شنبه، آذر ۱۸، ۱۳۹۱

جون و عموسام!

 
 
چون به اینجا رسید،
قواد،  قائد شد
 
در واقع،  پایه و اساس بی‌بی‌گوزک بنیادین ادیان ابراهیمی،  ‌ همین «قائد» شدن «قواد» در سرزمین مصر بود.   آنهنگام که قادر متعال فرعون را به دلیل قوادی حضرت ابراهیم مجازات فرمود،  «قواد» در جایگاه «قائد» نشست و ... و همین قواد محترم و دیندار و خداپرست است که «پدر» ادیان ابراهیمی،   یعنی پایه‌گزار «روابط یک‌سویه» به شمار می‌آید. 
 
«قواد» و «قائد» با حقوق و قوانین حقوقی انسان‌محور در تضاد آشکار قرار دارند و می‌کوشند «اخلاق» و «تعهدات دینی»،  یعنی روابط یک‌سویه و «ارزشی» را بجای «قوانین حقوقی» معاصر بنشانند.  
 
در اواخر دهة شصت میلادی،  بوق‌های محفل «احترام به ادیان » از طریق نفی مادی‌ات انسان و رد جایگاه واقعی فرد در جامعه،   «روابط یکسویة خانوادگی» را به ارزش گذاشتند تا بتوانند «دیپلماسی بمب» را به پیش رانند.  در نتیجه،   باور با «دمکراسی»، ‌ و هنرمند با «مجرم» در ‌ترادف قرار گرفت و یک مجموعة انسان‌ستیز شامل «‌تروریست،  آخوند،  اسلام‌گرا و معترض‌حرفه‌ای» بجای انسان نشست.   ویژگی این مجموعه مرگ‌پرستی،   تحقیر زندگی و یا بهتر بگوئیم حمایت بی‌قید و شرط است از آنچه «تغییر» معرفی می‌شود.
 
به عنوان نمونه آخوندجماعت می‌گوید «وظیفة‌ انسان گام برداشتن در راه خداست!»  جماعت «معترض» نیز در همین مسیر گام برمی‌دارد و «تغییر» می‌طلبد.   چرا راه دور برویم؟!   این به اصطلاح «جنبش وال‌ستریت»‌ در واقع ویراست آمریکائی «آخوند» است.   حضرات می‌خواهند،  وال‌ستریت را اشغال کنند؛  همین!   پیامد این عمل ابلهانه هر چه باشد دیگر هیچ اهمیتی ندارد.  در واقع مطالبات «جنبش وال‌ستریت» مانند مطالبات حضرت ابراهیم «یک‌سویه» بوده،‌  و پای از «تخریب» فراتر نمی‌گذارد.  
   
خلاصه اگر «پیتر بروک» به «تعزیه» علاقمند شده و با الهام از «منطق‌الطیر» فریدالدین عطار فیلم می‌سازد و فیلم کذا هم مورد تحسین سناتورهای ینگه دنیا قرار گرفته،‌  دلیل موجه دارد.  یادآور شویم روی سخن با «تبلیغات رسانه‌ای» پیرامون علاقة «پیتر بروک» به تعزیه و عرفان است.  پیشتر در مورد خشونت بطنی در نگرش عرفانی توضیح داده‌ایم.   و تعزیه هم که نیازی به توضیح ندارد.  پرسوناژ اصلی تعزیه «آخوند قهرمان» است که برای تداوم حکومت «موروثی» به قول معروف آمادة شهادت یا جنایت می‌شود.   در نتیجه،  با تعزیه و عرفان از چارچوب توحش پدرسالار و یک‌سویگی خشونت و تحجر ادیان ابراهیمی فراتر نمی‌رویم.   به عبارت دیگر،‌  در کنار قواد و قائد می‌نشینیم.   «اخلاق‌محوری» و «تظاهر» وجه مشترک قواد و قائد است که برای نشاندن «اخلاق»  ‌ـ  نه اخلاق انسانی،   که اخلاق کلاسیک و مقبول عوام ـ  بجای قوانین و مقررات بین‌المللی از هیچ کوششی فروگزار نکرده و نمی‌کنند.   انتشار نامة ابلهانة ‌«موسویان» که تحت عنوان «تحلیل» در سایت رادیوفردا،‌   مورخ 15آذرماه سالجاری منتشر شده شاهدی است بر این مدعا.   این «تحلیل» مضحک دو تکیه‌گاه دارد،‌  «اعتقاد غرب» و «تعهد دینی» خامنه‌ای: ‌
 
«[...] موسویان [...] در نشنال اینترست [...] یادآوری می‌کند که [...] غرب همیشه بر این اعتقاد بوده [...]‌که اعمال تحریم [...] تنها راه تغییر برنامه‌ هسته‌ای [...]‌ در ایران است [...] موسویان در ادامه [...] ‌استدلال‌های خود را مبنی بر اینکه ایران به دنبال تولید بمب اتمی نیست ارائه می‌‌کند. 1ـ‌  تعهدهای دینی [...]‌»
 
بله،   شورای امنیت می‌باید «تعهد دینی» خامنه‌ای را به عنوان سند معتبر و حقوقی بپذیرد!   به این ترتیب «یکجانبه‌گرائی» بر روابط بین‌المللی نیز حاکم می‌شود و بی‌خیال  «مسئولیت» و «پاسخگوئی!»   این است دلیل پافشاری مرده‌شویان و اربابان‌شان بر «اخلاق» و «اعتقادات!»   بد نیست بدانیم موسویان از «پژوهشگران» دانشگاه پرینستون تشریف دارند!  و نیازی نیست که بگوئیم «پژوهش»،   مانند استدلال منطقی،  ارتباطی با سنگر حق و باطل ندارد.  پژوهش بنابرتعریف با «اعتقاد» و «تعهد» در تضاد آشکار قرار می‌گیرد!  خلاصه بگوئیم،  «استدلال»‌ و هر آنچه علمی‌ات دارد،  نمی‌تواند «جانبدارانه» و «یکسویه» باشد!  حال باید ببینیم چرا سایت رادیوفردا مزخرفات «اخلاقی» موسویان را «استدلال» معرفی کرده؟   پاسخ به این پرسش روشن است؛   یانکی‌ها و بلندگوهای‌شان مدافعان بی‌قید و شرط «روابط یکسویه» و «خانوادگی» بوده و هستند.   انقلاب جمکران به کنار،‌   نمایش مهوع «بهار عرب»‌ که در مصر به بن‌بست هم رسیده شاهدی است بر این مدعا.
 
گاوچران‌ها می‌پندارند با هیاهو و جنجال ‌بر علیه محمد مرسی،  و به راه انداختن جنگ زرگری بین «اسلام رحمانی» و «اسلام خشن» می‌توانند در مصر «فدائیان اسلام» خوب را به رهبری «البرادعی» و شرکاء به ارزش بگذارند،‌   و در گام دوم هم سناریوی نخ‌نما و مهوع درگیری «تندرو» و «میانه رو» را به صحنه بیاورند و کودتا کنند.   ولی سخت کور خوانده‌اند!   حکومت‌های اسلامی‌،  اعم از  تندرو،  میانه‌رو،  کندرو و ... جملگی در سیر قهقرائی افتاده و نفس‌های آخر را می‌کشند.   و به طریق اولی مخالف‌نمایان این حکومت‌ها نیز که هم‌صدا با کودتاچیان به نشخوار شعار ابله‌پسند «تضاد مدرنیته با سنت» مشغول‌اند هیچ آینده‌ای جز شکست نخواهند داشت!   چرا که دوران «یکسویگی» و انسان‌ستیزی برای «اسطوره فروشان» محفل احترام به ادیان سپری شده.   این مختصر را گفتیم تا یانکی‌ها بدانند تهاجم به دفاتر فدائیان اسلام در کشور مصر را نمی‌توانند به حساب «مدافعان دمکراسی» بگذارند!  دمکراسی با خشونت و سرکوب و به طورکلی با روابط «ابراهیمی» و «یکسویه» در تضاد قرار دارد!   خلاصة کلام،   آن‌ها که در مصر به افراد و دفاتر احزاب حمله می‌کنند،‌   فاشیست‌های «نوین» هستند،  نه طرفداران دمکراسی. 
 
به گزارش سایت «ولتر. نت. اورگ» مورخ 5 دسامبر 2012،  ارتش آزادیبخش سوریه زرادخانة‌ سلاح‌های شیمیائی‌اش را رسانه‌ای کرده.  به عبارت دیگر «ارتش»‌کذا را یانکی‌ها به سلاح شیمیائی مجهز کرده‌اند!   ولی شاهدیم که علیرغم ارسال تسلیحات شیمیائی برای شورشیان سوریه،   باراک اوباما و متحدان‌اش از کاربرد سلاح‌های شیمیائی توسط دولت سوریه «ابراز نگرانی» می‌کنند!  در «ولتر. نت» خبرهای جالب دیگری هم منتشر شده.  از آنجمله است ارسال سلاح و تجهیزات از لبنان برای تروریست‌ها در سوریه.   جالب اینکه،‌  «اوکاب سکر»،   یکی از نمایندگان شیعی‌مسلک مجلس لبنان که درگروه 14 مارس  ـ  از شبکه‌‌های حکومت جمکران در لبنان ـ  عضویت دارد،   به ارسال سلاح برای شورشیان سوریه «افتخار» کرده!
 
ولی سفر پوتین به ترکیه،   بر خوش‌رقصی‌های حکومت ملایان برای آمریکا در کشور سوریه نقطة پایان گذاشت.   خلاصه «اسب ترویا» ـ  بهتر است بگوئیم «قاطر ترویا» ابتر شد!   با توجه به توافق‌های استراتژیک «ترکیه ـ روسیه»،   ‌اگر سایت رسمی «ناتو» جزئیات توافق‌نامة‌ همکاری با روسیه را منتشر می‌کرد،  و همچنین اگر «اهل‌فن» بجای بررسی روضه و زوزة «اصلاح‌طلبان» پیامدهای اقتصادی احداث خط لولة‌ «ساوت ستریم» را بررسی می‌فرمودند،   همه می‌توانستند از ‌«عقب نشینی» آمریکا و متحدان‌اش آگاه شوند و دریابند که برای پنهان داشتن این «واقعیت تلخ»،   گسترش توحش جمکرانیان و اربابان‌شان در لندن و واشنگتن الزامی شده.
 
بهترین راه برای گسترش توحش،   «بازگشت به گذشته» است.  ولی  «بازگشت به گذشته» برای جمکرانیان و اربابان‌شان از دو مسیر متفاوت صورت می‌گیرد.   کاخ‌سفید و وزارت امورخارجة انگلستان به دوران نورانی «بوش ـ بلر» باز می‌گردند.   زمانیکه خوشخدمتی‌های «البرادعی» به اینان اجازه ‌داد با توسل به دروغ ـ  سلاح‌های کشتار جمعی صدام حسین ـ  تهاجم نظامی به عراق را توجیه کنند.  حال آنکه برای پنهان داشتن شکست ارباب،  جمکرانیان در داخل و خارج مرزها به دوران «نورانی» کلنل آیرون‌ساید باز می‌گردند و هر بار در زمینة‌ توحش و حماقت بیشتر «پیشرفت» می‌کنند.   ولی اینبار پیشرفت‌شان خیلی چشمگیر شده!
 
«پیشرفت» اخیر،   حکومت جمکران را همزمان به کوکلوکس‌کلان،  حکومت عربستان و طالبان نزدیک کرد.  بله،   آتش زدن مدارس بی‌حکمت نیست!   باری آخوند موحدی کرمانی در وقوقیة جمعة‌ گذشته «فرمان» دادند که وقت نماز هیچکس حق ندارد مغازه‌اش را باز نگهدارد:
 
«[...] حکومت اسلامی باید نمازها را اقامه کند [...] وقت ظهر باید چهرة نماز در شهر اسلامی نمایان باشد نه اینکه کاسب‌ها کنار مسجد هنگام نماز به کسب و کار بپردازند [...]»
منبع:  تابناک مورخ 17 آذرماه سالجاری
 
می‌بینیم که تا تبدیل ایران به عربستان سعودی راه درازی در پیش نیست؛  وحشیگری و روابط یکسویه‌ «حدومرز» نمی‌شناسد.   دامنة «الزامات اسلام» را بیش از این‌ها هم می‌توان گسترش داد.   به عنوان نمونه ملایان می‌توانند یک گشت ارشاد برای مبارزه با «همجنسگرائی»‌ به راه اندازند.  در  این صورت جامعة «زنانه ـ مردانه» هر چه بیشتر «پیشرفت» خواهد کرد!   همة زنان و مردان ایران را می‌توان به همجنسگرائی متهم نمود و با الهام از امثال مصداقی،   این اتهام را به «اثبات» هم رساند!   به این ترتیب،   زمینة‌ مساعد برای گسترش سرکوب ایرانیان فراهم می‌آید،  چرا؟  چون «همة ایرانیان» موظف می‌شوند «ثابت» کنند که همجنسگرا نیستند و «گناه»‌ نمی‌کنند:‌
 
«[...] اگر امر به معروف آنطور که اسلام می‌خواهد پیاده شود،  ریشة گناه سوزانده می‌شود[...]»
 
البته زوزه و عربدة‌ موحدی کرمانی در واقع واکنشی است به تحولات منطقه و مذاکرات آیندة‌ هسته‌ای!   این مذاکرات با روند صلح در فلسطین یا همان عقب‌نشینی اجباری اسرائیل به درون مرزهای قانونی‌اش ارتباط مستقیم دارد.  و این است دلیل آویختن سازمان تبلیغات اسلامی به خشتک حضرت موسی.   موحدی کرمانی در جمال بی‌مثال موسی «ولایت الله» را رویت کرده:
        
«[...] خداوند [...] در آیه‌ای می‌گوید موسی ما به تو مأموریت دادیم که انسان‌ها را از ظلمت خارج و به نور وارد کنی و این ولایت الله است[...]»
 
ولی به استنباط ما روی سخن موحدی کرمانی با اهودباراک مستعفی و «بنیامین نتان‌یاهو» بود.  حکومت ملایان بی‌خبر از ناوگان جنگی روسیه در سواحل غزه،‌  به زبان بی‌زبانی از دولت اسرائیل کمک می‌طلبد.   باشد که این دولت ملایان را از «ظلمت صلح» به عرصة نور که همان «جنگ» باشد وارد کند!  اما اینبار،  بر خلاف دوران نورانی حاج روح‌الله،   نفس‌کش‌طلبی ملایان نتیجة مطلوب ببار نیاورد. ‌ پس از خواهش‌های آخوند موحدی از درگاه دولت اسرائیل،  در مرزهای شرقی کشور 10 تن تریاک توقیف شد و آه از نهاد یانکی‌ها بر آمد!
 
به گزارش مهرنیوز،  ‌مورخ 18 آذرماه سالجاری،  بیش از 11 تن مواد مخدر ـ  10 تن تریاک و یک تن حشیش ـ‌  در بلوچستان و سیستان توقیف شد و اینگونه بود که «رنگ» از چهرة شیخ مسعود بهنود پرید!     
         
بله،   تا پیش از این فاجعة‌ «عظیم»،   پیروان راه امامت و ولایت امیدها داشتند!   تازه «اشپیگل» به ستایش قدرت و جلال و جبروت نظامیان جمکران نشسته بود!  در تاریخ اول دسامبر 2102،  تصویر یک زیردریائی متعلق به جمکرانیان در سایت فرانسه زبان نووستی منتشر شد. زیردریائی اسلامی‌ به رنگ فیروزه‌ای گنبد مساجد!   این زیردریائی «دینی» را در خلیج همیشه فارس به «آب» داده بودند!
 
باری زیردریائی فیروزه‌ای‌رنگ هوش از سر خلبانان عربستان ربود و جت‌شان افتاد؛   یک هواپیمای بدون سرنشین یانکی‌ها را هم به دام انداخت تا حکومت مرده‌شویان بتواند یکبار دیگر از «ظلم» و «ستم» ارباب به دادگاه لاهه شکایت کند و درواقع از دادگاه کذا به درگاه ارباب نقب بزند!   در این گیرودار،   رادیوفردا هم از یک «قهرمان»‌ محروم شد!   بله،  نسرین ستوده به اعتصاب غذا ـ  واقعی یا رسانه‌ای ـ  پایان داد.  البته مرگ احتمالی نسرین ستوده هیچ مشکلی از مشکلات ایرانیان حل نمی‌کرد؛  کاملاً بر عکس،   روند خشونت و توحش را گسترش می‌داد.   از مطلب دور افتادیم بازگردیم به همنشینی «کوکلوکس‌کلان» و «کربلا» که باکد: 91091507890 در ایسنا،‌   مورخ  5 دسامبر 2012  انتشار یافته.  با هدف «تقرب به درگاه الهی»،‌   اسطورة‌ مقدس ‌حکومت مرده‌شویان به نگرش ارباب نزدیک شده!
 
می‌گویند «حسین عین» یک خدمتکار سیاه‌پوست 90 ساله داشته به نام «جون!»   می‌بینیم که آنحضرت به «برابری» انسان‌ها «تعهد» داشته‌اند!  در هر حال،‌ پرسوناژ «جون» از نژاد باراک اوباما بوده.  در ادامة قصه،‌ ‌ ایسنا ما را با سرگذشت «جون» نیز‌ آشنا می‌کند.   گویا  امیرالمومنین «جون» را به چند دینار ابتیاع فرموده و او را به ابوذر غفاری بخشیده‌اند.  پس از مرگ حضرت ابوذر،   «جون» به ترتیب در خدمت امیرالمومنین، ‌ امام مجتبی و امام حسین بوده.  خلاصه این «جون» که 90 سال داشته وقتی در روز «عاشورا»،  جنگ برای «دفاع از حریم امامت و ولایت» شدت می‌گیرد به خدمت حسین عین رفته برای شرکت در نبرد از ارباب اجازه می‌طلبد!   ولی حسین عین به او می‌گویند:  «خود را به خاطر ما مبتلا مساز!»  می‌بینیم که آنحضرت «دگراندیش‌» هم بودند.   در ادامه،‌  «ایسنا» به درون ذهن «جون» رفته و از آنچه در ذهن وی می‌گذرد برای‌مان «گزارش» می‌فرستد!   و اینجاست که می‌بینیم ای دل غافل،   «جون»،  مانند شهید مایکل جکسون از رنگ پوست خود بیزار بوده و حسین عین و خداوندش هم با کوکلوکس‌کلان رفاقت و نشست و برخاست داشته‌اند:‌
 
«[...] جون» با خود فکر کرد:   من کجا و این خاندان کجا؟!  بنابراین گفت: آقای من،   بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است.   یا اباعبدالله،  لطف فرموده مرا بهشتی نمائید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم [...] از شما جدا نمی‌شوم تا خون سیاه من با خون خانواده شما مخلوط گردد[...] امام حسین گریستند و اجازه دادند[...]  با آن‌که جون پیرمردی 90 ساله بود[...]جنگ نمایانی کرد،   تا آن‌که [...] زخم‌های فراوانی به او وارد کردند [...]  هنگامی که روی زمین افتاد،  امام حسین [...] دست مبارک خود را بر سر و صورت جون کشید و فرمود: بارالها،  رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت (ع) محشورش نما» [...] از برکت دعای حضرت،  روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید.   چنانکه وقتی بدن او را بعد از 10 روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.»
 
و چون به اینجا رسید، 
قواد،  قائد شد! 
 

 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 

...

 

 

 

 

 

 

 

 

 
Share

دوشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۹۱

جنگل و جمکران!



 

 

در سال 1977 میلادی،  روز 29 نوامبر به عنوان «روز همبستگی جهانی با ملت فلسطین» به تصویب مجمع عمومی سازمان رسید و همین مجمع در تاریخ 29 نوامبر 2012 به ارتقاء‌ جایگاه فلسطین رأی مثبت داد.       

 

اگر جمکرانیان را به غزه راه ندادند،  هیچ اشکالی ندارد.   اینان در رسانه‌های‌شان خود را «پیروز» این جنگ می‌خوانند!   بله،  جنگ غزه شگفتی‌های فراوان دارد.  ‍ این جنگ مقام معظم را از عرصة تاریخ‌ستیز صدراسلام و پرسوناژ اسطوره‌ای محمد در صحرای عربستان به جنگل‌های شمال ایران پرتاب کرد،   تا ایشان همراه با داس‌الله در کنار پرسوناژ «تاریخی ـ بومی» میرزا کوچک‌خان بنشینند.  باشدکه از قید نبرد بی‌امان حاج روح‌الله با آمریکا و اسرائیل آزاد شوند؛  اینهمه برای اینکه زمینة لازم جهت «مذاکرات»‌ با ارباب فراهم آید.   به این ترتیب آمریکا هم برای پایان دادن به 30 سال «تقیه» پیش‌قدم خواهد شد.  و به استنباط ما این است دلیل «مخالفت کاخ سفید با تحریم‌های سنای آمریکا!»  

 

یادآور شویم سنای ایالات متحد در دست حزب دمکرات است و اوباما هم از قضای روزگار عضو همین حزب به شمار می‌رود.  و با توجه به قرار گرفتن اوباما در برابر تصمیمات حزب دمکرات،  مسلماً دامنة «خرتوخر» جمکران بیشتر از این‌ها گسترش خواهدیافت.   شاید به همین دلیل بعضی‌ها در داخل و خارج مرزها،  به طمع گرفتن ماهی از این آب گل‌آلود به یاد «تندروی‌های اول انقلاب» و «حفظ نظام» ‌افتاده‌اند!  هم‌میهنان گرامی! گفتگوی «غیرمستقیم» سرداراکبر سازندگی و بنی‌صدر،   و همچنین «سنگرسازی» رادیوفردا برای بهزاد نبوی و تاج‌زاده را از دست ندهید!   

 

برخلاف پروپاگاند ابله‌پسند بی‌بی‌سی،‌   «فرودستی» و فقر هیچ ارتباطی با «جرم» ندارد!  جهت اطلاع مسئولان «مجرب» و نیکوسابقة‌ این رسانه بگوئیم،‌  از منظر حقوقی واژه‌های «لات» و «اراذل» و «اوباش» به «مرزشکنان» و «یکجانبه‌گرایان» اطلاق می‌شود؛  ‌ کسانیکه برای تأمین منافع‌ نامشروع‌شان،  با سوءاستفاده از باورها و اعتقادات عوام «حریم خصوصی» انسان‌ها و جامعه را مورد تجاوز قرار می‌دهند:‌

 

«ما برای حاکمیت شریعت در مصر انقلاب کردیم‌ [...] هرکس هم مخالف است برود سرش را به سنگ بکوبد [...] ما تا پای جان در این راه می‌ایستیم [...]  اگر بخواهیم در میدان تحریر هم تظاهرات می‌کنیم [...]»  

 منبع:  یورونیوز،  ‌مورخ اول دسامبر 2012  

 

این اظهارات «مشعشع» یکی از طرفداران محمد مرسی است که فراموش کرده 75 درصد از مصری‌ها اصلاً به مرسی رأی نداده‌اند؛  خلاصه این حضرت چند واقعیت «تلخ» را  نمی‌خواهند بپذیرند.   نخست اینکه اراذل و اوباش دیگر نمی‌توانند در «میدان تحریر» تجمع کنند!  بله،   بساط «میدان انقلاب» آخوندها در قاهره تکرار نخواهد ‌شد.   دیگر آنکه،   لات و اوباش با ابراز آمادگی برای «مرگ در راه باورهای مقدس‌شان» نمی‌‌توانند مخاطبان را در مصر بفریبند؛   اراذلی که چنین ادعاهای گوساله‌پسندی مطرح می‌کنند،   فقط از گفتن «واقعیت»‌ می‌گریزند.   اینان نمی‌گویند که برای تحمیل «باورهای‌شان» به دیگران از هیچ خشونت و جنایتی رویگردان نخواهند بود.  تریبون دادن به این جانوران وحشی با هدف ارائة تصویر دلپذیر از خشونت و مرگ‌پرستی،   یا بهتر بگوئیم ارائة تصویر دلپذیر از «روابط یک‌سویه» و «جانبدارانه» ‌صورت می‌گیرد.   روابطی که تا پیش از ارتقاء ‌جایگاه فلسطین در سازمان ملل بر این بنیاد به اصطلاح «بین‌المللی» نیز حاکم بود.   

 

در تاریخ 29 نوامبر 2012،  سنگر «یکجانبه‌گرائی» در مجمع عمومی سازمان ملل ـ   این سازمان به روابط «یکسویه» جنبة‌ دیپلماتیک و مقبول داده بود ـ  «منفجر» شد.  این انفجار فرخنده مدافعان غربی «اراذل و اوباش» را به زانو درآورد و ناقوس مرگ «فدائیان اسلام»‌ را نواخت.   این است دلیل پرش مقام معظم به جنگل‌های شمال،  و تزلزل محفل «احترام به ادیان» در کشور هلند.    

 

عقب‌نشینی پارلمان هلند از سانسور آزادی بیان،   تزلزل جایگاه محمد مرسی و ... و تحولات شگفت‌انگیز در ایران و‌‌ مصر و اسرائیل همه و همه پیامد این «انفجار» خجسته است. ‌ ارتقاء جایگاه فلسطین در سازمان ملل، ‌ از یک‌سو در منطقه حساب فرانسه را از آمریکا،‌  آلمان و  انگلستان جدا کرد.   ‌و از سوی دیگر،   ‌دولت اسرائیل را در برابر افکار عمومی اسرائیل و خلاصه بگوئیم در تقابل با ملت اسرائیل قرار داد!

 

برخلاف دولت اسرائیل،  رسانه‌ها و برخی شخصیت‌های سیاسی اینکشور از ارتقاء جایگاه فلسطین در سازمان ملل استقبال کرده‌اند.   وارد جزئیات نمی‌شویم چرا که،   این مطلب در بسیاری از رسانه‌های غرب از جمله در سایت لوموند،  مورخ 29 نوامبر سالجاری هم بازتاب یافته.  باری انفجار سنگر «یکجانبه‌گرائی» در سازمان ملل،   دولت آلمان را وادار کرد تا به روابط «یکسویه» و «بحران‌ساز» خود با حکومت جمکران پایان دهد!

 

اینچنین بود که در تاریخ 29 نوامبر سالجاری،  ‌دست‌پروردگان دولت آلمان به دلیل تهاجم به سفارت جمکرانیان دستگیر شدند و وزیر امورخارجة آلمان هم از صالحی عذرخواهی کرد! به عبارت دیگر،  ایشان در تماس با «همتای» ایرانی‌نمای‌شان گفتند:  «یا اخی!  دورة لات‌بازی به سر آمد،  ببخشید!»  و اینچنین بود که بساط اوپوزیسیون حسینی در «ژرمانی» برچیده شد!   اما  فروپاشی سنگر «یکجانبه‌گرائی» در کشور فرانسه از اینهم چشمگیرتر بود.

 

در اینکشور طرحی به تصویب مجلس نمایندگان رسید که به موجب آن تحرکات «جهادیون» فرانسوی در خارج مرزها تحت نظارت قانون قرار خواهد گرفت.   به عبارت دیگر،   یانکی‌ها نمی‌توانند برای ایجاد «تغییرات» مطلوب در کشورهای مسلمان‌نشین،   در فرانسه اراذل و اوباش را «بسیج» کنند!  یادآور شویم برای «جهاد» با شوروی،  محفل برژینسکی   آ‌مریکائی‌های ‌«ایرانی تبار» را به افغانستان اعزام می‌کرد.  خلاصه یکجانبه‌گرائی آتلانتیست‌ها با استفاده از همین اراذل و اوباش «حسینی» اعمال شده و می‌شود.   این مزدوران جز «تخریب» و نابودی هیچ نمی‌شناسند؛   تخریب انسان،  تخریب نظم اجتماعی و تخریب کشور و منابع مالی و فرهنگی آن!   این هدف مقدس از طریق «واژگون‌‌نمائی» و «بازگشت به گذشتة» اسطوره‌ای،  یعنی نشستن تروریست در جایگاه «حسین مظلوم» و «خیرخواه» جامعه محقق می‌شود.  کافی است تروریست کربلائی ‌خود را خواهان «تغییر»‌ بنمایاند و مطالبات مادی مشخص‌اش را پنهان دارد تا از الطاف ویژة آتلانتیست‌ها بهره‌مند شود.

 

ولی این آدمخواران برای ممانعت از استقرار دمکراسی و حکومت قانون در کشورهای مسلمان‌نشین،  به حمایت نظامی از «تروریسم» اکتفا نمی‌کنند.   بوق‌های تبلیغاتی‌شان «مطالبات دمکراتیک» ملت‌ها را نیز به سکوت برگزار می‌کند،   و «تروریسم» را رسماً به ارزش می‌گذارد.  «چنج،  وی نید»،  شعار انتخاباتی باراک اوباما را دستکم نگیریم.    این شعار به ظاهر «ساده»،  هر گونه مرزشکنی و یکجانبه‌گرائی را به عنوان «تغییر» موجه و مقبول جلوه می‌دهد.    به این ترتیب است که،   زیرمجموعة  «دیپلماسی بمب»،  یعنی فتوی،  آدم‌ربائی،  قتل،  شورش،‌  کودتا،  تهاجم نظامی و کشتار غیرنظامیان و ... به عنوان «تغییر» به ارزش گذاشته خواهد شد.    

 

به همین دلیل در  لندن و در دادگاه جنائی بین‌المللی،   «تروریسم برحق» را به ارزش گذاشته‌اند.  به نظر می‌رسد جنایتکاران جنگی در دادگاه لاهه فقط اگر صرب باشند،‌  «محکوم» خواهند شد؛  بقیه آزاد می‌شوند؛  «خودی» هستند.   «قضات» این دادگاه هم باید از «پیروان راه حسین‌» باشند؛   مدافعان خشونت «برحق» و «روابط یکسویه!»  و اما در لندن،   همزمان با انفجار سنگر آتلانتیسم در سازمان ملل،‌  ‌جایزة‌ «روری پک» به روزنامه‌نگاران «صحرای کربلا» تعلق گرفت!   

 

«آلبرتو آرسه»،   یکی از برندگان خوشبخت این جایزه طی یک سخنرانی نغز و به ویژه «پرمغز» چنین فرمودند:‌

 

«[...] ژورنالیست کسی نیست جز انتقال‌دهندة افکار مردمی که خود را برای مردن در جنگ آماده می‌کنند [...]‌  برای تغییر در جامعه خود از جانشان می‌گذرند[...]»‌

منبع:  یورونیوز،  ‌مورخ 29 نوامبر سالجاری.  

 

افسوس که در کنار این «بیانات»،   مراسم سینه‌زنی و زنجیرزنی «آرسه» را نشان‌مان ندادند!   ولی همین مختصر برای به ارزش گذاشتن «تروریسم» کفایت می‌کند.  روند کار این است که با مفهوم مطلق «تغییر» برخورد جانبدارانه صورت گیرد.  به این ترتیب «تروریست» و خرابکار  به ارزش گذاشته ‌شده،   و به قول معروف در جایگاه «حسین مظلوم» می‌نشیند!  خلاصه،  این روزها برای ارائة «تصویر دلپذیر» از تروریست،  بوق‌های ناتو از بی‌بی‌گوزک صحرای کربلا استفاده‌های بهینه صورت می‌دهند.

 

بر اساس بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان،  حسین عین می‌گفت،   «برای استقرار حکومت حق آمادة‌ شهادت‌ام»،   در نتیجه کافی‌ است که تروریست‌ بگوید،   برای «تغییر جامعه‌ام حاضرم بمیرم.»   به این ترتیب مطالبات واقعی ملت‌ها،  خواست طبقات متفاوت اجتماعی،  آزادی انسان‌ها،   مطبوعات،  هنر و ... همه و همه ماست‌مالی خواهد شد.  حضرت تروریست در جایگاه والای «قهرمان» نشسته،   پیام‌آور مرگ و نیستی در جامعة «مادری‌شان» می‌شوند.  ولی اصل مطلب چیست؟

 

اصل مطلب این است که از یک‌سو،  «تغییر جامعه» الزاماً به معنای بهبود شرایط جامعه نیست،   و از سوی دیگر،  کسی که ادعا می‌کند برای «تغییر جامعه» ‌حاضر است بمیرد،  در واقع نمی‌خواهد بگوید که برای تحقق چنین تغییری از هیچ خشونت و جنایتی رویگردان نخواهد بود!  خلاصة کلام،  این جملات کلیشه‌ای و شعارهای پوچ و مبهم را که در دهان این و آن می‌گذارند برای هدایت ملت‌ها به اعماق چاه ساخته و پرداخته‌اند.  انداختن ملت‌ها به چاه وظیفة‌ اصلی «قهرمان» است و له له زدن لات‌‌الله و داس‌الله برای «قهرمانان» دلیل موجه دارد!

 

آری،  «قهرمان»‌ است که مرگ و نیستی و خشونت را به ارزش می‌گذارد،   حال آنکه «آرمان انسانی» هرگز با خشونت و یکجانبه‌گرائی ترادف نداشته، ‌ ندارد و نخواهد داشت!   اگر پیرامون دفاع از خاک میهن هر نوع خشونتی بر علیه اشغالگر وظیفه‌ای است ملی،   خارج از این چارچوب،‌  اعمال خشونت بر انسان‌ها فقط سرکوب معنا می‌دهد.   جالب اینکه،  گریز از پاسخگوئی در بطن همین برخورد قرار گرفته.  این گریز در ابعاد حکومتی خود را در قالب «صدور فتوی»،   «ارسال کارت دعوت برای اشغالگران» و «خودبراندازی» نشان می‌دهد.   از فتوی میرزای شیرازی گذشته،   بهترین نمونة «گریز حاکمیت» از پاسخگوئی،  شرایط ایران طی سدة اخیر است.   

 

 هر چند به کرات پیرامون این مسائل توضیح داده‌ایم ولی به یک یادآوری نیاز داریم و به این منظور در همینجا یک پرانتز باز می‌کنیم.  

 

در ایران،  گریز حاکمیت از پاسخگوئی با کودتای بلشویک‌ها در روسیه وخیم‌تر شد.   چرا که این کودتا و همچنین نتایج جنگ اول جهانی،  کشور ایران را به عرصة تاخت و تاز  لندن تبدیل کرد.   و اینچنین بود که برای سرکوب مطالبات ایرانیان،   کلنل آیرون‌ساید، حکومت شیخ وشاه سنتی را با حکومت «شاه کودتاچی» و «شیخ آشوب‌طلب» جایگزین  نمود.    شاه کودتاچی نیز برای مبارزه با «فساد»،   مراکز تفریح را تعطیل فرموده،  تهران را به «کاظم خان» سپردند.   و دربار همزمان با این «مبارزات»،   جهت تولید انبوه «شیخ آشوب طلب»،‌   با بودجة ملت ایران ‌حوزة‌ علمیة ویژه‌ای نیز در شهر قم دایر کرد.    

 

همه چیز بخوبی پیش می‌رفت تا اینکه اقتصاد سرمایه‌داری در آغاز دهة 1930 پای به بحران گذاشت.  اینجا بود که کار به ظهور هیتلر در آلمان انجامید و اعلیحضرت نیز،  به فرموده،‌  همچون حاجی ابوتراب،  پرسوناژ رمان صادق هدایت شیفته و فریفتة‌ «نظم نوین»‌ و شعار مترقی «نه شرقی،  نه غربی» حضرت «فوهرر» شدند!

 

وارد جزئیات نمی‌شویم فقط می‌گوئیم که شیفتگی «فرمایشی» ایشان ابتدا به اشغال نظامی ایران و سپس به «کودتای مردمی» بریتانیا منجر شد.  یعنی ارتش در برابر اعلیحضرت قرار گرفت و حدود سه هفته پس از اشغال نظامی کشورمان،   در تاریخ 16 سپتامبر1941 میلادی،‌   اعلیحضرت از تهران گریختند و ... و سه سال بعد جنگ جهانی دوم هم به پایان رسید.    اینجا بود که «هانس لاندا» و «آلدو» برای زندگی در آمریکا دست اتحاد به یکدیگر دادند.   بسیاری از یهودیان اروپا و ملت‌های منطقه از جمله ایرانیان،  قربانی این اتحاد شوم شدند.  

 

در تاریخ 29 نوامبر 1947،  در راستای سیاست یک کشور یک مذهب،   ایجاد دو کشور «یهود» و «عرب» مورد تأئید قرار گرفت!  ولی اردوگاه غرب فقط از ایجاد کشور اسرائیل حمایت به عمل آورد.   جالب اینکه، ‌ علیرغم هیاهو و تبلیغات فراوان،  پرداخت خسارت به قربانیان و بازماندگان جنایات هیتلر نیز فقط شامل برخی یهودیان اروپای غربی شد!   

 

اینچنین بود که مسلماً «به خواست قادر متعال»،‌  در آستانة سفر آنجلا مرکل به مسکو خبر رسید که دولت آلمان موظف است به یهودیان اروپای شرقی هم «خسارت» بپردازد.  و همین امر باعث شد که «یهودستیزی» گروه «آزادیخواه» پوسی رایوت هم در رسانه‌های غرب بر ملا  شود،   و به دلایل واقعی محبوبیت گروه مذکور در اتحادیة‌ اروپا بهتر پی بردیم!   

 

فیگارو،‌   مورخ 16 نوامبر 2012 ،  ‌ می‌نویسد «خوانندة این گروه ضمن آتش زدن آدمک یک یهودی در ملاءعام،  خواهان پاکسازی مسکو از یهودیان شده.»   این مطلب را سایت‌های فارسی زبان به سکوت برگزار کردند؛   دلیل هم روشن است!  یهودستیزی از ارکان «نظم نوین» هیتلر بود؛  و این سایت‌ها و قلم‌زنان‌شان همگی دست‌دردست امام،   هیتلر و موسولینی در مسیر همان «نظم نوین» لعنتی گام برمی‌دارند.   

 

همزیستی «هانس لاندا» با «آلدو» چنین ایجاب می‌کند که علاوه بر واتیکان،   این وظیفة‌ مقدس یعنی «یهودستیزی» را «جهان اسلام» بر عهده گیرد.   ولی جنگ 8 روزه و قطعنامه‌هائی که پس از ارتقاء جایگاه فلسطین در سازمان ملل صادر شد،‌   پایان نظم «بی‌نظمی» و «یکجانبه‌گرائی» را نوید می‌دهد.

 

در این قطعنامه‌ها با صراحت بر خروج اسرائیل از بلندی‌های جولان و صرفنظر از بیت‌المقدس به عنوان پایتخت تأکید شده.  در اینمورد گزارشی در سایت فرانسه زبان نووستی،   مورخ اول دسامبر 2012  انتشار یافته.  و همچنانکه می‌بینیم سازمان ملل که پس از فروپاشی اتحاد شوروی به محل لات‌بازی و یکجانبه‌گرائی ارتش ناتو تبدیل شده بود،   پس از جنگ 8 روزه،  جایگاه واقعی خود را سرانجام در تاریخ 29 نوامبر 2012  بازیافته.  در این تاریخ دولت فرانسه رسماً تغییر موضع داده،   همراه با روسیه، ‌ چین و هند به ارتقاء جایگاه فلسطین در سازمان ملل رأی مثبت داد.  حال که به فرانسه رسیدیم،  نگاهی داشته باشیم به سایت لوموند،  ‌مورخ 30 نوامبر سالجاری.   در این سایت فهرست کشورهائی که به ارتقاء جایگاه فلسطین رأی مخالف و ممتنع داده‌اند انتشار یافته:

 

 رأی‌ مخالف را آمریکا، ‌کانادا،  اسرائیل،  چک،  جزایر مارشال،  میکرونزی،  نائورو، ‌پالائو و پاناما داده‌اند!

 

رأی ممتنع را نیز آلمان، ‌ انگلستان،  هلند،  آندور،  موناکو،  استونی،   لتونی، لیتوانی، آلبانی‌،  ‌رومانی،  مولداوی،‌  سلوواکی، کرواسی،  سلووونی،‌  مونته نگرو، بوسنی،  مقدونیه،  لهستان، بلغارستان،  مجارستان،  استرالیا،  باهاماس،  بارباد،  کامرون،  کلمبیا،  جمهوری دمکراتیک کنگو،  فیجی،  پاراگوئه، گواتمالا،  هائیتی، ‌ ‌مالاوی، ‌ مغولستان، کرة‌جنوبی،‌  پاپوازی،‌  گینة جدید،‌ ‌ رواندا،  ساموآ،  ‌سن‌مارتن، ‌ سنگاپور،  توگو تونگا،  ‌وانواتو به صندوق ریخته‌اند.

 

 به صراحت می‌بینیم که به دلیل تغییر موضع فرانسه،  انگلستان نیز ناچار شده برای تثبیت جایگاه خود در اروپا از آمریکا فاصله گرفته،    به آلمان و هلند نزدیک‌تر شود.  عملی که هیئت حاکمة انگلستان پس از جنگ دوم جهانی پیوسته از آن پرهیز کرده.   خلاصه جنگ غزه خیلی‌ها را در غرب به افلاس انداخته و دوستان‌شان را هم در ژاپن و غزه مضحکه کرده!

 

رهبر «مستقل» حماس که از ارتقاء جایگاه فلسطین در سازمان ملل ابراز رضایت کرده‌اند،‌ می‌فرمایند،‌  «اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسیم!»  البته این آخرین فشنگ‌های نم‌کشیدة «اوباش حسینی» است که به قلب ملت فلسطین شلیک می‌شود.   چرا که محمود عباس در  مجمع عمومی سازمان ملل صریحاً از همزیستی دو کشور اسرائیل و فلسطین در صلح سخن به میان آورده!  باری سایت ایرنا،   ‌مورخ 30 نوامبر 2012،‌  می‌نویسد:‌‌

 

«[...] نخست وزیر منتخب مردم فلسطین خاطر نشان کرد: از قطعنامه سازمان ملل استقبال می‌کنیم اما همچنان بر مواضع خود مبنی بر به رسمیت نشناختن دشمن اسراییلی [...]  تاکید می‌کنیم.  ما خواستار تشکیل کشوری مستقل بر اساس مرزهای پیش از 1948 هستیم[...]»

 

همچنانکه می‌بینیم،  خبرگزاری رسمی حکومت مرده‌شویان «هنیه» را «نخست‌وزیر منتخب مردم فلسطین»‌ معرفی می‌کند!   دلیل هم روشن است؛‌  اسمعیل هنیه مانند محمد مرسی و ملایان جمکران از طریق شیخک قطر سر در آخور یانکی‌ها دارد.   و هر چند بوزنامه‌نگاران اوپوزیسیون جمکران ناشیانه می‌کوشند تا ارتباط زیرجلکی گاوچران‌ها را با ملایان انکار کنند،   به قول نیاکان والاگهر ما «عقد ملا و یانکی در آسمان‌ها بسته شده!»    مطالب نغز و پرمغز این «قلم‌زنان» را بررسی نمی‌کنیم،   فقط می‌گوئیم  قلم‌زنان صحرای کربلا که در کمال حماقت ادعا می‌کنند آمریکا با حکومت ملایان رابطه ندارد،  هیچ اسناد و شواهدی برای اثبات ادعای‌شان ارائه نمی‌کنند.   اسناد و شواهد اینان همان پروپاگاند واژگون‌نمای سازمان سیاست.

 

سازمان سیا با این پروپاگاند گوساله‌پسند چنین می‌نمایاند که آمریکا با حکومت اسلامی قطع رابطه کرده.   البته دلیل این «قطع‌رابطه» روشن است،  چرا که در برابر وحشیگری‌های  حکومت جمکران در قبال ملت ایران،‌ آمریکا نمی‌خواهد هیچ مسئولیتی بپذیرد.   و از آنجا که به قول معروف،   «بر ما واضح و مبرهن است» که تنها مدافع حقوق بشر و دمکراسی در سراسر جهان همین آمریکاست،  و آمریکا هم هرگز دروغ نمی‌گوید،‌   پس این «دروغ بزرگ» را باید بپذیریم که «این» آمریکا نمی‌تواند با حکومت‌های اسلامی از قماش حکومت جمکران سر سازگاری داشته باشد!   

 

حال آنکه،‌  حمایت یانکی‌ها از اسلام‌گرایان،   به ویژه در تونس،  مصر،  لیبی و سوریه عکس این مطلب را به اثبات می‌رساند.   و در تاریخ 30 نوامبر  ـ  10 آذرماه سالجاری ـ  همین حمایت‌ها باعث «بیماری» ولادیمیر پوتین شد!

 

سایت فرانسه زبان نووستی،  ‌مورخ 30 نوامبر 2012، گزارش می‌دهد،   «‌سفر نخست‌وزیر ژاپن به مسکو،‌  به دلیل بیماری ولادیمیر پوتین لغو شد!»  ‌ رسانه‌های فارسی‌زبان از جمله، سایت ایرنا نیز این مطلب را منتشر کردند.   ولی سایت فارسی نووستی،   مورخ 10 آذرماه سالجاری گزارش داد،   «امروز نشست دوستان سوریه در ژاپن برگزار می‌شود!»    ما هم نتیجه گرفتیم که «بیماری پوتین» با برگزاری «نشست دوستان سوریه» در ژاپن ارتباط منطقی باید داشته باشد!   بعد هم سخنگوی ولادیمیر پوتین در سایت فرانسه زبان نووستی اعلام داشت،‌ «پوتین بیمار نیست؛‌   نخست‌وزیر ژاپن شایعات رسانه‌ها را جدی گرفته.»   خلاصه در عرض چند ساعت،   نخست‌وزیر ژاپن حسابی باعث انبساط خاطر گهربارمان شد و توانستیم از دستگیری مهاجمین به سفارت جمکران در برلن،‌   و به ویژه از تحولات فرانسه شادی کنیم. چرا که این تحولات،   هم پایان «نظم نوین» و شعار «نه شرقی،  نه غربی» هیتلر را نوید می‌دهد،   و هم پیام‌آور ورشکستی دکان «غرب و شرق‌پرستان» است.   به عبارت دیگر دوران «نبرد» حکومت جمکران با «چپ و راست»،   و همچنین «آمریکاپرستی» مزورانة اوپوزیسیون دست‌ساز این حکومت نیز به سر رسیده.   هر چند یانکی‌ها برای گسترش «دیپلماسی بمب» به تقویت دو بازوی جنایت یعنی«دین» و «ناتو» ادامه می‌دهند،  و تقارن زمانی مسافرت «کاترین اشتون» به گرجستان و افتتاح «مرکز گفتگوی ادیان» در وین شاهدی است بر این مدعا.

 

 

 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 

...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Share