جمعه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۹


این مرتیکه!
...
9 سال پس از ترور احمدشاه ‌مسعود، اربابان ملاعمر از طرف او یک «نامة سرگشاده» انتشار می‌دهند و پس از بررسی و تحلیل آنچه می‌باید «محصول» تفکرات عمیق همین «اربابان» تلقی شود، چنین نتیجه می‌گیرند که، طالبان طرفدار صلح شده‌اند! مسلماً مهم‌ترین نشانة صلح‌طلبی طالبان نیز همان انفجار بمب در بازار مرکزی شهر «ولادی کاوکاز» واقع در اوستیای شمالی می‌باید باشد. در اینصورت می‌توان گفت که «فرار» 4 همکار «القاعده» از زندان امنیتی «کرخ» در عراق نیز حتماً دلیلی است بر صلح‌طلبی «القاعده»! یادآور شویم زندان «کرخ» تحت نظارت یانکی‌ها اداره می‌شود! و همین روزهاست که در ارتباط با این «فرار»، سازمان سیا از سوی بن‌لادن و یا الظواهری یک نامة سرگشاده در بوق‌های خود بگذارد. در هر حال، ارتش ناتو «مبارزه با تروریسم» را حداقل در افغانستان با موفقیت کامل به پایان رساند، چرا که توانست ملاعمر را به عنوان رهبر مخالفان آمریکا و دولت پوشالی کرزای به شوت‌وپرت‌ها حقنه کند! آنهم یک ملاعمر قدرقدرت و پیروزمند که پس از چندین سال «نبرد» توانسته ارتش ناتو را شکست دهد؛ البته این «شکست» بیشتر رسانه‌ای است. ولی این ملاعمر «نوین» هیچ ارتباطی با آن ملاعمر مفلوک و جیره‌خوار ارتش ناتو که پیش از تهاجم نظامی یانکی‌ها پا به فرار گذاشته بود ندارد! این نئوملاعمر، همچون میرحسین موسوی و دیگر رهبران موج سبز «ترانس ژنیک» بوده، و اصلاً سابقه و گذشته‌‌ای ندارد!

دو روز پیش از رخدادهای 11 سپتامبر 2001، اربابان ملامحمد عمر، با ترور احمدشاه ‌مسعود، همة زمینه‌ها را جهت استقرار «مردم‌سالاری» دینی و قومی در افغانستان فراهم آورده بودند که ناگهان یانکی‌ها متوجه شدند طالبان و رهبرشان، ملامحمد عمر «تروریست» هستند. از اینرو برای «مبارزه با تروریسم» به افغانستان لشکرکشی کردند و نمایندة ملاعمر، یعنی حمید کرزای را نیز به عنوان رئیس «جمهور» حکومت اسلامی افغانستان بر تخت نشاندند. فراموش نکنیم که ملامحمد عمر، همان ملائی است که به پیروی از طرح «حجاب و عفاف» روی خود را از «نامحرم» می‌پوشاند. فقط سازمان سیا به عنوان «ارباب» به ملاعمر «محرم» است. و اگر بخواهیم از منظر شیعی‌مسلکان ارتباط سیاسی طالبان را با یانکی‌ها توضیح دهیم، می‌توانیم بگوئیم که ملاعمر همواره نقش کنیز مطبخی عموسام را ایفا کرده. اینهمه در حالیکه پیوند سازمان کذا با حمید کرزای از پائیز 2001، دیگر جنبة قانونی یافته. این پیوند فرخنده به ارتش ناتو اجازه داد که تمامی امکانات‌اش را جهت پرستاری و تیمار از کنیز مطبخی به کار گیرد تا نهایت امر پس از 9 سال بتواند از او تصویری دلپذیر و قدرتمند ارائه دهد.

بله، 9 سال است که ملاعمر جیره و مواجب‌اش را مستقیماً و در محل از دست‌های مقدس همین ارتش دریافت می‌کند؛ اما همین فرد در رسانه‌ها یک تنه در برابر ارتش ناتو ایستاده! به همین دلیل است که حمید کرزای از این «قهرمان بزرگ» برای مذاکره دعوت به عمل می‌آورد. چرا که ایشان 9 سال آزگار است که ارواح شکم‌شان به مبارزه با آمریکا اشتغال دارند. در واقع، طی این سال‌ها طالبان دست در دست اشغالگران به قاچاق مواد مخدر، برده فروشی، بمب‌گذاری در اماکن عمومی، ترور خبرنگاران و گسترش مقدسات و سرکوب ملت افغانستان مشغول بوده. و سازمان سیا، طی اینمدت به تیمار ملاعمر نزار و مفلوک می‌پرداخت، تا در راستای سیاست «تبدیل مزدور به رهبر» بتواند این جانور وحشی را دوباره از قفس بیرون بکشد.

این رخداد فرخنده به وقوع پیوست و قرار است ایشان با همپالکی‌ محترم‌شان، آقای کرزای «صلح» کنند! به این ترتیب، طالبان دست‌پروردة حزب دمکرات آمریکا که طی دوران ریاست جمهوری کلینتن در انزوای سیاسی و رسانه‌ای قرار گرفته‌ بود، تا ارتباط‌اش با تفنگ‌فروش‌های غرب پنهان بماند، پس از عملیات قهرمانانة ناتو در افغانستان از مشروعیت نیز برخوردار شده. به عبارت دیگر هدف از لشکرکشی پنتاگون به افغانستان، تبدیل این کشور به مرکز جهانی تولید تریاک و هروئین، و کسب مشروعیت بین‌المللی برای آدمخواران مافیای پشتون بود و بس!

با بی‌صبری منتظریم «لوموند» یک سرمقالة شیوا در باب «شکست آمریکا» از «نیروهای» طالبان منتشر کند، و به ما بگوید که آمریکا خیلی مایل بود در افغانستان دمکراسی مستقر شود، ولی از آنجا که «مردم» افغانستان حکومت کرزای و ملاعمر را بیشتر می‌پسندیدند، خودشان مانع استقرار دمکراسی شدند و ... و خلاصه آمریکا شکست خورد و نتوانست به اهداف‌اش برسد! اطمینان داریم که به محض انتشار چنین مهملاتی، پاسدار شریعتمداری در «تف» لوموند شنای قورباغه خواهند کرد و حزب‌الله نیز به گرمی از چنین تحولاتی حمایت به عمل خواهد آورد.

شیرجه زدن در استخر خالی، ‌منجر به شکستن سر و دست، به ویژه «سرشکستگی» خواهد شد! و به همین دلیل ما برای آنجلا مرکل و منوچهر متکی بسیار متأسف‌ایم! چرا که اولی «تف» آنگلوژرمن‌ها، یعنی کاریکاتورهای معروف «محمد» را برای «شنا» مناسب دیده بود، و دومی تف «تری جونز»را! اما هنگامیکه برای بعضی‌ها مشخص شد انحصار سلاح «هارپ» را از دست داده‌اند، مسائل بکلی تغییر کرد! ابتدا خبر درگذشت پدر دیوید کامرون در شهر تولون فرانسه انتشار یافت؛ سپس خانوادة پهلوی را از طریق بده‌بستان، به لیلیان بتانکور و رسوائی کلان‌شرکت «اورآل» پیوند زدند، و بعد هم اعلام شد در چارچوب ماجرای شرکت اورآل، برای نخستین بار پلیس جهت کسب اطلاعات به مقر حزب نیکولا سرکوزی رفته! آنگاه گفتند، نیکولا سرکوزی به ملاقات پاپ می‌رود، و ناگهان تونی بلر و ساراپیلین نیز از پیشنهاد «تری جونز» مبنی بر سوزاندن قرآن انتقاد به عمل آوردند. سپس نوبت به کاردینال راتزینگر مفلوک رسید که در برابر پیشنهاد کشیش مذکور موضع‌گیری کند! یادآور شویم این حضرت پاپ، پس از آنهمه افشاگری‌ها در مورد کودک‌آزاری کشیش‌ها قرار است، از 16 تا 19 سپتامبر سالجاری به انگلستان برود، و الیزابت دوم نیز به افتخار ایشان ضیافتی ترتیب خواهد داد. هیچکس از چنین عمل موهنی انتقاد نکرده بود. ولی به محض اینکه «ورق برگشت»، شاهد جیغ‌وفریاد آخوند «پی‌سلی» در اعتراض به دعوت ملکه از حضرت پاپ هستیم! خلاصه فریاد ایشان از جنایات کشیش‌ها به آسمان رسیده و ... و سرانجام باراک اوباما، رئیس‌جمهور اسلام‌نواز یانکی‌ها که پیشنهاد مسجدسازی در «گراندزیرو» از ابتکارات خودشان بود، همه را تهدید کردند که عدم رعایت مقررات و الزامات «احترام به ادیان»، ‌ به عملیات انتحاری بر علیه شهروندان اروپا و آمریکا در کشورهای متبوع و نظامیان ایالات متحد در عراق و افغانستان خواهد انجامید! بله، به این ترتیب بود که بیانیه‌نویس هوشمند کاخ سفید با یک تیر در عمل چند نشان زد.

از یکسو تروریست‌های جیره‌خوار و مسلمان سازمان سیا را «مخالف آمریکا» معرفی کرد، و از سوی دیگر، جایگاه مخالفان جنایت و تاراج و سرکوب استعماری را در انحصار مزدوران تقدس فروش واشنگتن قرار ‌داد و نهایتاً تعصبات مذهبی را انگیزة مخالفت با سیاست‌های انسان‌ستیز استعمار معرفی فرمود. حال آنکه به گواهی تاریخ معاصر، طرفداران دمکراسی و مخالفان واقعی استعمار غرب هیچ ارتباطی با تعصبات مذهبی، و گله‌پروران و باورمحوران نداشته و ندارند. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، اخبار داغ و گرم و نیم‌گرم که بالاتر به آن اشاره شد، در سایت فیگارو، مورخ 9 سپتامبر 2010 موجود است.

در پی تحولات 8 سپتامبر، باراک اوباما ناچار شد از روند «زدن نعل‌وارونه» کمی فاصله بگیرد. ایشان که با توسل به «اسلام‌ستیزی» نمایشی، عملاً اسلام نوازی پیشه کرده و بحران‌آفرینی می‌فرمودند یک گام به عقب‌ برداشتند. رئیس جمهور ایالات متحد، به حضرت «تری جونز» هشدار دادند که سوزاندن قرآن می‌تواند به عملیات انتحاری در شهرهای اروپا و آمریکا و همچنین به کشتار نظامیان آمریکا منجر شود! البته روی سخن اوباما فقط در ظاهر با پاستور«تری جونز» بود. می‌دانیم که «پدر» تری، این «شبان» شریف و نگهبان خداترس گوسفندان گمشده، با جنجال پیرامون سوزاندن 200 جلد قرآن در سالروز 11 سپتامبر چند روز بود که برای «مسلمین»،‌ به ویژه در اندونزی استخر رایگان افتتاح فرموده بودند. البته گروهی از فعلة ناتو در افغانستان نیز در اعتراض به پیشنهاد تری‌جونز راه‌پیمائی کردند تا جهانیان بدانند و آگاه باشند که فقر و ذلت حاکم بر ملت افغانستان و تبدیل کشورشان به مخروبه اصلاً از منظر ملت افغانستان کوچک‌ترین اهمیتی ندارد؛ مهم این است که احترام به باورهای مقدس‌ مسلمانان توسط ارباب در بوق گذاشته شود، که شد!

روز گذشته نیز منوچهر متکی مفلوک به گلة مذکور پیوسته بود که ناگهان پرزیدنت اوباما ناچار شدند آب استخر کذا را بکشند. ایشان فرمودند، سوزاندن قرآن در واقع «سربازگیری» برای القاعده است و معلوم شد متکی «سرباز» کیست! البته در اینمورد رئیس جمهور آمریکا درست می‌گوید، ما هم پیشتر به کرات گفته‌ بودیم که این بساط، یعنی سربازگیری برای القاعده! ولی این «سربازگیری» از دوران تاچر، با انتشار «رمان» سفارشی سلمان رشدی آغاز شد تا خمینی و دیگر نوکران بریتانیا در منطقه و به ویژه در پاکستان تقویت شوند. بقیة داستان را هم که به یاد داریم. هلند و دانمارک و سوئد که از استقرار حکومت اسلامی و به ویژه از جنگ 8 ساله منفعت فراوان برده بودند یک دکان «توهین» به مقدسات اسلام افتتاح کردند تا برنامة پرمنفعت لشکرکشی‌های خیابانی در کشورهای مسلمان‌نشین به تعطیل کشیده نشود. و همین دیروز بود که آنجلا مرکل عزیز به «هنر» کاریکاتوریست دانمارکی «صدآفرین» گفت! اما امروز دولت آلمان مجبور شد آن عضو هیئت رئیسة بانک مرکزی بلاد جرمانی را محترمانه اخراج کند! سخنان اوباما پیرامون امکان انجام عملیات انتحاری در شهرهای اروپا و آمریکا نشان داد که هوا پس است. در غیر اینصورت رئیس جمهور آمریکا شرکای خود در محفل توهین به مقدسات را در برابر افکار عمومی ایالات متحد قرار نمی‌داد:

«به عنوان فرماندة‌ کل نیروهای نظامی آمریکا، می‌خواهم به پاستور جونز بگویم که طرح او جان نظامیان ما را در عراق و افغانستان واقعاً به خطر می‌اندازد[...]»


با انتشار این بخش از سخنان باراک اوباما تمام رویاهای دولت آنجلا مرکل و دیگر مدافعان سازمان القاعده نقش بر آب شد. این است دلیل انفجار بمب در بازار شهر «ولادی ‌کاوکاز» روسیه، و این است دلیل «فرار» 4 زندانی مرتبط با القاعده از زندان فوق امنیتی «کرخ» در بغداد!

به گزارش فیگارو، مورخ 9 سپتامبر 2010، زندان مذکور تحت نظارت مستقیم ارتش آمریکا قرار دارد و عجیب است که «فرار» این زندانیان خطرناک چند روز پس از سفر اخیر بایدن و رابرت گیتس به عراق صورت پذیرفته! البته چندان تعجبی هم ندارد، یک جناح در ایالات‌متحد از گسترش جنگ در منطقه حمایت می‌کند. جناح مذکور شاخه‌ای است از همان محفل «آنگلوژرمن» که سال‌های متمادی در اروپا از موسولینی،‌ هیتلر، فرانکو و سالازار حمایت می‌کرد. همین جناح در منطقه از پشتیبانان القاعده، خمینی، طالبان، ‌ آریل‌شارون و حماس به شمار می‌رود. به یاد داشته باشیم که محفل مذکور با واتیکان، آلمان، سوئد، دانمارک و نروژ پیوندی ناگسستنی دارد و طی جنگ دوم جهانی همین جناح رویای اشغال قفقاز را در سر داشت و شاهدیم که هنوز هم رویای خود را به دست فراموشی نسپرده. به همین دلیل است که تزلزل و ناامنی در قفقاز شدت گرفته.

به گزارش فیگارو، مورخ 9 سپتامبر سالجاری، انفجار بمب در بازار مرکزی شهر «ولادی کاوکاز»، حدود 100 کشته و مجروح برجای گذاشت. این عملیات، مشابه عملیاتی است که سازمان سیا در عراق صورت می‌دهد و افتخارات آنرا به حساب القاعده واریز می‌کند. همانطور که در سال 1357، عملیات خرابکارانة خود را به حساب مخالفین شاه می‌نوشت، حال آنکه ساواک در تمامی فجایع سال براندازی، از جمله در آتش سوزی سینما رکس آبادان و ماجرای 17 شهریور در میدان ژاله به نفع اسلامگرایان شرکت فعال داشت.

اینروزها اوباش جمکران چنان در رویای شنا در تف آخوند «تری جونز» غرق بودند که حتی فراموش کردند پیرامون سالگرد توطئة خود، یعنی همان «جمعة ‌سیاه» کذا برنامة روضه و زوزه و عربده و پوچ‌پردازی به راه اندازند. روز پنجشنبه، 17 شهریورماه 1389 در جمکران، ساواک حکومت اسلامی دو نامة سرگشاده از سوی یک زندانی مذکر تزئینی و یک ماچه‌شیخ مخالف‌نما انتشار داد، تا همه بدانند و آگاه باشند که در حکومت جمکران، هم زندانیان سیاسی و هم مخالفان دولت از «آزادی بیان» برخوردارند! این «آزادی» تا آنجاست که اینان حتی اگر در زندان اوین هم تحت شکنجه باشند،‌ هر چه دل تنگ‌شان بخواهد می‌گویند و می‌نویسند! ساواک از زبان ماچه‌مخالف‌نمای کذا، یعنی همان عیال میرحسین، ضمن ابراز نگرانی برای «مخالفان مومن»، فاجعة کربلا را هم در لات‌بازی و نمایش ‌مهوع پشت در خانة آخوند کروبی رویت کرده. نامة سرگشادة آن زندانی‌نمای «مذکر» نیز در راستای همین شیوة مهوع گسترش ابتذال و خشونت منتشر شد، تا یک‌بار دیگر همه بدانند و آگاه باشند که در حکومت مرده‌شویان، زندانی سیاسی می‌تواند پیرامون شکنجه‌هائی که متحمل شده در رسانه‌ها دست به افشاگری بزند! از این مختصر فقط می‌توان چنین نتیجه گرفت که امثال کروبی، زهراخانوم،‌ نوری‌زاد، تاج‌زاده و دیگر اوباش جمکران، چه در زندان و چه خارج از زندان، به سوء‌استفاده از حقوق انسانی ایرانیان مشغول‌اند. در واقع به دلیل برخورداری از حمایت بیگانه است که این جنایتکاران و شارلاتان‌ها از حقوقی برخوردار شده‌اند که ملت ایران همواره از آن محروم‌ باقی مانده. خلاصه بگوئیم، ساواک جمکران می‌خواهد با انتشار این نامه‌های مضحک دست به «شخصیت سازی» بزند و پرسوناژهای مورد پسند و مطلوب سیاست استعمار بسازد. ویژگی‌ این پرسوناژها این است که نقش‌آفرینی‌شان در زندگی هیچ انسان با وجدان و شرافتمندی یافت نمی‌شود:‌

«همین مرتیکه[...] تو تحدید تریاک عضو دون‌رتبه بود [...] بیرونش کردند [...] من [...] به اسم سرعمله [...] فرستادم تا حساب‌هام را برسه [...] پول عمله‌ها را مرتباً می‌خورد [...] سه نفر از اونها را هم از دره پرت کرد پائین کشت [...] اما خوب من پشتش را داشتم کسی جرأت نداشت اذیت‌اش بکنه [...] کم‌ کم اسم خودشو مهندس گذاشت [...] حالا [...] هفت نفر مهندس تو دفترش کار می‌کنند [...]»
منبع: «حاجی‌آقا»، ص. 9.

می‌بینیم که این «مرتیکه» در رمان حاجی‌آقا، در واقع نوع «سافت» زهراخانوم و رهبران جنبش‌سبز است. خلاصه، هر نامة سرگشاده فرصتی است برای گسترش هر چه بیشتر مقدسات، ابتذال، پوچ‌پردازی، و اینهمه با هدف انحراف افکار عمومی از اصل مطلب! یعنی از سوابق درخشان همین «مرتیکه»!


چهارشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۹



تف و تلفن!
...
محافل «احترام به ادیان» که خشونت و توحش مقدسات دین را بر ملت‌های منطقه حاکم کرده‌اند؛ برای تقویت دامنة چپاول خود از گسترش ابتذال و خشونت در غرب نیز ابائی ندارند. این سیاست انسان‌ستیز از دو مسیر تقدس و ابتذال، که هر یک به دو قطب کاذب تقسیم شده، توسط شیپورهای ارتش‌ ناتو به افکارعمومی تحمیل می‌شود. تهاجم به حریم خصوصی و باورها و اعتقادات افراد هدف اصلی این پروپاگاند مهوع است که «سکینه» و «قرآن» را به ابزار انتشار و گسترش خود تبدیل کرده. در این راستا، گروهی از کشیش‌ها در واکنش به «مسجدنوازی» اوباما، سوزاندن قرآن در سالگرد 11سپتامبر را توصیه می‌کنند، کاردینال راتزینگر، هم‌صدا با هنرفروشان و سیاست‌بازان غرب، ‌ برای دفاع از سکینه قیام می‌فرمایند و در همین گیرودار «کاترین دونوو»، مدافع سرشناس اسلام‌خوب و آخوند مترقی هم‌صدا با پاسدار حسین شریعتمداری، زبان به انتقاد از کارلابرونی ‌گشوده و می‌گوید، «دفاع چنین فردی از سکینه زیانبار است چرا که کارنامة اخلاقی کارلا برونی درخشان نیست!» جالب اینکه اظهارات «دونوو» با واکنش منفی «ایل جورناله» روبرو شده، و کل این مهملات به صورتی موجز در فیگارو، مورخ 8 سپتامبر سالجاری انتشار یافته!

باری به محض انتشار سخنان مستدل، منطقی و بسیار خردمندانة «کاترین دونوو» که همچون حکومت مرده‌شویان در جایگاه «قضاوت اخلاقی» نشسته، شیپور مافیای «کاتولیک ـ یهودی»، یعنی همان «ایل‌جورنالة» خودمان در جایگاه «قضاوت» می‌نشیند و ضمن اشاره به زندگی خصوصی و گذشتة کاترین دونوو، بر عدم صلاحیت اخلاقی او صحه می‌گذارد: «زندگی خصوصی کاترین دونوو چندان تفاوتی با زندگی کارلا برونی ندارد، از نظر اسلامگرایان، هر دو روسپی شناخته می‌شوند!» این مزخرفات به قلم شیوای «آناماریا برناردینی دی‌پاچه» در ایل‌جورناله، مورخ 8 سپتامبر سالجاری انتشار یافته. ایشان کاترین دونوو را فمینیست «خشکه مقدس» خوانده‌اند تا در واقع لگدی نثار فمینیسم کرده باشند. تا آنجا که ما می‌دانیم فردی به نام کاترین دونوو، هیچگاه ارتباطی با جنبش «فمینیسم» نداشته و ندارد. شهرت این فرد، بیشتر مدیون محفلی است که از امثال «رومن پولانسکی» حمایت می‌کند. در واقع «سینیورا» برناردینی، با انتشار چنین ترهاتی عدم آگاهی خود را از «فمینیسم» نیز به اثبات رسانده‌اند. در هر حال، ما از ورق‌پارة برلوسکنی انتظار بیش از حد نداریم!

به دلیل بحران اقتصادی و عدم امکان جنگ‌افروزی، شیپورهای فاشیسم در غرب به دو گروه کاذب تقسیم شده، و با هدف مرزشکنی، لجن‌پراکنی و گسترش ابتذال، جنگ زرگری به راه انداخته‌اند تا افکارعمومی را به سوی «ابتذال» هدایت کنند. دلیل هم اینکه، در کشورهای غرب طیف طبقة‌ متوسط رو به کاهش گذارده و تعداد فرودستان روز به روز افزایش می‌یابد. فرودستانی که شاغل، یا غیرشاغل، همچون «اکثریت» توده‌ها در تمام کشورهای آمریکای لاتین روز به روز با فرهنگ و شکوفائی فرهنگی بیشتر فاصله می‌گیرند، و به همین دلیل اوقات فراغت‌شان می‌باید الزاماً با خشونت کلیسا و یا با ابتذال‌جمعی «پر» ‌شود. به طور خلاصه، اینان اگر گرسنه نمانند، بین فوتبال و مراسم مذهبی می‌توانند «انتخاب» کنند؛ هر دو گزینه «جمعی» است، و تحت نظارت مافیا.

در دمکراسی «اوقات فراغت» افراد از اهمیت فراوان برخوردار است، چرا که در این هنگام «حق انتخاب آزاد» فرد به حداکثر خود می‌رسد. در یک نظام دمکراتیک، اوقات فراغت اکثریت افراد به هر آنچه در یک دمکراسی «ارزش» شناخته می‌شود اختصاص خواهد یافت؛ به فعالیت‌هائی در زمینه‌های هنری، فرهنگی، علمی و... به عبارت دیگر، جامعة دمکراتیک، فرد را به گام برداشتن در مسیر ارزش‌های دمکراتیک تشویق می‌کند. ولی کاملاً بر عکس، در حکومت‌های پوپولیست و گله‌پرور که فردی‌ات انسان را نفی می‌کنند، اوقات فراغت مورد تأئید حکومت همواره «جمعی» است و به صورت ویژه بر مقدسات بومی، دینی و یا قومی تمرکز یافته. در این قماش حاکمیت، هیچ فرد و یا گروهی حق ندارد اوقات فراغت خود را خارج از مقدسات جمع بگذارند، حتی در درون خانه! نمونة حکومت توحش اسلامی در برابر ماست: در ماه‌ «مبارک» رمضان همة ایرانیان می‌باید روزه بگیرند، یا حداقل چنین وانمود کنند. آتش‌سوزی سینما رکس آبادان را که فراموش نکرده‌ایم! در حکومت اسلامی تفریح ممنوع است!

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، استقرار صلح در منطقه، پایان حکومت‌ مرده‌شویان جمکران خواهد بود؛ از اینرو برای صلح‌طلبان و طرفداران استقرار دمکراسی سیاسی در ایران، هم غزه اهمیت دارد، هم لبنان، و هم موجودیت اسرائیل! کسانیکه برای «آزادی» و استقلال میهن اهورائی و آریائی و غیره پیراهن آمریکائی چاک می‌دهند، بد نیست بدانند، سیاستی که زمینة استقرار حکومت اسلامی را در کشورمان فراهم آورد، همان سیاستی است که دست اسرائیل را برای تجاوز به لبنان و سرکوب فلسطینی‌ها باز گذاشت! و همین سیاست است که امروز در تاجیکستان «دیسکوتک» منفجر می‌کند تا به مردم تفهیم کرده باشد، «ماه مبارک رمضان» و بقیة قضایا برای همگان اجباری خواهد بود! اگر به یاد داشته باشیم، همین سیاست مطالبات خود را از طریق سوزاندن ده‌ها انسان در سینما رکس آبادان مطرح کرد تا به اصطلاح «دولت» ایران «تکلیف» خود را در «ماه مبارک رمضان» بهتر بداند، و برای تحمیل ابتذال و تقدس از هیچ کوششی فروگذار نکند، که نمی‌‌کند‍!

باری در راستای گسترش ابتذال، محافل «احترام به ادیان» به دلیل افلاس بی‌سابقه و شرایط نوین «پساجنگ‌سرد» که امکان «مبارزه با کمونیسم» را اینان گرفته، حجاب را در اروپا برای زنان ایرانی اجباری اعلام کردند! بله، هر چه افلاس «اهل‌چنج» فزونی می‌گیرد، با انتشار دروغ، به اسلام‌گرایان راه‌های نوین سرکوب زنان را نشان می‌دهند. آخرین ابتکار اینان روز دوشنبة هفتة جاری از طریق رسانه‌های تصویری به اطلاع نوکران در جمکران رسید. حضرات به زبان بی‌زبانی از حکومت مرده‌شویان می‌خواهند که برای انتشار تصویر ایرانیان بدون حجاب در رسانه‌های غرب مجازات شلاق تعیین کند! جهت طرح این مطالبات وحشیانه، یک فیلم کوتاه و «مستند» و بسیار شکمی در مورد سکینه آشتیانی ساخته‌اند با شرکت برنارهانری لوی و برنار کوشنر، وزیر امور خارجة نیکولا سرکوزی! در این فیلم روایت می‌کنند، از آنجا که عکس سکینه محمدی بدون حجاب در «تایمز» انتشار یافته، دادگاه او را به 99 ضربه شلاق محکوم کرده! بله، «دمکراسی» مطلوب غرب در کشورهای منطقه همچنانکه در وبلاگ‌های پیشین هم گفتیم، در واقع «احترام به ادیان» است، نه رعایت حقوق انسان‌ها.

پس لازم است در اینجا یادآور شویم که دمکراسی با «آزادی ادیان» تفاوت اساسی دارد! دلیل هم اینکه «احکام الهی»‌ زمان و مکان و انسان را اصولاً به رسمیت نمی‌شناسند، و به همین دلیل دمکراسی، به عنوان حاکمیت قوانین انسان‌محور، هرگز نمی‌تواند پیرو قوانین «مطلق» الهی باشد. در دمکراسی، انسان خارج از سنگر حق و باطل قرار گرفته، و از حقوق فردی و اجتماعی برخوردار می‌شود. این مختصر را گفتیم، به این امید که اعضای طویلة مک‌کارتی دست از تحریف دمکراسی بشویند، و به ‌کشتار خبرنگاران و تهاجم به دیسکوتک‌ها و تحریک افکارعمومی در مناطق مسلمان‌نشین پایان دهند.

اینان در یونان، بلاروس، عراق و افغانستان ترور خبرنگاران را در دستورکار خود قرار داده‌اند. در یونان خبرنگارکشی را به حساب «چپ‌افراطی»، همان گروه‌های دست‌پروردة سازمان سیا می‌نویسند، در دیگر کشورهای خارج از حوزة دلار نظیر بلاروس، این جنایت را به حساب دولت می‌گذراند، و در کشورهای مسلمان‌نشین ترور خبرنگاران را به «القاعده» و دیگر سگ‌های‌هار اسلام‌گرای خود نسبت می‌دهند. اما فعالیت‌های فرهنگی «اهل چنج» به این مختصر محدود نمی‌شود. بوق‌های ارتش ناتو با گسترش ابتذال، از طریق تهاجم به حریم خصوصی در غرب برای جیره‌خواران‌شان به ویژه در جمکران خوراک تبلیغاتی فراهم می‌آورند. در این راستا می‌توانیم از مطلب مهوع «کوریره دلاسرا»، مورخ 5 سپتامبر 2010 یاد کنیم. مطلب این ورق‌پاره آنچنان بیشرمانه و وقیح است، تو گوئی پاسدار شریعتمداری به زبان ایتالیائی قلم‌فرسائی فرموده‌اند. البته رسانة «اهل چنج» به بهانة «پاسخ» به ابتذالات پاسدار شریعتمداری به انتشار مطلب کذا همت گماشته، ولی در واقع هدفی جز گسترش ابتذال پیگیری نمی‌کند. چرا که این روزنامه بجای رعایت اصول دمکراتیک و حفظ حریم خصوصی افراد در یک دمکراسی، جهت «تلافی» هتاکی و هرزه‌درائی‌های کیهان در مورد همسر سابق برلوسکنی، بهترین راه را الصاق برچسب به عیال «الهام» و یکی از عیالات همین شریعتمداری یافته!

نیازی به توضیح نیست که بگوئیم «کوریره دلاسرا» با پیروی از ابتذال‌پراکنی کیهان در واقع دامنة همین ابتذال را گسترش ‌داده، و مسلماً تعمد در کار است. لات‌ولوت‌های تهران وقتی می‌خواهند مراتب ارادت خود را به یکدیگر ابراز دارند، می‌گویند، «تف کن! توش شنا کنم.» البته این یک تعارف است ولی همین تعارف توسط کیهان واقعیت یافته! به عنوان نمونه، کافی است لوموند «تف» کند، تا پاسدار شریعتمداری و هیئت تحریة کیهان «دهان روزه»، مایو پوشیده در تف کذا شیرجه زده و حسابی آب‌تنی فرمایند. برای مشاهدة شنای حسین شریعتمداری در «تف» لوموند،‌ کافی است ابتدا نگاهی به سرمقالة این رسانه، مورخ اول سپتامبر 2010 بیاندازیم. در این مطلب بر طبل شکست آمریکا می‌کوبند، البته بدون اینکه به تخریب کشور عراق و شکست ملت عراق در برابر توحش و زیاده‌خواهی‌های «اسلامگرایان» اشاره‌ای کرده باشند.

ارتش‌های اشغالگر خاک عراق را به توبره کشیدند تا در سایة انفجارهای روزمرة بمب، مشتی اوباش بتوانند طی مناسبت‌های مقدس شیعی‌مسلکان، لشکرکشی خیابانی به راه اندازند و فضای اجتماعی را به اشغال خود در آورند. به ادعای سردبیر «محترم» لوموند، آمریکا می‌خواست دمکراسی در عراق مستقر کند، ولی نتوانست! خلاصه، امان از تروریسم! بله این است شکست آمریکا در عراق، ویراست لوموند! این روزنامه نمی‌گوید، اگر یانکی‌ها خواهان دمکراسی می‌بودند، چرا حکومت اسلامی در عراق مستقر کرده‌اند، و لشکر مجهز در اختیار آخوندهای شیعه گذاشتند، و آن‌ها را با «رأی» مردم به مجلس قانونگذاری ‌فرستادند؟! مگر آخوند جماعت پیام‌آور دمکراسی تلقی می‌شود؟ به هیچ ‌عنوان! اما مصلحت نیست این مسائل مطرح شود! اوباش مقتدی صدر و حکیم در بمب‌گذاری‌ها هیچ نقشی ندارند و از سازمان سیا هم دستور نمی‌گیرند! در هر حال، تبلیغات لوموند را کیهان در بوق گذاشته تا از شکست آمریکا توسط «اسلام» داد سخن ‌دهد!

ولی جالب اینجاست که رهبری این تبلیغات گوساله فریب را تونی‌بلر بر عهده‌ گرفته. این جنایتکار جنگی که برای معرفی کتاب «خاطرات» سراپا مزخرف‌اش ‌دوره‌گردی آغاز کرده، اخیراً نوکران اسلام‌گرای علیاحضرت را ارتقاء درجه بخشیده، آنان را با کمونیست‌های انقلابی به قیاس می‌کشد. از قدیم گفته‌اند، «از بلر آموز اخلاص عمل»، آنهم در مزدوری. کوتاه سخن، جانوران وحشی همچون بن‌لادن، ملاعمر، خمینی، مقتدی‌صدر و ... با نظریه‌پردازان انقلابی نظیر تروتسکی در ترادف قرار گرفته‌اند!

منوچهر متکی، نوچة علی‌اکبر ولایتی که به دلیل اظهارات ابلهانه‌اش در مورد مذاکرات صلح اجازة ورود به مصر را نیافت، به حمید بقائی، مشاور «بت‌شکن‌نژاد» گفته از حرف‌های نسنجیده و «ناپخته» بپرهیزد! افسوس که هیچکس تونی بلر «روشن‌ضمیر» را ارشاد نمی‌کند. بله، منوچهر متکی که همچون خمینی دجال صلح با اسرائیل را خیانت می‌خواند، خیلی سنجیده سخن می‌گوید! همچنانکه گفتیم، دیپلماسی هم دیپلماسی مرده‌شویان جمکران. کشور اسرائیل را سازمان ملل به رسمیت شناخته، و جیره‌خواران سازمان سیا در جایگاهی نیستند که بتوانند موجودیت قانونی یک کشور را در صحنة بین‌المللی به زیر سئوال برند.

همانطور که گفتیم، سیاستی که در منطقه از یکجانبه‌گرائی و تجاوزات اسرائیل حمایت می‌کند، حامی اصلی حکومت جمکران است، و تشکیلات اسمعیل‌هنیه در نوار غزه حلقة رابطی است که اسرائیل را به حکومت مرده‌شویان پیوند می‌دهد. اسمعیل هنیه با حمایت اسرائیل، یک طویلة اسلامی مشابه حکومت جمکران در غزه ایجاد کرده و ضمن جنگ زرگری با ارباب و تحمیل تحریم‌ها بر ساکنان نوار غزه، به سرکوب همه جانبه به ویژه به سرکوب زنان فلسطینی مشغول شده. آن‌ها که مذاکرات صلح را با خیانت در ترادف قرار می‌دهند، همچون منوچهر متکی و شرکاء مزدور و نانخور اسرائیل‌اند. استقرار صلح فقط با منافع ارتش ناتو در تضاد قرار می‌گیرد.

سیاست استعماری غرب در ایران همزمان بر تقدس‌فروشی و گسترش ابتذال تمرکز یافته و داستان تاریخی «حاجی‌آقا» از این نظر حائز اهمیت بسیار است. پرسوناژ «حاجی‌آقا»، فراماسون و تقدس‌فروش است، و همواره در هشتی نشسته و به همسران‌اش اجازة خروج از خانه نمی‌دهد. حاجی «کشف حجاب» را تأئید نمی‌کند، اما پیش از کودتای شهریور 1320، مخالفت خود را در قالب تضاد «امروزی» با «قدیمی» ابراز می‌دارد:

«اگر من می‌خواستم از این راه‌ها ترقی کنم یک زن خوشگل امروزه پسند می‌گرفتم [...] آنوقت مثل همه این اعیان‌های امروز کلاه قرمساقی‌ سرم می‌گذاشتم. من قدیمی‌ام. [...]»
منبع: «حاجی‌آقا»، ص. 3.

و اما در ادامة‌ همین «داستان»، راوی به ما می‌گوید، حاجی ابوتراب 89 سال دارد، و «محترم»، یکی از همسران‌اش باردار است و پای فردی به نام «گل و بلبل» نیز به اندرون‌اش باز شده و ... و خلاصه سکینه، دختر خردسال حاجی نیز خیلی به «گل و بلبل» شباهت دارد! در واقع حاجی با آنچه «اعیان امروز» می‌خواند هیچ تفاوتی ندارد. ولی آ‌نچه در این داستان حائز اهمیت است، ارتباط صمیمانة «حاجی» با ستون‌های قدرت استعماری در «ایران نوین» است: روحانی و متصدی روسپی‌خانه!

اگر نگاهی به تاریخ معاصر کشورمان بیاندازیم خواهیم دید که خدمات آخوند حائری با «زال‌ممد» معروف تقارن زمانی دارد. حائری حوزة‌ علمیه قم را با بودجة دربار تأسیس کرد تا برای اعمال سیاست استعمار، «روحانی ضداستبداد» تولید نماید؛ زال ممد نیز نظم و امنیت را بر «محلة قجرها» حاکم کرد. زال‌ممد، نسبت به حاجی در جایگاه ممتازی قرار گرفته! پرسوناژ حاجی به زال‌ممد نیاز دارد، حال آنکه سرپرست «شهرنو» هرگز به حاجی‌آقا احتیاج نداشته. حاجی مقاطعه‌کار و مشتری «شهرنو» زال‌ممد است، از اینرو او را می‌ستاید:

«نظمی که زال ممد به شهرنو داد [...] بلدیه شما [...] نتوانست به شهر تهران بده [...] اگه تو جامعه شاه و وزیر [...] هم لازم نباشه، زال ممد لازمه [...] حیف که توی این مملکت قدردان نیست و گرنه مجسمه‌اش را توی شهرنو می‌گذاشتند[...]»
همان منبع: ص. 19.

بله، افسوس که در این مملکت قدردان نیست، اگر نه مجسمة تمام طلای عموسام را در جمکران ‌گذاشته بودند. شب گذشته یک «فیلم» کوتاه و مستند برای‌مان پخش کردند با شرکت برنار هانری لوی، برنار کوشنر و یک موبایل! در آغاز فیلم، دوربین «هانری لوی» را به ما نشان می‌داد که ایستاده، و سخت نگران به نظر می‌رسد، و خیره به موبایل کذا می‌نگرد. اصوات نامفهومی از موبایل به گوش می‌رسید. گزارشگر می‌گوید، «پسر سکینه است!» بعد گوینده به روایت منبع موثق، «حدیث مسلم» انتشار عکس بدون حجاب سکینه را در «تایمز» برای‌مان چنین نقل می‌کند: «انتشار این عکس باعث شد، دادگاه سکینه را به 99 ضربه شلاق محکوم کند و هر چند تایمز گفت که اشتباه پیش آمده و این عکس متعلق به سکینه نیست، دیگر دیر شده بود!» این بی‌بی‌گوزک مهوع را داشته باشیم، تا برویم به سراغ برنار کوشنر که در سمت چپ آن یکی «برنار» نشسته بود.

وزیر امورخارجة فرانسه پس از اینکه تأکید کرد، مسئلة سکینه را «مسئلة‌ شخصی» خود می‌داند، چنین فرمود که، «برای سکینه، حاضرم به تهران بروم!» بعد هم از این حرف خودش خنده‌اش گرفت. البته برای حفظ ظاهر خنده‌اش را نیمه‌کاره فرو برد! ولی همان منابع موثق گفتند، «کریستین اوکرنت»، مادر بچه، از شنیدن سخنان «برنار»، یعنی همان برنار نشسته، سخت دل‌آزرده شده و زمزمه کرده، «کاش منهم یک سکینه بودم!» و اما داستان «سکینه‌پرستی» حضرات به واتیکان هم رسیده و حضرت کاردینال راتزینگر که پرونده‌شان در لاپوشانی جنایات کشیش‌های کودک‌باره بسیار درخشان است، ‌ کار و زندگی مقدس‌شان را کنار گذاشته، سینه‌چاک سکینه از آب در آمدند تا کیهان هم بدون علوفه نماند،‌ و تنور«احترام به ادیان» همچنان داغ و داغ‌تر شود.

برادر «محمد ایمانی» در کیهان، مورخ 16 شهریورماه سالجاری خطاب به پاپ، مطلب شیوائی قلمی کرده، و خلاصه ایشان را به دین دعوت فرموده‌اند. ایمانی، که دین و ایمان محمدی و به ویژه ابتذال و خشونت از قلم‌اش «تشعشع» می‌کند می‌نویسد، «در تمام ادیان الهی مجازات گناه سکینه سنگسار است!» جالب اینجاست که 4 روز پیش از انتشار مطلب لبریز از توحش کیهان، همین «اصل اساسی» در سایت فیگارو، مورخ 3 سپتامبر 2010 نیز انتشار یافته بود!

فیگارو گزارشی تحت عنوان، «در ایران، سکینه‌های [گمنام] دیگری در انتظاراند»، منتشر کرد و یکی از کاربران سایت مذکور چنین «پیام» داده بود که، «اجرای قوانین ادیان ابراهیمی در شما ایجاد نفرت‌ می‌کند، اما آن‌ها [ایرانیان] از بازگشت به سودوم و گومورا و بی‌تفاوتی نسبت به زنا و زنای محصنه منزجراند و...» و این پیام سراپا مغلطه با جملة «همه چیز نسبی است» آغاز می‌شد. به عبارت دیگر، «کاربر» مذکور همچون آخوند جماعت بالای منبر رفته و «نسبی‌ات» دمکراتیک را به ابزار توجیه قوانین «مطلق» و «نسبیت ‌ستیز» الهی تبدیل کرده بود. خلاصه فکر نکنید غربی‌ها اهل کوفه هستند، و پاسدار حسین شریعتمداری را تنها می‌گذارند! به هیچ‌ عنوان، حضرات خوب هوای‌ نوکران‌شان را دارند تا اینان، برای حفظ نظام توحش، انواع «متدینین» را به سراغ تک تک ایرانیان بفرستند. البته در بلاد غرب هم بیکار نمی‌نشینند بازار الصاق برچسب داغ و گرم است. به اکثر مقامات سیاسی غرب که ازدواج کرده‌اند، برچسب همجنس‌گرا زده می‌شود. این شیوة پسندیده که پس از مرگ «یورگ‌هایدر» آغاز شد، چند روز پیش حتی ویلیام هیگ، وزیر امور خارجة انگلستان را نیز هدف گرفت. البته ایشان فقط تکذیب کردند، ولی این روند کار نیست!

اگر رسانه‌ای با تهاجم به حریم خصوصی افراد دست به شایعه‌پراکنی می‌زند، می‌باید تحت پیگرد قانونی قرار گیرد! ولی در کمال تعجب شاهدیم که وزیر امور خارجة بریتانیا چنین نمی‌کند و راه را برای دخالت هر چه بیشتر رسانه‌ها به حریم خصوصی هموارتر می‌سازد. کار بجائی رسیده که مرگ «گارت ویلیامز»، مأمور تراز اول سازمان اطلاعاتی انگلستان نیز همزمان به حساب همجنس‌گرائی «فرضی» و «انحراف اخلاقی» وی نوشته می‌شود. ماجرای «گارت ویلیامز» مفصل است و آنرا به فرصت دیگری موکول می‌کنیم. فقط به طور خلاصه بگوئیم که جسد این «جیمزباند» 31 ساله در تاریخ 25 اوت سالجاری در خانه‌اش کشف شد.

پس از کشف جسد «گارت ویلیامز»، جیمزباند بریتانیائی تحولات عجیبی در منطقه پیش‌ آمد! سعد حریری، با ژاک شیراک در پاریس ملاقات کرد و پس از چند روز اعلام داشت که «سوریه در قتل پدرم دست نداشته!» اظهارات سعد حریری در «لوموند»، مورخ 6 سپتامبر 2010 منتشر شده. سپس اهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل به روسیه رفت تا به ادعای «رادیوفردا» صنایع فرسودة تسلیحاتی این کشور را نوسازی کند و هواپیماهای بدون سرنشین در اختیار روسیه بگذارد! خیلی عجیب است! چرا روسیه از حکومت مرده‌شویان برای انجام این مهم کمک نمی‌گیرد؟ مگر همین چند روز پیش نبود که گورکن‌ها آن هواپیما «قرمزی» بمب‌افکن را به نمایش گذاشتند! معلوم نیست چرا پیشرفت‌های حکومت مرده‌شویان در صنایع نظامی از دید کرملین پنهان مانده؟! بگذریم و بپردازیم به دیگر تحولات شگفت‌انگیز در منطقه! یعنی سفر «بت‌شکن نژاد» به قطر.

نمی‌دانیم در قطر چه پیش آمد که بلافاصله حکومت مرده‌شویان از نظر تولید بنزین «خودکفا» شد! سایت «بی‌بی‌سی» تصویر عجیبی از مهرورزی در قطر منتشر کرده. پرزیدنت بت‌شکن پشت یک تریبون ایستاده‌اند و یک عده از اعراب گویا دست‌شان را در جیب ایشان فرو کرده باشند! خلاصه ما هر چه نگاه کردیم متوجه چندوچون ماجرا نشدیم. شاید حضرات دنبال سه جزیرة اشغال‌شده‌شان می‌گشتند! در هر حال، پس از این برنامه فقط شنیدیم که دیگر بنزین وارد نخواهد شد! به احتمال زیاد قرار شده ناتو بجای ترکیه، بنزین را از امارات به ایران صادر کند، تا ارز حاصل از تجارت برده و موادمخدر را به عنوان ارز حاصل از صدور بنزین به بانک‌های غرب سرازیر نماید. اما مهم‌ترین «چنج» در سیاست مرده شویان این بود که برنامة مهرورزی برای «پاک‌کردن» اسرائیل از نقشة جغرافیا «شرطی» شد!

خلاصه، احمدی نژاد در قطر اعلام داشت، «اگر اسرائیل به ما حمله کند کاری می‌کنیم که از نقشة جغرافیای سیاسی محو شود.» به عبارت دیگر، پرزیدنت جمکران به 31 سال شکرخوری حکومت اسلامی بر علیه اربابان اسرائیلی‌‌اش پایان دادند. و این پیامد سفر اهود باراک به مسکو بود. به دلیل چنین تحولاتی است که پروپاگاند استعمار غرب بر ابتذال و خشونت متمرکز شده و دمکراسی را با «آزادی ادیان» در ترادف قرار می‌دهد. حال آنکه معیار سنجش دمکراسی، آزادی افراد و گروهها برای فعالیت‌های «غیردینی» است. اینجاست که پیام واقعی تهاجم اخیر به یک دیسکوتک در تاجیکستان آشکار می‌شود. این تهاجم، گام سوم عملیات خرابکارانة اسلامگرایان در تاجیکستان است.

بالاتر گفتیم که تهاجم به مراکز تفریح جمعی و کشتار مردم در ماه «مبارک» رمضان شیوه‌ای است که پیشتر با آتش زدن سینما رکس آبادان در ایران تجربه شده بود و آنگلوساکسون‌ها همین تجربة موفق را به تاجیکستان و دیگر مناطق مسلمان‌نشین اتحاد جماهیر شوروی سابق صادر کرده‌اند. به گزارش نووستی، مورخ 15 شهریورماه 1389، نیمه شب گذشته، بر اثر انفجاری که در یک دیسکوتک واقع در حومة جنوبی شهر دوشنبه رخداد 7 تن آسیب دیدند.

به گزارش فیگارو، مورخ 3 سپتامبر 2010، در اواخر ماه اوت سالجاری، 25 تروریست اسلامگرا در تاجیکستان از زندان می‌گریزند،‌ و به دنبال این «فرار»، رئیس‌جمهور تاجیکستان مسئول سرویس‌های امنیتی این کشور را از کار برکنار می‌کند. همچنین یکی از زندانیان سابق گوانتانامو، به عنوان سازماندهندة فرار زندانیان مذکور دستگیر می‌شود! فردای همانروز، یک پاسگاه پلیس در شمال تاجیکستان هدف عملیات انتحاری قرار می‌گیرد. و با توجه به آنچه در افغانستان می‌گذرد، بعضی‌ها رویای تشکیل محور اسلامی «ایران ـ افغانستان ـ تاجیکستان» در سر می‌پرورانند. اما به دلیل عقب‌نشینی اسرائیل از مواضع سنتی‌اش، تشکیل چنین محور جادوئی‌ای با شکست روبرو شده، و خلاصه کاردینال راتزینگر «روشن‌ضمیر» و به طور کلی «اهل‌چنج» می‌باید بجای «سکینه»، ابزار مناسب‌تری جهت نجات خود از بحران «بی‌بحرانی» بیابند! البته تونی بلر برای درک این واقعیت تلخ به مدت زمان بیشتری نیاز خواهد داشت، چرا که ذاتاً کودن‌تر از دیگران است و به قول معروف دو زاری‌اش دیرتر می‌افتد!

در تاریخ 5 سپتامبر 2010، نخست‌وزیر اسبق انگلستان طی مصاحبه با شبکة «ای. بی. ‌سی.» آمریکا می‌گوید، اسلام‌گرائی، آویزة فرهنگی و مذهبی کمونیسم انقلابی است! نمی‌دانستیم کمونیسم ملهم از نظریة انسان‌محور مارکس «آویزه» هم دارد، آنهم آویزة دینی و انسان‌ستیز! گویا این گوشواره را تونی بلر از «تونی بنت» دریافت کرده! ایشان هم مارکسیسم آمیخته به عرفان اختراع کرده بودند! مسلماً اگر تونی بلر تف کند، تمام مقامات حکومت جمکران را سیل خواهد برد! تف هم تف تونی! چنان ضربتی دارد، که هم کمونیست‌های «نجس» را «پاک» می‌کند، هم کثافت اسلام را می‌شوید، و هم طویلة‌ اربابان‌اش را «کر» می‌دهد! بلر به کارفرمایان‌اش در آستان مقدس مک‌کارتی دلگرمی داده که با نشاندن اتحاد جماهیر نوکری بجای اتحادجماهیر شوروی می‌توانند همچنان به روابط «جنگ‌سرد» ادامه دهند! گویا این ژیگولوی متدین و مکتبی، انسان‌محوری مارکسیسم را بکلی فراموش کرده، که این چنین گ..ز را به شقیقه پیوند می‌زند. می‌گویند تف کاتولیک‌های متدین چند منظوره است؛ هم می‌شوید و پاک می‌کند، هم می‌چسباند! خلاصه نوعی «حبل‌المتین» است که همة «گمراهان» می‌توانند با چنگ زدن به آن بمبی در رستوران، دیسکوتک و یا مرکز خرید کار بگذارند و آیندة خود را تأمین کنند. و البته رسانه‌های غرب به هیچ‌ عنوان اهل کوفه نیستند که تونی تنها بماند!

سایت فیگارو، مورخ 5 سپتامبر سالجاری، به مصداق «سکوت علامت رضاست»، اظهارات ابلهانة بلر را بدون هیچ تفسیری منتشر کرده و موضع‌گیری را به «کاربران» سپرده! باری تونی بلر در ادامة مصاحبه‌اش تروریسم اسلامی را با دین اسلام در ترادف قرار داده و می‌گوید، اسلام خیلی ریشه‌دار است و حتی مسلمانانی که افراط‌گرا نیستند با بخشی از ادبیات اسلامگرایان موافق‌اند! می‌بینیم که خواه ناخواه اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان می‌باید به ملاعمر و بن‌لادن و دیگر مزدوران آنگلوساکسون‌ها ارادت داشته باشند؛ این «ارادت» برای تداوم خرابکاری در عراق، افغانستان، تاجیکستان و قفقاز و ... الزامی است! اگر نه طرفداران القاعده را به سراغ‌تان می‌فرستند تا همه بدانند سزای مخالفت با تل موهوم «مردم» مرگ است! بله کم کم مشخص می‌شود عبارت «دین ضداستبداد» و «سیاست ما عین دیانت ماست» و خردجمعی و حکومت مردمی و مردم‌سالاری دینی و... در کدام طویله ساخته و پرداخته شده بود، و کدام گروه‌ها مدافع آن بوده و هستند:

«اسلامیسم،‌ به کمونیسم انقلابی شباهت فراوان دارد و آویزة مذهبی و فرهنگی آن است [...] اسلام ریشه دارتر از آن است که می‌پنداریم[...]»

و اما همة‌ صحبت‌های بلر مزخرف نیست! آنجا که می‌گوید، کسانی که طی عملیات 11 سپتامبر 3000 نفر را در ایالات متحد به قتل رساندند، از قربانی کردن 300 هزار تن نیز ابائی نداشتند:

«اگر کسانی که طی عملیات 11سپتامبر 3 هزار نفر را به قتل رساندند، می‌توانستند 30 هزار یا 300 هزار نفر را بکشند، این عمل را انجام می‌دادند[...]»

بله این بخش از اظهارات بلر گرچه شرطی است، و با «اگر» همراه شده کاملاً «هوده» است! در فرهنگ دهخدا، واژة «هوده» به مفهوم «راست» و «درست» آمده! تونی بلر گرچه وجود‌ پلیداش برای جامعة بشری زیانبار بوده، این بخش از سخنان‌اش را می‌باید از موجودیت پلید وی مستثنی بدانیم. در واقع آنها که طی عملیات 11 سپتامبر 2001، 3000 نفر را در ایالات متحد به کشتن دادند، و با شعار عوامفریب «مبارزه با تروریسم»، صدها هزار نفر را در عراق، افغانستان، لبنان و ... به قتل رساندند، هنوز هم دست‌بردار نیستند.

اگه در دنیا شاه و وزیر [...] هم لازم نباشه، تونی‌بلر لازمه [...] حیف که تو دنیا قدردان نیست، و گرنه مجسمه‌اش را در سراسر جهان توی شهرنو می‌گذاشتند[...]


یکشنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۹


لژ و تسبیح!
...
فضای دمکراتیک ابهام‌ستیز است. فضای دمکراتیک فضائی است منطقی، خارج از حاکمیت تعصبات و باورها. تفاوتی نمی‌کند که این باورها دینی، بومی و یا قومی باشد؛ تعصب هر چه باشد، در تضاد با منطق قرار خواهد گرفت. این است دلیل مخالفت ما با عربده‌جوئی در خیابان، چه به نام اسلام، چه تحت عنوان حمایت از مردم، و چه به‌ نام ایران.

یکی از فواید ایجاد جنجال و هیاهو پیرامون آخوند کروبی، آنهم در گیرودار مذاکرات صلح فلسطین و اسرائیل این است که از یکسو به موسوی، کروبی و خاتمی، رهبران لجنزار سبز امکان می‌دهد از اعلام مواضع خود در مورد مذاکرات صلح بگریزند، و از سوی دیگر، به شوت‌وپرت‌ها چنین القاء خواهد کرد که فقط دارودستة احمدی‌نژاد با مذاکرات صلح میان فلسطین و اسرائیل مخالفت می‌ورزد. حال آنکه در واقع چنین نیست! کل حکومت اسلامی، شامل دولت و گروه موسوی جلاد، اصلاح‌طلبان، مشارکت‌چی‌ها و نهضت عاظادی، همگی با استقرار صلح در منطقه مخالف‌اند. همین گروه‌های مزور، در هم‌سوئی کامل با جناح احمدی‌نژاد از تداوم فعالیت‌های «هسته‌ای ـ نظامی» در ایران طرفداری می‌کنند. اما بحران‌سازی‌های ساواک جمکران برای اینان زمینة مناسب فراهم آورده تا ضمن انتقاد از تحریم‌ها، در مورد «علت تحریم‌ها»، یعنی یکجانبه‌گرائی حکومت اسلامی و نقض مقررات آژانس بین‌المللی انرژی اتمی توسط این حکومت خفقان اختیار کنند. می‌باید به سازمان سیا آفرین گفت که پس از گذشت حدود 15 ‌ماه از مسابقات مارگیری توانسته با توسل به شیوة «تمرکز بر یک نقطه»، مواضع جیره‌خواران‌اش را پیرامون سیاست‌های «کلان استراتژیک» ناتو ـ تجهیز ایران به سلاح اتمی و استقرار صلح در منطقه ـ چه در داخل کشور و چه خارج از مرزهای ایران در ابهام کامل نگاه دارد.

در این راستا، همان سیاستی که با کودتای سیدضیاء زمینه‌ساز کودتای میرپنج شد و پس از چندین کودتا کار را به فاجعة 22 بهمن 1357 کشاند، اینک تلاش می‌کند با دمیدن در شیپور قانون اساسی مشروطه، «بازگشت به گذشتة» ایرانی را بجای بازگشت به گذشته اسلامی بنشاند. اشکال اینجاست که آن قانون اساسی، همچون قانون اساسی مرده‌شویان آکنده از ابهام و اسلامی است. خلاصه بگوئیم، این «قانون اساسی» شهروند را به رسمیت نمی‌شناسد و از اینرو حق نظارت بر تدوین و اجرای قوانین را از پیش به دستاربندان سپرده. به عنوان نمونه نگاهی داشته باشیم به بخشی از اصل 21 «متمم قانون اساسی مشروطیت».

جالب اینجاست که اصل فوق در مبهمات «حق‌پرستانة‌» بنی‌صدر نیز مورد استفاده قرار گرفته. اصل کذا آزادی تشکل و تجمع را به چندین ابهام منوط کرده، و چنین می‌گوید که باید مسلم شود تشکل یا تجمع به «فتنة دینی» و دنیوی منجر نخواهد شد! «فتنه» چیست؟ آنچه آخوند فتنه می‌خواند! فتنة دینی چیست؟ آنچه آخوند تعیین می‌کند؛ همچنان که فتنة‌ دنیوی را هم نهایتاً آخوندها تعیین خواهند کرد! به عنوان نمونه، از نظر روحانی جماعت، حضور زن در جامعه، بدون نماد بردگی به صراحت می‌تواند «فتنه» تلقی شود:‌

«انجمن‌ها و اجتماعاتی که مولد فتنه دينی و دنيوی و مخل به نظم نباشند، در تمام مملکت، آزاد است [...]»

خلاصه بگوئیم، بر پایة این به اصطلاح «اصل»، هر گونه انجمن و اجتماعی ممنوع خواهد بود. چرا که در این اصل سه واژة مبهم «فتنه»، «دینی» و «دنیوی» بر «نظم» تقدم یافته، و اگر چه مسئولیت استقرار نظم با «نظمیه» است و نه با آخوند، ابعاد دینی و دنیوی فتنه را مرجعی جز آخوند نمی‌تواند تعیین کند. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم «نظم» کذا نیز هیچ ارتباطی با نظم در معنای قانونی نخواهد داشت، چرا که دستگاه متصدی آن ساخته و پرداختة بیگانه است و در چارچوب منافع استعمار فعالیت می‌کند. بله، اصل مذکور یکی از اصول «توحش مشروعه» بود که به عنوان «قانون اساسی مشروطه» به ملت ایران تحمیل شد و فقط قطره‌ای است از دریای بی‌کران فریب استعماری که از ده‌ها سال پیش نه تنها بر ایرانیان که بر کل ملت‌های منطقه تحمیل ‌شده.

به عنوان نمونه بهتر است نگاهی داشته باشیم به افغانستان. حدود یک‌ماه پس از رخدادهای 11 سپتامبر، آمریکا به بهانة «مبارزه با تروریسم» به این کشور لشکرکشی کرد و پس از هیاهو و جنجال و دمیدن در بوق «ما پیروز شدیم»، یک حکومت اسلامی مشابه حکومت توحش مرده‌شویان جمکران را بر ملت افغانستان تحمیل فرمود و طالبان «خوب» را در رأس همین حکومت دست‌نشانده قرار داد. آنگاه کار طالبان «بد» آغاز شد. اینان ابتدا به تخریب مدارس مختلط مشغول شدند، و اینروزها فقط تخریب مدارس دخترانه در دستورکارشان قرار گرفته! یکی دیگر از وظایف طالبان «بد» کشتار کارگران شرکت‌های جاده سازی جهت ممانعت از احداث راه‌های ارتباطی است. البته حمله به تشکل‌های غیردینی و مراکز درمانی، کشتار پزشکان و... از دیگر فعالیت‌های «فرهنگی» این قماش طالبان به شمار می‌رود.

در عوض طالبان «خوب»، به رهبری کرزای به قاچاق مواد مخدر، سرکوب رسانه‌ها و مبارزه با «منکرات» مشغول‌اند و هر روز مشروبات الکلی کشف می‌کنند و ... و در چنین وانفسائی است ‌که «جان‌کری» به کابل می‌رود و برنامة مهوع افشاگری نیویورک‌تایمز پیرامون «ارتباط» محمدضیاء صالحی با سازمان سیا آغاز می‌شود! تو گوئی طیف حاکمیت افغانستان هیچ ارتباطی با سازمان سیا نداشته و ندارد! اما لات‌بازی یانکی‌ها به این مختصر محدود نشده. اینان برای تحمیل توحش دین به ملت افغانستان الگوهای جمکران را که پیشتر در ایران به محک تجربه آزموده‌اند، در این کشور اشغال‌شده «بازتولید» می‌کنند. در افغانستان سیرکی مشابه سیرک آش‌فروش‌ها به نام «کمپین 50 درصد» به راه انداخته‌اند و اعضای این کمپین با ارسال یک «نامة سرگشاده» به کرزای، ضمن افتخار به اشغال نظامی کشورشان خواهان «رفع تبعیض جنسیتی» و «توقف» مجازات سنگسار شده‌اند! متن نامة ابلهانة 50 درصدی‌ها در سایت فارسی «بی‌بی‌سی»، مورخ 24 اوت 2010 انتشار یافته.

آش‌فروش‌های افغانستان از کرزای خواسته‌اند تا روند تحولات افتخاربرانگیز ده‌سال اخیر را ادامه دهد و مانع از تصویب قوانینی شود که مشروعیت قانون اساسی این کشور را خدشه‌دار می‌کند! بد نیست بدانیم که این به اصطلاح «قانون اساسی» افغانستان نیز بر مبهمات قرآن و اسلام تکیه دارد و مطابق با منافع اشغالگران تفسیر خواهد شد. به همین دلیل کمپین 50 درصدی‌ها در کمال حماقت می‌کوشد احکام شرع را «قوانین عرفی» بنامد! اینگونه است که در نامة‌ سرگشادة «ماچه ‌طالبان»، حکم شرعی «سنگسار» در زمرة «قوانین عرفی» قرار گرفته:

«زنان افغان [...] خواهان حاکمیت قانون هستند [...] اما نمی‌خواهند که قوانین عرفی در افغانستان رسمیت یابند [...] زنان نخستین قربانی اجرای چنین قوانینی هستند[...]»

شاهدیم که مرزشکنی، شارلاتانیسم و معرفی اسلام به عنوان مدافع حقوق زن که در لندن و واشنگتن برای نشخوار امثال فاطمه مرنیسی تولید می‌شود، به مصرف بازنشخوار ماچه ‌شیوخ جمکران و افغانستان هم می‌رسد. «ماچه ‌طالبان» در افغانستان، بجای اینکه دخالت در حریم خصوصی را محکوم کنند، به سنگسار دو زن در بادغیس و قندوز اعتراض کرده‌اند:

«[تحولات مثبت ده سال گذشته] آبروی از دست رفته افغانستان را در سطح بین‌المللی دوباره احیا کرد اما [...] شنیدن خبر سنگسار دو زن در ولایات بادغیس و قندوز [...] یادآور [...] اعمال خشن و غیرانسانی بنیادگرایان سیاه اندیش بوده و خاطرات [...] تلخ [...] حاکمیت آن‌ها را در اذهان زنان افغانستان زنده کرده است [...]»


«بی‌بی‌سی» در ادامة گزارش پیرامون نامة کذا می‌نویسد، دوران طالبان خیلی برای زنان سخت بود، آن‌ها حتی حق تحصیل، کار و آزادی رفت و آمد نیز نداشتند. خلاصه در قاموس شیپور حاکمیت بریتانیا، افغانستان پیش از طالبان وجود نداشته، زنان افغان هم به یاد ندارند که پیش از کودتاهای آمریکا و پیش از استقرار حکومت توحش طالبان در افغانستان، زنان این کشور از آزادی‌های اجتماعی و امکانات بیشتری برخوردار بوده‌اند. کوتاه سخن، در بی‌بی‌سی، ویراست استعماری تاریخ افغانستان با طالبان آغاز می‌شود، و پیش از طالبان فقط جنگ داخلی بوده، پیش از آنهم جنگ با اشغالگران شوروی، و دیگر هیچ:

«زنان افغانستان از دوران طالبان خاطرات تلخی دارند، در رژیم طالبان آن‌ها از حق تحصیل، حق کار و حتی آزادی رفت و آمد و خرید بدون محرم مرد، محروم بودند.»


خوشبختانه زنان افغانستان خیلی ترقی کرده‌اند و بخوبی معلوم است که از اشغال نظامی غرب و حکومت دست‌نشاندة کرزای خاطرات خیلی خیلی خوبی دارند. پفیوزی و آخوندپرستی و فریب و واژگون‌نمائی همچون قاچاق اسلحه و مواد مخدر توسط ارتش ناتو از جمله همین خاطرات خوب می‌باید تلقی شود! در نتیجه، نمی‌باید از انتشار چنین نامه‌های سرگشاده و ابلهانه‌ای که تلویحاً دخالت به حریم خصوصی انسان‌ها را مورد تأئید قرار می‌‌دهد متحیر شویم. فراموش نکنیم که برای تحمیل همین «اصول‌اساسی» و انسان‌ستیز است که اوباش مسلح غرب را به افغانستان و عراق روانه کرده‌اند. بله، انتشار «نامة ‌سرگشاده» حکمتی دارد! همین چند روز پیش ساواک جمکران یک نامة سرگشاده خطاب به رهبری قلمی کرده بود که در آن عیال کروبی به خامنه‌ای می‌گفت، «اختلافات من و همسرم به شما مربوط نیست.» این نامة ابلهانه که در بوق‌های فارسی سازمان سیا انتشار یافت در واقع چراغ سبزی می‌باید تلقی شود به ساواک جهت تداوم جنجال پیرامون شیخ مهدی، و تمرکز دیگر رهبران مرداب سبز بر «هراس» حکومت از آخوند کروبی!

روند کار چنین است. ابتدا شاخک سازمان سیا به نام «فعلة سبز» اقدام به انتشار نامة‌سرگشاده می‌کند، سپس ساواک برای گرم کردن بازار کساد مرداب سبز، به بسیج لباس شخصی‌ها می‌پردازد، و اینگونه است که جنجال رسانه‌ای به راه می‌افتد. روز پنجشنبه تمام رسانه‌های غرب علاوه بر سرازیر کردن اشک تمساح برای سکینه محمدی، خبر موثق «محاصرة خانة کروبی، یکی از رهبران جنبش سبز» را نیز در بوق گذاشته بودند. شاهد بودیم که خانة شیخ مهدی جنایتکار، البته فقط در رسانه‌ها محاصره شد، تا این شخصیت محبوب و مردمی که 31 سال است به جنایت و چپاول اشتغال دارد، نتواند در راهپیمائی میلیونی «روز نکبت‌بار قدس» شرکت کند.

اینگونه است که هم برای توجیه ضمنی خفقان سران مرداب در مورد مذاکرات جاری صلح زمینه مناسب فراهم می‌‌آید، هم مهمل‌پراکنی موسوی دجال و شرکاء، حکومت اسلامی را در تقابل با شیخ ‌کروبی قرار می‌دهد، و از همه مهم‌تر اوباش سبز می‌توانند تعداد اندک شرکت‌کنندگان در سیرک قدس را تلویحاً به حساب محبوبیت فرضی کروبی و موسوی بنویسند. بله، به این ترتیب بوق‌های عوام‌فریب سبز می‌توانند چنین القا کنند که همة غایبان در سیرک مهوع قدس طرفداران موسوی و کروبی‌اند؛ اما حضرات خیلی کور خوانده‌اند! این بازی‌های خنک و تکراری دیگر کهنه شده، کمی ابتکار به خرج دهید! البته یانکی‌ها هم می‌خواهند ابتکار به خرج دهند؛ قرار است احمدی‌نژاد «ابتکارات‌شان» را در قطر، که یکی از مراکز مهم پولشوئی و برده فروشی سازمان ناتو به شمار می‌رود تحویل بگیرد!

«جونم براتون بگه»، رسانه‌های رسمی جمکران خبر مسافرت مهرورزی به قطر را در بوق گذاشته بودند و بین خودمان بماند، پس از تماشای برنامة کانال 24، ما چنین پنداشتیم که پرزیدنت جمکران می‌خواهند «گیرت مولر» کذا را برای تدریس در حوزة علمیه قم دعوت کنند، باشد که این دامپزشک متدین آلمانی بتواند مرد رویاهای‌اش را در جمع مأبونان حوزة علمیة قم بیابد! مگر مصباح یزدی یا مکارم شیرازی و صافی گلپایگانی نمی‌توانند مرد رویاهای گیرت‌ مولر باشند؟ اینان از اعضای ثابت‌قدم محفل «احترام به ادیان» به شمار می‌روند؛ همگی شارلاتان، تقدس‌فروش و خلاصه مشترک‌المنافع‌اند:

«[...] من سرتیپ‌ الله‌وردی را که سرم کلاه گذاشت [...] ترجیح میدم، چون از خودمانه و منافع مشترک داریم [...]»
منبع: «حاجی آقا»، ص. 55

بله منافع مشترک را فراموش نکنیم! این‌ است دلیل ارادت استعمار به امثال خاتمی، موسوی و احمدی‌نژاد که اخیراً همچون خمینی دجال «بت‌شکن» هم شده. باری، احمدی‌نژاد «بت‌شکن» برای «امر خیر» قرار بود به قطر برود که ارواح‌ شکم‌اش با یک تیر چندین و چند نشان بزند. «بت‌شکن نژاد» می‌توانست هم آن بیطار مادرمردة آلمانی را به آرزوهای‌اش برساند، هم نتان‌یاهو را که در نشست واشنگتن همچون موش در تله دست و پا می‌زد و به ریسمان پوسیدة اسطوره‌های مقدس چنگ انداخته بود از مرگ حتمی برهاند. اما نشد که نشد! پس از مخالفت «بت‌شکن» و دیگر مرده‌شویان با مذاکرات صلح، محمود عباس پاسخ مناسب را به مهرورزی ارائه داد.

رهبر تشکیلات خودگردان فلسطین احمدی‌نژاد را متقلب خواند و صریحاً به وی گفت که صلاحیت ندارد در مورد تشکیلات «منتخب» ملت فلسطین ابراز عقیده کند. اینجاست که زوایای نوینی از کودتای ناکام موسوی آشکار می‌شود. اگر سازمان سیا می‌توانست میرحسین موسوی را به عنوان «منتخب» و محبوب ملت ایران در جایگاه ریاست قوة مجریه جمکران بنشاند، مخالفت این فرد با مذاکرات صلح می‌توانست کارساز یانکی‌ها شود؛ چرا که موسوی مطالبات غیرقانونی خود را که در واقع فرامین کاخ‌سفید است از زبان حاکمیت به ظاهر مشروع و برگزیدة‌ «مردم ایران» مطرح می‌کرد. یعنی همان لات‌بازی‌ای که امام خمینی خودفروخته به راه انداخته بود. می‌دانیم که او نیز در ظاهر از مخالفان سرسخت اسرائیل به شمار می‌رفت. باری اگر توانسته بودند موسوی را بجای احمدی‌نژاد بنشانند، او هم می‌توانست همچون امام روشن‌ضمیر، مناسب‌ترین ابزار جهت تداوم بحران در منطقه باشد! این شرایط جادوئی را گاوچران‌ها نمی‌توانند با احمدی‌نژاد «بت‌شکن» ایجاد کنند! دلیل هم اینکه، علاوه بر واکنش شدید محمود عباس به سخنان ابلهانة رئیس جمهور بت‌شکن، دولت مصر نیز سفر منوچهر متکی به این کشور را لغو کرد، چرا که وزیر امورخارجة مرده شویان به پیروی از امام روشن‌ضمیر، مذاکره با اسرائیل را خیانت به آرمان فلسطین خوانده بود! و از قضای روزگار حسنی مبارک، رئیس جمهور مصر در این مذاکرات شرکت دارد. به عبارت دیگر متکی مفلوک پس از توهین آشکار به رئیس جمهور مصر قصد داشت سری هم به قاهره بزند! واقعاً دیپلماسی هم دیپلماسی مرده‌شویان! اینان می‌پندارند هنوز هم می‌توانند همچون دوران جنگ سرد جفتک‌پرانی کنند. امروز سخنگوی متکی «توهین» محمود عباس به احمدی‌نژاد را محکوم کرده!

بله به مصداق «در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»، همزمان با سخنرانی بسیار دیپلماتیک متکی و پوچ‌پردازی‌های نتانیاهو، گاوچران‌ها یک بوئینگ 747 لبریز از «افتخارات» از امارات به آلمان ارسال کرده بودند تا دست‌شان برای هارت‌وپورت و نفس‌کش‌طلبی دروغین بر علیه اسرائیل باز باشد، و مذاکرات صلح به سرعت ماستمالی شود، که به قول «مش‌مراد»، مستخدم حاجی‌آقا، «خدا نخواست!» اینگونه بود که هواپیمای کذا سقوط کرد!

به گزارش فرانس پرس و دیگر نیوزها و پرس‌ها، مورخ 3 سپتامبر 2010، یک هواپیمای باری ایالات متحد متعلق به «یو. پی. اس» در حوالی فرودگاه دوبی در یک پایگاه نظامی در نزدیکی جاده کمربندی «امارات» سقوط کرد و خلبان و کمک خلبان آن نیز کشته شدند:

«هواپیما پیش از سقوط آتش گرفته بود. آمبولانس‌ها به سوی پایگاه نظامی که از آن دود بر می‌خاست به حرکت درآمدند، اما از ورود خبرنگاران به محوطه ممانعت به عمل آمد.»

فرانس‌پرس در ادامه می‌افزاید، هواپیمای شرکت «یو. پی. اس» از دوبی عازم «کلن» در آلمان بود و شرکت مذکور هنوز تعداد تلفات این سانحه را مشخص نکرده. از نظر ما، نه تعداد تلفات این هواپیما مشخص خواهد شد، و نه محمولة آن! خلاصه روزگار بر «اهل‌چنج» سخت گرفته! شاید به همین دلیل باشد که کاردینال راتزینگر نیز پس از دعا برای معدنچیان گرفتار شیلی، تعدادی تسبیح برای‌شان ارسال داشتند تا در قعر زمین بیکار ننشسته و ذکر پروردگار بگیرند. و شاید به همین دلیل باشد که یک پیرمرد بازنشستة هاف‌هافو را به عنوان استاد اعظم لژ «گرانداوریان» برگزیده‌اند!

آنروزها که با تکیه بر قادر متعال، و البته با سلاح‌های «مید. این یو. اس»، امام روشن‌ضمیر بر شرق و غرب پیروز شده بودند، همان روزهای نورانی که اوباش ساواک اکبر بهرمانی را هم در جایگاه «پیامبر» قرار می‌دادند، «گرانداوریان» یک استاد اعظم جوان، خوش‌پوش و بسیار خوش صحبت داشت که می‌توانست فراماسونری را حسابی طرفدار دمکراسی جا بزند! ولی اینروزها گویا مسیرشان دستخوش «چنج» شده باشد، چرا که فراماسونری را خواهان «هماهنگی اضداد» می‌خواهند!

شاید به همین دلیل باشد که امسال، «برادران» مدعی دفاع از دمکراسی، کنگرة خود را در شهر «ویشی» برگزار می‌کنند، که یادی هم از مارشال پتن «روشن‌ضمیر»، رهبر حکومت نازی ویشی کرده باشند! به گزارش فیگارو، مورخ 2 سپتامبر 2010، گردهمائی سالانة «گرانداوریان» امسال در «ویشی» برگزار خواهد شد!