شنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۷



خر و کلید!

...
در پاسخ به یکی از خوانندگان گرامی، باز هم تأکید می‌کنیم که از هیچ تجمع و تظاهراتی بر علیه حکومت اسلامی حمایت نخواهیم کرد. به ویژه از تظاهرات لباس شخصی‌ها که این روزها به طرفداری از پالیزدار به خیابان ریخته، و به پیروی از سخنان علی‌خامنه‌ای مفلوک خواهان «مبارزه با مفاسد اقتصادی» می‌شوند. براندازی حکومت اسلامی ایران باعث خواهد شد که جنایتکاران و چپاولگرانی چون رفسنجانی، شاهرودی و خاتمی بجای اینکه محاکمه شوند و پاسخگوی جنایات خود باشند، در جایگاه اوپوزیسیون قرار گیرند. دقیقاً شرایطی که پس از براندازی حکومت سلطنتی در ایران پیش آمد.

در واقع کسانیکه به بهانة حمایت از پالیزدار و یا دیگر فعلة «افشاگر» رژیم ملایان به خیابان می‌‌ریزند، همگی از سوی ساواک منفور سازماندهی می‌شوند، تا به این وسیله مردم ناراضی را به حضور در تظاهرات خیابانی تشویق کرده و در پشت پردة «تظاهرات مردمی» کودتائی مشابه 22 بهمن سازمان دهند و «اوباش فرسوده» را با «اوباش تازه نفس» جایگزین کنند.

در مورد اختیاراتی که جدیداً به بنیاد مستضعفان جهت دخالت در حوزة اقتصاد نفتی داده شده نیز می‌باید یادآور ‌شویم که این بنیاد در سال 1979 از مرده‌ریگ رژیم پهلوی شکل گرفت، و عملاً یکی از شاخه‌های فعالیت‌های استعماری است. این بنیاد به دولت ایران مالیات نمی‌دهد، در برابر حاکمیت ایران پاسخگو نیست و نهایت امر تبدیل به مرکز پول‌شوئی و انواع قاچاق و دیگر فعالیت‌های زیرزمینی در راستای منافع ایالات متحد شده. بنیاد مذکور در آمریکا، آلمان، امارات، و... شعباتی افتتاح کرده و تحریم‌های اقتصادی که بر ملت ایران تحمیل می‌شود، در واقع قدرت اقتصادی این بنیاد مافیائی را افزایش می‌دهد. به همین دلیل است که اکبر بهرمانی، علی‌خامنه‌ای و دیگر گورکن‌ها، به ویژه در «وق وقیه‌های» علفزار، تحریم‌های اقتصادی را مرتباً وسیله‌ساز پیشرفت در همة زمینه‌ها می‌خوانند!

تحریم اقتصادی طی سالیان دراز به گسترش قاچاق و بازار سیاه در ایران منجر شده، و منافع اقتصادی همین بنیاد را افزایش می‌دهد. ساده‌تر بگوئیم، تاکنون بنیاد مستضعفان بازوی غیرنفتی چپاول غرب در ایران بوده، و اگر پای به فعالیت‌های نفتی بگذارد، منافع‌ چپاول نفت را نیز به عنوان حق مسلم اربابان حکومت اسلامی تقدیم آنان خواهد کرد. در نتیجه صرفاً به دلیل حضور این یا آن بنیاد در چپاول ثروت‌های ملی، اهداف کل حاکمیت تغییری نخواهد کرد. حال بپردازیم به وبلاگ امروز.

سایت نووستی مورخ 28 ژوئن 2008، در مطلبی تحت عنوان « ایران ـ آمریکا عقب‌نشینی پیروزمندانه» می‌نویسد، «رابرت وکسلر» نمایندة فلوریدا در مجلس آمریکا می‌گوید:

«همه می‌دانند که شش ـ هفت هفته بعد از آغاز عملیات نظامی ما در عراق ایرانی‌ها به ما پیشنهاد همکاری در زمینة امنیتی و انرژی هسته‌ای دادند. اما دیک چنی،‌ معاون رئیس‌جمهور این پیشنهاد را دور انداخته و اعلام کرد هدف ما تغییر رژیم در ایران است...»

و البته، حدود پنجسال پیش از انتشار مقالة نووستی، روزنامة «ایل مانیفستو»، مورخ 17 ژوئیه 2003، نوشت، پس از سقوط بغداد، اکبر رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت، خواستار عادی شدن روابط با آمریکا شد. و البته این رفسنجانی همان ابودلقکی است که دیروز به نفس‌کش‌طلبی مشغول بود و خطاب به غربی‌ها می‌گفت، «شما کوچک‌تر از آنید که ما را تنبیه کنید.» همین حاج اکبر در تابستان 2003 از «آستان مقدس» آمریکا عاجزانه تقاضای عادی سازی روابط را داشته که آمریکائی‌ها به او جواب داده‌اند، اختیار دارید جناب «آیت‌الله» رفسنجانی! ما کوچکتر از آنیم که جسارت کرده، روابط پنهانی با شما را آشکار کنیم، آبروی نداشته و نوامیس‌تان بر باد می‌رود. اتفاقاً اگر به یاد داشته باشیم، حاج عباس عبدی هم کلید سفارت آمریکا را با چاقوی ضامن‌دار از جیبش در آورده، خود را برای بازگشائی «پیروزمندانة» سفارت اشغالی آماده می‌کرد که ناگهان دست الهی دهنة ایشان و حاج اکبر را با هم کشیده، جبرئیل آن‌ها را خطاب قرار داده گفت: آرام حیوان! طفلک حاج‌عبدی، می‌گفت خودمان سفارت را بستیم، کلیدش هم در جیب خودمان است!‌ ظاهرا «کلید گم گشته و در وا نمیشه!»

بله، نمی‌دانیم چرا سایت نووستی، 5 سال صبر کرد تا از زبان نمایندة فلوریدا به ما بگوید، در زمان ریاست «جمهوری» محمد خاتمی، نوکران ضدامپریالیست آمریکا که 25 سال شعار «مرگ بر آمریکا» سر می‌دادند، فقط چند هفته پس از اشغال عراق اینچنین شیفتة گاوچران‌ها شده، پیشنهاد عادی سازی روابط می‌دادند! این تأخیر مسلماً حکمتی دارد! در هر حال، اگر آمریکا همچنان مصمم است که نوکران خود را در جمکران تغییر دهد، تنها راه مبارزة ما خودداری از شرکت در تظاهرات و تجمعات فعلة ساواک خواهد بود. به این ترتیب، حکومت نوین نمی‌تواند «مردم» را پشتوانة اعمال سیاست استعمار و سرکوب ما ملت قرار دهد. حال بازگردیم به مقالة نووستی.

این مقاله به نقل از «جفری فلتمن»، دستیار رایس وزیر امورخارجة ایالات متحد می‌نویسد، چون دیک چنی در سال 2003، تقاضای عادی سازی روابط با ایران را نپذیرفت، ایران هم از اجرای قطعنامه‌‌های شورای امنیت خودداری می‌کند! دو سال پیش هم که رایس به ایران پیشنهاد داده بود تا به شرط تعلیق غنی‌سازی اورانیوم مذاکره کنند، ایران نپذیرفت! ولی بر اساس اظهارات «فلتمن» هیچ اشکالی ندارد! وی می‌گوید، ما تلاش می‌کنیم فشار را بر ایران افزایش دهیم و دیپلماسی ما پیشرفت کرده:

«کمپانی‌های بزرگ دنیا از همکاری با ایران خود داری می‌کنند، بانک جهانی کار در ایران را متوقف نموده و رادیو صدای آمریکا [...] 24 ساعته در ایران برنامه دارد.»

و به موازات «پیشرفت دیپلماسی» گاوچران‌ها، بنیاد مستضعفان نیز «پیشرفت» فراوان کرده. جهت تداوم چنین «پیشرفت‌هائی» لازم است حکومت اسلامی همچنان به پیروی از فرامین حاکمیت ایالات متحد که از صدای آمریکا، رادیو فردا و به ویژه از بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب پخش می‌شود، ادامه دهد. رادیو فردا، ضمن انتشار مصاحبة فرماندة سپاه پاسداران با «جام جم»، از قول اهالی رادیو فردا تأکید کرده، «ایران به تعلیق غنی‌سازی تن نخواهد داد.» در نتیجه، حاکمیت کلمبستان هم می‌تواند چند فقیه عالیقدر استخدام کرده تا هم امروز «احساس تکلیف الهی» کنند، و ضمن اعلام جهاد بر علیه «کفار»، مخالفت خود را با تعلیق غنی‌سازی اورانیوم و احداث خط لولة صلح اعلام دارند. در مقابل صدور هر فتوی، «فارش نیوز» نیز یک «کاسه سراب» خلار شیراز به آیات عظام تقدیم خواهد کرد، تا به محض سر کشیدن آن، همچون سخنران پیش از خطبه‌های نماز جمعة هفتة گذشته، زن و مرد را «برهنه در کاباره» رؤیت کنند و باب بحث‌های «علمی» با پاسدار اکبر گشوده شود.

پاسدار اکبر پس از ورود به حرمسرای حاج عباس میلانی، متخصص امور «جنسی» هم شده، و از آنجا که در زمرة روشنفکران «دینی» است، به هر ابزاری برای تبلیغ دین متوسل می‌شود. اینبار پاسدار اکبر همجنس‌گرائی را بهانه کرده، تا چند کیلومتر مهملات در تبلیغ دین و تفسیر آیات قرآن برای سایت ابتذال‌پرور رادیو زمانه ارسال کند.

پاسدار مذکور همزمان با تبلیغ برای اسلام، در کمال حماقت از زبان آیت‌الله طباطبائی، ترهاتی در مورد اتحاد جماهیر شوروی نقل می‌کند، و سپس خودش هم از آن ابراز تعجب می‌کند! البته هدف از این ترفندهای ابلهانه، و به زعم پاسدار اکبر زیرکانه، به زیر سئوال بردن مارکسیسم، و تأکید بر «لیبرالیسم» قرآنی است! می‌دانیم که پاسدار اکبر لیبرالیسم را در جمال بی‌مثال فاشیسم رؤیت کرده، و از اینرو فریفتة آن شده. بررسی مقالة پاسدار بی‌مقدار اتلاف وقت خواهد بود، چرا که اوباش دینی از جمله روشنفکران کودنی چون کدیور می‌پندارند که همجنس‌گرائی یک «انتخاب فردی» است، و پاسدار اکبر هم سعی دارد به بهانة پاسخ به کدیور در واقع به تبلیغ «همجنس‌گرائی دینی» مشغول شود. چرا که موسسة هوور، فریدام هاوس و دیگر مراکز پژوهشی و غیردولتی آنگلوساکسون‌ها، جهان را «دینی» می‌پسندند. چون با توسل به دین می‌توانند، همة جنایات حاکمیت آمریکا در جهان سوم را توجیه کنند. به همین دلیل حتی «فارش نیوز»، مورخ هفتم تیرماه سالجاری، بخشی از مقالة «وزین» پاسدار اکبر را انتشار داده!

با الهام از مقالة این پاسدار فرهیخته، برای حل بحران دست‌ساز هسته‌ای دو راه پیشنهاد می‌کنیم: سولانای عزیز، که لقب «قصاب یوگسلاوی» را یدک می‌کشند، می‌توانند خواهان «تعلیق دینی» غنی‌سازی اورانیوم شوند. در اینصورت کافی است «برادر» صادق صبا با یکی از آیت‌الله‌های مترقی، پیشرفته و لیبرال مصاحبه‌ای ترتیب دهند. راه دوم این است که رهبر فرزانه، علی‌کوچیکه را از شورای امنیت ملی بیرون انداخته، سعید جلیلی را بجای او منصوب کنند، تا حاکمیت کلمبستان حسابی را که برای «مرد قدرتمند» باز کرده، «مشدود» کند.




...

جمعه، تیر ۰۷، ۱۳۸۷



فارش نیوز!

...

به دلیل تعطیل خیمه شب بازی کرة شمالی و تضعیف ایالات متحد در اعمال سیاست تهدید و تحریم جهت بحران آفرینی در اقیانوس آرام، گورکن‌ها در موقعیت بدی قرار گرفته‌ و شدیداً متزلزل شده‌اند. از اینرو حکومت اسلامی به ادبیات سیاسی بهمن 1357 بازگشته، و از تریبون‌های رسمی به زنان چنگ و دندان نشان می‌دهد. آخوند شاهرودی، رئیس جنایتکاران و چپاولگران حکومت اسلامی امروز طی مصاحبه با سایت «فرارو» می‌گوید، برای مبارزه با مفاسد باید نسبت به قوانین حجاب سختگیری کنیم. بله! باید با جنجال پیرامون حجاب زنان، چپاول و جنایات شاهرودی و شرکاء را نیز در پس پردة‌ حجاب تبلیغاتی پنهان کرد و افشاگری‌های نیم بند پالیزدار و سوءاستفاده‌های جنسی را نیز به حساب بدحجابی زنان گذاشت. البته آخوند شاهرودی حق دارند، این خانم امامی که برای مقامات جمکران در منطقة آزاد «شرکت با بودجة نامحدود» به ثبت می‌رسانند، اصلاً حجاب‌اش را رعایت نمی‌کند. همین خانم تهرانی که در برابر پانصد هزار دلار ناقابل برای‌تان کارت اقامت در «بهشت» کانادا تهیه می‌کنند اصلاً اهل حجاب نیستند! به این ترتیب ابودلقک بهرمانی، رهبر فرزانه و دیگر نعلین‌های حکومتی حواس‌شان پرت می‌شود، چپاول می‌کنند و همزمان خواهان مبارزه با فساد هم می‌شوند. باید به اینان حق داد! مثل پدر معنوی‌شان، «آدم» وسوسه می‌شوند و به احتمال زیاد بزودی از بهشت رانده خواهند شد!

پس از برچیده شدن بساط هسته‌ای کرة شمالی، و صدور بیانیة رسمی کاخ سفید مبنی بر رفع تحریم‌های اقتصادی این کشور، گورکن‌ها واقعاً‌ دیوانه شده‌اند! امروز برای ایراد «پیش وق‌وقیة» جمعه یک نفر را از تیمارستان آورده بودند! حرف‌های عجیبی می‌زد، مثلاً می‌گفت فمینیست‌ها می‌خواهند زن را بجای مرد بنشانند!‌ نام این نعلین عالیقدر که ریاست «سیاستگزاری ائمه جمعه سراسر کشور» را نیز بر عهده ‌دارد «تقوی» است. وی در چند جملة ابلهانه و «فقاهتی» وضعیت زن در جهان از دوران باستان تا امروز را بررسی کرده می‌گوید، زن درگذشته در سراسر جهان وضعیت اسف‌باری داشته. در ایران، یونان، رم و هند که شرایط زنان خیلی بد بوده، ولی در غرب حتی در دوران جدید وضع زنان اسف‌بار است. آخوند تقوی جهت مستدل جلوه دادن ترهات خود به دو جمله از سقراط و نیچه نیز آویخته تا بتواند شرایط رقت‌بار زن ایرانی را در هزارة سوم «توجیه» کند. البته شیخ تقوی نمی‌داند که سقراط فمینیست نبوده و نیچه هم فیلسوف مدرنیته بوده، نه مدافع حقوق زنان! بله، ازحوزة جهلیه بجز نادانی و حماقت هیچ بر نمی‌خیزد، و آیت‌الله تقوی هم یکی از میوه‌های گندیدة درخت «علم و دانش» حوزوی است که مانند علی شریعتی و دیگر فاشیست‌ها شیفته و فریفتة «الگو» است! و مانند همة فاشیست‌های شیعی‌مسلک، از جمله علی شریعتی، این الگوی مطلوب را هم در موجودیت سراپا ابهام «فاطمه» رویت می‌کند.

تقوی که گویا از اوضاع ایران به هراس افتاده و می‌داند که همین روزها دکان جمکران برچیده خواهد شد، به شاخ و شانه کشیدن برای زنان ایران پرداخته می‌گوید، خیلی شانس آورده‌اید که ما به شما لطف می‌کنیم و اجازه می‌دهیم پایتان را از در بیرون بگذارید! چون در قدیم از این آزادی‌ها نبوده، و زنان عقب افتاده بودند و برای جبران عقب ماندگی «سوار سن نمایش» می‌شدند. به نظر می‌رسد امروز هوا در تهران خیلی گرم بوده و آخوند تقوی، آنحضرت را سوار بر اسب در صحرای کربلا «می‌دیده» و همزمان از هنرپیشگان زن سخن می‌گفته! نتیجة توهمات و پریشان‌گوئی ایشان نیز در فارس نیوز به اینصورت انتشار یافته:

«روزی برای اینکه زن از خانه بیرون نرود، پایش را می‌شکستند و به او لقب پا شکسته می‌دادند. [...] روزی [...] بر سن‌های نمایش سوار شد تا عقب ماندگی‌های خود را جبران کند.»


بله، ای زنان ایران زمین! از آخوندها سپاسگزار باشید که «آزادی‌های» فراوان به شما اعطا کردند، چون در غرب زنان از این «آزادی‌ها» محرومند. اگر بدانید در غرب چقدر با زن‌ها بدرفتاری می‌کردند،‌ آن‌ها در پستو حبس می‌کردند! هنوز هم در غرب با زنان بدرفتاری می‌کنند، لباس‌شان را پاره کرده و آن‌ها را برهنه به کاباره و خیابان می‌آورند. در نتیجه زن غربی هم عصبانی شده و بنای بدرفتاری گذاشته:

«زمانی با تیغ تجدد همة پوشش‌ها را دریدند، با بدنی عریان او را به کاباره‌ها و خیابان‌ها کشاندند و او هم با لگد آزادی دیوار عفت را خشمگینانه خراب کرد.»


نمی‌دانستیم که در غرب زن‌ها را برهنه به کاباره و خیابان می‌آورند، و از نظر حضرت آیت‌الله، زن غربی بجز گردش در خیابان و حضور در کاباره گویا هیچ نقش دیگری در جامعه ندارد. شاید هم حاج تقوی یا توله‌های‌شان در غرب بجز حضور در کاباره‌ها فرصت مطالعات دیگری نداشته‌اند، و یا شاید ابودلقک‌ها چشم‌شان که به زن می‌افتد در رویاهای‌شان او را برهنه و در حال «استریپ تیز» می‌بینند، چرا که علیرغم جفتک‌‌های مستانة حضرت آیت‌الله، در غرب تا حدودی آزادی زنان تأمین شده! می‌بینیم که ابودلقک‌های حوزة جهلیه، با «زن مدرن» هیچ اشکالی ندارند، گرفتاری نعلین‌ها «آزادی زن» است که در ذهن علیل ریزه‌خواران سنتی کارخانة رجاله پروری در مقام لگدی است که «دیوار عفت» می‌شکند. چون دستاربندان زن را محبوس در چاردیواری «عفت» و «نوامیس» می‌خواهند، و اگر زن بخواهد آزاد باشد، این دیوار توحش و تحجر ویران خواهد شد. بله، در ذهن آخوند جماعت زن باید پشت یک «دیوار» باقی بماند، و امروز که گورکن‌ها «مدرن» شده‌اند، این دیوار پارچه‌ای شده و نامش را حجاب گذاشته‌اند. البته ترهات تقوی، در باب دریدن پیراهن زنان در غرب و فروریختن «دیوارعفت» و اینگونه مزخرفات را نمی‌باید به هیچ عنوان لگد یک قاطر مست به حقوق مسلم انسان‌ها تصور کرد، این هرزه‌درائی‌ها «بحث حوزوی‌» است، آنهم در مورد «حقوق زن» در اسلام!

تقوی در ادامه مانند سگ هار به گاز گرفتن پای شاعران و هنرمندانی می‌پردازد که جسارت کرده در سروده‌های خود از گیسوی زن یا چشم و ابروی او برای تشبیهات ادبی استفاده کرده‌اند! ولی ظاهراً آخوند تقوی شاعران حوزوی از قماش خمینی را مد نظر دارد، چرا که نمونه‌هائی بس مضحک از این تشبیهات ادبی ارائه کرده؛ از طناب، پیکان، و کاسة سراب سخن می‌گوید. بله، حاج‌آقا در حال دار زدن یک شاعر حوزوی با «طناب» بوده،‌ چون شاعر کذا یک «کاسة سراب» سر کشیده و سوار پیکان شده! البته کاسة سراب همان «جام شراب» است که در زبان شیوای ابتذال حوزه، با رعایت تقیه،‌ سه نقطه‌اش افتاده، به «کاسة سراب» تبدیل شده، و فارس نیوز هم با رعایت تقیه «سراب» نوشته، تا شلاق نخورد! در نتیجه ما هم سه نقطة کذا را که فارس نیوز از شراب حذف کرده برای خودش می‌گذاریم و از این پس می‌‌نویسیم، «فارش نیوز» تا عدالت رعایت شود.

ولی بشنویم از ابروی زنی که به «پیکان» تشبیه شده! شنیده بودیم که از «تیر مژگان» و «کمان ابرو» بگویند ولی «پیکان ابرو» مسلماً از نوآوری‌های شاعرانه حوزوی باید باشد. شاعر به احتمال زیاد برای چنین تشبیهی از ابروان امام سیزدهم «الهام» گرفته، که به دو جوجه تیغی شباهت داشت! جوجه‌تیغی‌هائی که پس از گلاویز شدن با یکدیگر تیغ‌های‌شان آشفته و درهم شده بود. شاید هم «الهام» نبوده، «وحی» بوده! این مقوله را می‌گذاریم برای «استاد» سروش، خرمشاهی و آیت‌الله سبحانی که متخصص کشف وحی و الهام‌اند، و مسلماً «الهام»، سخنگوی دولت مهرورزی را هم در همان اشعار بندتنبانی یافته‌اند. در این میان فرصتی هم برای عربده‌جوئی و نفس‌کش‌طلبی آن فیلم ساز کذا فراهم می‌شود. باری، شیخ عالی‌مقام، تقوی می‌فرمایند:

«از موهای‌اش طناب عشق [...] از چشمانش کاسة سراب [شراب] و ابروهای‌اش را به پیکان تشبیه کردند.»


بله، به همین سادگی در اسلام می‌توان شراب خورد! کافی است آنرا در کاسه ریخته، سه نقطه‌اش را حذف کنید! در هر حال نتیجة نوشیدن شراب «مستی» است، و در مورد تقوی «بدمستی» خواهد بود. چرا که بجای ابروی یار، ابروان خمینی را می‌بیند و چون دمی هم به خمرة «سراب» زده، یک راست‌ وارد بیابان‌های حجاز در صدر اسلام می‌شود و «سراب اسطوره» و «شراب تاریخ» را به چشم دل می‌بیند! و در این هنگام می‌گوید، «وقتی هیچ حسابی برای زن باز نمی‌شد»، اسلام به زن «کرامت» داد!

این «کرامت» همان است که هیچ ارتباطی با انسان ندارد. چون نوعی معجزه است. پیامبران معجزه دارند و عرفا، «کرامت». ولی تقوی از آنجا که کاسة سراب را زده و در گرمای چهل درجه کف به دهان آورده و به سخنرانی مشغول است، منتظر «کرامت» زنی است که دستی هم به سر وگوش‌اش بکشد. اتفاقاً عکسی نیز از تقوی در «فارش نیوز» منتشر شده، طفلک مثل اینکه به «فوبیای زن» دچار باشد. ترس در چشمانش موج می‌زند و دهانش را چنان باز کرده که زبان کوچیکه‌اش دیده می‌شود. در هر حال همین قماش «ابرمرد» فرضی‌ است که از زن وحشت دارد و اگر نگاهی به نظریة «ابر مرد» در روانکاوی بیاندازد، متوجه می‌شود به چه دلیل از زن می‌ترسد، و چرا سر از «حوزة علمیه» درآورده! و چرا سخن از باز کردن حساب برای زن می‌گوید. البته در اینکه پیامبر اسلام برای زن حساب مخصوص باز کردند جای بحث نیست. ایشان با مشاهدة یک بیوة ثروتمند بلافاصله صدای جبرئیل را شنیدند که می‌گفت:

«محمد! یک حساب براش باز کن، تا حساب پول‌هاشو داشته باشی!»

و محمد هم یک حساب در بانک ملی شعبة لندن برای آنحضرت باز کرد تا آزادانه به تجارت و پولشوئی با بانک‌های «مستقل» امارات مشغول شود و ... و محمد، مانند علی‌کوچیکه، نمی‌دانست که اینبار بستة پیشنهادی دیگر شوخی ندارد! و ابودلقک بهرمانی ناچار است در وق‌وقیة این هفته ضمن نفس‌کش طلبیدن بگوید، با ما اینجوری حرف نزنید، شما کمتر از آن هستید که ما را تهدید کنید، ولی اگر به زبان خوش با ما حرف بزنید، ما نوکریم! ما که حرفی نزدیم، قرار شد بسته را مطالعه کنیم! هنوز 10 روز نشده که بسته را به ما داده‌اید! بله وضع خراب‌تر از آن بود که علی‌کوچیکه و ناخداکلمب می‌پنداشتند. در نتیجه سخنگوی کاخ سفید به میان جان نوکران ضدامپریالیست آمریکا در جمکران رسیده، می‌گوید، امیدواریم این وقت را برای مطالعة دقیق پیشنهادات ما صرف کرده باشید. پس ما هم ابودلقک بهرمانی را رها می‌کنیم تا بستة پیشنهادی را مطالعه کند، و باز می‌گردیم به گشودن حساب برای زنان!

محمد، حساب را برای خدیجه باز کرد و بعد هم که آبی زیر پوستش افتاد ادعای پیامبری کرد. این است حکمت بازکردن حساب برای زنان. افسوس که محمد گفت، پس از من دیگر کسی نخواهد آمد، در غیراینصورت تاکنون هر یک از آخوندها که پیش از ازدواج در خانة پدرهمسرشان به «خدمت» تیغ‌کشی اشتغال داشتند، ادعای پیامبری می‌کردند، و ما ملت می‌ماندیم که از کدام «دین» پیروی کنیم! دین اکبر، یا دین بدتر! ولی از آنجا که باید به همین دین بدتر اکتفا کنیم، ببینیم تقوی در مورد پیامبر گرامی و دین اسلام چه‌ها می‌گوید:

«اسلام زمانی که همه از به دنیا آمدن دختر خشمگین می‌شدند، زن را همردیف مردان دانست و به او کرامت و شخصیت داد [...] قرآن [...] دستور اکید داد که باید برخوردی کریمانه [...] با زن داشته باشید [...] پیامبر کرامت بخشیدن به زنان را از خود شروع کرد [...] کارهای خانه انجام می‌داد [...] زنان را در مسائل سیاسی شرکت می‌داد و از حقوق بانوان دفاع می‌کرد.»

آری! می‌بینیم که مرضیه مرتاضی حق داشت شریعتی را در ترادف با سیمون دوبووار قرار داده، بگوید او هم زن را «جنس دوم» می‌دانست. وقتی در صدر اسلام محمد مدافع حقوق «بانوان» باشد مسلم است که در حسینیة ارشاد، شریعتی هم سیمون دوبووار خواهد شد. و آخوند تقوی هم می‌تواند پس از سرکشیدن یک «کاسه سراب» در انتهای سخنرانی خود به انتقاد از فمینیسم ‌پرداخته، بگوید،

«بحث‌های فمینیستی که می‌خواهد تشبه زن و مرد را دنبال کند [...] از نظر اسلام پسندیده نیست.»

چون حضرت آیت‌الله تقوی ضمن گشت و گذار در صحرای حجاز و مشاهده اینکه محمد از مدافعان «حقوق بانوان» بوده، عین بنی‌صدر کشف می‌کنند که در قرآن همه چیز هست، از جمله مخالفت با فمینیسم. و خلاصه، زن باید زن باشد، تا مرد برای‌اش حساب باز کند. البته آن حسابی که ناخداکلمب برای علی‌کوچیکه باز کرده بزودی مسدود خواهد شد، و خواهیم دید که «فارش نیوز» هم چگونه «مشدود» شدن آنرا «زیر شبیلی» در خواهد کرد.




...

پنجشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۷



الگو و گلدسته!

...

همانطور که در وبلاگ «هالة نفت» گفتیم جهت اشغال فضای سیاسی جامعة ایران با عامل دین، به ویژه دین اسلام، بحث‌های روشنفکرانة عصرحجر می‌باید بر شخص شریعتی و آثار گرانقدرش متمرکز شود، و شریعتی به عنوان «روشنفکر» در تقابل کاذب با امثال آخوند مصباح یزدی و طیف فاشیست‌های با دستار و بی‌دستار که به اقتضای منافع استعمار، گاه خود را اصلاح‌طلب و گاه اصولگرا می‌خوانند قرار گیرد. به این ترتیب فضای اجتماعی با انواع مختلفی از «اسلام» اشغال خواهد شد: اسلام دستاربندان فاشیست و اسلام بی‌دستاران فاشیست. یا بهتر بگوئیم اسلام «سنتی ـ استعماری» در برابر اسلام «مدرن ـ استعماری» که هر دو در هر حال مورد الطاف ویژة‌ حاکمیت «کلمبستان» قرار دارند.

سایت ناخداکلمب مورخ 20 ژوئن 2008، گزارشی از «نشست زن و شریعتی» در حسینیة ارشاد منتشر کرده که بسیاری از نخبگان فقرفرهنگی از جمله مرضیه مرتاضی و شرکاء در آن شرکت داشته‌اند. در نشست «زن و شریعتی» ابتدا برای حاضران چنین «توضیح» داده شده که علی شریعتی از طرفداران اسلام بوده، و به زودی تمبر یادبودی هم از ایشان انتشار خواهد یافت. و ما هم بسیار متأسف شدیم که حکومت حوزه و بازار هنوز به نام ایشان سکه ضرب نکرده! بله، این جماعت قدرناشناس هنوز به عمق «خدمات» علی شریعتی پی نبرده‌اند! بگذریم! در ادامة این مراسم فردی به نام بختیارنژاد، از روزنامه نگاران جمکران می‌فرمایند که، «شریعتی زن را از حاشیه به متن اصلی جامعه آورد!» و مسلم است که اگر شریعتی نمی‌گفت، «فاطمه، فاطمه است» ما زنان ایرانی در حاشیة جامعه باقی مانده‌ بودیم!

چندی پیش فاطمه طباطبائی، همسر احمد خمینی، و مادر حسن خمینی و خواهر صادق طباطبائی طی مصاحبه‌ای با «فرارو» یا «تابناک» گفته بود، «امام مرا فاطی صدا می‌کردند»! بله می‌بینیم که شریعتی مهمل می‌گفت، فاطمه می‌تواند فاطی، فاطو، فاتیما، فافا و حتی فی‌فی باشد. اما پس از سخنان «خواهر» بختیارنژاد، نوبت به حاجیه هالة سحابی می‌رسد که برای همة زنان دستورالعمل صادر کرده، به آن‌ها بگوید، همانطورکه شریعتی به قرآن می‌نگریست باید به قرآن نگاه کنند. و این صحبت‌ها هم اصلاً کاری با نظریة فاشیسم ندارد! اینکه هاله سحابی، به دلیل تعلق به قبیلة سحابی به خود اجازه ‌دهد برای دیگران فتوی صادر کند و به آن‌ها دستور دهد که اگر قرآن را می‌خوانند باید همان ببینند که شریعتی در قرآن دیده، حتماً نشانة ترقی و پیشرفت زنان دین‌پرست در عرصة جمکران می‌باید تلقی شود. هاله جان پس از آنکه با چنین ترهاتی به «برادر» هیتلر ادای احترام می‌فرمایند، پنجه را گز کرده می‌فرمایند، «وجب» و تأکید می‌کنند که آیات مکه و مدینه هر یک در شرایط خاصی «نازل» شده‌اند!

واقعاً از اینهمه علم و دانش مبهوت می‌شویم. این ملاباجی‌های «مدرن» در اینکه داستان «پیامبری» و «وحی الهی» واقعیت دارد یا خیر، تردیدی به خود راه نمی‌دهند، و مسلماً نمی‌پذیرند که دیگران هم چنین جسارتی به ساحت «مقدس» دین روا دارند. البته عملکرد الیزابت دوم استثناء است، ایشان جهت بازار گرمی برای اسلام مرتباً به «سلمان رشدی» نشان و مدال اهداء می‌کنند تا شاید سروصدای شیوخ و فتوی مرگ برخیزد و از هیاهو آبی برای امپراتوری گرم شود! اما افسوس که آن دولت بیدار بخفت! الیزابت دوم اگر سلمان رشدی را به جانشینی خود هم برگزیند، حاکمیت کلمبستان می‌باید آرزوی خلق کشوری به نام «کشمیر» و تجزیة کشور ایران را به گور برد. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به سخنان هاله سحابی در نشست «زن و شریعتی». هاله‌جان پس از اینکه ثابت کردند شرایط در مکه با شرایط مدینه تفاوت داشته، و آیات مکی با آیات مدینه یکسان نیستند، و امروز هم بعضی از آن‌ها کاربرد ندارند، دستور صادر می‌کنند که مطابق رهنمودهای پیامبر‌گونة شریعتی:

«قرآن باید از قبرستان به بطن جامعه آورده و خوانده شود.»

گویا سرکار خانم سحابی طی سه ‌دهة اخیر در خارج از ایران زندگی می‌کرده‌اند، و قرآن به اندازة‌ کافی ندیده‌اند! به ایشان توضیح می‌دهیم که،‌ در این مدت، همزمان با کشتار و سرکوب و چپاول ما ملت، آنقدر قرآن از قبرستان به بطن جامعه آوردند و خواندند که مردم واقعاً دچار حال تهوع شده‌اند، و اگر کسی خیروصلاح این «دین مبین» را بخواهد می‌باید مانند کارخانة رجاله پروری تلاش کند قرآن و نعلین را در آبدارخانة انجمن حجتیه محفوظ نگاه دارد تا از گزند روزگار در امان بمانند. بله، ظاهراً هاله‌جان طی سی سال اخیر همراه با اعضای نهضت آزادی در غار اصحاب کهف به تجارت «حلال» اشتغال داشته‌، و در سنگر دلار «مبارزه» می‌کرده‌اند. هاله سحابی پس از صدور اوامر پیامبرگونه جای خود را به مرضیه مرتاضی لنگرودی می‌سپارد.

مرضیه مرتاضی، عیال حبیب‌الله پیمان، مخالف‌نمای حکومتی و هم‌گروه مریم بهروزی است، و تخصص عجیبی در مهمل‌بافی دارد. مرتاضی در سخنرانی خود از دوران جوانی‌ا‌ش یاد کرده و می‌گوید، ‌من در دبیرستان خوارزمی درس می‌خواندم و «الگو» نداشتم. سرگردان بودم که دختر شایستة جهان بشوم یا فروغ فرخزاد که با حسینیة ارشاد و شریعتی آشنا شدم و «فاطمه» به عنوان «الگوی مطلوب» به من معرفی شد. و به این ترتیب مرتاضی 16 ساله محو علم و دانش بیکران استاد شریعتی شده و همانطور که می‌بینیم از «سرگردانی» هم نجات پیدا کرده‌اند. چون دست در دست «استاد» به اعماق چاه استحماری «اگزیستانسیالیسم دینی»،‌ کالای تولیدی آکادمی‌های غرب سقوط می‌کنند. البته استاد شریعتی در سخنرانی‌های خود به مستمعین نمی‌گویند که «تفسیر نوین» جهت بزک کردن چهرة کریه توحش دین را در کدام مکتب‌خانه آموخته‌اند. مستمعین فقط می‌باید بدانند که فردی به نام شریعتی با کت و شلوار و کراوات از فرانسه آمده و «اسلام سنتی» را به زیر سوال می‌برد، و با تکیه بر قصه‌های کربلا جوانان ایران را به شورش و مرگ فرا می‌خواند. همان هدفی که ساواک تلاش می‌کند از طریق سرکوب سیاسی جوانان به آن دست یابد. شریعتی در حسینیة ارشاد و به طور مستقیم جوانان را به شورش دعوت می‌کند، ساواک هم از طریق سرکوب فراگیر اجتماعی زمینة چنین شورشی را فراهم می‌آورد. شریعتی ادعا می‌کند حسین «حق» داشت و «آزاده» بود، ساواک منفور هم با همکاری بازاری‌ها و اوباش و چاقوک‌شان حوزه سینه زنی و روضه خوانی برای «حسین مظلوم» به راه می‌اندازد. به موازات همین تبلیغات استحماری، چپ‌نمایان نیز آمادة‌ شهادت‌ می‌شوند! می‌دانیم که اکثر شیفتگان شریعتی، جوانانی بودند که جهت گریز از فضای سرکوب و ابتذال حاکم بر جامعة ایران جذب پدیده‌ای می‌شدند که در غرب جهت آراستن ابتذال و توحش دین به زیور آزادیخواهی ساخته و پرداخته شده بود. پیشتر گفتیم که جنبش‌های «دینی» و «بومی» مانند اگزیستانسیالیسم دینی، فمینیسم دینی و سبزها ویژة جهان سوم، بخصوص جوامع مسلمان «تولید» شده‌اند، چرا که جنبش‌های مذکور «خدامحور» و «مکان‌محور» بوده، در تقابل با انسان محوری دمکراتیک قرار می‌گیرند. و البته جوانانی که در حسینیة ارشاد پای منبر امثال شریعتی می‌نشستند، مانند مرضیه مرتاضی با این مسائل کاری نداشتند. مرتاضی می‌گوید:

«من از سن شانزده سالگی با اندیشه‌های شریعتی آشنا شدم [...] در مدرسة خوارزمی درس می‌خواندم [...] جو غالب مدرسة ما انتخاب دختر شایسته، موسیقی‌های رپ و راک اندرول [...] بود و نوگرائی نسل من که اتفاقا نقادانه هم بود در شعر نیما، شاملو و فروغ، در کتاب‌های آل‌احمد، ترانه‌های فرهاد و فریدون فروغی تجلی پیدا می‌کرد، یکی از دوستانم حسینیة ارشاد را به من معرفی کرد [...]»


بله به این می‌گویند، «نوگرائی نقادانه»! ایشان موسیقی «رپ» را در دوره‌ای می‌شناخته‌اند که هنوز در غرب هم «رایج» نشده بود! و چنین است که مرتاضی 16 سالگی خود را در مدرسة خوارزمی توصیف می‌کند، جو مبتذل غالب در برابر «بومی‌گرائی» آل احمد، موسیقی «نه شرقی، نه غربی» و سروده‌های نیما، فروغ و شاملو! البته می‌دانیم که دارودستة مرتاضی، از فروغ فرخزاد یک مصراع بیشتر نمی‌شناسند، همان که می‌پندارند به ظهور امام سیزدهم مربوط می‌شود! این همان سروده‌ای است‌ که فقر و استیصال توأم با فقرفرهنگی را بخوبی توصیف می‌کند، و از قضای روزگار گلی ترقی هم در آن «معنویت» رؤیت کرده بود! در هر حال، امثال مرتاضی که نمی‌توانند، یا نمی‌خواهند دختر شایسته باشند، و موزیک «رپ» و «راک‌اندرول» هم نمی‌پسندند، بهترین طعمة حسینه ارشاداند. چون نظام حاکم بر ایران یک نظام فاشیستی است، خلاقیت و تحرک و پویائی در آن جرم است؛ همیشه می‌باید به عقب بازگشت!

در حالت طبیعی برای شکوفائی استعدادها و نگرش‌های سیاسی و اجتماعی در میان چنین جوانانی مراکز فرهنگی وجود دارد، فضائی خارج از ابتذال و روشنفکرنمائی بومی‌گرایانه که می‌تواند به اینان کمک کند. ولی در ایران چنین نبود، و امروز نیز چنین نیست! نه تنها برای امثال مرتاضی که حتی برای ولیعهد ایران نیز در بر همین پاشنه می‌چرخید! چندی پیش رضا پهلوی، ضمن مصاحبه با رادیو فردا یا صدای آمریکا، از موسیقی «ایرانی» مورد علاقه‌اش هم سخن به میان آورده بود. با اطلاع از موسیقی مورد علاقة ولیعهد ایران در کمال تأسف دریافتم که، جو غالب ابتذال بر همة ایرانیان تحمیل شده. در فستیوال شهر «آوینیون» بود که با شنیدن سرنا، و دوتار «گروه خراسان» فرصت یافتیم تا با گوشه‌ای از موسیقی غنی کشورمان آشنا شویم. ولی همانطور که می‌دانیم این موسیقی در دسترس ایرانی قرار نمی‌گیرد، و سیمای کریه جمکران هم فیلمبرداران خود را به «آوینیون» ارسال کرد، تا فیلم موسیقی ما ایرانیان را از فرانسه به ایران وارد کند. و البته ملایان هیچ وقت نگفتند که این استادان مسلم موسیقی‌ حق اجرای کنسرت در ایران ندارند! این است واقعیت فعالیت‌های «فرهنگی» در بطن یک نظام استعماری. صدای موسیقی ایرانی را خاموش می‌کنند، چرا که موسیقی مورد تأئید حکومت جمکران، همان روضه‌خوانی است توأم با رنگ مستهجن بازاری، همان بازاری که چاقوکشان و اوباش حوزه‌ها را تأمین می‌کند. در هر حال، مرتاضی در 16 سالگی فرصت یافت که به قول خودش با حسینیة ارشاد آشنا شود، و این حسینیه را نیز اینچنین توصیف می‌کند:

«مدلی از یک مکان نوجویانه‌[...] گنبد داشت، اما گلدسته نداشت، حوزه علمیه و امامزاده نبود، در آن چادر اجباری نبود و کسی نسبت به پوشش تذکر نمی‌داد. اینجا یک مرکز نو بود و شریعتی چیز دیگری بود. او با آن وسعت اطلاعات و قلم جادوئی مبانی دینی سنتی را شکست و ترک داد.»


می‌بینیم که چگونه در برخورد با تفکر اجتماعی، «سنت شکنی» و «نوآوری» یا همان گسست و کودتا در ذهن مرتاضی‌ها به «ارزش» تبدیل می‌شود، و طبیعی است که یک دختر 16 ساله در ردة اجتماعی مرتاضی سرگردان و پریشان به دنبال الگوئی برای «تقلید» بین دختر شایسته و فروغ فرخزاد نیز مردد باشد! مسلم است که مرتاضی نه این می‌تواند باشد و نه آن، چون هر فرد ویژگی‌های خود را دارد. ولی مرتاضی وقتی چرندیات شریعتی را می‌شنود، از آنجا که فردیت را نمی‌شناسد، می‌پذیرد که الگو داشتن کاملاً طبیعی است، و چرا راه دور برویم الگوئی «بومی» از نزدیک‌ترین فروشگاه استحمار ابتیاع می‌کنیم، بهترین الگو هم همان «فاطمه» است:‌

«در آن سال‌ها فکر من این بود که مدل زندگی‌ام چطور می‌تواند باشد. دختر شایسته جهان شدن یا فروغ شدن؟ ولی شریعتی الگوی مطلوب را برای ما در قالب شخصیت حضرت فاطمه تصویر کرد.»

می‌باید پرسید چرا فاطمه؟ چون فاطمه در گسست کامل با شرایط واقعی زن در ایران قرار دارد. الگوئی است همزمان «مقدس» و «مدرن». «مقدس»، جهت ابتر کردن مواضع «زنان سنتی» کشور، و «مدرن» به این جهت که امکانات سرکوب «زن آزاد» را نیز می‌تواند فراهم آورد! همچنانکه کودتای میرپنج حکومتی بود «مدرن» و همزمان در تقابل با سلطنت «سنتی» و حاکمیت لائیک و مطالبات مشروطه. و از قضای روزگار «الگوی مطلوب» مرضیه مرتاضی شباهت زیادی به حسینیة ارشاد دارد. فضائی کودتائی و «سنت شکن» در گسست کامل با تداوم تاریخی «معماری سنتی». حسینیة کذا یک گسست تمام عیار در فضای مراکز سنتی مذهبی است که جهت تقویت «سنت مقدس» و تقدس استعماری، با توسل به کالای تولیدی غرب یا همان «اگزیستانسیالیسم دینی»، یک سنت مقدس نوین را در قالب یک «تفکر بومی» اشاعه می‌دهد. تا امثال مرضیه مرتاضی هم بتوانند با پیروی از شارلاتانیسم «معلم» خود، وی را همردیف «سیمون دوبووار» قرار داده بگویند:

«شریعتی هم زن را جنس دوم می‌دانست»

البته اگر به سمبلیسم موجود در توصیف حسینیة ارشاد بنگریم می‌بینیم که این حسینیه هم فاقد نمادهای «فالیک» یا همان گلدسته است! ولی در عوض «گنبد» دارد که نمادی است کاملاً ابتر! اتفاقاً حاجیه توسلی هم با تکیه بر همین نماد ابتر، عنوان سخنرانی خود را «شریعتی، عقلانیت و اشراق فراجنسیتی» برگزیده! و نیازی به توضیح نیست که هر یک از مفاهیم «عقلانیت» و «اشراق» ناقض یکدیگراند، و خصوصاً با شریعتی هیچ ارتباطی ندارند. ولی از آنجا که توسلی تحت نظارت ساواک جمکران نشریة «نافه» را هم منتشر می‌کند، هر چه مهمل بگوید و ترهات ببافد مانند استاد شریعتی، مرضیه مرتاضی را مبهوت خواهد کرد. چون حاجیه‌های فاشیست که اهل دوخت ودوزاند، «اشراق» را به «عقل» و هر دو را به شریعتی «سنجاق» فرموده‌اند:‌

«شریعتی انسان را یک واحد می‌دید زن و مرد نداشت!»

به گفتة خانم توسلی، «رفتار شریعتی» با همسرش و به طور کلی با زنان این اصل مسلم را به اثبات می‌رساند که علی شریعتی تفاوتی بین زن و مرد نمی‌دیده! البته اینکه در کشوری زن و مرد در برابر قانون یکسان انگاشته شوند یک مسئله است، اینکه مردی بین زن و مرد تفاوتی نبیند مسئله‌ای است دیگر! شریعتی حتی اگر کور هم بود نمی‌توانست زن و مرد را یکسان «ببیند». باید از فعلة مؤنث فاشیسم بپرسیم، واژه‌های «انسان یک واحد» و «فراجنسیتی» را از آبدارخانة کدام سفارتخانه بیرون کشیده‌اید؟ انسان «جنسیت» دارد، و در حالت عادی زن است یا مرد و در برخورد با همنوعان خود در اجتماع واکنش‌های متفاوت نشان می‌دهد. از این گذشته، «انسان»، شیئی نیست که مانند اتومبیل «یک واحد» باشد، انسان «فردیت» دارد، و هر فرد ویژگی خاص خود را داراست. می‌باید اضافه کنیم که، «یک واحد» مورد نظر حاجیه توسلی «انسان» نیست، موجودی است ابتر. نه زن است، نه مرد، «فراجنسیتی» است، مانند همان حسینیة کذا، که گنبد دارد و گلدسته هم ندارد! برخورداری از «جنسیت» و بروز آن در اجتماع از حقوق مسلم انسانی است. اینکه گروهی تحت عنوان دستیابی به «جایگاه والا» تلاش در نفی جنسیت انسان دارند، نشان از اهداف سرکوبگرانة اینان در رابطه با آزادی پوشش،‌ آزادی بیان، و آزادی خلاقیت هنری و ادبی دارد. خلاصه بگوئیم، این جماعت اگر خود نیز نمی‌دانند محصول تمام و کمال حکومت اسلامی‌اند. حکومتی که جنسیت، به ویژه جنسیت زن را انکار می‌کند.

ولی از همه مضحک‌تر در این نشست، سخنرانی رضا علیجانی است که شریعتی را طرفدار انسان، به ویژه طرفدار زنان معرفی می‌کند و به نقل از پسر شریعتی وی را آزادیخواه می‌خواند:

«شریعتی دغدغة انسان‌ها را داشت و درون این دغدغه زن نقش ویژه‌ای ایفا می‌کرد [...] احسان شریعتی سال گذشته گفت از کسانی که انتساب ضدیت با آزادی ‌را به شریعتی داده‌اند نمی‌گذرم [...]»


بله این شریعتی که کتاب‌های‌اش موجود است و دست در دست روضه خوانان و ساواک، جوانان ایران را به شورش دعوت می‌کرد، مرگ‌پرست و فاشیست نبوده، دغدغة «انسان» داشته و ممنوعیت دروغین آثارش توسط ساواک هم برای بازار گرمی نبوده! آفتاب آمد دلیل آفتاب! چرا که ‌قدسی‌ نظام آبادی، در همین نشست حضور دارند! ایشان همین آثار «ممنوعه» را که با نام مستعار و با جلد سفید و کیفیت بسیار بد «تولید» و تکثیر می‌شده، آزادانه در برابر دانشگاه تهران به فروش می‌رسانده! و ساواک هرگز به ایشان و کتاب‌های جلد سفید و محتویات‌شان مشکوک نشده! بله، در پایان همین مراسم چرندبافی، احسان شریعتی هم از فرصت استفاده کرده یک «لوح تقدیر» به همراه یک سکه بهارآزادی و یک دورة کامل از آثار شریعتی که روی دست‌شان باد کرده بود، به قدسی نظام آبادی 85 ساله اهداء می‌فرمایند. باشد که مصباح یزدی مافنگی کودتا کند و ساواک با ممنوع کردن آثار شریعتی، به نوادگان قدسی نظام آبادی هم امکان دهد که این آثار گرانبها را در بازار سیاه و در مقابل در ورودی خانة مصباح یزدی به فروش برسانند، چرا که در مقابل دانشگاه تهران چنین آثاری دیگر خریدار نخواهد داشت.





...

چهارشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۷



هالة نفت!

...

همانطور که گفتیم قرار است در جمکران بحث‌های روشنفکرانة عصرحجر بر شخص شریعتی و آثار گرانقدرش متمرکز شود. جهت دستیابی به چنین اهدافی می‌باید در نخستین گام به اسطوره‌سازی پرداخت و به شریعتی و پدر محترم‌شان «تقدس» بخشید. وقتی چنین مقصودی حاصل شد آثار شریعتی نیز می‌تواند «تقدس» یافته، در کنار قرآن قرار گیرد. به این ترتیب فضای اجتماعی با انواع مختلفی از «اسلام» اشغال خواهد شد: اسلام دستاربندان فاشیست و اسلام بی‌دستاران فاشیست. و به این ترتیب اسلام خمینی، طالقانی، منتظری، صانعی، مطهری، روحانی، مجتهد شبستری، و ... در برابر اسلام رجوی، شریعتی، بازرگان و دیگر شیوخ فکل‌کراواتی مرزپرگهر قد علم می‌کند. و نیازی به توضیح نیست که هر یک از این اسلام‌ها چه در ردة دستاربندان و چه در گروه بی‌دستاران می‌توانند در تقابل با یکدیگر هم قرار ‌گیرند تا روشنفکران‌شان بیکار نمانند.

همانطور که می‌دانیم قرآن مانند دیگر کتب مقدس ادیان ابراهیمی یک مجموعة مبهم و آکنده از تناقض است و طی یکصدوپنجاه سال گذشته، هر گاه «فرامین» این کتاب مقدس به عرصة سیاست وارد شده، همواره با واژگون‌نمائی و عوامفریبی منافع ملی را در ترادف با منافع استعمار قرار داده. دلیل سینه چاک دادن آنگلوساکسون‌ها برای اسلام و مسلمین در ایران همین قابلیت شیادی روحانیت و دین‌باوران شیعه است. و اگر دوران میرزای شیرازی، انقلاب مشروطه، کودتای کلنل رضاخان، شهریور 20، ملی شدن نفت و قیام «ملی» 28 مرداد را ندیده‌ایم، فجایع سه دهه حکومت اسلامی در برابرمان قرار دارد: براندازی 22 بهمن، سرکوب نظامی در مناطق مرزی و به ویژه سنی‌نشین کشور، اشغال سفارت آمریکا، تحریم اقتصادی، هشت سال جنگ، 8 سال سازندگی، 8 سال اصلاحات، و اکنون نیز سه سال است از اعماق چاه جمکران، «هالة نور» بر سر ما ملت سایه افکنده!

و همین نورافکن الهی است که چشمان دروغگو را کور کرده! امروز سایت «مهرنیوز» ادامة جنگ را خواست صدام حسین وانمود می‌کند! چرا که اهالی «مهرنیوز» فراموش کرده‌اند خمینی دجال می‌گفت:‌ «اگر این جنگ 20 سال هم ادامه داشته باشد ما ایستاده‌ایم!» بله، این هالة نور نه تنها مرض کوری که بیماری فراموشی هم می‌آورد. «مهرنیوز» مورخ پنجم تیرماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان «اعترافات یک مسئول بعثی»، از زبان حامد الجبوری، وزیر مشاور وقت در امورخارجة عراق می‌نویسد، صدام خواهان ادامة جنگ بود و به همین دلیل در سال 1982، دستور سرنگونی هواپیمای وزیر امورخارجة الجزایر را در مثلث مرزی ایران، ترکیه و عراق صادر کرد! البته این سخنان شیوا از شبکة الجزیره، یا شاخک ناخداکلمب پخش شده! بله، «هالة نور» ناخداکلمب را هم کور و خرفت کرده! چون نمی‌تواند برای این پرسش‌ها پاسخ منطقی بیابد: اگر صدام حسین خواهان ادامة جنگ بود، چرا رسماً خواهان پایان جنگ شده بود! چرا خمینی دجال برای یک جنگ 20 ساله اعلام آمادگی می‌کرد، و چرا عملة ساواک هر روز در خیابان‌های تهران زوزة «جنگ، جنگ تا پیروزی» و «صدای صلح و سازش خاموش باید گردد» سر می‌دادند؟ ولی اگر کل مطلب «مهرنیوز» را مطالعه کنیم، خواهیم دید که شبکة الجزیره که شعبة بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» است تلویحاً به ما می‌فهماند که مسکو خواهان ادامة جنگ بوده، چون به گفتة «الجبوری»، موشکی که به هواپیمای الجزایر اصابت کرده ساخت شوروی بود. البته در سخنان «الجبوری» نباید کوچکترین تردیدی به خود راه دهیم! چرا که این روزها افکار عمومی در ایران تداوم جنگ «تفریحی» را ناشی از نوکری ملایان برای گروه برژینسکی می‌داند. و البته همه می‌دانند که سازمان ناتو این جنگ را با هدف تجزیة ایران به راه انداخت، چون سگان اطلس پوش علاقة فراوانی به سواحل خزر دارند، و اگر پای‌شان به خزر برسد هم خاویار می‌خورند، هم در نفت شنا می‌کنند، هم پرچم جهاد بر افراشته، سیاست «یک کشور، یک مذهب» را بر تمامی کشورهای کوچکی که از فروپاشی شوروی سابق بجا مانده، اعمال خواهند کرد. ولی امروز که این امکانات برای سازمان ناتو وجود ندارد، یکی از مؤسسات ینگه دنیا، که به مصداق «به عکس نهند نام زنگی کافور» خود را «فریدام هاوس» می‌نامد، هر چند در واقع ارتباطی با «آزادی» ندارد، از کاهش دمکراسی در روسیه، آذربایجان و قزاقستان به شدت انتقاد کرده! البته این شکایت حتماً به دلیل افزایش بهای نفت است!

به یاد داریم که نگروپونته و همسر انگلیسی‌اش، «کنتراها» را جهت استقرار دمکراسی و آزادی سازمان دادند! و تجارت مواد مخدر، برده فروشی و قتل‌عام غیرنظامیان از نظر «فریدام هاوس» مسلماً باعث افزایش دمکراسی به ویژه در هندوراس، نیکاراگوئه و السالوادور بوده، «واقعیاتی» که ما نمی‌دانستیم! در هر حال گلایة «هاوس» کذا از کاهش دمکراسی در بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب، مورخ 23 ژوئن 2008، تحت عنوان، « افزایش قیمت نفت، کاهش دموکراسی» منتشر شده. و ما که نمی‌دانستیم «فریدام هاوس» چقدر شیفتة دمکراسی است، و چه پژوهش‌های ژرفی پیرامون رابطة نفت و دمکراسی صورت داده، از برکت هالة نور پرزیدنت مهرورزی ذهن‌مان روشن شد و متوجه شدیم، اگر به ادعای «الجزیره» صدام حسین خواهان ادامه جنگ بوده، حکمتی داشته! چون صدام حسین حتماً می‌دانست که حکومت‌گورکن‌ها در جمکران نفت را به بهای هر بشکه 9 دلار حراج کرده، تا هم بهای نفت را در بازارهای بین‌المللی بشکند و هم دمکراسی افزایش یابد. بله ما فراموش کرده‌ایم که دورة نکبت بار نخست وزیری میرحسین موسوی دورة افزایش دمکراسی بوده! و امروز که بهای نفت افزایش یافته و حکومت جمکران به افلاس افتاده و نمی‌تواند حداقل روزی صد نفر را تیرباران کند تا روزی‌نامه‌های کیهان و اطلاعات «تیتر دمکراتیک» داشته باشند، از نظر نانخورهای سازمان سیا در فریدام هاوس که غیردولتی هم هست، در واقع دمکراسی ما کاهش یافته!

البته هدف «فریدام هاوس» از انتشار چنین ترهاتی انتقاد از روسیه و حمایت از مترسکی است به نام ساکاشویلی و با گورکن‌ها هم اصلاً کاری ندارد، چرا که از خودشان‌اند. و اما در مورد عراق، فریدام هاوس خفقان اختیار کرده، چون عراق در اشغال ارتش دمکراسی پرور ناتو است و تنها کشوری است که افزایش بهای نفت در آن باعث افزایش دمکراسی هم ‌شده! منتهی خود عراقی‌ها از افزایش دمکراسی بی‌خبراند و فقط افزایش کشتار و چپاول را همه روزه می‌بینند. اصلاً این عراقی‌ها نمک‌نشناس‌اند و قدر خدمات نگروپونته را نمی‌دانند، چون در عراق پرزیدنت «هالة نور» و شریعتی ندارند.

سایت ناخداکلمب مورخ 20 ژوئن 2008 گزارشی از «نشست زن و شریعتی» در حسینیة ارشاد منتشر کرده که بسیاری از نخبگان فقرفرهنگی از جمله مرضیه مرتاضی و شرکاء در آن شرکت داشته‌اند. پیشتر در مورد حسینیة ارشاد توضیح داده‌ایم، و نیازی به تکرار مکررات نیست. فقط یادآورمی‌شویم که حسینیة کذا در واقع جهت به بیراهه کشاندن افکار جوانان ایران، زیر نظر ساواک فعالیت می‌کند. و چندی پیش هم جهت تحریف مارکسیسم در همین حسینیه سخنرانی به راه انداخته بودند. بله، مأموریت فرهنگی حسینیة ارشاد، در واقع ارشاد گلة گوسفندانی بود که سرگردان مانده بودند، نه می‌توانستند مانند امثال نگهدار چپ‌نمائی کنند، نه می‌توانستند اسلحه به دست بگیرند، و نه می‌توانستند خارج از دین و مذهب و بردگی هدفی برای زندگی داشته باشند. ساده‌تر بگوئیم حسینیة ارشاد مجموعه‌ای بود از ابتذال بازار، بومی‌گرائی و غرب‌ستیزی سطحی و ساده‌انگارانه که به برکت دمیدن ساواک در شیپور آثار «ممنوعة» شریعتی کسب مشتری می‌کرد. آثاری که علیرغم ظاهر اسلامی‌شان، ریشه در تولیدات فرهنگی غرب دارند. به عبارت دیگر حسینیة کذا ویژه بازاری‌های «مدرن» بود، و امروز هم پاتوق همین‌هاست. و در نشست «زن وشریعتی» که در حسینیة ارشاد برگذار شد، همین گروه حضور به هم رساندند و به پیروی از معلم‌شان علی شریعتی، کالای تولیدی غرب را به عنوان تفکر شخصی، در بسته بندی «بومی» به خورد حاضران دادند. مطلبی که در وبلاگ بعدی از آن سخن خواهیم گفت.




...

سه‌شنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۷



مادر و مصباح!

...
امروز مشخص شد که تا پیش از ظهور پرزیدنت احمدی نژاد، اشراف بر ایران حکومت ‌می‌کرده‌اند! بله به گفتة حنازرچوبه، و به نقل از فردی به نام «سعیدلو»، تیغ‌کش‌ها و کلاه مخملی‌های حوزه و بازار جزو اشراف ایران زمین بوده‌اند و ما نمی‌دانستیم! چقدر کور بودیم که اشرافیت را در گفتار و کردار اکبر بهرمانی‌ها، ‌ رحیم صفوی‌ها، محسن رضائی‌ها، موسوی‌ها و خرازی‌ها و به ویژه در جبین مهاجرانی‌ها و محتشمی‌پورها ندیده‌ بودیم! اینروزها واقعاً مسائل عجیبی مطرح می‌شود، نه تنها درحنا‌زرچوبه که در «پیک نت»، آنهم درباب آزادیخواهی محتشمی‌پور!

بله! امروز معلوم شد آخوند محتشمی‌پور، که نان تجارت زن و کودک و قاچاق مواد مخدر از مرزهای شرقی را میل می‌فرمایند، و تاروپود وجودشان از جنایت و سرکوب و چپاول بافته شده، در واقع از آزادیخواهان دل‌سوختة مرز پر گهراند، و سرکوب مردم و سختگیری بر زنان و جوانان فقط زیر سر مصباح یزدی است! چنین «اظهاراتی» از این جهت در بوق و کرنا گذاشته می‌شود تا استعمار غرب بتواند شرایطی فراهم آورد که ایران را بیش از پیش به حکومت اسلامی ترکیه نزدیک کند. و به این ترتیب در هر دو کشور نیروهای نظامی نقش اوپوزیسیون ایفا خواهند کرد. با یک تفاوت عمده: در کشور ترکیه نیروهای نظامی به دروغ مدافع «لائیسیته‌اند»، حال آنکه در ایران نیروهای مسلح مدافع اسلام خواهند بود. این در حالی است که حاکمیت چه در ایران و چه در ترکیه حاکمیت سرکوب استعماری است و دست‌نشاندة ایالات متحد!

پس ‌از اینکه طرح «لولوسازی» از احمدی نژاد در داخل و خارج ایران شکست خورد، و تبدیل علی کوچیکه به «مرد قدرتمند» نیز امکانپذیر نشد، فعلة فاشیسم به نعلین مصباح یزدی چنگ انداخته‌اند تا از وی یک «لولوی» مقبول برای ما ملت بسازند، و حسابی ما را بترسانند. چون ایالات متحد ناچار است به روابط پنهانی سی سالة خود با حکومت جمکران پایان داده،‌ دوران شیرین نامزدبازی با حکومت ضدامپریالیست و «نه شرقی، نه غربی» را به صورت علنی آغاز کند. ادعاهای عجیب و غریب احمدی نژاد در مورد توطئه در رم و بغداد علیه شخص «پرزیدنت»، ریشه در همین سیاست نوین دارد. سیاستی که در آن استعمار غرب عرصة سیاسی کشور را با جنجال پیرامون تقابل کاذب بین ترهات علی شریعتی و مصباح یزدی کاملاً اشباع خواهد کرد، تا مبادا جریان لائیک فرصتی برای ابراز وجود داشته باشد.

در اوج تصفیه‌های خونین حکومتی و جنگ با عراق، ابودلقک سروش به اتفاق آخوند فرخ نگهدار، احسان طبری و مصباح یزدی در تلویزیون جمکران «شو» اجرا می‌کردند. برادر فرخ نگهدار را به حال خود رها می‌کنیم، ایشان «انقلاب» فرمودند تا بتوانند در مسجد لندن پای منبر محمد خاتمی نماز شکر به جای آورند! از همین رو ارزش اتلاف وقت ندارند، و حزب شریف توده هم که امروز خوشبختانه از سوی همگان شناخته شده و مانند مشک است که خود می‌بوید! در نتیجه می‌پردازیم به دجالی به نام سروش که به دلیل بندگی و بردگی ذاتی، بلندگوی سیاست‌های استعمار در ایران شده. و امروز هم‌صدا با محتشمی‌پور منفور به مخالفت با یک آخوند مفلوک به نام مصباح یزدی برخاسته.

محتشمی‌پور نیازی به معرفی ندارد! وی همان آخوندی است که در مخالفت با احداث خط لولة صلح قیام کرد، چرا که اگر مرزهای شرقی ایران امن شود، تجارت زن و کودک، مواد مخدر و اسلحه خدشه‌دار شده حق و حساب محتشمی‌پور و اصلاح‌طلبان از این تجارت شرافتمندانه پرداخت نخواهد شد. به همین دلیل محتشمی‌پور به این نتیجه رسیده که مصباح یزدی قصد کودتا دارد! بله حماقت وقتی با نوکری برای ناخداکلمب در هم آمیخته شود، نتیجه‌ای جز این نخواهد داشت: ظهور مشتی جنایتکار و چپاولگر تحت عنوان حجت‌الاسلام والمسلمین یا آیت‌الله. همانطورکه گفتیم هر گاه منافع ناخداکلمب تهدید می‌شود یک آیت‌الله از زباله‌دان بیرون می‌کشند تا برای جانفشانی در راه استعمار «احساس تکلیف» کرده فتوی صادر کند. خلاصة مطلب محتشمی‌پور امروز در روزی‌نامه آخوند کروبی «احساس کودتا» کرده، و «پیک نت» هم ترهات محتشمی‌پور را در صدر «اخبار» خود قرار داده. و اما ببینیم عبدالکریم سروش از مصباح یزدی چه‌ها می‌گوید. سروش، مصباح را از مخالفان سرسخت شریعتی می‌خواند، و همین برای گرم کردن بازار شریعتی کافی است.

در اوج تصفیه‌های خونین و جنگ، ابودلقک سروش در کنار لوطی مصباح یزدی نشسته نقش عنتر ایفا می‌کرد و هر دو سعی داشتند نه به فرخ نگهدار و احسان طبری که به شوت و پرت‌ها ثابت کنند که «حق» با اسلام است و مارکسیست‌ها اشتباه می‌کنند وگمراه‌اند! البته لوطی و عنترش کاملاً «حق» داشتند چون در آن‌ دوران شیرین گروه برژینسکی برنامة‌ جهاد با «ملحدین» را همزمان در ترکیه، پاکستان، افغانستان و ایران آغاز کرده بود و نوکران‌اش با دم و دستار و ریش و نعلین به شکستن گردو مشغول بودند و از شادی سر از پا نمی‌شناختند. ولی امروز امثال سروش و مصباح اگر «نوآوری» نکنند، باید پوست گردو گاز بزنند. در نتیجه قرار شده اجرای نقش «مرد قدرتمند» به آخوند مصباح یزدی محول شود، آنهم از طریق ترهات دجالی به نام محتشمی‌پور در روزی‌نامه «وزین» اعتماد ملی!

«پیک نت» مصاحبة جنجالی آخوند محتشمی‌پور با «اعتمادملی» را برایمان خلاصه کرده و ضمن مطالعة این مصاحبة شیوا و پر گهر متوجه می‌شویم که خمینی دجال نه در شهر نجف، که در بغداد و در کنار خیابان «زندگی» می‌کرد، تا رفت و آمد انگلیسی‌ها را زیر نظر داشته باشد و ببیند چه می‌گویند. و در همین دوران تبعید در بغداد بود که خمینی کشف کرد انگلیس‌ها با دخالت دین در سیاست به شدت برخورد می‌کنند.

ظاهرا «دز براون»، وزیر دفاع انگلستان که ماه سپتامبر سال گذشته، آشکارا به دفاع از طالبان و حکومت‌های اسلامی در منطقه قیام کرد دروغ می‌گوید! و محتشمی‌پور پس‌از نبش قبر خمینی حقایق الهی را کشف کرده به ما اعلام می‌دارد:

«امام می‌فرمود که انگلیسی‌ها داشتند از یکی از محله‌های بغداد رد می‌شدند [...] صدای اذان برخاست. پرسیدند که آن بالا چه می‌گویند. گفتند اذان نماز می‌‌گویند. گفت این اذان برای ما خطری در بر دارد؟ گفتند خیر. افسر انگلیسی گفت حالا که خطری ندارد بگذارید هر چقدر می‌خواهند اذان بگوید.»


اگر به چند سطر فوق دقت کنیم خواهیم دید که امام سیزدهم پا به پای انگلیسی‌هائی که از یک محلة بغداد می‌گذشتند، گویا در حرکت بوده‌اند، در غیر اینصورت نمی‌توانستند کل این گفتگو را بشنوند. شاید هم انگلیسی‌ها داد می‌زدند، و یا اینکه انگلیسی‌ها در برابر امام ایستاده بودند، و داشتند در جیب‌شان دنبال پول خرد می‌گشتند تا کمکی به رهبر انقلاب کرده باشند، و در همان حال با یکدیگر صحبت می‌کردند، بدون اینکه بدانند رهبرکبیر انقلاب که در نجف لنگر انداخته و در بغداد گدائی می‌کنند، به زبان انگلیسی هم تسلط کامل دارند و به احتمال زیاد در زندان اوین با منتظری روی یک نیمکت نشسته بودند.

ولی محتشمی‌پور به دلیل حماقت ذاتی این نکات را در نظر نمی‌گیرد. این چرندیات را می‌گوید تا ضمن دفاع از شعار استعماری «سیاست ما عین دیانت ماست» از آیت‌الله شریعتمداری و انجمن حجتیه انتقاد کند، چون اینان معتقد به دخالت دین در سیاست نیستند و به گفتة محتشمی‌پور ضرری برای رژیم شاه نداشتند. ولی در عین حال متوجه هستیم که محتشمی‌پور با چنین اظهارات ابلهانه‌ای ، همزمان درحال بازار گرمی برای همان انجمن حجتیه است. چون امروز افکار عمومی در ایران مخالف دخالت دین در سیاست شده، و اربابان محتشمی‌پور می‌پندارند با استقرار حکومت سلطنتی قادراند دستاربندان مزدور خود را در پناه انجمن حجتیه و دربار قرار داده و هر گاه لازم شد آنان را از انجمن کذا خارج فرمایند تا شعار «سیاست ما عین دیانت ماست» سر دهند و منافع ناخدا کلمب را دوباره حفظ کنند!

پس از افشاگری‌های احمقانة محتشمی‌پور جهت بازار گرمی برای انجمن حجتیه، نوبت به «پارسی پور» متخصص امور صیغه و ترویج ابتذال می‌رسد که در نظام استعماری ترکیه یک «الگوی مناسب» برای جامعة ایران رویت کند. البته در سایت رادیوزمانه. بله، «پارسی‌پور» طی تحقیقات علمی خود به این نتیجه رسیده که مسائل زنان در ایران به حجاب اجباری محدود می‌شود، و اگر ایران هم از ترکیه پیروی کند، دیگر «فرار مغزها» پیش نخواهد آمد. البته مغزی که در سر امثال «پارسی‌پور» می‌توان یافت در هر حال جائی برای فرار نخواهد داشت. بله، حاجیه پارسی‌پور که گیسوان افشانی هم دارند و دریغ است‌که چنین ترة افشانی زیر یک تکه پارچه پنهان شود، فرموده‌، حاضر است کچل باشد ولی حجاب نگذارد، چون دچار اضطراب می‌شود و حس می‌کند آن تکه پارچة کذا مغز و دهانش را می‌پوشاند و مانع حرکت وی خواهد شد. می‌بینیم که مغز پارسی‌پورها کجا واقع شده! و به همین دلیل است که حقوق زنان را به «حق انتخاب حجاب» تقلیل می‌دهد. و همزمان وزارت ارشاد حکومت جمکران به نشر و پخش ترهات فاطمه مرنیسی همت می‌گمارد. در مورد مرنیسی پیشتر توضیح داده‌ایم یک زن مراکشی است که مانند دیگر نخبگان جهان سوم از ناکجاآباد استخراج شده و هر چه بفرمایند اطاعت می‌کند، و هرچه از قول او بگویند تکذیب نخواهد کرد. با در نظر گرفتن مسیر پروپاگاند استعماری، حقوق زنان در کشور ایران به دو اجبار محدود می‌شود: حجاب یا بی‌حجابی اجباری! دو اجباری که با گزینه‌های مک‌فال هماهنگی کامل دارد. حکومت دینی و حجاب اجباری، یا حکومت سلطنتی که بر حسب اقتضای منافع استعمار می‌تواند به حکومت عبدالله گل، یا حکومت «آتاتورک» شباهت داشته باشد.

بی‌دلیل نیست که فارس نیوز عکس یک زن تپل مپل ترک به نام «نورای‌جان بزیرگان» را با یک روسری گل‌مگلی منتشر کرده، که ضمن ابراز ارادت تلویزیونی به خمینی، از ظلم و ستم به «دختران دانشجو» داستان‌سرائی می‌کند، و می‌گوید به دلیل رعایت حجاب وادار به سقط جنین هم شده! البته داستان فارس نیوز را که «مطالعه» می‌کنید متوجه می‌شوید که دانشجوی محجبة ترک از ترس پلیس سقط جنین کرده، خواهان رعایت حقوق بشر است، البته حقوق بشر مخصوص «خواهران» محجبه و از همه مهم‌تر خمینی را هم خیلی دوست دارد!

بهتر است پاسداران سلطنت‌طلب جهت سپاسگذاری از «نورای‌جان» به ایشان یک بورس دانشگاه زنجان پیشنهاد کنند. «نورای‌جان» به محض ورود به تهران به عنوان خوش‌آمد، و به دلیل همان روسری گلدار،‌ کتک مفصلی از دست مبارک سردار رادان نوش جان کرده، نماز جماعتی هم به امامت سردار زارعی بجا می‌آورند، و در حین اجرای همین فریضة دینی است که مایوی هسته‌ای سرباز آمریکائی را به تن سردار زارعی می‌بیند و به اهداف شوم سردار زارعی و کودتای مصباح یزدی پی‌ می‌برند، و اسرار آن را برای محتشمی‌پور عزیزشان فاش می‌کنند. سپس محتشمی‌پور با روزی‌نامه کروبی مصاحبه می‌کند و می‌گوید:

« انگلیسی‌ها داشتند از یکی از محله‌های تهران رد می‌شدند [...] صدای اذان برخاست. پرسیدند که آن بالا چه می‌گویند. گفتند سردار رادان اذان نماز می‌‌گویند. گفتند این اذان برای ما خطری در بر دارد؟ گفتند بلی. افسر انگلیسی گفت حالا که خطر دارد، هرچه زودتر سروش و محتشمی‌پور را بگوئید از مصباح یزدی، و انجمن حجتیه بدگوئی کنند و بگویند حجتیه با دخالت دین در سیاست مخالف است.»

البته این متنی است که «پیک نت» برایمان خلاصه خواهد کرد! در غیراینصورت سخنان محتشمی‌پور مفصل‌تر از این‌هاست! ولی ما به دلیل ضدامپریالیست بودن حکومت جمکران ناچاریم اولویت را به مبارزات بی‌امان این حکومت با آمریکای جهانخوار بدهیم، به ویژه که یانکی‌ها همین چند روز پیش دو بار به پرزیدنت‌مان نظر سوء داشتند و خوشبختانه موفق نشدند! فکرش را بکنید در این گرمای تابستان که طبق «برنامة منظم» ساواک منفور روزی 4 ساعت برق «شهروندان» قطع می‌شود، «هالة نور» پرزیدنت‌مان را هم از ما بگیرند! چرا؟ چون ایالات متحد می‌خواهد با دشمنان دروغین خود رابطه برقرار کند.

آمریکا می‌خواهد همانطور که این روابط را با صحنه سازی و هی کردن ریزه خواران خود به سفارت آمریکا در تهران قطع کرد ـ تا مسئولیت آنرا متوجة نوکران خود کرده و ملت ایران را از طریق تحریم و جنگ چپاول کند ـ با صحنه‌سازی و پدرسوختگی، از طریق ایجاد آشوب و بحران و احتمالاً براندازی این روابط را از نو برقرار کرده، وانمود کند که حکومت دست نشاندة ایران خواهان برقراری روابط شده! شایعة بمباران و تهاجم نظامی به ایران، آنهم از سوی اسرائیل مفلوک برای همین بر سر زبان‌ها افتاده. از آنجا که در تهران از برکت اوباشی چون کرباسچی زمینی باقی نمانده، گاوچران‌ها شاید می‌خواهند چند تا از این برج‌هائی را که «تبرج» هستند و زیاده از حد خودنمائی می‌کنند صاف کرده نمایندگی خود را در آنجا بسازند. بله، این رفتار ناشی از بی‌ادبی یانکی‌هاست. اگر مادرشان این‌ها را درست تربیت کرده بود مثل آدم رسماً خواهان برقراری روابط سیاسی با حکومت اسلامی می‌شدند. ولی جماعت گاوچران اصولا لات و بی پدر و مادر است. بی‌دلیل نیست که حنازرچوبه به نقل از پرزیدنت احمدی نژاد می‌گوید، تمام مشکلات ما این است که اهمیت جایگاه مادر در جامعه مشخص نشده. اگر در ایالات متحد اهمیت «جایگاه مادر» مشخص شده بود، گورکن‌ها هم ناچار نبودند برای حفظ منافع ارباب هر روز از قول امام سیزدهم خاطرات ضد و نقیض نقل کنند، یک روز خواهان دوستی با گاوچران‌ها شوند، و روز دیگر شعار مرگ بر آمریکا سر دهند.

بنگاه خبرپراکنی ناخدا کلمب، به نقل از واشنگتن پست مورخ 23 ژوئن 2008، می‌نویسد، مسئولان حاکمیت ایالات متحد گفته‌اند اگر ایران با استقرار نمایندگی آمریکا در تهران مخالفت کند، برای آمریکا بهتر است چرا که این مخالفت نشانگر هراس مسئولان ایران از ایجاد ارتباط با ایالات متحد خواهد بود. و به همین دلیل رهبر فرزانه که مدت‌ها بود تکه استخوانی از ارباب دریافت نکرده بودند، فرصت را غنیمت شمرده، امروز به تکرار ترهات سی سال پیش پرداخته، یادی از شعار «مرگ بر آمریکا» هم فرموده‌اند. می‌بینیم که نه تنها جایگاه مادر مقام معظم رهبری که جایگاه خود ایشان و دیگر دستاربندان نیز در جامعه مشخص نشده. اگر فردا موضع آمریکا تغییر کند، محتشمی‌پور در مصاحبه با اعتماد ملی خواهد گفت:

«امام می‌فرمود که آمریکائی‌‌ها داشتند از یکی از محله‌های تهران رد می‌شدند [...] شعار مرگ بر آمریکا برخاست. پرسیدند که آن بالا چه می‌گویند. گفتند شعار مرگ بر آمریکا سر می‌دهند. پرسیدند این شعار برای ما خطری در بر دارد؟ گفتند خیر برایمان منافع بسیار دارد. افسر آمریکائی گفت حالا که خطری ندارد بگذارید هر چقدر می‌خواهند مرگ بر آمریکا بگویند.»



...

دوشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۷


اتحادجماهیر نوکری!

...

امروز معلوم شد آمریکا نه تنها قصد ربودن مهرورزی در عراق را داشته که همین آمریکای پلید می‌خواسته پرزیدنت محبوب و مردمی را در ایتالیا ترور کند! البته این نقشه‌های «شیطانی» می‌باید به نوعی گشودن باب مذاکره تلقی شود. با این وجود،‌ حاکمیت ایالات متحد از شنیدن این اخبار سخت شوکه شده و مرتباً «تکذیب» می‌کند. البته اگر نیک بنگریم سناریوی ربودن مهرورزی در عراق هم نقشة بدی نبود! مهرورزی هم مایل بود گاوچران‌ها او را در بغداد بدزدند و تقصیر را به گردن «علی‌بابا و چهل دزد بغداد» بیندازند. در اینصورت سردار نجار و سپاهیان اسلام که سه دهه است به نوکری برای سازمان ناتو مشغول‌اند، جهت باز پس گرفتن این «گوهر شب چراغ» به عراق لشکرکشی می‌کردند، ‌ و همانطورکه مقتدی‌صدر بین شیعیان حومة بغداد بمب منفجر می‌کرد تا جنگ «شیعه ـ سنی» به راه اندازد، لشکریان آمریکا هم گروه، گروه تسلیم سپاهیان اسلام می‌شدند تا قرارداد امنیتی هم ماست‌مالی شود. و همزمان با مبارزات سردار رادان با زنان فتنه‌گر و چکمه پوش و «دختران» بدحجاب و مردان کم حجاب، سردار نجار و همراهان بدون اینکه اسرای سپاه کفر را خلع سلاح کنند، آن‌ها را از جادة چالوس به بندرپهلوی و دریاکنار می‌بردند تا از گرمای عراق راحت شوند و کمی در دریاچة اسلامی خزر شنا کنند، و ضمن شنا در «سهم ما از خزر» دستگاه‌های جاسوسی و شنود تلفنی هم برای روس‌های کمونیست و ملحد و بی‌حجاب کار بگذارند!

سپس «دیوید البرایت» و «شائول موفاذ» در رادیوفردا و بنگاه خبرپراکنی کلمبستان ادعا می‌کردند که ایران به سلاح اتمی دست یافته. و اینبار دیگر نیازی نبود که دیوید البرایت «فکر» کند و تجهیز حکومت اسلامی به سلاح اتمی را از طریق عبارت دکارتی «فکر می‌کنم، و چرند می‌گویم» به اثبات برساند. اینبار دیوید البرایت ثابت می‌کرد که یکی از سربازان ارتش آمریکا که به اسارت سردار نجار و سپاهیان اسلام درآمده نقشة سلاح اتمی را که طبق «تفکرات» ایشان در خانة یک مهندس سوئیسی وجود داشته، روی مایوی خود نقاشی کرده بود. و وقتی سرباز کذا برای آب‌تنی وارد «سهم ما از خزر» شده، مأمور نجات غریق که با دوربین همة تحرکات سپاهیان کفر را زیر نظر داشته این نقاشی را می‌بیند و از آنجا که مأمور نجات غریق دریاکنار پیشتر معاون پروفسور اکبر اعتماد در انرژی اتمی بوده جزئیات نقشه را به خاطر سپرده، و پس از ترسیم آنرا از طریق کبوتر نامه‌بر برای پرزیدنت مهرورزی ارسال می‌کند!

و اما ماهواره‌های جاسوسی آمریکا که از فاصلة میلیون‌ها کیلومتر قادراند از هر چه در ذهن یک پشه روی مرداب انزلی می‌گذرد «آگاه» شوند، بلافاصله عکس‌های رنگی کبوتر نامه‌بر را به همراه نقشة کذا و تصاویر سرباز اسیر در مایوی هسته‌ای،‌ بر روی شبکة اینترنتی می‌گذارند. و بجای اینکه هفته‌ای یکبار یقة عبدالقادرخان پاکستانی را بگیرند و او را مسئول بده بستان‌های خود با گورکن‌ها معرفی کنند، مایوی یک سرباز گمنام ارتش را مسئول تجهیز گورکن‌ها به سلاح اتمی معرفی خواهند کرد. سپس نوبت به دیلی‌ها و نیوزها و پست‌ها می‌رسد که پژوهش‌های عمیق خود در مورد سرباز اسیر را هر روز به خورد شوت و پرت‌های مقروض بدهند. و خلاصه پیش از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در ماه نوامبر مشخص می‌شود، که سرباز مذکور از مهاجران غیرقانونی و تابع اوکراین بوده که در یکی از ضیافت‌های برادر بن‌لادن در کشور مستقل سوئیس با آن مهندس سوئیسی آشنا شده و ... و قرار بوده نقشة کذا را در اختیار بن‌لادن یا الظواهری قرار دهد که ضمن آب‌تنی در خزر ناپدید شده، چون روس‌ها او را ربوده‌اند! ولی برخلاف آنچه می‌پندارید کار به این جا ختم نمی‌شود. مگر سردار نجار که برای احمدی نژاد ناقابل به عراق لشکرکشی کرده‌اند اجازه می‌دهند روس‌های کمونیست یکی از غنائم جنگی ایشان را آنهم در «سهم ما از خزر» بربایند؟ ابداً! از همین رو سردار نجار به سراغ بنی‌صدر رفته از او می‌خواهند روح پیامبر گرامی را احضار کرده از ایشان مصلحت جوئی کنند!

چرا که هدف اصلی پنتاگون از استقرار حکومت گورکن‌ها در ایران همانطورکه گفتیم ایجاد یک «اتحاد جماهیر نوکری» جهت «جهاد» با اتحادجماهیر شوروی بود. و امروز که اتحاد جماهیر نوکری ایجاد شده، باید جهاد خود را با فدراسیون روسیه ادامه دهد. در نتیجه ابوالحسن بنی‌صدر که پیشتر «اقتصاد توحیدی» را اختراع کرده بود، باید یک پیامبر نوین اسلام هم «اختراع» کند. ابوالحسن بنی‌صدر که اینروزها جلال‌الدین فارسی در«فارس نیوز» و ساواک منفور در خطبه‌های علفزار برایش تبلیغات به راه انداخته‌اند، تا او را هم مانند شیخ منتظری از مخالفان خمینی جلوه دهند، تعریف نوینی از «پیامبری» ارائه داده. تعریفی که سال‌ها پیش در زمینة «مردم شناسی» مطرح شده بود! بگذریم! همانطورکه پیشتر گفتیم، نخبگان جهان سوم از «تفکر» عاجزاند، اینان «مصرف کنندگان تفکر» دیگران‌اند. همانطورکه شریعتی نیز با شناخت نیم‌بند از «اگزیستانسیالیسم دینی»، که جهت مبارزه با اگزیستانسیالیسم، توسط کلیسا و دیگر محافل فاشیست غرب اختراع شده بود، هزاران صفحه را در ایران سیاه کرد! بنی‌صدر هم از این روند استعماری مستثنی نیست. همانطورکه می‌دانیم ایشان اخیراً به دلیل اختراع و کشف «حقوق بشر» در قرآن از سوئدی‌ها جایزه‌ای هم دریافت کرده‌اند.

ولی اینبار ابوالحسن بنی‌صدر در عوامفریبی به راستی اغراق را از حد گذرانده. ایشان با توسل به «اگر» فرض را به اصل تبدیل کرده می‌گویند، اگر محمد امروز ظهور می‌کرد، محتوای قرآن هم متفاوت بود! به عبارت دیگر باید موجودیت خدا، برانگیخته شدن پیامبران، و از همه مهم‌تر «وحی» را به عنوان پدیده‌هائی بپذیریم که در ارتباط با منطق انسانی قرار می‌گیرند! چون بنی‌صدر هنوز در توهمات‌اش «دن‌کیشوت‌وار» با اتحاد جماهیر شوروی در جهاد است. از اینرو با توسل به ابزار فاشیست‌ها یا همان اصل جادوئی «ترادف کلی»، کارل مارکس را در ترادف با محمد قرار می‌دهد. می‌دانیم که آثار مارکس از طریق «وحی» بر او نازل نشده! اما بنی‌صدر، پرزیدنت «صدراسلام»، این واقعیت را نفی می‌کند چون هدف او مانند همة همپالکی‌های فاشیست‌اش به بیراهه کشاندن مخاطب و واژگون نمائی است. بنی‌صدر در مطلبی که در «شاخک» حاج اکبر، سایت گویا نیوز، مورخ سوم تیرماه سالجاری منتشر شده می‌گوید، پیامبران برای رهانیدن انسان از «زمان» و «مکان» می‌آیند. سپس ادعا می‌کند مارکس و هگل نیز همین هدف‌ را داشتند. پیشتر گفتیم که «واقعیت»، عبارت است از تحرک انسان در زمان و مکان مشخص. و هگل، مارکس و ... هر کس نظریة علمی‌ ارائه داده نمی‌توانسته این اصل مسلم را نفی کند. بنابراین وقتی بنی‌صدر که استاد اقتصاد جمکران است، می‌گوید هگل «پیش بینی» می‌کرده و مارکس «جامعة آرمانی» نوید می‌داده، باید بدانیم که پاسدار اکبر و بنی‌صدر سر در یک آخور دارند و هنگام نشخوار چنین ترهاتی مسلماً به دلیل پیروی از پیامبر، از قید زمان و مکان رسته و در ناکجاآباد فاشیسم پرسه می‌زنند.

جامعة آرمانی را مارکس «نوید» نداده، چون ماتریالیسم با نگرش افلاطونی در تقابل کامل است، جامعه آرمانی را ابودلقک‌هائی نوید دادند، که علم اقتصاد را با توحش و توهم توحیدی در هم آمیختند تا در ایران بانک‌های ورشکستة خصوصی را به هزینة ما ملت دولتی کنند، و مانع از خسارت اربابان‌شان شوند. ابودلقک‌هائی که پس از قریب سه دهه «تقلید مخالفت» با حکومت اسلامی، امروز همان ترهاتی را تکرار می‌کنند که ساواک جمکران برای امثال پاسداراکبر و حجاریان قلمی می‌کند:

«پیامبری [...] رهاندن انسان از زمان و مکان[...] است. در فلسفه نیز پیامبری آینده سنجی [...] است چنانکه به دنبال هگل [...] که صیرورت از آغاز تا پایان را پیش‌بینی می‌کند [...] پیامبرانی همچون مارکس که جامعة آرمانی را نوید می‌داد[...] پایان دین باوری را پیش‌بینی می‌کردند[...]»


بله پس از مطالعة چنین مقالات شیوا و آکادمیکی،‌ سردار نجار به سراغ بنی‌صدرمی‌روند تا در مورد آن سرباز ربوده شدة اوکراینی با رئیس جمهور مردمی مشورت کنند. و استاد بنی‌صدر بلافاصله روح پیامبر را احضار کرده از او می‌پرسند در چنین شرایطی چه نوع جهادی باید کرد؟ اکبر یا اصغر؟ و پیامبر بلافاصله پاسخ خواهند داد: از بنی‌صدر بپرسید که اسلام و قرآن را از من نیز بهتر می‌شناسد و به علوم غرب احاطه دارد و خداوند اجر او را در سوئد پرداخته.

داستان بنی‌صدر و نخبگان جمکران که در کمال «استقلال» و «آزادی» به سرقت تولیدات «فرهنگی» غرب مشغول‌اند، به حکایت آن دزدی می‌ماند که از یک مارگیر، ماری دزدید و باعث هلاکت خود شد:

دزدکی از مارگیری مار برد
ز ابلهی آنرا غنیمت می‌شمرد
وارهید آن مارگیر از زخم مار
مار کشت آن دزد او را زار زار
مارگیرش دید، پس بشناختش
گفت از جان، مار من پرداختش

مسلماً اینبار استاد ابوالحسن بنی‌صدر به ریاست جمهوری جمکران رضایت نخواهند داد. ایشان را باید در صدرهیئت رئیسة اتحاد جماهیر نوکری قرار دهیم. چون «از پیش» این «مقام»‌ والا را برژینسکی در «جامعة آرمانی» مطلوب سازمان سیا برای ایشان در نظر گرفته.





...

یکشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۷



آیت‌الله گلدفینگر!


...
سفر هیجان‌انگیز «برادر» صادق صبا به شهر «مقدس» قم، دستاوردهای فراوان داشت. نخست آنکه کشور ایران را به شهر قم محدود کرد و سه گزینة معروف مستر «مک‌فال» در پروژة «گذار به دمکراسی» را در قالب سه شیخ ابودلقک به ملت ایران تقدیم داشت: منتظری، روحانی و صانعی! اما پیش از پرداختن به وبلاگ امروز نگاهی خواهیم داشت به «نشست جده»، ‌ و ماجرای دانشگاه زنجان. در همینجا به هم‌میهنان هوچی یادآور شویم که حقوق و آزادی‌های اجتماعی در ایران به حقوق یک «دختر دانشجو» محدود نمی‌شود! نیازی به توضیح نیست که حکومت اسلامی ناقض کلیة حقوق انسانی است،‌ و این حقوق با جنسیت انسان‌ها هم هیچ ارتباطی ندارد. در مورد نشست جده نیز، همانطور که می‌دانیم این «گردهمائی» به ابتکار پادشاه عربستان برگزار شد و طبق گزارش «لوموند»، مورخ 22 ژوئن 2008 بدون نتیجه هم پایان گرفت، چرا که کشورهای عضو اوپک پیش از آغاز جلسه با تمایل«اعلیحضرت» جهت افزایش تولید نفت مخالفت کردند. و اما بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب در مورد مطلب فوق همانطورکه «دوست داشت» و «فکر می‌کرد» یک تیتر برگزید، و زیر همین تیتر، مطلبی منتشر فرمود در تخالف کامل با آن! همانطورکه در وبلاگ «کلمبستان» گفتیم، مدتی است که سایت‌های فارسی زبان بجای «خبر»، فکر و خیال منتشر می‌کنند، و حتماً مخاطب‌شان را هم ابله می‌پندارند. از این گذشته هر چه نخبگان میهنی بیشتر مهمل می‌گویند اظهارات‌شان بازتاب گسترده‌تری پیدا می‌کند، و صد البته از این روند انتشار مهملات، نباید مقالات «وزین» و چرندبافی‌های امثال فرد هالیدی و سیمور هرش را مستثنی بدانیم. حال بپردازیم به ماجرای زنجان.

آنطور که رسانه‌های جمکران ـ درو نمرزی و برونمرزی ـ نقل می‌کنند، دفتر تحکیم وحدت با پخش فیلمی معاون نامحترم دانشگاه زنجان را «افشا» کرده. به جزئیات ماجرا اشاره نمی‌کنیم چون مسلماً همة هم‌میهنان گرامی در جریان آن قرار گرفته‌اند و پیشتر هم در این وبلاگ گفتیم در نظام سلطه به ویژه نظام سلطة دینی و استعماری از قماش حکومت اسلامی، سلطه‌گر برای اعمال سلطه به ویژه بر زنان از آزادی بی‌قید و شرط برخوردار است، و هیچ دادرسی هم وجود ندارد. به همین دلیل در چنین نظام‌هائی کسانی که مورد تعرض قرار می‌گیرند، همواره محکوم خواهند شد. پیشتر در همین مورد به یکی ازتیغ‌کش‌های مؤتلفه که مانند مخملباف از 16 سالگی «مبارزه» می‌کرد و به زندان رفته بود اشاره کردیم و گفتیم این فرد به دلیل اینکه سال‌ها در زندان مورد تعرض قرار گرفته بود، و همه در جریان این امر قرار داشتند، حتی از الطاف خمینی دجال هم بی‌بهره ماند، حال آنکه در یک نظام انسان‌محور چنین فردی در واقع قربانی به شمار می‌رود. بگذریم و باز گردیم به زنجان!

به محض اینکه ماجرای زنجان «افشا» شد، همة قلم به مزدهای جمکران قلم‌ها را برای مبارزه با ستمی که بر «دختران» دانشجو روا می‌دارند به دست گرفتند و به سیاه کردن صفحات مشغول شدند. گروهی هم مانند سید ابراهیم نبوی، معاون «طناز» وزارت کشور جنگ زرگری با شرکاء آغاز کردند! البته روشنفکران حرفه‌ای و صاحب‌نام برون‌جمکرانی هم با به عاریت گرفتن مطالب دیگران، به قلمفرسائی پیرامون «پیکرزن، در مقام مکان عمومی» به نقل کلیشه‌هائی پرداختند که در غرب ویژة جهان سومی‌ها ساخته و پرداخته می‌شود. حال آنکه سوءاستفادة جنسی از زنان فقط یک بعد محدود از ماجرای زنجان را نمایان کرده، و متفکران نخبه و گرانقدر ما از پرداختن به ابعاد کلی مسئله بکلی غافل مانده‌اند! ساده‌تر بگوئیم، حضرات به طبل زدن پیرامون مسائل قرون وسطائی و بکارت دختران مشغول شده‌اند، در صورتی‌که سوءاستفادة جنسی در محیط کار فقط «دختران» را شامل نمی‌شود!

سوءاستفادة جنسی می‌تواند هم شامل زن باشد و هم مرد، بستگی دارد به اینکه گرایش جنسی رئیس چه اقتضا کند. اگر جناب معاون دانشگاه زنجان یک همجنس‌گرا بود، پسران را به دفتر کار خود «احضار» می‌کرد، یا اگر گرایش جنسی همین فرد به همجنس، و جنس مخالف بود هم زنان و هم مردان را به دفتر کار خود فرا می‌خواند. گرفتاری نخبگان قلم به مزد ما این است که فراموش کرده‌اند سوءاستفاده از کارمند، دانشجو و حتی دانش‌آموز از «جایگاه قدرت» صورت می‌گیرد و بستگی به گرایش جنسی کسی دارد که در این جایگاه قرارگرفته. منتهی در حکومت اسلامی از آنجا که مسئله‌ای به نام وجدان فردی و وجدان شغلی ناشناخته باقی مانده، قلم‌ها بر «دختران» و مسئلة «بکارت» متمرکز می‌شود! «مهم»، حفظ بکارت «دختران دانشجو» و احترام به مقدسات قرون وسطائی ‌است. به عبارت دیگر، هیچ اهمیتی ندارد که یک مرد یا یک زن مورد سوءاستفادة جنسی قرار گیرد! و هیچ اهمیتی ندارد که از طریق جنجال پیرامون تعرض جنسی معاون دانشگاه زنجان به یک «دختردانشجو»، حقوق اجتماعی مردم ایران، به ویژه حقوق زنان ایرانی نادیده گرفته شود.

بله این قلمفرسائی‌ها ناشی از هشت‌ دهه استبداد استعماری است که بر ما ملت تحمیل شده و قدرت تفکر منطقی را عملاً از ما سلب کرده. اینهم یکی از نتایج تحریم‌های اقتصادی باید باشد که در «وق‌وقیه‌های» اکبر بهرمانی و علی‌خامنه‌ای «پیشرفت» خوانده می‌شود. حال بپردازیم به سفر «مستر» صادق صبا به شهر انگل‌پرور قم.

«شیخ» صادق صبا در این سفر با سه محصول حوزة جهلیه، منتظری، روحانی و صانعی ملاقات کرده و در کمال بیشرمی به ما می‌گویند، آخوند منتظری با خروج از دین اسلام موافق است! حال آنکه در وبلاگ «آیت‌الله دمکراسی» سخنان منتظری خلاف این امر را ثابت می‌کند. بله چندی پیش رئیس «مستر» صادق صبا به ایشان مأموریت داد که سه گزینة مطلوب مک‌فال جهت «گذار به دمکراسی» را در مرز پرگهر یافته به مشتاقان معرفی فرمایند. جناب رئیس خبرپراکنی ناخدا کلمب که به زبان فارسی هم آشنائی دارد صادق‌جان را به دفتر خود احضار کرده، پس از اینکه مطمئن می‌شود «تاواریش» سابق ضبط صوت و اینجور چیزها به همراه ندارد، وی را می‌گوید:

ای صادق صبا به سبا می‌فرستمت
بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت
حیف است صادقی چو تو در خاکدان غم
زینجا به آشیان وفا می‌فرستمت

و «برادر» صادق هم که از رطوبت و هوای مرده شور بردة لندن دل‌شان سخت گرفته بود، پایتخت علیاحضرت را به قصد تهران ترک می‌کنند. ولی به محض ورود به فرودگاه مهرآباد، دوباره مهر مرده شورها به دل‌شان می‌افتد و راهی دیار انگل‌پرور قم می‌شوند. در شهر مقدس قم ابتدا به سراغ شیخ منتظری، آیت‌الله محبوب ناخداکلمب رفته و مشاهده می‌کنند که ایشان هم به دلیل تحریم‌ها پیشرفت فراوان کرده، باسن مقدس‌شان را از روی زمین به روی مبل منتقل فرموده‌اند، در نتیجه میهمانان‌شان هم مجبور نیستند با کت و شلوار روی زمین چمباتمه بزنند. و خوب، این برای ملت عقب افتادة ایران یک جهش عظیم به شمار می‌رود. پرشی به ارتفاع تقریبی نیم متر! پرشی که باعث نجات جان مهرورزی در عراق شد! پرزیدنت احمدی نژاد، زمانیکه فهمید حاکمیت ینگه دنیا دل به «مهر» ایشان بسته، و قصد ربودن‌شان را دارد از شدت شادی به جست‌وخیز پرداخته نیم متر به هوا پریدند و در حال فرود به زمین، دست ژنرال پتریوس را که به سوی نوامیس اسلام دراز شده بود ناخواسته لگد فرمودند، و ژنرال پتریوس هم پس از نثار فحش‌های ناموسی از ربودن پرزیدنت منصرف شده می‌گویند: مال بد بیخ ریش خامنه‌ای، نمی‌دزدمت تا در خماری بمانی! و پرزیدنت مهرورزی وقتی حکایت جهش هسته‌ای و لگد کردن دست پترویوس را برای ساواک نقل کردند، ساواک می‌گوید، پدرشان را در می‌آوریم، روزی 4 ساعت برق تهران را قطع می‌کنیم تا برنامه‌های تلویزیون لس‌آنجلس را خودشان نگاه کنند، شما هم افشاگری کنید، هوای‌تان را داریم، و مثل پالیزدار و پالیزار و پالیزبان و خالیزبان بازداشت‌تان نمی‌کنیم. پرزیدنت احمدی نژاد هم توطئة آمریکا را افشا کردند! و اما بشنویم از صادق صبا در بیت مطهر آیت‌الله منتظری.

صادق صبا که خطر کرده و یواشکی به لانة اوپوزیسیون وارد شده، خود را اینچنین معرفی می‌کند: «صبا! جیمز صبا!» سپس موزیک فیلم گلدفینگر از گلدستة حرم مطهر آن حضرت پخش می‌شود: «دیریم، دیریم، دی ری ریم ...» در این ‌هنگام خود گلدفینگر که در نقش حضرت آیت‌الله بازی می‌کند، چشمشان به صادق صبا می‌افتد، و رایحة دلپذیر و آشنای کلمب‌ستان به مشام‌شان خورده، به زبان کلمبستانی به برادر «جیمز» خوشامد می‌گویند. و زمانی که «مستر» صبا از سر چاپلوسی و نیرنگ به ایشان می‌گوید، مستر منتظری شما انگلیسی را خیلی سلیس و روان صحبت کرد! حضرت آیت‌الله گلدفینگر با طنازی لبخندی زده می‌گویند، «این زبونی اینگیلیسی را تو زندانی شاه یاد گرفتم. الهی نور به قبرش ببارد! پس کی بر می‌گردد؟» و معلوم می‌شود که گلدفینگر از شهر شهیدپرور نجف‌آباد برخاسته، سلطنت‌طلب است، و اینکه در دوران شاه، ساواک منفور آخوندها را برای کارآموزی به اوین می‌برده!

خمینی را برای رهبری به اوین بردند، و برای اینکه کسی به میزان حماقت‌اش پی نبرد از ایران خارج‌اش کردند تا فقط با آبراهام یزدی، سحابی و دیگر نمک‌پروردگان دستگاه استعمار در ارتباط باشد و باعث بی‌آبروئی نشود. ولی حضرت آیت‌الله منتظری را برای ایفای نقش اوپوزیسیون برگزیدند، در نتیجه به محض اینکه ماموران ساواک و شهربانی به فرمان عموسام بساط سرکوب گستردند، برای حضرت آیت‌الله منتظری هم سفرة اوپوزیسیون پهن کردند و ایشان هنوز از همین سفرة جادوئی نان در روغن می‌اندازند. چرا که از سال 1997 با جنایتکار «فرزانه» علم مخالفت برافراشته‌اند و به گفتة برادر صبا، بیت مقدس‌شان مورد تهاجم طرفداران علی خامنه‌ای قرار گرفته. و باز هم به گفتة شیخ صادق، حضرت آیت‌الله شانس آوردند که خودشان آسیب ندیدند! بله، صادق صبا پس از اینکه شرح ماجرای تهاجم ساواک به خانة منتظری را می‌شنود، از اینکه «مستر» منتظری سلامت‌اند اشک شوق به چشم آورده و همانطورکه روی صندلی راحت لم داده بودند، به زبان انگلیسی چند رکعت نماز شکر بجای می‌آورند! نماز نشسته هم می‌توان خواند! و این روزها که سازمان سیا به هر ترتیب می‌خواهد آخوندها را وارد حکومت بعدی کند، هیچ اهمیتی ندارد به چه زبانی نماز می‌خوانید. و اصلاً اهمیت ندارد که نماز بخوانید. مهم ابراز بندگی است، و عادت به ابراز بندگی. مگر همین اوباما نماز می‌خواند که در 32 سالگی وارد سنای گاوچران‌ها شده؟ ابداً، «باراک اوباما» روح بندگی و بردگی را حفظ کرده و به همین دلیل برژینسکی که خود متخصص بندگی است، بلافاصله این بردة مادرزاد را زیر پروبال سازمان سیا گرفته. از بیت مطهر آیت‌الله منتظری دور شدیم پس بازگردیم به شهر قم که محل تولید و پرورش تیغ‌کش و کلاه مخملی است، و بجز خمینی، شخصیت‌های بزرگی چون مطهری، صادق خلخالی، هادی غفاری و اکبر بهرمانی را نیز به جامعة ایران تقدیم کرده.

در هر حال صادق صبا در گزارش خود به ما می‌گوید، فقیه عالیقدر به دلیل داروهائی که برای پروستات محترم‌شان میل می‌فرمایند، تمام روز خواب‌آلود تشریف دارند. بله مخالفت دروغین با حکومت اسلامی به پروستات دروغگو ضربات شدیدی وارد می‌کند. در این راستا نه تنها پروستات حاج آبراهام یزدی که پروستات آیت‌الله منتظری هم آسیب دیده. اصولاً حکومت اسلامی، حکومتی است که پایه در مسائل شکم و زیرشکم دارد، در نتیجه طبیعی است‌که اوپوزیسیون این حکومت هم شکمی و زیرشکمی شود.

«برادر» صادق صبا جهت ایجاد هیجان در خواننده، از «خطراتی» که در هنگام ملاقات خود با آیت‌الله منتظری و پس از این ملاقات ایشان را تهدید کرده نیز سخن می‌گویند و می‌فرمایند، زمانیکه خانة آن‌حضرت را ترک کردم، «مردی بدون اینکه خودش را معرفی کند مرا متوقف کرد، و از من پرسید که هستم و در خانه آیت‌الله چه می‌کنم»! بله، این ملاقات «وری، وری دنجرس» بوده! و البته اگر «برادر» صادق صبا کمی عقل و دانش و هوش می‌داشتند، و به آن مرد فرضی می‌گفتند، «بی‌بی‌سی»، آن‌مرد هم چند بار پای مبارک فرستادة بنگاه خبرپراکنی کلمب‌ستان را می‌بوسید و می‌گفت «گر از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی، به ستاره‌ها، به لندن برسان سلام ما را»! ولی افسوس که برادر صادق صبا چون مانند جیمزباند مأموریت‌شان سری و فوق محرمانه بوده به طرف گفته‌اند «آی دونت سپیک پرشن» و آنمرد که زبان ارباب را شنیده پا به فرار گذاشته، و صادق صبا هم به دنبال او دویده تا به خانه «روحانی» رسیده.

آخوند روحانی یا گزینة «حکومت دینی» مک‌فال، هزاران بار از خمینی کله‌پوک‌تر است و تلمذ در مکتب ایشان باعث می‌شود که شما علی‌خامنه‌ای و ابودلقک بهرمانی را به عنوان تجلی دمکراسی بپذیرید. وی به صادق صبا گفته در حکومت دینی رهبر را باید «قدرت الهی» انتخاب کند نه مجلس خبرگان! البته آخوند روحانی نفرموده‌اند «قدرت الهی» چگونه قادر است رهبر انتخاب کند؟ حتماً از طریق وحی یا رویای زمینخواری و سلطه! همانطورکه محل مسجد جمکران نیز از همین طریق تعیین شد! آخوند روحانی ضمناً از طریق صادق صبا به ما می‌گویند، برترین مقام شیعه در آسمان و زمین هستند و آیت‌الله سیستانی به گردشان هم نمی‌رسد! البته برادر صبا فراموش کردند نظر حضرت آیت‌الله را در مورد کاپیتولاسیون در عراق بپرسند، ولی به صورت غیرمستقیم به ما می‌گویند که ایشان با ازدواج شیعه و سنی، حتی در فیلم هم مخالف‌اند. در نتیجه می‌بینیم که این قماش آیت‌الله جان می‌دهد برای عراق و جنگ شیعه و سنی. و بهتر است بجای سیستانی، روحانی را در عراق تخلیه کنند.

البته خروج از بیت روحانی خوشبختانه خطری برای فرستادة بنگاه خبرپراکنی کلمبستان ندارد و کسی بجان صادق صبا سوءقصد نمی‌کند. در نتیجه ایشان راهی بیت آیت‌الله صانعی می‌شوند که از مراجع تقلید حاجیه شیرین عبادی و نانخورهای محفل نوبل است. و در آنجا است که آقای صانعی به عنوان لیبرال به ما معرفی می‌شوند، چرا که ایشان طرفدار حقوق برابر زن و مرد شده‌اند، آنهم در حکومتی که زن و مرد را به عنوان انسان اصلاً به رسمیت نمی‌شناسد! به عبارت دیگر، حضرت آیتالله صانعی خواهان برابری بردگان‌اند! ولی از گزارش صادق صبا چنین بر می‌آید که گزینة مطلوب ناخدا کلمب همان منتظری خودمان باید باشد، چرا که هم می‌تواند با برادر صادق صبا انگلیسی «بلغور» کند، و هم صادق صبا به محض ورود به بیت مطهر ایشان «بلافاصله حس کرده در خانة خودش است.»






...