شنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۶

سیدشیرالدین اسدآبادی!
...

همانطور که گفتیم «انتخابات»، در یک نظام «خدا محور»، یک مضحکه بیش نیست و هیچ مفهومی ندارد. اگر کل جمعیت ایران هم در چنین مضحکه‌ای شرکت کند، این نمایش روحوضی نمی‌تواند «انتخابات» تلقی شود. نتیجة این مضحکه هم هر چه باشد اهمیتی ندارد، چرا که حکومت جمکران یک حکومت دست نشاندة استعمار غرب است. آمار گمرک ایالات متحد شاهدی‌ است بر این مدعا.

به گزارش سایت رادیو فردا، حجم صادرات آمریکا به ایران طی یکسال اخیر 400 درصد افزایش داشته، و به بالاترین حد خود در 10 سال گذشته رسیده! این است نتیجة مبارزات بی‌امان گورکن‌ها با اربابان‌شان! و جهت تداوم همین مبارزات است که سیدمهدی خاموشی، روز 22 اسفندماه در شورای اداری استان گیلان، می‌گوید، آمریکا می‌خواهد با ما نبرد کند ولی ما یک تنه در برابر جهان ایستاده‌ایم. بله سیدمهدی که سالی 60 میلیارد تومان دریافت می‌کند تا چنین مزخرفاتی تحویل مردم دهد، فرموده‌اند، آمریکا از «هویت دینی» ما می‌ترسد! «مهرنیوز» مورخ 22 اسفندماه سالجاری، به نقل از سیدمهدی خاموشی اظهار داشته، هویت ایرانی، «ملی» نیست:‌

«[خاموشی] هویت ایرانی را یک هویت فراملی دانست»

و سید مهدی با تکیه بر همین اختراع نوین، که به احتمال زیاد در بسته‌بندی کالاهای وارداتی از ایالات متحد به دست ایشان رسیده، می‌فرمایند، هیچکس نمی‌تواند جامعة‌ ایران را به یک جامعة «سکولار» تبدیل کند، حتماً چون «هویت» سید مهدی «فراملی» و استعماری است! با مقایسة «تعریف» شیرین عبادی از لائیسیتة «جامعة» فرانسه، ‌ و سخنان ابلهانة سیدمهدی خاموشی در مورد جامعة سکولار، می‌بینیم که شیرین عبادی و سیدمهدی هر دو سر در آخور مشترکی دارند! هدف از انتشار این «ترهات» تحریف سکولاریسم و در ترادف قرار دادن «حاکمیت» با «جامعه» است! البته از طریق همان «اصل مقدس» ترادف کلی که پسامدرن‌ها خیلی به آن ارادت دارند!

با تکیه بر این اصل جادوئی است که تبلیغات استعماری توسط متخصصین هدایت افکار عمومی در غرب تولید ‌شده تا در جمکران نشخوار ‌شود. این تبلیغات از یکسو، «حاکمیت» را در ترادف با «جامعه» قرار داده، چنین نتیجه‌ می‌گیرد که «حاکمیت لائیک»، همان «جامعة لائیک» است. و از سوی دیگر، تلاش دارد لائیسیته را هم در فهرست خواست‌های غرب جاسازی کند! به زبان ساده‌تر، این تبلیغات فاشیستی هویت جامعه را یک بار و برای همیشه تعیین می‌کند، و با تأکید بر این دروغ بزرگ که این «هویت» پوشالی «غیرقابل تغییر» نیز هست، جامعه را محکوم به ایستائی و مرگ کرده، پویائی آنرا آشکارا نفی می‌کند. پس جای تعجب نیست اگر سید مهدی خاموشی دقیقا همان چرندیات شیرین عبادی را تکرار کرده، بگوید:

«جوامع دارای هویت دینی قابلیت سکولار شدن را ندارند [...] تلاش برای سکولار شدن جوامعی از قبیل ایران بیهوده ‌است.»

اتفاقاً ما هم می‌دانیم که تلاش برای سکولار کردن یک جامعه عمل کاملاً بیهوده‌ای ‌است، چرا که اگر حاکمیت می‌تواند «سکولار» باشد، بر خلاف چرندبافی‌های اربابان حکومت اسلامی، جامعة سکولار در جهان وجود نداشته و نخواهد داشت! و فقط افرادی از قماش رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، و ملاباجی منتخب محفل نوبل می‌توانند یک پدیدة «نیست در جهان»، یا همان «جامعة لائیک» را «باور» داشته باشند! چون این «فلاسفة» فقرفرهنگی، اصولاً تفاوت میان «جامعه» و «حاکمیت» را نمی‌شناسند. البته از نظر بی‌سوادی باید بگوئیم که حاجیه عبادی حتی گوی سبقت از سیدمهدی ربوده‌، چرا که علیرغم «تحصیلات» در رشتة «حقوق»، ایشان هنوز نمی‌دانند کسی که تحت تعقیب قضائی قرار دارد، حق خروج از کشور را ندارد! روز پنجشنبه، شیرین عبادی ادعا کرده که بدون هیچگونه دلیلی از خروج پروین اردلان جلوگیری کرده‌اند! سایت «رادیو زمانه»، به نقل از این حقوق‌دان زبده می‌نویسد:

«رفتار دولت با پروین کاملاً غیرقانونی بود.»

بله، گویا عبادی اخیراً یک «قانون» ویژة محفل نوبل وضع کرده، که نه تنها در تقابل با قانون، که در تقابل با عقل سلیم هم قرار می‌گیرد. طبق قانون محفل نوبل، کسی که مجرم و تحت تعقیب است حق خروج از کشور را دارد! البته ما می‌دانیم که حکومت جمکران، خود مهم‌ترین قانون شکن در جامعة ایران است، ولی هیچ حقوق‌دانی که یک جو عقل سلیم داشته باشد، آشکارا از قانون شکنی دفاع نمی‌کند! در این مورد باید اذعان داشت که عبادی، مانند رهبرش، روح‌الله، از نظر وقاحت یک «استثناء» کامل به شمار می‌رود. اما همانطور که بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، پروین اردلان، شیرین عبادی، پاسدار اکبر و شرکاء بر اساس روندی پای به میدان سیاست کشور گذاشته‌اند که بر اساس آن «زباله» به مبارز و قهرمان تبدیل می‌شود. و هم اینان با بهرهمندی از «کمک‌ها» و همراهی‌های حکومت گورکن‌ها به تدریج به شخصیت‌های مبارزی هم تبدیل خواهند شد.

این روندی است که کارخانة رجاله پروری چندین دهه است با موفقیت کامل آن ‌را ادامه داده، و می‌پندارد که این دکان، تا پایان دنیا رونق خواهد داشت. ولی کور خوانده! همچنان که پیشتر اشاره شد، شارلاتانیسم دوران جنگ سرد را نمی‌توان پس از جنگ سرد هم ادامه داد. اگر محافل فاشیستی غرب بر پایة چنین خیال خامی دارودستة عبادی را به راه انداخته‌اند تا با جنجال و هیاهو صدای زنان ایران را خاموش کنند، به زودی خواهند دید که این تف سربالا به صورت خودشان بر خواهد گشت. پس بازگردیم به مصاحبة آقای رحیم‌پور با عبادی که پس از سه سال در سایت‌های فارسی زبان انتشار یافت! این تأخیر مسلماً حکمتی دارد که ما از آن بی‌خبریم. شاید بعضی‌ها پنداشته‌اند، با استفاده از سخنان پرمغز و مستدل و منطقی شیرین عبادی می‌توان جبهة انحرافی دیگری گشود!

اما پیش‌ از پرداختن به مصاحبة آقای رحیم‌پور با عبادی، یادآور شویم که متن مصاحبة کذا ترجمه نیست، و در وبلاگ «طشت و شیرین» به اشتباه گفتیم که ترجمه است. بله، این مصاحبه علاوه بر محور اصلی آن که لجن پراکنی به بنیانگذار امپراطوری ایران، دمکراسی و لائیسیته است، از محورهای لجن پراکنی دیگری نیز برخوردار است که با توسل بر همان اصل جادوئی «ترادف کلی» بر مخاطب تحمیل می‌شود. در این مصاحبه نظام «خدامحور» در ترادف با نظام «انسان محور» قرار گرفته.

رضا رحیم‌پور به عبادی می‌گوید باید یک رفرم در اسلام صورت پذیرد تا اقلیت‌های مذهبی و زنان هم بتوانند رئیس جمهور شوند. همانطور که گفتیم غربی‌ها تلاش می‌کنند، جامعه ایران را به یک جامعة «دینی» محدود کنند، تا نقض حقوق بشر را به عنوان «حقوق فردی»، نادیده گرفته، حقوق گروه‌های مذهبی را بجای «حقوق بشر» قرار دهند. سپس جنجال به راه اندازند که حقوق اقلیت‌های مذهبی در ایران رعایت نمی‌شود! به این ترتیب است که می‌توان با تکیه بر «حقوق بشر نسبی» مطلوب حاکمیت آمریکا، موجودیت جنبش لائیک را بکلی نفی کرد. همانطور که احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا موجودیت همجنسگرایان را در ایران بکلی منکر شد. بله، رضا رحیم‌پور هم به عنوان عضو انجمن قلم دانمارک، با حقوق بشر کاری ندارد، ایشان نگران‌اند که اقلیت‌های مذهبی یا زنان به پست ریاست حکومت جمکران دسترسی ندارند! و به همین جهت خواهان رفرم در اسلام می‌شوند. و پاسخ عبادی به این پرسش به صورتی ویراست شده که اگر خواننده متوجه نباشد، به خطا می‌پندارد که شیرین عبادی، ‌جهت رعایت حقوق بشر و استقرار دمکراسی پیشنهاد بازنگری در قانون اساسی را می‌دهد. چون جهت فریب مخاطب، «حقوق‌بشر» و «دمکراسی» در لابلای پاسخ عبادی «جاسازی» شده. وقتی آقای رحیم‌پور می‌پرسد:

«در ایران مسلمانان سنی و دیگر اقلیت‌های مذهبی حق ندارند رئیس جمهور شوند[...] فکر نمی‌کنید یک رفرم در اسلام ضروری باشد؟»


عبادی در پاسخ می‌گوید، اسلام نیازی به رفرم ندارد، بلکه اشکال از قانون اساسی است، که هیچ ارتباطی با اسلام ندارد و باید بازنگری در آن صورت گیرد! اما بین جملة نخست با جملة آخر، شعارهای تحریف شدة «حقوق بشر»، «دمکراسی»، «ایران برای همة ایرانی‌ها»، «همة مردم با هم برابرند» را جاسازی کرده‌ا‌ند. به این ترتیب که در «حقوق بشر» مورد نظر عبادی، برخلاف اعلامیة جهانی حقوق بشر، «ابناءبشر» می‌باید «جنسیت» و «مذهب» هم داشته باشند! به عبارت دیگر لائیک‌ها و همجنس‌گرایان، یا کسانی که گرایش جنسی متفاوتی با جنسیت آشکار خود دارند، در ایران حق و حقوقی نخواهند داشت. و می‌بینیم که احمدی‌نژاد وقتی در دانشگاه کلمبیا وجود همجنس‌گرایان را انکار می‌کند، دقیقاً با شیرین عبادی هم عقیده ‌است. منتهی سخنان عبادی را «ویرایش» می‌کنند، تا قورباغة لجنزار فاشیسم، بلبل خوش الحان مدافع حقوق بشر جلوه کند. بگذریم!

در نگارش، این شیوه را «ردیف کردن» می‌نامند. در ادبیات از این شیوه برای «مرتبط» کردن واژگان استفاده می‌شود، و در پروپاگاند، برای گمراه کردن و فریفتن مخاطب. به این ترتیب عبادی نخست می‌گوید اسلام کامل است، و نیازی به تغییر ندارد، ولی همزمان تفاسیر جدیدی از «اسلام» را می‌طلبد! به عبارت دیگر ایشان نیز جزو همان گروهی قرار دارند که معتقدند «در اسلام همه چیز هست»، فقط کافی است آنرا «پیدا» کنیم تا جوابگوی مقتضیات زمان ما باشد! نیازی به توضیح نیست، ولی این «برنامه»، از آغاز جنبش مشروطه، و از دورة ناصرالدین میرزای قاجار به دلیل «فرمایشات» سید جمال‌الدین اسدآبادی، بر فضای سیاسی ایران تحمیل شده. و عبادی در واقع به نشخوار سخنان اسدآبادی مشغول است. از سوی دیگر، عبادی معتقد است که قانون اساسی گورکن‌ها، هیچ ارتباطی با اسلام ندارد! و آنچه می‌باید مورد بازنگری قرار گیرد همین «قانون» است! و نهایت امر ایشان معتقدند که تغییر در قانون اساسی ارتباطی با تغییر در اسلام نخواهد داشت:

«ما به رفرم در اسلام احتیاج نداریم. [...] ما به تفاسیر جدیدی از مذهب نیازمندیم که مقتضیات زمان را پاسخگو باشد[...]آنچه شما بدان اشاره کردید، مربوط است به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و ارتباطی با اسلام ندارد. من با این نکات قانون اساسی موافق نیستم [...] اگر ما این مسئله را عوض بکنیم اسمش رفرم در اسلام نیست، بلکه بازنگری و اصلاح قانون اساسی است.»

حال می‌باید از این آخوند مؤنث پرسید، به نظر شما که «حقوقدان» هم هستید، اصل اول و دوم قانون اساسی جمکران اگر با اسلام ارتباط ندارد، با کدام دین مرتبط است؟ نکند قانون اساسی گورکن‌ها «لائیک» است و ما نمی‌دانیم؟ در هر حال اگر پاسخ عبادی را برای شوت و پرت‌ها اینچنین ویرایش کرده‌اند، ما قسمت‌های «ردیف شدة» آنرا که تحریف دمکراسی و حقوق‌بشر است به صورت مجزا نشان می‌دهیم:

«مقتضیات این زمان ما دمکراسی و حقوق بشر است [...] معتقدم ایران مال همة ایرانی‌هاست و همة مردم صرفنظر از جنسیت و مذهب با هم برابرند»


بله می‌بینیم که رفرم قانون کذا در واقع هیچ ارتباطی با دمکراسی و حقوق بشر ندارد. چون درک عبادی از حقوق بشر، به برداشت حاج روح‌الله از این حقوق شباهت دارد. چرا که در ادامة این لجن‌پراکنی «شیرین» و «ظریف»، رضا رحیم پور به ما می‌گوید که شیرین عبادی، وضعیت حقوق بشر در جمکران را به مراتب بهتر از وضعیت حقوق بشر در زمان محمدرضا پهلوی برآورد کرده:

«خانم عبادی شما در جائی فرموده‌اید که [...] وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی نسبت به قبل از انقلاب بهبود یافته.»

ولی عبادی در پاسخ، خود را به خریت زده، و در حالیکه در رقابت با سنگ پای قزوین چندین کیلومتر از سنگ پای کذا جلو می‌زند، ضمن وراجی در مورد اعدام‌های دهة شصت می‌گوید، از سال 58 تاکنون وضع بهتر شده! سپس رضا رحیم‌پور، به بهانة طرح مسئله کاریکاتور محمد، «دین» را در ترادف با «ایدئولوژی» قرار می‌دهد، تا عبادی بتواند کارل مارکس را در ترادف با محمد و عموسام قرار داده، چماق‌اش را بر فرق لائیک‌های ساکن غرب نیز فرود آورد!

شیرین عبادی می‌گوید، همة کسانی که از ظلم حکومت‌های اسلامی به غرب پناه آورده‌اند، کاریکاتور محمد را توهین به خود می‌دانند! ساده‌تر بگوئیم ایشان برای رونق دکان فاشیست‌های غرب، لازم دیده‌اند همة ساکنین اروپا را هم «دینی» تصور فرمایند! و اگر این ساکنین، مسیحی و یهودی نیستند، لازم است حتما مسلمان متعصب و احمقی باشند که آزادی بیان را اصولاً به رسمیت نمی‌شناسد. به این ترتیب امثال شیرین عبادی تبدیل می‌شوند به مدافع حقوق بشر! چون همة «ابناء بشر» دیندار، متعصب‌ و احمق‌اند!

البته از آنجا که عبادی خود را مدافع سرسخت آزادی بیان معرفی می‌کند، یک پیشنهاد ابلهانه نیز ارائه می‌دهد، که بر اساس آن اگر قرار است کاریکاتور محمد را بکشند، کاریکاتور مسیح، عموسام و کارل مارکس را هم بکشند،‌ در غیر اینصورت باید آن روزنامة دانمارکی از مسلمانان عذرخواهی کند! شاید خانم عبادی طی «مطالعات» فراوان خود هنوز به کاریکاتورهای مسیح، کارل مارکس و عموسام برخورد نکرده باشند، ولی قرار دادن عموسام و کارل‌مارکس در کنار محمد به این «شبهه» دامن می‌زند که ایشان برای عموسام و مارکس هم «تقدس الهی» قائل هستند! اولی حتماً پیامبر آمریکائی‌ها است و دومی هم پیغمبر مارکسیست‌ها! و فراموش نکنیم که، این «راه‌حل» در چارچوب همان محور لجن‌پراکنی معنا می‌دهد که عبادی می‌کوشد با تکیه بر آن «انسان محوری» را نفی کرده، و آنرا در ترادف با تقدس و «خدا محوری» قرار دهد. طی این گفتگو، ‌عبادی ضمن تحریف دمکراسی و حقوق بشر، معنای «درست» جمهوری اسلامی را هم برایمان «توضیح» می‌دهد. و به ما می‌گوید حکومت توحش را چگونه «باید» تفسیر کنیم! ایشان می‌گویند، وقتی اکثریت مردم یک کشور مسلمان باشند، جمهوری‌شان هم می‌شود «جمهوری مردم مسلمان»، و چون اسلام با دمکراسی در تضاد نیست، این جمهوری هم در چارچوب حقوق بشر و دمکراسی قرار می‌گیرد:

«معنای درست حکومت جمهوری اسلامی، حکومت جمهوری مردم مسلمان است و من قبلاً به تفسیر توضیح داده‌ام که اسلام با دمکراسی مغایرت ندارد. بنابراین وقتی ما می‌گوئیم حکومت جمهوری اسلامی، از دید من باید اینطور تفسیر بشود که حکومت جمهوری، حکومت دمکراسی در کشوری که مردم آن مسلمان هستند.»

بله این «تفسیر» را حتماً می‌باید با حروف «زرین» بر تاریخچة حماقت و وقاحت فعلة مؤنث فاشیسم در ایران بنویسیم! معلوم نیست ایشان این نوع «تفسیر» را از کجا آورده‌اند! تفسیری که بر اساس آن، صفت «اسلامی»، از نظر حقوقی و قانونی، معنایش این است که «مردم ایران مسلمان» هستند! «آفتاب آمد دلیل آفتاب»! مردم ایران حدود 1400 سال است که مسلمان هستند، پس سلطنت قاجار را هم باید «سلطنت اسلامی قاجار» بخوانیم! در ثانی این «اسلام» چیست که هم معنای «جمهوری» در آن پیدا می‌شود، و هم نوید دهندة «حقوق‌بشر» شده؟ و نهایت امر، شاید گروه‌های وسیعی از مردم ایران اصلاً مسلمان نباشند، یا قصد تغییر دین داشته باشند، و یا اصولاً به هیچ دینی ارادت نداشته باشند، تکلیف اینان در «دامن پر مهر» اسلام چیست؟ همین اسلامی که به قول عبادی هیچ «اشکالی» هم ندارد!

مسلماً در تاریخ ایران، نام شیرین عبادی، در ترادف با فردی جیره‌خوار در یک حکومت دست‌نشاندة مذهبی قرار خواهد گرفت. ما ایرانیان، از هر مرام و مسلکی نیک می‌دانیم که، مزدوران سیاست‌های اجنبی حتی اگر «ایرانی‌نمائی» هم کنند، فقط «فراملیتی‌هائی» وطن‌فروش خواهند بود.



جمعه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۶

طشت و شیرین!
...


یار در خانه و ما گرد جهان می‌گردیم، آب در کوزه و ما تشنه لبان می‌گردیم

بله! اگر در جمکران یک طشت آب داشتیم، هم «دمکراسی» داشتیم و هم «انتخابات آزاد»! چون در صدر اسلام، پیامبر شخصاً مکراسی اسلامی را با توسل به یک طشت آب اعمال می‌کرده‌اند. چرا که در ذهن علیل شیرین عبادی، چهارده سدة پیش در صحرای حجاز دمکراسی و انتخابات آزاد وجود داشته! می‌بینیم که محفل نوبل بی‌جهت ایشان را دستچین نکرده!

شیرین عبادی از پنجم تا هفتم ماه نوامبر سال 2005 «میهمان» رسمی انجمن قلم دانمارک بوده و روز 7 نوامبر در کپنهاگ مصاحبه‌ای با رضا رحیم‌پور، عضو انجمن قلم دانمارک صورت داده. سه سال پس از این مصاحبه، ترجمة متن کامل آن را دو روز پیش تحت عنوان «پای صحبت بانوی صلح» در سایت «عصرنو» مشاهده کردم، و به نظرم رسید که آقای رحیم پور، با دست انداختن حاجیه عبادی نه تنها تاریخ ایران را به سخره گرفته‌اند که فرصتی برای عبادی فراهم آورده تا دمکراسی و انتخابات آزاد را به لجنزار صدر اسلام آلوده کند! چون عبادی با تکیه بر پرسش‌های آقای رحیم‌پور بادی در غبغب مبارک انداخته، «تعاریف» الکی، کشکی و بسیار علمی از روشنفکر، دموکراسی، حقوق‌بشر و قوانین ارائه داده! عبادی در این گفتگو چنان ضدونقیض‌گوئی کرده که با مطالعة مصاحبة کذا خواننده فقط به یاد چرندبافی‌های «استاد» سروش می‌افتد!

ولی خوب می‌باید قدر پرسش‌های «ویژة» آقای رحیم پور را هم بدانیم، چرا که همین پرسش‌ها، فرصتی طلائی جهت پیوند «گوز به شقیقه» به عبادی داده. آقای رحیم پور نخست از طریق گزافه در تعریف و تمجید، شیرین عبادی را به کوروش کبیر، اکباتان و هخامنشیان پیوند می‌زند، تا عبادی هم به نوبة خود بتواند دموکراسی و انتخابات را به صدر اسلام وصله کند. به عبارت دیگر، این مصاحبه همزمان دو هدف مشخص را جهت تحریف تاریخ دنبال می‌کند: مرتبط کردن پادوی محفل فاشیستی نوبل به مبداء تاریخ ایران، و تحریف مفاهیم مدرن در نظام‌های «انسان محور»، جهت در ترادف قرار دادن آن‌ها با شیوه‌های «عصرحجر» در یک نظام «خدا محور»! اینهمه، جهت اثبات این دروغ بزرگ که محمد، پیامبر مسلمانان، دموکراسی و انتخابات آزاد را به مفهوم امروزی کلمه در صدر اسلام اعمال می‌کرده! ابزار دمکراسی پیامبر گرامی برای برگزاری انتخابات دمکراتیک هم یک طشت آب بوده! البته این ادعای شیرین عبادی ‌است. پیش از ادامة مطلب توضیح دهیم که این مصاحبه با توسل به «گزافه در تعارف» که یکی از شیوه‌های رایج طنز در ادبیات است انجام شده. رضا رحیم پور، پس از سپاسگزاری از شیرین عبادی به وی می‌گوید:‌

«در این روزگاری که مردان ایرانی همچو[...] احمدی نژاد چهره‌ای ناشایست از ایران نشان می‌دهد[...] شما شیرزنی از اکباتان و فرزند خلف کوروش کبیر با پیام‌های صلح و دوستی‌تان [...]دانمارک را تسخیر نمودید.»

البته ما هم به یاد داریم که عبادی، هنگام دریافت جایزه از محفل نوبل، خود را «نوادة کوروش» خوانده بود، ولی گویا طی این مدت نسب ایشان به کوروش نزدیک‌تر شده باشد، ‌ چرا که سرمایه‌گذاری استعمار بر روی «ایران باستان» گسترش یافته؛ عبادی امروز «فرزند» خلف کورش است!‌ ولی از این نمونه‌ها کم نیست!‌ به عنوان مثال این روزها بعضی‌ها بجای فاطمه و عایشه، از «آریادخت» سخن می‌گویند! و به یاد داریم که حتی حاج ابراهیم یزدی، دبیرکل نهضت منفور فدائیان اسلام، تمدنی شش هزار ساله در ایران کشف کرده بودند! در وبلاگ «پروستات محوری» به این مطلب اشاره کردیم، و گفتیم کسانی که مبداء تاریخ ایران را چند هزار سال به عقب می‌برند، در واقع همان فاشیست‌های مسلمان‌اند که پانزده سده از تاریخ ایران را حذف کرده، و مبداء تاریخ کشورمان را به صحرای حجاز برده‌اند. و می‌باید اذعان داشت، کسانی که «آریادخت» را جانشین فاطمه می‌کنند، کوچک‌ترین تفاوتی از نظر روش‌های فاشیستی با علی شریعتی و آخوند مطهری ندارند. چرا که هر دو گروه، الگوی زن ایرانی و نیازهای او را، نه در گیراگیر زندگانی امروزی که در شرایط «گذشته‌های» دور قرار می‌دهند. فواید اختراع الگو در گذشته این است که الگوهای کذا، چه «فاطمه» که تخیلی‌است، و چه «آریادخت» که «تاریخی‌ات» دارد، ساکن و مرده‌اند و هیچ تغییر و تحولی نخواهند پذیرفت. این الگوها ایده‌آل نظام‌های فاشیستی‌اند! اگر به زبان فلسفی بخواهیم این مطلب را توضیح دهیم، می‌توانیم با تکیه بر اگزیستانسیالیسم بگوئیم که الگوهای گذشته، در هر حال به دلیل ایستائی و سکون قابلیت «شدن» و «تحول یافتن» نداشته، با پویائی زندگی در تضاد قرار می‌گیرند، و از این جهت الگوهای مطلوب فاشیست‌ها به شمار می‌روند. بنا براین به کسانی که دست نیاز به سوی زنان ایران باستان دراز کرده‌اند می‌گوئیم که با فاشیست‌های مسلمان در «تقدیس گذشته» کوچک‌ترین تفاوتی ندارند. حال بازگردیم به مصاحبه رضا رحیم‌پور.

آقای رحیم‌پور پس از اینکه عبادی را به اکباتان و کوروش کبیر پیوند می‌زند، تا لنگرگاه مناسبی جهت سفینة فاشیستی محفل نوبل در ایران باستان فراهم آورد، شیرین عبادی را «روشنفکر» هم می‌خواند! تا به مخاطب ثابت کند، نه تنها فردی چون عبادی، که از نظر تفکر اجتماعی در قرون وسطی دست و پا می‌زند، در مقام «پادوی» محفل نوبل، «روشنفکر» می‌تواند باشد که، چنین روشنفکری، «مذهبی» هم از کار در می‌آید! در نتیجه، ایشان از عبادی می‌پرسند، به کدام دسته از روشنفکران تعلق دارد؟ و پاسخ شیرین عبادی به این پرسش موذیانه، بسیار ابلهانه است. چرا که عبادی پاسخ می‌دهد، روشنفکر، روشنفکر است، لائیک و مذهبی نداریم! چرا بین ما روشنفکران «تفرقه» می‌اندازید!

بله همانطور که بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، استعمار سفله پرور است و دلیل اهدای جایزة نوبل صلح به یک زن عامی چون شیرین عبادی، شاهدی ‌است بر این مدعا. عبادی یک زن عامی ایرانی است که شش ماه پس از کسب یک لیسانس حقوق، در دورة حکومت پهلوی دوم در جایگاه قاضی قرار گرفته و از آخوندپرستان مشهور جمکران است. عبادی در این مصاحبه که بهتر است آنرا لجن‌پراکنی بنامیم، یک تعریف کشکی از «روشنفکر» مورد نظر خود ارائه می‌دهد که گویا از سنگ نبشته‌های وایکینگ‌ها در قراء دوردست سوئد اقتباس شده باشد، چرا که تفاوت میان «فردیت» ایمان مذهبی، و غیر فردی بودن بنیاد مذهب را بکلی منکر می‌شود! پیشتر گفتیم که مذهب به عنوان یک بنیاد اجتماعی، با فردیت ایمان در تضاد کامل قرار دارد، و در ترادف قرار دادن «دین» با «ایمان»، فقط مخدوش کردن مرز میان مفاهیم است. عبادی می‌گوید روشنفکر کسی ‌است که از نظر فکری یک قدم جلوتر از دیگران باشد. البته در اینکه امثال عبادی در چرندگوئی از دیگران پیشی گرفته‌اند جای تردید نیست. ولی می‌باید دید جلوتر بودن عبادی در مهمل‌گوئی و مخدوش کردن مرزها آیا به معنای روشنفکری‌است، یا صرفاً نمادی است از فاشیسم؟ عبادی نمی‌خواهد گلة گمشده به افراد و گروه‌های مختلف تقسیم شود، چون به این ترتیب نظر آنان که، برخلاف عبادی، جامعه را از دریچة فاشیسم نمی‌نگرند، مطرح نخواهد شد: ‌

«روشنفکر یعنی روشنفکر و دیگر لائیک و مذهبی ندارد [...] روشنفکر یعنی کسی که مشکلات جامعه‌اش را تجزیه و تحلیل کرده و آینده را نشان می‌دهد[...] روشنفکر کسی است که از جهت فکری یک قدم جلوتر از دیگران است. این تعریف روشنفکر است. حال این روشنفکر ممکن است در قلبش به خدا ایمان داشته باشد[...] این چنین خط‌کشی‌هائی بین انسان‌ها، آن‌ها را از هم دور می‌کند. ما تمام تلاشمان این است که انسان‌ها به هم نزدیک شوند [...]»


بله! خلاصه بگوئیم، شیرین عبادی مزخرفات خمینی، سروش و دیگر فعلة فاشیسم را گویا خوب فراگرفته، که اینچنین تکرارشان می‌کند. خمینی دجال می‌گفت، «بین امت تفرقه نیفکنید»، عبادی هم می‌گوید بین «انسان‌ها خط نکشید»! در این گیرودار که رضا رحیم‌پور سعی دارد با رنگ کردن قورباغة لجنزار، آنرا بجای «هزاردستان» به ما ملت قالب کند، عبادی هم سعی تمام دارد فاشیسم اسلامی را بجای دمکراسی به مردم ایران حقنه کند. آقای رحیم‌پور به عبادی می‌گوید، شما گفته‌اید اسلام با دمکراسی تضادی ندارد، ولی عبادی اینبار بیشرمانه انکار می‌کند! پیشتر گفتیم که عبادی پس از دریافت نوبل، به پاریس آمد و پس از شرفیابی به حضور ژاک شیراک، یک جمله را طوطی‌وار مرتباً تکرار می‌کرد: اسلام هیچ تضادی با دمکراسی ندارد! ولی در این مصاحبه می‌گوید خیلی حرف‌ها را به من نسبت داده‌اند! بله، دروغگوئی همانطور که می‌دانیم از ارزش‌های شیعی‌مسلکان پادوی استعمار است، و شیرین عبادی هم نمی‌تواند خارج از چارچوب پادوئی برای استعمار قرار گیرد. عبادی بدون در نظر گرفتن این اصل اساسی که دمکراسی یک نظام «انسان محور» است می‌گوید، دمکراسی «حکومت اکثریت» است، سپس به‌ انتقاد از کمونیسم و عربستان می‌پردازد و می‌گوید بله، این کمونیست‌ها فرقی با کشورهای مذهبی ندارند! البته شیرین عبادی در ادامة لجن‌پراکنی و «چپ ستیزی» تأکید می‌کند که «ایدئولوژی» با دمکراسی در تضاد قرار می‌گیرد، ولی این تأکیدات صرفاً برای زدن مهر تأئید بر همان اصل اساسی محفل نوبل است که، بین اسلام و دمکراسی هیچ تضادی را نمی‌پذیرد. در نتیجه عبادی هم دمکراسی را در ترادف با «کفر» تعریف کرده. و جهت توجیه این مزخرفات می‌گوید، اگر در کشورهای اسلامی بگوئیم چرا دموکراسی را رعایت نمی‌کنید،‌ می‌گویند، دمکراسی با اسلام سازگار نیست. و اگر بخواهید دموکرات باشید نمی‌توانید مسلمان باشید، و به این ترتیب مردم را بر سر دو راهی اسلام و دموکراسی قرار می‌دهند. بنابراین افراد دمکرات می‌باید به دنبال راه حل بگردند:

«و آن راه حل این است که آنان ثابت کنند میان اسلام و دمکراسی مخالفتی وجود ندارد، بلکه این حکومت‌های کشورهای غیر دمکراتیک اسلامی هستند که مخالف دمکراسی هستند [...] و بر خلاف اصول اسلام تصمیم می‌گیرند.»

و به این ترتیب می‌بینیم که عبادی، بجای پای گذاشتن در بحث اجتماعی، فلسفی و سیاسی ـ میادینی که از سواد ایشان فراتر می‌رود ـ ترجیح می‌دهد صرفاً بار دیگر به صورتی متفاوت اعلام کند، اسلام هیچ تضادی با دمکراسی ندارد! بنا بر ادعای عبادی، روشنفکران می‌خواستند مردم را از دین آبا اجدادی خود محروم کنند! و به همین دلیل نیز مردم به طرف روشنفکران نرفتند،‌ چون آن‌ها به دین مردم فحاشی می‌کردند. بله، این تعریف نوینی ‌است که یک روشنفکر «انتصابی» از سوی محفل نوبل، اینک به خود اجازه می‌دهد از تاریخچة روشنفکری کشور ایران ارائه ‌دهد.

نخست می‌باید عنوان کنیم که، حکومت پهلوی، طی 57 سال استبداد، به هیچ عنوان به روشنفکری ایران اجازه نداد موضع «ضددینی» خود را آشکار کند؛ «شهرت» و آوازة آخوندهای کت‌وشلواری از قماش شریعتی و آل‌احمد، بر خلاف آنچه امثال عبادی ادعا خواهند کرد، نتیجة «دین‌دوستی» توده‌ها نبوده، بازتابی بود از سیاست‌های ضدمردمی رژیم پهلوی. هالة تقدس اسلام در عمل یکی از شاهکارهای پهلوی‌هاست! در نتیجه می‌باید از عبادی پرسید، جز چند نمونة سانسور شده و سرکوب شده چون صادق هدایت و فروغ فرخزاد، «کدام روشنفکر به دین مردم فحاشی کرده؟»

چون «روشنفکری» سیاسی چپ‌افراطی نیز نمی‌تواند در تعاریف عبادی جائی داشته باشد! چرا که در این چارچوب فقط می‌توان «چپ‌الله» نوسواد استالینیست را مورد توجه قرار داد، و اینان، همانطور که شاهد بودیم، در تأئید کشتار و سرکوب جوانان ایران با امثال مصباح یزدی و سروش در سیمای کریه جمکران به «بحث آزاد» می‌نشستند! بالاخره، بیله دیگ، بیله چغندر! این «روشنفکری» به دلائل سیاسی، هیچ تضادی را با بنیادهای دینی «آشکارا» عنوان نمی‌کرد. در نتیجه می‌باید پرسید، این روشنفکران که به دین فحاشی می‌کردند کجا بودند، که ما آن‌ها را ندیدیم و خانم عبادی از وجودشان اینچنین مطمئن است؟ اینجاست که یک بار دیگر وابستگی شیرین عبادی به بنیادهای ایدئولوژیک انسان ستیز حکومت اسلامی علنی می‌شود؛ چرا که فقط حکومت اسلامی است که مدعی وجود فرضی چنین «روشنفکری‌ای» در جامعة ایران شده، حکومتی که حتی مواضع هماهنگ توده‌ای‌ها و اکثریتی‌ها با اسلام را نیز «ضداسلامی» می‌خواند! هماهنگی این گروه‌ها، مانند هم‌سازی نهضت‌آزادی و دیگر نانخورهای غیرمستقیم حکومت اسلامی با دین اسلام، از نظر ملایان «توطئه» خوانده می‌شد! ‌ولی این نوع کشف توطئه در واقع نان قرض دادن است، و اینگونه «نان قرض دادن‌ها» نیز دو سویه. همانطور که شاهد بودیم، مهدی بازرگان منفور که در اوج سرکوب حکومت اسلامی، در سیمای کریه جمکران درس قرآن می‌داد، به ما ملت می‌گفت، اسلام این نیست که در واقعیات اجتماعی همه روزه تجربه می‌کنید، اسلام خوب است، و همین است که من در قرآن برای‌تان تعریف می‌کنم! عبادی نیز در ادامة سیاست همسازی با ملایان و دلسوزی ظاهری برای ملت می‌گوید:

«اینکارهائی که حکومت‌های اسلامی به‌ نام اسلام می‌کنند، اسلام نیست، اسلام مانند هر دینی می‌تواند تفسیرهای مختلفی داشته باشد. مگر کوبا همانطور اداره می‌شود که چین اداره می‌شود؟ [...] در صورتیکه زیربنای همة این‌ها یک مذهب و ایدئولوژی ‌است[...] روشنفکران کشورهای اسلامی باید به مذهب اکثریت احترام بگذارند و راه حل را از توی دل آن مذهب بیرون آورند.»

نمی‌دانستیم کوبا و چین به شیوه یک دین با دو تفسیر اداره می‌شوند! و نمی‌دانستیم راه حل دموکراتیک برای کشورهای مسلمان در شکم مذهب است! ولی خواهیم دید که عبادی راه حل دموکراتیک را از «شکم» اسلام بیرون می‌کشد، و آنرا «تاریخ اسلام» می‌نامد. بله، همانطور که پیشتر هم گفتیم فعلة فاشیسم جهت نفی علمی‌ات تاریخ، قصه‌های بی‌بی‌گوزک ساخته و پرداختة‌ سازمان تبلیغات اسلامی را «تاریخ اسلام» می‌خوانند. و در این «تاریخ» راه حل همة مشکلات جامعه مدرن وجود دارد ـ چرا که چنین پدیده‌ای در واقع تاریخ نیست، یک صندوقچه کالای بنجل تولید محافل غرب است که جهت سرکوب مردم به کشورهای مسلمان نشین صادر می‌شود، و به همین دلیل همه چیز در آن می‌توان یافت:

«خوشبختانه اسلام چیزی‌ است که این راه حل را باز گذاشته [...] وقتی ما به تاریخ اسلام نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که رسول خدا بعد از اینکه مکه را فتح کرد، حکومت تشکیل داد [...] و به عنوان خلیفه با مردم بیعت کردند. حتی یهودیان و مسیحیان[...] با آن‌حضرت بیعت کردند.»


این همان نگاهی است که عبادی به پیامبرش دارد! چون پیامبر کذا پس از فتح مکه نه تنها بت‌خانه و اموال مردم را غارت فرمودند، که مردم را به زور شمشیر وادار به قبول دین اسلام کردند. ولی اسلام وارداتی شیرین عبادی از این حادثة تاریخی «حکایت» دیگری دارد. در این اسلام، محمد می‌گوید من برای حکومت به آراء مردم احتیاج دارم، پس زن‌ها هم باید با من بیعت کنند. و اینجاست که شیرین عبادی می‌گوید آنزمان چون دست دادن مردها با زن‌ها جایز نبوده، پیامبر گرامی فرمان می‌دهند یک طشت پر از آب بیاورند تا «انتخابات آزاد» برگزار شود:

«پس حضرت گفتند هر چند من پیامبر شما هستم [...] به رای همة‌ شما احتیاج دارم[...] پس حضرت [...] دست خود را در [طشت] گذاشت و به زنان گفت هر کس می‌خواهد با من بیعت کند دست خود را در طشت آب فرو کند و زنان به آن صورت رأی دادند. یعنی حق رأی از آنجا شروع شد. در ضمن [...] کسانی هم بودند که با حضرت بیعت نکردند و باز هم آزادانه زندگی می‌کردند[...]»

بله حق رای زنان از همان طشت آب کذائی شروع شد، و آزادانه زندگی کردن هم از همانجا شروع شده بود! این ترهات، از نعلین سید مهدی خاموشی به زبان عبادی راه یافته! البته شیرین عبادی به این مختصر اکتفا نکرده، چون رضا رحیم پور به او می‌گوید:

« شما در مصاحبه با سرویس سیاسی رفاه فرمودید که اهمیت کرامت انسان در اسلام بیشتر از منزلت آن در اعلامیه حقوق بشر است، و در جای دیگر فرموده‌اید قرآن کریم خیلی تکمیل‌تراز حقوق بشر است.»


بله این سخنان شیرین عبادی‌ است که امروز سنگ حقوق بشر را هم به سینه می‌زند! چون دکان «قرآن کریم» گویا کساد شده! عبادی شیاد، ترهات دیگری هم بر زبان رانده، وی می‌گوید، قوانین از ایمان مردم سرچشمه می‌گیرد! و به این ترتیب، قانون اساسی گورکن‌ها را هم توجیه کرده. شیرین عبادی همزمان، جهت لجن پراکنی به لائیسیته، «جامعة» فرانسه را «لائیک» خوانده! می‌دانیم که در کشور فرانسه طبق قانون اساسی حاکمیت «لائیک» است، و هیچ عقل سلیمی به خود اجازه نمی‌دهد، یک جامعه را «لائیک» قلمداد کند! چرا که جامعه یک مجموعة متنوع است. و دولت فرانسه طبق قانون اساسی حق دخالت در اعتقادات مذهبی مردم را ندارد. ولی عبادی پس از اینکه به پابوس ژاک شیراک نائل شد، گویا جامعة فرانسه را لائیک «رویت» فرموده! و تمامی لائیسیته‌ای که عبادی در فرانسه مشاهده کرده، در پیکر برهنه زنان خلاصه می‌شود:‌

« قوانین هم از ایمان مردم نشأت می‌گیرد[...] اگر در جامعة لائیک فرانسه لخت رفتن به پلاژ یک امر طبیعی و قانونی باشد، طبیعی است که در جامعه‌ای که اکثریت آن مسلمان هستند این مسئله را نمی‌پسندند.»


بله این نابغة بزرگ در «حقوق»، که تفاوت «قانون» و «سنت مقدس» را اصولاً نمی‌شناسد، در کشور ایران قاضی بوده! و پیکر برهنة زنان در پلاژ را نشان لائیسیتة «جامعة» فرانسه می‌داند. ولی مهم‌ترین قسمت مصاحبة لجن‌پراکنی عبادی به دوران نخست‌وزیری شاپور بختیار اختصاص دارد. آن‌ها که دوران نخست وزیری بختیار را به یاد دارند، می‌دانند که شاپور بختیار از رادیو و تلویزیون، به مردم پیشنهاد کرد اگر خواهان جمهوری و تغییر نظام هستند، از طریق قانونی امکان برگزاری رفراندوم وجود دارد. ولی مگر بوق‌های سازمان سیا در داخل و خارج مجال می‌دادند! بنگاه «بی‌بی‌سی»، رسانه‌های کشورهای عضو ناتو در خارج، و کیهان و اطلاعات استعماری در داخل، همه روزه بر طبل کودتائی می‌کوفتند که ژنرال هویزر را برای تحقق آن به ایران فرستاده بودند! و با ارعاب مردم، این تنها فرصت تاریخی را نه تنها از ملت ایران، که از تمام ملت‌های منطقه ربودند. جنایتی که دامنة آن امروز به پاکستان، عراق، ترکیه، افغانستان و لبنان نیز کشیده شده، و سه دهه است ادامه دارد. بازگردیم به شیرین عبادی و نظرات‌شان در مورد شاپور بختیار:

«من به شخصه معتقد به بختیار نبودم، زیرا که بختیار نخست وزیر شاه بود، و اگر قرار بود بختیار، بختیار باقی بماند [...] مجددا شاه بر می‌گشت و باز هم همان آش بود و همان کاسه.»


البته عبادی حق دارد! نخست وزیری بختیار و استقرار احتمالی یک جمهوری سوسیال دموکرات برای کسانی که زندگی‌شان مدیون محفل انتظام، هویدا و دلالی‌های انصاری‌ بوده، مسلماً خوشایند نیست! فراموش نکنیم که شیرین عبادی در زمان شاه با یک لیسانس حقوق یک شبه در مسند قضاوت قرار گرفته‌اند، و اگر حکومت پهلوی‌ها نبود، امثال عبادی را به آبدارخانة‌ وزارت دادگستری هم راه نمی‌دادند! این است نتیجة دور باطل سفله پروری استعمار در کشور ایران. به محض اینکه قدرت استعماری تضعیف می‌شود، نخستین کسانی که فریاد اعتراض‌شان به آسمان می‌رود همان‌ها هستند که از قبل سفله‌پروری همین حکومت استعماری ارتقاء اجتماعی و شغلی یافته‌اند. اعتراض امروز شیرین عبادی و محمد خاتمی به حکومت اسلامی را نیز می‌باید در همین راستا مورد بررسی قرار داد. فقط شیرین عبادی و شرکای‌ ایشان به عنوان ریزه‌خواران سنتی استعمار در ایران یک نکته را فراموش کرده‌اند، «جنگ سرد» به پایان رسیده، و دست عموسام دین پرور و اسلام پناه در افغانستان و عراق در همان طشت آب «دموکراسی» گیر کرده! ولی اینبار «طشت» کذا دمکراسی دینی نخواهد آورد، این «طشت رسوائی» است که از بام‌ها فرو خواهد افتاد، و فراموش نکنیم که «آزادی» ملت‌های تحت سلطة استعمار همیشه با رسوائی «نوکران» اجنبی آغاز شده!



پنجشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۶

24 اسفند!
...

روزگاری بود که اصحاب کلیسا با «تف» یا با آب دهان مبارک‌شان برای ما جهان سومی‌ها «کیمیاگری» می‌کردند. بله، این‌ها چون آزمایشگاه‌های مجهزی داشتند، با «تف» همه کار می‌توانستند صورت دهند. «تف» را با «کاپیتال» در لولة آزمایش ریخته حرارت می‌دادند، از بنگاه «بی‌بی‌سی» هم به عنوان کاتالیزور استفاده می‌کردند، و پس از چند ثانیه یک رهبر انقلابی چپ، ویژة جهان سوم خلق می‌شد. به محض خلق چنین رهبر فرهیخته‌ای، ساواک موظف بود ایشان را دستگیر کرده به اوین رهنمون شود، تا جوانان زندانی از مکتب ایشان بهره‌مند شده، هر چه شکنجه می‌بینند،‌ به قول یکی از زنان جمکران «قوی‌تر» شده، شکنجه‌گر را به شکنجه‌های شدیدتری تشویق کنند.

بله حماقت یکی از معیارهای مبارزه بود! اگر احمق نبودید، کسی شما را به عنوان مبارز برجسته به رسمیت نمی‌شناخت، شما را سرمایه‌دار پلید و روشنفکر و غربزده و ... می‌خواندند! چرا که روشنفکر بودن هم مانند سرمایه داری از جنایات غیرقابل بخشش در جبهة مبارزان چپ بود! امروز را معیار قرار ندهید، امروز که هر کوروکچلی سعی دارد از طریق سرمایه، یک مدرک تحصیلی از بلاد فرنگ ابتیاع کرده، و یک عنوان روشنفکری‌ برای زن و فرزندان‌ا‌ش دست و پا کند! آنروزها روشنفکری واقعاً یک جنایت بود! چون کسی که نه آخوندپرست بود و نه عاشق سبیل‌های از بنا گوش در رفتة‌ استالین، و نه به خاندان «جلیل» پهلوی عشق می‌ورزید، اصلاً جائی در مرز پرگهر نداشت، هنوز هم ندارد! حتی روی شبکة اینترنت هم مورد تهاجم لباس‌شخصی‌ها قرار می‌گیرید! بگذریم! از تف دور افتادیم!

بله استفاده‌های دیگری هم از تف می‌شد. این «انگلیسای چش چپ» تف‌شان را با بسم‌الله ترکیب می‌کردند و با همان کاتالیزور قبلی دو نوع «روشنفکر» به ما ملت تحویل می‌دادند. روشنفکر دینی فکل کراواتی از قماش شریعتی و آل‌احمد، یا روشنفکر دینی با نعلین و ریش و عبا همچون مطهری. به محض خلق این دو قلم روشنفکر، ساواک وظیفه داشت شایع کند که آثار گرانبهای اینان ممنوع شده! همین کافی بود که مهملات شریعتی و مطهری که در چاپخانه‌های تحت نظارت ساواک با کاغذ ارزانقیمت و کیفیت بسیار بد تکثیر می‌شد، همچون برگ زر به فروش رسد! جالب اینجا بود که مطهری و شریعتی، که طبق شایعات ساواک اینچنین مغضوب «دستگاه» بودند، به صورت منظم در حسینیة ارشاد «فاطی شو» هم برای دانشجویان «مبارز» اجرا می‌کردند.

در «فاطی شو»، این‌دو قلم روشنفکر پیرامون خصائل و فضائل یک پرسوناژ موهوم به نام «فاطمه» داد سخن می‌دادند، و او را الگوی زن ایرانی معرفی می‌کردند، زنی که حتماً می‌باید مسلمانی صددرصد «معتقد» باشد. بله فراموش نکنیم که پرسوناژ ساخته و پرداختة توهمات و تخیلات بر اساس «بی‌بی‌گوزک‌های» شیعی مسلکان، در 9 سالگی با یک مرد 26 ساله به نام علی «ازدواج» هم می‌کند. علی را همة‌ مسلمانان می‌شناسند، شاه داماد، زمین یک یهودی را غصب می‌کند، ‌ و آن را مهریة دختر گرامی پیامبر قرار می‌دهد. پیامبر هم نه نمی‌گویند! چون غصب زمین دیگران از اصول دین مسلمانان به شمار می‌رود. بی‌جهت نیست «جمکران» این چنین محبوبیت یافته! بله، بازگردیم به الگوی زن مسلمان یا پرسوناژ فاطمه که البته جذابیت فراوان دارد! فاطمه با آن سن و سال کم چندین و چند بچه به جامعة بشری هدیه می‌کند، سوسیالیست بوده و از امتیازات پدر و همسرش هم استفاده نمی‌کرده، ولی خوب کنیز داشته، فعالیت اجتماعی داشته، و اینهمه در همان صحرای حجاز! فاطمه همچنین در جبهة اصلاح‌طلبان آنزمان فعالیت سیاسی می‌فرموده! ولی هیچکس نمی‌داند مزار این زن گرانقدر و نمونه اصلاً کجاست؟!

بله این پرسوناژ پر رمز و راز الگوی زن ایرانی بود،‌ و علی شریعتی او را چنین توصیف کرده: «فاطمه، فاطمه است!» ظاهراً بعضی‌ها ادعا کرده بودند، «فاطمه، فاطمه نیست!» و استاد شریعتی به این ترتیب جواب دندان شکنی به آن‌ها دادند. بله از «فاطی شو» می‌گفتیم که به محض مشخص شدن سیاست ایالات متحد در منطقه، آناً «تعطیل» شد. به این ترتیب که ابتدا در لندن به «مأموریت» استاد علی شریعتی پایان دادند، و پس از کودتای 22 بهمن استاد مطهری را نیز «مرخص» کردند، چون هر دو اینان فقط جهت فراهم آوردن زمینة مناسب برای ظهور «تف و ریش»، یا همان رهبر کبیر انقلاب به کار می‌آمدند. اما چرا در بارة کیمیاگری و تف اینهمه پر حرفی کردیم؟!

چون اصحاب کلیسا می‌پندارند هنوز با تف و کاتالیزور کذا می‌توانند معجزه کرده، از کنیزکان و غلام بچگان آخوند محمدخاتمی، پاسدار اکبرها و فاطمه حقیقت‌جوها مبارز سیاسی و متفکر تولید کنند! به همین دلیل دوباره سیل ترهات اکبر گنجی برسایت‌های ساواک روان شده، و حقیقت‌جو نیز در بنگاه خبرپراکنی کذا به قول خودش به انتخابات «ناآزاد» اعتراض فرموده! چون وقتی امثال ایشان به مسجدشورای جمکران وارد می‌شدند، «انتخابات آزاد» بوده. حسن فعلة ساواک این است که از اصلاح‌طلب تا اصول‌گرا، هیچیک به این اصل مسلم اشاره نمی‌کند، که در نظام فاشیستی خصوصاً زمانیکه مدعی الهیت باشد، «انتخابات» به مفهوم واقعی کلمه نمی‌تواند وجود داشته باشد، چرا که انتخابات در نظام‌های «انسان‌محور» مفهوم دارد، نه در نظام انسان‌ستیز و «خدا‌‌محور».

ولی هنگامی که با تف برای یک ملت «رهبرکبیر» می‌سازند،‌ و با تف «قانون اساسی» می‌نویسند بقیة امور نیز با همین «تف» انجام می‌گیرد. در نتیجه، جهت گیری سیاسی نیز با «تف مقدس» سازمان داده می‌شود، آنهم در سایت «روزآنلاین.» فردا باید به پیروی از هنرمندانی چون «آیدین آغداشلو» که تنها هنرشان، خوردن نان به نرخ روز است، به شبه‌اصلاح‌طلبان یا همان فاشیست‌های دوم خردادی «رأی » بدهیم! تا گروهی اوباش را با اوباش دیگری برایمان جایگزین کنند. چون حکومت اسلامی قوه مقننه‌اش هم با تف تشکیل خواهد شد.




چهارشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۶

ابتذال و احتمال!
...

بار دیگر گورکن‌های اصلاح‌طلب، جهت فراهم آوردن زمینة سرکوب، به انتشار ابتذال متوسل شده‌اند. و البته در این مسیر از همکاری صمیمانة شورای نگهبان و رادیو اسرائیل نیز بهرهمند می‌شوند. پس از مصاحبة روز‌نامة «شرق» با یک زن ایرانی به نام ساقی قهرمان، که در ظاهر جهت حمایت ازهمجنس‌گرایان صورت گرفته بود، گفتیم که انتشار این مصاحبه سه هدف مشخص را دنبال می‌کند: در ترادف قرار دادن همجنس‌گرائی با ابتذال، جایگزین کردن آزادی‌های اجتماعی و فردی با انتشار مطالب مبتذل، و بالاخره فراهم آوردن زمینة ارعاب همجنس‌گرایان و سرکوب مردم در داخل کشور. می‌دانیم که روزنامة شرق وابسته به جناح به اصطلاح «اصلاح طلب» گورکن‌هاست و جنجال رسانه‌ای اخیر پیرامون رد صلاحیت یکی از نامزدهای انتخاباتی و شایعات سایت‌های شبه‌اصلاح‌طلب پیرامون استعفای سردار زارعی را نیز در همین راستا بررسی می‌کنیم.

شورای نگهبان با ذکر دلائلی احمقانه و شریعتمدارانه، یک نامزد انتخاباتی را به عمد «رد صلاحیت» می‌کند، تا رادیو اسرائیل بتواند این شاهکار حماقت را در برنامة خود «پخش» کند. و شاهد بودیم که پس از انتشار این به اصطلاح «خبر»، چگونه ابتذال دستاربندان جمکران و زبان ابتذال توضیح‌المسائل‌ها سراسر سایت‌های فارسی زبان «اصلاح طلب» را فرا گرفت. پیشتر گفتیم که اصلاح‌طلبان همان آخوندهای بدون دستار و نعلین‌اند که تحت نظارت گروه «یوشکا فیشر» در ایران فعالیت می‌کنند و البته سرنخ‌شان در دست فاشیست‌های ینگه دنیاست. تلاش اصلاح طلبان همچنان که در زمان ریاست محمد خاتمی شاهد بودیم، استقرار هرج و مرج، جهت سازمان دادن سرکوب فراگیر ما ملت است، و اوج چنین شیوه‌ای، مانند دوران محمد مصدق، به براندازی منجر خواهد شد. حال بپردازیم به استعفای سردار زارعی که به ویژه در سایت مبتذل «فرارو»، و دیگر سایت‌های به اصطلاح اصلاح‌طلب با شایعه پراکنی‌های ویژة آخوندی توأم شده.

و جالب اینجاست که علیرغم سکوت رسانه‌های رسمی حاکمیت، هیئت نظارت بر مطبوعات، هیچ واکنشی به شایعه پراکنی در رسانه‌های اصلاح‌طلبان از خود نشان نمی‌دهد، و از سوی قوة قضائیه گورکن‌ها هیچ اقدامی برای ممانعت از پخش مطالب مبتذل صورت نمی‌گیرد. و جای تعجب نیست که سایت اکبر بهرمانی در تبعید یک مقالة وزین به سردار زارعی اختصاص داده، تا مانند فلاسفة فعلة فاشیسم از «جزء به کل» رسیده، ثابت کند، «مشت نمونة خروار است.» حال آنکه کنار رفتن فرماندة نیروی انتظامی استان تهران نشانگر جابجائی قدرت در کل حاکمیت ایران می‌باید تلقی شود!

بله، متأسفانه در حکومت «فاشیستی ـ استعماری» کسی را به جرم فساد اداری، یا اخلاقی کنار نمی‌گذارند! کاملاً بر عکس! به دلیل سفله پروری حکومت‌های استعماری، ارتقاء مقام پیوسته با فساد اخلاقی، مالی و ... نسبت کاملاً مستقیم دارد. این روندی است استعماری که از دورة پایه‌ریزی شهربانی در دوران کودتای کلنل میرپنج، بر دیگر نهادهای کشور ایران نیز تحمیل شده. عملکرد شهربانی از این نظر مهم است که این ارگان، بازوی مسلح حاکمیت در ایران به شمار می‌رود، و علاوه بر تأمین «امنیت» شهرها، یا بهتر بگوئیم سرکوب پیوستة مردم، بر شبکه‌های تجارت زن و کودک و قاچاق مواد مخدر نیز نظارت مستقیم ‌دارد، و در واقع رابط اصلی میان حاکمیت و شبکه‌های «کذا»‌، همین تشکیلات است. پس از کودتای 22 بهمن، شهربانی، با ایجاد کمیته‌ها تقویت شد، همچنانکه تشکیل سپاه پاسداران به تقویت ساواک انجامید و به مرور زمان، «بسیج مستضعفین» نیز به این مجموعة سرکوب استعماری افزوده شد. و با توجه به جمعیت تهران می‌توان گفت که سوء استفاده از زنان، کودکان و مصرف مواد مخدر در این شهر رونق فراوان پیدا کرده، و از این جهت فرماندهی نیروی انتظامی تهران که بر این «مصرف» روزانه نظارت مستقیم اعمال می‌کند، در واقع خود تبدیل به یکی از ارکان حکومت اسلامی شده. و صد البته نقش نیروی انتظامی در تأمین اراذل و اوباش جهت برپائی «تظاهرات میلیونی» را نیز نمی‌باید فراموش کرد. اگر بخواهیم وارد جزئیات شویم، می‌باید به نقش «رابط» این نیرو با حاکمیت و استعمار نیز اشاراتی داشته باشیم. چرا که شبکة فساد در کشور ایران، تحت نظارت مستقیم بیگانگان فعالیت دارد، و از آنجا که حکومت اسلامی یک حکومت دست نشاندة استعمار است، ارتباط این حکومت با شبکه‌های فساد غیرقابل انکار خواهد بود.

حال این پرسش مطرح می‌شود که چرا تاکنون هیچگونه افشاگری پیرامون فساد مالی و اخلاقی دستاربندان صورت نپذیرفته؟ با توجه به اهمیت «تقدس» و «مقدسات» برای اعمال جنایات سازمان ناتو، نیازی به توضیح نیست که فاشیسم بین‌الملل سعی دارد، آخوند جماعت را در هاله‌ای از «تقدس» محفوظ نگاه دارد، چون همانطور که گفتیم، بدون توسل به مقدسات، فاشیسم بین‌الملل قادر به اعمال سیاست‌های خود در کشورمان نخواهد بود. ولی از آنجا که جبهة ناتو در منطقه تضعیف شده، ممکن است، اعترافات «فرضی» سردار زارعی، بسیاری از شیخ ابودلقک‌های «مقدس» را نیز به رسوائی بکشاند! بله، امروز این «احتمال» واقعاً وجود دارد!




سه‌شنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۶

شلوار و آمار!
...

علیرغم تمایلات اربابان حکومت اسلامی و گورکن‌ها، در کشورمان فضای نوینی در حال شکل گیری است؛ فضائی که فاشیسم بین‌الملل نمی‌تواند بر آن چنگ بیاندازد. جنجال شبه‌اصلاح طلبان در داخل و ریزه خواران‌ حکومت اسلامی در خارج، پیرامون شرکت در انتخابات حکومت اسلامی، در واقع با هدف اشغال بخشی از همین فضای نوین به راه افتاده. و می‌باید اذعان داشت که ارائة آمار و ارقام «دقیق» از تعداد شرکت‌کنندگان در این انتخابات، از سوی رادیو فردا و واشنگتن پست نیز در راستای اشغال همین فضای نوین مفهوم می‌یابد. روزنامة واشنگتن پست این روزها علاقة فراوانی به آمار و انتخابات در ایران از خود نشان می‌دهد! ولی انتشار مقالة واشنگتن پست در مورد «انتخاب رهبر» و مقالات این روزنامه پیرامون انتخابات مجلس با دو هدف متفاوت و مکمل صورت می‌گیرد: حفظ جایگاه «مقدس» رهبری در حاکمیت ایران از یکسو، و حفظ جایگاه اصلاح طلبان، یا فاشیست‌های مدعی مردم‌سالاری دینی، از سوی دیگر! طبق آماری که واشنگتن پست از مؤسسات نظرسنجی ارائه می‌دهد، 90 درصد مردم خواهان انتخاب رهبر جدید‌اند. این مطلبی بود که در وبلاگ «رایت و رهبر» به آن اشاره کردیم، و گفتیم که بدون «رهبر»، حکومت اسلامی به خودی خود نابود خواهد شد، و نابودی این حکومت به زیان یانکی‌ها و سازمان ناتو است. در نتیجه، روز 9 مارس سالجاری، «رابین رایت»، در واشنگتن پست تأکید می‌کند که 90 درصد مردم ایران، با نماد توحش و بربریت، یا مقام رهبری موافق‌اند، فقط ترجیح می‌دهند یک رهبر جدید «انتخاب» کنند! و اگر دست حضرت «رابین رایت» را باز می‌گذاشتند، ایشان لطف می‌کردند و عمق بیشرمی خود را به نمایش گذاشته، رک و راست به ما می‌گفتند که صددرصد مردم ایران هم با حکومت اسلامی موافق‌اند! و آن ده درصدی هم که خواستار انتخاب رهبر جدید نشده‌اند، طرفدار ادامة رهبری خامنه‌ای بوده‌اند!

بله! حال ببینیم در صورت حفظ رهبری در حاکمیت ایران، کدام گروه به تحکیم پایه‌های تقدس کمک بیشتری خواهد کرد. گروهی که ظاهر غیرآخوندی و غلط‌انداز دارد، یا همان شبه‌اصلاح طلبان! در نتیجه، آنچه برای غرب اهمیت دارد، حفظ جایگاه اصلاح‌طلبان در حاکمیت سیاسی ایران ‌است،‌ چرا که اینان مانند رهبرشان محمد خاتمی، مستقیماً از محافل فاشیست اروپای غربی به رهبری سبزهای آلمان دستور می‌گیرند.

سهمی که «آمار» واشنگتن پست برای شبه اصلاح‌طلبان مطالبه می‌کند، گویا 22 در صد است! سایت «تابناک» که یکی از سایت‌های حکومتی جمکران به شمار می‌آید، براساس یک نظرسنجی، که باز هم در روزنامة واشنگتن پست، و سایت رادیو فردا انتشار یافته، آمار و ارقام جالبی ارائه می‌دهد! واشنگتن پست بر اساس نظرسنجی کذا می‌گوید، طرفداران محافظه کاران 8 درصد، و طرفداران اصلاح طلبان 22 درصد‌اند. و در 30 استان ایران از هر 4 نفر، یک نفر هنوز تصمیم نگرفته به کدام گروه رأی دهد! براساس نظرسنجی فوق، که ماه گذشته توسط موسسة «فردای بدون دهشت» در ایران انجام شده، 80 درصد از کسانی که طرفدار هیچیک از نامزدهای انتخاباتی نبودند، گفته‌اند که در انتخابات شرکت خواهند کرد! و کسی که نظرسنجی را سازماندهی کرده نیز به واشنگتن پست می‌گوید:

«جالب‌ترین نتیجة این نظرسنجی این است که ایرانی‌ها تمایل‌شان را به داشتن نظامی دمکراتیک‌تر و بازتر بیان کردند»
منبع: تابناک، مورخ 19 اسفندماه سالجاری

به عبارت دیگر، نظام فعلی ایران «دمکراتیک» است، و مردم ایران می‌خواهند «دمکراتیک‌تر» شود! و به همین دلیل‌است که غرب سعی دارد با تغییر احتمالی رهبر، و حمایت از شبه‌اصلاح‌طلبان، جهت چپاول و سرکوب گسترده‌تر، ولی «دوستانه‌تر»، به عادی سازی روابط با گورکن‌ها بپردازد. تا به صورت «دمکراتیک‌تر» ما ملت را غارت کند. پس لازم آمده که، اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران حکومت توحش اسلامی را به رسمیت بشناسند، و بپذیرند که در چنین حکومتی انتخابات می‌تواند به مفهوم انتخابات در یک نظام دموکراتیک وجود داشته باشد، و اگر اصلاح طلبان به مجلس راه یابند، آزادی‌ها هم «تأمین» خواهد شد! به همین دلیل، ریزه‌خواران حکومت اسلامی در خارج به دو بخش «کاذب» تقسیم شده، از طریق «تشویق» و «تحریم» سعی دارند با توسل به جنگ زرگری، و بحث‌های صدمن‌یک قاز، برای اربابان خود بازار گرمی کنند. تحریم انتخابات را پاسدار اکبرگنجی عهده‌دار شده، تا «ملیحه محمدی» بتواند جهت کسب مشروعیت برای حکومت پوشالی رمالان، با بازار گرمی برای اصلاح طلبان، مطالبات ما ملت را هم به روسری و شلوار تقلیل دهد!

بله، پاسدار اکبر که بیش از یک ربع قرن، فعالانه در جنایات حکومت اسلامی شرکت کرده، انتخابات را هم «تحریم» می‌کند! البته همین پاسدار بی‌مقدار، مانند شیخ مسعود بهنود، و ابراهیم نبوی در سال 1384 از انتخاب اکبر بهرمانی به ریاست جمهوری گورکن‌ها حمایت تام و تمام می‌کرد! و امروز همین پاسدار اسلام، چرندیات‌اش در باب «تحریم» انتخابات زینت بخش سایت‌های ریزه خوار اکبربهر‌مانی است. و «ملیحه محمدی»، در روز آنلاین، مورخ 11 مارس سالجاری به بهانة دفاع از انتخابات نمایشی جمکران، پاسدار اکبر را «روشنفکر» خطاب می‌کند!

ملیحة محمدی، که به دلائل مشخص ولی پنهان، جهت باد را تشخیص داده، سعی دارد با طبل زدن برای اصلاح طلبان، ‌ سهم 22 درصدی پادوهای «یوشکا فیشر» را در مسجد شورای رمالی محفوظ نگاه دارد. به همین جهت خانم محمدی، نه تنها موفق به رویت «پارلمان» در جمکران شده که در وجنات پاسدار اکبر نیز «روشنفکر» مشاهده فرموده، خطاب به او می‌گوید، «شما که همنشین روشنفکران غرب شده‌اید!» البته به احتمال زیاد «روشنفکران غرب» از نظر ملیحه محمدی، به امثال «عباس میلانی» و هوشنگ امیراحمدی محدود می‌شوند، چرا که «روشنفکران غرب»، به هیچ عنوان نمی‌توانند همنشین پادوهای ساواک جمکران باشند. در هر حال، ملیحه جان اینگونه می‌پسندند که ضمن گلایه و پشت چشم نازک کردن برای پاسدار اکبر، نانی هم برای این «روشنفکر» تولید شده در کارگاه «شیرین عبادی» و شرکاء به تنور بچسبانند. ملیحه محمدی، که ظاهراً فراموش کرده در حکومت اسلامی تشکل حزبی وجود ندارد، و «مجلس شورا»، مانند «جمهوریت» این حکومت یک قالب پوچ و تهی بیش نیست، به پاسدار فرهیخته می‌گویند، «صحنة واقعی رزم، انتخابات مجلس است! حتی اگر در این انتخابات پیروزی بزرگی چون دوم خرداد به دست نیاید!» بله، ملیحه محمدی، گام به گام عقب می‌رود، تا در هر گام، برای حکومت اسلامی و تمامی توطئه‌های پیامد استقرار این حکومت، مشروعیت مردمی و قانونی هم تأمین کند. در نتیجه، کاملاً طبیعی‌است که حاجیه محمدی، مسجد گورکن‌ها را «پارلمان» ببیند، و عملکردهای پارلمان یک دموکراسی را با عملکرد مجمع نمایندگان انتصابی حکومت مدعی الهیت در ترادف قرار دهد:

«اگر حزب شانس به دست آوردن تنها یک کرسی را در پارلمان داشته باشد[...]»

باید از ملیحه محمدی پرسید کدام «حزب» و کدام «پارلمان»؟ شاید سرکار خانم محمدی که مدعی زندگی در اروپا هستند، هنوز نمی‌دانند معیارهای یک تشکل حزبی چیست! در هر حال ما به این قماش «همه چیز» دان‌های «هیچ‌ندان» عادت کرده‌ایم. ملیحه محمدی هنوز تفاوت «کاسبی» و «فعالیت سیاسی» را نمی‌داند، در نتیجه می‌گوید، اینهمه تحریم کردیم چه فایده‌ای داشت؟ این منطق ابلهانه را یک گام به پیش ببریم، خواهیم داشت: بهتر است به عنوان اعتراض به حکومت گورکن‌ها همگی در انتخابات شرکت کنیم! تا حاکمیت بداند ما چقدر «مخالف» هستیم! البته ملیحه محمدی پای را از این هم فراتر ‌گذارده، ادعا می‌کند که گورکن‌ها راساً در مورد امور «امنیتی ـ نظامی» تصمیم می‌گیرند! پس بهتر است به اصلاح طلبان رأی بدهیم که وزارت اطلاعات و کشور در دست آن‌ها باشد!

بله شنیدن چنین ترهاتی از کسی که «امنیت» در یک دمکراسی غرب را «قبرستانی» می‌خواند، هیچ تعجبی ندارد! حتما «خواهر» ملیحه محمدی از اینکه در جامعه امنیت برقرار باشد، و مانند «مردمسالاری‌دینی»، همه روزه مشتی لات و اوباش مؤنث و مذکر مزاحم مردم در کوچه و خیابان نشوند، سخت «نوستالژیک» شده‌اند، چرا که می‌گویند:

«[...] مثل ما خارج نشین‌اند و در امنیت قبرستانی ما تفاوت نمی‌کند که وزارت ارشاد و اطلاعات و کشور دست اصلاح طلبان باشد یا جناح راست[...]»

گویا به زعم ملیحه محمدی و شرکاء، در دورة 8 سالة ریاست خاتمی، «امنیت» و «آزادی» تأمین شده بود! و گویا «طرح ارتقا فرهنگی» که سردار «رادان» و شرکاء مجری آن هستند، از ذهن علیل آخوند بدبختی چون «پورمحمدی»، وزیر کشور گورکن‌ها تراوش کرده! خلاصة مطلب، خانم محمدی سرکوبی را که سه دهه‌ است بر ملت ایران تحمیل می‌شود، بکلی فراموش کرده‌اند و می‌گویند، اگر اصلاح‌طلبان قدرت را به دست گیرند، مردم ایران دیگر برای حجاب و پوشش مزاحمتی نخواهند داشت! فکر نکنید ملیحه محمدی به آلزایمر دچار شده، و طرح‌های مبارزه با بدحجابی در «عصرطلائی» خاتمی را فراموش کرده! ابداً! ملیحه محمدی و شرکاء می‌دانند که علیرغم تمایلات اربابان حکومت اسلامی، فضای نوینی در جامعة ایران در حال شکل گیری ‌است. فضائی که نه نهضت منفور آزادی، نه اصلاح‌طلبان شیاد، و نه هوچی‌های مشارکت در ایجاد آن نقشی ندارند. این همان فضائی است که مردم ایران از آن بهره‌مند خواهند شد و ملیحه محمدی و دیگران سوسمارهای خود را به دست گرفته، فریاد «انا شریک» سرداده‌اند، تا به این ترتیب به خیال خود، بخشی از این فضای مردمی را به اشغال اوباش حکومت اسلامی در آورند، و ضمن حفاظت از جایگاه فاشیسم بین‌الملل در ایران، مطالبات ما ملت را نیز به خواسته‌های حقیر خود و شرکای‌شان در کمپین کذا محدود کنند!

ولی ملیحه محمدی‌ها کور خوانده‌اند. مطالبات ما تأمین آزادی‌های اجتماعی برای مردم ایران است، و این خواسته‌ها از سوی هیچیک از مخالف‌خوانان ریزه خوار حکومت اصولاً مطرح نمی‌شود، حتی از سوی روشنفکر محبوب ایشان، پاسدار اکبر، که رویای مردم‌سالاری‌دینی با شرکت سروش و حسینعلی منتظری را در کلة‌پوک خود ‌می‌پروراند. سرکار خانم محمدی! تأمین مشروعیت برای حکومت توحش دستاربندان و روشنفکر خواندن امثال گنجی، نشانگر بیشرمی شرکای این حکومت‌ در به بیراهه کشاندن اهداف و مطالبات مردم ایران است، که برخلاف ادعای سرکار، به هیچ عنوان در روسری و شلوار خلاصه نخواهد شد! به زبان ساده‌تر، هیچ ملتی، تحت انقیاد تقدس‌ها، از طریق بحث پیرامون شلوار و روسری به دمکراسی دست نیافته، و نخواهد یافت.


دوشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۶

«رایت» و رهبر!
...

ابراز عشق مستقیم گاوچران‌ها به گورکن‌ها، نتیجة سه دهه «نبرد» حکومت اسلامی با امپریالیسم آمریکا است! روز گذشته، حاکمیت ایالات متحد حمایت خود را از قانون اساسی و جایگاه رهبری در حکومت اسلامی به صورتی علنی و آشکارا اعلام کرد. در پی ادعای بیشرمانة شیرین عبادی و شرکاء مبنی بر تطابق قانون اساسی حکومت اسلامی با اعلامیة جهانی حقوق بشر، واشنگتن پست، روزنامة رسمی دولت ایالات متحد نیز بر لزوم «حفظ جایگاه مقام رهبری» در کشورمان تأکید فرمودند! منتهی از آنجا که حاکمیت ایالات متحد به انتخابات «اهمیت» فراوان می‌دهد، روزی‌نامة واشنگتن پست توصیه می‌کند، که ما ملت در یک «انتخابات آزاد»، یک رهبر خوب و دوست داشتنی برای خودمان «انتخاب» کنیم! به احتمال زیاد رهبر مورد نظر گاوچران‌ها، محمد خاتمی باید باشد که از دوران سلطنت محمدرضا پهلوی تا به امروز در خدمت استعمار جانفشانی‌ها کرده. بله، همانطور که سه دهة پیش بنگاه خبر پراکنی «بی‌بی‌سی» و دیگر رسانه‌های سازمان جنایتکار ناتو، با جنجال رسانه‌ای یک «رهبر خوب» برایمان «انتخاب» کردند، امروز هم رسانه‌های غرب سعی دارند یک «رهبر کبیر» دیگر به ما معرفی کنند، که ما در یک «انتخابات آزاد» او را «انتخاب» کنیم، و به این ترتیب دوام حکومت اسلامی، و حاکمیت قوانین انسان‌ستیز اسلامی بر جامعة ایران تضمین شود.

«رابین رایت»، در واشنگتن پست، مورخ 9 مارس 2008 می‌نویسد، بر اساس نظرسنجی موسسة «ایرانین اوپینیون پل»، «آی.او.پی»:‌

«از هر 10 ایرانی، 9 تن خواستار پاسخگو بودن رهبر [اند.] و اکثریت آن‌ها خواهان انتخاب رهبر در یک انتخابات آزاد و امکان انتخاب رهبر تازه‌ای برای خود هستند[...]»

البته حضرت «رابین رایت» ابتدا می‌باید به ما توضیح دهند، چگونه می‌توان در یک حکومت مدعی الهیت، «انتخابات» برگزار کرد، تا ما هم در پاسخ ایشان بگوئیم، «خیلی کور خوانده‌اید»! چون در ایران بجز ریزه خواران سفرة استعمار کسی خواهان «رهبر»، و تداوم حکومت اسلامی نیست. آنکه نیازمند حضور رهبر «انتخابی» در یک حاکمیت فاشیستی شده، سازمان سیا و شرکای‌اش در غرب‌اند که در کمال گستاخی خود را در جایگاه 90 درصد از مردم ایران قرار داده، با توسل به مؤسسه‌های «نظرسنجی»‌ خلق‌الساعه، خواسته‌های‌شان را اینک به حساب ملت ایران می‌گذارند!

بله! کابوی‌ها از دیروز، «رهبر انتخابی» آیندة جمکران را با 90 درصد آراء موافق برایمان انتخاب کرده‌اند! و مسلم است که در چنین «انتخاباتی»، صددرصد مردم ایران هم شرکت کرده‌اند!

نظر سنجی موسسة مذکور همانطور که می‌دانیم از «مردم» خاصی صورت گرفته، افرادی از قماش شیرین عبادی و دیگر کنیزکان محمد خاتمی، که بدون «رهبر» نان‌شان آجر خواهد شد. گویا نظرسنجی کذا را در مجلس خبرگان، مجمع تشخیص مصلحت و یا «مسجد شوربای» اسلامی انجام داده‌ باشند! و «مردم» مورد اشارة واشنگتن پست، همگی از اعضای همان «نهادهای استعماری» باشند که موجودیت‌شان در گرو تداوم حاکمیت فاشیسم استعماری است. به همین دلیل مؤسسة کذا در سئوالات‌اش از این «مردم» نپرسیده، ‌آیا اصولاً حکومت اسلامی می‌خواهید یا نه؟

رفراندوم 12 فروردین را که هنوز فراموش نکرده‌ایم! قرار دادن مردم ساده اندیش کوچه ‌و خیابان در برابر یک گزینة واحد: «جمهوری اسلامی،‌ آری یا نه!» و پاسخ مردمی که با تبلیغات «بی‌بی‌سی» محاصره شده‌ بودند، و می‌پنداشتند با سرنگونی سلطنت همه چیز یک‌شبه «درست» خواهد شد، کاملاً قابل پیش‌بینی بود! و امروز هم حاکمیت ایالات متحد،‌ از طریق شیپور رسمی خود، واشنگتن پست، دوباره همین گزینة مزورانه را به ملت ایران «پیشنهاد» می‌دهد: «رهبر انتخابی، آری یا نه؟!» چون وجود «رهبر» برای تداوم حکومت اسلامی از الزامات فقه شیعی‌مسلکان است. اگر «رهبر» را از این بنای پوشالی که «قانون اساسی حکومت اسلامی » نام گرفته حذف کنیم، از این قانون اساسی توحش،‌ و نظام فاشیسم استعماری برخاسته از آن هیچ اثری برجای نخواهد ماند. و تمام زحمات 30 سالة حاکمیت آمریکا برای استقرار حکومت اسلامی در ایران و به دنبال آن در عراق، افغانستان و ترکیه، در یک چشم به هم زدن بر باد خواهد رفت! پس لازم آمده که گاو چران‌ها حداکثر تلاش خود را برای تداوم حکومت اسلامی در کشورمان به کار گیرند.

امروز پس از سه دهه، رسانة حاکمیت آمریکا از طریق موسسه «آی. او. پی» از مردم ایران می‌پرسد،‌ این رهبر را می‌خواهید، یا یک رهبر دیگر برای‌تان بیاوریم؟ علامت تعجب هم نمی‌گذاریم! چون وجود «رهبر»، اگر برای ما ایرانیان بجز کشتار، سرکوب و چپاول و فقرفرهنگی ارمغانی نداشته، برای تفنگ فروشان ایالات متحد که حاکمیت آمریکا را تعیین می‌کنند، سود سرشار به بار آورده. در نتیجه کاملاً طبیعی است که «واشنگتن پست» مخالف حذف «مقام معظم رهبری» از نظام سیاسی کشورمان باشد! چون حکومت اسلامی بدون «رهبر»، حکومت اسلامی نخواهد بود، و اگر حکومت ایران «اسلامی» نباشد، دکان تقدس و دین‌پرستی سازمان ناتو در ایران و در کل منطقه تعطیل خواهد شد. بله «مقام معظم رهبری» را دستکم نگیریم! رکن اساسی حاکمیت فاشیسم اسلامی در کشور ایران همین «رهبر» است. اگر رهبر در کار نباشد، قانون اساسی حکومت اسلامی هم باید تغییر کند.

چون طبق اصول اول، دوم و پنجم قانون اساسی فاشیسم اسلامی، که بدون آن‌ها قانون اساسی مذکور اصولاً فاقد وجاهت قانونی خواهد بود، وجود «رهبر» شرط لازم و کافی برای تداوم نظام توحش است. اصل اول می‌گوید، حکومت ایران «جمهوری اسلامی» است، و اصل دوم می‌گوید جمهوری اسلامی نظامی است بر پایة ایمان به:

«خدای یکتا، وحی الهی، معاد، عدل خدا، امامت و رهبری مستمر، و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلامی [...] بر اساس کتاب و سنت معصومین.»

اصل پنجم احکام توحش چنین می‌گوید:

«در زمان غیبت ولیعصر، ولایت بر عهدة فقیه عادل است [...] که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته‌اند.»

می‌بینیم که شیرین عبادی و همپالکی‌های‌ا‌ش «حق» دارند! حقوق بشر در این قانون واقعاً «موج» می‌زند! و اگر رهبر نباشد، آن «حقوق بشر» کذا که محفل نوبل و پادوهای‌اش در این احکام توحش رویت کرده‌اند، شامل حال ملت ایران نخواهد شد، و ممکن است دست فاشیسم بین‌الملل تا حدودی از سر ما ملت کوتاه ‌شود. بی‌دلیل نبود که «مک‌فال» در «پروژة دموکراسی برای ایران»، سه گزینة حکومت فاشیستی، دینی، و سلطنتی را به ما پیشنهاد داد، که هر سه با «تقدس» و «رهبر مقدس» پیوندی ناگسستنی دارند. ‌



یکشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۶

شیرالدین کیانوری!
...

محفل نوبل، بر قانون اساسی انسان ستیز حکومت جمکران مهر تأیید گذاشت. همانطور که گفتیم فاشیسم بین‌الملل بدون تحمیل «تقدس مذهبی» نمی‌تواند به کشتار ملت‌ها و چپاول اموال آن‌ها ادامه دهد. و جای تعجب نیست که محفل نوبل از طریق شیرین عبادی و پنج تن دیگر از برندگان «بخت‌آزمائی» نوبل، در پوشش دفاع از حقوق بشر، دست به عوامفریبی زده، قانون اساسی انسان‌ستیز حکومت اسلامی را در کمال بیشرمی مدافع حقوق بشر بخوانند.

شیرین عبادی پس از اینکه در تأئید حکومت اسلامی، اعلام کرد، «دمکراسی با اسلام هیچ تضادی ندارد»، امروز ادعا کرده که «قانون اساسی» این حکومت هم، هیچگونه تضادی با حقوق بشر ندارد! و مشکل از این «دولت» است، که حقوق بشر را رعایت نمی‌کند! گویا دولت آخوند خاتمی حقوق بشر مورد نظر عبادی را رعایت می‌کرده! می‌دانیم که بدون تغییر قانون اساسی حکومت اسلامی، رعایت حقوق بشر در کشور ایران امکانپذیر نیست! این مختصر را گفتیم تا فعلة فاشیسم و دیگر براندازان بدانند، با توسل به «حقوق بشر» و بازکردن دکان نوین «کمپین حقوق بشر» نمی‌توانند خیمه شب بازی گروه برژینسکی را در سال 57 از نو تکرار کنند!

بهتر است کسانی که این روزها ظاهراً به عنوان دفاع از حقوق بشر در ایران قیام فرموده‌اند، به ویژه حامیان کمپین یک میلیون امضاء، ابتدا نظر خود را در مورد قانون اساسی حکومت اسلامی بیان کنند، تا مشخص شود موضع واقعی‌شان دفاع از حقوق بشر است، یا سازمان دادن به یک شورش تحت نظارت عوامل سازمان سیا!

اما پیش از ادامة مطلب، یادآور شویم که در انتخابات حکومت اسلامی شرکت نخواهیم کرد، تا سازمان جنایتکار ناتو بداند که دست پروردگان‌اش از اصولگرا، اصلاح‌طلب، مشارکت‌چی گرفته تا «جایزه بگیران»، کوچک‌ترین جائی در صفوف ما ملت ندارند. و به همة کسانی که در برابر حوزه‌های انتخاباتی صف می‌کشند، تا با رهنمودهای «فرانس پرس»، به خیال خام خود با قطعنامة شورای امنیت سازمان ملل مبارزه کنند، صریحاً می‌گوئیم، که در صف مزدوران استعمار ایستاده‌اند. همچنین به امثال سحابی، و دیگر شرکای دیروز این حکومت که امروز مخالف‌نمائی‌می‌کنند، یادآور می‌شویم که می‌باید پاسخگوی سه دهه همکاری‌های خود با دست نشاندگان سازمان سیا باشند! حال بپردازیم به زنان، کمپین کذا و دفاع از «حقوق بشر»!

همانطور که در وبلاگ دیروز گفتیم، کمپین یک میلیون امضاء «دروغ بزرگی» است که، می‌توان آنرا شاخة دوم سیاست شیادی و آشوب طلبی استعمار غرب نامید. حمایت جهان غرب از این کمپین عوامفریبی فقط جهت حفظ چارچوب اسلامی حاکمیت ایران صورت می‌گیرد. همانطور که پیشتر هم اشاره کردیم بدون تحمیل «تقدس» بر ملت‌ها، سیاست جبهة ناتو در منطقه شکست خواهد خورد، و اگر بازار تقدس در ایران کساد شود، هر چه ارتش ناتو در عراق و افغانستان «رشته»، پنبه خواهد شد. به همین دلیل است که تمامی فعلة مؤنث فاشیسم،‌ به رهبری شیرین عبادی برای حفظ «کیان اسلام» قیام کرده، به بهانة دفاع از «حقوق بشر»، به صدور بیانیه پرداخته‌اند. بیانیة کذا که به امضاء 5 برندة خوشبخت نوبل و 280 تن از «فعالان» ناشناس نیز «مزین» شده، شاهدی‌ است بر این مدعا که محافل فاشیسم بین‌الملل برای حفظ قانون اساسی حکومت اسلامی تمامی امکانات خود را به کار گرفته‌اند.

گروه عبادی که با تجمع غیرقانونی 22 خرداد، روز جهانی زن را نادیده گرفته، و با حمایت کنیزکان خارج نشین محمد خاتمی، قصد داشت یک روز ویژة زنان ایران اختراع کند، پس از آنکه در تلاش مذبوحانة خود شکست خورد، و سیرک محمد موسوی خوئینی‌ها نیز نتوانست کارساز اهداف مقدس‌اش باشد، جهت به بیراهه کشاندن مطالبات زنان ایران، کمپین کذا را به راه انداخته. در این کمپین همانطور که گفتیم همة زنان «مدافع حکومت اسلامی» حضور فعال دارند. اینان به موازات گروه مریم بهروزی، سعی دارند مطالبات زنان ایران را به مطالبات حقیر خود محدود کنند، و در این راه، همزمان از حمایت حکومت جمکران و استعمار غرب برخوردار می‌شوند. به این ترتیب که حکومت اسلامی با دستگیری زنان طرفدار حکومت، یا توقیف نشریات آنان، طرفداران خود را در افکار عمومی به «مخالف» تبدیل می‌کند، سپس رسانه‌های غرب به حمایت از این مخالفین «دروغین» برمی‌خیزند. و نهایت امر، کار به توزیع جوایز کشیده می‌شود. همانطور که گفتیم جهت تحمیل ابتذال بر جامعة ایران، استعمار سیاست سفله پروری در پیش می‌گیرد. و جای تعجب نیست که امثال عبادی، شهلا شرکت و پروین اردلان «برگزیدگان» چنین سیاستی باشند.

بخشی از متن سخنرانی پروین اردلان را دیروز بررسی کردیم. و گفتیم که برندة خوشبخت جایزة «اولاف پالمه» هنوز نمی‌داند که سنگسار، در حکومت اسلامی به زنان محدود نمی‌شود! همچنین گفتیم که پروین اردلان به دلیل شرکت در تجمع غیرمجاز تحت تعقیب است. و طبق قانون چنین فردی حق خروج از کشور را ندارد. ولی جهت ایجاد هیاهو، همین فرد که اجازة خروج ندارد، به فرودگاه می‌رود، و چون از خروج وی ممانعت به عمل می‌آید، بنیاد «اولاف پالمه» به دولت جمکران اعتراض می‌کند که چرا از خروج یک مجرم جلوگیری کرده! و دولت احمدی نژاد هم که این روزها به دلیل حمایت عموسام خود را بزرگ‌ترین قدرت جهان می‌بیند، جرأت نکرده به بنیاد کذا یادآور شود که پروین اردلان طبق قانون حق خروج از کشور را ندارد! بله، این حکومت‌های قدرقدرت همگی در جایگاه پرزیدنت مهرورزی قرار دارند! به محض اینکه ارباب دست نوازشی به سرو گوش‌شان می‌کشد، به پارس کردن و هارت و پورت می‌پردازند. اما همینکه مشاهده می‌کنند، ‌لگد محکمی پوزة ارباب را خونین کرده، خفقان می‌گیرند و می‌فهمند مسجد جای اینکارها نیست.

پس از اینکه ایالات متحد موفق نشد قطعنامه‌ای جهت حمایت از اسرائیل در شورای امنیت به تصویب برساند، جوش و خروش پرزیدنت مهرورزی کمی آرام گرفت، و ایشان دریافتند که بر خلاف ترهات پژوهشگران بنگاه هریتیج، و تشویق‌های واشنگتن‌پست و بی‌بی‌سی، قطعنامة سوم الزام آور است! در نتیجه، شیرین عبادی با صدور بیانیه، دکان «حقوق بشر اسلامی» را افتتاح فرمودند.

شیرین عبادی در بیانیة کذا، از تعطیلی دکان شهلا شرکت، و از اینکه حکومت گورکن‌ها روز هشتم مارس را به رسمیت نمی‌شناسد، ابراز نارضایتی کرده! چون خود عبادی گویا روز هشتم مارس را به رسمیت می‌شناسد! و به ویژه ادعا دارد که، اسلام هیچ تضادی با دمکراسی ندارد! به صراحت می‌بینیم که برداشت این حقوقدان زبردست از دمکراسی فراتر از چاه جمکران نمی‌رود. به همین دلیل، لازم‌ است مطالبات عبادی و «پنج تن آل نوبل» را در باب «حقوق بشر» به دقت بررسی کنیم.

امضاء کنندگان «شریف» بیانیه، ضمن مطرح کردن مطالبات خود بر این مهم تأکید دارند که قانون اساسی ایران حقوق بشر را به رسمیت می‌شناسد! همانطور که پیشتر گفتیم و اخیراً نیز افراد دیگری از جمله آقای ناصر زرافشان هم به ناچار اذعان داشته‌اند، قانون اساسی حکومت اسلامی از دو بخش متناقض تشکیل شده: بخش الهی و بخش انسانی. و بخش الهی این قانون که اصول اساسی آنرا تشکیل می‌دهد، ناقض کلیة حقوق انسانی مندرج در همین قانون است. در نتیجه، دولت با تکیه بر اصول پایه‌ای قانون اساسی،‌ می‌تواند تمامی بخش انسانی را قانوناً نقض کند. با این وجود، شیرین عبادی، چنان در مرحله پادوئی برای محفل نوبل پیشرفته که جهت توجیه قانون اساسی حکومت اسلامی آشکارا به دروغگوئی متوسل می‌شود. وی می‌گوید، رعایت حقوق بشر طبق قانون اساسی ایران الزامی است! بله این از آخرین تلاش‌های محفل نوبل جهت حفظ فاشیسم مذهبی در کشورمان است. در بیانیة مردمفریب عبادی و «پنج تن آل نوبل» چنین آمده:

«ما دولت ایران را فرا می‌خوانیم تا کلیة محدودیت‌های آزادی بیان و تجمعات مسالمت آمیز را مطابق با تعهدات ایران در پیمان بین‌المللی حقوق بشر که طبق قانون اساسی ایران نیز الزام آور است رفع کند[...]»


این دروغ‌های شاخدار به این دلیل انتشار یافته که عبادی و شرکاء مجوز برپائی آشوب توسط فعالان کمپین آش نذری را دریافت کنند. همانطور که در وبلاگ دیروز گفتیم، حرکت دارودستة عبادی تداوم توطئه‌ براندازی‌ای است که محمد خاتمی طی 8 سال نتوانست آنرا تحقق بخشد. هدف گروه عبادی ایجاد بی‌نظمی و آشوب است. اینان با آزادی‌های اجتماعی بیگانه‌اند.

18 سال پیش، در تاریخ 16 بهمن‌ماه سال 1368، نورالدین کیانوری از زندان اوین نامة شادباشی به حضور علی خامنه‌ای ارسال کرد، تا ضمن تشریح مصائب فراوان در زندان، قانون اساسی حکومت اسلامی را تائید کرده، بر این دروغ بزرگ صحه گذارد که این قانون انسان‌ستیز حقوق بشر را به رسمیت می‌شناسد، ولی برخی مراجع قضائی آنرا رعایت نمی‌کنند. متن کامل این نامه در سایت رامین مولائی موجود است. در نامة آقای کیانوری خطاب به علی خامنه‌ای چنین آمده:

«حضرت آیت‌الله، روز پنجشنبه 15 بهمن‌ماه[...] نمایندگان کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل به اطاق علی عموئی و من وارد شدند، و از ما خواستند اگر نظریاتی داریم که مربوط به حقوق بشر می‌شود به آنها بگوئیم. من به زبان فرانسه[...] گفتم که مهمترین اصول حقوق بشر که در اعلامیه جهانی ذکر شده است در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دقیقا در نظر گرفته شده ‌است. اما متاسفانه [...] برخی مراجع قضائی [...] آنها را زیر پا می‌گذارند.»

بله! و امروز عبادی همان ترهاتی را نشخوار می‌کند که 18 سال پیش رهبر حزب توده بر زبان می‌راند. تعجب نکنید! عبادی توده‌ای نشده! بندگی استعمار، شرقی یا غربی، از اصول عبادی است! این است پیامد فروپاشی اتحادجماهیر شوروی و پایان «جنگ سرد»، که امروز برای دفاع از احکام توحش اسلام، همة اسلام پرستان ریزه خوار غرب در مواضع دیروز استالین‌پرستان قرار می‌‌گیرند.