به مبارزان ضدامپریالیست! اکثر اراذل حکومت‌اسلامی همچون ولایتی، یزدی و بنی‌صدر از کالاهای صادراتی غرب به شمار می‌روند و اینروزها شاهدیم که حاکمیت فرانسه اعضای همین انجمن‌های اسلامی را اینبار از خارج برای فعالیت به ایران صادر می‌کند. در واقع، دانشگاه‌های دوران پهلوی دقیقاً مانند حوزه‌های علمیه به محل پرورش زباله‌های «مسلمان‌نما» برای تأمین منافع استعمار تبدیل شده بود. و امروز تفاوت چندانی بین حوزه‌های علمیه و دانشگاه وجود ندارد: دانشگاه هم مکانی است برای عربده‌جوئی و نفس‌کش طلبی اوباش ساواک.

شهلا شفیق همچنین می‌گوید، بجز چپگرایان، گروه‌های غیرمذهبی هم برای مبارزه با حاکمیت به مذهب متوسل شده بودند! البته مشخص نیست ایشان به کدام گروه غیرمذهبی اشاره دارند! امیدواریم منظورشان «جبهة ملی» و مخلفات «ملی‌نمای» طیف سیاسی در ایران نباشد، چرا که این نوع «جبهه‌ها» با لائیسیته هیچگونه ارتباطی ندارند. ولی مهم‌ترین بخش سخنان شهلا شفیق آنجاست که می‌گوید، «نظریة جنبش‌های فمینیست اسلامی که در خارج از ایران شکل گرفته و می‌گیرد با شکست روبرو شده!»

و اتفاقاً به دلیل شکست همین نظریة استحماری است که شرکت «فرضی» بعضی‌ها در تظاهرات 8 مارس 1979 اینچنین اهمیت یافته! اهمیتی که «خواهر» شهلا شفیق را هم با پای برهنه وارد معرکه کرده:

«تظاهرات زنان برضد حجاب اجباری [...] در نظر [زنان چپ‌گرا] جلوه‌ای بورژوائی داشت و برخی زنان انقلابی با احساسات شعله‌ور از مبارزه بر ضد امپریالیسم غرب، خفت اجبار حجاب را به هیچ گرفتند.»


بله حمایت از چادر و حجاب «جلوة فئودالی» نداشت، تظاهرات برای «بازرگان، نخست وزیر ایران» هم ویژگی بورژوائی نداشت! فقط شرکت در تظاهرات 8 مارس بود که خیلی خیلی بورژوائی بود! ولی همانطور که در مورد «نخبگان» ساکن ینگه دنیا گفتیم، کارمندان دولت‌های غرب نمی‌توانند مدافع منافع ملی ما ملت باشند. پس به شهلا شفیق هم می‌گوئیم، کسانی که آنروزها خفت اجبار حجاب را به هیچ گرفتند، امروز نیز خفت‌های دیگر را به هیچ خواهند گرفت، تا به این وسیله مواضع واقعی خود را پنهان دارند. بله، دوران اسلام‌پروری و آخوندنوازی در ایران به سر رسیده و تمامی نعلین‌پرستان حرفه‌ای تلاش دارند خود را مخالف حکومت توحش بنمایانند، تا از سوی کارفرمایان به «هیچ» گرفته نشوند و مهره‌ای باشند در حلقة «اجماع نوین» استعماری.






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

...

یکشنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۷



«فاطمه» در ترافالگار!


...
«نوروز فرصتی است تا همة لندنی‌ها از جشنواره‌ای لذت ببرند که از رسیدن بهار استقبال می‌کند.»
منبع: بی‌بی‌سی، مورخ 14 مارس سالجاری

این است بخشی از پیام بوریس جانسون، شهردار لندن که برای نخستین بار در 14 ماه مارس سال‌جاری به استقبال جشن نوروز در میدان ترافالگار رفته. گویا مستر جانسون، شهردار لندن هم در نماز دشمن‌شکن این هفته شرکت داشتند، و از وقوقیة آخوند جنتی در باب «نوروز»، که در قاموس آخوندجماعت «آغاز طبیعت» معرفی می‌شود، بهره‌مند شده‌اند. چون ایشان هم روز 14 مارس 2009 در لندن نوروز را به عنوان «آغاز بهار» جشن گرفته‌اند! می‌بینیم که برنامة «هویت‌زدائی» از نوروز ریشه در لندن، قبلة مسلمین جهان دارد.

همانطورکه پیشتر هم گفتیم هدف سازمان ناتو نابودی سنت‌های کهن در کل کشورهای منطقه و به ویژه در ایران است، چرا که کشورمان، خارج از اهمیت استراتژیک و منابع نفتی، از مرکزیت فرهنگی در منطقه برخوردار است. به همین دلیل همة سنت‌هائی که خارج از تعلقات قومی و مذهبی، اقوام ایرانی را به یکدیگر پیوند می‌دهد در ایران هدف تهاجم پروپاگاند استعماری قرار گرفته. فرهنگ زدائی، و ایران ستیزی در داخل مرزها بر عهدة «ساتاس»، رسانه‌های جمعی و به ویژه جام کریه جمکران قرار گرفته. ولی در خارج از ایران استعمار سخاوتمندانه‌تر دست به کار می‌شود. چرا که همة‌ خاله شلخته‌ها و غلامان ساکن غرب دست در دست نخبگان فقرفرهنگی در این امر مقدس شرکت دارند. به عنوان نمونه،‌ می‌توان به چیدن سفرة «بازاری» هفت سین در کاخ سفید، ‌ برگزاری «آغاز بهار» در لندن، و یا صدور بیانیه‌های ابلهانة سیاست‌پیشگان غرب در باب «نوروز، آغاز اسلام در ایران» اشاره داشت! این فعالیت‌های «فرهنگی» همه یک هدف مشخص را دنبال می‌کند: گسستن پیوند نوروز با اسطورة‌ جمشیدشاه. اسطوره‌ای که «هویت»‌ نوروز را مشخص می‌کند.

بله نوروز هم هویت دارد! و هویت نوروز مانند هویت انسان ریشه‌هایش در «گذشته» است. با این تفاوت که برخلاف گذشتة انسان، گذشتة نوروزاسطوره‌ای است و تاریخ‌پذیر نیست. به عبارت دیگر «نوروز» ریشه در پدیده‌ای دارد که میکائیل باکتین آنرا «بی‌نشان افسانة آغاز» نامیده. نوروز ریشه در افسانة پادشاهی جمشید دارد. بدون این افسانه «نوروز» ایرانی‌ات خود را ازدست می‌دهد و تبدیل می‌شود به آغاز بهار!

اما سیاست هویت‌زدائی به فرهنگ اقوام ایرانی محدود نمی‌ماند، به هیچ عنوان! این سیاست همزمان تحریف و تخریب مذهب شیعه را نیز از طریق «مدرنیزاسیون» آن دنبال می‌کند. چرا که «بنیاد مذهب» نیز به عنوان «پیوند فرهنگی» بین افراد می‌تواند از فروپاشی فرهنگی در جامعه جلوگیری کند. پیشتر گفتیم که جامعه بر بنیادها تکیه دارد و «زبان» نخستین و مهم‌ترین بنیاد جامعه است. به همین دلیل پس از کودتای 22 بهمن تهاجم به زبان فارسی از طریق حاکم کردن «زبان ابتذال» حوزه و بازار آغاز شد. استعمار در آغاز قرن بیستم، ابتدا بنیاد دین و در پی آن سلطنت سنتی را از محتوی واقعی خود تهی کرده بود. آنچه پس از سلطنت پهلوی در جامعة ایران بر جای ماند، به اعتقادات سنتی مردم محدود می‌شد، که با ظهور امام سیزدهم تخریب آن نیز رسماً آغاز شد.

شیوة تخریب اعتقادات سنتی مردم همان هویت‌زدائی است که از طریق ایجاد گسست بین شخصیت‌های «مقدس» با دورة تاریخی‌شان صورت می‌پذیرد. به این ترتیب گفتار و کردار محمد، علی و فاطمه و دیگران در پانزده سدة پیش و درصحرای عربستان به رفتار و گفتار فعلة فاشیسم در حسینیة ارشاد شباهت پیدا می‌کند. و از این طریق، استعمار برای ما ملت «الگو سازی» می‌کند. سخنرانی‌های ابلهانة مرضیه مرتاضی و شرکاء در ایران دقیقاً از همین خط سیاسی پیروی می‌کند. به عنوان نمونه نگاهی خواهیم داشت به مقالة یکی از اعضای معروف کمپین آش که ضمن تحریف 8 مارس، یک «تاریخ زنانه» نیز اختراع کرده و با تکیه بر ترهات علی شریعتی تأکید می‌کند،‌ «فاطمه»، دختر پیامبر مسلمانان از حقوق شهروندی خود دفاع می‌کرد، ‌ نیمه شب در مدینه برای علی تبلیغات سیاسی می‌فرمود و خلاصه امروز زنان ایرانی، از حق و حقوقی که «فاطمه» در صدر اسلام داشت محروم‌ مانده‌اند:

«بحث بر سر 8 مارس[...] نیست. مشکل و مسئله، زن است [...] دیدگاه‌هائی که با بزرگداشت قدرت و خود مختاری زن در 8 مارس مخالف‌اند فاطمه‌ای را هم که عقلانیت و دانش زن امروز از تحریف تاریخ مذکر پالوده است بر نمی‌تابند[...] برخلاف گزارش‌های مردانة تاریخ[...] فاطمه [...] در نیمه‌های شب در کوچه‌های مدینه برای همسرش تبلیغ سیاسی می‌کرد. به دفاع از حقوق مدنی و شهروندی خود برمی‌خاست، تدریس می‌کرد و نافذتر از مردان هم ‌عصر خود خطبه می‌خواند[...] مقاومت در مورد حرکت زنان از کدام حساسیت‌ها [...] بر می‌خیزد؟ آنهم به نام الگوهای دینی که از بسیاری از محدویت‌های مقرر برای زن امروز در کشورما رها بوده‌اند.»

برگرفته از مقالة «روزی از آن خود»،‌ مورخ 11 مارس 2007

بله این فاطمه خواب نداشت! روز ها به کارهای خانه مشغول بود، نیمه شب‌ها هم در کوی و برزن و لابلای خیمه‌ها سخنرانی می‌کرد! به این ترتیب و بر اساس براهین و مستندات «علمی» نویسنده، امروز زنان ایرانی باید تلاش کنند به «حقوق فاطمه» دست یابند! آنهم حقوقی که فقط ساخته و پرداختة توهمات نویسندة چنین ترهاتی است. حتماً ایشان ضمن نبش قبر فاطمه به این اطلاعات دقیق دست‌ یافته‌اند! بخصوص که هیچکس از محل دفن فاطمه، همان دختر عزیزدردانة پیامبر و همسر علی خلیفة مسلمین آگاه نیست!

در واقع ادعای اینکه فاطمه از حقوق شهروندی خود دفاع می‌کرد بیش از آنچه نشان درک و فهم فاطمة فرضی باشد، گویای این واقعیت است که نویسندة محترم عقل‌شان پاره سنگ برمی‌دارد. چرا که در صدر اسلام اصولاً مفاهیمی از قبیل حقوق شهروندی وجود خارجی نمی‌توانسته داشته باشد. به فرض محال اگر بپذیریم که پانزده سدة ‌پیش در بیابان‌های حجاز «حقوق مدنی» پدیده‌ای شناخته شده بوده ـ می‌دانیم که فرض محال، محال نیست ـ آن به اصطلاح «حقوق مدنی» نمی‌تواند با «حقوق مدنی» در ویراست حقوقی و قانونی‌اش در هزارة‌ سوم ارتباطی داشته باشد. همچنانکه «دمکراسی» یونان باستان هم هیچ ارتباطی با دمکراسی معاصر ندارد.

خلاصه بگوئیم، نویسندة فرهیخته در کمال بیشرمی، به بهانة دفاع از حقوق زنان، بازگشت به «صدر اسلام» را پیشرفت و ترقی زنان ایران وانمود می‌کند، و تبلیغات فاشیستی به راه انداخته‌. البته ما از این موضع‌گیری‌ها اصلاً تعجب نمی‌کنیم! این مهملات در راستای چرندیاتی است که «فاطمه مرنیسی» برای زنان سنی مذهب سر هم می‌کند، تا آینده را در بازگشت به گذشته آنهم به گذشتة موهوم جستجو کنند. اما موضوع این وبلاگ بررسی ترهات «آزاد زنان» جمکران نیست. موضوع این وبلاگ «هویت زدائی» از طریق «مدرنیزاسیون» است که به سنت‌های ایرانی محدود نمی‌‌ماند. مدح و ستایش دلفین مینوئی از «آوانگاردیسم» خواهر شهلا شرکت بی‌دلیل نبود. و بی‌دلیل نیست که مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه در ماه فوریة گذشته کتابی به نام «زنان» منتشر کرده. البته ارسال رضوی‌فقیه به تهران نیز در راستای همین فعالیت‌های حمایت از فاشیسم در ایران صورت می‌پذیرد. فراموش نکنیم که استقرار یک حاکمیت دمکراتیک در ایران می‌تواند کل منطقه را از چنگال طالبان و اربابان‌شان خارج کند، چرا که تغییر در ایران، تغییر در کل منطقه خواهد بود.

برخلاف گزارش‌های مردانة تاریخ، بحث برسر 8 مارس نیست [...] نوروز فرصتی است تا همة لندنی‌ها از جشنواره‌ای لذت ببرند که در آن فاطمه به همراه بوریس جانسون از رسیدن بهار استقبال می‌کرد. فاطمه در نیمه‌های شب برای همسرش در سوهو تبلیغ سیاسی می‌کرد، روزها در هایدپارک به دفاع از حقوق مدنی و شهروندی خود برمی‌خاست، بعد از ظهرها در آکسفورد تدریس می‌کرد و ... و نافذتر از آخوند جنتی خطبه می‌خواند. فاطمه به همین دلیل از «زن روز» اخراج شد.







نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی دی‌اف ـ ایشیو

...